تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
ع. سهند
۱۵ دیماه ۱۳۹۰
آقای برقعی و امثالهم که جای خود دارند! کدام انسان منصف، ميهندوست و آگاهی است که بداند گردانندگان سايت «کارزار همبستگی با جنبش سبز مردم ايران» که چند ماه قبل از تجاوز امپرياليستی به ليبی، با ناديده گرفتن تجارب يوگسلاوی، عراق و افغانستان، از زبان آقای آبراهاميان مینوشتند: «واقعيت این است که شرایط کنونی با وضعیت آن زمان [۲۸ مرداد ۳۲] تفاوت بسیار دارد. آمریکا دیگر قدرت آن دوران را ندارد و مشکلات ایران بیشتر داخلی هستند تا خارجی. بهنظر من دورهٔ امپریالیسم به شکل گذشتهٔ آن بهپایان رسیده است. ما باید این واقعیت را در نظر بگیریم. بنابراین، دیدگاه قدیمی معتقد به قدرقدرتی امپریالیسم آمریکا دیگر پایهای در واقعیت ندارد» تودهای هستند و به نتيجهگيری آقای برقعی نرسد؟
آقای برقعی و امثالهم که جای خود دارند! کدام انسان منصف، ميهندوست و آگاهی است که با عملکرد ناشران «نامه مردم» در عرصه مبارزات ضدامپرياليستی طی يک دههونيم گذشته (از مائدۀ آسمانی دانستن اشغال عراق، تا رفتن به پارلمان انگلستان، از شرکت در کنفرانسهايی چون «مجمع پارلمانی شورای اروپا» و مسابقه با سلطنتطلبان و ليبرالها برای احراز مقام قهرمانی در مبارزه برای «حقوق بشر» در اين جلسات، تا همسويی با آنها در مورد سوريه و طرح خاورميانه بزرگ، از دست بردن در اسناد رسمی حزب تودۀ ايران تا جوسازی عليه تودهایهای اصيل و سرموضع) و تحليلهای زير در باره تجاوزات امپرياليستی به عراق، ليبی و سوريه و … آشنا باشد و به نتيجهگيری آقای برقعی نرسد؟
بستر عينی تودهایستيزی «جديد» برقعیها!
آقای محمد برقعی اخيراً مطلبی تحت عنوان «تودهایهای جديد» منتشر کرده است. پيام اصلی آن مطلب در عبارات زير خلاصه شده است: «در سالهای اخیر با مرگ شوروی و حزب توده، توده ایهای دیگری در حال رشد هستند. با همان فلسفه منتها جای شوروی را غرب و بويژه آمریکا گرفته است. اینان همه سقوط حکومت سیاهکار و بیرحم جمهوری اسلامی را در گرو حمایت غرب از ملت ضعیف و مستأصل ایران میدانند.»۱
نوشته برقعی، با استقبال طيف دشمنان و مخالفان حزب تودۀ ايران، و توّابين و برديدگان از جنبش انقلابی و ضدامپرياليستی ايران روبهرو شده است. برخی از اين محافل و سايتها با انتشار نوشته برقعی در عمل با يک تير دو نشان میزنند: هم زهر تودهایستيزی خود را میريزند و هم مانند آن دزدی که به ميان جمعيت رفته بود و همصدا با افراد مالباخته فرياد میزد «آی دزد، آی دزد»، سعی عبثی برای پنهان کردن رويکرد سياسی و تبليغاتی خود و جريانات متحد خود دارند. نشريه «راه توده»۲ و دو امضای ديگر (که قبل از اين، هيچ نشانی از آنها نبوده و احتمالاً آنطور که تجربه نشان میدهد بعد از اين هم با همين امضاءها در باره هيچ موضوع ديگری اظهارنظری نخواهیم دید)۳ به آن واکنش نشان دادهاند. ناشران «نامه مردم» طبق معمول زبان در کام و قلم در نيام کشيده و در عوض در نوشتهای۴ به دشنام و پرخاش به «راه توده» پرداختهاند!
پرسشهای اصلی که اين نوشتار به آنها خواهد پرداخت عبارتند از: برقعیها در کجای طيف ضدتودهای قرار دارند و آيا امثال برقعی تازه به ويروس چپستيزی و تودهایستيزی مبتلا شدهاند؟ منظور آنها از «تودهای جديد» و «نئو-تودهای» چيست؟ آيا برقعی در اين مورد هم پُر پوچ میگويد، يا اينکه «چيزکی» هست که وی سعی دارد ضمن تسکين بيماری مزمن تودهایستيزی خود، در بارۀ آن «چيزها» بگويد و بنويسد؟
طيف دشمنان و مخالفان حزب تودۀ ايران
زندهياد نورالدين کيانوری در نوشتهای طيف «دشمنان و مخالفان حزب تودۀ ايران، ريشههای اجتماعی و انگيزههايشان» را «به چهار گروه، با ماهيت طبقاتی و سياسی چهارگانه» تقسيم کرده است. بدون ترديد با توجه به عواملی مانند تغييرات جمعيتی، اجتماعی، طبقاتی؛ دگرديسی نيروهای اپوزيسيون؛ رشد بیسابقه اقشار بينابينی و به ويژه رشد قشرهای مرفه خردهبورژوازی؛ شکلگيری و نيرومند شدن جناحهای مختلف سرمايهداری هوادار و مخالف نظام جمهوری اسلامی ايران در سه دهه گذشته، فروپاشی اتحاد شوروی؛ تفکيک صف اعضاء، هواداران و دوستداران حزب تودۀ ايران به حداقل چهار گروه اصلی متمايز؛ اسامی افراد و جريانات و نيروهای اين طيف تغيير و خود طيف متورم و گستردهتر شده است. اما چهارچوب کلی نگرش طبقاتی به «ريشههای اجتماعی و انگيزههای طيف دشمنان و مخالفان حزب تودۀ ايران»، هنوز صلابت علمی خود را حفظ کرده است، و میتواند و بايد در بررسیها و پژوهشهای امروز نيز به کار گرفته شود.
اول- نيروهای وابسته به ضدانقلاب
«بدون ترديد آشتی ناپذيرترين و کينتوزترين دشمنان حزب تودۀ ايران را نيروهای وابسته به ضدانقلاب تشکيل میدهند. ضدانقلاب ايران، با پايههای جهانی و درونیاش، به حق حزب تودۀ ايران را دشمن خطرناک، پيگير و در آخرين تحليل گورکن خود به شمار میآورد.»
دوم- سازشکاران و تسليمطلبان- هواداران ادامه نظام سرمايهداری
متشکل از سرمايهداران ليبرال، جبهه ملی، به رهبری بختيار و نهضت آزادی، به رهبری مهندس بازرگان و بخش قابل توجهی از روحانيت طراز بالا.
سوم- دشمنان و مخالفان حزب تودۀ ايران در ميان چپنماها و چپگراها
«پايگاه طبقاتی اين گروهها به طور عمده اقشار بينابينی، و در درجه اول قشرهای مرفه خردهبورژوازی است. البته از يکسو بخشی از طبقه کارگر و زحمتکشان نيز هم برای مدت کوتاه و محدود میتواند گول شعارهای فريبنده و ظاهر آراسته اين گروهها را بخورد. از سوی ديگر اين گروهها زمينه بسيار مناسبی برای نفوذ و عمل عناصر وابسته به ضدانقلاب هستند. اين عناصر با تظاهر به «چپ» خود را «انقلابی» جا میزنند و تمام تلاششان در جهت منحرف ساختن اين گروههای ناآگاه به سمتگيریهای ضدانقلابی است. گروههای چپنما و چپگرا، به تناسب وابستگیشان به لايههای گوناگون اقشار بينابينی، دارای موضعگيریهای سياسی گوناگون و ناهمگون هستند. در ايران و در همۀ کشورهای نظير ايران، در شرايط معين، از اين قبيل گروهها و گروهکها به تعداد زياد مانند قارچ از زمين میرويند. آن بخش از اين گروهها که نمايندۀ لايههای بالايی اقشار بينابينی هستند و اکثراً مانند وابستگان «سازمان پيکار»، «اتحاديه کمونيستها»، «تروتسکيستها» و «جبهه دمکراتيک ملی» با ماسک خيلی چپنمايانه، زير پرچم دفاع از «مارکسيسم- لنينيسم انقلابی» عمل میکنند، دقيقاً در مواضع بورژوازی ليبرال، يعنی در مواضع سازش و همکاری با امپرياليسم و ضدانقلاب قرار دارند. و به همين جهت هم موضعگيريشان نسبت به حزب تودۀ ايران، درست به علت ماهيت کارگری، ضدامپرياليستی و خلقی اين حزب، عيناً همان موضعگيری ضدانقلاب و ساواک و آريامهر و ليبرالهاست، منتهی به آن رنگ «سرخ» زده شده است.»
چهارم- دشمنان و مخالفين حزب تودۀ ايران در ميان مبارزان مذهبی
«مبارزان مذهبی واحد همگونی را تشکيل نمیدهند، نه از لحاظ مبناء و موضعگيریهای طبقاتی و نه از لحاظ شيوۀ تلفيق، و يا بهتر بگويم، پياده کردن اصول اسلام در زندگی اجتماعی… طيفی که پايه اجتماعی مبارزان مذهبی را تشکيل میدهد، از يکسو زحمتکشان و از سوی ديگر بخشهايی از خردهبورژوازی مرفه و سرمايهداری کوچک را در بر میگيرد. وجود عناصری از سرمايهداری متوسط و احتمالاً سرمايهداری بزرگ در اين اردوگاه، پديدۀ استثنايی است. همين طيف وسيع و ناهمگون و متنوع، موجب آن شده است که گروههای سياسی متعددی، که در بعضی موارد تميز ويژگیهای آنان از يکديگر دشوار است، به وجود آيد. به همين جهت تفاوتهای جدی در عمل مبارزان مسلمان در ميدانهای گوناگون فعاليت سياسی و اجتماعی ديده میشود.»۵
جهانبينی و افکار محمد برقعی
عمدهترين نوشتهها و مصاحبههای محمد برقعی در وبلاگ او جمع آوری شده است.۶ با نگاه کلی، اما دقيق به آنها میتوان افکار و انديشههای او را به سنگهای آسمانی تشبيه کرد که در کهکشان گفتمان سياسی- اجتماعی- اقتصادی جهان و ايران در مدارهايی حرکت میکنند. سنگهای آسمانی زمخت، بیشکل و بیقواره، که تحت تأثير نيروی جاذبه سيارههای اصلی و اجسام سماوی سنگينتر در مداری میچرخند، و از پيدايش تصادفیشان در زمان «زايش بزرگ»، و از خطرات احتمالیشان برای سيارههای مستعد داشتن انواع شناخته و ناشناخته حيات، و نهايتاً از انفجار درونی يا تصادمی محتوم آنها خبر میدهند.
محمد برقعی به مکتب ليبرال دمکراسی خداپرست، اما ظاهراً خدانترس، تعلق دارد (چون اگر از خدا میترسيد اينچنين و اينهمه دروغ نمیگفت!) ليبرال دمکراسی (سکولار و مذهبی) سنتاً، حتا در زادگاه خود، چپستيز است. چپستيزی سنتی و طبقاتی ليبرال دمکراسی در جوامعی مانند ايران- که وجود فرماسيونهای اقتصادی- اجتماعی گوناگون در کنار هم، بافت اجتماعی، سياسی و فرهنگی آن را نامتجانس میسازد- شکلها و تظاهرات قشریتر و غيردمکراتيکتری از غرب به خود میگيرد. اين قشریگری ليبرال دمکراسی را در وبلاگ برقعی به وضوح میتوان ديد.
«تودهای جديد» يا تودهای سابق؟
برقعی و ليبرال دمکراتهايی امثال او، وقتی از محسن سازگارا و اکبر گنجی، سعيد حجاريان، حشمتالله طبرزدی، عبدالکريم سروش، علی افشاری، علی مزروعی، ميرحسين موسوی، و غيره حرف میزنند نمیگويند «پاسدار سابق»، «بازجوی سابق»، «بسيجی سابق»، «انقلاب فرهنگیکن سابق»، «خبرچين سابق»، «چپ اسلامی سابق»، «نخستوزير سابق رژيم» يا «عضو سابق مجمع تشخيص مصلحت نظام» و غيره. آنها وقتی از خيل ليبرالهای جديد و فعالين «حقوق بشر»ی که نوشتههايشان در کنار و همصدا و همسو با نوشتههای برقعیها منتشر میشود حرف میزنند نمیگويند «اقليتی سابق»، «اکثريتی سابق»، «مجاهد سابق»، «پيکاری سابق»، «مائوئيست سابق»، «تروتسکيست سابق» و غيره. اما اگر شخصی که روزی- روزگاری از کنار دفتر حزب تودۀ ايران رد شده باشد، يا در گذشته از سر «جوانی» و «جهالت» مدتی به دنبال برنامه حزب تودۀ ايران افتاده باشد، و امروز در يکی از فروشگاههای اروپا يا آمريکا او را به جرم برداشتن يک پاکت سيگار بگيرند، فوراً تيتر بزرگ میزنند که «يک تودهای سابق (يا عضو سابق سازمان جوانان حزب توده) به جرم اختلاس کلان از شرکت دخانيات دستگير شد.»
محمد برقعی در نوشتهها و مصاحبههای خود، دو اصطلاح «تودهای جديد» و «تودهای سابق» را به صورت مترادف به کار برده است. به عنوان مثال، وی در گفتوگويی با راديو آزادگان (مورخ ۲۸ دسامبر ۲۰۰۸) تحت عنوان «کنگرهها و نشستها، در همین رابطه مراسم بزرگداشت ۸۰ سالگی تولد داریوش همایون با حضور برخی از اعضاء سابق حزب توده، جوانان آن و کنفدراسیون»۷ اين ترفند ضدتودهای را به کار بسته، و حضور برخی از بريدگان جنبش انقلابی و چپ ايران، و از همفکران و همرزمان امروز خود در «جبهه واحد ضدولايت فقيه» در کنار داريوش همايون را با عنوان «اعضای سابق حزب توده [و] جوانان آن» معرفی کرده است.
برقعی در نوار مورخ ۶ آوريل ۲۰۱۱ گفتوگو با راديو آزادگان تحت عنوان طولانی «بهمراه حزب توده با توجه به وابستگی بشوروی درکل وابستگی را زشت وغلط نمیدانستند و بشدت ضدغرب و در تضاد با نیروهای ملی بودند، نام و یاد مصدق معیار شناخت وابستگان و استبدایان»۸ نيز همينکار را کرده است. برای پی بردن به ماهيت و انگيزه تودهایستيزی «جديد» برقعیها و نشان دادن دور باطلی که امثال برقعیها در آن قرار گرفته اند، مورد يکی از اين بريدگان از جنبش انقلابی و ضدامپرياليستی مردم ايران را (که هم «کيهان» آقای شريعتمداری در تهران و هم «کيهان» لندن هنوز او را تودهای معرفی میکنند)، و برخورد تنگنظرانه و حسادتبار و در عينحال تودهایستيزانه برخی ديگر از بريدگان از جنبش انقلابی به او را بررسی میکنيم.
آقای هوشنگ اسدی، به اعتراف خود، مدت دو سالونيم از عمر خود را در صفوف حزب تودۀ ايران «تلف» کرده است. وی مدتهاست که راه خود را میرود و در همان ليگ فعالين اپوزيسيون «دمکرات» و «چپ حقوق بشر»ی ايران، در ارتباط با محافل، آژانسها و سازمانهای غيردولتی وابسته به دولتهای امپرياليستی نان و ماست خود را میخورد. وی سال گذشته، در همان ليگ به خاطر نوشتن کتاب «نامههايی به شکنجهگرم» برندۀ «جايزه بينالمللی کتاب حقوق بشر سال ۲۰۱۱» شد. يکی از رقبای او به نام آقای ايرج مصداقی در نوشتهای که در نشریه «آرش» قليچخانی، شماره ۱۰۵-۱۰۶، اسفند ۱۳۸۹ منتشر شد، اسدی را «يکی از توابین زندانهای رژیم جمهوری اسلامی» ناميد و به آن بهانه، با سر و صدای گوشخراشی بر طبل تودهایستيزی خود کوبيد، بعداً نوشته منتشر شده در «آرش» را تکميل کرد۹ و برای مطلب تکميل شده در «کيهان» لندن چنين تبليغ کرد: « موضوع: جایزه حقوق بشر برای یک تودهای که هم ساواکی بوده و هم واواکی شده! بابا، ایول! یک جایزه حقوق بشر هم به کتاب چاخانهای هوشنگ اسدی به نام «نامه به شکنجهگرم» دادند. طرف هم ساواکی بوده و هم بعداً برای کیهان تهران از زندان چیز مینوشته. ای حقوق بشر کجایی؟! اون از حکومتمون اینم از روشنفکرمون! چاخانهاش رو در لینک زیر بخوانید…»۱۰
از طرف ديگر آقای محمد کرمی از اعضای سابق «سازمان مجاهدين خلق ايران»، در وبلاگ خود به نام «عياران» و در نوشتهای به نام «ايرج مصداقی کيست؟» که در داخل کشور در وبلاگ «عدالت در جمهوری اسلامی ايران» نيز بازانتشار يافته است در معرفی او مینويسد:
«آقای ایرج مصداقی از هواداران فاز سیاسی این فرقه است که در سال ۱۳۶۰ دستگیر میشود و در زندانهای تهران بوده است وی تا سال ۷۰ در زندان به سر میبرده است… اوج شاهکارهای وی یا به تعبیر درست رجوی کار وی در سال ۱۳۶۷ بود. داستان از این قرار بود که بعد از عملیات خودکشی سال ۶۷ که فرقه رجوی به آن نام فروغ جاویدان گذاشت، در زندانهای رژیم خمینی خونخواران و لاشخورها و کفتارها به جان زندانیان بیدفاع و اسیر افتادند. در یک به اصطلاح دادگاه یک دقیقهای از زندانیان سؤال میکردند که منافقین را قبول داری یا نه؟ سر موضع هستی یا نه؟ نظرت در رابطه با منافقین چی است؟ و … از این قبیل سؤالات. هر کس به هر نحوی جواب میداد که سازمان را قبول دارد در یک سمت قرار میدادند و کسانی که سازمان را رد و محکوم میکردند در سمت دیگر قرار میگرفتند که همان لاشخورها و کفتارها بودند و زندانیان اسیر را که از حسینیه اوین دسته دسته برای اعدام میبردند در محل جوخه اعدام آنها را که به خط میکردند و خونخواران شبپرست که لحظاتی بعد میخواستند سینه این فرزندان بیدفاع را آماج گلولهها قرار بدهند. در کنار جوخه آتش آقایان ایرج مصداقی، اصغر مهدیزاده (که هم اکنون در فرقه رجوی است ) و … شروع به شعار دادن میکردند و خونخوران شبپرست سینه فرزندان این مرز و بوم را آماج گلوله قرار میدادند در واقع شعار آقایان فرمان آتش بود. پس از آن مزد خود را گرفت که همانا چند صباحی زنده ماندن بود و در سال ۱۳۷۰ از زندان آزاد شد و به ترکیه رفت و مجدد به فرقه رجوی وصل شد و به اروپا رفت. در اروپا فرقه رجوی مسأله پناهندگی او را حل کردند وی مجدد شروع به فعالیت کرد. در سال ۱۳۷۳ وی مدتی به کار مالی اجتماعی در سوئد پرداخت و پس از آن به بخش پشتیبانی شورای ملی مقاومت در پاریس به دفتر شورا رفت. و آقای ایرج مصداقی که دستانش تا مرفق آغشته به خون است مدتی است در پشت انجمنهای پوشالی ساخته فرقه رجوی اشک تمساح برای افراد جدا شده که در تیف مستفر بودند میریزد و همین فرقه جنایتکار رجوی بود که با توطئههای که کردند تمام افراد تیف را در شهرهای عراق و ترکیه و یونان آواره کرد و حالا هم دست از سر آنان برنمیدارند. هموطنان عزیز پشت این ماسک ایرج مصداقی و انجمنهای پوشالی که وی از آنها نام میبرد کسی نیست بجز فرقه جنایتکار رجوی و در راس آن مریم عضدانلو قجر (قاجار) …»۱۱
آقای ایرج مصداقی در جای ديگری در معرفی خود چنين میگويد: «من پیش از انقلاب در آمریکا با کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی برای احیای واحد جنبش دانشجویی (احیا) فعالیت میکردم. سپس در داخل کشور با مجاهدین همکاری میکردم. البته همان موقع که آمریکا بودم نیز گرایش مذهبی داشتم اما چون آبم با انجمن اسلامی و دیدگاههای راست توی یک جوب نمیرفت ترجیح میدادم با بچههای چپ فعالیت کنم. در ارتباط با مجاهدین دستگیر شدم. دهسال زندان بودم. الان هم دارای گرایش مذهبی نیستم، با هیچ گروه و دسته سیاسی همکاری نمیکنم. بصورت مستقل در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر، حقوق فعالیت میکنم…»۱۲
البته، شواهد (عمدتاً نشريات، کتب و انتشارات سازمان «مجاهدين» که وی از آنها به عنوان منابع نوشتههای خود وسيعاً استفاده میکند) ادعای عدم همکاری وی با «هيچ گروه و دسته سياسی» را رد میکنند. مصداقی کتابی به نام «نه زيستن نه مرگ» در ۱٫۶۰۰ صفحه نوشته و در آن به بهانه نقل خاطرات سالهای زندان خود، تودهایستيزی را به اوج ابتذال رسانده است. جالب اين است که آقايی به نام بهروز جليليان از اعضای سابق «پيکار» در مطلبی به نام «همزيستى با مرگ- مرورى بر مجموعه چهار جلدى كتاب: نه زيستن نه مرگ»۱۳ که در نشريه «آرش» و در چند سايت مختلف اینترنتی و از جمله سايت «اندشیه و پیکار» متعلق به آقای تراب حقشناس از رهبران «پيکار» منتشر شد، با سکوت از کنار تمام دروغهای آقای مصداقی که به سازمان «پيکار» مربوط نمیشوند، گذشته است!! همين آقای جليليان که گويا در استراليا زندگی میکند در مطلبی تحت عنوان «همراه با صدمین شمارۀ «آرش» پرویز قلیچخانی در سیدنی استرالیا»۱۴ که در «اخبار روز» منتشر شد به مجيزگويی بزرگ-تودهایستيز، جناب آقای پرويز قليچخانی پرداخت!
«تودهایهای جديد» در ميان ما؟!
زندهياد احسان طبری در معرفی سيمای مردمی و انقلابی حزب تودۀ ايران چنين میگويد: «حزب تودۀ ايران، حزب با تجربهای است، يعنی در فراز و نشيب يک زمانه دشوار مجبور شده است بيانديشد و حقايق عام را بر واقعيات مشخص تطبيق دهد. به عبارت ديگر موفق شده است در کنار تئوری عمومی جنبش انقلابی، تئوری مشخص جنبش انقلابی در ايران را تنظيم نمايد. اين خصيصه حزب بايد به نيروهای مترقی ديگر (که به ويژه از جهت جهانبينی عمومی با نظريات حزب موافقت دارند) توجه دهد که با سخن اين حزب، با همان نحو جدی که در خورد اين سخن است، برخورد نمايند.»۱۵
در گذشته، در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷، نيروهايی وجود داشتند که گرچه از جهت جهانبينی عمومی با نظريات حزب تودۀ ايران موافق بودند، اما تئوری مشخص حزب برای جنبش انقلابی ايران را قبول نداشتند. از نقطهنظر تاريخی، تفاوتهای اساسی بين تئوریهای آنان و تئوری مشخص جنبش انقلابی تنظيم شده به وسيله حزب تودۀ ايران را میتوان در چهار مورد کلی خلاصه کرد:
الف- تعريف مرحله انقلاب: انقلاب ملی- دمکراتيک يا انقلاب دمکراتيک خلق،
ب- شيوه مبارزه: سازماندهی تودههای زحمتکش برای مبارزات گستردۀ مردمی يا مبارزه مسلحانه (چريکی شهری يا محاصر شهر از طريق روستا)،
ج- هژمونی يا سرگردکی انقلاب: جبهه متحد خلق يا سرکردگی طبقه کارگر،
د- راه رشد: راه رشد غيرسرمايهداری يا راه سوسياليستی.
بلافاصله بعد از انقلاب بهمهن ۱۳۵۷، واقعيات جامعه انقلابی موجب ريزش عظيمی در صفوف مخالفان تئوری مشخص جنبش انقلابی حزب تودۀ ايران شد. گرچه برخی لجوجانه، برخلاف حرکت تحولات و رويدادها در جامعه انقلابی، به تئوریهای باطل شده خود چسبيده ماندند. فروپاشی تجربه ساختمان سوسياليسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی، سرکوب حزب تودۀ ايران، زدن سر و مغز حزب با کشتار رهبران دانشمند، انقلابی و مجرب آن، شيوه رهبری غيردمکراتيک و ولايت فقيه سکولار حاکم شده بر تشکيلات رسمی حزب، فضای سياسی بسته و مختنق داخل کشور، و رکود و ايستايی حاکم بر فضای سياسی مهاجرت اخير موجب دگرگونی و دگرديسی در صفوف اعضاء، هواداران و دوستداران حزب تودۀ ايران شده است، به نحوی که در حال حاضر چهار گروه اصلی را میتوان از هم تميز داد:
۱- آنهايی که ديگر نه تئوری عمومی جنبش انقلابی و نه تئوری مشخص جنبش انقلابی حزب را قبول ندارند. افرادی مانند آقايان هوشنگ اسدی، بابک اميرخسروی و امثالهم از اين گروه، راه خود را از حزب تودۀ ايران جدا کردند و زندگی ديگری را آغاز نمودند. اما متأسفانه افرادی از اين گروه هستند که هنوز مانده اند و از حزب تودۀ ايران، نام، تشکيلات و ميراث آن دست برنمیدارند.
۲- آنهايی که حداقل در حرف، تئوری عمومی جنبش انقلابی (مارکسيسم- لنينيسم) را قبول دارند، اما تئوری مشخص جنبش انقلابی حزب تودۀ ايران را، با دستآويز مبارزه با «باند» کيانوری کنار گذاشته اند.
۳- آنهايی که تئوری عمومی جنبش انقلابی (مارکسيسم- لنينيسم) را ديگر قبول ندارند، اما به تعبيری غیرعلمی، سطحی و قشری از تئوری مشخص جنبش انقلابی حزب چسبيده اند و آن را در اشکالی مانند هواداری از «جنبش سبز» و يا از اين يا آن فرد «اصلاحطلب»، به جای تشخيص جايگاه روند اصلاحات در تئوری مشخص جنبش انقلابی حزب تودۀ ايران، تبليغ و دنبال میکنند.
۴- آنهايی که هم به تئوری عمومی جنبش انقلابی، و هم به تئوری مشخص جنبش انقلابی در ايران وفادار ماندهاند، و همه تلاششان در جهت بهروز کردن هرچه علمیتر هر دو تئوری، و کاربست خلاق حقايق عام تئوری انقلابی بر واقعيات مشخص و بسيار پيچيدۀ جامعه معاصر ايران است.
آيا محمد برقعی در اينمورد خاص هم پَُر پوچ میگويد؟
همانطور که در ابتدای نوشتار حاضر گفته شد پيام اصلی نوشته «تودهایها جديد» آقای محمد برقعی اين است که «در سالهای اخیر با مرگ شوروی و حزب توده، تودهایهای دیگری در حال رشد هستند. با همان فلسفه منتها جای شوروی را غرب و به ويژه آمریکا گرفته است. اینان همه سقوط حکومت سیاهکار و بیرحم جمهوری اسلامی را در گرو حمایت غرب از ملت ضعیف و مستأصل ایران میدانند.» آيا درست است که اين را اساساً به تودهایستيزی مزمن و استفاده مترادف او از دو اصطلاح «تودهای جديد» و «تودهای قديم» نسبت بدهيم، دفتر را ببنديم و ختم موضوع را اعلام کنيم؟ خير!
آقای برقعی و امثالهم که جای خود دارند! کدام انسان منصف، ميهندوست و آگاهی است که بداند ناشر «راه توده» و «پيکنت» يکی است و با دقت در روزنامهنگاری زرد، کاسبکارانه و در مواردی علناً و آشکارا ضدمردمی و ضدملی «پيکنت» به نتيجهگيری آقای برقعی نرسد؟ آيا از کسانی که روزنامهنگاری انقلابی و متعهد حزب تودۀ ايران را برای دريافت آگهی تجارتی، و دريافت آبونمان ماهانه از محافل معينی فدا کردهاند- و در مقابل چشم مردم دو دوزه بازی میکنند، در «راه توده» يک چيز میگويند و در «پيکنت» چيز ديگر- نمیتوان انتظار داشت که مصالح کشور و مردم را در پنهان و در قبال دست لطافت غرب و به ويژه آمريکا فدا نکنند؟
آقای برقعی و امثالهم که جای خود دارند! کدام انسان منصف، ميهندوست و آگاهی است که بداند گردانندگان سايت «کارزار همبستگی با جنبش سبز مردم ايران» که چند ماه قبل از تجاوز امپرياليستی به ليبی، با ناديده گرفتن تجارب يوگسلاوی، عراق و افغانستان، از زبان آقای آبراهاميان مینوشتند: «واقعيت این است که شرایط کنونی با وضعیت آن زمان [۲۸ مرداد ۳۲] تفاوت بسیار دارد. آمریکا دیگر قدرت آن دوران را ندارد و مشکلات ایران بیشتر داخلی هستند تا خارجی. بهنظر من دورهٔ امپریالیسم به شکل گذشتهه آن بهپایان رسیده است. ما باید این واقعیت را در نظر بگیریم. بنابراین، دیدگاه قدیمی معتقد به قدرقدرتی امپریالیسم آمریکا دیگر پایهای در واقعیت ندارد»۱۶ تودهای هستند و به نتيجهگيری آقای برقعی نرسد؟
آقای برقعی و امثالهم که جای خود دارند! کدام انسان منصف، ميهندوست و آگاهی است که با عملکرد ناشران «نامه مردم» در عرصه مبارزات ضدامپرياليستی طی يک دههونيم گذشته (از مائدۀ آسمانی دانستن اشغال عراق، تا رفتن به پارلمان انگلستان، از شرکت در کنفرانسهايی چون «مجمع پارلمانی شورای اروپا» و مسابقه با سلطنتطلبان و ليبرالها برای احراز مقام قهرمانی در مبارزه برای «حقوق بشر» در اين جلسات، تا همسويی با آنها در مورد سوريه و طرح خاورميانه بزرگ، از دست بردن در اسناد رسمی حزب تودۀ ايران تا جوسازی عليه تودهایهای اصيل و سرموضع) و تحليلهای زير در باره تجاوزات امپرياليستی به عراق، ليبی و سوريه و … آشنا باشد و به نتيجهگيری آقای برقعی نرسد؟۱۷
- «نگرش به تحولات عراق در ابتدای قرن ٢١ ميلادی را نمیتوان از دريچه بينش سالهای بين دو جنگ جهانی که استعمارگران به دلخواه خود نقشههای جغرافيای سياسی را ترسيم میکردند و يا ديد سالهای ٧٠ ميلادی و اوج مبارزات ضد استعماری انجام داد. تحولات سياسی دو دهه گذشته و تغييرات پايهای که در تناسب قوای بينالمللی پديد آمده است مهر خود را بر تحولات خاورميانه بر جاي گذاشته است… واقعيت اينست که مبارزه انقلابی و تحولگرانه در ابتدای هزاره سوم بسيار پيچيده و دشوارتر از دهه ۶٠ و ٧٠ و ٨٠ قرن گذشته ميلادی است. در چنين دورهای بايد از شعارهای بیمحتوا و «آتشين» که پايه در ارزيابی عينی از تناسب قوا و درجه آمادگی تودهها ندارد، پرهيز کرد. ضروری است که بر پايه برخوردی واقعگرا در قبال تحولات، موضعگيریهايی را اتخاذ کرد که مطمئنآً مهر شرايط مشخص دوره تاريخی کنونی را بر خود دارد. فقط چنين مبارزاتی میتوانند بر گردش سريع و پيچيده تاريخ مهر خود را بزنند و خود را به مثابه سازندگان تاريخ، عرصه کنند.» («انتقال قدرت و بحثی در باره سمت و سوی تحولات در عراق»، نامه مردم، شمارۀ ۶۹۰)
● «کم نبودهاند آنانی که در هفتههای اخیر بیتوجه به معادلات بغرنج حاکم و عمل کننده در مبارزه خلقهای خاورمیانه، یا با “چپروی” کودکانهای در راستای مردود شمردن پایههای عینی اجتماعی و سیاسی مبارزه مردم سوریه، جنبش مردمی در این کشور را به پیروی از برنامههای ایالات متحده و امپریالیسم متهم کردهاند…هیچ نیروی دموکرات و واقعگرایی در کشور ما و یا در منطقه خاورمیانه نمیتواند روند سرکوب خونینی را تائید کند که دولت سوریه در پیش گرفته است… حزب توده ایران [نامه مردم] از مبارزه مردم لیبی در راه دموکراسی، حقوق بشر، و خاتمه دادن به سیاستهای نولیبرالی رژیم معمر القذافی حمایت میکند.» (نامه مردم، شمارۀ ۸۷۶، ۷ شهريورماه ۱۳۹۰)
● درعرصه مسايل خارجی، با وجود شروع دور دیگری از مشاجره بر سر مسأله اتمی، تحریمهای کشورهای غربی، و دامنهگیری اختلافهای سیاسی با رژیم به بهانه دخالت در بحران سوريه، میبینیم که پیآمدهای ضدانسانی بحران اقتصادی ایران به ندرت مورد اشاره قرار میگیرد… روابط نزدیک ونزوئلا و بولیوی با دیکتاتوری ولایی صرفاً به دلیل دشمنِ مشترک آنها یعنی آمریکا است، که البته رویکردی است مردود و مبتنی بر نظریه اشتباه و سادهاندیشانه “دشمنِ دشمنِ من، دوست من است.”» («نولیبرالیسم اقتصادی: رژیم مجری طرحهای صندوق بینالمللی پول»، نامه مردم، شماره ۸۷۳، ۲۷ تیرماه ۱۳۹۰)
پینويسها:
۱- «”تودهایهای جديد”، ندای سبز آزادی»:
http://www.rahesabz.net/story/45474/
پيش از او شخصی ديگر در نوشتهای ديگر اصطلاح «نئوتودهایها» را به کار برده است. نگاه کنيد به «نئوتودهایها، در بنبست تودهایها»، مجله هفته:
http://www.hafteh.de/?p=23361
۲- « آواز گوشخراش محمد برقعی بالای دیواری که فکر کرده کوتاه است»، راه توده، ۱۴ آذر ۱۳۹۰:
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2011/01dec/1/borghehi.html
۳- فرزاد حیدری، «پیرامون کشف داهیانه آقای دکتر محمد برقعی»، نويدنو:
http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-634-90-364-901009.htm
علی احمدی اسکویی، «کشف جدید آقای دکتر محمد برقعی “تودهایهای جدید”، صدای مردم:
http://www.sedayemardom.net/didgah/articles_detail_didgah.php?aid=1034
۴- «نفی دیکتاتوری، و مشکل پیدا کردن ”دیکتاتور“ در ایران!»، نامه مردم، شماره ۸۸۵، ۱۲ دیماه ۱۳۹۰:
http://www.edalat.org/sys/content/view/6749/38/
با دقت میتوان ديد که گناه کبيره «راه توده» در اين مورد اين است که متوجه شده است عملکرد ناشران «نامه مردم» به ويژه در پی انتخابات خرداد ۱۳۸۸ با تئوری آنها نمیخواند و در صدد برآمده است برای عملکرد واحد و مشترک کنونی «راه توده» و «نامه مردم»، تئوری منطقیتری که با واقعيات بيرون بخواند، سرهم بندی کند!!
۵- نورالدين کيانوری، «دشمنان و مخالفان حزب تودۀ ايران، ريشههای اجتماعی و انگيزههايشان»، «نامه مردم»، دورۀ هفتم، سال دوم، شمارۀ ۳۱۳، پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۵۹.
۶- محمد برقعی، «مقالات، نقدها و نظرها»:
http://mborghei.com/
۷- گوش کنيد به گفتوگوی محمد برقعی با راديو آزادگان، ۲۸ دسامبر ۲۰۰۸: «کنگرهها و نشستها، در همین رابطه مراسم بزرگداشت ۸۰ سالگی تولد داریوش همایون با حضور برخی از اعضاء سابق حزب توده، جوانان آن و کنفدراسیون»:
http://www.iran57.com/Borghaee%20%20Mohammad.html
۸- و به تودهایستيزی بيمارگونه او در نوار، ۶ آوريل ۲۰۱۱: «بهمراه حزب توده با توجه به وابستگی بشوروی در کل وابستگی را زشت و غلط نمیدانستند و بشدت ضدغرب و در تضاد با نیروهای ملی بودند، نام و یاد مصدق معیار شناخت وابستگان و استبدایان»:
http://www.iran57.com/Borghaee%20%20Mohammad.html
۹- ايرج مصداقی، «نه مرگ نه زيستن»:
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=395
۱۰¬- ايرج مصداقی در کيهان لندن:
http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/Mails/Your%20Comments/1390/Ordibehesht_1390.html
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=395
۱۱- ایرج مصداقی کیست؟، عدالت در جمهوری اسلامی ايران
http://alemedini.mihanblog.com/post/2
و وبلاگ محمد کرمی:
http://mohamadkarami.wordpress.com/
۱۲- پرسش و پاسخ با ایرج مصداقی: خاطرات زندان یا جعلیات؟
http://zereshksundisawards.wordpress.com/2011/06/27/qa2/
۱۳- بهروز جليليان، آرش، شماره ۹۴، فوريه ۲۰۰۶ و در نشانی زير:
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=10375
۱۴- بهروز جلیلیان، «همراه با صدمین شمارهی «آرش» پرویز قلیچ خانی در سیدنی استرالیا»، اخبار روز:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12327
۱۵- احسان طبری، «ما خواستار چگونه دمکراسی هستيم؟»، نامه مردم، دورۀ هفتم، سال اول، شمارۀ ۱۰، ۱۷ ارديبهشت ۱۳۵۸:
http://www.edalat.org/sys/content/view/1591/47/
۱۶- « شما را بخدا! بالاخره امپرياليسم هست يا نيست؟»:
http://www.edalat.org/sys/content/view/6366/52/
۱۷- برای عملکرد ناشران «نامه مردم» به مثابه بخشی از «تودهایهای جديد در ميان ما» نگاه کنيد به مطالب و مقالات در بخش «سياست» تارنگاشت «عدالت»:
http://www.edalat.org/sys/content/category/7/36/47/
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/25c2pwzd