تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: نورالدين کيانوری، «حزب تودۀ ايران و دکتر محمد مصدق»، انتشارات حزب تودۀ ايران، چاپ دوم، فروردين ماه ۱۳۵۹، صفحات ۳۶-۴۳.

گزینش و تایپ: ع. سهند

حزب تودۀ ايران و دکتر محمد مصدق

 

پس از رويداد ۳۰ تير، آخر شهريور و ۹ اسفند ۱۳۳۱، و به‌ويژه پس از دزديدن و قتل افشار طوس و اظهار صريح رييس‌جمهور ايالات متحده آمريکا، آيزنهاور، که با کمال وقاحت اعلام کرد: «…مصدق توانست بر پارلمان فايق آيد و خود را از آن خلاص سازد. التبه مصدق در اين اقدام از حزب کمونيست ايران استفاده می‌برد. تمام اوضاع آن صفحات برای آمريکا شوم و نحس است. زيرا اگر دنيا اين نقاط را از دست بدهد چگونه می‌تواند امپراتوری ثروتمند اندونزی را نگاه دارد. اين راه را در جايی بايد مسدود کرد و دير يا زود بايستی مسدود گردد و ما مصمم به اين کار هستيم.»

۱۰- رويدادهای روزهای آخر مردادماه ۱۳۳۲- کودتای ۲۸ مرداد
پس از رويداد ۳۰ تير، آخر شهريور و ۹ اسفند ۱۳۳۱، و به‌ويژه پس از دزديدن و قتل افشار طوس و اظهار صريح رييس‌جمهور ايالات متحده آمريکا، آيزنهاور، که با کمال وقاحت اعلام کرد:
«گمان می‌کنم که امروز صبح در روزنامه‌ها خوانده ايد که مصدق توانست بر پارلمان فايق آيد و خود را از آن خلاص سازد. التبه مصدق در اين اقدام از حزب کمونيست ايران استفاده می‌برد. تمام اوضاع آن صفحات برای آمريکا شوم و نحس است. زيرا اگر دنيا اين نقاط را از دست بدهد چگونه می‌تواند امپراتوری ثروتمند اندونزی را نگاه دارد. در اين صورت ملاحظه می‌کنيد که اين راه را در جايی بايد مسدود کرد و دير يا زود بايستی مسدود گردد و ما مصمم به اين کار هستيم.»

بدين‌سان ديگر مسلم بود که تدارک کودتا با تمام امکانات امپرياليسم در جريان است و هر شب می‌توان در انتظار آن بود.

روز ۱۸ مرداد، حزب تودۀ ايران هشدار داد که جبهه متحدی از شريرترين دشمنان ملت به وجود آمده و دربار و سفارت آمريکا مرکز توطئه‌ای هستند که هدفش برانداختن دولت است.

بدين‌سان ديگر مسلم بود که تدارک کودتا با تمام امکانات امپرياليسم در جريان است و هر شب می‌توان در انتظار آن بود.

روز ۱۸ مرداد، حزب تودۀ ايران هشدار داد که جبهه متحدی از شريرترين دشمنان ملت به وجود آمده و دربار و سفارت آمريکا مرکز توطئه‌ای هستند که هدفش برانداختن دولت است.

حزب ما در ميان نظاميان هوادار رژيم شاه مخلوع که مأمور تدارک کودتا بودند، هواداران شناخته نشده‌ای داشت و از راه آن‌ها اطلاعاتی را به دست می‌آورد.

روز ۲۱ مرداد به ما اطلاع رسيد که مقدمات اجرای يک کودتا در لشگر گارد و ساير واحدهای مورد اطمينان شاه مخلوع فراهم شده و در انتظار تعيين ساعت عمل هستند. اين اطلاع را سرهنگ مبشری در ساعات نزديک به نيمه‌شب به منزل من آورد.

از همان منزل، من کوشش کردم با دکتر مصدق تماس بگيرم. برای اين که اطمينان او را به درستی مبداء خبر مطمئن سازم، همسرم مريم، که بستگی و آشنايی با دکتر مصدق و خانم دکتر مصدق داشت، به اندرونی تلفن کرد و خانم را خواست و به وسيلۀ خانم دکتر مصدق، دکتر را پای تلفن خواستيم. ما اين راه ارتباط را تا آخرين ساعات روز ۲۸ مرداد حفظ کرديم.

روز ۲۳ مرداد، باز هم حزب ما در نشريات صبح خود خطر کودتای قريب‌الوقع را منتشر ساخت.

روز بيست‌و‌سوم، بعدازظهر، باز هم سرهنگ مبشری به منزل من آمد و خبر آورد که برای شب قرار قطعی حمله لشگر گارد گذاشته شده است و ضمناً اسامی برخی از افسران بالارتبه‌ای را، که گردانندۀ کودتا بودند، با خود آورد. در ميان اين اسامی نام سرتيپ دفتری هم بود، که خواهرزادۀ دکتر مصدق و مورد اعتماد او بود و از طرف او به رياست شهربانی کل کشور منصوب شده بود.

من در همان ساعت باز از راه اندرونی با دکتر مصدق ارتباط گرفتم و به او گفتم:
«آقای دکتر! کودتا قطعی است. کودتاچيان در کنار هم جا گرفته اند. نام کودتاگران چنين است و سرتيپ دفتری، که شما به او اعتماد داريد، با آنان ارتباط دارد. ما اطمينان داريم که دوستان شما در ارتش، که در پست‌های فرماندهی هسند، عرضه و لياقت هيچ اقدامی را ندارند. ما دوستان بسيار با ارزش و فداکاری در ميان افسران داريم که پست‌های حساس فرماندهی ندارند، ما حاضريم اين افراد را به شخص شما معرفی کنيم. از آن‌ها برای دفاع خانه خودتان و برای پست‌های مهم فرماندهی استفاده کنيد. تنها از اين راه می‌شود جلوی خطر را گرفت.»

دکتر مصدق در پاسخ سپاسگزاری کرد. ولی گفت که:
«نگرانی شما بيش از اندازه است. آن‌ها کاری از پيش نخواهند برد. من به سرتيپ دفتری اعتماد کامل دارم. او به من خيانت نخواهد کرد. اگر باز هم خبری پيدا کرديد، از همين راه مرا مطلع سازيد.»

بر اثر اين اطلاع، روز بيست‌و‌سوم مرداد کودتا عقيم ماند. کودتاچيان نيم ساعت پس از نيمه شب، با پرتاب موشک سفيد، به واحدهای کودتاچی انصراف از کودتا را اطلاع دادند.

برای حزب ما در آن روزها مسأله کودتای نظامی شبانه مطرح بود. برای اين‌که غافل‌گير نشويم، به واحدهای حزبی دستور داده شده بود که در پشت‌بام خانه‌هايی که بر سر راه‌های حرکت واحدهای نظامی تهران قرار دارند، پست‌های شبانه بگذارند و رفقای حزبی با طشت و شيپور و همه وسايل خبر کردن و بيدار کردن مردم مجهز باشند، تا در صورت مشاهده حزکت واحدهای نظامی، مردم را بيدار کنند و خود به خيابان‌ها بريزند و مردم را به مقابله با کودتا دعوت کنند.

کودتاچيان، که فاش شدن توطئه ۲۳ مرداد را فهميده بودند، روز ۲۴، دو ساعت قبل از عمل، به واحدهای خود، شروع عمليات را اطلاع دادند.

ساعت ۱۰ شب روز ۲۴ مردادماه، سرهنگ مبشری به منزل من آمد و خبر آورد که همان شب، ساعت ۱۲ عمليات شروع خواهد شد. من فوراً از همان راه به دکتر مصدق اطلاع دادم و با عصبانيت به او گفتم که حرف ما را باور نکرديد، اين هم نتيجه‌اش.

دکتر مصدق، البته با لحن دوستانه‌تر، سپاس‌گزاری کرد. من باز هم همه پيشنهادهای شب پيش را برای دکتر مصدق تکرار کردم و از او خواهش کردم موافقت کند که چند نفر از دوستان خود را برای حفاظت خانۀ او بفرستم. او باز هم از پذيرش اين پيشنهاد سر باز زد. من به او پيشنهاد کردم که لازم است فرد مبارزی را به رياست ستاد ارتش بگمارد. ولی او نپذيرفت.

ما با کمک سرهنگ مبشری کوشش کرديم سرتيپ رياحی، رئيس ستاد را پيدا کنيم و او را از جريان آگاه سازيم. ما فکر می‌کرديم که او در اين لحظات حساس در ستاد ارتش است. ولی با تعجب گيج کننده‌ای معلوم شد که تيمسار در منزل خود در شميران استراحت می‌کنند. از او خواستيم که بلافاصله به شهر حرکت کند. و همين امر باعث شد که وی از خطر بازداشتی که همان شب از طرف کودتاچيان انجام گرفته بود، بجهد.

کودتاچيان از ساعت ۱۱ شب دست به کار شدند و دکتر فاطمی وزير خارجه، مهندس حق‌شناس وزير راه و مهندس زيرک‌زاده را بازداشت کردند و به سعدآباد بردند. همکاران کودتاچيان همه تلفن‌های ستاد ارتش را بريده بودند.

ما از طرف ديگر توانستيم به ستوان شجاعيان، که خود در ميان کودتاچيان بود، دستور دهيم که مراجعه‌کنندگان به خانه دکتر مصدق را که مأمور ابلاغ عزل دکتر مصدق از نخست‌وزيری و بازداشت او بودند، بازداشت کند. بدين‌سان يک بار ديگر توطئه کودتا تنها به کمک حزب تودۀ ايران عقيم ماند. ولی با کمال تأسف دکتر مصدق باز هم بيدار نشد. وی به جای آن‌که خطر را در تمام ابعادش ببيند و برای جلوگيری از آن همه نيروها را تجهيز کند و مردم را به کمک و ياری بخواند، درست راه مخالف آن را در پيش گرفت. دکتر مصدق به جای محاکمه صحرايی و اعدام نصيری و ساير کودتاچيان، تنها به بازداشت محترمانه برخی از آنان اکتفا کرد.

دکتر مصدق به جای دعوت مردم به اتحاد، دستور سرکوب وحشيانه نمايشات مردم را به نظاميانی که خود در خدمت کودتاچيان بودند، صادر کرد، به جای برانداختن ريشه فساد و اعلام جمهوری، در فکر فرستادن دو وزير به نزد محمد‌رضا و کسب تکليف از او برای ترکيب «شورای سلطنت» افتاد و به جای آزاد کردن حزب تودۀ ايران و هموار کردن راه تأثير آن در جريان جلوگيری از توطئه، فرمان سرکوب حزب تودۀ ايران را داد، که مسلماً آن روزها تکيه‌گاه و پشتيبان عمدۀ او شده بود.

عصر روز ۲۷ مرداد، حملۀ وحشيانه پليس و فرمانداری نظامی به نمايش‌دهندگان ضدشاه مخلوع در خيابان‌ها آغاز شد. سربازان و پليس یا شعارهای «زنده باد شاه»، مردم را وحشيانه می‌زدند و زخمی می‌کردند و بازداشت می‌نمودند. در آن عصر تنها در تهران بيش از ۶۰۰ نفر از افراد مبارز حزب بازداشت شدند و اين بازداشت‌ها صدمه زيادی به ارتباطات حزب ما، که به علت مخفی بودن تنها سرپايی و در خيابان‌ها بود، وارد ساخت.

با شکست کودتای ۲۵ مرداد، ستاد کودتاچيان و رهبر کودتا- زاهدی- به سفارت آمريکا انتقال يافتند و اقدامات کودتاچيان از پرتو ديد هواداران حزب ما در ارتش خارج گرديد. در عين اين‌که ما می‌دانستيم که حتماً کودتا دومرتبه شروع خواهد شد، ولی ديگر نتوانستيم خبر بگيريم که کودتا از کجا و در چه لحظه‌ای و به چه صورتی شروع خواهد شد.

دستگاه عريض و طويل ستاد ارتش، شهربانی و افراد وابسته به جبهۀ ملی، که همۀ مقامات مهم لشکری و کشوری را در دست داشتند، مثل اين‌که در مورد توطئه‌های کودتاچيان همه کور و لال شده بودند. تنها خبری که ۲۷ مرداد، شب‌هنگام از محافل کودتاچيان به دست ما رسيد، اين بود که کودتاچيان، پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد در تهران و فرار شاه مخلوع، می‌خواهند نقشه‌ای را که هميشه به عنوان جانشين کودتا داشتند به مورد اجرا گذارند و دولت زاهدی را در خوزستان علم کنند و آمريکا آن را به رسميت بشناسد.

مقدمه اين کار هم روز ۲۶ مرداد انجام يافته بود. هندرسن، که پس از گرفتن تعليمات با عجله به ايران مراجعت کرد، به ديدن دکتر مصدق رفت و به او با کمال وقاحت اطلاع داد:
دولت آمريکا ديگر نمی‌تواند حکومت او را به رسميت بشناسد و به عنوان يک نخست‌وزير قانونی با او معامله کند.

هندرسن رسماً به دکتر مصدق اعلام داشت که:
آمريکا با تمام قوا از ادامه حکومت او جلوگيری خواهد کرد و به او پيشنهاد کرد که کناره‌گيری کند.

از طرف ديگر هندرسن رسماً به گروه کودتاچيان اطلاع داد که آمريکا دولت زاهدی را دولت قانونی ايران می‌شناسد.

برای ما مسلّم بود که آمريکا اگر نتواند در تهران به تغيير دولت مصدق موفق شود، مرکز ثقل تحريکات را به خوزستان خواهد برد. ما ترديد نداريم که در صورت عدم موفقيت توطئه ۲۸ مرداد، اين نقشه عملی می‌شد.

در مجموعه اين شرايط بود که صبح روز ۲۸ مرداد، ما از حرکت اوباش و فواحش در شهر باخبر شديم. خبر رسيد که پاسبان‌ها و مأمورين فرمانداری نظامی از آن‌ها پشتيبانی می‌کنند.

اولين فکر ما اين بود که بايد با اين جريان مقابله نمود، ولی با توجه به دستور روز گذشته دکتر مصدق داير بر سرکوبی تظاهرات ضددرباری و با عمل وحشيانه فرمانداری نظامی و پليس، قرار شد فوراً با دکتر مصدق تماس گرفته شود.

من با دکتر مصدق از همان راه هميشگی تماس گرفتم و به او گفتم:
«به نظر ما اين جريان، مانند ۹ اسفند، مقدمه يک شکل تازه کودتايی است. ما حاضر هستيم برای مقابله با اين جريان، که از طرف نظامی‌ها و پليس هم پشتيبانی می‌شود،  به خيابان‌ها بريزيم و مردم را به مقابله دعوت کنيم. دستور ديروز شما مانع بزرگی برای ماست. خواهش می‌کنيم فوراً طی اعلاميه‌ای کوتاه از راديو، مردم را به کمک و پشتيبانی دعوت کنيد.»

دکتر مصدق با تمام صراحت پاسخ داد:
«آقا شما را به خدا کاری نکنيد که پشيمانی بياورد. اين جريان بی‌اهميتی است. همه نيروهای امنيتی وفادارند و اين جريان به زودی برطرف می‌شود. اگر شما به ميدان بياييد زدوخورد و برادرکشی می‌شود و من مجبورم دستور سرکوبی بدهم. خون‌ها ريخته خواهد شد و من مسؤوليت هيچ چيز را به عهده نمی‌گيرم.»

مدتی بعد، نزديک ظهر، خبرهای گوناگون به ما می‌رسيد که وضع شهر متشنج‌تر می‌شود و از آرام شدن خبری نيست. از پادگان‌ها خبر رسيد که حرکاتی در حال تکوين است.

خبر رسيد که تنها اوباش و فواحش نيستند. به طور مسلم گروهبان‌های لباس شخصی پوشيده و آدم‌کش‌های تربيت شده ارتشی در داخل آن‌ها هستند و همان دارودسته ۹ اسفند شعبان بی‌مخ و يارانش آن‌ها را رهبری می‌کنند.

راديو تهران، به جای اين‌که مردم را از جريان توطئه مطلع سازد، به لاطائلات می‌پرداخت. ساعت ۱۳ دکتر عالمی- يکی از وزراء- پشت تريبون رفت و درباه مسأله بی‌معنايی به سخنرانی پرداخت، مثل اين‌که آب از آب تکان نمی‌خورد.

ما باز هم با مصدق تماس گرفتيم و از طرف ديگر هيأتی از جمعيت ضداستعمار را، که رفيق فقيد محمدرضا قدوه هم در آن شرکت داشت، نزد دکتر مصدق فرستاديم و از او خواستيم که دستور دهد به نيروهای توده‌ای اسلحه داده شود، تا مهاجمان را سرکوب کنيم و قبل از هر چيز طی اعلاميه‌ای کوتاه مردم را به کمک فراخواند.

دکتر مصدق به هيأت اعزامی پاسخ رد داد. سروان داورپناه، که از افسران وابسته به جبهه ملی و از محافظين خانه دکتر مصدق بود، در اين باره شهادت داده است.

در تلفن دوم، دکتر مصدق به من گفت که:
«فرماندهان نيروهای انتظامی همه به من اطمينان داده‌اند که از ناحيه ارتش هيچ خطری نيست و جريانی که در شهر می‌گذرد، به زودی خاموش می‌شود. نبايد نفت روی آتش ريخت.»

وقتی من با اصرار گفتم که: «آقای دکتر! از واحدهای ارتش خبرهای نگران کننده می‌رسد، او به من پاسخ داد که: آقا اين‌ها “پانيک” است.»

فرماندهان نيروهای انتظامی چه کسانی بودند:
سرتيپ رياحی، وابسته به جبهه ملی رييس ستاد ارتش، سرتيپ امينی، رييس ژاندارمری از بستگان دکتر مصدق، سرتيپ متين‌دفتری خواهرزادۀ دکتر مصدق، سرهنگ ممتاز از افسران وابسته به جبهه ملی، فرمانده تيپ زرهی، سرهنگ شاهرخی از افسران وابسته به جبهه ملی، فرمانده تيپ دوم زرهی.

ولی ظاهراً همه اين‌ها، غير از سرهنگ ممتاز که خود راساً گارد حفاظت منزل دکتر مصدق را در دست داشت، سرهنگ زندکريمی، رييس تيپ او و سرهنگ خسروپناه فرمانده يکی از هنگ‌های آن تيپ از کودتاچيان بودند. بقيه فرماندهان نيروهای انتظامی يا خواب بودند، يا با کودتاچيان همکاری می‌کردند و يا منتظر بودند ببينند کدام طرف پيروز می شود و به او کرنش کنند.

در حدود ساعت ۲ بعدازظهر به ما خبر رسيد که واحدهای منظم ارتش به هواداری از کودتاچيان در گوشه‌های شهر وارد عمل شده اند.

ما که هر لحظه منتظر بوديم که نيروهای وفادار به دکتر مصدق در ارتش وارد عمل شوند، باز هم با دکتر تماس گرفتيم. اين بار او به ما گفت که:
«آقا، همه به من خيانت کرده اند… شما اگر کاری از دستتان برمی‌آيد، بکنيد. يا شما به وظيفه ميهن‌پرستانه خود، هرطور صلاح می‌دانيد، عمل کنيد.»

در پاسخ خواست مبرم من که لااقل پيامی به مردم بفرستيد و کمک بخواهيد، تلفن قطع شد و ما ديگر نتوانستيم با او تماس بگيريم.

برای رهبری حزب، که همه در همان محل کميته ايالتی تهران جمع شده بودند، در اين لحظه، با گفتار دکتر مصدق، که همه به او خيانت کرده‌اند، معلوم شد که تمام واحدهای مهم نظامی، که فرماندهان آن‌ها از هواداران مصدق بودند، خيانت کرده و به کودتاچيان پيوسته اند. حقيقت هم اين بود که کوچک‌ترين مقاومتی از طرف افسران هوادار مصدق در واحدها، که اکثراً پست‌های فرماندهی را در دست داشتند، انجام نشد. در نتيجه مسلم بود که هرگونه عمل جداگانه حزب ما، در مقابل چنين نيروی مسلطی، بدون حتا همکاری اسمی دکتر مصدق، تنها با يک قتل‌عام پايان خواهد يافت. بر اين پايه بود که رهبری گسترش يافته حزب، ابتدا با ترديد برخی از رفقا، ولی بالاخره به اتفاق آراء تصميم گرفت که سازمان حزبی را از زير اولين ضربه خردکننده کودتاچيان مسلط شده و خونخوار درآورد.

کمی بعد از ابلاغ اين تصميم و متفرق شدن رفقای مسؤول، به ما خبر رسيد که در خانه دکتر مصدق مبارزه درگير شده است و مدافعان خانه مصدق دفاع می‌کنند. همراه با اين خبر، اين شايعه هم به ما رسيد که واحدهای نظانی هوادار دکتر مصدق وارد عمل شده و به مقابله با کودتاچيان پرداخته اند.

ما فوراً تصميم گرفتيم که بايد همه نيروها را برای حمايت از مدافعان خانۀ دکتر مصدق و به ياری واحدهای هوادار دکتر مصدق تجهيز کنيم. ولی تا ما اين خبر را به شبکه حزبی برسانيم، شبکه‌ای که در نتيجه توقيف‌های روز ۲۷ مرداد و تصميم قبلی، ارتباطش به ميزان زيادی پاره شده بود، خبر رسيد که مقاومت خانه مصدق پايان يافته و سرهنگ ممتاز تير خورده و شايعه وارد عمل شدن واحدهای نظامی هوادار مصدق دروغ بوده است.

فرار دکتر مصدق و اين که او و دکتر فاطمی جان سالم به در برده اند، برای ما اميدبخش بود و مصمم شديم با تمام نيرو برای تجهيز مقاومت مردم وارد عمل شويم. ولی خبر تسليم دکتر مصدق و عدم آمادگی جبهه ملی به هر شکلی از مقاومت، حزب ما را در صحنه مبارزه با کودتاچيان به کلی تنها گذاشت.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/362uxjez