تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: گاردین، نشریه حزب کمونیست استرالیا
نویسنده: رونالد بوئر
۲۱مارس ۲۰۲۲

یک سیاست جامع مانند سیاست درباره اقلیت‌های ملی، در سنگ حک نشده است؛ این سیاست با توجه به شرایط متغیر، به بازبینی مستمر نیاز دارد. یک ویژگی در رویکرد اتحاد شوروی وجود داشت که بازنگری نشد: حق جدایی جمهوری‌ها و مناطق خودمختار. در این مورد نیز پوتین خواسته است لنین و استالین را برای فروپاشی اتحاد شوروی مقصر معرفی کند. بنابراین، لازم است ما موضوع را روشن کنیم… در واقع، خودمختاری و جدایی لزوماً به هم مرتبط نیستند. همانطور که همه می‌دانیم، در دوره از بین رفتن وحدت و جهت‌گیری ‌ در حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک‌ها)، زمانی که اپورتونیست‌ها و ضدانقلابیون ضدکمونیست به مناصب‌ رهبری رسیدند، حق جدایی- با حمایت خبیثانه غرب- از سوی مناطق خودمختار مطرح شد ، و اتحاد شوروی متلاشی شد. درس گرفته شده است: شایان ذکر است که کشورهای سوسیالیستی امروز حق جدایی توسط مناطق خودمختار را در نظر نمی‌گیرند. بلکه، آن‌ها خودمختاری چنین مناطقی را به مثابه راهی برای افزایش وحدت کشور به مثابه یک کل، تقویت کرده‌اند.

 

اشتباه پوتین: روسیه، اوکرائین و مسأله ملی

 

ولادیمیر پوتین در موارد متعددی گفته است که روسیه و اوکرائین یک «ملت واحد» هستند. این اظهارنظر در میان تعداد اندکی از استعمارگران سابق موسوم به «غرب» کاملاً اشتباه برداشت شده است. آن‌ها تصور می‌کنند که منظور پوتین از یک «ملت واحد» این است که در واقع اوکرائین «یک کشور» نیست و به روسیه جذب خواهد شد. یک‌بار دیگر، غرب نتوانسته است یک بخش دیگر از جهان را درک کند و در نتیجه آن را به خطا معرفی کرده است. اجازه بدهید غرب هر چه بیش‌تر غیرمطرح را کنار بگذاریم و ببینیم واقعاً منظور پوتین چیست.

برای شروع، باید یک سند تاریخی بسیار مهم – سخنرانی پوتین در ۲۱ فوریه۲۰۲۲- رادر نظر بگیریم. در ابتدا باید دو نکته را متذکر شد. نخست، پوتین می‌گوید که اوکرائین «بخشی جدا نشدنی از تاریخ، فرهنگ و فضای معنوی ماست»، مردمی «گره خورده با خون» و دین مسیحیت ارتدکس. دوم، او می‌گوید که اوکرائین آفریده سیاست بلشویک‌ها در مورد ملیت‌ها است و این‌که – به نظر او – این یک اشتباه بود. برای بلشویک‌ها، اوکرائینی‌ها، در کنار بسیاری از ملیت‌های دیگر در اتحاد شوروی، یک ملیت متمایز بودند. و چون آن‌ها در یک منطقه متمایز زندگی می‌کردند، این باید به یک جمهوری خودمختار مبدل می‌شد.در اینجا، ما لازم است پیشینه تاریخی را به یاد آوریم.

نخستین نکته پوتین به تاریخ «کیوان روس» (Kievan Rus)، از قرن نهم تا سیزدهم پس از میلاد، اشاره دارد که در سال ۹۸۸ به مسیحیت ارتدوکس گروید. این خاستگاه چیزی است که امروز به نام روسیه، بلاروس و اوکرائین می‌شناسیم. پس از آن‌که نیروهای برتر مغول «کیوان روس» باستان را نابود کردند، مرکز ثقل به مسکو منتقل شد. قدرت سیاسی و مذهبی به تدریج خود را تثبیت کرد و به تدریج بزرگ‌ترین کشور جهان، که منطقه وسیعی از خشکی اوراسیا، از اقیانوس آرام گرفته تا بلاروس- اوکرائین را در برمی‌گرفت ظهور نمود.

بنابراین پوتین از نقطه‌نظر این تاریخ درست می‌گوید: مناطق روسیه، بلاروس و اوکرائین همه بخشی از یک کشور بودند. اما آیا آن‌ها یک ملت یا ملیت بودند؟ دقت کنید: پوتین از یک ملت صحبت می‌کند، نه از یک کشور یا یک دولت. یک تفاوت وجود دارد.

اینجاست که بلشویک‌ها وارد می‌شوند. در آغاز قرن بیستم، بحث‌های گسترده‌ای در میان سوسیالیست‌ها در روسیه، اتریش – مجارستان، و قفقاز وجود داشت. پرسش کلیدی این بود که «ملت» چیست؟ برخی درباره یک فرهنگ تاریخی مشترک، یا «سیمای معنوی خاص» به مثابه کلید، بحث می‌کردند، اما با پیشرفت بحث، بلشویک‌ها موضع جامع‌تری را مطرح کردند. لنین سهم عمده‌ای در این داشت، اما مقاله طولانی استالین از سال ۱۹۱۳- «مارکسیسم و مسأله ملی»- بود که واقعاً موضع کامل را طرح نمود.

استالین پس از رد استدلال‌های مارکسیست‌های اتریشی، فدراسیون عمومی کارگران یهودی روسیه (Jewish Bund) و سوسیال – دمکرات های قفقازی، تعریف معروف زیر را ارائه می‌کند: «ملت یک همبود انسانی پایدار و تاریخاً شکل یافته‌ای است که براساس اشتراک در چهار مشخصه اساسی – زبان، سرزمین، زندگی اقتصادی و ساختار روانی که در مشخصات مشترک فرهنگ ملی بیان می‎گردد – پدید آمد». دقت کنید: قومیت بخشی از تعریف نیست، بنابراین اصطلاح انگلیسی «گروه قومی» نادرست است. این تعریف دقیق استالین، بعداً شالوده برنامه سوسیال – دمکراتیک روسیه را تشکیل داد. این تعریف هم‌چنین سیاست‌های ترجیحی برای اقلیت‌های ملی در اتحاد شوروی، و هم‌چنین در همه کشورهای سوسیالیستی تا به امروز را – البته با توسعه بسیار بیش‌تر – تعیین می‌کند.

نتیجه: اتحاد شوروی نخستین رویکرد جامع جهان را برای اقلیت‌های ملی ایجاد کرد. اقدامات بسیاری مانند پرورش دادن زبان، آموزش، فرهنگ، اقتصاد و خودمختاری انجام شد. در بخش‌هایی از اتحاد شوروی که یک ملیت تداوم تاریخی مشخصی داشت، جمهوری‌های خودمختار تأسیس شد: اوکرائین و بلاروس در غرب، جمهوری‌های آسیای مرکزی و بسیاری دیگر. حمایت‌ها از اقلیت‌های ملی سخت‌گیرانه بود: حتا توهین‌های نژادی با جریمه سنگین یا زندان مجازات می‌شد. در واقع، ساختار دولت شوروی براساس این سیاست شکل گرفت و دومین نهاد قانونگذاری، «شورای ملیت‌ها» نام داشت. قوانین باید در این نهاد و هم‌چنین در اتحاد شوروی تصویب می‌شدند.

با توجه به این تاریخ، دو پرسش پیش می‌آید. نخست، آیا پوتین درست می‌گوید که روس‌ها و اوکرائینی‌ها یک ملت واحد هستند؟ او درست نمی‌گوید. اما به دقت توجه کنید: او نظر خود را با همان عباراتی که بلشویک‌ها به کار می‌بردند بیان می‌کند. او تعریف یک ملت را که در بالا ذکر شد می‌پذیرد، اما سپس از این تعریف استفاده می‌کند تا استدلال کند که روس‌ها و اوکرائینی‌ها ملیت‌های مجزایی نیستند، بلکه یک ملیت واحد هستند، زیرا تاریخ، فرهنگ و فضای معنوی مشترک دارند. اما، اگر طبق تعریف استالین، زبان، جامعه پایدار و قلمرو را در نظر بگیریم، آن‌ها دو ملیت هستند.

دوم، آیا آنطور که پوتین می‌گوید لنین، استالین و بلشویک‌ها برای پاره کردن اتحاد شوروی و روسیه تاریخی مقصرند؟ آن‌ها مقصر نیستند. همانطور که پوتین تاکید می‌کند، هویت جمهوری‌های خودمختار به آن‌ها تحمیل نشده بود. بلکه، مباحثات و مناظره‌های طولانی پیرامون این موضوع صورت گرفت، و این سیاست با توجه به مشکلات و تحولات با بازنگری‌های اولیه بسیار، وضع شد. اقلیت‌های ملی – در بسیاری از موارد برای نخستین‌بار-در آنچه که می‌توان یک «حکومت کثیرالملله» نامید توانستند به یک هویت متمایز دست یابند.

در واقع، موفقیت این رویکرد در اتحاد شوروی، سایر کشورهای سوسیالیستی را به اتخاذ سیاست‌های مشابه سوق داد. در یوگسلاوی، سیاست‌های ترجیحی برای ملیت‌ها برجسته‌ترین‌ها بود. اما هم‌چنین در آلمان شرقی، جایی که اقلیت سوربی برای نخستین‌بار به مثابه یک ملیت متمایز شناخته شد و مورد حمایت قابل‌توجهی قرار گرفت. امروز، ما در کشورهایی مانند چین و ویتنام، شاهد سیاست بطور کامل‌تر تدوین‌شده برای اقلیت‌های ملی هستیم.

چرا می‌گویم «بطور کامل‌تر تدوین‌شده»؟ یک سیاست جامع مانند سیاست درباره اقلیت‌های ملی، در سنگ حک نشده است؛ این سیاست با توجه به شرایط متغیر، به بازبینی مستمر نیاز دارد. یک ویژگی در رویکرد اتحاد شوروی وجود داشت که بازنگری نشد: حق جدایی جمهوری‌ها و مناطق خودمختار. در این مورد نیز پوتین خواسته است لنین و استالین را برای فروپاشی اتحاد شوروی مقصر معرفی کند. بنابراین، لازم است ما موضوع را روشن کنیم.

در روزهای نخستین اتحاد شوروی، که از مبارزات سترگ بیرون آمد، حق جدایی معنی می‌داد. آن‌ها می‌خواستند همه مناطق با میل خود به اتحاد جدید بپیوندند، و آن‌ها معتقد بودند، این شامل حق خروج دلبخواه می‌شود. بعداً، معلوم شد که حق جدایی دیگر قابل اجرا نیست. یک منطقه می‌تواند بدون نیاز به جدایی از اتحاد، دارای خودمختاری چشمگیر و حتا افزایش یافته باشد. در واقع، خودمختاری و جدایی لزوماً به هم مرتبط نیستند. همانطور که همه می‌دانیم، در دوره از بین رفتن وحدت و جهت‌گیری ‌ در حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک‌ها)، زمانی که اپورتونیست‌ها و ضد انقلابیون ضد کمونیست به مناصب‌ رهبری رسیدند، حق جدایی- با حمایت خبیثانه غرب- از سوی مناطق خودمختار مطرح شد ، و اتحاد شوروی متلاشی شد.

درس گرفته شده است: شایان ذکر است که کشورهای سوسیالیستی امروز حق جدایی توسط مناطق خودمختار را در نظر نمی‌گیرند. بلکه، آن‌ها خودمختاری چنین مناطقی را به مثابه راهی برای افزایش وحدت کشور به مثابه یک کل، تقویت کرده‌اند.

http://solidnet.org/article/CP-of-Australia-Guardian1999-2022-03-21/

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/mr3sayer