تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: سایت حزب کمونیست یونان

 

جنگ قدرت بین ایالات متحده و چین برای برتری جهانی غیرقابل انکار است. اکنون توجه بر این موضوع متمرکز شده است که آیا ما شاهد یک «جنگ سرد» جدید ، یک رویارویی بین یک ابرقدرت سرمایه‌داری و یک ابرقدرت سوسیالیستی، حتا با «ویژگی‌های چینی» هستیم. اما واقعیت این است که ما از ایالات متحده آمریکا و چین، یعنی دو قدرت دنیای سرمایه‌داری کنونی صحبت می‌کنیم. امروز چین پایگاه نیرومند گروه‌های انحصاری و عضو فعال هر اتحادیه سرمایه‌داری جهانی ، مانند سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی است؛ ارتباط تنگاتنگی با اقتصاد سرمایه‌داری جهانی دارد. «شرکت‌های چند ملیتی به مثابه نیروی محرکه حیاتی برای حفظ چرخه داخلی چین عمل می‌کنند.»

 

تأثیر اتحاد امنیتی «سه‌جانبه» آمریکا، استرالیا، انگلیس (AUKUS) بر رویدادهای جهانی و موضع کمونیست‌ها

 

اتحاد امنیتی «سه‌جانبه» بین ایالات متحده، استرالیا، و انگلیس زیر نام «آکوس» ()، که در ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۱ اعلام شد، یک تحول مهم جدید در ساختار اتحادهای امپریالیستی بشمار می‌آید.

این تحول به چه معناست و کدام وظائف دیگر را در برابر جنبش کمونیستی قرار می‌دهد؟

اهمیت منطقه هند- پاسیفیک (Indo-Pacific)
گرچه توافق جدید بین ۳ قدرت غیرآسیایی منعقد شده است، اما روشن است که بر فعالیت آن‌ها در آسیا و منطقه هند- پاسیفیک متمرکز است، جایی که ۶۰ درصد تولید ناخالص داخلی جهان تولید می‌شود و برآورد می‌شود که در سال‌های آینده ۷۰ درصد تقاضای انرژی را جذب خواهد کرد. این منطقه در حال‌حاضر یک «کانال» مهم برای کشتیرانی تجاری جهانی است. طبق داده‌های سال ۲۰۱۷، ۴۰ درصد تجارت جهانی گاز طبیعی مایع‌ (LNG) از طریق آن انجام می‌شد.

بخش قابل‌توجهی از نیروهای دریایی و هوایی ایالات متحده پیش از این به اقیانوس آرام اعزام شده است. پایگاه‌های جدید ایالات متحده در دست ساختمان هستند و رزمایش‌های نظامی در مقیاس بزرگ برگزار می‌شوند.

در همان منطقه، مناقشات مداوم بر سر مرزهای دریایی و زمینی وجود دارد، جایی که روشن است چین به دنبال زیر سوال بردن «کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها» و حقوق حاکمیتی کشورها در منطقه، مانند حقوق ویتنام است. نگوین ژوان فوک رئیس‌جمهور ویتنام، امسال طی سخنانی در ۷۶-مین امسال مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با تأکید بر قانون دریاها، از کشورهای منطقه خواست از اقدامات یک‌جانبه در دریای شرقی (دریای چین جنوبی) خودداری کنند.[۱] چند روز پیش از آن، سخنگوی وزارت امور خارجه ویتنام تاکید کرده بود که ویتنام از جزایر در مجمع الجزایرهای «هوانگ سا» (پاراسل) و «ترونگ سا» (اسپراتلی) که حاکمیت آن‌ها مورد مناقشه چین است، دفاع خواهد کرد.[۲]

بنابراین، سفر کامالا هریس معاون رئیس‌جمهور آمریکا به ویتنام و دیگر کشورهای منطقه اصلاً تصادفی نبود. لازم به یادآوری است که از سال ۲۰۱۶، در پی درخواست یک‌جانبه فیلیپین، حکم دادگاه لاهه مبنی بر رد ادعاهای چین وجود دارد، با این وجود چین آن را به رسمیت نمی‌شناسد و می‌گوید که این یک موضوع مربوط به حاکمیت ملی و خارج از صلاحیت دادگاه خاص است.

ایالات متحده بار دیگر به دنبال این است که خود را به عنوان «قیم خودگمارده» مردم، این بار در منطقه خاص، در برابر برنامه‌های گسترش انحصارات چین و آرزوهای چین در جنوب شرقی آسیا تثبیت کند. روشن می‌شود که ابزار جنگ نمی‌تواند خارج از صحنه این درگیری بماند. به هر حال، ایالات متحده قدرتمندترین نیروی نظامی امروز است، گرچه چین با افزایش هزینه‌های نظامی خود به دنبال کاهش شکاف است. خروج اخیر ایالات متحده آمریکا از افغانستان و [سامانه موشکی] «پاتریوت» ایالات متحده از عربستان سعودی، از جمله به منظور جابجا کردن نیروهای نظامی ایالات متحده در راستای تقویت حضور ایالات متحده در هند- پاسیفیک است.

علاوه بر این، در سال‌های اخیر، همکاری بین ایالات متحده آمریکا، هند، ژاپن و استرالیا در چهارچوب «گفت‌وگوی امنیتی چهارجانبه» (QUAD)، که همانطور که در رزمایش‌های نظامی این کشورها در دو سال گذشته زیر نام «مالابار» نشان داده شد بروشنی چین را هدف دارد، تقویت شده است. این رزمایش‌ها به مثابه به‌اصطلاح «نسخه آسیایی ناتو» تبلیغ شد و آشکارا هدف، برخورد با نفوذ نظامی و سیاسی چین در منطقه تعیین شد.

توجه به تنگه‌های تایوان معطوف است، هر دو سو در صدد گسترش اتحادها هستند، و سازه‌های ایدئولوژیک «دموکراسی»، «تعیین سرنوشت خویش» و تمامیت ارضی بکار گرفته می‌شوند. استراتژی «ناتو ۲۰۳۰» هدف قرار دادن چین را بیش‌تر تقویت می‌کند.

در این چهارچوب است که توافق‌نامه «آکوس» حاصل شد.

مبارزه برای برتری در نظام امپریالیستی
اتحاد جدید ایجادشده بوسیله ایالات متحده بروشنی چین را، که امروز به طور عینی به پیش‌شرط‌ها برای به خطر انداختن برتری ایالات متحده در نظام جهانی امپریالیستی در سال‌های آینده شکل می‌دهد، هدف گرفته است.

این تصادفی نیست که «سیا» یک مرکز ماموریت ویژه چین را ایجاد کرد. این دینامیسم‌ها در افزایش خیره‌کننده سهم چین در تولید ناخالص جهانی ۲۰۲۰-۲۰۰۰، و هم‌چنین در افزایش چشمگیر کسری تجاری ایالات متحده در تجارت دوجانبه با چین (در دوره ۱۹۸۵-۲۰۱۹) بازتاب یافته است. در این راستا، در تمام این مدت شاهد چندین جنگ‌ تجاری بوده‌ایم که در آن ایالات متحده آمریکا وزن قابل توجهی را بر حفظ برتری خود در زمینه فناوری جدید و در عین‌حال محدود ساختن گسترش چین در این بخش، که مستلزم تقویت نفوذ سیاسی آن (به عنوان مثال، تشدید تلاش برای حذف چین از شبکه‌های «5G» اروپایی) خواهد بود، قرار می‌دهد. علاوه بر این، دولت ایالات متحده، با استفاده از کاهش عظیم مالیات بر سرمایه، از انحصارات فناوری جدید ایالات متحده که در چین فعال هستند، خواسته است آن را رها کنند یا به ایالات متحده بازگردند. دولت ایالات متحده منافع خود را ترویج می‌کند و تلاش می‌کند از گسترش چین، که ابتکار «جاده ابریشم» («ابتکار کمربند و جاده») را اجرا می‌کند، سرمایه هنگفتی را صادر می‌نماید، و در کشورهای دیگر در آسیا، آفریقا و مناطق دیگر نیز سرمایه‌گذاری‌های بزرگی انجام می‌دهد، جلوگیری کند.

جنگ قدرت بین ایالات متحده و چین برای برتری جهانی غیرقابل انکار است. اکنون توجه بر این موضوع متمرکز شده است که آیا ما شاهد یک «جنگ سرد» جدید ، یک رویارویی بین یک ابرقدرت سرمایه‌داری و یک ابرقدرت سوسیالیستی، حتا با «ویژگی‌های چینی» هستیم. اما واقعیت این است که ما از ایالات متحده آمریکا و چین، یعنی دو قدرت دنیای سرمایه‌داری کنونی صحبت می‌کنیم. امروز چین پایگاه نیرومند گروه‌های انحصاری و عضو فعال هر اتحادیه سرمایه‌داری جهانی ، مانند سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی است؛ ارتباط تنگاتنگی با اقتصاد سرمایه‌داری جهانی دارد. «شرکت‌های چند ملیتی به مثابه نیروی محرکه حیاتی برای حفظ چرخه داخلی چین عمل می‌کنند.»[۳]

این فاکت که یک حزب با عنوان «کمونیست» در چین حکومت می‌کند، این فاکت را تغییر نمی‌دهد که روابط تولید سرمایه‌داری در چین حاکم است . از سال ۲۰۱۲، سهم بخش خصوصی به بیش از ۶۰ درصد از تولید ناخالص داخلی چین رسیده است.[۴] یک شالوده قانونی نیز به نفع سرمایه‌داران در چین ایجاد شده است که به آن‌ها اجازه می‌دهد صدها میلیون کارگر را برای انباشت ثروت شدیداً استثمار کنند. چین از نظر تعداد میلیاردرها نیز در «رقابت» با ایالات متحده است. طبق گزارش «موسسه تحقیقاتی هوران» شانگهای، در آغاز سال ۲۰۲۱، چین نخستین کشور در جهان بود که تعداد میلیاردرهای آن از ۱۰۰۰ گذشت و به ۱۵۸۵ رسید.[۵] میلیاردرهای چین مجتمع‌های تجاری عظیم تجارت الکترونیک، کارخانه‌ها، هتل‌ها، مراکز خرید، سینماها، رسانه‌های اجتماعی، شرکت‌های تلفن همراه و غیره را کنترل می‌کنند. ژونگ شانشان ثروتمندترین میلیاردر کشور، که از صنعت آب بطری ثروتمند شد، ۶۷٫۳ میلیارد دلار ثروت شخصی دارد. در حالی که ثروت «ما هواتنگ»، نفر دوم درهمین فهرست، که در فناوری‌های جدید فعال است و به عنوان نماینده «کنگره ملی خلق» انتخاب شده است، بالغ بر ۶۴ میلیارد دلار است.[۶] در زمانی که ده‌ها میلیون نفر از خدمات اجتماعی معاصر محروم هستند، تجمل‌گرایی میلیاردرها و میلیونرها به وضوح بی‌عدالتی و استثمار اجتماعی عظیمی را نشان می‌دهد که مشخصه شیوه تولید سرمایه‌داری در چین نیز هست. انحصارات چینی، مانند همه انحصارات کشورهای دیگر، طبقه کارگر را در بنگاه‌های خود در خارج از کشور، مانند غول کشتیرانی «کاسکو» در بندر پیرئوس در یونان، استثمار می‌کنند. کارگران «کاسکو» یک اعتصاب ۷ روزه را به یاد همکار خود که اخیراً در محل کار کشته شد، با خواست اقدامات ایمنی و بهداشتی سازماندهی کردند، کارفرمایان با اخاذی و اعتراض به دادگاه‌های بورژوازی متوسل شدند تا اعتصاب را غیرقانونی اعلام کنند.

این ادعاها که چین، مانند روسیه شوروی در گذشته، نوعی سیاست اقتصادی جدید («نپ») را با همکاری سرمایه خصوصی به منظور توسعه نیروهای مولده خود اجرا می‌کند، ارتباطی با واقعیت ندارد و گمراه‌کننده است. عناصر بالا ثابت می‌کنند که از نظر عینی، هیچ مبنای مشخصی برای مقایسه «نپ» با وضعیت فعلی چین وجود ندارد. علاوه بر این، مدت زمان «نپ» محدود بود، همان‌طور که لنین بارها تاکید کرد[۷]، ماهیت «عقب‌نشینی» داشت، و آنطور که با رواج روابط سرمایه‌داری در چین و سازه ایدئولوژیک «سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» اتفاق افتاده است، به یک اصل نظری ساختمان سوسیالیستی مبدل نشد. علاوه بر این، در آن دوره، کارآفرینان نه تنها اجازه عضویت در حزب بلشویک را نداشتند، بلکه بر اساس دو قانون اساسی شوروی (۱۹۱۸و ۱۹۲۵) که در آن دوره به تصویب رسید، از حقوق مدنی محروم شدند؛ برعکس چین امروز، که ده‌ها کارآفرین در پارلمان و حزب کمونیست چین مواضعی را اشغال می‌کنند.

به این دلیل است که «دو قطبی» جدید به رویارویی ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی مربوط نمی‌شود. امروز، ایالات متحده آمریکا و چین بر اساس تسلط مناسبات تولیدی سرمایه‌داری که در آن‌ها حاکم است و به مبارزه بر سر مواد خام، مسیرهای حمل‌و‌نقل کالاها، سهم بازار و نفوذ ژئوپولیتیک منجر می‌شود، با هم درگیر هستند. نمی‌توان کتمان کرد که ما با یک مبارزه درون-امپریالیستی برای برتری در نظام امپریالیستی روبه‌رو هستیم.

«آکوس» – سطح دیگری برای جنگ امپریالیستی
«آکوس» طیف گسترده‌ای از همکاری‌ها، از دیپلماسی و دفاع گرفته تا زنجیره‌های تامین و هوش مصنوعی را در برمی‌گیرد. اما، مرکز توجه این فاکت است که اسالات متحذه آمریکا و انگلیس با نقض توافق‌نامه‌های مربوط به منع گسترش فناوری هسته‌ای برای اهداف نظامی و فروش ۸ زیردریایی هسته‌ای به استرالیا، «کلید» فناوری هسته‌ای را به استرالیا خواهند داد. استرالیا پس از ایالات متحده آمریکا با (۷۱) زیردریایی اتمی، روسیه (۳۳)، چین (۱۴)، انگلیس (۱۱)، فرانسه (۱۰) و هند (۲)، هفتمین کشور در جهان است که دارای چنین زیردریایی‌هایی است.

خرید این زیردریایی‌ها بوسیله استرالیا، این کشور را قادر می‌سازد در عملیات‌ نظامی دریایی دور از قلمرو خود، یعنی در منطقه هند و اقیانوس آرام، جایی که توجه ایالات متحده و ناتو بر آن متمرکز است شرکت کند، زیرا این زیردریایی‌ها تقریباً بی‌صدا هستند و می‌توانند مسافت‌های طولانی را بدون نیاز به سوخت‌گیری طی کنند.

علاوه بر این، ایالات متحده فرصت گسترش پایگاه‌های نظامی هوایی و دریایی خود را در استرالیا به دست می‌آورد. چندین هزار نیروی آمریکایی در حال‌حاضر در آن‌جا حضور دارند. زیرساخت‌های در دست آماده‌سازی، در ارتباط با پهلوگیری ناوهای هواپیمابر، زیردریایی‌های هسته‌ای و بمب‌افکن‌های استراتژیک قرار دارند.

اختلال‌ها در ناتو – اتحادیه اروپا و «خودمختاری استراتژیک» اتحادیه اروپا و دیگر قدرت‌های بزرگ
توافق‌نامه «آکوس» توانست اتحادهای «ثابت» امپریالیسم اورو – آتلانتیک، ناتو، روابط ایالات متحده با اتحادیه اروپا و به ویژه با فرانسه را مختل کند. فرانسه واکنش نشان داد، لغو قرارداد فروش ۱۲ زیردریایی معمولی به ارزش حدود ۵۶ میلیارد یورو را «خنجر از پشت» نامید.

بلافاصله پس از توافق، بار دیگر، یک سری ارزیابی‌های گمراه‌کننده بر رسانه‌های گوناگون چیره شد، از جمله این‌که ایالات متحده آمریکا در حال خروج از بسیاری از مناطق است و این‌که صلح مستلزم «خود مختاری استراتژیک» اتحادیه اروپا و سایر طرف‌ها، مانند هند است، که در گذشته به مثابه یک «کشور غیرمتعهد» مطرح بود.

اما، واقعیت چیز دیگری است. ایالات متحده در حال استقرار مجدد نیروهای نظامی خود است. بنابراین، به عنوان مثال، نه تنها نیروهای خود را از یونان خارج نمی‌کند، بلکه در حال تقویت پایگاه‌های نظامی خود است؛ ایالات متحده در حال گسترش پایگاه هوایی و دریایی «سودا» است که در جنگ‌های امپریالیستی علیه عراق، سوریه و لیبی مورد استفاده قرار گرفت؛ ایالات متحده در حال ایجاد زیرساخت‌های نظامی جدید (در الکساندروپولی، لاریسا، استفانوویکیو و غیره) است، در عین‌حال، توافق‌نامه یونان و ایالات متحده که در ۱۴ اکتبر ۲۰۲۱ امضا شد، این کشور را قادر می‌سازد تا از تمام زیرساخت‌های نظامی یونان، در ابتدا برای پنج سال و سپس برای مدت زمان نامحدود استفاده کند.

این بحث که یک اتحادیه اروپا «قوی‌تر» و خودمختارتر، به مثابه یک «عامل ایجاد توازن» در مناقشه ایالات متحده آمریکا، چین و روسیه، می‌تواند بطور مؤثر صلح را تضمین کند بی‌پایه است.

اتحادیه اروپا اتحاد طبقات بورژوازی اروپا است، که هم خلق‌های اروپا و هم سایر خلق‌ها را هدف قرار می‌دهد. بنابراین، نظامی‌سازی اتحادیه اروپا به موازات تشدید رقابت امپریالیستی عمیق‌تر می‌شود و در راستای حفاظت از منافع انحصارات، خطرات جدید و بزرگ‌تری را برای مردم ایجاد می‌کند.

این نظامی‌سازی پیش از هر چیز به سمت خود اروپا جهت‌گیری می‌کند تا هر گونه نشان رادیکال را خفه کند، هرگونه مطالبه برای زندگی بهتر را، به ویژه زمانی که معطوف به نیازهای مردمی معاصر و علیه سرمایه، سودورزی یا قدرت آن است سرکوب نماید.

علاوه بر این، اتحادیه اروپا بر اساس «استراتژی جهانی» که تدوین کرده است جهان را به مثابه «محیط استراتژیک» خود می‌داند که قرار است زیر نام «قطب‌نمای استراتژیک» مجدداَ تنظیم شود و در دوره ریاست آتی فرانسه بر شورای اتحادیه اروپا به تصویب برسد. اتحادیه اروپا هم‌چنین به دنبال موثرترین رسوخ انحصارات اروپایی در کشورهای جهان سوم به بهانه دفاع از حقوق بشر است. بنابراین، به‌اصطلاح «همکاری ساختاری نظامی دائمی» (Permanent Structured Military Cooperation) ایجاد شد. هم‌زمان با آن، «ابتکار مداخله اروپا» با الهام از پیشنهاد فرانسه به منظور غلبه بر تأخیرهای ناشی از فرآیند تصمیم‌گیری به اتفاق آرا، برای انجام سریع مأموریت‌های امپریالیستی ترویج می‌شود. در حال حاضر اتحادیه اروپا بیست مأموریت امپریالیستی را به سه قاره اعزام کرده است.[۸]

تدابیری برای پیشبرد هدف موسوم به «خود مختاری استراتژیک» در چارچوب تقویت اتحاد و مداخلات مشترک با ناتو، که رکن اصلی آن باقی مانده است، در حال انجام است. با هدف ظرفیت نظامی خودمختار، برنامه‌ریزی برای توسعه برنامه‌های تحقیقاتی و تسلیحاتی از بازار اتحادیه اروپا در تلاش برای کاهش وابستگی به بازار تسلیحاتی ایالات متحده تقویت می شود.

حزب کمونیست یونان، با مطالعه تاریخ خود و تاریخ جنبش جهانی کمونیستی، به این نتیجه رسیده است که برداشتی که در گذشته بر صفوف جنبش جهانی کمونیستی حاکم بود، حتا دولت‌های سرمایه‌داری قدرتمند را به‌عنوان «فرمانبر» و «مستعمره‌های ایالات متحده» توصیف می‌کرد و «استقلال» سیاست خارجی آن‌ها را می‌طلبید، اشتباه بود. در چندین مورد، طبقه بورژوازی را به «میهندوست» و «تابع در برابر بیگانگان» تقسیم می‌کرد و به دنبال ایجاد اتحاد با بخش به‌اصطلاح «میهندوست» بورژوازی بود. در واقع، طبقه بورژوازی در هر کشور پیش از هر چیز برای تحکیم قدرت خود، منافع خود را پیش می‌برد و اتحادهای بین‌المللی خود را دقیقاً بر همین اساس تشکیل می‌دهد. وجود اتحاد شوروی و سایر دولت‌های سوسیالیستی در گذشته، برای طبقات بورژوازی برخی از کشورهای سرمایه‌داری فرصت انجام مانور را فراهم کرد، و در عین‌حال این فرصت را برای سایر کشورها محدود نمود. امروز، جهان به‌اصطلاح «چند قطبی» مورد ستایش بسیاری از احزاب قرار می‌گیرد، و در عین‌حال برخی احزاب از اتحادیه اروپا یا کشورهای اروپایی می‌خواهند که «تبعیت» از ایالات متحده را کنار بگذارند و براساس منافع خود «خودمختارانه» عمل کنند.

این‌گونه تصورات، صرف‌نظر از نیات‌شان، از نظر ایدئولوژیک بربریت امپریالیستی را در سراسر جهان می‌آرایند، زیرا می‌گویند بدون سرنگونی ضروری سرمایه‌داری می‌توان امپریالیسم را تغییر داد. آن‌ها با جدا کردن اقتصاد از سیاست، مقوله لنینیستی امپریالیسم را رد می‌کنند. برای این نیروها، امپریالیسم فعالیت سیاسی و نظامی «متجاوزترین» نیروها علیه «حاکمیت ملی» کشورهای دیگر است. در نتیجه، آن‌ها این فاکت را نادیده می‌گیرند که رقابت انحصاری، و نه برخی از «نیروهای متجاوزتر» است که منجر به مداخلات و جنگ‌های نظامی امپریالیستی می‌شود. این رقابت با استفاده از هر وسیله‌ای که هر قدرت سرمایه‌داری در هر کشور در اختیار دارد انجام می‌شود و طبیعتاً در قراردادهای میان-دولتی و اتحادهای گوناگون منعکس می‌شود. طبقات بورژوازی از طریق این اتحادها بخشی از حاکمیت ملی و حقوق حاکمیتی کشورهای خود را به منظور تأمین قدرت خود واگذار می‌کنند، و همیشه به دنبال سودهای جدید هستند. در عین‌حال از ابزارهای جنگی نیز استفاده می‌کنند، زیرا «جنگ ادامه سیاست با ابزارهای خشونت‌آمیز است».

دلیل انتخاب تاکتیک خطرناک «اتحادهای نرم» بوسیله ایالات متحده آمریکا
این ادعاها که ناتو یا «کواد» در پی تشکیل «آکوس» رو به زوال هستند بی‌پایه می‌باشند. ناتو علی‌رغم تضادهای درونی آشکار آن، هم‌چنان نقش مهمی را به مثابه «بازوی» امپریالیسم اورو – آتلانتیک ایفاء می‌کند. بنابراین، ناتو دائماً روسیه را «محاصره» می‌کند، نیروهای جدیدی را در مرزهای روسیه مستقر می‌کند، حاکمیت روسیه بر کریمه و مناطق دریایی دریای سیاه را به چالش می‌کشد، به طور تحریک آمیزی از درگیری در اوکرائین سوء استفاده می‌کند و روسیه را به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای تهدید می‌کند. علاوه بر این، ناتو هم‌اکنون علیه چین دست به کار شده است.[۹]

«کواد» نقش ویژه‌ای در تلاش برای مهار چین بر عهده می‌گیرد. هر یک از طبقات بورژوازی کشورهای تشکیل دهنده آن (استرالیا، ژاپن، هند، ایالات متحده آمریکا) به دلایل خاص خود در رقابت با انحصارات چین هستند. در عین‌حال، وجود آن برخی از آن‌ها مانند بورژوازی هند را – که هم‌زمان در سایر انجمن‌ها مانند «سازمان همکاری شانگهای» و «بریکس» (برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) مشارکت دارد و یکی از بزرگ‌ترین خریداران تسلیحات روسی است – قادر می‌سازد مانور بدهد و هم‌زمان بخشی از نقشه کلی ایالات متحده باشد که به دنبال تغییر دینامیسمی است که امروز به نفع چین عمل می‌کند.
در جریان ژرفش همکاری ایالات متحده آمریکا با دیگر طبقات بورژوازی منطقه، از طریق شکل‌های «سست»تر، مانند «کواد»، و شکل‌های پیشرفته‌تر، مانند «آکوس»، «سرعت‌های» گوناگون، اما همیشه با یک هدف – جلوگیری از یک درگیری تمام عیاری که اتحادهای اسالات متحده در منطقه را مختل نماید- وجود دارد.

علاوه بر این، لغو تحریم‌های ایالات متحده علیه ایجاد خط لوله گاز «نورد استریم ۲» که به آلمان ختم می‌شود، در تلاش ایالات متحده برای تقویت روابط با اتحادیه اروپا و «جزء» اروپایی اورو – آتلانتیک‌گرایی در رویارویی با درگیری جدی با چین، «هویج» محسوب می‌شود. این ‌هم‌چنین با اعلام توافق اتحادیه اروپا و ایالات متحده پیرامون لغو تعرفه‌های فولاد و آلومینیوم حمایت شد.

شکل‌گیری «آکوس» نشان می‌دهد که ایالات متحده برای ایجاد اتحادهای خود، جدای از هویج، می‌تواند به طور موثری از رویکرد «چماق» نیز استفاده کند.

وظائف کمونیست‌ها
«نیاز به رعایت قوانین بین‌الملل» به مثابه یک درخواست از سوی بخش‌های مشخصی برای اجتناب از جنگ مطرح می‌شود، در عین‌حال کارزارهای گوناگونی با شعارهایی مانند «دست‌ها از روسیه و چین کوتاه» یا حتا در دفاع از «چین سوسیالیستی» براه انداخته می‌شود.

به نظر می‌رسد این رویکرد عناصر کلیدی، مانند این‌که حقوق بین‌الملل امروز بدلخواه تفسیر می‌شود را نادیده می‌گیرد. بنابراین، ایالات متحده که هرگز کنوانسیون حقوق دریاهای سازمان ملل متحد مصوب ۱۹۸۲ را امضا نکرد، اکنون در دریای شرق (یا دریای چین جنوبی) به عنوان قوی‌ترین مدافع آن ظاهر می‌شود. از سوی دیگر، چین که توافق‌نامه بین‌المللی مشخص را به تصویب رسانده است، هر روز به زیان کشورهای منطقه (ویتنام، فیلیپین، اندونزی، مالزی، برونئی) آن را تضعیف می‌کند. به دیگر سخن، توازن نیروها و مقاصد ژئو – استراتژیک عوامل تعیین‌کننده موضع در قبال حقوق بین‌الملل است.

علاوه بر این، نگرشی که ایالات متحده آمریکا را نیرویی نشان می‌دهد که بطور یک‌جانبه حقوق بین‌الملل را نقض می‌کند، و بنابراین، یک طرف مهاجم و «امپریالیست» است، و در عین‌حال چین و روسیه را «مدافع» حقوق بین‌الملل و «ضدامپریالیست» نشان می‌دهد، هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. همه قدرت‌های بزرگ جهان امپریالیستی معاصر، در موارد گوناگون و برای پیشبرد منافع انحصارات خود، حقوق بین‌الملل را آن‌گونه که به صلاح خود می‌دانند تفسیر و اعمال می‌کنند. بنابراین، نگرش بالا هیچ ارتباطی با شناخت لنینیستی از امپریالیسم، که آشکارا نه فقط یک سیاست خارجی تهاجمی بلکه سرمایه‌داری انحصاری است ندارد. این نگرش هیج ارتباطی با شناخت رهبر انقلاب اکتبر از جنگ‌ها، علل و ماهیت آن‌ها ندارد. لنین در موارد مشابه با گفتن این‌که «گویی پرسش این است: که چه کسی اول حمله کرد، و نه، علل جنگ چیست؟ هدف‌های آن کدامند؟ چه طبقاتی جنگ براه می‌ندازند»[۱۰] با این‌گونه نظرات خط‌کشی کرد.

بنابراین، کمونیست‌ها نباید گرفتار تصوراتی شوند که خواسته یا ناخواسته، جنبش مردمی را در بن‌بست مواضع پاسیفیستی به دام می‌اندازند، و از طبقات بورژوازی یا اتحاد‌های امپریالیستی مانند اتحادیه اروپا می‌خواهند تا «خودمختاری» نشان دهند یا ماهیت امپریالیستی کشمکش برای برتری جهانی را پنهان می‌کنند و در نهایت مردم را به سمت‌گیری در این کشمکش فرامی‌خوانند.

معضلی که کمونیست‌ها در مورد انتخاب یک امپریالیست با آن روبه‌رو هستند، تازگی ندارد. همانطور که می‌دانیم این در جریان جنگ جهانی اول به شدت مطرح شد و به انحلال انترناسیونال دوم انجامید. در آن زمان، از جمله، «سوسیال شوونیست‌های فرانسوی به [کارگران] اطمینان می‌دادند که کشورهای آنتانت در «سمت تدافعی» قرار دارند، آن‌ها «محرکه‌های ترقی» در مبارزه با پروس‌ایسم تهاجمی هستند».[۱۱] امروز، نیروهایی در صفوف جنبش جهانی کارگری و کمونیستی ما را به حمایت از چین – که آن را «سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» می‌دانند- در رویارویی جدید درون-امپریالیستی دعوت می‌کنند و واقعیت و جهان‌بینی ما را تحریف کرده یا نادیده می‌گیرند.

در این شرایط، مهم است که نه تنها با جنگ امپریالیستی، بلکه با هر رنگ امپریالیستی، با هر نمای امپریالیستی، با هر اتحاد امپریالیستی قدیم یا جدید مخالفت کنیم؛ برای جدایی هر کشور از نقشه‌ها و اتحادهای امپریالیستی، برای قدرت کارگران، برای سوسیالیسم مبارزه کنیم.

در این راستا، حزب کمونیست یونان در پارلمان به به‌اصطلاح «توافق‌نامه‌های دفاعی» یونان با ایالات متحده و فرانسه رای منفی داد. حزب کمونیست یونان در مخالفت با مخارج هنگفت نظامی کشور صحبت کرد و تاکید نمود که این هزینه‌ها در چهارچوب تلاش بورژوازی یونان برای ارتقای موقعیت خود در نقشه‌‌ها و سازمان‌های امپریالیستی انجام می‌شود.

کمونیست‌ها بطور سیستماتیک مردم را آگاه می‌نمایند و هزاران کارگر و مرد و زن جوان را بسیج می‌کنند.

حزب کمونیست یونان در صف مقدم جنبش ضدجنگ و ضدامپریالیستی، جنبش کارگری – مردمی، برای جلوگیری از ایجاد پایگاه‌های نظامی جدید در یونان، برچیدن همه پایگاه‌ها و زیرساخت‌های ایالات متحده -ناتو، برای جلوگیری از انتقال سلاح‌های هسته‌ای به کشور قرار دارد.

حزب کمونیست یونان می‌طلبد که مشارکت نیروهای مسلح یونان در مأموریت‌های امپریالیستی در خارج از کشور باید متوقف شود، مردم نباید هزینه تجهیزات نظامی را بپردازند که در خدمت نقشه‌های تهاجمی بورژوازی یونان و مداخلات و جنگ‌های اورو – آتلانتیک است، یونان نباید در رزمایش‌هایی که بر علیه سایر کشورها است شرکت کند.
حزب کمونیست یونان به دنبال تقویت همبستگی انترناسیونالیستی با همه خلق‌هایی است که مبارزه می‌کنند و با مداخلات و جنگ‌های امپریالیستی رویارو هستند.

علاوه بر این‌ها، حزب کمونیست یونان برای خروج کشور از اتحادهای امپریالیستی ناتو و اتحادیه اروپا مبارزه می‌کند، معتقد است که این می‌تواند در راستای منافع مردمی بوسیله قدرت کارگران، مبارزه برای سرنگونی سرمایه‌داری و ساختمان سوسیالیسم – کمونیسم تحقق یابد.

 

پی‌نویس‌ها:
۱- «سخنان رییس‌جمهور در ۷۶-مین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد»
https://vietnam.vnanet.vn/english/presidents-statement-at-general-debate-of-ungas-76th-session/498071.html, 23/09/2021
۲- «ویتنام قاطعانه از حاکمیت خود بر مجمع‌الجزایر هوانگ سا، ترانگ سا حراست خواهد کرد.»
https://vovworld.vn/en-US/news/vietnam-resolutely-protects-sovereignty-over-hoang-sa-truong-sa-archipelagoes-1022184.vov, 02/09/2021
۳- عنوان یک مقالبه در «روزنامه مردم آنلاین»
http://en.people.cn/n3/2021/0719/c90000-9873653.html, 19/07/2021
۴- «روزنامه مردم»
http://en.people.cn/n3/2019/0306/c90000-9553302.html , 06/03/2019
۵- خبرگزاری اینتر فاکس
https://www.interfax.ru/business/754207, 02/03/2021
۶- «روزنامه مردم»
http://russian.people.com.cn , 29/10/2021
۷- لنین، «نهمین کنگره سراسری شوراها»
V.I. Lenin, “Ninth All-Russia Congress of Soviets”, Collected Works, Vol 44, Synchroni Epochi, pp. 310
۸- «مأموریت‌ها و عملیات «سیاست امنیتی و دفاعی مشترک اتحادیه اروپا»، بروکسل، ۱۹ اکتبر ۲۰۲۰.
https://eeas.europa.eu/headquarters/headquarters-homepage/83616/eu-military-operations-and-civilian-missions_en
«اظهارات سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه»
https://tass.com/defense/1353311, 23/10/2021
۱۰- لنین، «نامه سرگشاده به بوریس سوارین»
V. I. Lenin, “An Open Letter to Boris Souvarine”, Collected works, Vol 30, Synchroni Epochi, pp. 265
۱۱- آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، تاریخ جهان، جلد، ص ۷۳۷.
Academy of Sciences of the USSR, World History, Volume Ζ2, pp.737.

https://inter.kke.gr/en/articles/The-impact-of-AUKUS-on-international-developments-and-the-stance-of-the-communists/

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/39nrckes