تارنگاشت عدالت- بایگانی دورۀ دوم

منبع: دنيا، نشريه سياسی و تئوريک کميته مرکزی حزب توده ايران، سال دوم (دوره سوم)، شماره ٨، ‏سال ١٣۵٣‏
نويسنده: ا. کوشیار – (احسان طبری)
گزینش و تایپ: ع. سهند

دو الگوی رفتار در جریانات اجتماعی

 

تجربه‌های انبوه گرد آمده در مبارزات اجتماعی نشان می‌دهد که در جریان این مبارزات نمونه دو الگوی رفتار دیده می‌شود که یکی از آن‌ها مبتنی بر فردگرایی و نتیجه تأثیر محیط بورژوایی و خرده بورژوایی و روش‌های مربوط به نظام ارباب- رعیتی و پدرسالاری با شیوه‌های خاص لومپن پرولتاریا است و دیگری مبتنی بر جمع‌گرایی و نمودار پیدایش شیوه‌ها و موازین اجتماعی نوین انقلابی پرولتاری است.

شناخت این دو الگو، مبارزه با اولی و تقویت دومی، تربیت مکرر در مکرر مبارزان در روح شیوه جمعی پرولتاری برای پیشرفت و پیروزی جنبش انقلابی اهمیت درجه اول و حیاتی دارد. لذا مقصود ما از سخن در این باره ورود در یک مبحث تجریدی- فلسفی نیست، بلکه سخن در باره چیزی است که با عمل روزمره پیوند دارد.

به اختصار در باره هر یک توضیح می‌دهیم:

الف) الگوی اول

در الگوی اول هدف و یا حداقل هدف عمده رفتار عبارتست از نیل به موفقیت‌های شخصی و تأمین منافع و اغراض خصوصی و ذهنی خود و یاران خود.

در این الگو، فردی که در درون جنبش اجتماعی و انقلابی علی‌رغم قبول کلی و لفظی اصول و موازین درست، در عمل به دنبال هدف‌های شخصی است (مقام، شهرت، انتقام‌جویی و غلبه بر رقیب و کسب منافع و امتیازات دیگر مادی و معنوی به سود شخص خود، پیش بردن نظریات ذهنی و شخصی و غیره)، هر نوع اسلوب، هر نوع وسیله، هر نوع افزاری را اعم از آن که موافق واقعیت، اصول جهان‌بینی انقلابی، موازین سازمانی و موازین اخلاق اجتماعی باشد یا نباشد، فقط به شرط آن که مؤثر و کارا قرار گیرد، یعنی به اصطلاح به شکل «پراگماتیک» به شخصی که آن را به کار می‌بندد سود رساند و او را به هدف نزدیک کند، مجاز می‌شمرد. لذا سیاست‌بازی، دسته‌بندی، حسابگری، دسیسه‌کاری، مرید پروری، پیشوا منشی، کارچاق کنی، توسل به جعل و دروغ و سفسطه و جهل، روش‌های تطمیع و تهدید، زورگویی و قلدری، سالوسی، افترازنی، بی‌انضباطی، سازمان‌شکنی، تفرقه‌افکنی، هو و جنجال و غیره و غیره، همه و همه در جایی که سودمند شمرده شود، بی‌پروا به کار می‌رود. البته در جریانات انقلابی، به کار گیرنده این اسالیب در صورتی که از جهان‌بینی و موازین حزب پرولتاری با خبر باشد، غالباً دقت دارد که آن‌ها را در زیر ساتری از تظاهرات صوری اصولی سازمانی پنهان کند و اغراض و هدف‌های واقعی خود را مخفی نگاه دارد و هرگاه که این اغراض و هدف‌ها از پرده به در افتاد، وجود آن‌ها را انکار نماید و حتا آن را به افشا کننده نسبت دهد، ولی همه این‌ها مانع از آن نیست که در عمل، در واقعیت، آن اسالیب را برای آن اغراض نادرست به کار بندد. حتی برخی اسلوب‌هایی که در دیپلماسی یا در امور نظامی و امنیتی مجاز است و در نبرد با دشمن طبقاتی کاربرد آن‌ها به مثابه وسیله گاه ناگزیر می‌شود، وقتی به مثابه اسلوب و زندگی حزبی به کار می‌رود، ثمراتی به کلی منفی به بار می‌آورد.

طبیعی است که این هدف‌ها و این اسالیب، مشاجره و منازعه مخرب را جانشین مبارزه سالم اجتماعی و پیکار سازنده اصولی می‌کند و تکامل سالم حزب را مسخ می‌نماید و موجد عوارض و نابهنجاری‌های فراوان است و سرانجام زیان‌های خانه‌خراب‌کن به بار می‌آورد. تجربه‌های فراوان جنبش انقلابی در ایران بارها این درس عبرت‌انگیز را داده است که نتیجه واقعی این انگیزه‌ها و اسلوب‌ها صرف‌نظر از آن‌که حاملان آن خواسته باشند یا نه، به طور عینی و نا چار شکست حزب و نهضت است.

ب) الگوی دوم

در الگوی دوم هدف و محور اساسی رفتار عبارت است از تأمین موفقیت جمع (حزب و نهضت و جامعه زحمت‌کش) و حساب شخصی در کار نیست و اگر حسابی هم باشد حداکثر از این طریق است که پیروزی آرمان‌های انقلابی جمع شرایطی ایجاد می‌کند که سرانجام و به ناگزیر مبارز معین نیز از آن برخوردار می‌شود، یعنی به عبارت دیگر جست و جوی موفقیت خود در پرتوی موفقیت عمومی، جست و جوی موفقیت خود از راه کار و مبارزه و روش خلاق و اصولی و انقلابی.

در این الگو، فردی که انگیزه‌ها و حساب‌های ذهنی محرک وی نیست، بلکه هدف‌های انقلابی را دنبال می‌کند، برای نیل به این هدف‌ها به سبک‌ها و اسلوب‌ها و افزارهای مشکوک ضد حقیقت، ضد اصولی، ضد سازمانی، ضد اجتماعی نیز نیازی ندارد. مارکس می‌گوید: «هدفی که برای اجرایش وسایل نادرست ضرور باشد، هدف درستی نیست» (کلیات مارکس و انگلس، جلد ۱، ص ۶۵) مارکسیست‌ها برخورد پراگماتیک به شیوه‌های عمل را رد می‌کنند و به هیچ‌وجه طرفدار نظریه ژزوئیتی و ماکیاولیستی «هدف‌ها توجیه کننده وسیله‌ها هستند» نمی‌باشند. این خود بحث فلسفی بزرگی است که ما در این جا تنها به اشاره‌ای اکتفا می‌کنیم.

اما آیا جز آن اسلوب‌های کلاسیک زورگویانه و سیاست‌بازانه که طی هزاران سال جامعه طبقاتی جُنگ ضخیمی از آن فراهم آمده، سبک دیگری برای مبارزه و عمل اجتماعی وجود دارد؟ گاه دیده می‌شود که اشخاص حتا برای نیات و هدف‌های اصولی، به شکل پراگماتیک، استفاده از این جُنگ فرتوت زور و فریب را سودمند می‌شمرند. این گمراهی هر اندازه هم که صادقانه باشد، اشتباه بزرگی است. مبارز انقلابی پرولتاریا اسالیب به کلی دیگری را به وجود آورده است، که متناسب با هدف‌های اوست مانند: تحلیل علمی ‌پدیده‌ها و استخراج شعارهای دور و نزدیک عمل از این تحلیل، طرح صریح معضلات و افشاگری، استقرار تناسب صحیح بین واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی، بین نرمش تاکتیکی و استواری اصولی، بسیج نیرو‌ها در زیر شعارهای درست و انگیزش آن به سوی نبرد، نوآوری‌های جسورانه در اسلوب تفکر و عمل انقلابی، یافتن سمت عمده عمل و وظیفه عمده لحظه، مراعات اکید مواضع تشکیلاتی (سانترالیسم دمکراتیک و رهبری جمعی)، موازین اخلاق و رفتار سالم اجتماعی (مانند صداقت، شجاعت، انسان‌دوستی و هم‌بستگی)، مبارزه اصولی صریح و پی‌گیر در چارچوب موازین مسلکی و سازمانی به قصد نیل به مواضع درست‌تر و وحدت عمیق‌تر، فسادناپذیری و سازش‌ناپذیری در قبال دشمنان طبقاتی و مخالفان ایدئولوژیک و سازمانی پرولتاریا.

خردمندی این الگوی دوم انقلابی در آن است که اولاً حتماً (گرچه البته طی نبردی سرسخت و طولانی) به پیروزی ریشه‌داری منجر می‌شود؛ ثانیاً محیط خلاق و عمل و مبارزه ایجاد می‌کند؛ ثالثاً سازنده و افزاینده حیثیت و اعتبار است و لذا به سود همگان تمام می‌گردد. تمام عمل حیاتی لنین مظهر زنده عمل موافق این الگو است. او در تمام جریان پیکار کبیر خود از انگیزه ذهنی و شخصی بری بود و به شیوه‌ها و اسالیب آلوده و مشکوک دست نیازید.

نتیجه می‌گیریم: موافق تجربه‌های فراوان، نبرد در راه استقرار موازین و رفتار اصولی و انقلابی و اسلوب‌های مربوط به آن یک نبرد درجه دوم نیست. خرافه بزرگ، قوی و ریشه‌داری وجود دارد به نام «زرنگی» که معنای واقعی آن قبول اسالیب دیپلماسی و زورگویی بورژوا- فئودالی در راه انگیزه‌ها و هدف‌های شخصی به جای آرمان‌پرستی انقلابی و عمل بر اساس موازین درست، اصولی و سازمانی و اجتماعی است. این خرافه را به ویژه عناصر خرده بورژوازی و به طور کلی عناصر غیرپرولتاری جوامع عقب‌مانده با خود به داخل جنبش انقلابی نیز می‌آورند و به تدریج آن را می‌پوسانند. این مسأله‌ایست که اندرزگویی نمی‌تواند این درد اجتماعی را چاره کند ولی روشنگری تئوریک در این مسايل، بنا به قاعده تبدیل اندیشه به نیروی مادی، همراه با پیدایش شرایط مساعدتر عینی، قادر است بیش از پیش به نضج و تبلور روحیات اصولی سالم در جنبش مدد رساند.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/7ssh4m6b