اشتراک
منبع: از مصاحبه با ل. فیوچتوانگر
برگردان: آمادور نویدی
ما موفق شدیم در کشورمان مشکل بزرگی را حل کنیم، که نسلهایی از مردم ما قرنها برای آن مبارزه کردهاند: مانند بابوویستها، هبرتیستها، انواع انقلابیهای فرانسوی، انگلیسی و آلمانی. مسلماً، حل این وظیفه (که توده های کارگر و دهقانان آنرا گرامی میدارند) – رهایی از استثمار- باعث شوروشوق شگرفی میشود. مردم از اینکه موفق شدهاند از شر استثمار رهایی یابند، بسیار خوشحال هستند. آنها واقعاً نمیدانند که با خوشحالی خود چه کنند. رهایی از یوغ استثمار امر بسیار بزرگی است، و تودهها این را به راه و روش خودشان جشن میگیرند. همه اینها بمن نسبت داده میشود – که البته، قطعاً درست نیست، یک نفر چکار میتواند بکند؟ در من معنای اشتراکی را میبینند و در اطرافم آتشی از شور و شعف روشن میکنند…پیروزیها بسیار مهم هستند. درگذشته، ارباب و سرمایهدار، خدا بود، و کارگران و دهقانان آدم بحساب نمی آمدند. حالا زنجیر بردگی از گُرده رنجبران برداشته شده است. یک پیروزی سترگ بدست آمده است! اربابها برکنار شدهاند، کارگران و دهقانان ارباب زندگی خود هستند. آنها خوشحالند.
استالین در مورد کیش شخصیت وی
در سال ۱۹۳۷، لئون فویشتوانگر به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مسافرت کرد، و با استالین مصاحبهای انجام داد. وی این مصاحبه را در کتابش «مسکو ۱۹۳۷» تعریف کرد. با این وجود، متن نوشته اصلی این مصاحبه در آرشیو مخفی شد، و تا به امروز هرگز منتشر نشده بود. ما گزیدهای از آنرا ترجمه کردهایم که دیدگاه استالین را در باره این امر(کیش شخصیت) نشان میدهد.
… فویشتوانگر: من ۵ -۴ هفتهایست که در اینجا هستم. یکی از اولین برداشتهایم اینستکه: بنظرم برخی از اشکال ابراز احترام وعشق نسبت به شما اغراقآمیز و بیمزه است. شما شخصی ساده و افتاده بنظر میآئید. آیا این اشکال بار غیرضروری بر روی دوش شماست؟
استالین: من کاملاً با شما موافقم. وقتیکه اغراق تا اندازهای تهوعآور باشد، ناخوشایندست. مردم بخاطر چیزهای کوچک خوشحال میشوند. از صدها درود و سلام، من فقط به یکی دو مورد جواب میدهم، و اجازه نمیدهم اغلب آنها منتشر شوند، بمحض اطلاع یافتن درباره آنها، اجازه نمیدهم احوالپرسیهای بیش از حد مشتاقانه، منتشر شوند. نُه دهم(۱۰/۹) از این احوالپرسیها – واقعاً بیمزه است و بمن احساس ناخوشایندی میدهند.
من ترجیح میدهم توجیه نکنم – همانگونه که توجیه غیرممکن است – بلکه میخواهم به صورت انسانی توضیح دهم که چنین کشش نامحدود لذت و خوشی زیاد دراطراف شخص من از کجا میآید. آشکارست که، ما موفق شدیم در کشورمان مشکل بزرگی را حل کنیم، که نسلهایی از مردم ما قرنها برای آن مبارزه کردهاند: مانند بابوویستها، هبرتیستها، انواع انقلابیهای فرانسوی، انگلیسی و آلمانی. مسلماً، حل این وظیفه (که توده های کارگر و دهقانان آنرا گرامی میدارند) – رهایی از استثمار- باعث شوروشوق شگرفی میشود. مردم از اینکه موفق شدهاند از شر استثمار رهایی یابند، بسیار خوشحال هستند. آنها واقعاً نمیدانند که با خوشحالی خود چه کنند.
رهایی از یوغ استثمار امر بسیار بزرگی است، و تودهها این را به راه و روش خودشان جشن میگیرند. همه اینها بمن نسبت داده میشود – که البته، قطعاً درست نیست، یک نفر چکار میتواند بکند؟ در من معنای اشتراکی را میبینند و در اطرافم آتشی از شور و شعف روشن میکنند.
فویشتوانگر: من بعنوان شخصی که با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی احساس همبستگی میکنم، میبینم و احساس میکنم که احساس عشق و احترام نسبت به شما کاملاً صمیمانه و ابتدایی است. دقیقاً بدین دلیل است که شما را خیلی دوست دارند و احترام میگذارند، ولی آیا شما با سخنان خودتان نمیتوانید جلوی این اشکال از شور و شوق را بگیرید تا برخی از دوستان خارج کشور را گیج نکند؟
استالین: من چندین بار سعی کردهام که اینکار را بکنم، اما هیچ چیزی کارساز نیست. اگر شما به آنها بگوئید که این کار خوبی نیست، این امر کارساز نیست. مردم فکر میکنند که من از روی شکسته نفسی کاذب حرف میزنم.
آنها خواستند که بمناسبت سال ۵۵ تولدم جشنی برگزار کنند. من از طریق کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) خواهان ممنوعیت آن شدم. شکایتها شروع شد، که من مانع جشن گرفتن و ابراز احساسات آنها میشوم، و اینکه این بمن مربوط نیست. سایرین گفتند که من باعث افتراق میشوم. چگونه میتوان از این تجلی شوروشوق جلوگیری نمود؟ با زور غیرممکنست. آزادی بیان وجود دارد. شما میتوانید بصورت دوستانه بپرسید.
این تجلی بی فرهنگی خاصی است، که با گذشت زمان، این امر خسته کننده میشود. مشکل است که مانع از ابراز خوشحالی مردم شد. اما شرم آورست که اقدامات سختگیرانهای علیه کارگران و دهقانان بکار گرفت.
پیروزیها بسیار مهم هستند. درگذشته، ارباب و سرمایهدار، خدا بود، و کارگران و دهقانان آدم بحساب نمیآمدند. حالا زنجیر بردگی از گُرده رنجبران برداشته شده است. یک پیروزی سترگ بدست آمده است! اربابها برکنار شده اند، کارگران و دهقانان ارباب زندگی خود هستند. آنها خوشحالند.
مردم ما از نظر فرهنگ عمومی هنوز عقبمانده هستند، بنابراین، ابراز شورو شعف آنها اینگونه است. در اینجا قانون یا ممنوعیت نمیتواند کاری ازپیش ببرد. شخص میتواند وارد موقعیت مسخرهای شود. و در باره این واقعیت که برخی از رفقای خارج از کشور از این امر ناراحت میشوند، کسی نمیتوانید هیچکاری انجام دهد. فرهنگ را نمیتوان بلافاصله بدست آورد. ما در این مورد کارهای زیادی انجام داده ایم: برای نمونه، تنها، بین سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶، ما بیش از دوهزار مدرسه جدید در شهرها ساختهایم. ما از هرطریق ممکن سعی میکنیم تا سطح فرهنگ مردم را بالا ببریم، اما نتیجه اش در ۶-۵ سال آینده مشاهده خواهد شد. رشد فرهنگی مردم آهسته به پیش میرود، ولی شورو شعف همراه با خشونت و زشتی رشد میکند.
فویشتوانگر: من نه درباره احساس عشق و احترام کارگران و دهقانان به شما، بلکه مورد اتفاقات دیگر حرف میزنم. مجسمههایت در مکانهای مختلف که در معرض دید قرار دارند، زشت هستند و بد ساخته شدهاند. چرا در نمایشگاه برنامه ریزی مسکو، جایی که، با اینحال، و قبل از هر چیزی درباره شما فکر میکنند – یک مجسمه نیم تنه بد از شما وجود دارد؟ چرا در نمایشگاه ریمبراند، که با ذوق و سلیقه باز شد، یک مجسمه نیم تنه بد از شما وجود دارد؟
استالین: این سئوال طبیعی است. منظورم درباره تودههای گسترده، و نه درباره بوروکراتهای مؤسسات است. در ارتباط با بوروکراتها نمیتوان گفت که آنها ذوق و سلیقه ندارند. آنها از این میترسند که اگر مجسمه نیم تنه استالین نباشد، بعدها یا روزنامه یا رئیس با آنها بدخُلقی کند، یا بازدید کنندگان شگفتزده شوند. این محیطی از حرفهایهاست، شکلی ویژه از «دفاع از خود» بوروکراتها است: تا مبادا کاری بکارشان داشته باشند و به آنها برخورد شود، بنابراین، مجسمه نیم تنهای از استالین باید وجود داشته ودر معرض دید باشد.
عناصر بیگانه، حرفهایها، به هر حزبی که پیروز شود، میچسبند. آنها تلاش میکنند که براساس قاعده تقلید از خودشان دفاع کنند – آنها نیم تنههایم را به نمایش میگذارند، و شعارهایی مینویسند که خودشان هم به آنها باور ندارند. در ارتباط با کیفیت پائین نیم تنه هایم، اینکار از روی عمد انجام میشود (من میدانم که رخ میدهد)، اما این امر همچنین بدلیل عدم توانایی در انتخاب است. برای نمونه، من تصاویری از خود و رفقایم را در تظاهرات اول ماه مه دیدم: شبیه شیاطین بودند. اما مردم با لذت آنها را حمل میکنند و درک نمیکنند که پُرتره ها خوب نیستند. کسی نمیتواند دستور صادر کند که تصاویری خوب به نمایش بگذارند – خوب، به درک! برای انجام چنین کارهایی وقت نیست، ما وظایف و نگرانیهای دیگری داریم که انجام دهیم، شما حتی به این نیم تنههایم نگاه نکنید…»
———————————
درباره : لئون فویشتوانگر (Lion Feuchtwanger)
لیون فویشتوانگر یک داستان نویس و نمایشنامهنویس یهودی اهل آلمان بود. او از چهرههای مشهور ادبیات آلمانی تبعید در دوران نازیسم همچون تئودور آدورنو، هانا آرنت، والتر بنیامین، برتولت برشت، هرمان بروخ، روبرت موزیل، هاینریش مان، توماس مان و هرمان هسه بود. فویشتوانگر رمان تبعید را در همین باره نوشت. ویکیپدیا
تاریخ تولد: ۷ژوئیهٔ ۱۸۸۴، مونیخ، آلمان
فوت: ۲۱دسامبر ۱۹۵۸، لس آنجلس، کالیفرنیا، آمریکا
همسر: مارتا فویشتوانگر (ازدواج ۱۹۵۸-۱۹۱۲))
فرزند: ماریان فویشتوانگر
خواهر و برادر: لودویگ فویشتوانگر، مارتین فویشتوانگر
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p9x9j54