تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
منبع: گرانما
نويسنده: نيديا دياز
۶ سپتامبر ۲۰۰۶
برگردان: ع. سهند
واشنگتن با تقسيم جهان به «آنهايی که با ما هستند و آنهايی که مخالف ما هستند» قصد دارد جنوب را به شکارگاهی تبديل کند که از آن منابع طبيعی مورد نياز جامعه مصرفی که در آن واقع شده است را، در شرايطی که اين منابع رو به کمبود دارند، استخراج کرده و همانطور که استعمار پيش از اين کرد، هر کس را که شهروند آمريکا يا بخشی از متحدان آن در شمال صنعتی نيست، برده کند. برای به ياد آوردن مسؤوليت تاريخی که جنبش غيرمتعهدها در حال حاضر به عهده گرفته است- جنبشی که اعتبار آن بيش از هر زمان ديگری آشکار است- دلايل کافی وجود دارد. با توجه به اينکه تولد آن از وجود دو اردوگاه مخالف و متضاد در قرن گذشته نشان داشت، غيبت يکی از آنها در حال حاضر نقش ضروری جنبش عدم تعهد در سناريوی جهانی را مشخصتر میکند.
جنبش عدم تعهد و فوريت راه مورد نياز جنوب
نسلهای آينده ناگزير با شوک به قرن بيستويکم نگاه خواهند کرد، قرنی که سالهای آغازين آن، عميقاً از يکی از دمنشانهترين، سلطهجويانهترين، نژادپرستانهترين و بنيادگرايانهترين امپراتوریها نشان داشت، امپراتوريی که در پی تحميل يک استراتژی جغرافيای سياسی بود، و با هدف قرار دادن حيات انسانی میخواست روشن کند چه کسی فرمان میدهد و در کرهای که طبق سليقه او بازسازی شده، چه کسانی بايد فرمان ببرند.
واشنگتن با تقسيم جهان به «آنهايی که با ما هستند و آنهايی که مخالف ما هستند» قصد دارد – و در ١۶ مارس سال جاری با انتشار نسخه جديد «استراتژی امنيت ملی» آن را روشن کرد- جنوب را به شکارگاهی تبدیل کند که از آن منابع طبيعی مورد نياز جامعه مصرفی که در آن واقع شده است را، در شرايطی که اين منابع رو به کمبود دارند، استخراج کرده و همانطور که استعمار پيش از اين کرد، هر کس را که شهروند آمريکا يا بخشی از متحدان آن در شمال صنعتی نيست، برده کند.
جنگهای تجاوزگرانه مردمکشی که با مصونيت عليه افغانستان، عراق و لبنان به راه انداخته شد، و تهديدات خطرناک عليه ايران، زيمبابوه، کره دمکراتيک، کوبا و ونزوئلا، علايمی هستند که تا رسيدن به هدف سلطه بر جهان [سياست امپراتوری] متوقف نخواهند شد، حتا اگر برای رسيدن به آن، آنطور که نرون با رم کرد، مجبور باشند جهان را به آتش بکشند.
برای به ياد آوردن مسؤوليت تاريخی که جنبش غيرمتعهدها در حال حاضر به عهده گرفته است – جنبشی که اعتبار آن بيش از هر زمان ديگری آشکار است – دلايل کافی وجود دارد. با توجه به اينکه تولد آن از وجود دو اردوگاه مخالف و متضاد در قرن گذشته نشان داشت، غيبت يکی از آنها در حال حاضر نقش ضروری جنبش عدم تعهد در سناريوی جهانی را مشخصتر میکند.
جنبش عدم تعهد در دهه ۱۹۶۰ بهمثابه گزينهای در برابر جهان دوقطبی، بلوکها و گروهبندیهای نظامی که در آن موقع نيرو و حضور يافته بودند، به عنوان عاملی در بازدارندگی قدرتهای بزرگ ظهور کرد. غريزه جمعی رهبران دولتهای مستقل جوان برای بقا و خردمندی آنها، جوانبی بود که زمينه مساعد برای شکلگيری آن جنبش نامتجانس را جهت نمايندگی اکثريت قاطع فقرا و محرومان زمين، فراهم کرد.
با اين وجود، جنبش عدم تعهد از آغاز به موانع بسياری برخورد، نه فقط از جانب منافع مخالف آن بهخاطر ظرفيت هماهنگی آنها در عرصه بينالمللی، بلکه از جانب منافع داخلی مشخصی که از درون سعی داشتند جنبش را از محتوای اساسی آن تهی کرده و با ممانعت از تبديل شدن آن به يک نيروی دفاعی جهان سوم، جنبش را به ابزاری برای لاس زدن با قدرتهای بزرگ تبديل کنند.
باندونگ، پيشينه ضروری
ترديدی وجود ندارد که در اواسط قرن گذشته، جهان شاهد تغييری با پیآمدهای مهم بود: پايان استعمار و ظهور انفجاری شمار فزايندهای از ملتهای آزاد شده آسيايی و آفريقايی در عرصه بينالمللی، که همه تب و تاب و انديشههای رهايی را با خود به همراه داشتند.
شکست فاشيسم نازی، سقوط نظام استعماری و ظهور کشورهای جامعه سوسياليستی اروپا به رهبری اتحاد شوروی نشانههای روشنی بودند که امپرياليسم آمريکا را برانگيخت تا خود را در جستجوی تبدار قراردادهای نظامی قرار دهد که هدف آنها جلوگيری از تصميم تزلزلناپذير آن ملتهای جوان برای ساختمان جوامعی بود که در آن محروميت سياسی و عقبماندگی اقتصادی را-که آنها در نتيجه شرايط خود به عنوان مستعمرات گرفتار آن شده بودند- برای هميشه دفن کنند.
آن شرايط مناسب اولين کشورهای آسيايی که استعمارزدايی کرده بودند – هند، اندونزی، سيلان (سریلانکا)، پاکستان و برمه (ميانمار) – را واداشت تا در سال ۱۹۵۴در کلمبو با هدف برگزاری اولين کنفرانس آفريقايی- آسيايی در شهر باندونگ اندونزی که زياد از جاکارتا، پايتخت آن کشور دور نيست، يک نشست مقدماتی تشکيل دهند.
يک سال بعد در ١۸ آوريل ۱٩۵۵، آن کنفرانس تشکيل شد، و برای اولينبار در تاريخ يک نمونه گسترده از کشورهای مستقل آسيايی و آفريقايی آن روز، خارج از کنترل قدرتهای استعماری تشکيل شد. در کنفرانس باندونگ ۲٩ ملت، به نمايندگی از طرف يک ميليارد و پانصد و پنجاه ميليون جمعيت جهان – که ديگر نمیتوانستند از وجود يکديگر بیخبر باشند – شرکت کردند.
کشورهای اصلی مؤسس: جمهوری خلق چين، کامبوج، لائوس، جمهوری دمکراتيک خلق ويتنام، ويتنام جنوبی، نپال، تايلند، ژاپن، فیليپين، افغانستان، مصر، عراق، اردن، لبنان، عربستان سعودی، سوريه، ترکيه، يمن، ليبی، اتيوپی، ليبريه و غنا، با يک موضع ثابت تصميم گرفتند از رژيمهای دستنشانده تايوان، صهيونيستهای اسرائيلی و نژادپرستان آفريقای جنوبی- با توجه به اينکه آنها نابکارترين خصوصيات امپرياليسم را نمايندگی میکردند- به عنوان شرکت کننده دعوت به عمل نياورند.
دعوت شدگان جنبشهای آزادیبخش الجزيره، تونس و مراکش بودند. بدون هيچگونه ترديدی آن کنفرانس به عنوان پيشينه جنبش عدم تعهد در تاريخ ثبت شد، تحت تأثير اين واقعيت که تأکيد بر رهايی، باندونگ را به نقطه کليدی برای روند استعمارزدايی و دفاع از منافع مشروع ملتهای جنوب تبديل کرد.
نقش رهبری از جانب جواهر لعل نهرو نخستوزير هند، جمال عبدالناصر رييسجمهور مصر و احمد سوکارنو رييسجمهور اندونزی ايفا شد و آنها به روشنی مفاهيمی مانند حق حاکميت و توسعه مستقل را به عنوان اهداف تاريخی جنبش معرفی کردند، و علاوه بر اين، جمهوری خلق چين از حمايت ملتهای آفريقايی- آسيايی برخوردار شد و از جانب آنها در ماهيت خود به عنوان تنها نماينده مردم چين به رسميت شناخته شد.
احترام به حاکميت و تماميت ارضی، برابری بين نژادها و ملتها، عدم تجاوز، عدم مداخله در امور داخلی کشورها، و همزيستی مسالمتآميز، قاطعانه به عنوان اصول تزلزلناپذير جهانی اعلام شد که تازه از چنگال استعمار رها شده بود. اصولی- که در کنار ديگر اصول- متعاقباً به عنوان اصول مؤسسان جنبش غيرمتعهدها پذيرفته شد و امروز هم – با دليل بيشتر- کانون مبارزه و وجود آن را تشکيل میدهد.
چند سال بعد از باندونگ، انقلابی که به عنوان «ورود آمريکای لاتين به مدار تاريخ معاصر» توصيف شده است، «در کوبا پيروز شد.» زمانی که جنبش غيرمتعهدها در سال ۱۹۶۱ در بلگراد يوگسلاوی به وجود آمد، کوبا يکی از کشورهای مؤسس آن بود.
بلگراد: تولد جنبش عدم تعهد
پیآمد جنگ جهانی دوم، پيدايش يک جهان دوقطبی، براساس همکاری يک گروه از کشورها با دو بلوک نظامی بود که در اين مرحله ظهور کردند: ناتو و پيمان ورشو، که با تدوين استراتژیهای نظامی مخالف هم طی يک موازنه پيچيده، همزيستی داشتند.
بر اين بستر بود که کشورهای توسعه نيافته عمدتاً آسيايی و آفريقايی، نياز به تشريک مساعی خود در دفاع متحد از منافعشان، در تحکيم استقلال و حق حاکميتشان و در رهايی فرهنگی و اقتصادی مردمشان را احساس کردند، و علاوه بر اينها، با توصيف خود به عنوان «غير متعهد» نسبت بلوکهای نظامی جديد، تعهد راسخ خود را به صلح اعلام کردند.
البته، تولد آن از خطرات در امان نبود، به اين دليل که بعضی ملتها سعی کردند خود را به عنوان نيرويی با فاصله مساوی از دو اردوگاه و در«راه سوم» نشان دهند، بدون آنکه مسير و اهداف خود را معلوم کنند؛ به نظر آنها، جنبش غيرمتعهدها میبايد به نوعی بیطرفی سياسی جهان سوم تبديل شود.
رهبری سران بعضی حکومتها، منجمله فيدل، هشدار دادند که آن موضع، چيزی نيست مگر پوششی برای دورکردن جهان سوم از مسير آن برای عدالت اجتماعی، استقلال، حاکميت ملی و حق تعيين سرنوشت خود.
جنبش عدم متعهد سرانجام شش سال بعد از نشست باندونگ، با يک معيار جغرافيايی وسيعتر، و در حضور سران دولتها و حکومتهای ٢۵ کشور و هيأتهای ناظر از سه کشور ديگر، در بلگراد (۱-۶ سپتامبر ۱۹۶۱) تشيکل شد.
اصول دهگانه جنبش عدم تعهد
آن نشست، ده اصل باندونگ را به عنوان اصول جنبش غيرمتعهدها پذيرفت:
۱- احترام به حقوق بشر و اهداف و اصول مندرج در منشور سازمان ملل متحد؛
۲- احترام به حق حاکميت و حرمت همه ملتها؛
۳- به رسميت شناختن برابری همه نژادها و برابری همه ملتها، کوچک و بزرگ؛
۴- خودداری از هر نوع مداخله در امور داخلی کشور ديگر؛
۵- احترام به حق هر کشور در دفاع از خود، به طور فردی يا جمعی، منطبق با منشور سازمان ملل متحد؛
۶- خودداری از استفاده از پيمانهای نظامی جمعی در خدمت منافع مشخص يکی از قدرتهای بزرگ، عليه کشوری که از فشار وارد کردن به ديگران خودداری میکند؛
۷- خودداری از توسل به عمليات يا تهديد به تجاوز يا استفاده از زور عليه تماميت ارضی يا استقلال سياسی هر کشور؛
۸- حل صلحآميز در گيریهای بينالمللی، براساس منشور سازمان ملل متحد؛
۹- ارتقاء منافع و همکاری مشترک؛ و
۱۰- احترام به حقوق و تعهدات بين المللی.
جنبش عدم تعهد از بدو تأسيس خود، در نتيجه مانورهای امپراتوری هميشه موانعی را در سر راه خود يافته است.
در متن آن مبارزه، چهارمين نشست جنبش در الجزيره در سال ۱۹۷۳، بيداری جديد جنبش را که تا آن موقع نسبت به سناريوی جهانی نيمه خفته بود، نشان داد. ارتباط بين نيروها برقرار شد. آن سالها، دوره بزرگترين نيروی جنبشزای جامعه سوسياليستی بود، زمانی که جامعه سوسياليستی در عرصه بينالمللی مستحکم شده بود؛ زمانی که دولت آمريکا در ويتنام نابود شده بود و واترگيت در جريان بود و پرزيدنت نيکسون را مجبور کرد برای جلوگيری از اسيتضاح، کناره گيری کند؛ زمانی که جنبشهای رهايیبخش مشخصی در آفريقا پا گرفته بودند؛ زمانی که ديکتاتوری نظامی در پرتغال در حال نابود شدن بود، و برعکس، مستعمرات سابق آن در مقطع آزاد کردن خود بودند.
در نشست الجزيره بود که پيشنهاد ايجاد «دفتر هماهنگی» در سطح وزيران، جهت پيشبرد کار جنبش در فاصله دو نشست و در سطح ديگر، تصويب شد. عملکرد «دفتر هماهنگی» شامل تأييد و هماهنگ کردن فعاليت گروههای «کار»، «ارتباطات»، «ويژه» و «کميته» نيز میشد. «دفتر هماهنگی» در نيويورک تشکيل جلسه میدهد و مأموريت آن ارتقای اقدام مشترک در قلب آزانس بينالمللی و ديگر نشستها و موضوعات مورد علاقه مشترک است.
ششمين نشست در هاوانا نيز يک نقطه عطف در جنبش بود و اولين ملاقات با اين عظمت بود که در آمريکای لاتين و تحت رهبری فيدل، يکی از سه رهبر تاريخی جنبش غيرمتعهدها و مبارز سرسخت و خستگیناپذير برای استحکام همکاری، همبستگی جنوب– جنوب و انترناسيوناليسم صورت میگرفت.
بعداً، در پايان دهه ۱۹۸۰، زمانی که سقوط اردوگاه سوسياليستی قريبالوقوع و فروپاشی اتحاد شوروی قابل پيشبينی بود، صداها و آرزوهای آنهايی که از بدو پيدايی جنبش عدم تعهد، سعی کرده بودند آن را از محتوا تهی کنند، يک بار ديگر به گوش میرسيد. صحبت از ضرورت «دمکراتيزه کردن» جنبش عدم تعهد و «هماهنگ کردن آن با زمان» در ميان بود.
از بين رفتن يکی از دو بلوک نظامی و پايان فرضی جنگ سرد موجب بحثهای کافی برای زدن تير خلاص به جنبشی شد که از بدو تأسيس، خاری در چشم امپرياليسم و شمال صنعتی بود. کوشش شد تا بودن آن را به مخالفت ابتدايی آن با دو بلوک نظامی تنزل دهند. چهل و پنج سال بعد از تشکيل جنبش، اهداف اصلی آن هنوز تحقق نيافته اند. برعکس، صلح همه روزه، بيش از پيش تهديد میشود؛ کلاهکهای اتمی بيشتری در دست قدرتهای بزرگ قرار دارند؛ نابرابری در روابط اقتصادی بشريت را در فقر غرق میکند و کل گروههای جمعيتی به علت گرسنگی و سوءتغذيه در خطر نابودی قرار دارند؛ سازمان ملل با ديکتاتهای سلطه جهانی به سرکردگی واشنگتن تهديد میشود و در نتيجه، جنبش غيرمتعهدها بايد تقويت شود.
ديدير راتسيراکا، رييسجمهور ماداگاسکار از پشت تريبون نشست ۱۹۸۹ بلگراد گفت: «ما به بلگراد نيامدهايم تا جنبش را دفن کنيم.» رابرت موگابه در حالیکه تزی را که سعی در تحميل آن بود، رد میکرد، هشدار داد: «جنبش دارای يک برنامه ناکامل است. حق تعيين سرنوشت خلقها، اصل محوری جنبش، هنوز به طور کامل تحقق نيافته است.» راجيو گاندی نحستوزير هند خواهان پايان دادن به همه اشکال سلطه امپرياليستی شد، و رائول کاسترو معاون رييسجمهور کوبا موضع ما را يک بار ديگر تکرار کرد که نبايد فريب به اصطلاح نفس صلح افراد مشخصی را خورد، آن هم زمانی که جهان به واقع در ميان يک بحران عميق قرار دارد.
برخلاف تمايلات امپرياليستی، در نشست بلگراد تصميم به مقاومت و جلوگيری از منحرف شدن جنبش عدم تعهد حضوری قوی داشت.
سيزدهمين نشست در فوريه ۲۰۰۳ در کوالالامپور مالزی يک پيشرفت کيفی ديگر در راستای جنوب و در زمينه به دست آوردن حقوق آن و دفاع از منافعش بود. در آنجا، برای احيای جنبش گامهای جديدی برداشته شد، گامهايی که بايد در چهاردهمين نشست برنامهريزی شده برای روزهای ۱۱-۱۶ سپتامبر در هاوانا، ادامه پيدا کند.
اکنون بزرگترين چالش در برابر جنبش عدم تعهد قرار دارد. جلوگيری از اينکه اکثريت مطلق کره زمين دوباره به منبع تأمين کننده بردگان و ثروت برای انحصارات نو تبديل شود، تا حد زيادی به توان جنبش عدم تعهد و بقای آن بستگی دارد.
نشست هاوانا بايد نقطه تحکيم تلاشهايی باشد که برای تقويت و احيای اين گروه بدون جايگزين وجود دارد، گروهی که واقعيت و اميد اکثريت مطلق جمعيت زمين- دقيقاً اکثريتی را که در واقع دريافتکننده بدترين سياستهای سطلهطلبانه امپريالسم است- نمايندگی میکند.
http://www.granma.cu/ingles/2006/septiembre/mier6/37noal.html
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/48whed7w