چنانکه شواهد تاريخی نشان میدهد، زنان ايران برای انقلاب مشروطيت، برابری حقوق، استقلال، لغو قانون کاپيتولاسيون و کشف حجاب مبارزه کردهاند. حزب کمونيست ايران از همان اوان سالهای تشکيل خود (۱۹۲۰) تنها سازمان سياسی کشور بود که برای آزادی زنان ايران بهمبارزه برخاست. بنابراين، مبارزات زنان ايران بود که شاه ديکتاتور را بخصوص پس از سفرش بهترکيه و مشاهدۀ آزادیهای زنان آن سامان، مجبور ساخت که در سال ۱۳۱۴ دستور برداشتن حجاب و اجازه خدمت در ادارات و ورود به مدارسعالی را بدهد. او با اين عمل با يک تير چند نشان میزد. هم میخواست برای خود وجهه بينالمللی کسب کند، هم از دادن حقوق واقعی و برابر به زنان شانه خالی کرده و با اجازۀ برداشتن چادرها، آنها را بعنوان کارگران کممزد ولی دقيق و پُرکار به کارخانهها بکشاند. پس رضاشاه نهتنها اهدا کنندۀ آزادی بهزنان ايران نبود، بلکه نابود کنندۀ همان آزادیهای نسبی که محصول انقلاب مشروطيت بودند، نيز میباشد. اين است ماهيت واقعی ۱۷ دی يا روز چادردری اجباری و تحميلی
تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
منبع: آرمان، نشريه دبيرخانه خارجی سازمان جوانان و دانشجويان دمکرات ايران، سال سوم، شمارۀ ۱۰، دیماه ۱۳۵۶
گزینش و تایپ: ع. سهند
آيا ۱۷ دی روز آزادی زنان ايران بود؟
۱۷ دی ۱۳۱۴ (۱۹۳۵) روز کشف حجاب و اجازۀ خدمت زنان ايران در ادارات و ورود به مدارسعالی است که قانون آن بظاهر بخواست رضا شاه تصويب و در اين روز رسماً بهمرحلۀ عمل درآمد و زنان بدون حجاب هراه با شوهرانشان روانۀ مجالسی که بهاين مناسبت برپا شده بود، شدند.
اين صورتظاهر قضيه است و هدف از طرح و بررسی اين پديده بههيچوجه برخوردی منفی بهجوانب مثبت آن که بهر جهت گامی بهپيش و نقطۀ تحولی در زندگی اجتماعی و اقتصادی زنان ايران بود، نيست، بلکه کوشش خواهد شد برخورد ارتجاعی رژيم رضا شاه به حقوق اجتماعی زنان، پايه های مادی تحقق اين پديده و شرايط خاص آن بطور عينی بررسی شود و نه آنطور که بلندگويان رژيم میخواهند بقبولانند و تحقق هر پديدۀ مثبتی را در عصر «مشعشع پهلوی» حاصل «نبوغ ذاتی و استعداد» شاهنشاهان پهلوی جابزنند. از اينرو نظری کوتاه به زندگی اجتماعی زنان در آن دوران ضروری است.
زن دورۀ قاجار، اواخز قرن نوزدهم و اوايل قرن ۲۰ موجودی است همچنان پوشيده و پيچيده در چادر سياه جهل و خرافات، اسير و بندی سنتهای تحميلی جامعه و از نظر حقوق و قانون مدنی بیحقترين موجودات که حتا مانند چهارپايان به گاوآهن و خيش هم بسته میشود و از هرگونه ارزش انسانی بیبهره است. هيچگونه محکمه، دادگاه، قانون و تبصرهای برای بهبود وضع زن وجود ندارد و اصولاً رفتوآمد، بودونبود، بيرون انداختن و کشتن اين موجود تأثير چندانی در حيات جامعه ندارد. خواه زن روستائی و ايلاتی که همپاوهمدوش مرد در مزارع، سفر و حَضر بهتوليد ثروت مشغول است و خواه زن بهاصطلاح شهری که وظايفش منحصر به خانهداری، توليد مثل، تندادن به هویوهوس نفسانی مرد میباشد.
اين چهرۀ عمومی و متداول زنان است و اما سيمای اصلی و واقعی زنان ايرانی که از پس ابرهای جهلوخرافت میدرخشد به حقيقت شگفتانگيز است. چنانکه از شواهد و قرائن تاريخی برمیآيد، زنان ايرانی در جنبشهای مترقی و مبارزات استقلال طلبانۀ کشور از ديرباز بطور فعال سهيم بودهاند.
ا. ک. در «جنبش مترقی زنان ايران» در بارۀ نقش ارزنده زنان ايران در جنبش تنباکو چنين مینويسد:
«در سال ۱۳۰۹ هجری قمری امتياز دخانيات از طرف ناصرالدينشاه بهشرکت رژی انگليس واگذار گرديد و توليدومصرف آن در سراسر کشور بهانحصار اين شرکت درآمد. مردم آنزمان دادن امتياز بهيک کمپانی خارجی را ننگ و بدبختی تلقی نموده بههيجان آدند. علماء تقليد (مرحوم ميزرای آشتياانی و حاج ميرزا حسن شيرازی) به پيروی ا زتمايلات مردم، استعمال دخانيات را تحريم کردند، شرکت در آستان ورشکستگی قرار گرفت. شاه و امينالسلطان صدراعظم عدهای از روحانینمايان را تجهيز نمودند تا مردم عصيان کرده را ساکت کنند. روزی که يکی از آنها (امام جمعۀ تهران) بالای منبر مردم را دعوت بهسکوت و صبر و شکيبايی مینمود و تا حدی موفق گرديده بود، ناگهان عدهای از زنان تهران که در محلی قبلاً حضور داشتند جوشان و خروشان جمعيت را کنارزده و بميان مسجد آمده با صدای بلند و مسحور کننده خطاب به مردان چنين گفتند: «اگر مردان ما بخواهند نسبت بهاين واقعه بیاعتنا بمانند و تسليم شوند، ما زنان چادرها را بدور انداخته و لباس مردان میپوشيم و نخواهيم گذاشت حق ملی ما بدست بيگانگان بيفتد» و سپس با شعارهای ضدسکوت و شکيبايی مردان را به ادامۀ مبارزۀ مقدس ملی دعوت نمودند بعدها معلوم شد که اينها جزو دستۀ بزرگی از زنان بودند که قبلاً بدور هم گردآمده، تصميم گرفته بودند عليه امتياز رژی، بقيام و جنبش بپردازند و بدينمنظور چند تن از پرشورترين و جسورترين افراد خود را به مسجد فرستاده بودند.» (ا. ک. جنبش مترقی زنان ايران، مجلۀ دنيا، شمارۀ بهار ۱۳۴۲).
ايوانف در کتاب «انقلاب ايران از سال ۱۹۰۵-۱۹۱۱» در بارۀ مبارزۀ زنان برای بهبود وضع زندگی حتا در دوران حکومت سياه ناصرالدين شاه مینويسد:
«در اثر بدی و گرانی و کميابی نان عدۀ زيادی زن کالسکه مظفرالدين شاه را احاطه کردند و با جملات زننده گرانی و بدی نان و ساير وسال اوليه زندگی را به او تذکر دادند. اين زنها تکههای نان مخلوط با شن را در کالسکه شاه پرتاب کردند. شاه هنگام مراجعت به دربار (اندرون) ماجرا را با زنان خود در ميان گذارد و شکايت کرد، ولی زنان حرمسرای او بهجای همدردی، صحنهای که شايد بهتر از صحنه خيابان نبود در مقابلش برپا کردند و صدر اعظم وقت (اتابک) را مقصر قلمداد نمودند …»
ايرانسکی در کتاب «ايران در راه مبارزل برای استقلال» از سهم فعال و پشتيبانی مسلحانه زنان در قيم تبريز و مبارزۀ آنان عليه استبداد صغير محمد عليشاه ياد میکند:
«در نهضت مشروطه ايران، زنان در مبارزه شرکت فعال داشتند و عکس يکدسته شصت نفری از زنان چادر بهسر ايرانی تفنگ بدست در اختيار ماست. اينان محافظ يکی از سنگرهای تبريز بودهاند.»
همين نظر را روزنامه حبلالمتين که در زمان انقلاب مشروطيت منتشر شدهاست، تأکيد میکند:
«در يکی از زدوخوردهای بين اردوی انقلابی معروف ستارخان با لشکريان شاه بين کشته شدگان انقلابيون، جسد بيست زن مشروطهطلب در لباس مردانه پيدا شده است.»
کسروی که بارها از تظاهرات و مبارزات جدی زنان ايران در انقلاب مشروطيت يادکرده است، در کتاب تاريخ مشروطيت» مینويسد:
«در تظاهراتی که برای تسريع تصويب قانون اساسی از طرف دارالشوراها در تبريز روی داد زنان هم شرکت داشتند. در اين هنگام عدۀ زيادی از مردم در تلگرافخانه متحصن شده بودند و انجمن تبريز مرتباً تلگرافاتی بهتهران مخابره میکرد و تقاضای تصويب قانون اساسی را مینمود و مردم تبريز در پافشاری اندازه نگهنمیداشتند. زنان نيز بطور مجدانه از مردان پشتيبانی میکردند»
و باز مینويسد:
«زنان تهران هم در اين باره با زنان تبريز همگام بودند.»
و در مورد همدردی زنان تهران با زنان تبريز مینويسد:
«امروز زنان تهران در خيزش پا درميان داشتند و چنان که حبلالمتين نوشته پانصد تن از اينان در جلوی بهارستان گردآمده بودند.»
حکومت وقت که از گردهمايیها و پرخاش زنان به وحشت افتاده بود، برای پيشگيری از تظاهرات آنها دستور اکيد صادر کرد که هر زنی که در خيابان ظاهر شد فوراً دستگير شود. کسروی در اين باره چنين مینويسد:
«امروز از بيرون آمدن زنان جلوگرفتند و هر که از ايشان میديدند میگرفتند و در قراولخانه نگه میداشتند زيرا ديروز ميان يکدست از آنان با سربازان و قزاقان کشاکشی روی داده بود.»
ا. ک. در «جنبش مترقی زنان» دربارۀ نقش زنان در حفظ و پايداری انقلابی آنها در انقلاب مشروطه مینويسد:
«هنگامیکه محمد عليشاه قاجار مجلس را بهتوپ بست و بسياری از سران مشروطيت مانند ملکالمتکلمين و غيره را بقتل رسانيد، زنان با شهامت و شجاعت شوهران و برادران و پسران خود را به تشکيل دستههای فدايی برای دفاع از انقلاب مشروطه تشويق میکردند و از بذل مال دريغ نمیورزيدند. بخشی از متن تلگرافی که در آنروز از تبريز مخابره شد و بهنقش جدی زنان اشاره کرد بدينقرار است: «…. زنان غيور آذربايجان امروز شرف مليت را از تمام عالميان ربودهاند. دائماً گردن بند و گوشواره و دستبند است که بهصندوق اعانه تقديم میکنند و تمام اهالی با جانومال در انجمن اتحاد تبريز در حفظ مقصود مقدس حاضرند «ا. ک. مجله دنيا، بهار ۱۳۴۲).
زنان نه تنها با اعانه گردنبند و گوشواره و کمک مالی، به حفظ مشروطيت پرداختند، بلکه با جديتی قابل تحسين بهدفاع مسلحانه از استقلال ميهن و مقابله با تهديد و اولتيماتوم روسيه تزاری پرداختند. شوستر، مستشار آمريکايی که برای «اصلاح وضع ماليۀ ايران» در ايران بود، در کتاب «تاريخ ايران» از مبارزۀ متهورانه و پيگير زنان ايرانی يادکرده، و نمونههای برجستهای از تظاهرات آنان را توصيف میکند. او مینويسد: «عزب زنان نقاب پوش ايران پاينده باد.» و در همين کتاب از اين واقعۀ شگفتانگيز چنين ياد میکند:
«در اين ايام (زمان اولتيماتوم ۴۸ ساعتۀ دولت تزاری به ايران و اشغال بعضی شهرهای ايران توسط قوای مسلح روسيۀ تزاری برای قبولاندن شرايط ننگآور به مجلس ايران) که نگرانی مردم در تزايد بود که آيا مجلس میماند يا منفضل میشود، زنان ايران با احساسات و هيجان برای حفظ آزادی و استقلال ميهن خود آخرين اقدامی که آن را بر مردان تفوق و برتری داد و دليل شجاعت آنها بود بهعرضۀ ظهور رسانيدند. شهرت داشت که وکلای مجلس در جلسات سٌری تصمطم به قبول اتمام حجت دولت روسيۀ تژاری گرفته بودند. در اين موقع سيصد نفر از زنان از خانه و حرمسرای محصور خارج، در صفهای منظم با ارادۀ تزلزلناپذير، در حالیکه چادرهای سياه بر سر و نقابهای مشبک سفيد بررو داشتند بطرف مجلس رهسپار گرديدند و بسياری از ايشان در زير لباس يا توی آستينها طپانچه يا کارد و قمه پنهان کرده بودند، از رييسمجلس خواهش کردند که تمام آنها را اجازۀ دخول دهد ولی رييسمجلس بهملاقات نمايندگان آنها راضی نشد. آن هيئت مادران و زوجات و دختران محجوب ايران طپانچههای خود را برای تهديد نمايش داده، و نقابها را پاره کرده دور انداختند و چند نفر بياناتی آتشين سخنرانی کردند و گفتند اگر وکلاء مجلس در انجام فرايض خود و محافظت و برقراری شرف ملت ايران ترديد نمايند ما مردان و فرزندان خود را کشته و اجسادشان را در همينجا خواهيم افکند.»
تحت تأثير اين جريان مجلس وارد شور شد و اولتيماتوم دولت تزاری روسيه را رد کرد. دولت تزاری مجبور بفراخواندن قوای خود از ايران شد.
زنان در اين دوره دارای تشکيلات و انجمنهای سری سياسی بودند و با بينشی مترقی بهجنگ خرافات و نابرابریهای اجتماعی میشتافتند و طبق نوشتۀ ا. ک. در «جنبش مترقی زنان ايران»: «زنان در آنزمان در مجالس بحث علماء شرکت میکردند و با استدلال و توجه بهقوانين مترقی و زنان صدر اسلام، مخالفين حقوق مساوی زن و مرد را مجاب میکردند و بهمين مناسبت واضعين قانون اساسی نتوانستند بين زن و مرد از نظر حقوقی تفاوتی قائل گردند.» از اينرو اصل هشتم و مقدمۀ قانون اساسی ايران همۀ افراد کشور را که زنان نيز نيمی از آنرا تشکيل میدادند، در مقابل قانون متساوی الحقوق شناخت.
ايرانسکی در کتاب «ايران در راه مبارزه برای استقلال» مینويسد:
«پس از اعلان مشروطيت و افتتاح دورۀ دوم مجلس، نقش زنان در زندگی سياسی کشور روبتزايد گذاشت. در تهران کلوب ملی زنان تأسيس شد و جمعيتهای ديگر بوجود آمد. اعضای اين جمعيتها سوگند يادکرده بودند که با استقراض از روس و انگليس، که استقلال کشور را رد معرض مخاطره قرار میدهد مبارزه نمايند. زنان ناطقين معروف را برای سخنرانی در کلوبهای خويش دعوت مینمودند.»
زنان ايران پس از برقراری حکومت مشروطه بهتشکيل کلاسهای اکابر، مجالس سخنرانی، نشر مجلات و روزنامه و جمعيتهايی مانند «جمعيت پيک سعادت» در رشت، و «جمعيت بيداری نسوان» در تهران دستزدند. زمانی که مرتجعين جزوهای بنام «مکر زنان» منتشر کرده بودند، زنان آن جزوات را يکجا و در يکروز خريدند و آنها را در ميدان توپخانه آتشزدند و به اين ترتيب نظر و آمادگی خود را برای مبارزه با خرافات اعلام داشتند.
چنانکه شواهد تاريخی نشان میدهد، زنان ايران برای انقلاب مشروطيت، برابری حقوق، استقلال، لغو قانون کاپيتولاسيون و کشف حجاب مبارزه کردهاند. حزب کمونيست ايران از همان اوان سالهای تشکيل خود (۱۹۲۰) تنها سازمان سياسی کشور بود که برای آزادی زنان ايران بهمبارزه برخاست.
در دورۀ افول قاجار، ارتجاع و استعمار جهانی که ايران را آبستن حوادث و دگرگونیهای عميق میديد، دستبکارشد و مترسکی ساخته و پرداخته دست خود که بتواند همچنان مدافع و محافظ منافعش باشد، در قالب رضاخان معروف بهقلدر بر تخت متزلزل سياست بيمار ايران نشاند. بنابراين رضاخان که بهکمک زمينداران فئودال و استعمار بينالمللی بهقدرت رسيده بود، هرگز نمیتوانست ناجی و حامی زنان و تحقق بخش آزادیهای دموکراتيک جامعه باشد و اين همان چيزی است که رژيم فعلی با اصرار و بهکمک تبليغات و هوچیگری میخواهد به ملت حُقنه کند که بله: ما پدر در پدر آزادیخواه و دموکرات بودهايم!!
اين ادعاها و بزکهای اجتماعی از خصوصيت خاندان پهلوی است. محمدرضا شاه هم پس از شکست فاشيسم و خروج رضا شاه از ايران، بکمک امپرياليسم جهانی با ماسک دمکراسی به تخت سلطنت نشست، اما با همه مظاهر دمکراسی به مبارزهای جدی برخاست و حکومت خلقی آذربايجان را که در سال ۱۳۲۴ برای زنان حقوق مساوی با مردان و همچنين حق انتخابشدن و انتخابکردن قايل شده بود، بهخاکوخون کشيد و جنبشهای دموکراتيک زنان را سرکوب کرد.
فراکسيون پارلمانی حزب تودۀ ايران در مجلس چهاردهم پيشنهاد حق انتخابشدن و انتخابکردن زنان را بهمجلس برد، ولی اکثريت ارتجاعی مجلس اين پيشنهاد را در بايگانی مجلس دفنکردند.
بنابراين، مبارزات زنان ايران بود که شاه ديکتاتور را بخصوص پس از سفرش بهترکيه و مشاهدۀ آزادیهای زنان آن سامان، مجبور ساخت که در سال ۱۳۱۴ دستور برداشتن حجاب و اجازه خدمت در ادارات و ورود به مدارسعالی را بدهد. او با اين عمل با يک تير چند نشان میزد. هم میخواست برای خود وجهۀ بينالمللی کسب کند، هم از دادن حقوق واقعی و برابر به زنان شانه خالی کرده و با اجازۀ برداشتن چادرها، آنها را بعنوان کارگران کممزد ولی دقيق و پُرکار به کارخانهها بکشاند. پس رضاشاه نهتنها اهدا کنندۀ آزادی بهزنان ايران نبود، بلکه نابود کنندۀ همان آزادیهای نسبی که محصول انقلاب مشروطيت بودند، نيز میباشد.
اين است ماهيت واقعی ۱۷ دی يا روز چادردری اجباری و تحميلی که رژيم امروز، آن را روز آزادی زنان اعلام میکند و زنان زحمتکش را مجبور به کُرنش و امتنان در برابر خود میسازد.
پیوند کوتاه: