مجله هفته
۲۴ مهر ۱۳۹۰
نويسنده: زندهیاد بابک پاکزاد
سقوط به غرقابهای هولناک
نگاهی به نظرات نوشین احمدی خراسانی پیرامون همکاری با امپریالیسم
بخش اول
خانم نوشین احمدی خراسانی مقاله خود را با چند حکم آغاز می کند. وی مینویسد:
«زمانی نه چندان دور، شعار ضدیت و دشمنی با امپریالیسم، ملتهای منطقه و جوامع پیرامونی را در برابر نیروهای خارجی متحد میکرد، و انقلابهای ضداستعماری، انقلابهایی «رهایی بخش» تلقی میشدند. اما تحولات جهانی و نیز تجربههای تلخ و پُر هزینه در برخی از این کشورها، که پس از کسب استقلال نصیب شان شد نسلهای جوان این جوامع را نسبت به آن شعارهای کلاسیک ضدامپریالیستی و به اساس رهایی بخشی آن انقلابها، عمیقاَ دچار تردید کرده و رویکردی متفاوت را در برخی از این کشورها رقم زده است. غلیظترین نمونه این رویکرد، همکاری انقلابیون لیبی با کشورهای قدرتمند غربی برای رهایی از شرّ رژیم دیکتاتوری قذافی است و رقیقترین نمونه آن نیز شعار «اوباما، یا با اونا، یا با ما» در جنبش سبز ایران بود.»
وقتی شخصی مقاله خود را با چنین ادعای بزرگ و این سطح از کلی گویی مطرح میکند، این امر نشان از چه دارد؟ او درصدد طرح یک پرسش و یا ایجاد انگیزه برای یک پروژه مطالعاتی نیست بلکه مدعی است. او بهزعم خویش تصویری دقیق از بلوک ارتجاع و بلوک انقلاب در ذهن دارد، سعی میکند فاکتها را روی چارچوب فکری خویش سوار کند و سپس تفکرات ضد امپریالیستی را در بهترین حالت منسوخ و در بدترین حالت در بلوک ارتجاع جای دهد. از این منظر نوشته ایشان، یک اثر صد در صد ایدئولوژیک (با همان طرز تلقی که ایشان از این واژه در سر دارند) تلقی میشود. بگذارید این رویکرد ایدئولوژیک و جهتدار را از متن ایشان استخراج کرده و عیان کنیم. ایشان از تجربههای تلخ و پرهزینه در برخی از این کشورها سخن گفته و آن را در تقابل با شعارهای ضدامپریالیستی قرار داده. اگر به قول خانم احمدی خراسانی در برخی از این کشورها ما با چنین تجربیاتی مواجه بوده ایم، این در معنای آن است که حتماً در برخی موارد دیگر، کشورها فرایند گذار از وابستگی را به شکلی موفقیتآمیز طی کرده اند و به اصطلاح الگوهای موفقی بوده اند. پس اگر در این زمینه هم تجربههای تلخ و پرهزینه داریم و هم تجربههای موفق، چرا خانم نوشین احمدی خراسانی به صورت یکجانبه تنها تجارب تلخ را برجسته کرده و آن را بر سر شعارهای کلاسیک ضدامپریالیستی میکوبد؟ ضمناً باید به این موضوع مهم توجه کرد که ایشان از تجربههای تلخ و پرهزینه سخن میگوید تا شعارهای کلاسیک ضدامپریالیستی را منسوخ و ارتجاعی جلوه دهد، در حالیکه تجربه مداخله امپریالیستی در افغانستان، عراق و حتی لیبی برای ایشان تلخ و پرهزینه نیست. لازم به ذکر است که در تهاجم اخیر ناتو به لیبی ۳۰٫۰۰۰ بمب بر سر مردم لیبی فرود آمد وقریب به ۵۰٫۰۰۰ نفر جان باختند و تازه این اول کار است.برای ایشان همه این فجایع ،با دو عبارت همکاری غلیظ یا همکاری رقیق حل و فصل و توجیه می شود. ضمناً ایشان به گونه ای از کشورهایی که استقلال نصیبشان شد و تجربههای تلخ و پرهزینه اشان صحبت میکند که انگار اینها پس از استقلال واحدهایی منفک از کل جهان و تحولاتش بودهاند و هر چه در این کشورها بعد از استقلال رخداده را باید در پرتو استقلال خواهی دید. به بیان دیگر ایشان عمداً در نوشته خود میان استقلالخواهی و تجربه تلخ و پرهزینه رابطه ای مستقیم برقرار میکند. انگار نه انگار که ایشان عباراتی چون استعمارنو و جهانیسازی به گوشش خورده . انگار تحمیل برنامه تعدیل ساختاری و هزینه های سنگین و کمرشکن آن توصیه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نبوده. خانم نوشین احمدی خراسانی،سهامداران عمده این نهادهای مالی بین المللی کدام کشورها هستند؟نمی دانی! حتماً میدانی. ایشان بهسادگی از همکاری بهاصطلاح انقلابیون لیبی با کشورهای قدرتمند غربی سخن می گوید(دقت بفرمایید که ایشان، حملات رعب آور ناوگان هوایی ناتو، عملیات اطلاعاتی بر روی زمین، آموزش و آرایش مخالفان مسلح دولت قزافی و برگزاری کنفرانسهای مکرر با نمایندگان کشورهای عضو ناتو بر سر آینده لیبی را فقط و فقط در واژه “همکاری” خلاصه می کند)، جا داشت که خانم احمدی خراسانی از دکترین شوک و ظهور سرمایه داری فاجعه نیز سخن می گفت. این که چگونه تخریب می کنند و پول درمی آورند و در حین بازسازی ،برنامه تعدیل ساختاری را پیاده کرده و تحت عنوان و با مدلی دیگر، باز کشور را ویران می کنند و باز هم پول در می آورند. خانم احمدی خراسانی یعنی اینها را نمی دانی! میدانی. اگر نمی دانی برو از پل برمر بپرس یا اگر هنوز به آن محافل راه پیدا نکردهای، میتوانی از خانم ناومی کلاین بپرسی یا از یک کارگر فعال سندیکایی در عراق و یا رهبران جنبشهای اجتماعی در عراق و افغانستان. نهایت آن که ایشان با اتخاذ رویکردی ایدئولوژیک جهت سوار کردن فاکتها بر چارچوب ذهنی خویش عملاً حقایق را سانسور یا مصادره به مطلوب کرده اند.
در چند پاراگراف بعد اساساً بحث تغییر پیدا کرده و موضوع بهره گیری از ” امکانات و فرصتهای خارجی” مطرح شده، باید اشاره کرد که در نوشته ایشان هیچ حدومرزی برای بهرهگیری از این امکانات و فرصتهای خارجی مطرح نشده اما مثالهایی آورده شده که نشان میدهد عملاً هیچ حدومرزی وجود ندارد:
«برای نمونه امروز از یک سو جنبش اعتراضی شیعیان بحرین و یا سازمان حماس در فلسطین، یا حزب الله لبنان، از امکانات دولت ایران (به عنوان یک منبع خارجی) بهره میبرند و برای پیروزی جنبش خود با ایران همپیمان میشوند. و در آن سو، مردم لیبی هم با ناتو و دادگاه بینالمللی جنایات جنگی همپیمان میشوند علیه حکومت ظالم و سرکوبگرشان و از سوی دیگر جنبش اعتراضی مردم سوریه از امکانات دولت ترکیه بهره میبرد.»
میبینید که برای ایشان مانند دولت آمریکا تمام گزینهها روی میز قرار دارد. خانم نوشین احمدی خراسانی مینویسد:
«و شاید از همین روست که امروزه جنبش های اجتماعی تلاش می کنند در رقابت و تفاوت منافع میان کشورهای گوناگون، با هوشیاری از امکانات و فرصت های جهانی بهره ببرند. بر این اساس، به نظر میرسد قدرت مانور جنبش های اجتماعی نسبت به گذشته برای بهره بردن از فرصتها و امکانات خارجی افزایش یافته است. هر چند امروز هم ـ به مانند دیروز ـ بهرهبردن از امکانات خارجی، میتواند برای جنبشهای اجتماعی گاه تهدیدآفرین باشد ولی شاید اگر این بهره وری، همراه با شناخت دقیق از سازوکار این امکانات، و به خصوص با «افسون زدایی» (و آرمان زدایی) از آنان، صورت گیرد میتواند به دستاوردهایی برای تقویت جنبشهای اجتماعی تبدیل شود.»
ایشان گفتهاند که بهره بردن از امکانات خارجی می تواند برای جنبشهای اجتماعی گاه تهدید آفرین باشد اما ایشان هیچ تعریف مشخصی از واژه “تهدید آفرین” ارائه نداده اند. و اما غایب بزرگ در فراخوان ایشان به بهره گیری از امکانات و فرصت های خارجی، همانا سخن گفتن از تجربه های تلخ و پرهزینه برخی کشورها چون عراق و افغانستان در این عرصه است. نمی دانم چرا ایشان برای رد شعارهای کلاسیک ضدامپریالیستی به تجربه های تلخ و پر هزینه رجوع میکند اما وقتی پای استفاده از امکانات و فرصتهای خارجی میرسد ماجرا به این تقلیل مییابد که فلانی از فلانی کمک گرفته و این یکی از آن یکی. چرا خانم نوشین احمدی خراسانی که از حمله نظامی دول امپریالیستی ابایی ندارد نمیگوید که فتح عراق و افغانستان مثلاً چه تاثیری بر زندگی واقعی زنان داشته؟ شرایط بهتر شده یا فاجعهبارتر؟ لازم به ذکر است که در هر دو مورد اپوزیسیون این کشورها به قول خانم خراسانی با دول امپریالیستی مهاجم همکاری کردند.
خانم نوشین احمدی خراسانی به درستی درباره اسلام سیاسی و ظهور آن سخن گفته، و از بازی میان شرق و غرب. لیکن ایشان باید پاسخ دهد آیا اسلام سیاسی به واقع توانست استقلال خویش را بدست آورد؟ در همین کشور خودمان سیاستهای کدام نهاد های مالی بینالمللی در حال اجراست و چه کسی ما را تشویق می کند و برایمان پپسی کولا باز می کند؟ چرا آمریکا همین امروز به وضوح درحال تقویت اخوانالمسلمین در مصر است و آنان را به ائتلاف لیبرال، چپ، دمکرات و فمینیست ترجیح میدهد. چرا در اوج نا آرامیهای سوریه آمریکا وارد مذاکره با رهبر اخوان المسلمین سوریه شد؟ اینها همه خبر از آن میدهد که اسلام سیاسی استقلال دارد؟ ماجرای بن لادن که دیگر اظهر منالشمس است. هم ظهورش، هم به اوج رسیدنش در یازده سپتامبر، هم مرگش همه مشکوک است، البته برای من روشن است اما از نظر بینالمللی مشکوک است. خانم خراسانی از مسیری که شما پیشنهاد میکنی میتوان قوی شد و در عرصه جهانی خود را مطرح کرد اما به همان تناسب که تقویت میشوی اهداف و آماجهایت تغییر خواهد کرد و به بخشی ارگانیک از نظام سلطه با کارکردهای مشخص بدل میشوی. زمانی هم که تاریخ مصرفتان تمام شد دیگر امید به تداوم زندگی امری عبث است.
طی این سطوری که به آن پرداختم خانم نوشین احمدی خراسانی به موضوع بسیار مهمی اشاره کردند تحت عنوان ایدئولوژی زدایی از امکانات و فرصتها و در نتیجه متکثر شدن منابع. ایشان می گویند که دیگر “چتر آرمان مشترک” یا “ایدئولوژی مشترک” برای دریافت کمک خارجی امری منسوخ و متعلق به دوران جنگ سرد است. قبول دارم که منابع متکثر شده اند. بنا به استدلال شما نه تنها میتوان از کشورهای امپریالیستی، بلکه میتوان از مافیا، شرکتهای فراملی، کشورهایی که دچار مناقشات مرزی با ما هستند، جداییطلبان و همه و همه کمک گرفت و البته جانب احتیاط را حفظ کرد. بله البته با یک تغییر استراتژی به یکباره منابع متکثری در اطراف انسان میروید که آدم تا کنون شعورش به استفاده از آنها قد نمی داده. البته جنگ سرد مزایایی داشت آن هم این بود که دو نیرو بودند که واقعاً با هم از زاویه ارزشی و آرمانی تضاد آنتاگونیستی داشتند. و همین تضاد ارزشی باعث میشد که بسیاری از کشورها بتوانند با استفاده از این تضاد راه مستقل خود را بگشایند که جنبش عدم تعهد نشانه ای از آن بود. تضاد آنتاگونیستی ارزشی میان دو بلوک فضایی برای تنفس ایجاد کرد. شوروی فروپاشید و جهان از نظر ارزشی یک کاسه شد. دیگر تضاد آشتی ناپذیری وجود نداشت. البته چند دشمن قلابی مثل تروریسم و بنیادگرایی را ساختند تا امورات بگذرد و البته گذشت و چه خوش هم گذشت. و وقتی تضادها آشتی پذیر شد و وقتی منابع متکثر شد. برای جنبشهایی که دنبال جلب حمایت بودند، دنیا چقدر لغزنده، بیثبات و تهدید آمیز شد!!!!
خانم خراسانی در بخشی دیگر از اظهاراتش آورده است:
«بازتولید گفتمان کلاسیک «امپریالیسم» که زاییدۀ گفتمان چپ در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی بود در دیپلماسی خارجی جنبش های اجتماعی آن هم در ایران امروز، به چند دلیل، ناکارآمد است. اول: به دلیل آن که جنبشهای اجتماعی را در برابر «امکانات و فرصت های خارجی» خلع سلاح می کند و آنان را از بهره بردن از این امکانات دور نگه میدارد. دوم: به دلیل آنکه این محرومیت باعث می گردد که جنبشها هر روز منزویتر و ضعیفتر شوند. منظور این است که بازتولید گفتمان «امپریالیسم» در جنبشهای اجتماعی، نه تنها آنها را توانمند و قدرتمند نمیکند بلکه آنان را در مقابل دشمنهای متعدد ناتوان ساخته و از بهره بردن از امکانات گوناگون محروم میکند. سوم: این که شرایط کنونی در منطقه نشان میدهد که در دورههای ضعف و خاموشی جنبشهای اجتماعی است که باید انتظار جنگ و مداخله نظامی را داشت و به نظر نمیرسد که این پیامد پُر هزینه (بروز جنگ)، همان هدفی باشد که نیروهای چپ (که مخالف مداخله خارجی هستند) در پی آن باشند. در واقع بازتولید گفتمان «امپریالیسم» در جنبشهای اجتماعی حداقل در شرایط کنونی منطقه می تواند پیامدهایی داشته باشد که اتفاقا درست برعکس آن هدفی است که مدافعان و مبلغان گفتمان امپریالیسم، مد نظر دارند.»
از این رو در شرایط کنونی، گفتمان کلاسیک ضدیت با امپریالیسم و تمدن غرب، یکسره همۀ «فرصتها و امکانات» بالقوه و بالفعل را در دیپلماسی بینالمللی، از مردمی که به دموکراسی و عدالت و برابری چشم دوخته اند سلب میکند. اتفاقاَ ما امروز نیازمند گفتمان تازه ای هستیم که بهجای آن که «تضاد برانگیز» و مبلغ نفرت و دشمنی با این یا آن کشور باشد بتواند در عین حال که «امکانات و فرصت های بالقوه» دیپلماسی بین المللی و افکار عمومی جهانی و دولت های غربی را رد نمی کند (و اتفاقا از آن به نحو احسن استفاده می برد)، اما مفهوم «تفاوت منافع» را با تیزبینی و آینده نگری ببیند و بتواند آن را به خوبی تبیین کند، و در ادامه، از تفاوت منافع، با هنرمندی دیپلماتیک، در جهت «منافع ملی» سود ببرد. متاسفانه امروز نیروهای سیاسی اجتماعی که حامل گفتمان چپ سنتی یا گفتمان ملی گرایی سنتی هستند گویی فاقد اینویژگی های انعطاف پذیر هستند، ولی بی شک اگر یک جنبش و نیروی قوی اجتماعی با چنین گفتمان غیرخصمانه با دیگر کشورها ــ اما هوشیار و متعهد به منافع ملی ــ به وجود آید، می توان امیدوار بود که جنبشهای اجتماعی به ویژه جنبش زنان کشورمان، مسیری تازه و متفاوت را تجربه خواهد کرد.
گفتمان ضد امپریالیستی جنبشها را در برابر امکانات و فرصت های خارجی خلع سلاح می کند و به دلیل این محرومیت جنبش ها هر روز ضعیف تر می گردند و وقتی جنبش ها ضعیف شدند باید انتظار مداخله نظامی را داشت. کاملا اشتباه می کنی. متاسفانه شما از دست رفته ای! چرا شما نقش کمک های خارجی را در به ثمر نشستن یک جنبش مردمی تا این اندازه عمده می کنی؟ بگذار برایت مثالهایی از جهان تک قطبی بزنم. حزب کارگران برزیل مبارزه و پیروزی اش را مدیون کدام نیروی خارجی بود؟ در مورد روی کار آمدن جبهه فارابوندو مارتی در السالوادور یا تاباره واسکوئز در اروگوئه چطور؟ اینها همه جنبشها یا افراد متعلق به جنبشهایی بودند که در مقاطعی به شکل وحشیانه ای توسط نیروهای امپریالیسم سرکوب شدند اما دچار استحاله نشدند و در مقطعی دیگر آمریکای لاتین را فتح کردند و جالب اینجاست که هیچ کدام مانند شما در باب مذاکره با امپریالیسم برای دریافت کمک نظریه پردازی نکردند. اساساً طرز تلقی شما از شکلگیری یک تحول اجتماعی، یک طرز تلقی منحرف و منحط است. در تونس چه اتفاقی افتاد. نیروهای اجتماعی تونس توسط کدام نیروی خارجی حمایت شده و امکانات دریافت کرده بودند؟ در مصر چطور؟ این مردم مصر بودند که به پیش می رفتند؟ اوباما غافلگیر شده بود. تهاجم به لیبی تنها با هدف مهار بهار عربی صورت گرفت و همین طور تهاجم عربستان به بحرین. و همینطور مداخله در امور مصر بعد از مبارک جهت روی کار آوردن اخوان المسلمین. عملکرد امپریالیسم در خاورمیانه و وقایع اخیر صد در صد ارتجاعی بود متاسفانه به بد امام زاده ای دخیل بسته ای خانم خراسانی. جهان بسیار مترقیتر و پیشروتر از شما راه خود را باز کرده به پیش میرود.
***
بخش دوم
خانم نوشین احمدی خراسانی! شما گفتهای:
«اتفاقاَ ما امروز نیازمند گفتمان تازهای هستیم که بهجای آن که «تضاد برانگیز» و مبلغ نفرت و دشمنی با این یا آن کشور باشد بتواند در عین حال که «امکانات و فرصتهای بالقوه» دیپلماسی بینالمللی و افکار عمومی جهانی و دولتهای غربی را رد نمیکند (و اتفاقاً از آن به نحو احسن استفاده میبرد)، اما مفهوم «تفاوت منافع» را با تیزبینی و آینده نگری ببیند و بتواند آن را به خوبی تبیین کند، و در ادامه، از تفاوت منافع، با هنرمندی دیپلماتیک، در جهت «منافع ملی» سود ببرد.»
و در جای دیگر آوردهای:
«شاید امروز به جای بازتولید گفتمان هایی که سبب تضعیف جنبش های اجتماعی می شود و به جای نکوهش یا نادیده گرفتن «بهره بردن از امکانات و فرصت های خارجی» توسط جنبش های اجتماعی، باید آن را به عنوان واقعیت (که چه خوشمان بیاید و چه نیاید به هر حال وجود دارد)، بپذیریم. و در مورد چند و چون آن به منظور تبیین یک دیپلماسی بین المللی هماهنگ با «منافع ملی» پیش برویم. به ویژه امروز که اوضاع پیچیده منطقه و واقعیتها و بن بستهای آن، ما را نیازمند گفتمانی جدید کرده است، گفتمانی که بتواند بنبست بوجود آمده را بگشاید یعنی هم جلوی بهره بردن جنبشهای اجتماعی از فرصتها و امکانات جهانی در برابر دیکتاتورها را سد نکند (دیکتاتوریهایی که به برکت تکنولوژی و درآمدهای نفتی، قدرت سرکوب هرچه بیشتری یافتهاند)، و در عینحال، حد و مرزهایی واقعی و مشخص، برای تأمین «منافع ملی» و استقلال، در آن تبلور یابد. که البته روندی است بسیار پیچیده و بغرنج، و نیازمند یک گفتگوی جمعی با لحاظ کردن فاکتورهای واقعی و عینی است.»
و سپس هر آنچه را که به عنوان یک اصل (منافع ملی) بر آن تاکید کرده ای،خود با آوردن یک جمله پنبه کردهای:
«هر جنبش اجتماعی، از جمله جنبش زنان، به مانند یک دولت مستقر، نیازمند یک «سیاست خارجی مستقل» است. استقلال این سیاست خارجی هم این نیست که به این کشور و آن کشور ناسزا بگوید و در برابر آنها، توطئه بینی و تضاد و دشمنی را دامن بزند، بلکه استقلال اش به معنی بکارگیری دیپلماسی خلاق برای پیشبرد «منافع» آن جنبش به دور از دنباله روی و سرسپردگی است. این که بعدهاً چقدر «منافع این جنبش» با منافع ملی کل کشور منطبق خواهد شد بستگی به عوامل مختلف دارد.»
تغییر واژگان در نوشته بیداد می کند و به تبع آن تغییرات مفهومی، که آنچه باید متن باشد را به حاشیه می برد و حاشیه را به جای متن می نشاند و به این ترتیب راه فرصت طلبی را می گشاید. منظورم جایگزین کردن عبارت تفاوت منافع به جای تضاد منافع است. این تغییر واژگان با هدف باز شدن مسیر در برخوردی ژلاتینی و سیال با کشورهای امپریالیستی در راستای برخورداری از امکانات و فرصتها صورت گرفته. پرسش من این است که چرا در سراسر مقاله شما از ابتدا تا انتها هیچ مو ضع گیری صریحی در برابر وقوع جنگ و تهاجم نظامی ناتو به مثابه خط قرمز برای همکاری ترسیم نشده و از طرف دیگر صریحا با تفکرات و اساسا جنبش ضد امپریالیستی مرز بندی شده؟ شما از کشورهای امپریالیستی در جای جای متن خود به مثابه “متحدین ” نام برده اید و خط قرمزی به عنوان تهاجم نظامی رسم نکرده اید. از سوی دیگر، واژه منافع ملی را در نوشته خود برجسته ساخته و به نوعی آن را چراغ هدایتگر دیپلماسی کرده و در پرتو آن تضاد منافع را به تفاوت منافع تبدیل کرده اید. شما از منافع ملی سخن گفته اید و آن را محور اصلی قرار داده اید تا بتوانید رقیب قدرتمند خود یعنی گفتمان ضد امپریالیستی را از میدان بدر کنید اما بعد، از منافع جنبش سخن گفته اید و فرموده اید:” این که بعدها چقدر «منافع این جنبش» با منافع ملی کل کشور منطبق خواهد شد بستگی به عوامل مختلف دارد” وسپس این بحث را مسکوت گذاشته ای.خانم خراسانی آیا تهاجم نظامی ناتو به کشورمان با منافع ملی منطبق است؟ وقتی هم که شعله ایرانی خواسته واکنشی به سیاست های نظامی گرانه امپریالیستی داشته باشد وی را این گونه مورد خطاب قرار دادهای:
«یادآور شوم که اگر امروز نگران مداخلات نظامی هستیم شاید به جای آن که پیگیر و مترصد به کار گرفتن گفتمان های سنتی مانند «امپریالیسم» باشیم و یا به گسترش تضاد با این یا آن کشور بپردازیم، راهگشاتر است که به سیاست های بینالمللی اتخاذ شده توسط خودمان بپردازیم و نقاط ضعف و قوت آنان را بازشناسیم و از پرتو آن به جای آن که بخواهیم «سیاست دیگر کشورها» را تصحیح کنیم، سیاستهای خودمان را که به نوعی جهت دهنده سیاستهای دیگر کشورها بوده است، سمت و سویی متناسب بخشیم.»
اینجا منظور از سیاست های خودمان،سیاست های جنبش زنان است. آیا شما درمورد جنبش ضد امپریالیستی هم برخوردی دیپلماتیک داری؟ابدا. برخورد شما سرکوبگر است. و این سرکوب در مسیر دیپلماسی باز و گشوده در برابر کشورهای امپریالیستی صورت می گیرد.بن بستی که شما از آن در جنبش مردم صحبت می کنی.دقیقا بن بست رویکرد شماست. کل آن چیزی هم که از آن به عنوان پیچیدگی نام می بری، باز محصول همین رویکرد است. شما به دلیل آن که میخواهی به صورت سیستماتیک از کشورهای امپریالیستی کمک بگیری. ناگزیری در قبال جنایات و مداخلات آنها سکوت اختیار کنی و ضمن این کار حقایقی را مسکوت می گذاری که دانستن آنها برای مردم عین منافع ملی است. وسپس بجای آن که جنبش زنان صریحا در برابر تجاوز و مداخله نظامی موضع گیری کند اصلاح مواضع درونی جنبش را مطرح می کنی و جایگزینی هم نداری. شما افشاگری را زیر سوال میبری اما من میگویم افشاگری کنید و وامدار کسی نباشید هم این را افشا کنید و هم آن را. کل مسایلی که شما درباره دیپلماسی مطرح میکنی زیر سوال است. یک حزب میتواند دیپلماسی خارجی داشته باشد. زیرا افرادی را با هویت مشخص سیاسی نمایندگی میکند و ساختاری دارد و اعضای رسمی دارد و میتواند ادعا کند که نماینده آن اعضا است. اما در مورد جنبشهای اجتماعی نمیتوان از دیپلماسی خارجی سخن گفت. زمانی که شما از جنبش زنان صحبت میکنی درباره نمایندگی نیمی از جمعیت ایران صحبت میکنی. به این دلیل است که در جنبشهای اجتماعی بیانیه صادر میشود با امضاهای ذیل آن و هیچ کس نمیتواند از جانب جنبش زنان وارد مذاکره با هیچ کشوری شود و به اصطلاح برای خود دیپلماسی خارجی به هم بزند. همچنین همیشه جنبشهای اجتماعی به دلیل عدم وابستگی و ماهیت افشاگرانهشان از نفوذی معنوی در تحتانیترین لایههای جامعه برخوردارند. این جنبشهای اجتماعی هستند که زد و بند های احزاب، وطن فروشیها و زد و بند های دیپلماتیک را افشا کرده و بر عملکرد احزاب نظارت می کنند. اما پرسش این است اگر جنبشهای اجتماعی بخواهند برای خود دیپلماسی خارجی بهم بزند، کدام وزنه اجتماعی، کدام نیرو که در تحتانیترین لایه های اجتماعی نفوذ دارد بر این دیپلماسی نظارت خواهد کرد؟ اینجا است که باید گفت: هر چه بگندد نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد نمک.