چشم انداز ایران

شماره ۹٠ اسفند ۹٣ و فروردين ۹۴
محمدحسين رفيعی

در اردیبهشت ۵۸ یک جزوه ۷۸ صفحه‌ای تحلیلی به نام نهضت آزادی و در غیبت اعضای نهضتی دولت موقت دادیم… با عنوان «تحلیلی از نیروهای درون انقلاب» همه‌ جریان‌ها و گروه‌های منتقد یا مخالف و موافق آن روز تحلیل و بحث شده بود. درباره شورای انقلاب به‌طور خلاصه گفته شده بود که از آن بوی انحصارطلبی می‌آید و گویی در اختیار روحانیت قرار گرفته است… دولت موقت نسبت به‌ آزادی و مردم‌سالاری بسیار حساس است و دقت و توجه دارد ولی درباره استعمار و امپریالیسم «بی‌مبالات» است…

 

انشعاب يا راهكار جبهه‌ای؟
انشعاب در نهضت آزادی در سال ١٣
۵۸ و تأثیر آن بر روند انقلاب

 

در اسفندماه ١٣۵۸ بيانيه انشعاب حدود ١٢ نفر از نهضت آزادی در رسانه‌ها منتشر شد. این انشعاب سر و صدای زیادی کرد، به‌ويژه اينكه در میان منشعبين، مهندس سحابی، شخصیت برجسته نهضت آزادی و مبارز دیر‌پای انقلاب ایران وجود داشت. در آن مقطع علت انشعاب به ‌درستی مشخص نبود. بعدها معلوم شد بیانیه انشعاب در آبان‌ماه همان سال، هنگام اشغال سفارت امريكا، نوشته شده بود و به علت استعفای دولت موقت و حملات غیرمنطقی به آن و نهضت آزادی، آن را تا اسفندماه به تعویق انداخته‌اند.

جسته‌‌‌گریخته از طرف دوستان نهضت در مورد این انشعاب سخن گفته شده، ولی تحلیل جامعی از آن در دست نیست. تنها کسی که در یک روند پویا و با عنایت به تحولات تدریجی علت انشعاب را کاویده مهندس سحابی است که خود محور این انشعاب بوده است. وی در خاطرات خود به شکلی کاملاً دینامیک به این پدیده پرداخته است. ما در اینجا با توجه به تحلیل مهندس ‌سحابی این علل را بررسی می‌کنیم. امید است که سایر دوستان نهضت آزادی و افراد منشعب، روایت خود را از این تحول مهم در قدیمی‌ترین حزب اسلامی مدرن دوران معاصر پس از کودتای ١٣٣٢ بیان کنند.

تأثیر گذشت زمان بر تحولات فکری
تحولات جامعه را از ١٣۴٢ که رهبران نهضت بازداشت و محاکمه و در سال ١٣۴۶ از زندان آزاد شدند از یک سو و بازداشت بعدی مهندس سحابی و آیت‌الله ‌طالقانی – این دو شخصیت تعيين‌کننده در نهضت آزادی که سال‌های متمادی پس‌ازآن در زندان بودند – از سوی ديگر بررسی خواهیم کرد. طبیعی بود که تحولات فکری در این دو شخصیت خلاق پیش آمده باشد و درعین‌حال در دیگر رهبران نهضت که آزاد بوده و عملاً به زندگی عادی ادامه می‌دادند هم تحولات فکری پیش آمده باشد. تحولات بینشی در این دو شخصیت را پس از انقلاب به‌روشنی می‌توان دید که ما در این نوشتار به آن اشاره خواهیم کرد.

تحول دیگر در جامعه‌ ایران، فعالیت‌های فکری دکتر‌ شریعتی بود که بدون تردید، عمیق و تحولی «بعد از نهضت آزادی» بود. دکتر‌ شریعتی مسائل اندیشه‌ای جدید را با رویکردی جدید در مورد اسلام و جامعه مطرح کرده بود و باب تازه‌ای گشوده بود که فعالان مذهبی و جامعه‌ ایران نمی‌توانستند کارهای ايشان را نادیده بگیرند و تحت ‌تأثير آن نباشند.

تحول دیگر در این دوران، جنگ چریک شهری بود؛ به‌ويژه که در میان این جنبش چریکی یک سازمان قدرتمند مذهبی- سازمان مجاهدین خلق- وجود داشت که بنیان‌گذاران آن از درون نهضت آزادی و از موضع انتقادی، به جنگ چریکی رسیده بودند. جنبش چریکی در شتاب‌بخشيدن جامعه نقش تعيین‌کننده‌ای داشت. تحول دیگر رويكرد مبارزه روحانیت مبارز به رهبری آیت‌الله خمینی بود که بخشی از روحانیون را به مبارزه کشانده بود و چند بار تظاهراتی اعتراضي، توسط طلاب در مدرسه فیضیه رخ داده بود که با خشونت رژیم سرکوب هم شده بود. تحول دیگر افزایش قیمت نفت و تغییرات و به‌تبع آن، تحولات طبقاتی و آثار اصلاحات ارضی شاه و موج مهاجرت روستايیان به شهرها بود که درعین‌حال یک نوع توسعه‌ صنعتی هم به دنبال داشت. این تحولات نمی‌توانست بر افکار، اندیشه، ایدئولوژی و استراتژی مبارزانی چون آیت‌الله طالقانی و مهندس سحابی تأثیر‌گذار نباشد. مهندس سحابی با دیدی دینامیک در خاطرات خود ماجرا را چنین نقل می‌کند:
– در زندان قصر، پيش از تبعید به برازجان روی مسائل استراتژیك بحث می‌کردیم به این نتیجه رسیدیم که: «هدف، آزادی از قید «سه‌ اس» است»، یعنی استبداد، استعمار و استثمار، حتی مهندس بازرگان جلوتر رفت و پيشنهاد كرد كه: ما باید زمینه را فراهم کنیم که نهضت و جنبش به طرف مخفی و یا قهرآمیز و مسلحانه برود و نهضت آزادی تا مرحله «بلوغ» آن را حمایت کند ولی خود توان این کار را ندارد. (نیم‌قرن خاطره و تجربه، ج ٢، ص ٢٢)
– در گفت‌وگوها بحث‌هایی هم درباره استراتژی اقتصادی مطرح شده بود. دو نظریه وجود داشت: یکی به طرف آزادی اقتصادی و لیبرالیسم گرایش داشت و یکی به طرف سوسیالسیم و قرار شده بود من که طرفدار نظریه دوم بودم، مطالعاتی کرده و مدارکی تهیه کنم تا این نظر اثبات شود. این نظریه دیگر نتوانست به توافق جمعی برسد. (همان، ص ٢٣)
– یکی از مسائلی که در آن دوران و پیش از پیروزی انقلاب با آن روبرو شدم حملاتی بود که از جوانب گوناگون نسبت به نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان و در مواردی به پدرم انجام می‌شد. علاوه بر نیروهای جوان برخی از میانسالان … مرحومان عباس رادنیا و احمدعلی بابایی… اعتراض داشتند.
– از سال ۵٠ به این‌طرف که ما در زندان بودیم، می‌شنیدیم که اعضای جدیدی جذب نهضت شده‌اند و مواضع کلی آنها با مواضعی که آن ١٠ نفر اعضای اولیه در زندان قصر داشتند تفاوت‌هايی پیدا کرده است. (همان، ص ٢١)
– من هم در زندان با نیروهای جدیدی که مبارزه قهرآمیز را پیشه خود ساخته بودند، آشنا و همدم شدم و حضورمان با هم گره‌ خورده بود. (همان)
– لذا با خود فکر می‌کردم که بعد از آزادی به اسم و عنوان با نهضت آزادی باشم چراکه نمی‌خواستم با ‌آنها قطع رابطه كنم ولی دیگر نمی‌توانستم در کادر نهضت محدود شوم. (همان)
– در دوران زندان فکر می‌کردم این فاصله ایجاد‌شده به‌خاطر تفاوت شرایط است که ما در زندان طی کرده و مهندس‌ بازرگان هم در بیرون شرایط دیگری دارد. و الا تا سال ١٣۵٠ که ما را دستگیر کردند ما با مهندس بازرگان، مرحوم‌ طالقانی و دیگر اعضای سابق نهضت، کاملاً یگانه و همفکر بودیم. (همان)
– بعد از آزادی، متوجه بگومگوهایی که میان جوان‌ترهای نهضت… با پدرم و مهندس بازرگان پیش می‌آمد شدم… در سخنرانی «آفات توحید» مهندس بازرگان به تعدادی از جهت‌گیری‌ها و شعارهای انقلابی انتقاد كرده… که موجب کدورت تیپ جوان‌تر گردیده است. بعد هم مرامنامه‌ای مطرح شده بود که می‌دیدم با آنچه در سال ١٣۴۴ در زندان قصر به آن رسیده‌ بودیم تفاوت دارد. (همان، ص ٢٢)
– پس از آزادی در سال ۵۷ … بحث‌هایی را با مرحوم مهندس و پدرم آغاز کردم. بحث‌های ما جنبه نظری داشت… بیشتر اوقات بحث‌ها و نظرات سابق خود ایشان را در زندان قصر یادآوری و بر لزوم تجدیدنظر در اساسنامه و مواضع با توجه به شرایط پیچیده روز تأکید می‌كردم… اگرچه همچون گذشته میان من و ایشان در مسائلی چون مسائل اقتصادی اختلاف وجود داشت، ولی رابطه ما همچون سابق صمیمانه بود و من عضو شورای نهضت آزادی بودم. (همان، ص ٢٣)
– مهندس بازرگان و پدرم طالب ‌آرام‌کردن جنبش بودند… اما دیگران؛ جعفری، بنده، فریدون، بسته‌نگار… طرفدار تز {آيت‌الله}خمینی بودیم که نفی رژیم سلطنت را می‌کرد. (همان)
– به‌رغم این فضای انقلابی، مهندس بازرگان چه به‌طور ضمنی و چه صریح و روشن در فکر ترمز انقلاب بود. ما نیز در فکر شتاب‌دادن به انقلاب بودیم… پس از چند سال و پس از فروکشیدن هیجانات اولیه انقلاب ما هم به این رسیدیم که سخن مهندس ‌بازرگان و دکتر‌ سحابی درست بود. (همان، ص ٢۵)
– من هم به دلیل علاقه‌ام به مهندس بازرگان و پدرم و مرحوم طالقانی حاضر نمی‌شدم که جمع را رها کنم… تعجب می‌کردم مثلاً آقای نزیه که از سال ۴١ که ما را ترک کرده بود و حتی جلسات دادگاه را نمی‌آمد و با آقای صدر هم به‌عنوان وکیل دیگر همکاری نمی‌کرد، چگونه جزو شورای نهضت شده یا شخصی به نام بهرامیان … از کجا آمده است و چه ماهیتی دارد؟ البته در این زمان هنوز بچه‌های نهضت خارج از کشور مانند دکتر‌ یزدی و مرحوم قطب‌زاده نیامده بودند و این مواضع در داخل ایران بود. (همان، ص ٢۷)
– نهضت در اعلامیه شش شهریور ۵۷ حذف سلطنت را در یک دوره مطرح کرده بود که از استعفای شاه شروع می‌شد و تا حذف سلطنت در یک دوره دو تا سه‌ساله پیش می‌رفت تا انقلابیون آماده برای اداره کشور شوند ولی همه به آن حمله کردند. (همان، ص ٢۸)
– در سال ۵۷ پس‌ازآنکه از زندان آزاد شدم، مرحوم علی‌بابایی به من اصرار می‌کرد که تو از همین حالا تا دیر نشده تکلیف خود را با نهضت مشخص و معلوم کن. (همان، ص ٢٣)

دوران دولت موقت
پس از تشکیل دولت موقت آقای مهندس ‌بازرگان و نهضتی‌های درون دولت موقت، بنا به توصیه آیت‌الله خمینی، کار حزبی نمی‌کردند و در جلسات نهضت شرکت نمی‌كردند. مهندس ‌سحابی به‌صراحت می‌گوید که: «تنها کسانی که این سخن آقای خمینی را رعایت کردند و کار حزبی و گروهی را فدای مصالح عام ملت و دولت كردند اعضای نهضت آزادی بودند.» (همان، ص ۹۷)

مهندس سحابی، تحولات درون نهضت را در دوران دولت موقت به شرح زیر بیان می‌کند:
– یکی از مسائلی که آن روزها بر سر زبان‌ها بود و بحث ایجاد می‌کرد، حضور آقای مهندس ‌امیرانتظام در دولت موقت به‌عنوان سخنگوی دولت بود… تعداد زیادی از دوستان ایشان را عضو نهضت نمی‌دانستند… و ایشان را از فعالان و مبارزان علیه رژیم شاه نمی‌دانستند… آیت‌الله طالقانی هم حساس شده بود… چون آقای امیرانتظام گفته بود، انقلاب دیگر تمام شده و حالا وقت سازندگی است! (همان)
– در جلسه‌ای که با حضور آیت‌الله‌ طالقانی و تعداد دیگری از دوستان نهضتی داخل و خارج کشور داشتیم… اعلامیه‌ای دادیم که آقای امیرانتظام عضو نهضت نیست.
– در اردیبهشت ۵۸ یک جزوه ۷۸ صفحه‌ای تحلیلی به نام نهضت آزادی و در غیبت اعضای نهضتی دولت موقت دادیم… با عنوان «تحلیلی از نیروهای درون انقلاب» همه‌ جریان‌ها و گروه‌های منتقد یا مخالف و موافق آن روز تحلیل و بحث شده بود. درباره شورای انقلاب به‌طور خلاصه گفته شده بود که از آن بوی انحصارطلبی می‌آید و گویی در اختیار روحانیت قرار گرفته است… دولت موقت نسبت به‌ آزادی و مردم‌سالاری بسیار حساس است و دقت و توجه دارد ولی درباره استعمار و امپریالیسم «بی‌مبالات» است… مباحث اقتصادی به‌طور روشن و تحلیلی طرح شده بود. این نخستین بار بود که در بیانیه نهضت مسائل اقتصادی هم مطرح می‌شد… در این جزوه مسئله عدالت اجتماعی به‌عنوان یکی از اهداف مهم انقلاب و ضروریات اجتماعی ایران طرح شده و بدون پذیرفتن تز دولتی‌شدن همه صنایع، درباره سهیم‌کردن جریان‌های سوسیالیستی در این امر بحث شده بود… که دولتی‌کردن صرف، ما را به هدف‌های عدالت اجتماعی نمی‌رساند… مهندس بازرگان به ما گفت این جزوه روی‌هم‌رفته بد نیست ولکن من بیشتر از نمره ١٢ نمی‌توانم به آن بدهم! (همان، ص ۹۸ و ۹۹)
– پس از شهریور ١٣۵۸ که طالقانی هم از میان ما رفت بیش‌ازپیش احساس می‌کردم که در برابر این موج انحصارگرایی و مصادره همه دستاوردها و ارزش‌های یک انقلاب به نفع یک گروه خاص، ضرورت دارد که ما جبهه خود را قوی‌تر کنیم و با دوستان بیشتر هماهنگی كرده و به انسجام برسیم. (همان، ص ١٠٠)

کنگره نهضت ‌آزادی و انتخاب هیئت اجرايی
مهندس ‌سحابی روایت می‌کند که در تابستان ۵۸ کنگره نهضت آزادی را تشکیل دادیم و به‌جز آقایان علی بابایی و رادنیا، همه‌ اعضای داخل کشور و خارج کشور نهضت شرکت کردند. مهندس ‌سحابی عصاره سخنان خود را در آن کنگره چنین بیان می‌کند: «انقلاب دارد مصادره می‌شود… خط‌مشی نهضت‌ آزادی ادامه حکومت نیست و هدف ادامه انقلاب یا حفظ ارزش‌های ملی، مذهبی در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. این بحث مورد استقبال قرار گرفت… ضرورت انتخاب هیئت اجرایی جدید نهضت وجود داشت… من به عضویت هيئت اجرایی انتخاب شدم و چون رأی بالاتری آورده بودم عملاً به‌عنوان دبیر یا مسئول این هیئت معرفی شدم» (همان، ص ١٠٠ و ١٠١)

اختلاف نیروهای داخل و خارج نهضت آزادی
از سال ١٣۴٢ تا ١٣۵۷ اعضای نهضت آزادی در دو موقعیت جغرافیایی سیاسی بسیار متفاوت فعال بوده‌اند. در داخل عده‌ای به‌ویژه مهندس ‌سحابی عمدتاً در زندان و عده‌ای در خارج زندان و در خارج کشور (آقایان دکتر یزدی، مرحوم قطب‌زاده) فعال بوده‌اند. طبیعی است که با توجه به شرایط خفقان و جو پلیسی درون کشور در این دوران ارتباط این دو بسیار مشکل بوده است. از طرف دیگر تحولات داخل و خارج هم می‌توانست در شکل‌گیری تفکر این دو گروه متفاوت باشد.

در ميان نيروهای داخل پس از شخص مهندس ‌بازرگان -که محور و ستون خیمه نهضت‌ آزادی بود- مهندس ‌سحابی و در ميان نيروهای خارج، دکتر یزدی شاخص و محور بوده‌اند.

صرف‌نظر از ویژگی‌های رفتاری- اخلاقی این دو نفر، مواضع عقیدتی ـ سیاسی آنها طبیعی بود که متفاوت باشد و در بهترین حالت به زمان و کار نياز داشت تا همگرایی پیش آید یا اینکه این اختلافات تشدید گردد و به جدایی ختم شود. مهندس ‌سحابی روند برخورد این دو جریان را به ترتیب زمانی به شرح زیر بیان می‌کند:
– باوجود انتخابات هیئت اجرائیه، افرادی که از امريكا آمده و دوستان دکتر یزدی بودند، فعالیت‌های مستقل انجام می‌دادند [مستقل از تشکیلات نهضت] آنان ٢٠٠ نفر بودند که متشکل و منسجم به رهبری دکتر یزدی فعالیت می‌کردند.
– فعالان قدیمی نهضت برای من تعریف می‌کردند… که بچه‌های دکتر یزدی دارند غلو می‌کنند. (همان، ص ١٠١)
– روزی در دفتر نهضت… شنیدم که در اتاق مجاور هادی ‌نژادحسینیان که از دوستان دکتر یزدی بود با برادرم فریدون بحث می‌کند. او معتقد بود که بعد از مهندس ‌بازرگان حق آن است که فلانی [دکتر یزدی] دبیرکل نهضت باشد. فریدون نیز تأکید می‌کرد که فعلاً رأی کنگره بر اعضای هیئت اجرایی را باید تمکین کنیم، اما دوستان و اصحاب دکتر یزدی بر صلاحیت او بیشتر معتقد بودند. از این صحبت‌ها کمی جا خوردم، نه به دلیل صلاحیتی که بیشتر برای خود قائل بودم یا آنکه خود را برتر می‌دانستم… من هرگز بدبینی‌هایی را که گروه‌های چپ درباره دکتر یزدی شایع می‌کردند باور نداشتم… می‌دانم که ایشان ارزش‌ها و علایق بالایی دارد و نسبت به مرام خود که مرام همه ما نیز بود بسیار وفادار بوده و هست، ولی معتقد بودم مانند بسیاری از سیاستمداران روز دنیا داعیه مقام و رهبری تشکیلات را نیز دارد. فهم و شعور و درایت آن را نیز دارد. افراد و اصحاب وی نیز کاملاً دست به فرمان وی بودند. (همان، ص ١٠١ و ١٠١)
– تعجب من از آنجا بود که این‌گونه صحبت‌ها پیش‌ازاین در میان نهضت نبود! … اساساً مقام و منزلت حزبی دغدغه کسی نبود… حقیقتاً در نهضت طبقه‌بندی وجود نداشت… برخلاف‌ ما قدیمی‌های نهضت که همچنان سازمان‌‌نیافته یا خانوادگی بودیم… گروهی که از خارج و به‌خصوص از امريكا آمده‌ بودند بسیار متشکل بودند و رهبری صاحب داعیه داشتند، مشاهده كرديم دارد باب صحبت‌هایی باز می‌شود که از روز تأسیس نهضت آزادی و از روز تأسیس نهضت مقاومت هرگز در میان ما وجود نداشت…
در بحث‌های آقای نژادحسینیان این تفاوت را حس می‌کردم. آنان با مجاهدین و گرایش مارکسیستی آنها مخالف بودند و ما را تحت ‌تأثیر آنان می‌دانستند. (همان، ص ١٠٢)
– میان افراد و اعضای جدید که به ایران آمده بودند و گروهی که در داخل فعال بودند و برخی از آنها به زندان رفته بودند، تفاوت‌هایی مشاهده می‌شد. (همان، ص ١٠٣)
– از سال‌های پس از ١٣٢١ ما با آقای دکتر یزدی آشنا و بسیار نزدیک بودیم. ولکن از سال ١٣۴١ به بعد در دو وادی متفاوت افتادیم. یزدی به خارج از کشور رفت و در فضای باز و پر از رابطه آنجا رشد و فعالیت كرد. من هم به زندان افتادم و در محافل تند و رادیکال رشد کردم. من جنساً رادیکال بار آمدم و او جنساً دیپلمات بار آمد… میان ما تفاوت عمیق سیاسی و ایدئولوژیک وجود نداشت. از طرف دیگر نگران بودم باوجود اصراری که یاران او دارند و تشکیلاتی که در سایه رهبری او ایجاد می‌کنند کار ما در نهضت به مشکل بکشد و بحث‌هایی را دامن بزند. بحث‌هایی که طبعاً نوعی رقابت و یا درگیری را درپی داشته باشد… در صورت بروز اختلافی میان ما، مهندس بازرگان حتماً طرف آنها خواهد بود! مهندس بازرگان پیش از پیروزی انقلاب این را نیز نشان داده بود. حتی در زمان اقامت آقای خمینی در پاریس… در آنجا گرایش و علاقه خود را به عملکرد و خط دکتر یزدی اعلام کرده بود…١ گروه آلمان و گروه پاریس اختلاف‌نظرهایی کم‌وبیش با دکتر یزدی داشتند… همگی از اعضای نهضت‌ آزادی خارج از کشور بودند، ولی مهندس ‌بازرگان دکتر یزدی را تأیید می‌کرد… مهندس‌ بازرگان، دکتر یزدی را به‌عنوان وزیر خارجه و درواقع مشاور خود انتخاب كرد… (همان، ص ١٠٣ و ١٠۴)
– افراد جدید [نهضت] که عموماً در فضای باز و آزاد خارج از کشور پرورش یافته بودند تا حدودی لیبرال‌تر و محافظه‌کارتر و افرادی که در داخل کشور با توجه به جو استبداد و خفقان آن سالیان را گذرانده بودند، بالنسبه رادیکال‌تر شده بودند. در این میان عده‌ای هم بودند که به دنبال دسته‌بندی و صف‌بندی در میان نیروهای نهضت بودند. (همان، ص ١٠۵)
– به هر صورت این اختلاف، من را تحت ‌تأثیر قرار داد و موجبات کنارکشیدن من را فراهم كرد. اخلاق فردی من از ابتدا چنین بوده است هنگامی‌که مشاهده کنم فرد یا جریانی قصد رقابت با من را دارد یا من مجبور به رقابت با او باشم، خود را از صحنه کنار می‌کشم… با توجه به مسائل عمده اقتصادی، اجتماعی و گرفتاری‌های حاصل از انحصارطلبان … و ضدانقلاب و… توطئه‌های خارجی، پرداختن به درگیری‌های داخلی برای ما صحیح نبود و من قرار‌گرفتن در مقابل دوستان داخلی اعم از جدید و قدیم را به صلاح نمی‌دانستم، به‌ویژه با مهندس بازرگان که به‌مثابه پدر دوم من بود. (همان، ص ١٠۵)
– به همین دلیل من نامه‌ای برای کمیته مرکزی نهضت نوشتم و آقایان حسن حبیبی، شهید رجایی، برادران عرب‌زاده، اسماعیل ‌ناطقی، مهدی ‌نواب، همایون یاقوت‌فام، محمد ‌بسته‌نگار، محمدمهدی‌ جعفری، علی اسپهبدی، فریدون ‌سحابی و خانم انیسه مفیدی نیز آن را امضا کردند… در آن زمان دانشجویانی که سفارت را اشغال کرده بودند اسنادی که نیمی از حقیقت را بیان می‌کرد، منتشر ‌کردند… که من احساس کردم این جریان یک توطئه است و در همین رابطه… با وجود استعفا به‌طور عملی کناره‌گیری نكردم، بلکه متن بیانیه نهضت در رابطه با اسناد منتشره سفارت امريكا را نیز من تهیه کردم… همکاری خود را با نهضت ادامه دادیم، ولی دیگر در داخل نهضت مسئولیتی به عهده نداشتیم… به‌ضرورت انتخابات مجلس اول در اسفند سال 58، استعفای خودمان را به رسانه‌ها دادیم و ازآن‌پس دیگر عضو نهضت نبودیم. (همان، ص ١٠۶)

چگونگی شکل‌گیری مواضع اقتصادی مهندس ‌سحابی
ضرورت مولودی جدید:
مهندس ‌سحابی، فرآیند بحث‌های زندان قصر را پس از بازداشت رهبران و کادرهای نهضت آزادی در سال ۴٢ چنین بیان می‌کند: چون در تشکیل نهضت آزادی در سال ۴٠ شتاب داشتیم، فرصت کافی برای کار روی اساسنامه، مرامنامه، ایدئولوژی و تشکیلات وجود نداشت. در زندان قصر این فرصت پیش آمد. ابتدا مهندس بازرگان فقط بر مبارزه با استبداد و استعمار تأکید داشت، ولی پس از بحث‌های فراوان مبارزه طبقاتی هم مورد تأیید بزرگ‌ترها یعنی مرحوم طالقانی و مرحوم بازرگان و دکتر سحابی، قرار گرفت و چنین نتیجه‌گیری شد که هدف نهضت آزادی مبارزه با استبداد، استعمار و استثمار است (به‌طور مخفف: سه ‌اس).

در بحث‌های استراتژی به این جمع‌بندی رسیدیم که مولود جدیدی برای مبارزه مسلحانه باید متولد شود که در آن صورت ما دیگر توانایی، صلاحیت و کفایت رهبری آن شرایط را نخواهیم داشت. (همان ج ١، ص ١۷۵ و ١۷۶)

بحث اقتصاد و اختلاف‌نظر با مهندس بازرگان
مهندس سحابی، تاریخ بحث‌های مربوط به «استراتژی اقتصادی» را بسیار طولانی بیان می‌کند و می‌‌گوید که دکتر سحابی و مهندس بازرگان به آزادی اقتصادی معتقد بودند و این به سوابق، تربیت، اعتقادات و مطالعات آنها مربوط می‌شد، ولی نیروهای جوان‌تر به «اقتصاد رهبری شده و سوسیالسیم» اعتقاد داشتند. (همان، ص  ٢۷۶ و ٢۷۷)

مهندس سحابی می‌گوید که در زندان قصر به توافق نرسیدیم و در زندان برازجان و در غیاب آقای طالقانی سرانجام بحث به آنجا منتهی شد که مهندس بازرگان به وی که طرف اصلی بحث با ایشان بوده، گفته‌اند که: «روی مبانی اقتصادی در اسلام مطالعاتی انجام دهم و اگر نتیجه مطالعات و بررسی‌های من حکایت از تأیید سوسیالسیم از سوی اسلام داشت، آنگاه من هم حرفی ندارم و تسلیم می‌شوم.» (همان، ص ٢۷۷)

مهندس سحابی می‌گوید که از همان موقع در زندان و خارج زندان، روی این موضوع کار کرده است
و در هنگام حضور در تهران از چند منبع همچون کتاب «علی‌صوت‌العداله الانسانیه» تألیف جورج جرداق مسیحی که جلد اول آن توسط آقای سید هادی خسروشاهی ترجمه شده بود و روایت دیگری هم در پاورقی اشاره شده بود و از قول «پاره‌ای مراجع» که منظور وی آیت‌الله خمینی بود، آورده بود که «در اسلام دولت از حق زیادی برخوردار است و حتی می‌تواند از افراد سلب مالکیت کند.» (همان)

مهندس سحابی تأکید می‌کند که این نظرات در تأیید نظرات ما بود و کتاب دیگر «الاسلام و مناهج الاشتراکیه» اسلام و برنامه‌های سوسیالیستی از شیخ محمد غزالی از علمای بزرگ الازهر بود و همچنین کتاب «الاسلام و تکافل الاجتماعیه» از استاد محمد ابوزهره از اساتید دانشگاه الازهر، این کتاب‌ها علی‌رغم اینکه نویسندگان آنها غیرشیعه بودند، ولی منابع خوبی بودند. (همان)

در ادامه مهندس ‌سحابی می‌گوید که به‌تدریج به منابع و مأخذ اصلی روایات مراجعه کرده و به‌ویژه به مباحث مربوط به باب زکات از منابعی همچون «وسائل‌الشیعه». نتیجه تحقیقاتم هم تأیید سوسیاليسم از سوی اسلام بود و اینکه اسلام در زمینه اقتصادی به سوسیاليسم نزدیک‌تر است. (همان، ص ٢۷۸)

در پایان این بحث مهندس‌ سحابی می‌گوید مهندس ‌بازرگان هنگام سخنرانی من به صورت خصوصی می‌گفت که «مهندس ‌سحابی به من خواهد گفت که تو لیبرالی» مهندس ‌سحابی می‌گوید که اصطلاح لیبرال از همان موقع در نهضت موردبحث و گفت‌وگو بود. علی‌رغم همه احترام و علاقه‌ای که برای مهندس‌ بازرگان قائل بودم و ایشان سمت استادی و پدری برگردن من داشت، ولی روی ما به هم باز بود و گاهی شوخی هم می‌کردیم. به هر صورت گرایش مهندس ‌بازرگان لیبراليسم بود… در زمینه اقتصادی سرانجام در آن زمان به تفاهم نرسیدیم. (همان)

اختلاف دیگری که مهندس ‌سحابی از آن در دوران زندان سخن می‌گوید مارکسیسم است.

مهندس ‌سحابی تصریح می‌کند که «گرایش ما و امثال ما، در آن دوران به ایدئولوژی مارکسیسم نبود، بلکه ما به حرکت‌های مارکسیستی در جهان نظیر ویتنام، انقلاب کوبا و حرکت مرحوم چه‌گوارا گرایش داشتیم.» (همان، ص ٢۹٣). مهندس سحابی می‌گوید که مانند مارکس ما هم به این نظریه رسیده بودیم که «آنچه اصالت دارد عینیت اجتماعی و به تعبیر مارکس موضع تولیدی فرد است.» (همان). مهندس‌ باز تأکید می‌کند که در این زمینه «با الهامی که از آقای طالقانی گرفته بودم و خود نیز در آن‌باره‌ کار کرده بودم، معتقد شده بودم که در این زمینه [عینیت اجتماعی] یک همسویی میان اسلام و مارکسیسم وجود دارد. با تدبر در قرآن مشاهده کردم که آیات متعددی در قرآن وجود دارد که عمل را اصل و عقیده را فرع قرار داده است.» (همان).

جمع‌بندی و تحلیل
از روایت مهندس سحابی برمی‌آید که:

یکم؛ محور انشعاب، مهندس ‌سحابی بوده است و دیگران پیروی کرده‌اند. مهندس‌ سحابی منشأ اثری در تحولات سیاسی جامعه شد. دکتر حبیبی و شهید رجایی جذب حاکمیت شده و در آنجا منشأ اثر بودند. رجایی عمر کوتاهی داشت و حبیبی تا آخر عمر در آن مسیر باقی ماند و حتی از كار در نهضت برائت جست! دیگران هم کم‌وبیش فعاليت‌هايی داشتند و فقط آقای بسته‌نگار همراه مهندس ماند و تا‌ آخر عمر با ايشان مأنوس بود.

دوم؛ اولین دلیل انشعاب اختلاف مواضع ایدئولوژیک – استراتژیک بوده است. مهندس سحابی به سوسیال‌‌دموکراسی و مهندس بازرگان و دوستان ماندگار در نهضت به لیبرال‌دموکراسی اعتقاد داشتند و این اختلاف کوچکی نبوده است. علاوه بر آن در روند انقلاب، مهندس‌ بازرگان بر آرام‌کردن انقلاب و مهندس سحابی و دوستانش بر تعميق‌ انقلاب تأکید داشته‌اند. این اختلافات جدی بوده‌اند، ولی نمی‌توانند توجیه‌کننده علت انشعاب از یک حزب سیاسی باشند.

سوم؛ عامل دیگر انشعاب، ضعف مدیریت و دانش تشكيلاتی مهندس بازرگان بوده است. مهندس بازرگان باید چون پدری مقتدر و بانفوذ این اختلافات را مدیریت می‌کرد، نه اینکه خود به یک‌طرف تمایل داشته باشد و به زيان مهندس سحابی موضع‌گیری کند.

در نهضت می‌توانست دو فراکسیون لیبرال‌دموکرات و سوسیال‌دموکرات شکل گیرد. اساسنامه و مرامنامه و آیین‌نامه‌های آن با توجه به این شرایط جدید تغییر کنند و با مکانیسم دموكراتیک- که نهضت خیلی پایبند آن بود- حزب به کار خود ادامه دهد. چیزی که بعد از دهه ١۹۷٠ در احزاب بزرگ کشورهای دموكراتیک رسم شده است. دیگر دوران احزاب استالینيستی گذشته بود.

مهندس بازرگان می‌توانست همچنان از لیبرال‌دموكراسی دفاع کند، ولی فضایی دموكراتیک برای هر دو فراکسیون فراهم کند؛ طوری‌که در داخل حزب مبارزات ایدئولوژیک- استراتژیک تداوم داشته باشد و مواضع بیرونی تابع قواعد و انضباط حزب باشد، اقلیت – اکثریتی در نهضت شکل گیرد. به‌ويژه که در آن مقطع سوسیال‌دموكراسی در میان نیروهای مذهبی پایگاهی قوی داشت.

افزون بر فقهایی همچون شهید صدر و آیت‌الله مطهری که چشمه‌ای از خود را نشان داده بودند، در میان روشنفکران مذهبی غیرحوزوی دو شخصیت بسیار برجسته -آیت‌الله ‌طالقانی و دکتر شریعتی- و بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین در مسیر‌هایی مستقل از مهندس ‌سحابی به جمع‌بندی‌های بسیار مهمی، همچون مهندس ‌سحابی، در مورد عدالت اجتماعی – اقتصادی رسیده بودند که نمی‌شد آنها را نادیده گرفت. تحولات فکری – استراتژیک نیروها به مرحله‌ا‌ی‌ رسیده بودند که آقای مهندس بازرگان نمی‌توانست از منشعبین، انتظار سکوت و مماشات در مورد افکار خود را داشته باشد، ولی ایشان می‌توانست این افکار (سوسیال‌دموکراسی) و افکار اعتقادی خود (لیبرال‌دموکراسی) را مدیریت کند و تحولات درونی نهضت آزادی را به آینده جامعه و شرایط محول کنند.

اینکه بعضی از دوستان نهضت در سال‌های اخیر در مصاحبه‌های خود، تفکرات «سوسیاليستی» مهندس‌ سحابی را تحت‌ تأثیر رابطه با رهبران حزب توده در زندان یا افکار شهید صدر را در واكنش با مواضع حزب بعث عراق دانسته‌اند، کاملاً و قطعاً نادرست و از روی مشکل معرفتی آقایان است. ما در این نوشتار مفصلاً روایت مهندس‌ سحابی را از تحولات فکری او و به‌ويژه در مورد مواضع اقتصادی آوردیم که رسیدن به آن حداقل ١۵ سال طول کشیده بود. از این گذشته، مهندس ‌سحابی، بدون تردید پس از ۵٠ سال که از تشکیل نهضت می‌گذرد، خلاق‌ترین، پیگیرترین و پرکارترین کادر این حزب بوده است. امروز کارنامه‌ فکری او پيش چشم ماست، ابتکارات و ابداعات فکری او با هیچ‌کس در نهضت آزادی قابل مقایسه نیست. او اطلاعات جامعی در همه زمینه‌ها – نسبت به هم‌دوره‌ای‌هایش – داشت؛ در متون مذهبی حتی ادعیه شیعی، تاريخ اسلام، تاریخ ایران، اقتصاد، توسعه، تحولات فکری جهان غرب و منطقه. درعین‌حال مستقل از تعلقات طبقاتی و خانوادگی، ساده‌زیست و حسابگر بود. این ویژگی‌ها مواضع او را مستقل از گرایش‌های مختلفی که معمولاً وجود دارد، ظاهر می‌ساخت اخلاق و صداقت او هم نمی‌گذاشتند که او تمایلی غیرمعرفتی پیدا کند. زندانیان حزب توده به‌مراتب کمتر از او این ویژگی‌ها را داشتند و حتی اطلاعات مارکسیستی مهندس کمتر از آنها نبود.

این مهندس بود که بر آنها تأثير می‌گذاشت و نه آنها بر مهندس؛ البته اندیشه مارکسیسم بر تمامی جهانیان تأثیر گذاشته و این تأثیر همیشه منفی نبوده و در موارد بسیار زیادی مثبت و سازنده هم بوده است. او چندین بار در مصاحبه‌های خود تأکید داشته که «یک سوسیال‌دموكرات بومی»، «یک سوسیال‌دموكرات ایرانی» یا «یک سوسیال‌دموكرات مذهبی» است. مهندس این کلمات را بسیار آگاهانه انتخاب کرده است. تا او را با سوسیال‌دموكرات‌های رسمی اروپايی مقایسه نکنند و يكی ندانند. این حرف جدیدی است و همان‌طور که گفته شد، طالقانی و شریعتی و قبلاً هم در دهه‌ ١٣٢٠ مرحوم نخشب به آن رسیده‌اند. تشکیل خداپرستان سوسیالیست‌ هم مؤید این رویکرد است و دکتر شریعتی مشخص‌تر از طالقانی و مهندس سحابی و نخشب آن را در مثلث «عرفان – عدالت – آزادی» بیان کرده است که خود ضمن اینکه نقدی است بر سوسیال‌دموكراسی اروپایی، راه جدیدی در پیش بشریت است یعنی وارد‌کردن عرفان عملی – و نه عرفان نظری- در اداره مملکت؛ همچون دکتر مصدق، گاندی و به‌تازگی ماندلا.

این اندیشه چیزی نیست که بزرگانی چون شریعتی، طالقانی و مهندس‌ سحابی از حزب ‌توده گرفته باشند! حزب توده همچنان در دوره استالین مانده بود و حتی از سوسیال‌دموكراسی اروپا هم عقب‌تر بود تا چه رسد به تفکر این عزیزان. طرح این مسئله نادرست است و در ضمن مغایر با تاریخ تحولات فکری مسلمانان ايرانی و حتی جهان اسلام است، علاوه بر آن غیرعلمی هم هست.

مارکسیست‌های ارتدوکس که هنوز در دوران استالین مانده‌اند، همچون فوکویامای نئولیبرال به پایان تاریخ اعتقاد دارند و منکر تحولات جهان و حرکت زمان و تغییرات دائمی انسان و اندیشه‌اش می‌شوند. دیکتاتورها هم فکر می‌کنند که می‌توانند با سرکوب و زندان، زمان را متوقف کنند.

از ١٣۴٠ و حتی پيش از آن، این تحولات در نیروهای مسلمان ايراني، تحقق یافته بود كه راه مبارزه با آن (توسط ليبرال‌دموكرات‌ها) یا راه استقلال آن (از موضع منشعبين)، انشعاب از نهضت آزادی نبود، بلكه به رسمیت‌شناختن يكديگر و ایجاد فضای دموكراتیک برای طرح و نقد نظرات بود.

دوستان نهضتی صادقانه و با حسن نیت، بارها از مهندس دعوت کرده بودند که به نهضت برگردد و دبیرکل شود. این کار عملاً غیرممکن بود. معنی این دعوت این بود که انشعاب مهندس از نهضت فقط تشکیلاتی و تحت‌تأثیر اهرم تشکیلاتی دکتر یزدی و دوستانش و نه عامل ایدئولوژی بوده است. البته مهندس سحابی هم ‌باید پيش از انشعاب، این پیشنهاد را مطرح می‌کرد و تا آنجا که نویسنده می‌داند چنین پیشنهادی از طرف مهندس  نيز هيچ‌گاه سحابی مطرح نشده است.

شاید، بیان یک خاطره به این امر کمک کند. به‌ويژه که این خاطره با قدری اختلاف توسط آقای دکتر یزدی در مصاحبه با مهرنامه آمده است. قبل از ١٣۸۸ در جلسه‌ای در منزل آقای دکتر یزدی که آقایان صدرحاج سیدجوادی، مهندس ‌سحابی، دکتر یزدی، مهندس ‌صباغیان، علیرضا‌ رجايی، بسته‌نگار، من و… حضور داشتند، آقای دکتر صدر با کمال حسن‌نیت و با لحنی عاطفی و درعین‌حال نگران از تحولات آینده مملکت از مهندس سحابی خواست که به نهضت برگردد. پيش از آنکه مهندس ‌سحابی جواب دهد، من در حضور او «اسائه ادب» کردم و گفتم که مهندس الان، شرایط سال ١٣۵۸ را ندارد. تفکری را در جامعه مطرح کرده است، گروهی را جذب کرده و هویتی را تثبیت نموده است و اگر منظور وحدت این دو گروه باشد بسیار مطلوب است، ولی مشروط بر اینکه در نهضت آزادی مواضع اقتصادی آیت‌الله طالقانی پذیرفته شود. آقای مهندس صباغیان بلافاصله گفتند که «ما مواضع اقتصادی آقای طالقانی را قبول داریم.» و آقای دکتر یزدی گفتند که مهندس بازرگان در این مورد موضع داشت، ولی من مشکلی ندارم. از ما خواستند که پیشنهاد خود را مکتوب کنیم تا در شورای نهضت بررسی شود. معلوم بود که این عمل نه مطلوب بود و نه شدنی. من می‌دانستم که دوستان نهضت با مواضع اقتصادی آقای طالقانی زاویه‌ای جدی دارند و به همین دلیل هم پیگیری نشد. من نمی‌دانم که آیا در شورای مرکزی نهضت مطرح شده یا خیر؟ احتیاجی به مکتوب‌کردن ما نبود. مواضع اقتصادی آیت‌الله طالقانی معلوم است و اگر دوستان نهضت آن را می‌پذیرفتند، مشکل نبود. البته این هم عملی نبود. راه همکاری تشکیل جبهه بود که در مقطعی در انتخابات مجلس ششم عملی شد و بعدها به دليل فشارهای امنيتي، رها شد.

چهارم؛ این انشعاب چه تأثیری بر روند انقلاب داشت؟
طبیعی بود که با این انشعاب موضع نهضت آزادی و مهندس بازرگان در فضای سياسی جامعه ضعیف شد. با اشغال سفارت امريكا، فرصت‌طلبانی که به دنبال تسویه‌حساب با حذف نهضت از صحنه سیاسی ایران- به‌عنوان رقیب- بودند، دست‌به‌کار شدند. اسناد سفارت امريكا را غربال کردند و اخبار مربوطه را به قول مهندس سحابی به‌صورت «نیمی از حقیقت» منتشر می‌کردند. دادگاه امیرانتظام را هم عملاً علیه نهضت و مهندس بازرگان به کار بردند و دفاع مهندس بازرگان در دادگاه از مهندس امیرانتظام، نه‌تنها کارگر نشد، بلکه حکم وی را شدیدتر صادر کردند! ضربه اول را استعفای دولت موقت وارد کرده بود و این ضربه دوم بود که بر یک تشکل مدرن اسلامی وارد می‌شد.

اگر فراکسیون سوسیال‌دموكرات در نهضت پذیرفته می‌شد، کسانی که با مواضع ليبرالی نهضت و مهندس بازرگان مشکل داشتند، جذب آن می‌شدند و عملاً این فراکسیون و درواقع نهضت قوی‌تر می‌شد. چپ‌روی سایر سازمان‌های اسلامی، مانند مجاهدین و… تا حدودی تعدیل می‌شد. بحث «ارتجاع ـ لیبراليسم» آن‌قدر مخرب نمی‌شد و آن‌چنان «آزادی» فدای «مواضع ضد امپریالیستی» نمی‌گردید. رادیکاليسم تخریب‌کننده مهار می‌شد. منشعبین پراکنده نمی‌شدند. خط‌کشی با نهضت آن‌قدر «هويتی و برگشت‌ناپذير» نمی‌شد. مهندس بازرگان همچون یک رهبر اپوزیسیون قدرتمند، تأثیرگذار باقی مي‌ماند. بنی‌صدر احتمالاً به چپ‌روی و اتحاد با رجوی پیش نمی‌رفت. رسانه‌هایی مانند «امت» و «میزان» بسته نمی‌شدند و می‌توانستند تأثیرگذار باشند؛ و آن ٢٠٠ نفری که با آقای دکتر یزدی آمده بودند و محصول ١۵ سال کار مداوم ایشان در امريكا و اروپا بودند، چنین پراکنده و جذب دستگاه‌های بوروکراتیک دولتی و بریدن از مواضع نهضت و حتی در مواردی به ضد آن تبدیل نمی‌شدند.

پنجم؛ نقد به منشعبین:
منشعبین و در رأس آنها آقای مهندس سحابی باید پیشنهاد دو فراکسیون در یک حزب را می‌دادند. مهندس سحابی، بدون ادعا و با درویش‌مسلکی، خود را کنار کشید و عملاً میدان را برای بقيه همرزمان سابق خود باز گذاشت و خود به‌تنهایی و در جست‌وجوی دوستان جدید وارد مجلس شد. در مجلس هم فراکسیونی شکل گرفت، ولی پس از مجلس اول در سال ١٣۶۴ از هم پاشید و هرکس به دنبال کار خود رفت و عملاً نهضت و مهندس بازرگان پس از مجلس اول از قدرت حذف شدند و دیگر کارهای فردی مهندس بازرگان و نوشته‌های انتقادی ایشان به‌زحمت تحمل می‌شد. به‌تدریج نهضت از «اپوزیسیون» به «دشمن» تبدیل شد. زندان‌های طولانی و محدوديت‌های متعدد، افراد این حزب باسابقه را به حاشیه راند و جامعه را از تجربه و نظرات آن‌ها محروم کرد.

مهندس سحابی هم با زحمت و مشقت چه در فراکسیون مجلس اول و چه در «شط» (جريان شريعتی و طالقاني) و چه بعدها در ایران فردا بسیار کوشید تا گروهی را سامان دهد و البته همیشه با تهدید و تحدید و زندان و ضدتبلیغ مواجه بود. هیچ‌کدام از این دو تفکر لیبرالدموكراتیک و سوسیال‌دموكراتیک از بین نرفتند، ولی بسیار ضربه خوردند و بسیار خسارت پرداخت کردند و جامعه هم متضرر شد.

مهندس سحابی فکر می‌کرد که با مشکلات فراوانی که مملکت دارد، درگیری حزبی مجاز نیست. از حزب خود را رها می‌کند تا در آن بخش مؤثر باشد. مهندس هم در سازمان برنامه و هم در دو سال اول مجلس مؤثر بود، ولی متأسفانه شرایط به سمتی رفت که حتی در مجلس دوم کاندیدا هم نشد و در صورت انتخاب در مجلس دوم خود را مفید و مؤثر ارزیابی نمی‌کرد. این تفکر اشتباهی بود. وجود یک حزب قدرتمند متعادل و مؤثر به‌مراتب از یک فرد اجرایی، تأثیرگذاری بیشتری دارد. این همان چیزی است که بعداً مهندس سحابی در مقاله مفصل خود در ويژه‌نامه چشم‌انداز در بهار ١٣۸٣، مشکل ایرانیان می‌داند و به آن نقد می‌کند که «فرد» به «جمع» نمی‌پیوندد!

ششم؛ احزاب اصل هستند
داستان غم‌انگیز احزاب در جمهوری اسلامی هزینه سنگینی روی دست ملت گذاشت. فردای ٢٢ بهمن ۵۷ همه‌ گروه‌ها با حرص و ولع به دنبال تشکیل و گسترش احزاب بودند. وقایع خونین اوایل دهه ١٣۶٠ آنچنان احزاب را منفور کرد که حتی فعالیت حزب جمهوری اسلامی که با سلام‌وصلوات تشکیل شده بود، متوقف شد و عملاً احزاب، مسئول گرفتاری‌های جمهوری اسلامی، قلمداد شدند. ٣٠ ‌سال پس از پرداخت آن هزینه‌ سنگين، امروز تمامی کسانی که آن روز مخالف احزاب بودند، حالا می‌گویند که اداره مملکت بدون حزب نمی‌شود، ولی آقایان مهندس بازرگان، دکتر یزدی و مهندس سحابی به اهمیت احزاب واقف بودند و ضرورت آن را از ١٣٣٢ فهمیده بودند. تشکیل نهضت در ١٣۴٠ هم در ضرورت این امر بود. جای این پرسش مطرح می‌شود که چرا برای این آقایان فعالیت‌های دیگر مهم‌تر از حفظ و گسترش نهضت آزادی شده است؟! مأموریت دولت موقت، موقتی بود. در ظرف چند ماه کار آن تمام می‌شد. بعد باید همه به نهضت آزادی باز می‌گشتند و در چارچوب آن کار می‌کردند. نهضت یک سنگر ماندگار بود. آیا اهمیت اداره پست‌های دولتی موقت و یا گرفتاری‌های مملکت، در آن مقطع بیش از حفظ اقتدار و سابقه تاریخی نهضت به‌عنوان یک حزب تأثیرگذار بود؟

این اشتباه استراتژیک همه‌ آقایان بود! اخیراً آقای دکتر محمدمهدی جعفری، یک از منشعبین، در مصاحبه‌ای (رسانه‌ها ١۸ آذر ۹٣) به خود انتقاد کرده و گفته‌اند که ما نباید مستقیماً از نهضت آزادی استعفا می‌دادیم، بلکه باید گفت‌وگو می‌کردیم. این نکته مهمی است، ولی ایشان در ادامه‌ مصاحبه نکاتی می‌گوید که نشان از اشتباه تحلیل در مقطع انشعاب بوده است. آقای جعفری می‌گوید: معتقدیم ملت ایران در حال حاضر در یک حالت انقلابی به سر می‌برد و اگر ما بخواهیم در وضعیت فعلی همپای ملت حرکت کنیم، مجبور به تخطی از تشکیلات خواهیم بود و اگر بخواهیم همپای تشکیلات حرکت کنیم، از ملت عقب می‌مانیم. در این وضعیت بهترین راه استعفاست. این سخن تشکیلات نهضت را یک جسم صلب، جامد و لايتغير حساب می‌کند. مگر این عده نمی‌توانستند راهی مناسب بین منافع ملی و تشکیلات نهضت ایجاد کنند؟ به‌هرحال نهضت، متشکل از افرادی بود که آن را شکل‌ می‌دادند. خاصه که آقای جعفری در جای دیگر می‌گوید که نهضت مثل یک جبهه بود. این هم به نفع تشکیل فراکسیون‌هایی متفاوت بود. آقای جعفری در جای دیگر مصاحبه می‌گوید که علت کاندیداتوری دکتر حبیبی این بود که مهندس بازرگان به علت حملاتی که به ایشان و نهضت و آقای امیرانتظام شده بود، رأی نمی‌آورد و ما [منشعبین] از مهندس خواستیم که کاندیدا نشوند و ایشان به این شرط پذیرفتند که ما هم مهندس سحابی را کاندیدا نکنيم. مهندس سحابی این شرط را پذیرفت و آقای حبیبی را کاندیدا کردیم. این هم یک تصمیم بسیار غیرسیاسی و کاملاً عوامانه بود. اولاً چرا مهندس سحابی را کاندیدا نکنید؟ علی‌القاعده در شأن مهندس بازرگان رقابت با مهندس سحابی نمی‌توانست مهم‌تر از منافع ملی باشد! به فرض که چنین رقابتی بود باید مهندس بازرگان را قانع می‌کردید. بعد با چه تحلیلی دکتر حبیبی را که در ایران شناخته شده نبود، قدرت تبلیغ و رقابت با آقای بنی‌صدر را نداشت کاندیدا کردید؟ بنی‌صدر ماه‌ها برای پیروزی خود کار کرده بود و حبیبی چنین قدرتی نداشت که با او رقابت کند! این هم یک ایراد استراتژیک بود که اگر به فرض مهندس سحابی یا مهندس بازرگان رئیس‌جمهور می‌شدند، به‌ویژه اگر مهندس سحابی می‌شد گرفتاری‌های بعدی پیش نمی‌آمد.

در بیانیه انشعاب که معلوم است نوشته مهندس سحابی است، به‌تفصیل بر پنج محور تأکید می‌شود که عبارت‌اند از:
١. تحلیل پدران و پیشگامان نهضت آزادی از تحولات جهان و انقلاب ایران: در آن اشاره می‌شود که کمیسیون سه‌جانبه به پیشگامی و رهبری دیوید راکفلر و سخنگویی برژينسکی استراتژی جدید غرب را با عنوان «حقوق بشر» طراحی کردند و آن را «حرکت کارتری» تبلیغ می‌کنند و این جهان سوم را به اشتباه انداخت که انقلاب اسلامی ایران هم مرهون آن است. در اینجا تأکید می‌شود که: «همین اشتباه در ارزیابی و تحلیل تاریخی حوادث دو ساله اخیر ایران و جهان، پدران و پیشگامان نهضت آزادی را به آن راه کشاند که خط فکری تحلیلی جدا و منتزعی از آنچه در درون جامعه انقلابی در جریان بود و سیر واقعیت سیاسی و اجتماعی در این سرزمین اتخاذ کنند و بر آن مبنا آثار عملی و حرکتی از خود بروز دهند … خطا در شناخت واقعیت و مبنای فرآیند یک انقلاب و تشخیص انگیزه‌های اصلی و فرعی و عوامل درونی و ذاتی یا بیرونی آن یک امر تاکتیکی یا ناشی از نواقص سازمانی نیست. اینها همه اشتباهات بینشی و تاریخی هستند … ریشه اصلی عقب‌ماندگی نهضت آزادی ایران از سال‌های ۵۶ به بعد در همین واقعیت نهفته است. … ماحصل آن اشتباه تاریخی و بینشی است که اوایل سال ۵۷ نهضت آزادی ایران را به‌رغم همه گذشته‌های غنی و افتخارآمیزش و با همه صداقت‌ها و فداکاری‌ها و تقوای رهبران و کادرها و فعالانش، دچار عقب‌ماندگی از حرکت انقلابی جامعه ایرانی کرد.»

٢. نقش استعمار: در این قسمت با اشاره به نهضت ملی آمده است که: «یکی از آن دلایل [نقش استعمار] آنکه پیشوای بزرگ این نهضت نقش استبداد را نقشی فرعی و ناچیز گرفته بود، ولی این بدان سبب نبود که اصل نهضت و تشخیص استعمار به‌عنوان اصلی‌ترین تضاد و گره‌ كور راه سعادت ایرانیان غلط بوده است. تکامل نهضت ملی و ضد استعماری مصدقی در این بوده و هست که وجه ضد استبدادی و ماهیت مکتبی بر آن افزوده گردد… جنبش ملی ایران از سال‌های 41 به بعد به‌تدریج به آن دست یافت…

ولی رهبران و پدران نهضت آزادی ایران را این اندیشه بوده و هست که بعد از مرحوم مصدق، نهضت فقط علیه استبداد داخلی جریان و تکامل یافته و این دقیقاً خلاف مسیر واقعیت در جامعه ایران مسلمان بوده است. فراموش نکنیم که در دادگاه نهضت آزادی در سال ۴٢ که اوج تأثيرگذاری و پیشگامی و پیشتازی نهضت در حرکت سیاسی، اجتماعی ایران بود، تنها استبداد مورد حمله و تحلیل قرار گرفت و پیشوای فقید و مرحوم ما دکتر مصدق نسبت به مدافعات جناب مهندس بازرگان این ایراد را گرفته بود که چرا هیچ اثری از نقش استعمار در این مدافعات نیست… این یک خطای استراتژیک بود که عامل اصلی و اساسی عقب‌ماندگی نهضت آزادی از انقلاب و انقلابیون شد.

٣. پدرسالاری در نهضت: در این بخش از بیانیه انشعاب، علت توجه‌نكردن به اعتراضات اعضای نهضت در مورد نقش استعمار را پدرسالاری نهضت می‌دانند و می‌‌نویسد «آنها [معترضان] در درون نهضت خود را می‌خوردند و در بیرون به توجیه‌کاری اعلامیه‌ها، بیانات و موضع‌گیری‌های رهبرشان می‌پرداختند و این گذشته‌ از تلخی دردناکش برای اشخاص، به دست گروه‌های خصم نهضت نیز بهانه‌های بسیاری داد… از اشتباهات اساسی و سازمانی یک حزب آن است که رهبران یک حزب همه‌چیز را به خود نسبت دهند… معتقد باشند به دلیل آنکه تأثیر اخلاقی بر ساخت و بافت ارزش و فرهنگ حزب دارند، سازمان بدون ایشان و نظر ایشان هیچ است.»

۴. ناکارایی بافت جبهه‌ای نهضت: در بخشی از بیانیه آمده است که نهضت از آغاز تشکیل از «یک ترکیب ناهمگن به لحاظ مکتبی و گرایشات اجتماعی برخوردار بود.» البته تأکید می‌شود که این بافت در سال‌های ۴٠ تا ۴٢ از کارایی سیاسی کافی برخوردار بود، ولی پس از گذشت ١۵ سال و تغییرات بنیادی در حرکت انقلابی و اسلامی مردم، کارایی ندارد و ضمناً بیانیه اشاره می‌کند که اعضای قدیم نهضت در ١۵ سال گذشته در رفتار و افکار گوناگون رشد یافتند و با شرایط کنونی هماهنگی ندارند و «همین است که هرروز شاهد مواضع سیاسی و اجتماعی مختلفی از جانب سرشناسان قدیمی نهضت آزادی می‌باشیم.»

۵. اعتراض به عملکرد بعضی از افراد: در این بخش از بیانیه آمده است که ما در مهر ١٣۵۸ شروع به همکاری و تلاش برای وحدت به امید حل اختلافات و غلبه بر وجوه تفرقه کردیم تا «مشترکات را تسجیل و تثبیت نمايیم»، ولی حوادث و عملیات در میان دوستان و برادران نهضت آزادی حقایق دردناکی را بر ما روشن ساخت.

تصریح می‌شود که «سنت نهضت چنین بود که همیشه مسائل و افکار و منافع شخصی تحت‌ تأثير مصالح جمع و حرکت جنبش بود، درحالی‌که ما چنین احساس می‌کنیم که امروزه نام نهضت آزادی وسیله‌ای برای تبلیغ و پیش‌برد افکار خاص شخصی و غیرمنطبق با ایدئولوژی توده، نهضت و ارزش‌های انقلاب اسلامی ایران نزد بعضی از برادران و یا پایگاهی برای تبلیغ مصالح شخصی نزد بعضی دیگر شده است.»

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی
روایت مهندس سحابی كه عملاً محور انشعاب از نهضت آزادی بود به‌تفصیل بيان شد. با توجه به صداقت و روشن‌بینی او، این تحلیل از موضع شخص او و سایر جداشدگان، واقعی و اجتناب‌ناپذیر بوده، ولی به لحاظ کار سیاسی و تأثیرگذاری احزاب در تحول جامعه این انشعاب و پیامدهای آن یک اشتباه استراتژیک بوده است همان‌طور که گفته شد سه شخصیت مقصر این انشعاب هستند:

اول. مهندس بازرگان که باید، همچون پدر و مدیرکلی بااقتدار، تشکیلات و ساختار جدیدی برای نهضت طراحی می‌کرد که در آن دو گرایش لیبرال‌دموكرات و سوسیال‌دموكرات بتوانند فعالیت کنند و در چارچوب اساسنامه، آيین‌نامه‌ها و منشور جدید که تنظیم می‌شد، به‌عنوان یک حزب با رعایت مقررات دموكراتیک درون‌حزبی، در خارج از حزب موضع یکپارچه و منسجمی داشته باشند، ولی مهندس از بی‌طرفی خارج شده و به سمت دکتر یزدی تمایل پیدا می‌کند و اين يعنی حذف جناح ديگر.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p9fbu9f