تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
۴ آذر ۱۴۰۱
۱- «لمپنها عناصری از افراد اجتماعی هستند که رویهمرفته در تولید اجتماعی شرکت ندارند، در نتیجه در تولید اجتماعی استثمار نمیشوند، و از طريق طفیلیگری زندگی میکنند.» ( لمپنیسم، علیاکبر اکبری، مرکز نشر سپهر، چاپ اول، خرداد ماه ۱۳۵۲، تهران، ص. ۵)
۲- «قشر متوسط و بالای خردهبورژوای از لحاظ زندگی، متوسط و مرفه است و چون از نظر اقتصادی وضع محکم و بهتری نسبت به قشر پائین دارد، در بعضی از زمینههای اقتصادی و وضع زندگی بدنبال بورژوازی است.» (همانجا، ص. ۲۰)
۳- «خردهبورژوازی متوسط حتا اگر از لحاظ زندگی فقیر باشد و نتواند با درآمد اندکش گذران کند خوشش نمیآید دیگران او را همینطور که هست بشناسند و سعی دارد با سیلی صورتش را سرخ نگه دارد و ادا و اصولهای بالاییها را دربیاورد فقط به این فکر که شاید در آینده خوابهای طلائیاش به حقیقت بپیوندد.» (همانجا، ص. ۲۱)
۴- «همین گرایش رو به بالا او را از تمایل به سمت پائین باز میدارد. در نتیجه نه تنها زندگی و خصوصیات لمپنیسم خوشایند و مورد قبول او نیست، بلکه با آن مخالف است.» (همانجا، ص. ۲۱)
۵- «آن دسته از مشاغل روشنفکری که روشنفکران را به طریقی با لمپنیسم مربوط میکند، و آن قسمت از مراکز اجتماعی و تفریحی که موجب تماسهای موقت و دائم بین روشنفکران و لمپنها میشود، و محیط زندگی و محل سکونت مشترک از شرایط مناسب و مساعدی است که روشنفکران را زیر نفوذ لمپنیسم قرار میدهد.» (همانجا، ص. ۲۱)
۶- تحت نولیبرالیسم، شرایط زحمتکشان به مثابه یک کل، بدتر میشود؛ اما طبقه متوسط که «بینالمللی» میشود، هم به دلیل توانایی مهاجرت به خارج از کشور بدون ترس از تبعیض، و هم به دلیل جابجایی فعالیتها از متروپلهایی که در داخل برای آن فرصتهای شغلی فراهم میآورد، موقعیت اقتصادی خود را نسبت به قبل بهبود میبخشد. بنابراین، در جهان سوم برههای بوجود میآید، که نه تنها بورژوازی بزرگ، بلکه حتا طبقه متوسط نیز پیشرفت میکند، و زحمتکشان به دلیل نئولیبرالیسم رنج میبرند؛ و خود این واقعیت، به سکون در میان ستمدیدگان کمک میکند.
***
اخبار روز
نویسنده: سهیلا وحدتی
۳ آذر ۱۴۰۱
چرا جنبش «زن، زندگی، آزادی» با فحشهای رکیک حرکت میکند؟
چرا استفاده از فحش رکیک در تظاهرات اینقدر رایج است؟ خوب است یا بد؟ بازدارنده است یا به پیش برنده؟ آیا در تضاد با شعار «زن، زندگی، آزادی» است، یا در کنار آن؟ آیا جنبشی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» آغاز شده و به سمت ویرانی استبداد دینی و قانون سرکوبگر درهم تنیده در «اخلاق» آن پیش میرود توانایی سازندگی دارد و میتواند اخلاقی نوین از آن خود بسازد؟ و قانونی نوین که در آن نشانی از زنستیزی و دگرباش ستیزی و خشونت و اعدام و شکنجه نباشد؟
فحشهای رکیک «نه اینوری، نه اونوری، … تو بیت رهبری» و «سبزی پلو با ماهی، … ننه سپاهی» و مانند آن را فراوان در ویدئوهای تظاهرات اعتراضی که از داخل کشور میرسد دیدهایم. اما چرا؟
چرا استفاده از فحش رکیک در تظاهرات اینقدر رایج است؟ خوب است یا بد؟ بازدارنده است یا به پیش برنده؟ آیا در تضاد با شعار «زن، زندگی، آزادی» است، یا در کنار آن؟
من در این نوشتار کوتاه تلاش میکنم واقع بینانه – یعنی نه در ستایش و نه در نکوهش این پدیده را توضیح دهم. طبیعی است که این گفتار کوتاه کافی نیست و این بحث به کمک دوستان میتواند به پیش برده شود.
گنجاندن این فحشهای رکیک در شعارها به ظاهر غیراخلاقی است. اما نکته همین جاست که این شعارها بیانگر زیر پا گذاردن «اخلاق» جمهوری اسلامی است در هنگامه اعتراض شدید به قوانین استبدادی جمهوری اسلامی!
حکومت جمهوری اسلامی نه تنها دین و دولت را در هم ادغام کرده بلکه ارشادگر «اخلاق» فردی نیز شده و رفتار شخصی شهروندان را از روزه خواری و شرابخواری گرفته تا حجاب و رفتار جنسی کنترل میکند. اگر اعتراض به حکومت پهلوی و قانون استبدادی آن به نام دین و اخلاق صورت گرفت، اعتراض به حکومت جمهوری اسلامی که قانون و دین و اخلاق را قبضه کرده است، به نام بیاخلاقی و توهین به مقدسات صورت می گیرد.
در نخستین جوامع بشری که مردم به صورت قبیلهای زندگی میکردند، نظم جامعه با دستورات دینی برقرار میشد. همه یک دین داشتند و از یک سری مقررات دینی اطاعت میکردند. خوب و بد با احکام دین سنجیده میشد و دستورات دینی حکم اخلاق را هم داشت، مانند دزدی نکن، آدم نکش. دین همچنین قانون بود و مجازاتهایی برای سرپیچی از دستورات دینی داشت، مانند قطع دست یا قصاص. اگر کسی از اصول دینی سرپیچی میکرد، یعنی که از اصول اخلاقی و اصول قانونی سرپیچی کرده و با دستورات دین مجازات میشد چرا که دین همزمان قانون هم بود.
شهرنشینی که آغاز شد، قانون تدوین شد تا نظم بر جامعه حکمفرما باشد. چرا که همه مردم یک دین نداشتند و قانون واحدی باید بر همه مردم حکومت میکرد. بگذریم که شاید برخی از قوانین از همان دستورات دینی سرچشمه میگرفت، اما قانون جدا از دین بود و نام دین بر خود نداشت. قوانین آشوری و سنگ نبشتههای آشور بانی پال نمونههای قانون جدا از دین و مذهب هستند که حکومت وضع کرده بود.
قانون یک سری رفتارهای نادرست را جرم شناخته و برای آنها مجازات تعریف میکند. ازین رو قانون نیازمند بازوی اجرایی است که مجازات را اعمال کند در حالیکه دین میتواند به صورت یک امر فردی باشد یا توسط جمع پذیرفته شود و میتواند بدون بازوی اجرایی هم وجود داشته باشد در حالیکه قانون بدون بازوی اجرایی معنا ندارد.
اما پدیده دیگری نیز در جامعه بشری هست: اخلاق. برعکس قانون، اخلاق نیازی به بازوی اجرایی ندارد. و برعکس دین، اخلاق هیچ اصل و پایه و دستوری ندارد و از همین رو بسیار پویاست و با زمان به پیش می رود. اخلاق، یا به زبان ساده شناخت رفتار خوب و بد یا ارزشگذاری رفتار خوب و بد است. بحثهای حوزه اخلاق گاه خیلی پیچیده است، و می تواند دینی باشد، غیر دینی باشد، در قانون تاثیر بگذارد و آن را به پیش ببرد، و یا از آن تاثیر بپذیرد، ولی نیازمند بازوی اجرایی نیست. اخلاق پوینده است و با رشد و پیشرفت و توسعه جامعه و حتی افراد، رشد میکند و بر قانون و چه بسا بر دین تاثیر میگذارد. برای نمونه، دینهای ابراهیمی سنگسار دارد ولی با رشد اخلاق جمعی دیگر سنگسار اجرا نمیشود همانگونه که قصاص دیگر به عنوان یک مجازات پذیرفته نمیشود.
اصول و باورهای دینی با گذشت زمان چندان تغییر نمیکند اما قانون با نیازهای جامعه و شرایط روز تغییر میکند. حوزه پوشش اخلاق گستردهتر از دین و قانون است و نیز میتواند در میان روشنفکران سالها و دههها جلوتر از قانون باشد. اخلاق در همه زمینهها حساستر است و رفتارهایی را که شاید قانون جرم نداند مورد قضاوت قرار میدهد مانند خیانت به همسر. برخی افراد از نظر رشد اخلاق میتوانند جلوتر از دیگران حرکت کرده و به آگاهسازی آنان کمک کنند مانند آگاهسازی در زمینه حقوق حیوانات. این آگاهسازی جمعی معمولاً به پذیرش جمعی یک قضاوت رفتاری انجامیده و باعث میشود برخی رفتارها از نظر قانونی قابل مجازات باشد مانند آزار حیوانات.
با این نگرش کوتاه به رابطه دین و قانون و اخلاق میخواهم نتیجه بگیرم که در هر جامعهای معمولاً این سه از یکدیگر جدا هستند گرچه در برخوردی پویا و دائمی با یکدیگر ارتباط دارند و معمولا اخلاق است که روی دین و به ویژه قانون اثر میگذارد و آن را به پیش میبرد.
همپوشانی کامل دین، قانون و اخلاق در حکومت جمهوری اسلامی
در حکومت جمهوری اسلامی این سه – دین و قانون و اخلاق – توسط حکومت جمهوری اسلامی و با قدرت تمام در هم ادغام شدند. اسلام حکومتی به یکباره جای دین فردی و قانون جامعه و اخلاق را گرفت. اسلام دین رسمی کشور شد، قانون مجازات اسلامی برقرار شد، و «اخلاق» جمهوری اسلامی بر رفتار فردی به ویژه رفتار جنسی و حجاب زنان حاکم شد. و در حقیقت میتوان گفت که اخلاق فردی و اجتماعی را در سطح جامعه به عقب راند. از آنجایی که دین و قانون و اخلاق در چارچوب حکومتی استبدادی بر هم منطبق شد، آزادیهای فردی و اجتماعی به شدت محدود شد و رفتارهای فردی مورد مجازاتهای شدید اسلامی قرار گرفت. و طبیعی است که اعتراض به حکومت استبدادی جمهوری اسلامی به یکباره هر سه را با هم نشانه رود.
افراد جامعهای که از استبداد شدید جمهوری اسلامی به تنگ آمدهاند، چنان غریدند که ناگهان همه نظم قانونی و مقررات اخلاقی زورکی و قوانین اسلامی را که به آنها زورچپان شده بود با دور انداختن روسریها و نیز با رکیکترین فحش ها که در حقیقت پا گذاشتن بر روی ابتداییترین اصول اسلامی و قانونی و اخلاقی است، بر هم ریختند.
جوشش گسترده مخالفت با جمهوری اسلامی برای بیان میزان نفرت مردم و به ویژه جوانان از این حکومت استبدادی چنان بود که به ناگهان همه پردههای «عفت» را که رژیم چهل سال تبلیغ کرده و دوخته بود درید و همان چماق اخلاق را که بر سر مردم کوبیده میشد وارونه کرده و با فحشهای رکیک بر سر حکومت کوبید.
شدت خشم به گونهای است که مردم دسته جمعی و با صدای بلند به هر نماد تقدس حکومت فحش می دهند، آن هم فحش های رکیک. این تابوشکنی نه تنها از سوی مردان که از سوی زنان جوان نیز دیده میشود که به صدای بلند …ری را که ندارند به رهبر حواله میدهند.
دریدن پرده ها و حجاب واژه ها و حجاب زنان
من که همواره از حجاب واژهها گفتهام* خوشحالم که تابوی واژههای جنسی شکسته شده و زنان جوان هم بی پروا همه گونه واژه را به کار میبرند. اما تاسف ازین است که این واژهها را در چارچوب رکیک به کار میگیرند یعنی فحشهایی که تهدید به تجاوز جنسی است.
خشونت کلامی از نوع تهدید به تجاوز جنسی ابزار خشونتی است که ماهیت زنستیز و دگرباش ستیز** دارد. زنان همواره قربانی تجاوز بودهاند و تجاوز ابزار خشن سرکوب بوده است که هنوز هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی در جنگها به کار می رود. انتظار ما از جنبشی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» و طلایه دفاع از حقوق زنان آغاز شد این است که خود سرکوبگر و تجاوزگر نشود، حتی به صورت نمادین. آیا این شعارها نشانگر آن است که رهبری جنبش از دست زنان بیرون آمده و اکنون زنان دنبالهرو شده اند؟
دستاوردهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» دریدن پردههایی بود که دیگر دوخته نخواهد شد! و حجاب اجباری زنان فقط یکی از این پردههای دریده شده است. قداست حکومت دینی، وحشت از دیکتاتوری، و ترس از تابوشکنی همه و همه فروریخته است و دیگر هرگز به سبک گذشته برقرار نخواهد شد. آیا جنبشی که با شعار «زن، زندگی، آزادی» آغاز شده و به سمت ویرانی استبداد دینی و قانون سرکوبگر درهم تنیده در «اخلاق» آن پیش میرود توانایی سازندگی دارد و میتواند اخلاقی نوین از آن خود بسازد؟ و قانونی نوین که در آن نشانی از زنستیزی و دگرباش ستیزی و خشونت و اعدام و شکنجه نباشد؟
پوند کوتاه: https://tinyurl.com/4aymxvnz