تارنگاشت عدالت – دورۀ اول
۱۰ اسفند ۱۳۸۲
منبع: مجله چیستا، آبان و آذر ١٣٨٢
برگردان از: گروه پویا – بلژیك
سخنرانی محمود درویش، شاعر بزرگ و بنام فلسطین
طی مراسم برپا شده در پاریس جهت تجلیل از و
(برگرفته از نشریه القدس العربی به تاریخ ۱۴ آوریل۲۰۰۳)
آیا زمانی برای شعر و شاعری در عصر وحشیگری وجود دارد؟ این پرسش جدیدی نیست. در هر یك از بنبستهای بشری، پس از هر فاجعه، ناتوانی شعر و شاعری در انسانی كردن تاریخ مورد پرسش قرار گرفته است. ما هنوز آوای آدورنو[۱] را در گوش داریم كه میپرسید: آیا پس از آشویتز[۲] باز هم میتوان شعری سرود؟ امروز دگر بار این امكان به ما داده شده كه چنین پرسشی را به یاد آوریم.
حتی اگر شعر و شاعری با به كارگیری استعاره به نیروی ابریشم یا استحكام عسل دست مییازد، با وجود این شكننده باقی میماند. زیرا شیوهاش در دگرگون كردن روح و باز كردن قلب بشر كُند و ناپیداست و هر چندان كه در ایجاد رابطه بین قلمروی شخصی و جهانشمول مهارت داشته باشد، نمیتواند برداشت همگان را كه بر اساس آن شعر و شاعری، دختر تنهایی و حاشیهنشینی، و یا پژواك رؤیایی گنگ است، از یادها بزداید. بجاست كه شاعران نه این تنهایی را انكار یا ستایش كنند و نه فشار ناشی از سردرگمی و گیجی حاصل از طبیعت لازم شعر و شاعری را كاهش دهند. بهتر است كه آنان تشویش آفریننده شاعر را افزایش دهند، زیرا پاسخی در نظریه بیعیب و نقصی كه از غربال غافلگیریهای شاعرانه رد شده باشد را نخواهند یافت.
در این جا باید اذعان داشته باشم كه برگزاری چنین مراسمی ناراحتكننده است. نه به این خاطر كه شعر و شاعری در این عصر وحشیگری بتواند بیگانه به نظر آید، زیرا شعر و شاعری همواره دختر زمانه ناسپاس خود بوده است، بلكه به این خاطر كه برگزاری مراسم، جشن است و ما كاملا ناتوان از احساس شادی برای شركت در آن … نه به این خاطر كه همسایهمان عزادار است، بلكه به این دلیل كه ما ساكنان این كره كوچك، همگان عزاداریم. و به این خاطر كه پس از آگاهی از پیش درآمدهای سده بیست و یكم و در جایی كه خطر فرو غلتیدن تمام كره زمین به ژرفاها وجود دارد، درك كردیم كه در پس نیروی اندیشۀ «پیشرفت» است كه نسخهای از بدترین پسرفتی كه از زمانهای كهن تا كنون گریبانگیر بشریت شده در حال شكل گرفتن است و این كه «شیفته آینده بودن» میتواند روی دیگر سكه «شیفته گذشته بودن» باشد.
امروزه، به نظر میرسد كه بشریت با قرار گرفتن در برابر یك پرسش، در «حالتی اضطراری» به سر میبرد. پرسشی كه از یك سو حقیقت انسان بودناش را و از دیگر سو، نقشاش را در برابر پدیده ستمگری جهانشمول كه توسط سیاست آمریكا تجسم یافته است، مطرح میكند. سیاستی كه جدا از آن چه مربوط به غارت و چپاول، فرهنگ خشونت یا سنجیدن ارزشهای انسانی با قیاس آنها با برتری نظامی است، خود را از هر نوع مراجعه به تصمیمگیری گروهی چه حقوقی باشد، چه اخلاقی یا فرهنگی آزاد میپندارد. بدون این كه آنانی كه رؤیای بر پا ساختن گستردهترین و نیرومندترین امپراتوریای كه تاریخ تا كنون به یاد داشته است را در سر میپرورانند، كوچكترین توجهی به این امر كنند كه علیرغم تلاش های امپراتوری نام برده در ارائه جنون آمریكا به شكل مأموریتی الهی، به گونه قابل توجهی موفق شدهاند وجدان جهان را قانع كنند كه جنون آمریكا تنها خطری است كه دنیا را تهدید میكند.
در هر یك از ما پارهای از عراق وجود دارد، عراقی كه نمیتوان آن را نابود كرد، عراقی كه از كهنترین قوانین بشری وضع شده توسط حمورابی[۳] و پژوهشهای جاودانگی صورت گرفته توسط گیلگمش[۴] تا واقعیت مرگی كه در این روزها خلق عراق توسط بمب های «هوشمند» ساخته شده توسط تمدنی ابله با تخصص در آدمكشی با آن آشنا میشود، تشكیل شده است.
در هر یك از ما فلسطینی وجود دارد. از پیام عشق و صلح كه توسط مسیح برای دنیا آورده شده تا خلق فلسطینی كه امروزه توسط اشغال اسرائیلیها به چلیپا كشیده شده است. مرگ روزانه فلسطینیها به یك نوع بولتن هواشناسی تبدیل شده است. ستمگری آمریكا اشغالگران اسرائیلی را فراسوی حقوق بینالمللی قرار داده و نیروی اشغالگر را تا سطح قدیس بالا برده است. این دنیایی وحشی، دیوانه و خودخواه است، كه در آن قانون دیگری به جز قانون جنگل وجود ندارد. در دنیایی كه با افزایش تولید هستهای مسلح شده است، آیا هنوز میتوان شعری سرود؟ چگونه میتوان در عین حال در درون واقعیت و بیرون از آن قرار گرفت؟ چگونه میتوان در عین حال مشاهدهگر و متعهد بود؟ چگونه میتوان تلاش مداوم خود را برای آفرینش دیگر باره دنیا در پرتو واژههای شورانگیز زندگانی پی گرفت؟ و چگونه میتوان این واژهها را از پیش پا افتادگی مصرف روزانه نجات داد؟ بیشك ما امروز بیش از هر زمان دیگری به شعر و شاعری برای بازیافتن حساسیت و آگاهی مان به بشریت تهدید شده و توانمان جهت پی گرفتن مهمترین رؤیاهای بشریت یعنی رؤیای آزادی، در اختیار گرفتن واقعیت و گشوده شدن دنیای تقسیم شده كه در پی جوهر خود است، نیاز داریم. بیشك شعر و شاعری امروزه قادر است صراحت خود را پس از دور شدن از آن در انتزاعی كه خطر سترون بودن یا آبیاری «باغی كز آن گل كاغذین روید»[۵] را به همراه دارد، باز یابد. شعر و شاعری تنها ضد خود را بیان میكند. این رویدادهای غیرشاعرانه است كه شاعرانه را به ما نشان میدهد. آیا امروزه شعر و شاعری كه درخشندگی ضد آن تا این اندازه است میتواند خود را باز یابد؟ شاید. زیرا شعر و شاعری، این وسیله ویژهای كه امكان تحمل زندگی و كنارآمدن با آن را میدهد، در عین حال شیوهای است كه امكان مقاومت در برابر واقعیتی غیر انسانی را كه صراحت زندگی را پایمال میكند در اختیار ما میگذارد. شعر و شاعری با فراتر رفتن از جنبه ظاهری چیزها، با ربودن روشنایی پنهان شده در تاریكی، با نا امید شدن از نا امیدی، تضمینی برای ما در برابر خشم و نفرت است. برای نامیدن، شكنندگی اش فریاد میكشد. بدون خونریزی، زخمی میكند. و اگر این شكنندگی نابود شود همانگونه كه رنه شار[۶] میگوید، توسط «دستهای عروسی» خواهد بود. زیرا این دستها ابزارهای تخیلی و حساسی كه ما را به كودكی باز میگردانند به كار میگیرند. در واقع، شعر وشاعری با سلاح و زبان جنگ به نبرد با آن نمیپردازد. شعر و شاعری یك هواپیما را به كمك موشك سخنوری سرنگون نمیكند. تماشا و تأمل ابدیت یك برگ، شیفتگی برای یك پروانه در روشنایی روز، یا آن چه نگاه قربانی به جلادش نمیگوید، این روشی است كه شعر و شاعری با آن به مصاف اثرات جنگی میرود كه مخالف آن چه به گونهای طبیعی و منطقی در ما وجود دارد، است. چه كسی در میان ما سخنان دیوژن[۷] را خطاب به اسكندر كبیر[۸] كه به دیدارش رفته بود و از او پرسیده بود كه آیا نیاز به چیزی دارد نشنیده است؟ دیوژن به او پاسخ داده بود: «بلی، خواهش میكنم از جلوی آفتاب من كنار برو.»ما نیز نیاز به چیزی داریم كه از پنهان كردن آفتاب ما فراتر رود.
ما نیاز داریم كه وحشیگری متوقف شود و وجدانها بیدار گردند. آگاهشدن شاعران تمام دنیا از نقش معنویشان جهت رویارویی با تجاوز به عراق، جنگ با وجدان بشریت و با حقوق خلقها برای شركت در سرنوشت بشریت، از مسأله سیاست معاصر كه برای آینده بشریت مطرح میشود فراتر میرود.
به مساله شعر و شاعری باز گردیم. من در این بیداری وجدانها چیزی همانند انتقاد از خود میبینم. شعر و شاعری معاصر به مقدار زیادی خود را به انزوا و تنهایی و جدا بودن از خواننده عادت داده، از این رو كه بسیاری از شاعران، جدا از مسأله دین و مذهب، خود را به شكل و شمایل راهبان نظارهگر در صومعهها، به دور از واقعیت و تاریخ و در مهای از باطنیت مصنوعی كه عامدا و با مهارتی به حد اعلا ارزان گزینه شده است، در آوردهاند. آنان داعیه پیش گوییای را دارند كه به هیچ رو نیاز به انسان ندارد. آنان منكر حق قلبها از تپیدن با شعر و منكر حق احساس در شركت در آفرینش میشوند. آنان تعبیری یكجانبه از شعر و شاعری را موعظه میكنند: درك پوچی و بیهودگی با علم به اینكه خواننده واقعی اشعارشان هنوز به دنیا نیامده و باید دایم در انتظار فرداها بود. این درست است كه شعری كه تازهگی و طراوتش را در اعصار دیگر حفظ نكند به همان سرعتی كه زمان حال تغییر مییابد ناپدید میشود. شعر و شاعری تغییر و تبدیلاش را درون خود دارد و به همراه فردا، دیگرباره زاده خواهد شد. ولی این هم درست است كه شاعر حق ندارد «این جا» و «اكنون» را به «دیگر جا» و «زمانی دیگر» رهنمون شود. در این زمان توفانهاست كه شعر و شاعری به پرسشهایی كه به تنهایی بر میانگیزد به گونهای كه آن را كنونی، سرزنده و پرشور میسازد نیاز دارد.
جان دادن به زبان، سیال زندگانی را در واژهها به جریان انداختن، این چیزی است كه بدون دادن معنایی دوباره به زندگی امكان پذیر نیست. در این راستا، جست و جوی معنای زندگی، جست و جوی جوهر بشری است. این پرسشی است انسانی، همگانی و فردی. این آن چیزی است كه شعر و شاعری را در عین حال امكانپذیر و لازم میسازد. زیرا جست و جوی معنای زندگی، جست و جوی آزادی است.
پانویسهای مترجم
[۱] آدورنو فیلسوف و پژوهشگر ضد سرمایهداری، كه بیشتر در باره تأثیر فرهنگ سرمایهداری در توده زحمتكشان بررسی كرده است. به زعم وی، سرمایهداری خلق را با صنعت فرهنگی تغذیه میكند تا وضعیت موجود را حفظ كند. وی در سال ۱۹۶۹ درگذشت.
[۲] یكی از بزرگترین و مخوفترین اردوگاههای كار اجباری واقع در لهستان كه بین سال های ۱۹۴۰ و ۱۹۴۵ در مساحتی نزدیك به ۴۲ كیلومتر مربع ساخته شده بود و در آن بیش از ۴ میلیون یهودی و غیر یهودی كشورهای اشغالشده را به صورت صنعتی سوزاندند.
[۳] حمورابی ششمین شاه از سلسله آموریتها و بنیادگذار نخستین امپراتوری بابل بود. او ۴۳ سال سلطنت كرد. سنگ نبشته نخستین قوانین وی شامل ۲۸۲ فرمان اكنون در موزه لوور نگهداری میشود.
[۴] گیلگمش پادشاه اوروك، قهرمان باستانیترین حماسه انسانی است كه بیش از ۳۵ سده قدمت دارد. در اثر مرگ دوست صمیمیاش، پادشاه به دنبال پرسشهایی مانند این بود كه چگونه میتوان از مرگ گریخت یا بهای دوستی چیست؟ معنای زندگانی كدام است، یا چگونه میتوان از رسیدن مرگ آگاهی یافت؟ این حماسه تمامی عناصر شالودههای تاریخ معاصر را در بر دارد.
[۵] اشاره به قطعه چاووشی اثر اخوان ثالث
[۶] شاعر فرانسوی سده بیستم كه با پیوستن به نهضت مقاومت و به عنوان یكی از سران آن، در كوههای فرانسه ضد فاشیسم اشغالگر جنگید. وی در سال ۱۹۸۸ درگذشت.
[۷] فیلسوف یونانی دارای طنزی گزنده و بی اعتنا به افتخارات زمانه، در جست و جوی زندگی ساده و طبیعی بود. پا برهنه و ملبس به تنها ردای خود بر اساس افسانههای رایج درباره وی، در بشکهای میزیست.
[۸] به علت كشتار و خرابیهای به بار آورده، در ايران وی را اسكندر گجسته (ملعون) میناميدند.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/5a2v4jd3