تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
منبع: دمکراسی مردم
نويسنده: سوکومال سن
۲۲ آوریل ۲۰۰۷
برگردان: ع. سهند
شکوه انقلابی اول ماه مه ١۸۸۶ را احيا کنيم
انگلس در نامه ٢٩ آوريل ۱۸۸۶خود به «سورگ» (Sorge) رويدادهای شيکاگو را چنين توصيف کرد: «برای اولين بار جنبش تودهای واقعی در ميان جمعيت انگليسی زبان وجود دارد. اين که آن هنوز بايد راه خود را به طور حسی، ناشيانه، تصادفی و در جهل بيابد، غيرقابل اجتناب است. اما تمام اينها خود را اصلاح خواهند کرد، جنبش بايد با آموختن از اشتباهات خود تکامل يابد و چنين خواهد شد. جهل تئوريک، مانند رشد عملی سريع، از خصوصيات تمام ملتهای جوان است. در آمريکا مانند انگلستان، تا ضرورت واقعاً وجود نداشته باشد، هيچ مقدار پند و اندرز کمک نخواهد کرد. و در آمريکا ضرورت وجود دارد، همانطور که آگاهی فزاينده به آن وجود دارد. ورود تودههای کارگر بومی به جنبش در آمريکا، برای من يکی از رويدادهای بزرگ ۱۸۸۶ است»[۱] (انگلس به اعتصاب تودهای در آمريکا برای ۸ ساعت کار اشاره میکند.)
علاوه بر اين، انگلس در نامه ٣ ژوئن ۱۸۸۶خود به «اف. کلی- ويشنروتزکی» (F. Kelley-Wishnerwetzky) گفت: «اين ظهور آمريکا در صحنه را من يکی از بزرگترين رويدادهای سال میدانم. آنچه که از پا افتادن تزاريسم روسيه برای سلطنتهای نظامی بزرگ اروپا خواهد بود – متلاشی شدن حامی اصلی آنها – در گرفتن جنگ طبقاتی در آمريکا برای بورژوازی تمام جهان، همانطور خواهد بود. زيرا آمريکا، بالاخره ايدهآل تمام بورژواها بود، کشوری ثروتمند، وسيع، در حال گسترش، با نهادهای کاملاً بورژوايی بدون تأثيرپذيری از بقايای سنن فئودالی يا سلطنتی، و بدون يک پرولتاريای دايمی و موروثی. در اينجا هر کس میتوانست، اگر نه يک سرمايهدار، در هر حال يک انسان مستقل شود و با ابزار خودش برای خودش توليد يا تجارت نمايد. و چون تاکنون، در آنجا طبقات دارای منافع متضاد وجود نداشت، بورژوازی ما – و شما – تصور میکرد که آمريکا مافوق تناقضات و مبارزات طبقاتی قرار دارد. آن توهم اکنون در هم شکسته شده است، «آخرين بهشت» بورژوايی بر روی زمين به سرعت به يک «برزخ» مبدل میشود، و مانند اروپا تنها چيزی که میتواند مانع آن شود حريقی است که با گام به جلوی رشد پرولتاريای نوظهور آمريکا رخ خواهد داد. شيوهای که آنها با آن حضور خود در صحنه را نشان دادهاند، کاملاً غيرمتعارف است؛ شش ماه پيش کسی گمان نمیزد، و اکنون آنها ناگهانی در چنان تودههای متشکلی ظاهر شدهاند تا در کل طبقه سرمايهدار وحشت ايجاد کنند. من فقط آرزو میکنم کاش مارکس زنده بود و اين را میديد.»[۲]
طبقه کارگر در زمان حاضر
ما ضمن تأکيد بر ادامه اهميت روز اول ماه مه، برای شناخت بهتر از تغييرات در ترکيب طبقه کارگر، آنچه را که مارکس و انگلس در ارتباط با طبقات و مبارزه طبقاتی آموزش دادند، به اختصار يادآور میشويم.
تلاش برای درک سياستها از نقطه نظر مبارزه طبقاتی، يکی از ويزگیهای اصلی مارکسيسم است. مارکس و انگلس در ۱۸٧٩ نوشتند: «برای تقريباً ۴٠ سال است که ما بر مبارزه طبقاتی به عنوان نيروی محرکه بلافصل تاريخ، و به ويژه بر مبارزه طبقاتی بين بورژوازی و پرولتاريا به مثابه اهرم بزرگ انقلاب اجتماعی نوين، تأکيد کرده ايم»[۳] (منتخب آثار، مسکو، ۱٩۶٧، صفحه ٣٢٧). گرچه فصل پايانی سرمايه، جلد سوم (در باره طبقات) ناتمام است، اما فحوای کلی تئوری طبقه مارکس کاملاً روشن است. نقطه حرکت او اين است «شکل مشخص اقتصادی، که در آن کار اضافی پرداخت نشده، از توليدکننده بلافصل به دست میآيد.»[۴] به عبارت ديگر؛ طبقات براساس استثمار موجود در روابط توليدی در جامعه مشخص، تعريف میشوند.
به گفته مارکس، اين روابط توليدی به توزيع ابزار توليد بستگی دارند. توزيع، روابط بين سرمايه و کار- مزدی را برجسته میکند: «نه توزيع به معنی عادی توزيع اقلام مصرفی، بلکه توزيع عناصر خود توليد، عوامل مادی که در يک سمت متمرکزند، و نيروی کار که در سمت ديگز منزوی شده است.»[۵] اين توزيع ابزار توليد «کل ماهيت و کل حرکت توليد را تعيين میکند.»[۶] شکل مشخصی که در آن کار اضافی از توليدکننده بلافصل استخراج میشود به اين توزيع بستگی دارد.
مارکسيستهای متأخر، با شروع قرن بيستم و گامهايی که در رشد سرمايهداری برداشته شد، يک تغيير تدريجی در ساختار طبقه کارگر را مشاهده کردند. «تعريف پرولتاريا، که شامل توده مزدبگيران غيرمولد (نه تنها فروشندگان تجاری و کارمندان پايين دولتی، بلکه خدمتکاران خانگی نيز) میشود» بدون ترديد تعريفی است که مارکس، انگلس و «ارتدوکس»ترين پيروان آنها مانند پلخانف، لنين، لوکزامبورگ و غيره ارايه نمودند. اين تعريف اين مزيت را دارد که میتواند وضعيت گروههای کارمندان يقهسفيد، يعنی کارگران دفتری را خوب توضيح دهد.
جامعهشناسان بورژوايی تغيير شکل کار دفتری در قرن بيستم را توصيف کرده اند. صد سال پيش، کارمندان دفتری در بريتانيا عمدتاً مرد بودند و در واحدهای کوچک، شايد چهار نفر در يک دفتر، کار میکردند. نوع کاری که انجام میداند- دفترداری، مکاتبات و مانند اينها- آنها را در ارتباط نزديک و دايمی با کارفرماهايشان قرار میداد. چارلز بوت (Charles Booth) در ۱۸٩۶ نوشت: «روابط بين کارمند و کارفرما، يا بين او و کاری که انجام میدهد، معمولاً نزديک و شخصی است.» شرايط تحصيلی برای اين نوع کار- «آشنايی کمی با زبان لاتين، و احتمالاً کمی هم يونانی، کمی جغرافی، آشنايی مختصر با علوم، کمی رياضيات و دفترداری؛ کمی فرانسوی»- حتا پس از شروع آموزش ابتدايی اجباری در ۱۸٧٠، کارمندان را از کارگران يدی جدا میکرد. «کارگران دفتری نخبه، که در بانکداری و بيمه شاغل بودند، درآمدی داشتند که به آنها امکان میداد در محلات نجيب ساکن شوند، لباسهای خوب بپوشند، با انجمنهای مورد احترام آميزش داشته باشند، بعضی اوقات به اپرا بروند، و از اينکه همسرانشان کارهای خانه را انجام دهند، ابا داشتند.» (نگاه کنيد به کتاب «طبقه کارگر در حال تغيير» (The Changing Working Class) نوشته «الکس کالينيکس» و «کريس هارمن»). حتا کارمندان دفتری با حقوق پايين که درآمدشان با درآمد کارگران يدی ماهر قابل مقايسه بود، آرزوی شيوه زندگی را داشتند که شبيه زندگی جنتلمنهای بورژوا و طبقه متوسط متخصص باشد. مردم اغلب کارگران يدی را با صنايع توليدی و به اصطلاح کارگران يقهسفيد را با «خدمات» يکی میدانند، و نتيجه میگيرند که رشد اشتغال خدمات در مقايسه با اشتغال توليدی نشانگر «نزول» طبقه کارگر است. اما اين درک نادرستی است. برخی از مهمترين «صنايع خدماتی» عمدتاً کاگران يدی سنتی را استخدام میکنند. زباله جمعکنها، کارگران کمکی در بيمارستانها، باراندازان، رانندگان کاميون، رانندگان اتوبوس و قطار، کارگران «پست» همه بخشی از نيروی کار «خدمات»، و بخش بزرگی از آن هستند.
به عنوان مثال، در انگلستان، در مارس ۱٩۸۵ کل اشتغال در بخش خدمات ۱٣۴٣۶٠٠٠ نفر بود. بخشهای توزيع، هتلداری، رستوران و غذاخوری، و تعميرات بالغ بر ۴٢۴٠٠٠٠٠ شغل میشد؛ «حمل و نقل و ارتباطات» ١٢۶٣٠٠٠ شغل، خدمات پستی و ارتباطات راه دور ۴٠٠٠٠٠ شغل، جمعآوری زباله و خدمات نظافتی ٢٩٣٠٠٠ شغل، لباسشويی، خشکشويی، آرايشگری و غيره ١٧۵٠٠٠ شغل، و بيمارستانها، مراکز سالمندان، و غيره ۱٣٠٧٠٠٠ شغل را شامل میشدند. اين گروهها نزديک ۶٠ درصد کل اشتغال خدمات را در بر میگيرد و هر کدام از آنها شامل تعداد زيادی شغل میشود که کارهای «سنتی يدی» تلقی میشوند (همانجا).
بعد از جنگ جهانی دوم، به ويژه گسترش سريع خدمات درمانی، آموزشی، فاضلاب و ديگر زيرساختها شمار عظيمی از کارگران خدمات را به وجود آورد. همچنين اخيراً، رشد تکنولوژی کامپيوتری موجب گسترش بيشتر بخش خدمات شده است. میتوان مشاهده کرد که ساختار طبقه کارگر هيچگاه ايستا نبوده است؛ اين ساختار با رشد انباشت سرمايه و در نتيجه آن تغيير نمای اجتماعی دايماً تغيير میکند. اما مفهوم طبقات مورد نظر مارکس که بر شالوده توزيع ابزار توليد قرار دارد، در ارتباط با شرايط کنونی صادق است.
جهانیسازی تهاجمی امروز
بنابراين در نتيجه جهانیسازی نوليبرالی سالهای اخير، گرچه تعداد کارگران صنعتی کاهش يافته است، اما اندازه طبقه کارگر کوچک نشده است. سيمای جديد آن، کارگران خدمات، بخش غيرمتشکل يا صاحبان مشاغل آزاد غيررسمی را شامل میشود. طبيعتاً، طبقه کارگر در سراسر جهان روز اول ماه مه ٢٠٠٧ را به عنوان «روز همبستگی جهانی» کارگران برگزار مینمايد.
در جريان رخداد ماه مه ۱۸۸۶ در شيکاگو، کارگران خون دادند و رهبرانشان به خاطر «جرم» مبارزه برای ۸ ساعت کار در روز، به خاطر ترغيب اينکه کارگران بايد مثل يک انسان زندگی کنند و نه مثل يک حيوان- در يک کلمه، برای نبرد عليه استثمار سرمايهداری- به دار آويخته شدند. شهيدان آنها در حالی طناب دار به گردنشان انداخته میشد، فرياد سردادند: «مرگ بر سرمايهداری!».
فداکاریهای کارگران شيکاگو به هدر نرفت. دير يا زود، کارگران تقريباً در سراسر جهان، روز- کار ۸ ساعته را به دست آوردند. با اين وجود، امروره به علت جهانیسازی نوليبرالی دستور بانک جهانی و صندوق بينالمللی پول، شرايط به طرز بیسابقهای بحرانی است. حرص و آز سرمايه جهانی برای سود اکنون وارد وحشيانهترين مرحله خود شده است.
اولاً، سرمايهداری در اکثر محلهای کار، به ويژه در واحدهای جديدالتأسيس، تجاوز شرمآور به قانون ۸ ساعت کار در روز را شروع کرده است و کار ۱٠ تا ١٢ ساعته را به کارگران تحميل میکند، و همزمان بستههای دستمزد آنها را کاهش میدهد. در نتيجه، کارگران اکنون بيشتر استثمار میشوند.
ثانياً، سازمان جهانی کار با توجه به وضعيت در تمام همايشهای خود، سؤال پيرامون مسأله «کار آبرومندانه» را مطرح کرده است. اما کار آبرومندانه يعنی چه؟ سرمايهداری با بهرهبرداری از شرايط بیرحمانه بيکاری و به علت حرص غيرانسانی آن برای پول، در ارتباط با بستههای حقوقی و ديگر شرايط کار آبرومندانه، استثمار کارگران را تشديد نموده است.
خندهدارترين بخش داستان اين است که در حالی که صندوق بينالمللی پول و بانک جهانی مدعی رشد بالاتر توليد ناخالص داخلی در کشورهای سرمايهداری هستند- برای آنکه «ترقی» اقتصادهای آنها را نشان دهند- نرخ بيکاری در هر يک از اين کشورها، همراه با وخامت کيفيت کار، رو به افزايش است. طبيعتاً اين سؤال مطرح میشود: ترقی برای چه کسانی؟ بدون ترديد آنها طبقه سرمايه را در نظر دارند.
براساس «گرايشهای جهانی اشتغال» منتشره در ژانويه ٢٠٠۶ از طرف سازمان جهانی کار:
۱- نرخ بيکاری در جهان ۶٫٣ درصد است، که نسبت به سال پيش از آن تغيير نکرده است، اما ٠٫٣ درصد بيشتر از دهه پيش است. مجموعاً، در سال ٢٠٠۵ در جهان ۱٩١٫۸ ميليون نفر بيکار وجود داشت، اين يک افزايش٢٫٢ ميليون نفری نسبت به سال ٢٠٠۴ و افزايش ٣۴٫۴ ميليون نفری نسبت به سال ۱٩٩۵ را نشان میدهد. تقريباً نيمی از بيکاران جهان را جوانان تشکيل میدهند- يک رقم نگران کننده، زيرا جوانان تنها ٢۵ درصد جمعيت گروه سنی فعال را تشکيل میدهند. در مقايسه با بزرگسالان، احتمال بيکار ماندن جوانان سه برابر بيشتر است.
٢- بيشترين افزايش در بيکاری، در آمريکای لاتين و منطقه کاراييب اتفاق افتاد که در آنجا بين ٢٠٠۴ و ٢٠٠۵ تعداد بيکاران نزديک۱٫٣ ميليون نفر و نرخ بيکاری ٠٫٣ درصد افزايش يافت و به ٧٫٧ درصد رسيد. اروپای مرکزی و شرقی (بيرون از جامعه اروپا) و منطقه «کشورهای مستقل همسود»(CIS) نيز شاهد افزايش سالانه نرخ بيکاری، از ٩٫۵ درصد در سال ٢٠٠۴ به ٩٫٧ درصد در سال ٢٠٠۵ بوده اند. نرخ بيکاری در منطقه آسيا در سال ٢٠٠۵ تقريباً ثابت ماند؛ در آسيای شرقی ٣٫۸ درصد (پايينترين نرخ در جهان)؛ در جنوب آسيا ۴٫٧ درصد و در جنوب- شرق آسيا و اقيانوس آرام ۶٫۱ درصد بود. نرخ بيکاری ١٣٫٢ درصدی خاورميانه و شمال آفريقا، بالاترين نرخ بيکاری در جهان باقی ماند. در منطقه جنوب صحرای کبير آفريقا نرخ بيکاری ٩٫٧ درصد بود. تنها کاهش قابل ملاحظه در اقتصادهای پيشرفته و اتحاديه اروپا اتفاق افتاد و نرخ بيکاری از ٧٫۱ درصد در سال ٢٠٠۴ به ۶٫٧ درصد در سال ٢٠٠۵ کاهش يافت.
جای تأسف است که امسال طبقه کارگر در شرايطی روز اول ماه مه را گرامی میدارد که تعداد کارگران در بخش متشکل به سرعت رو به کاهش و همراه با آن تعداد کارگران بخش غير- متشکل رو به افزايش دارد، در شرايطی که کيفيت کار آنچنان بدتر شده است که خواست سازمان جهانی کار برای «کار آبرومندانه» يک آرزوی مقدس باقی میماند.
وضعيت در هند
تا آنجا که به هند مربوط میشود، «بررسی نمونهوار ملی» میگويد در عرض پنج سال (١٩٩٩تا ٢٠٠۵) تعداد بيکاران از ٢۶٫۵ ميليون به ٣۵٫٢ ميليون افزايش يافته است، افزايش بزرگی معادل ۸٫٧ ميليون نفر. اين وضعيت واقعاً تيرهای است.
اما بيشتر از بيکاری، در حال حاضر طبقه کارگر با تهاجم همهجانبهای به زندگی و معيشت خود- در زمينههای حقوق، مزايای تأمين اجتماعی، شرايط کار، قرارداد و کار موقت، و بالاتر از همه وخامت همهجانبه کيفيت کار رو در رو است.
بنابراين، روز اول ماه مه امسال فرصت ديگری خواهد بود برای تجديد ميثاق طبقه کارگر عليه استثمار شدت يافته و افزايش بيکاری، و برای خواست روز- کار 8 ساعته برای همه کارگران و برای کار آبرومندانه. اين نبرد، به عبارت دقيقتر اين جنگ، نمیتواند آسان باشد، زيرا عليه جهانیسازی نئوليبرالی- يعنی عليه وحشيانهترين مرحله سرمايهداری- است.
اين است پيام انقلابی روز اول ماه مه در شرايط جهانیسازی نوليبرالی. طبقه کارگر بايد جنگ طبقاتی بیرحمانهای را عليه سرمايهداری و برای برانداختن آن و هموار کرن راه برای يک جامعه به طور راديکال دگرگون شده سوسياليستی، پيش ببرد. اينجاست که میتوان تداوم اهميت آموزشهای انقلابی مارکس، انگلس و لنين را درک کرد.
مرگ بر جهانیسازی نوليبرالی!
مرگ بر سرمايهداری!
زنده باد پيام انقلابی روز اول ماه مه!
http://pd.cpim.org/2007/0422/04152007_sukomal.htm
***
توضيحات مترجم:
نشانی اينترنتی منابع برخی از نقلقولهای مورد استفاده در اين نوشته:
۱- نامه انگلس یه سورگ:
http://www.marxists.org/archive/marx/works/1886/letters/86_04_29.htm
٢-نامه انگلس به فلورانس کلی- ويشنروتزکی در زوريخ: http://www.marxists.org/archive/marx/works/1886/letters/86_06_03.htm
٣- نامه مارکس و انگلس به ببل، ليبخنشت، براک و ديگران:
http://www.marxists.org/archive/marx/works/1879/09/18.htm
۴- جلد سوم سرمايه، بخش ششم، نکات مقدماتی:
http://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch47.htm
۵- جلد دوم سرمايه:
http://www.marxists.org/archive/marx/works/1885-c2/ch01.htm
۶- سرمايه، جلد سوم، بخش هفتم:
http://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch51.htm
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3vee6uu4