تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
ع. سهند
۲۲ شهریور ۱۳۸۷
مبارزه برای دمکراسی، مبارزه برای سوسیالیسم
«قرن ۲۱ برخلاف قرن بیست نه قرن انقلابها است و نه قرن جنگهای جهانی، قرن ۲۱ قرن جهانی شدن اقتصاد قرن هژمونی بلامنازع کشورهای ثروتمند بر کشورهای فقیر… است. قرن ۲۱ قرنی است که در آن مناسبات جدید میان کشورهای ثروتمند و فقیر آغاز میشود… در قرن ۱٩ و ۲٠ سرمایه و کار در مقابل هم قرار گرفت. تضاد میان این دو قطب تضاد عمده جوامع سرمایهداری را تشکیل میداد و در قرن بیستم جهان دو قطبی شد. تضاد کار و سرمایه جنبه جهانی به خود گرفت و تضاد میان سوسیالیسم و سرمایهداری تضاد عمده جهان را تشکیل داد. با فروپاشی سوسیالیسم جهان تضاد طبقاتی مفهوم وسیعتری به خود گرفت…»
«قرن ۲۱ قرنی است [كه] هم شکل مبارزه و هم ماهیت آن بشکل بنیادی تغییر کرده است. سیستم دو حزبی بیش از نیم قرن است در غرب نهادینه شده است. شرکت در انتخابات وظیفه احزاب را تشکیل میدهد. هر حزبی اکثریت نمایندگان پارلمان را بدست میآورد دولت را تشکیل میدهد. حزب اقلیت نقش اپوزیسیون را بازی میکند. این شکل دمکراسی بورژوازی است که در غرب نهادینه شده است…»
«قرن ۲۱ قرنی است که باید راه و شیوه مبارزه سیاسی دوران گذشته مورد ارزیابی انتقادی قرار گیرد. امکان تشکیل احزاب با برنامه منطبق با شرایط قرن حاضر مورد مداقه قرار گیرد. با مشاهده سطحی حال و هوای سیاسی جهان میتوان به نتیجهگیری گرچه نه چندان دقیق رسید و آن این است که مبارزه در راه دمکراتیزه کردن کشورهای نسبتاً رشدیافته مشرق زمین از آن جمله ایران یگانه راه ممکن است که در پیش روی نیروهای آگاه قرار دارد.» (امیر علی لاهرودی، سرنوشت احزاب در ایران)[۱]
***
آیا مبارزات دمكراتیك و پارلمانی، موضوع و بحث جدیدی برای پیروان سوسیالیسم علمی است؟ موضوع و بحثی كه در نتیجه تغییر و دگرگونی درشرایط جهان و بعد از فروپاشی اتحاد شوروی مطرح شده است؟ آیا مبارزه برای دمكراسی با آرمانخواهی و آرمانپروری همخوان نیست؟ آیا در تئوری و عمل ما، مبارزه برای دمكراسی «برای خود» و «در خود» میتواند یك هدف و آرمان باشد؟ آیا ما باید بین مبارزه برای دمكراسی و مبارزه طبقاتی یكی را انتخاب كنیم؟ و آیا برای مردم ما به غیر از دمكراسی دو حزبی نولیبرالی بدیل دیگری وجود ندارد؟
آموزشهای ماركس و انگلس
زمانی كه ماركس و انگلس در دهه ۱۸۴۰ طبقه كارگر را به شركت در انقلابات دمكراتیك آن روزها فرامیخواندند، چنین استدلال میكردند كه طبقه كارگر با شركت در مبارزات بورژوازی برای برانداختن فئودالیسم، و برای به دست آوردن حقوق دمكراتیك بورژوایی، مانند آزادی مطبوعات، محاكمه از طریق هیأت منصفه، آزادی تجمع و سازماندهی و مشاركت همگانی، به طور غیر مستقیم برای منافع پرولتری خود مبارزه میكند. به نظر بنیانگذاران سوسیالیسم علمی، كارگران با شركت در مبارزه برای نهادهای دمكراتیك، در عمل شرایط لازم برای انتقال سوسیالیستی جامعه را فراهم میآورند. از اینرو، ماركس بعنوان اصلی كه طی یكصد و پنجاه سال اخیر، در مجموع بر استراتژی و تاكتیك احزاب كمونیست و كارگری جهان تأثیر گذار بوده است، بر ارتباط تنگاتنگ بین مبارزه برای دمكراسی و مبارزه برای سوسیالیسم تأكید میكرد.
به نظر انگلس، كارگران آلمان «با نشان دادن چگونگی استقاده از حق رأی همگانی، یك سلاح، و یكی از برندهترین سلاحها را در اختیار رفقای خود در همه كشورها قرار میدهند.» (ماركس- انگلس، منتخب آثار، جلد ۱، ص. ۱۹۵) انگلس همچنین نوشت: «با این وصف، با بكار گرفتن موفقیتآمیز حق رأی همگانی، یك شیوه كاملاً جدید مبارزه پرولتری وارد عمل شد، شیوهای كه به سرعت تكامل بیشتر یافت. معلوم شد نهادهای دولتی، كه در آنها حكومت بورژوازی سازمان داده میشوند، فرصتهای هر چه بیشتری برای مبارزه با این نهادها را در اختیار طبقه كارگر قرار میدهند.» (همانجا، ص. ۱۹۶)
انگلس در اهمیت شركت در مبارزات انتخاباتی و پارلمانی، به عنوان ابزاری در خدمت تأثیر گذاشتن بر تودههای مردم نوشت: «در تهییج انتخاباتی، حق رأی همگانی یك ابزاری كه دومی ندارد را برای برقرار كردن ارتباط با تودههای مردمی كه هنوز از ما كناره میگیرند، برای واداشتن همه احزاب به دفاع از نظرات و اقداماتشان در مقابل حملات ما در برابر همه مردم، در اختیار ما گذاشت؛ و افزون بر آن، در رایشتاك تریبونی در اختیار نمایندگان ما گذاشت كه با استفاده از آن میتوانند با مخالفان خود در پارلمان، و با مردم با اتوریته و آزادیی كه در مطبوعات و نشستها دیده نمیشود، صحبت كنند.» (همانجا، ص. ۱۹۶)
آموزشهای لنین
لنین، منطبق با این آموزشها، و متكی بر تجربیات غنی جنبش انقلابی روسیه، حزب طبقه كارگر را مؤظف به شركت در انتخابات و نهادهای پارلمانی بورژوازی میدانست. به اعتقاد لنین: «آنها (سوسیال- دمكراتها) هرگز از گفتن اینكه جمهوری بورژوایی را «تأیید میكنند»، هراس به خود راه نداده اند، و راه نخواهند داد، تنها به این دلیل كه این آخرین شكل حاكمیت طبقاتی است، زیرا برای مبارزه پرولتاریا علیه بورژوازی، مناسبترین میدان را فراهم میكند؛ آنها آنرا تأیید میكنند، نه بخاطر زندانها و پلیس، یا مالكیت خصوصی و فحشای آن، بلكه برای میدان و آزادی كه امكان مبارزه با این نهادهای فریبنده را فراهم میكند.» (كلیات آثار، جلد ۸، ص. ۳۰۰)[۲]
لنین در آثار كلاسیك «انقلاب پرولتری و كائوتسكی مرتد» و «دولت و انقلاب» از چهره روشنفكران و تئوریهایی كه ماهیت طبقاتی دولت و دمكراسی بورژوایی را از كارگران پنهان میكنند، نقاب بر افكند. لنین به هر مناسبت، بر اصل شركت در نهادهای پارلمانی بورژوایی و اجتناب از تحریم چپروانه آنها تأكید میكرد.
لنین در «نامه به كارگران اروپا و آمریكا» نوشت: «پارلمان بورژوایی، حتا دمكراتترین آن در دمكراتیكترین جمهوری، در جایی كه مالكیت و حاكمیت سرمایهداران حفظ شده است، ماشینی است برای سركوب میلیونها كار گر از طرف مشتی استثمارگر. سوسیالیستها مبارزان رهایی زحمتكشان از استثمار ، مادامی كه مبارزه ما به چارچوب نظام پارلمانی محدود است، باید از پارلمان بورژوایی بعنوان یك تریبون، یك پایگاه برای تبلیغ، تهییج و سازماندهی استفاده كنند.» (لنین، كلیات آثار، جلد ۲۸، ص. ۴۳۲)[۳]
او بعد از پیروزی انقلاب اكتبر در این باره چنین نوشت: «قبل از بدست آوردن قدرت سیاسی از طرف پرولتاریا، استفاده از دمكراسی بورژوایی، بخصوص پارلمانتاریسم برای آموزش سیاسی و سازماندهی طبقه كارگر الزامی (ضروری) بود…» (طرح برنامه حزب كمونیست روسیه- بلشویك، كلیات آثار، جلد ۲۹، ص.۱۰۶)[۴]
زمانی كه در دوران بعد از جنگ جهانی اول، كمونیستهای «چپ» آلمان اعلام كردند كه «… باید هرگونه بازگشتی به سوی شكلهای مبارزه پارلمانی، كه از لحاظ تاریخی و سیاسی كهنه شده است را با قاطعیت تمام رد كرد…»، لنین در پاسخ به آنها نوشت:
«این گفته با پرمدعایی خندهآوری بیان شده و نادرستی آن عیان است… این مطلب از نقطهنظر تبلیغات صحیح است، ولی همهكس میداند كه از این امر تا غلبه بر آن هنوز خیلی راه است… اینكه پارلمانتاریسم «از لحاظ تاریخی كهنه شده است» به مفهوم جهانی- تاریخی است… در این امر تردیدی نیست. ولی مقیاس تاریخی دههها را در نظر میگیرد… و به همین جهت استناد به مقیاس جهانی- تاریخی در مورد مسأله سیاست عملی فاحشترین خطای تئوریك است… برای كمونیستهای آلمان پارلمانتاریسم البته «از لحاظ سیاسی كهنه شده»، ولی اتفاقاً مطلب بر سر آنست كه تصور نشود آنچه برای ما كهنه شده است، برای طبقه، برای تودهها هم كهنه شده است. در اینجا نیز مجدداً میبینیم كه «چپ ها» قدرت قضاوت ندارند و نمیتوانند به عنوان حزب طبقه، حزب تودهها رفتار نمایند… اگر ببینیم كه نه تنها «میلیونها»ها و « لژیون»ها، بلكه حتا صرفاً یك اقلیت نسبتاً قابلتوجهی هم از كارگران صنعتی به دنبال كشیشان كاتولیك و از كارگران روستا بدنبال ملاكین و كولاكها میروند، آنوقت از اینجا بدون هیچگونه شكی چنین نتیجه میشود، كه پارلمانتاریسم در آلمان هنوز از لحاظ سیاسی كهنه نشده و شركت در انتخابات پارلمانی و مبارزه از پشت تریبون پارلمان برای حزب پرولتاریای انقلابی همانا به منظور تربیت قشرهای عقبمانده طبقه خود و بیداری و تنویر افكار توده روستایی تكاملنیافته، توسری خورده و نادان یك وظیفه حتمی است. تا زمانی كه شما قدرت برچیدن بساط پارلمان بورژوایی و هر نوع مؤسسه ارتجاعی دیگری را ندارید، مؤظفید همانا بدان جهت كه در آنها هنوز كارگرانی وجود دارند كه بوسیله كشیشان و زندگی در محیط تنگ و منزوی روستایی تحمیق شده اند، در داخل آنها كار كنید، در غیر اینصورت بیم آن میرود كه شما صرفاً به افرادی یاوهسرا مبدل شوید.» (لنین، كلیات آثار، جلد ۳۱)[۵]
شعار تحریم انتخابات
هستند كسانی كه تحریم انتخابات را به شعار برنامهای خود تبدیل كرده اند. آنها بر این تصورند كه با این كار خود یك تاكتیك انقلابی را بكار بسته و از منافع زحمتكشان حمایت میكنند. آنها عملاً تجربیات و درسهای جنبش انقلابی جهان را در این زمینه نادیده میگیرند.
لنین تجربیات غنی بلشویكها و جنبش انفلابی روسیه در زمینه تحریم انتخابات و درسهای ارزنده آنرا چنین خلاصه كرده است:
«ما بلشویكها در ضد انقلابیترین پارلمانها شركت كردهایم و تجربه نشان داده است كه چنین شركتی نه تنها مفید بلكه… ضروری هم بود. من نمیتوانم در اینجا شرایطی را كه در آن تحریم مفید است، فرمولبندی كنم، زیرا وظیفه این مقاله بسی محدودتر از این بوده… … تجربه روسیه به ما نشان میدهد كه بلشویكها تحریم را یكبار بطور توفیقآمیز و صحیح (در سال ۱۹۰۵) و یكبار به غلط (در سال ۱۹۰۶) بكار بردند. ضمن تحلیل مورد اول، ما مشاهده میكنیم كه در اوضاع و احوالی كه عملیات انقلابی تودهها در خارج از پارلمان (و از آن جمله اعتصابات) با سرعت فوقالعادهای شدت میگرفت و هیچ قشری از پرولتاریا و دهقانان نمیتوانست هیچگونه پشتیبانی از حكومت ارتجاعی بنماید و پرولتاریای انقلابی از راه مبارزه اعتصابی و جنبش در راه تحصیل زمین نفوذ خود را در تودههای وسیع و عقبمانده تأمین میكرد، ما موفق شدیم از تشكیل پارلمان ارتجاعی توسط حكومت ارتجاعی ممانعت نماییم. كاملاً واضح است، كه این تجربه را در شرایط كنونی اروپا نمیتوان بكار بست و نیز- بر اساس براهین مذكور در فوق- كاملاً واضح است كه دفاع، ولو دفاع مشروط «چپ ها» از امتناع از شركت در پارلمان از بیخ و بن نادرست و برای مطلوب پرولتاریای انقلابی زیانبخش است.
ابراز «انقلابیگری» تنها به كمك دشنام دادن به اپورتونیسم پارلمانی و تنها با نفی شركت در پارلمان كاریست بسیار سهل، ولی همانا بدان جهت كه این عمل بسیار سهل است، نمیتوان آنرا راه حل یك مسأله بسیار دشوار و بسیار دشوار شمرد… شما میخواهید جامعه نوین بنا نمایید؟ و آنوقت از «دشواریهای ناشی از ایجاد یك فراكسیون پارلمانی خوب… در پارلمان ارتجاعی هراسناكید؟ مگر این كودكی نیست؟» (همانجا)
لنین در باره تأثیرات مثبت شركت در فعالیتهای انتخاباتی و پارلمانی بر تربیت «رهبران» و ارتقای سطح شناخت و آگاهی تودهها چنین نوشت: «چپ»های آلمان از دست «رهبران» بد حزب خود شاكی هستند و دچار یأس میگردند… درست كردن «رهبران» خوب و مطمئن و آزموده و با اتوریته كاریست بس دشوار و غلبه پیروزمندانه بر این دشواریها، بدون درآمیختن كار علنی و غیر علنی، بدون آزمایش «رهبران» و از آن جمله آزمایش در صحنه پارلمان، غیرممكن است. هدف انتقاد – آنهم شدیدترین و بیامانترین و آشتیناپذیرترین انتقادها- نباید پارلمانتاریسم یا فعالیت پارلمانی، بلكه آن رهبرانی باشند كه نمیتوانند- و از آنهم بیشتر كسانی باشند كه نمیخواهند- از انتخابات پارلمانی و تریبون پارلمان به شیوه انقلابی و كمونیستی استفاده نمایند. فقط چنین انتقادی- كه البته با اخراج رهبران نالایق و تعویض آنان با رهبران لایق توأم باشد- یك كار انقلابی مفید و ثمربخش خواهد بود، كه در عین حال، هم «رهبران» را تربیت خواهد كرد تا آنكه شایسته طبقه كارگر و تودههای زحمتكش باشند و هم تودهها را تربیت خواهد نمود، تا آنكه بتوانند از اوضاع سیاسی به درستی سر درآورند و وظایفی را كه از این اوضاع ناشی میشوند و غالباً بسیار بغرنج و پیچیده است، درك نمایند.» (همانجا- متن فارسی برگرفته از ترجمه زنده یاد پورهرمزان از «بیماری كودكی»)
تأكید لنین بر استفاده از «انتخابات و تریبون پارلمان به شیوه انقلابی و كمونیستی»، به این دلیل است كه از همان روزها، علاوه بر «چپ»ها كه فعالیتهای انتخاباتی و پارلمانی را تحریم میكنند، جریان دیگری در درون جنبش كارگری وجود داشت كه میخواست این گونه فعالیتها را در برابر مبارزات طبقاتی قرار داده و از این طریق حزب طبقه كارگر را به یك زائده پارلمانی احزاب بورژوایی مبدل كند.
حزب طبقه كارگر و مبارزات پارلمانی
طی یك قرن و نیم گذشته، به رغم بروز «بیماری كودكی» در اینجا یا آنجا، احزاب كمونیست و كارگری در كشورهای مختلف جهان در صف اول مبارزه برای دمكراسی قرار داشتهاند. در شرایطی كه صدها میلیون نفر در چهار گوشه جهان از حق رأی دادن محروم بودند، این احزاب مبارزه برای استفاده از نهادهای
پارلمانی را در صدر برنامههای خود قرار دادند. گام نخست در این راه مبارزه برای حق رأی همگانی بود.
حق انتخابكردن یا به گفته انگلس، «بُرندهترین سلاح» در دست كارگران و زحمتكشان شهر و روستا، در هیچ كجا به راحتی به دست نیامده است. در كشورهای متروپل، مبارزات، اعتصابات ،جنگهای داخلی و انقلابات اجتماعی لازم بود تا سرمایهداری خود را مجبور به دادن این حق ببیند. به عنوان مثال، در آمریكا دو سال بعد از انقلاب اكتبر بود كه زنان سرانجام پس از سه دهه مبارزه، برای نخستین بار از حق انتخابكردن برخوردار شدند. در همان كشور، با وجود اینكه سیاهان به دنبال جنگ داخلی آمریكا در سال ۱۸۶۴ از نظر حقوقی از حق انتخابكردن برخوردار شده بودند، اما یكصد سال دیگر مبارزه اجتماعی لازم بود، تا در عمل این حق از طرف سرمایهداران به رسمیت شناخته شود. رفع موانع و محدودیت های موجود بر این حق، مانند سطح سواد، میزان مالكیت، نژاد، جنس، مذهب و غیره حاصل مبارزات سترگ كارگران و زحمتكشان این كشورها بود.
در همه كشورهای متروپل، حق انتخابكردن با حق انتخابشدن همراه نبود. شناخت طبقاتی لازم بود تا كارگران به جای رأی دادن به سرمایهداران و مباشران و كارگزاران آنها، به «خود» و «منافع طبقاتی خود» رأی بدهند. این شناخت تنها از طریق مبارزات قهرمانانه احزاب كمونیست و كارگری به میان طبقه برده شد. و در نتیجه این شناخت بود كه سرانجام كارگران عملاً به حق انتخابشدن دست یافته و احزاب و فراكسیونهای كارگری به پارلمانهای بورژوایی راه یافتند.
مبارزه برای دمكراسی در ایران
در كشورهای مستعمره و نیمه مستعمره آسیا، آفریقا و آمریكای لاتین، پیروان سوسیالیسم علمی در مبارزه برای دمكراسی با دشواریهای صد چندانی روبرو بودند. استعمار، فئودالیسم، عقبافتادگی اقتصادی- اجتماعی، سطح نازل رشد نیروهای مولده، نبود طبقه كارگر صنعتی، بیسوادی، فقر و جهل عمومی… ازجمله موانعی بود كه در مبارزه برای دستیابی به دمكراسی میباید از آنها میگذشتند.
در این كشورها، و از آن جمله ایران، در نتیجه شرایط عینی كه در بالا برشمرده شد، از ابتدای قرن بیستم مبارزه برای دمكراسی و ترقی اجتماعی با مبارزه با استعمارگران، فئودالها و زمینداران بزرگ، و اقشار اجتماعی ارتجاعی حامی و كارگزار آنها رقم خورد. انقلاب كبیر اكتبر الهامبخش این مبارزات شد، ولی پیوند مبارزه برای دمكراسی با مبارزات ضداستعماری در شرق، حاصل شرایط عینی جوامع شرق بود. لنین در سخنرانی افتتاحیه خود در دومین كنگره سازمان های كمونیستی مردم شرق كه از روز ۲۲ نوامبر تا ۳ دسامبر ۱۹۱۹ برگزار شد، خطاب به شركت كنندگان در كنگره گفت:
«در اینمورد شما با وظائفی روبرو هستید كه كمونیستهای جهان پیش از این با آن مواجه نبوده اند: با اتكا بر تئوری عمومی و عمل كمونیسم، شما باید خود را به شرایط مشخصی كه در كشورهای اروپایی وجود ندارد، وفق دهید، شما باید قادر باشید در شرایطی كه در آن بخش اصلی جمعیت را دهقانان تشكیل میدهند، و مبارزه اصلی بر علیه بقایای قرون وسطایی است و نه بر علیه سرمایهداری، تئوری و عمل را بكار ببندید… اینها مسائلی است كه حل آنها را در هیچ كتاب كمونیستی نخواهید یافت… شما باید به مسأله بپردازید و آنرا با تجربه مستقل خود حل كنید. در اینكار از یكطرف، اتحاد نزدیك با پیشاهنگ زحمتكشان دیگر كشورها، و از طرف دیگر، توانایی در یافتن رویكرد مناسب نسبت به مردم شرق كه آنها را نمایندگی میكنید، به شما كمك خواهد كرد.»[۶]
شكست انقلاب مشروطه در دستیابی به مهمترین هدف خود، یعنی برقراری حكومت قانون و حركت به سوی دمكراتیزه كردن حیات سیاسی جامعه ایران، بخشاً از ناتوانی آن در حل تضاد اصلی بین استعمارگران انگلیسی و روسیه تزاری و كارگزاران بومی آنها با مردم ایران ناشی شد. آوتیس سلطانزاده، در سال ۱۹۲۲، بخشی از مشكلاتی را كه كمونیستهای ایرانی در آغاز قرن بیستم در مبارزه برای برداشتن نخستین گامها به سوی دمكراسی با آن روبرو بودند را چنین توصیف میكند:
«در كشورهای عقبافتادهای چون ایران كه در آن فئودالیسم هنوز ریشهكن نگشته است، و در كشوری كه قشر ارتجاعی مالكین ارضی به حمایت روحانیون نادان سیادت میكنند، در كشوری كه سرمایهدار و رباخوار درنده بر اعماق مناسبات اقتصادی سایه افكنده است، در چنین كشوری جنبش سندیكایی مطمئناً نمیتوانست به درجه انكشاف – برابر آن چه در سایر كشورهای سرمایهداری حاكم است- برسد. از جانب دیگر، حالت ابتدایی صنایع از یكسو و نادانی سیاسی تودههای زحمتكش از سوی دیگر، اجازه نمیداد كه در قلمرو سندیكایی كار فعالی انجام پذیرد… با اینكه اتحادیههای كارگری در ایران از شخصیت حقوقی برخوردارند، مقامات دولتی موانع بسیار بر سر راه انكشاف آنها ایجاد میكنند. این مربیان (مستشاران) اروپایی هستند كه بیش از همه در این مورد سركوب شدید را به مورد اجرا میگذارند. یك سوئدی بنام مولیتور، كه مدیر پست و تلگراف است، توانست انحلال موقتی اتحادیه كارمندان اداره تلگراف را فراهم آورد. و سپس كوشید پستچیان را نیز مشمول همین سرنوشت سازد…» (نگاه كنید به مقاله جنبش سندیكایی در ایران و سه مقاله دیگر از سلطانزاده در نشانی زیر)[۷]
نقش تاریخی و دوران ساز مبارزات پیروان سوسیالیسم علمی در تحول بینش «لیبرال – دموكراسی» به آنچه كه امروز در برابر ماست، واقعیتی است كه از دید صاحب نظران و رهبران سیاسی غیر ماركسیست و حتا مذهبی، اما منصف هم، پنهان نمانده است. بعنوان مثال، محمد خاتمی در صفحات پایانی كتاب خود پیرامون اندیشه سیاسی غرب مینویسد: «بدون شك از قرن نوزدهم به بعد آنچه “سوسیالیسم علمی” نام گرفت… مهمترین هماورد سرمایهداری و صورت اساسی آن لیبرال – دموكراسی در طی یك قرن و نیم گذشته بوده است… گزافه است اگر منشاء همه تحولاتی را كه در پی دو جنگ جهانی در اندیشه و واقعیت سیاست غربی پیش آمده است، سوسیالیسم بدانیم و سهم عوامل دیگر را از جمله رشد طبیعی اندیشه و تجربه اندوزی محتوم بشری از جمله انسان غربی و تجدید نظر مدام او در نظام ذهنی و سازمان زندگی كه بخصوص به میزان فاصله گرفته هر چه بیشتر بشر با “مطلق” شتاب بیشتری میگیرد و نيز نقش بيداري « رو به رشد» (و البته محتوم) ملتهای محروم در اين دگرگونيها و زير و رو شدنها را ناديده بگيريم. اما سهم سوسیالیسم در این دگرگونیها اگر سهم اول نباشد، از جمله بیشترینهاست.» («از دنیای شهر تا شهر دنیا»، محمد خاتمی، ص. ۲۷۶-۲۷۷ ).
تأسیس حزب تودۀ ایران
در مهر ماه ۱۳۲۰ با تأسیس حزب تودۀ ایران، یكی از مهمترین و مؤثرترین عوامل «بیداری رو به رشد و البته محتوم ملت» ما قدم به عرصه وجود نهاد. حزب تودۀ ایران، حزب طبقه كارگر است، ولی این به آن معنی نبوده و نیست كه حزب تودۀ ایران فقط به طبقه كارگر توجه دارد و فقط رهایی آنرا هدف خود قرار داده است. حزب تودۀ ایران حامل مطالبات و نیازمندیهای تمام طبقات و قشرهای زحمتكش و میهندوست كشور ماست.
طی نزدیك به هفت دهه، مبارزه برای دمكراسی و تأمین كلیه حقوق فردی و اجتماعی، در صدر اهداف مبارزان تودهای قرار داشته است.
نخستین كنگره حزب در تاریخ ۱۰ مهر ماه ۱۳۲۳ با شركت ۱۶۴ نماینده در كلوپ مركزی حزب تشكیل شد. كنگره اول حزب، اصول زیر را به عنوان بخشی از برنامه مبارزات و فعالیتهای حزب اعلام كرد:
مبارزه سیاسی
– مبارزه در راه استقرار رژیم دمكراسی و تأمین كلیه حقوق فردی و اجتماعی از قبیل: «آزادی زبان- قلم- عقیده و اجتماعات.»
– مبارزه بر علیه رژیم دیكتاتوری و استبداد.
– خاتمه دادن به اعمال خودسرانه مأمورین شهربانی و ژاندارمری و سایر عمال دولت.
– تشكیل دادگاه عالی ملی برای محاكمه و مجازات اشخاصی كه به مملكت و آزادی خیانت و نسبت به حقوق فردی و اجتماعی اجحاف كرده و ضبط اموالی كه از این راه بدست آمده به نفع ملت ایران.
– تأمین استقلال قضایی و تفكیك حقیقی قوه قضاییه از قوه مجریه.
– الغاء كلیه قوانین و نظاماتی كه به ضرر توده وضع گردیده است.
– تجدید نظر در قوانین و مقررات نظام وظیفه به نفع توده و جلوگیری از اجحافات و هرج و مرج آن.
– تجدید نظر در قانون انتخابات به نحوی كه آزادی رأی واقعاً برای كلیه انتخاب كنندگان میسر شود.
– تساوی كامل حقوق اجتماعی بین كلیه افراد ملت ایران قطع نظر از مذهب و نژاد.
– آزادی كامل برای افراد اقلیت در امور فرهنگی و مذهبی خود.
كارگران
سعی در گذرانیدن قانون كار از مجلس شورای ملی بر اصول زیر:
– تقلیل مدت كار روزانه در تمام كشور به هشت ساعت و پرداخت دستمزد متناسب برای كارهای اضافی.
– بیمه اجتماعی كارگران (اعم از كارگران ماشین، سیار و پیشهور) و كارمندان و مستخدمین.
– تأدیه خسارات معالجه و نقص اعضاء در نتیجه حادثه كار.
– به رسمیت شناختن اتحادیهها و حق اعتصاب و انعقاد قراردادهای جمعی.
– استفاده از تعطیلات جمعه و اعیاد و مرخصی سالیانه با دریافت حقوق.
– منع كار اطفال خردسال تا چهارده سال و قائل شدن مدد معاش به نسبت اولاد برای والدین.
– تساوی دستمزد كارگران زن و مرد.
– استفاده زنان كارگر و مستخدم از مرخصی با دریافت حقوق در دوره وضع حمل لااقل سه ماه.
– كوشش در تأسیس وزارت كار.
– وضع مقررات عادلانه برای حل اختلافات كار و مراقیت در اجرای صحیح قوانین كار.
– مبارزه با بیكاری و تأسیس بنگاههای كار از طرف دولت و ایجاد بورس كار.
دهقانان
اصلاحات لازم در طرز استفاده از زمین و زراعت و بهبودی وضع دهقانان به شرح زیر:
– واگذاری بلاعوض خالصجات و املاك قابل كشت دولتی به دهقانان بیملك.
– خریداری املاك بزرگ به وسیله دولت و واگذاری آن به زارعین به اقساط.
– كمكهای مالی به دهقانان بیچیز و به وسیله بانك كشاورزی برای توسعه زراعت و بهبود زندگی آنان.
– اصلاحات اساسی در مورد تقسیم غیر عادلانه محصول بین ارباب و رعیت و حذف عادات و قوانین مربوط به آن از قبیل: تقسیم بر طبق عوامل ۵ گانه و امتیازات اربابی.
– تجدید نظر در قانون كدخدایی و اصلاح آن بر اساس انتخابی.
– تأمین آموزشگاهها و شعب بهداری در هر ده به منظور تعمیم فرهنگ و حفظ سلامت دهنشینان.
– اقدام در حفر قنوات و احداث چاههای آرتزین، بستن سدها و استفاده كامل از رودخانهها به منظور توسعه آبیاری مطابق اصول علمی و مشروب ساختن زمینهای زراعتی و استفاده از زمینهای بایر.
– مبارزه بر علیه بیكاری و اجحاف مأمورین دولت و لغو مالیاتهای اربابی.
– سعی در تصویب قانون راجع به تعیین روابط ارباب و رعیت و مراقبت در اجرای آن.
– مراقبت در توزیع عادلانه خوار و بار و مواد مورد نیاز بین دهنشینان.
كارمندان ادارات و روشنفكران
– تجدید نظر در قانون استخدام كشور به نحوی كه مخصوصاً شرایط معاش و زندگی كارمندان جزء تأمین گردد.
– تأسیس اتحادیه كارمندان جزء به منظور بهبود وضع اقتصادی و معیشتی و استخدامی آنان.
– كوشش برای واگذاری كارهای بزرگ دولتی، فنی، علمی، صنعتی و غیره به افراد تحصیلكرده و كار آزموده.
– كوشش در ترقی اجتماعی و استخدامی افراد بر اصل استعداد و تحصیل.
پیشهوران
تشویق اتحاد پیشهوران به منظور تأسیس كارگاههای مشترك برای ترقی محصول صنعتی و بهبود وضع اقتصادی آنان.
حقوق زنان
– كوشش در توسعه حقوق اجتماعی و برقراری حقوق زنان (حق انتخابشدن و انتخابكردن) در مجلس مقننه و انجمنهای ایالتی و بلدی.
– بهبودی اوضاع مادی و تأمین استقلال اقتصادی زنان.
– تأسیس و افزایش مؤسسات حمایت مادران و كودكان بیبضاعت.
– تساوی زوجین و تجدید نظر در قوانین زناشویی و طلاق.
عشایر
– جبران كامل خسارات مادی و معنوی كه در دوران حكومت دیكتاتوری نسبت به افراد عشایر ایران وارد شده است.
– مراقبت كامل در تشویق افراد عشایر به زندگانی فلاحتی و صنعتی و بهبود اوضاع فرهنگی و بهداشتی و تربیتی آنان.
( اسناد و دیدگاهها، ص. ۶۵ تا ۶۹)
همانطور كه این سند تاریخی نشان میدهد، یایبندی به دمكراسی و فعالیت و مبارزه برای حقوق سیاسی، مدنی، اقتصادی و اجتماعی اكثریت شهروندان از طریق روند پارلمانی و قانونگذاری در مجلس، بر كنگره اول حزب تودۀ ایران و مصوبات آن حاكم بود. این سیاست كه ناشی از ماهیت طبقاتی و جهانبینی علمی حزب تودۀ ایران است، نمیتوانست و نمیتواند از مبارزه بر علیه استعمار و امپریالیسم و برای استقلال كشور، جدا افتد.
انجمنهای ایالتی و ولایتی و گسترش دمكراسی
این سیاست حزب از ابتدا با استقبال مردم و زحمتكشان جامعه روبرو شد، و در نتیجه آن نمایندگان تودهای به مجلس چهاردهم راه یافتند و با تشكیل یك فراكسیون پارلمانی تودهای منشأ خدمات بزرگی به مردم شدند. دربار و ارتجاع كه تاب تحمل حضور نمایندگان واقعی مردم در مجلس را نداشت، با تصویب یك
ماده واحده از طرف اكثریت مجلس چهاردهم، برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم را به تعویق انداخت.
رسول مهربان در كتاب «گوشههایی از تاریخ معاصر ایران» صفحات ۹۴ تا ۹۶، این بخش از مبارزات حزب تودۀ ایران برای ارتقای دمكراسی انتخاباتی و پارلمانی را چنین شرح میدهد:
«تلاش دكتر مصدق و فراكسیون حزب تودۀ ایران برای جلوگیری از تصویب طرح اكثریت مجلس ۱۴ به نتیجه نرسید. هدف اصلی متولیان مجلس ۱۴ جلوگیری از انتخابات و نفوذ نمایندگان دمكرات و انقلابی و ملی به مجلس بود. علاوه بر آن برنامه شورویستیزی امپریالیسم كه بلافلصله پس از خاتمه جنگ جهانی دوم در حال اجرا و گسترش بود، توسط هیأت حاكمه ایران دنبال میشد. از طرفی، اعتلا و رشد جنبش دمكراتیك ایران كه وسیعاً تحت تأثیر و حمایت حزب تودۀ ایران و جبهه متحد آزادی قرار داشت، هیأت حاكمه ایران را به شدت وحشت زده كرد و انجام انتخابات در چنین شرایطی حاكمیت استبدادی و استعماری دولت مركزی را كه در لفافه و پوشش دمكراسی و سیستم مشروطه سلطنتی پنهان شده بود متزلزل می كرد. بنابراین انتخابات متوقف شد تا از نفوذ نمایندگان حزب تودۀ ایران و فرقه دمكرات آذربایجان و كردستان و شخصیتهای آزادیخواه ملی به مجلس جلوگیری شود. تصویب این طرح در آذربایجان و كردستان با عكسالعمل شدید مردم روبرو شد. تجربه ۱۴ دوره انتخابات مجلس مشروطه سلطنتی، به رهبران جنبش دمكراتیك آذربایجان و كردستان و حزب تودۀ ایران آموخته بود كه، انتخابات تحت فرمان و اراده دولت مركزی و صندوقسازیهای وزارت كشور و استانداران و فرمانداران متخصص در صندوقسازی و انتخاباتچی، گروه گروه وكلا بدون موكل را به میدان بهارستان میآورد و بنام نمایندگان ملت در مجلس شورای ملی مینشاند، تا به وضع و تدوین قوانین مورد نیاز هیأت حاكمه قیام و قعود كند، بنابراین برنامه مشترك نیروهای دمكراتیك و اصلاحطلب این بود كه با تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی از صندوقسازی و اعمال قدرت حكومت مركزی و دربار و ارتش تا حد امكان جلوگیری شود.
به اعتبار وجود انبوهی از نوشتهها و مقالات و اعلامیهها در روزنامه رهبر و مردم، قاطعانه میتوان اعلام كرد كه حزب تودۀ ایران فكر و طرح ایجاد انجمنهای ایالتی و ولایتی را به میان مردم برد و همه شخصیتها و احزاب و محافل ملی و اصلاحطلب با شدت و ضعف مخصوص خود، این پیشنهاد را پذیرفتند. [این پیشنهاد] تأثیر مثبتی در مجلس ۱۴ گذاشت و كمیسیونهایی برای مطالعه و اجرای انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی تشكیل شد. لیكن همانطور كه دكتر مصدق تصریح كرد: «بسیاری از نمایندگان دیدند كه اگر انجمنهای ایالتی و ولایتی تشكیل شود، آنها نمیتوانند به مجلس راه یابند.» پس از انتصاب حكیم الملك به نخست وزیری، فشار فرقه دمكرات آذربایجان و حزب توده ایران و فرقه دمكرات كردستان برای انجام انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی بیشتر شد و در گیلان و مازندران و آذربایجان و كردستان میتینگها و راهپیماییهایی برای این منظور تشكیل گردید و جبهه متحد ارتجاع همین خواستهای قانونی را به تجزیه طلبی اعلام كرد.»
«جنبش دمكراتیك آذربایجان منتظر الطاف و عنایات اولیای امور نشد، و با شركت همه اقشار و نیروهای جبهه آزادی اعلام كرد كه: «شعار امروز ما تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی است.» فرقه دمكرات آذربایجان بلافاصله پس از انتصاب حكیمی به نخست وزیری طی بیاننامه مشروحی بقلم سید جعفر پیشهوری در روزنامه آذربایجان، انجام تقاضاهای زیر را بنام مردم آذربایجان از كابینه حكیمی خواستار شد:
۱- انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی در تمام ایران شروع شود.
۲- اكثریت مرتجع مجلس را قانع نمایید قانون تحریم انتخابات را كه زیر پا گذاشتن علنی قانون اساسی است، لغو شود.
۳- مطالبات آزادیخواهان آذربایجان را عملی نمایند.
۴- كلوپ آزادیخواهان و اتحادیههای كارگران را باز نمایند.
۵- حكومت نظامی منحل شود.
۶- شر مامورین ژاندارمری از دهاقین رفع شود. (روزنامه آذربایجان، شماره ۴۱ مورخه ۸ آبان ۱۳۲۴).
فرقه دمكرات آذربایجان در جلسه عمومی كمیته مركزی، هیأت عاملهای برای تهیه مقدمات انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی تعیین كرد و به منظور ایجاد آمادگی اجتماعی و تودهای برای انجام چنین امر خطیری به توضیح مفهوم انتخابات ایالتی و ولایتی از طریق بر پا ساختن میتینگهای بزرگ، كنفرانسهای وسیع و حاضر كردن مردم برای مبارزه در این راه تلاش وسیعی مبذول شد. هدف عمده از این متینگها خنثا كردن تبلیغات گسترده ارتجاع در مورد تجزیهطلبی آذربایجان از ایران بود. در اولین كنگره و میتینگ بزرگ با شركت مرحوم حاج عظیم خان، برادر ستارخان سردار ملی، که به همین منظور تشكیل شد، به همه ایرانیان اعلام نمودند كه «مردم آذربایجان قانون اساسی را زنده خواهند كرد، و انجمن ایالتی و ولایتی و خودمختاری را تشكیل خواهند داد و در عمل بر خلاف اكاذیب دشمنان نشان خواهند داد كه طرفدار جدی استقلال ایران هستند و هیچ وقت تجزیه آذربایجان را نخواسته اند و نخواهند خواست.» (روزنامه آذربایجان، شماره ۵۹، مورخ ۲۹ آبان ۱۳۲۴)»
تزهای مصوب هیأت اجراییه حزب تودۀ ایران در سال ۱۳۵۲ «در باره جنبش ۲۱ آذر در آذربایجان» میگوید: «جنبش دمكراتیك آذربایجان در اوایل خواستی جز تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی نداشت.» (اسناد و دیدگاهها، ص. ۸۲)
ارتجاع و دربار با سركوب خونین خواست دمكراتیك تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی در آذربایجان و كردستان – با استفاده از مستشاران نظامی آمریكایی و انگلیسی- و «منحله و غیر قانونی» اعلام كردن حزب تودۀ ایران به بهانه سوء قصد به جان شاه در بهمن ۱۳۲۷، توانستند مانع حضور نیروهای مردمی در مجلس شوند، و شرایط دشوار و غیر عادی فعالیت نیمه مخفی- نیمه علنی را به این نیروها تحمیل كنند. شرایطی كه به دشمنان داخلی و خارجی دمكراسی امكان داد در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، توطئههای خود را به سرانجام خونین آن برسانند.
احزاب كمونیست در شرایط بعد از فروپاشی
به استثنای كشورهای استبداد زدهای مانند ایران و پاكستان و… در اكثر كشورهای جهان كه دمكراسی بورژوایی، با درجات مختلف در آنها نهادینه شده است، احزاب كمونیست و كارگری با حفظ هویت و برنامه خود، در روند فعالیتها و مبارزات پارلمانی شركت میكنند. در اروپای غربی، احزاب كمونیست یونان، پرتقال و اسپانیا كه تجربه دیكتاتوریهای فاشیستی سرهنگان، سالازار و فرانكو را در ربع آخر قرن بیستم از سر گذراندهاند در كنار احزاب كمونیست فرانسه و ایتالیا در این زمینه در سطوح ملی و اروپایی دستآوردهای مهمی داشته اند و توانستهاند در پارلمان اروپا فراكسیون كمونیستی را تشكیل دهند.
در كشورهای اروپای شرقی و آن تعداد از جمهوریهای سابق اتحاد شوروی كه در بند استبداد رؤسا و بوروكراتهای حزبی سابق- و سرمایهدارها و اولیگارشها و متحدین كنونی آمریكا- نیستند، احزاب كمونیست در شرایط بسیار دشوار به شركت در رقابتهای انتخاباتی ادامه داده و برخی از آنها توانسته اند به پیروزیهای انتخاباتی چشمگیری دست یابند.
در كشورهای در حال توسعه، چه آنهایی كه مانند هندوستان در زمینه دمكراسی بورژوایی از سابقه تاریخی نسبتاً طولانیتری برخوردارند، و چه آنهایی كه مانند شیلی، برزیل و ونروئلا در یكی دو دهه اخیر تجربه دیكتاتوریهای نظامی آمریكایی را پشت سر نهاده اند، كمونیستها فعالانه در مبارزات انتخاباتی و فعالیتهای پارلمانی در گیرند. پیروزیهای انتخاباتی اخیر كمونیستها و نیروهای مردمی در هندوستان و ونزوئلا كه به عقب راندن برنامههای جهانیسازی نئولیبرالی در آن كشورها انجامیده است، برجستهتر از آن است كه بتوان آنها را نادیده گرفت.
كمونیستها در نهادهای پارلمانی چه میكنند؟
در همه این كشورها، گروههای كار و فراكسیون حزب كمونیست در پارلمان و قوه مقننه، بخشی از تشكیلات حزب به شمار رفته، تابع موازین و انظباط حزبی بوده و با رهبری حزب ارتباطات بسیار نزدیك دارند. وظیفه اصلی آنها هماهنگ با تشكیلات حزب، عبارت است از انتقاد، تبلیغ، تهییج و سازماندهی.
كمونیستها در پارلمان ماهیت طبقاتی اقدامات و لوایح دولت، بویژه آن لوایحی كه به منافع اقتصادی اقشار وسیع مردم مربوط بوده و موضوعاتی مانند اشتغال، سیاست صنعتی، برنامه كشاورزی، بودجه و غیره را در بر میگیرد، برای مردم افشا میكنند. اینها موضوعاتی هستند كه حساسترین بخش دولت را تشكیل داده و برای مردم و آینده آنها از اهمیت حیاتی برخوردارند. در همه این موارد، كمونیستها با سیاستهایی كه منافع مردم را در نظر ندارند، مقابله كرده و از سیاستهای حامی منافع مردم حمایت میكنند. آنها در پارلمان، مبارزه حزب برای دفاع از حقوق دمكراتیك مردم و بسط آن حقوق، جلوگیری از گرایشات استبدادی و سركوب حقوق زحمتكشان، دفاع از سطح زندگی مردم و مبارزه برای ارتقای آن، مقابله با بیكاری و تهاجم فزاینده سیاستهای نئولیبرالی كارفرمایان علیه كارگران و مزدبگیران را پیش میبرند. آنها از مالكیت كشاورزان خردهمالك در برابر تهاجم سرمایههای مالی به روستاها، و از كشاورزان و محصولات آنها در قبال واردات بیرویه و سودجویانه محصولات كشاورزی حمایت میكنند. نمایندگان كمونیست در پارلمانهای بورژوایی، متكی بر بینش انترناسیونالیسم پرولتری از صلح در برابر جنگ، و از مبارزات مردم جهان علیه امپریالیسم، استعمارنو، صهیونیسم و نژادپرستی و شوونیسم ملی حمایت میكنند. كمونیستها با شركت در فعالیتهای پارلمانی، با دفاع از امروز جنبش مردم، و از طریق ارتقای شناخت طبقاتی تودهها و پرده برداشتن عملی از توهم تودهها از پارلمان بورژوایی، آینده تاریخی جنبش را رقم میزنند.
دمكراسی نخبگان یا دمكراسی مشاركتی؟
در این مقطع تاریخی، در پی فروپاشی شوروی و شتابگرفتن روند جهانیسازی نولیبرالی، سرمایهداری جهانی آماده است از رژیمهای استبدادی مانند رژیم شاه، پینوشه و سوهارتو، به بهانه مقابله با خطر «بنیادگرایی» و «تروریسم» حمایت كند. همانطور كه در گذشتهای نه چندان دور از آنها به بهانه مقابله با كمونیسم حمایت میكرد. از طرف دیگر برای كنترل نهایی جنبشهای اجتماعی دموكراتیكی كه به طور محتوم در كشور های استبداد زده جنوب بروز خواهند كرد، در حالحاضر در مباحث حقوق بینالملل، سرمایهداری جهانی، همهجانبه از جا انداختن هنجارهایی مانند «دمكراتیزه كردن» و «حكمرانی خوب» حمایت میكند.
«دمكراتیزه كردن» و «حكمرانی خوب» یك نوع دمكراسی محدود یا «پلی آرشی» را در نظر دارد، و هدف از آن مشروعیت بخشیدن به رژیمهایی است كه بر خلاف اجماع ملی در كشورهای متبوع خود، سیاستهای نولیبرالی تعدیل اقتصادی را در پیش گرفته و حركت آزاد و بدون مانع سرمایه خارجی به كشورهای خود را تسهیل میكنند. «پلی آرشی» به نظام سیاسی گفته میشود، كه در آن یك گروه كوچك از نخبگان در عمل مدیریت حیات سیاسی جامعه را در دست داشته و مشاركت تودهای در روند تصمیمگیریها، به انتخاب رهبران از طریق انتخاباتی كه با دقت اداره شده و تنها نخبگان در آن با هم رقابت میكنند، محدود میشود.
«پلی آرشی» بطور خلاصه، به یك نظام، شكل و ظاهر دمكراتیك میدهد، بدون آنكه محتوای آن را دمكراتیك كند. این نظام دمكراسی محدود با منافع سرمایه فراملیتی- كه خواهان حاكمیت قانون منهای حقوق مردم برای مشاركت سیاسی است- همخوانی دارد. تصادفی نیست كه هواداران این نوع دمكراسی محدود در كشور ما، با پذیرش «حكمرانی خوب» به عنوان برنامه سیاسی خود، در حالی كه از حقوق سیاسی و مدنی شهروندان حمایت میكنند، حقوق اقتصادی و اجتماعی آنها را به فراموشی سپردهاند.
در برابر دمكراسی نخبگان، دمكراسی مشاركتی قرار دارد. احزاب كمونیست و كارگری كشورهای در حال توسعه، در مبارزات دمكراتیك خود، به جایگزین كردن دمكراسی نخبگان با دمكراسی مشاركتی توجه دارند. ونزوئلا نمونهای است، كه در آنجا در پی انقلاب بولیواری به رهبری هوگو چاوز، دمكراسی مشاركتی برقرار شده است.
«لیونل ویواس»، سفیر جمهوری بولیواری ونزوئلا در استرالیا در گفت و گو با «گاردین» ارگان حزب كمونیست استرالیا، دمكراسی مشاركتی را چنین تعریف می كند: «هدف اصلی انقلاب بولیواری این است كه مردم باید در روند تصمیمگیریها مشاركت داشته باشند. مهمترین اهداف و مهمترین دستآوردهای انقلاب برای مردم ما، مشاركت مستقیم مردم در روند تحولات و در همه اقداماتی است، كه دولت در جهت بهبود شرایط زندگی مردم ما در دست اجرا دارد. دمكراسی ما دمكراسی مشاركتی است. قبل از [آغاز] این روند انقلابی، مشاركت مردم ونزوئلا محدود به رأی دادن بود. آنها برای انتخاب رییسجمهور یا نخستوزیر به پای صندوقهای رأی میرفتند و دیگر هیچ. مشاركت مردم به رفتن به حوزههای رأیگیری و دادن رأی به این یا آن محدود میشد. بعد از آن، مردم در تصمیمهای دولت شركت نداشتند. اما اكنون، شركت مستقیم مردم در تصمیمهای بزرگ دولت، مهمترین چیز است.»۸
هر یك از این دو دمكراسی، در سطح جامعه بر سازمانهای اجتماعی كاملاً متفاوتی تكیه میكند. دمكراسی نخبگان در كنار احزاب سرمایهداران و تجّار بر آن بخش از «سازمانهای غیر دولتی» – مذهبی و غیر مذهبی- تكیه می كند، كه اغلب در ارتباط با نهادهای بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول و بانك جهانی تشكیل شدهاند و در فعالیتهای خود نقش و مسئولیت دولت در تامین حداقل نیازهای شهروندان و ایفای نقش تامین عدالت اجتماعی و نظارت بر سرمایه داخلی و خارجی را نفی میكنند. دمكراسی مشاركتی برعكس، در كنار احزاب مردمی بر سازمانهای تودهای و انجمنهای صنفی كارگران، دهقانان، زنان، دانشجویان، كارمندان، پیشهوران، شوراهای شهر و روستا و… تكیه دارد.
نكات پایانی
برای خوانندهای كه تا اینجا با ما بوده، پاسخ ما یه همه پرسشهایی كه در آغاز این نوشتار مطرح شد، روشن است. درست است، كه بخش اعظم اصول برنامه مبارزات و فعالیتهای مصوب كنگره اول حزب تودۀ ایران – پس از ۶۷ سال مبارزه توده ایها و نیروهای مردمی برای مردم و در كنار مردم، و پس از انجام یكی از با شكوهترین انقلابات اجتماعی معاصر در جهان – هنوز تحقق نیافته است؛ و درست است كه بخشهای تحققیافته آن در معرض دستبرد سیاستهای نولیبرالی تعدیل اقتصادی قرار دارد. اما، علت این ناكامی مردم ما نه در كم اهمیت دادن احزاب و سازمانهای مردمی ایران به دمكراسی بوده است و نه در انتخاب بد آنها در زمینه اصول و موازین برنامهای.
آنچه كه ۶۷ سال پیش از این در كنگره اول حزب توده ایران تصویب شد، با فروپاشی شوروی هم اعتبار و درستی خود را از دست نداده است. در حالحاضر، آن اصول تار و پود پروژه دمكراسی مشاركتی را تشكیل میدهند. پروژهای كه راه دیگری به غیر از نولیبرالیسم و دمكراسی نحبگان را به مردم كشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته جنوب نشان میدهد.
———————————————————
۱- https://tinyurl.com/5bhwpn5s
۲ – http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1905/apr/12b.htm
۳ – http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1918/aug/20.htm
۴ – http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1919/mar/x02.htm
۵ – http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1920/lwc/index.htm
۶ – http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1919/nov/22.htm
۷ – http://www.marxists.org/farsi/archive/soltanzadeh/index.htm
۸ – http://www.cpa.org.au/garchve04/1179venez2.html
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/axwnkmvu