تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: دنيا، نشريه تئوريک و سياسی کميته مرکزی حزب تودۀ ايران، دورۀ دوم، سال نهم، شمارۀ ۴، زمستان ۱۳۴۷
نويسنده: مسعود
گزینش و تایپ: ع. سهند

 

محفل دگماتيک «توفان» که هر چند يک‌بار با صدور اعلاميه‌ای «آتشين» در باره اين يا آن موضوع داخلی يا بين‌المللی ابراز وجود می‌کند، بدنبال موج جديد توده‌ای ستيزی که جبهه طالبان (!) «دموکراسی و حقوق بشر» به راه انداخته است، اعلاميه‌ای تحت عنوان «”حزب توده ایران” و “توفان”» منتشر کرده است و در آن مقاله‌ای از شماره ۷ «توفان» ارگان «سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان» مورخ سال ۱۳۴۶ را باز انتشار داده، و «مطالعه این سند مهم را به همه کمونیست‌های ایران و پژوهشگران حقیقت‌جو توصیه» کرده است.

اين محفل در نوشتار «مختصری از تاریخچه حزب کار ایران ( توفان)» در معرفی پيشينه خود مدعی است «انتشار کتب و جزوات ارزشمند و تئوریکی نظیر … “رویزیونیسم در تئوری و عمل” … تنها نمونه کوچکی از این فعالیت‌های کم نظیر ایدئولوژیکی» در تاريخ آن است.

تارنگاشت «عدالت» در اينجا مقاله «توفان در شوره‌زار» را که برای اولين بار در سال ۱۳۴۷ منتشر شد، بازانتشار می‌دهد. مطالعه اين مقاله تاريخی، و توجه به تحولات ايران و جهان در چهار دهه گذشته، اين واقعيت را در مقابل خواننده قرار می‌دهد که عمل‌کرد دگماتيک‌ها «توفان»ی است در شوره‌زار که تنوره می‌کشد و می‌توفد و سرانجام خاکستری از تحريف و سفسطه و دروغ و بهتان و ناسزا بجا می‌گذارد. و بس.»

 

«توفان» در شوره‌زار

 

کسی که می‌خواهد بمسائل علمی بپردازد بيش از هر چيز بايد بياموزد که نوشته‌هايی را که می‌خواهد مورد استفاده قراردهد، آن‌طور بخواند که مؤلف نوشته است و بدون چيزهايی بخواند که در آن وجود ندارد.
(انگلس)

درباره رساله «رويزيونيسم در تئوری و در عمل»

 

دگماتيک بجای بررسی واقعيت‌های عينی به تجسس در ميان کتاب‌ها می‌پردازد، بجای تحليل علمی پديده‌ها به سرهم کردن احکام اکتفا می‌کند، بجای الهام گرفتن از گفتار بزرگان به استنساخ نوشته‌ها دلخوش می‌کند، بجای انطباق احکام بر واقعيت‌ها، واقعيت‌ها را موافق احکام دگرگون می‌سازد، بجای درس گرفتن از تجارب ديگران به تقليد کورکورانه متوسل می‌شود. جمود انديشه، آئين‌پرستی و آيه‌سازی از خصوصيات دگماتيک‌ها در تمام ادوار بوده است.

جداشدن از واقعيات زندگی دگماتيک را در بن‌بست می‌گذارد و دگماتيک برای رهايی از بن‌بست واقعيت‌ها را ناديده می‌گيرد، از ميان فاکت‌ها آنچه بنفع اوست انتخاب می‌کند و يا به تحريف حقايق می‌پردازد، بجای منطق و استدلال به سفسطه و مغالطه متوسل می‌شود و اگر باز کار از پيش نرفت اتهام می‌زند، ناسزا می‌گويد.

رساله «رويزيونيسم در تئوری و در عمل» از انتشارات «سازمان مارکسيستی لنينيستی توفان» جُنگ کامل و نمونه نادری است از شيوه کار و مبارزه دگماتيک‌ها. ما در اين مقاله نمونه‌های مشخصی از اين شيوه‌ها را بخوانندگان عزيز ارائه می‌دهيم. اميدواريم از اين راه خوانندگان را در درک عميق‌تر حقايق و شناسائی بيشتر مدعيان «راه حقيقت» ياری رسانيم.

در اين نوشته هدف ما دفاع از مواضع مستحکم علمی حزب تودۀ ايران نيست. حزب تودۀ ايران صرف‌نظر از جنجال و هياهوی «توفان»ها، فقط با اعتقاد بوظيفه مقدس خويش مواضع خود را پيوسته تشريح کرده است و با اتکاء به واقعيت‌های زنده زندگی متغير به تدقيق و تنقيح نقطه نظرهای خود پرداخته است و در آينده نيز چنين خواهد کرد. حزب ما می‌کوشد خط‌مشی و تجزيه‌و‌تحليل خود را برپايه بحث‌های انتزاعی و دور از واقعيات استوار نسازد. احکام و اقوال کلاسيک‌ها و بزرگان مارکسيسم نيز چراغ راه مارکسيست‌ها در بررسی واقعيات است و نه پرده استتار ذهنيات.

دفاع از نوشته‌های نويسندگان مطبوعات حزب تودۀ ايران نيز هدف ما نيست. هر يک از اين نوشته‌ها در چارچوب خطوط اساسی مشی حزب معرف خود هستند. هيج نوشته‌ای از بی‌دقتی و يا احتمالاً از خطا مصون نيست. دو نويسنده کاملاً همانند هم وجود ندارد. نويسندگان حزبی در چارچوب جهان‌بينی و ايدئولوژی و مشی عمومی حزب آزادی انديشه دارند و در اين چارچوب می‌توانند در برخورد به مسائل معين حتا نظريات متفاوت داشته باشند. ايدئولوژی و مشی اساسی حزب متحده کننده آنهاست، نه تبعيت سربازی از فرمان يک «مغز جامع تئوريک». از اينجاست که هر يک از نوشته‌های مطبوعات ما نقطه نظرهای خاص، شيوه برخورد، سبک نويسندگی- خلاصه شخصيت علمی و اجتماعی نويسنده را نيز در خود منعکس می‌سازد. از اين راه به غنا و تنوع بررسی‌ها، دقت و صحت نتيجه‌گيری‌ها افزوده می‌شود و اين خود وسيله‌ايست برای پيش‌گيری از پيش‌داوریهای دگماتيک و جلوگيری از ايجاد اتوريته‌های مصنوعی. و اين گامی است که بويژه در سال‌های اخير حزب ما بجلو برداشته است.

رد مواضع لغزان سازمان توفان نيز هدف ما نيست. ما بهمان افشاء شيوه‌های «توفان» اکتفا می‌کنيم و فقط گاه بطور ناگزير به ماهيت مسائل نيز اشاره خواهيم کرد. حتا در چارچوب اين هدف محدود يعنی افشاء شيوه مبارزه «توفان» دامنه بحث را بيش از آنچه در اين نوشته می‌آيد، می‌توان گسترش داد. ولی ما فقط به ذکر نمونه‌هايی چند بسنده می‌کنيم و ذکر همه موارد را زائد می‌دانيم. مشت نمونه خروار است.

لنين «دگماتيک»
«توفان»[۱] از ارزيابی علمی حزب تودۀ ايران از رفرم‌هايی که در ايران انجام می‌گيرد و يک ارزيابی مبتنی بر واقعيات و متکی بر انديشه‌های لنينی است، کاريکاتور ناشيانه‌ای رسم می‌کند و آنرا مخالف لنينيسم جلوه‌گر می‌سازد. برای انجام اين کار يا بايد آموزش‌های لنين را تحريف کرد و يا ارزيابی‌های حزب تودۀ ايران را، و «توفان» بهر دو متوسل می‌شود.

«توفان» با اختلاط مفاهيم «رفرم» و «رفرميسم» حزب تودۀ ايران را به اختراع «تئوری عقب‌نشينی» و ابتلاء به بيماری «رفرميسم بورژوائی» متهم می‌سازد، با استناد بمبارزه بی امان لنين با رفرميسم بورژوايی (که هرگز بمعنای مبارزه با رفرم نيست) و با گردآوری جملاتی از لنين عليه رفرميسم و اپورتونيسم می‌کوشد چنين تصويری در خواننده بوجود آورد که گويا لنين مخالف رفرم است و هر کسی که در مبارزه بخواهد از رفرم استفاده کند و يا در راه رفرم مبارزه نمايد، رفرميست است. «توفان» در اين راه لنين را چنان تحريف می‌کند که لنين بيک مارکسيست دگماتيک مبدل می‌شود يعنی بچيزی که لنين هرگز و حتا يک لحظه نبود.

«توفان» با انکار اين حقيقت که اصلاحات انجام شده در ايران پيش از همه و بيش از همه بمعنای عقب‌نشينی و گذشت رژيم در برابر مردم ايرانست، عملاً با دستگاه‌های تبليغاتی رژيم که مدعی است اصلاحات انجام شده نتيحه «نبوغ» و ثمره «عواطف» ملوکانه است، هم‌آوزار می‌گردد. «توفان» با اين کار مبارزه مردم ايران را به هيچ می‌گيرد، در ميان آنان تخم يأس می‌افشاند و اين گفته‌های لنين را که «رفرم يعنی گذشت بورژوازی در زمان پيروزی ناتمام انقلاب»[۲] و «انقلابيون در مبارزه اجتماعی و در تمام بحران‌های اجتماعی حتا زمانی که اين بحران‌ها مستقيماً فقط به رفرم‌های نيم‌بند منجر شده باشد، بزرگ‌ترين نقش را داشته‌اند»[۳] عمداً از مد نظر دور می‌دارد.

«توفان» بجای آن‌که علل واقعی و عينی رفرم‌ها را بررسی کند، به کار ساده توضيح نيت، قصد و منظور شاه می‌پردازد و رهنمود لنين را که می‌گويد علت توسل هيأت‌های حاکمه را به انجام رفرم و يا اعمال قهر بايد در تضاد عميق رژيم‌های موجود جستجو کرد، ناديده می‌گيرد. لنين می‌گويد:
«بورژوازی نه برحسب نيات سوء افراد جداگانه و نه برحسب تصادف، بلکه در نتيجه تضاد عميق خود به اين يا آن شيوه (رفرم يا قهر- م) متوسل می‌شود.»[۴] (تکيه از ماست). [پايان صفحه ۴ «دنيا»]

[شروع صفحه ۶ «دنيا»] … قهری را در درجه اول اهميت قرار ‌دهيد.» (تکيه از ماست).
حکمی است شگفت، آنهم از طرف لنين! آيا واقعاً يک مارکسيست و آنهم مارکسيستی چون لنين می‌تواند بدون احساس مسئوليت چنين حکمی صادر کند و کارگران را در همه جا و همه شرايط به تبليغ مداوم «انديشه انقلاب سوسياليستی فوری» که بقول «توفان» «در مورد هر انقلاب ديگری صادق است» (ص. ۱۰۱) دعوت کند؟ در هر صورت از طرف «توفان»، اين مدعی صداقت در لنينيسم چنين ادعائی شده است. دچار ترديد می‌شويم و به آثار لنين مراجعه می‌کنيم. لنين اين جمله را در سال ۱۹۱۶ در مقاله‌ای خطاب به جناح چپ سوسيال-دموکرات‌های سوئيس نوشته است. در سال ۱۹۱۶، در بحبوحه نخستين جنگ جهانی، زمانی‌که سوسيال-شوونيست‌های انترناسيونال دوم منافع طبقه کارگر و انقلاب کارگری را در قبال دفاع از ميهن امپرياليستی، به انحصارات فروخته بودند، انترناسيوناليست‌های واقعی از جمله لنين می‌گفتند که جنگ جهانی را بايد به جنگ داخلی عليه بورژوازی خود تبديل کرد و از شعار «دفاع از ميهن» امتناع ورزيد. در آن‌زمان که تبديل جنگ امپرياليستی به جنگ انقلابی در دستور روز کشورهای اروپائی بود، جناح چپ سوسيال- دموکرات‌های سوئيس فقط درباره شعار «امتناع از دفاع از ميهن» تبليغ می‌کردند و جنبه ديگر مسئله يعنی تبليغ درباره انقلاب سوسياليستی فوری را ناديده می‌گرفتند. لنين بر آن بود که «موافقت با مبارزه انقلابی توده ای و کوشش در جهت قطع فوری جنگ و در عين‌حال انکار انقلاب سوسياليستی فوری» نشانه ناپيگيری است و «اولی بدون دومی سخنی است پوچ»[۵] و بنابراين بجای مبارزه در راه پارلمان (نه رفرم بطور کلی، آنطور که «توفان» مدعی است) بايد به «تبليغ مداوم انديشه انقلاب سوسياليستی فوری» پرداخت. بطوری‌که ملاحظه می‌شود، لنين فقط در شرايط خاص نخستين جنگ جهانی، زمانی‌که در سراسر اروپا وضع انقلابی پديد آمده بود (و اين وضع انقلابی همراه با شرايط ذهنی در روسيه تزاری به دو انقلاب پی‌در‌پی انجاميد)، مسئله تبليغ مداوم انقلاب سوسياليستی فوری را در دستور قرار می‌دهد. ولی دگماتيک‌های «توفان» با انتخاب اين جمله و جدا ساختن آن از متن اصلی، از اين گفته لنين که خاص شرايط معين بوده است، حکم عام و دگم جهانشمول می‌سازند و از اين راه ناصواب می‌خواهند «انقلابی» بودن خود و «رفرميسم» حزب تودۀ ايران را «اثبات» کنند. لنين در باره کسانی که با توسل به اين شيوه گفته‌های مارکس را تحريف می‌کردند، چنين گفته است:
«فقط فضل‌فروشان علاج‌ناپذير می‌توانند مسائل خاص و بغرنج مطروحه را تنها بکمک نقل قول‌هائی از اين يا آن اظهار نظر مارکس که درباره دوران تاريخی ديگر بيان شده است، حل نمايند.»[۶]

«توفان» نه فقط سخت دچار بيماری دگماتيسم ماجراجويانه است، بلکه از لنين، نابغه بزرگی که قدرت پرواز مرغ انديشه خلاقش را حد‌و‌حصری نيست، می‌خواهد انسانی متحجر و اسير احکام بی بال‌و‌پر بسازد، آنهم با شيوه انتخاب خودسرانه و جداکردن جملات از متن و قطع پيوند آن‌ها با شرايط خاص تاريخی.

لنين، مبارزی «يک‌سو»
«توفان» برای آنکه کارزار خود را با «رفرميسم» يکسره کند و چيزی ناگفته نگذارد نه تنها مظاهر «رويزيونيسم معاصر» را به تسبيح می‌کشد، بلکه علل پيدايش (و بقول «توفان» «شرايط بروز») آن‌را نيز حلاجی می‌کند و پس از اشاره به پايگاه‌های اجتماعی رويزيونيسم می‌نويسد:
«تغيير تاکتيک طبقات حاکم بطور کلی و بورژوازی بالاخص موجب تقويت رويزيونيسم در جنبش کارگری می‌گردد» (صفحه ۱۲).
و سپس در تأييد اين گفته جملات زيرين را از لنين می‌آورد:
«اگر تاکتيک بورژوازی هميشه يکسان بود يا لااقل هميشه از يک نوع بود، طبقه کارگر بسرعت می‌آموخت که چگونه با تاکتيک يکسان يا تاکتيکی از همان نوع بدان پاسخ گويد. در واقع بورژوازی در تمام کشورها برای دفاع از منافع خود و حفظ و حراست سلطه خويش از دو سيستم حکومت، دو شيوه مبارزه استفاده می‌کند، شيوه‌هائی که گاهی يکی از پی ديگری می‌آيند و گاهی به اشکال گوناگون درهم می‌آميزند. نخست شيوه قهر که عبارتست از امتناع از هرگونه گذشت در برابر جنبش کارگری، نگاهداری تمام مؤسسات کهنه و منسوخ و نفی بی برو برگرد هر گونه رفرم … دوم شيوه “ليبراليسم” يعنی شيوه اتخاذ تدابير در جهت توسعه حقوق سياسی، در جهت رفرم‌ها و گذشت و غيره … نوسانات تاکتيک بورژوازی موجب تقويت رويزيونيسم در جنبش کارگری می‌گردد و کار اختلاف نظرهائی را که برور می‌کند به انشعاب می‌کشاند.»

هر خواننده از اين نقل قول طولانی فقط به دو نتيجه می‌رسد و آن نتايجی است که در جملات آخر، پس از نقطه گذاری آمده است:
۱- «نوسانات تاکتيک بورژوازی موجب تقويت رويزيونيسم در جنبش کارگری می‌گردد» و
۲- کار اختلاف نظرهائی را که برور می‌کند به انشعاب می‌کشاند.»
ولی در نقل اين جملات صداقت بکار نرفته است. پيش از جملات آخر، چند نقطه گذاشته شده است که نشانه آنست که گويا کلمات و يا جملاتی که به اصل مطلب مربوط نيست، حذف شده است. ولی پس از مراجعه به اصل نوشته لنين معلوم می‌شود که نه يک کلمه و يک جمله و يا حتا چند کلمه و چند جمله، بلکه بيش از يک صفحه سرشار از انديشه‌های ژرف و صددرصد مربوط به مسئله مطروحه از متن اصلی حذف شده است.
در جملات حذف شده لنين از جمله می‌گويد:
«بورژوازی نه بر حسب نيات سوء افراد جداگانه و نه برحسب تصادف، بلکه در نتيجه تضاد عميق وضع خود به اين يا آن شيوه متوسل می‌شود.»[۷]
و اين انديشه‌ايست که تماماً عليه ارزيابی «توفان» از رفرم‌های انجام شده در ايران که آنرا فقط نتيجه نيت و قصد سوء شاه و امپرياليسم می‌داند، متوجه است و «توفان» اين قسمت را با بزرگواری خاص خود ناديده گرفته است.

لنين در جای ديگر جملاتی را که «توفان» خودسرانه حذف کرده است، پيدايش آنارشيسم در جنبش کارگری را بمثابه عکس‌العمل يک‌جانبه در برابر اعمال قهر هيأت حاکمه و نيز پيدايش اپورتونيسم را بمثابه عکس‌العمل يک‌جانبه ديگر در قبال رفرم‌ها و گذشت‌های هيأت حاکمه تشريح کرده است و اين دو جريان انحرافی را در جنبش کارگری که هر دو معلول برخورد يک‌جانبه به شيوه‌های مختلف هيأت حاکمه (شيوه رفرم و شيوه قهر) هستند، محکوم کرده است. نهضت کارگری ايران نيز شاهد هر دو انحراف در صفوف خود بوده است. اپورتونيسم خليل ملکی عکس‌العمل يک‌جانبه و تسليم‌طلبانه در برابر «مهر» هيأت حاکمه است و چپ‌روی گروه‌های مختلف، از جمله «توفان» و «توده» عکس‌العمل يک‌جانبه ديگر در برابر قهر آن. ولی «توفان» با شيوه خاصی که انتخاب جملات به نفع خود و حذف جملات ديگر باز به نفع خود است، فقط يک جانب مسئله مطروحه از طرف لنين را که ظاهراً عليه حزب تودۀ ايران است، علنی ساخته است و جانب ديگر را که واقعاً عليه خود وی متوجه بوده است، صاف و ساده از متن حذف کرده است.

لنين در همين اثر خود که «اختلاف نظر در جنبش کارگری اروپا» نام دارد می‌نويسد:
«رويزيونيست‌ها هر فکری را درباره “جهش” و تضاد اصولی ميان جنبش کارگری و سراسر جامعه کهنه، جمله پردازی می‌دانند و رفرم را تحقق جزئی سوسياليسم بشمار می‌آورند. آنارشيست سنديکاليست منکر “کار کوچک”، بخصوص استفاده از تريبون پارلمان است. اين تاکتيک عملاً کار را به آنجا منجر می‌سازد که انسان به انتظار فرارسيدن “روزهای بزرگ” بنشيند در حالی‌که برای گردآورن نيروهای آفريننده حوادث بزرگ ناتوان باشد.»[۸]

اين جملات لنين مستقيماً عليه «توفان» متوجه است که در حرف به تبليغ «انقلاب فوری» می‌پردازد و در انتظار فرارسيدن «روز بزرگ» (جنگ انقلاببی) با هر گونه «کار کوچک» که يکی از شرايط اساسی گردآوردن نيرو برای ايجاد «حوادث بزرگ» است، از در مخالفت در می‌آيد و با همين کار ناتوانی مطلق خود را برای بسيج توده‌ها نشان می‌دهد. لنين اين افراد را آنارشيست می‌نامد و می‌گويد «مارکسيست‌ها برخلاف آنارشيست‌ها معتقد بمبارزه در راه رفرم … هستند.»[۹]

«توفان» در تشريح علل پيدايش انحراف در جنبش کارگری عامل بسيار مهم ديگر را که در همين اثر لنين قيد شده است، از تظر می‌اندازد و آن پروسه تکامل در جامعه و بغرنجی پديده‌های اجتماعی است. عدم درک اين پروسه بغرنج موجب پيدايش انحرافات چپ و راست در جنبش کارگری می‌شود. عدم درک تحولات حاصله در جامعه معاصر يکی از عوامل مهم بروز دگماتيسم در شرايط کنونی است. اين نطر نکته ديگری است که «توفان» بنا بصلاح‌ديد خود از کنار آن گذشته است.

سرانجام يک «چشم پوشی» و يا «خطای باصره» ديگر: و آن حذف کلمه ناچيز «چه بسا» از جمله لنين است لنين در آخرين جمله‌ای که «توفان» نقل کرده است می‌گويد:
«… چه بسا کار اختلاف نظرهائی را که بروز می‌کند به انشعاب بکشاند»[۱۰] (تکيه از ماست). ولی «توفان» با حذف کلمه «چه بسا» در صدد ايجاد چنين تصوری است که گويا اختلاف نظرها هميشه و ناگزير به انشعاب منجر می‌شود و بدينوسيله می‌خواهد از طرف لنين فتوائی برای توجيه انشعاب بزرگ در مقياس جهانی و انشعاب خرد در مقياس حزب تودۀ ايران بدست آورد.

چنين است سرنوشت آموزش لنين در دست دگماتيک‌ها. لنين می‌گويد اگر فاکت‌ها را از مجموعه خود جدا کنند و رابطه ميان آن‌ها را قطع کنند يا به انتخاب خودسرانه اين فاکت‌ها بپردازند، در اينصورت فاکت‌ها «فقط به بازيچه و يا به چيزی بدتر از آن تبديل می‌شود.»[۱۱] «توفان» نيز با جداکردن جملات از متن اصلی، قطع رابطه انديشه‌های بيان شده با شرايط مشخص تاريخی، انتخاب گفته‌ها، حذف خودسرانه جمله‌های «نامطلوب» و دست بردن در متن اصلی، آموزش لنين را تحريف می‌کند و از اين راه آن‌را بیازی مي‌گيرد. يک بازی ناشايست که نه فقط درخورد مارکسيست‌های واقعی نيست، بلکه شايسته يک انسان واقعی نيز نمی‌باشد.

ما در اينجا فقط بذکر چند نمونه از شيوه تحريف آثار لنين بوسيله «توفان» بسنده می‌کنيم. خواننده عزيز خود می‌تواند با کمی دقت نمونه‌های فراوانی از اين شيوه ناپسند را در ميان نوشته‌های «توفان» پيدا کند.

در جستجوی «تضاد»
«توفان» که خط مشی خود را بر تجريدات ذهنی، بحث‌های انتزاعی، جملات استنساخ شده و سفسطه‌های پيش پا افتاده متکی کرده است، برای تخطئه خط مشی حزب تودۀ ايران و تحليل‌هائی که در ارگان‌های مطبوعاتی اين حزب بر پايه فاکت‌ها و آمارها انجام مي‌گيرد، می‌کوشد «تضاد»هائی در نوشته‌های مطبوعات حزب تودۀ ايران کشف کند و بدينوسيله با بی اعتبار ساختن اين نوشته‌ها اعتباری ولو کاذب برای خود دست و پا کند. به چند مورد اشاره می‌کنيم:
«توفان» ضمن ادعای اين‌که گويا نويسندگان «دنيا» هر يک وظيفه عمده حزب تودۀ ايران و نهضت ملی ايران را بطور مختلف تعيين کرده‌اند، می‌نويسد:
«بمحض اين‌که تشخيص عمده از غيرعمده پيش می‌آيد، فرمول‌های گوناگون عنوان می‌شود» (صفحه ۸۹).
و برای اثبات اين دعوی جملاتی از متن نوشته سه تن از نويسندگان »دنيا» بيرون می‌کشد و می‌گويد: يکی بر آنست که «در شرايط کنونی از بين دو راه تکامل راه قهرآميز انقلاب برجستگی بيشتری کسب می‌کند»، ديگری بر اين عقيده است که «گره عمده انقلاب ايران “عامل ذهنی” انقلاب است» و اما سومی را عقيده بر اينست که «مبارزه در راه آزادی‌های دموکراتيک عمده‌ترين وظيفه کنونی است.» «توفان» پس از آن‌که «برجستگی بيشتر»، «گره عمده» و «عمده‌ترين وظيفه» را پشت سرهم قطار کرد، با يک تردستی تمام آن‌ها را بجای «وظيفه عمده» قالب میزند و می‌گويد:
«بدين ترتيب شما در برابر انبوهی از «وظايف عمده» قرار می‌گيريد و سرانجام نمی‌دانيد به کداميک بايد پرداخت.» (صفحه ۸۹).

هر خواننده منصفی با کمی دقت متوجه خواهد شد که در جملاتی که بوسيله «توفان» ارائه شده است، سه مسئله کاملاً متفاوت در سه عرصه گوناگون فعاليت حزبی مطرح شده است. در جمله اول از راه انقلاب سخن می‌رود، در جمله دوم صحبت از وظيفه سازمانی و تبليغاتی حزب در ميان است و در جمله سوم مسئله مبارزه تاکتيکی حزب مطرح است. ولی «توفان» با ساده لوحی شبهه‌انگيزی اين مسائل را با هم مخلوط می‌کند تا برای تخطئه خط‌مشی علمی حزب تودۀ ايران زمينه روحی مساعد ايجاد کند. تازه اين کار را کسی می‌کند که خود واقعاً در برابر انبوهی از وظائف عمده سردرگم شده است. به جملات زيرين «توفان» توجه کنيد و آنها را با جملاتی که «توفان» از سه نويسنده «دنيا« آورده است، مقايسه نماييد:
– «در حال حاضر مبارزه مسلحانه شکل عمده مبارزه توده‌های خلق است» (روزنامه «توفان» شماره ۴).
– «رهبری جنبش خلق مسلح دهقانان ايجاب می‌کند، مارکسيست‌ها-لنينيست‌ها توجه عمده خود را بسوی ايجاد سازمان‌های حزبی در مناطق روستائی معطوف دارند» (همانجا).
– «برای احراز سرکردگی در انقلابب، کوشش طبقه کارگر بطور عمده بايد متوجه دهقانان باشد» (صفحه ۸۶).

آيا مقايسه اين «عمده»ها با آن «وظايف عمده»ای که «توفان» در ميان مطبوعات حزب تودۀ ايران کشف کرده است، حق بيشتری بخواننده نمی‌دهد تا با شگفتی بگويد «بدين ترتيب شما در انبوهی از «وظايف عمده» قرار می‌گيريد و سرانجام نمی‌دانيد بکداميک بايد پرداخت؟

ما نظر خود را درباره تضادهای درون اين «عمده»ها و سردرگمی ناشی از آن‌ها در آينده توضيح خواهيم داد، ولی در مورد اين شيوه کار «توفان» بايد بگوييم که حزب تودۀ ايران که کار خود را بر تحليل علمی و سياست واقع‌بينانه متکی ساخته است، خود را نيازمند شيوه‌هائی که «توفان» به آن متوسل می‌شود، نمی‌بيند.

«توفان» به کشف «تضادها» ادامه میدهد. اين بار به جملاتی از دو نويسنده دو شماره مختلف «دنيا» درباره نتايج اصلاحات ارضی در ايران استناد می‌ورزد. «توفان» ابتدا از مقاله منتشره در شماره ۴ سال هشتم مجله «دنيا» اين جمله را نقل می‌کند:
«رفرم کنونی … از آنجهت که بسود طبقات معين عمل می‌کند موجب خانه خرابی توده دهقانان، جدا شدن آنان از زمين، مهاجرت بشهرها، افزايش تعداد مزدوران شهر و ده و در نتيجه تشديد نابرابری اجتماعی خواهد شد.»
سپس از مقاله منتشره در شماره ۳ سال هفتم اين مجله جمله ديگری بشرح زير می‌آورد:
«اصلاحات ارضی… با افزايش نسبی علاقه دهقانان بثمرات کار خود و تسريع رسوخ سرمايه‌داری در ده امکانات بيشتری برای رفاه دهقانان و رشد اقتصاد روستائی فراهم می‌آورد.»
و پس از مقايسه اين دو جمله با شعفی کودکانه اعلام می‌دارد:
«باز هم رويزيونيست‌ها در تضاد می‌افتند: يکی از «خانه خرابی توده دهقانان، جدا شدن آنان از زمين و مهاجرت بشهرها»… صحبت می‌کند و ديگری از «فراهم آمدن امکانات بيشتر برای رفاه دهقانان» (صفحه ۱۰۰).

در اين جملات آن تضادی که «توفان» در جستجويش است، اصلاً وجود ندارد. اين دو جمله بيانگر دو جانب متضاد پديده واحدی هستند. «توفان» که دچار جمود انديشه است، قادر بدرک وحدت ديالکتيکی تضادهای موجود در پديده‌ها نيست. ولی اکنون خطای اساسی دگماتيک‌های «توفان» برای ما مطرح نيست، شيوه نادرست مبارزه آنان مورد نظر ماست. «توفان» در اينجا نيز برای تخطئه مشی حزب تودۀ ايران از راه «کشف» تضادها، بجدا کردن يک جمله از متن اصلی و گسستن پيوند منطقی آن با محتوی واقعی نوشته پرداخته است.

در صفحه ۲۲ مقاله‌ای که «توفان» می‌خواهد آنرا هوادار عقيده مبتنی بر «خانه خرابی دهقانان» در اثر اصلاحات ارضی معرفی کند، گفته می‌شود:
«شک نيست که اقدامات انجام شده… موجب تضعيف استثمار نيمه‌فئودالی، محدوديت نسبی مالکيت اربابی، افزايش محدود مالکيت دهقانی و تثبيت وضع حقوقی بخشی از دهقانان است و بنابراين نسبت به گذشته اقدامی است بجلو.»
بنابراين نويسنده اين مقاله فقط از «خانه‌خرابی دهقانان» سخن نرانده است، بلکه جانب متضاد پديده واحد را بخوبی درک کرده و منعکس ساخته است. در صفحه ۱۲ مقاله ديگر «دنيا» نيز که «توفان» کوشيده است آن‌را در نقطه مقابل اول قرار دهد و نماينده «فراهم آمدن امکانات بيشتر برای رفاه دهقانان» معرفی نمايد، چنين گفته می‌شود:
«قشر وسيعی از دهقانان… بدرجات مختلف دچار اشکال جديد استثمار خواهند بود، در ميان اين دسته از دهقانان… در آينده تجزيه و قشربندی بوجود خواهد آمد. بنابراين اصلاحات ارضی ايران…. قادرنيست مسائل اجتماعی را در ده بنفع زحمتکشان روستايی حل نمايد.»
يعنی اين نويسنده نيز فقط مدعی «امکانات بيشتر برای رفاه دهقانان» نبوده، بلکه جانب ديگر اصلاحات ارضی را نيز بوضوح تمام نشان داده است. بنابراين هر دو نويسنده بوحدت ديالکتيکی تضادهای موجود در پديده واحد اصلاحات ارضی واقف هستند و آنرا بروشنی منعکس کرده اند. ولی «توفان» با جدا کردن جملات معينی از متن که در ظاهر می‌توانند متضاد جلوه گر شوند، در صدد تخطئه ارزيابی ما از اصلاحات ارضی و فريب اذهان خوانندگان خود برآمده است. همان شيوه آشنا برای خوانندگان عزيز.

انتخاب جملات و تحريف نظريات
انتخاب جملات بنحو دلخواه، جداکردن آنها از متن اصلی، تفسير خودسرانه آن‌ها و بالنتيجه تحريف معنا و مفهوم واقعی نوشته‌ها، از شيوه‌هايی است که «توفان» همه جا بکار می‌برد، تا از اين راه استحکامی ظاهری بپای چوبين استدلال توأم با سفسطه و مغالطه خود بدهد.

«توفان» که در حرف جنگ انقلابی را شعار خود ساخته مدعی است که گويا حزب تودۀ ايران جنگ انقلابی را مغاير با تاکتيک لنينی انقلاب می‌داند. برای «اثبات» اين ادعا جمله‌ای از شماره ۱۴ ماهنامه «مردم» بشرح زير آورده می‌شود:
«مگر آن‌که مدعيان بگويند که تاکتيک لنينی انقلاب ديگر کهنه شده است و نوبت نوبت اين تاکتيک است.»
«توفان» با استفاده از اين جمله می‌کوشد به خوانندگان خود تلقين کند که گويا نويسندگان حزب تودۀ ايران می‌گويند «جنگ انقلابی با تاکتيک لنينی انقلاب متفاوت است» (صفحه ۹۲).
ولی ماهنامه «مردم» هرگز درصدد آن نبوده و نيست که جنگ انقلابی را بکلی طرد کند و يا آن‌را مخالف تاکتيک لنينی انقلاب قلمداد نمايد. در مقاله‌ای که جمله مذکور از آن اخذ شده است، تاکتيک غيرلنينی «سازمان انقلابی حزب توده ايران» که زمانی طی جزوه‌ای منتشر شده بود و اکنون زندگی خود آنرا محکوم کرده است،افشاء می‌شود و نه اين‌که جنگ انقلابی بطور کلی طرد می‌گردد. در مقاله «مردم» ابتدا تاکتيک انقلابی لنين، يعنی ايجاد حزب ترازنوين بمثابه ستاد انقلاب، افشاگری وسيع دشمن برای بيدار ساختن توده‌ها و سوق آن‌ها بطرف مبارره انقلابی، آميختن کار مخفی و علنی، مبارزۀ تئوريک و سياسی و اقتصادی برای بسط هر چه بيشتر پيوند ستاد انقلاب با توده‌های وسيع شهر و ده و بالاخره استفاده از شرايط عينی انقلابی با «تئوری انقلابی» اين سازمان يعنی اين‌که راه قهرآميز تنها راه انقلاب است و اين راه فقط بصورت جنگ مديد مسلحانه انقلابی بايد درآيد، برای توسل به اين جنگ نبايد منتظر پيدايش وضع انقلابی شد و حزب طبقه کارگر برای کار ضرور نيست و می‌توان واحدهای حزبی را در داخل هسته‌های مسلح تشکيل داد، مقايسه شده است و فقط پس از اين مقايسه و اثبات نادرستی مواضع هواداران اين تاکتيک که واقعاً نيز يک تاکتيک غيرلنينی است، گفته می‌شود: «مگر آن‌که مدعيان بگويند که تاکتيک لنينی انقلاب ديگر کهنه شده است…» بطوری‌که ديده می‌شود، اضلاً صحبت بر سر مجموعه‌ای از تاکتيک من درآوردی است که نه تنها با شرايط مشخص ايران سازگار نيست، بلکه با تاکتيک لنينی انقلاب و با تجربه تمام انقلاباتی که بسرکردگی طبقه کارگر انجام گرفته است، مغايرت دارد. در اينجا «توفان» با انتخاب خودسرانه يک جمله از متن يک مقاله با زيرکی خواسته است محتوی اصلی مقاله «مردم» را تحريف کند.

جزوه «توفان» همين شيوه را در مورد مقاله ديگری که در «دنيا» نشر يافته بکار می‌برد. در صفحه ۸۶ «توفان» گفته می‌شود:
«نويسنده‌ای در مجله دنيا پرخاش‌جويانه می‌نويسد: اين‌ها می‌خواهند با توسل بشعار “انقلاب قهرآميز” ميان خود و ما خطر فاصل بکشند. عيب ندارد. حزب ما از هر خط فاصلی ميان خود و آنچه با مارکسيسم-لنينيسم منطبق نيست، خوشحال می‌شود.»
«توفان» پس از اين نقل قول که ظاهراً بمعنای اعتراف ضمنی به نفی انقلاب قهرآميز از طرف حزب تودۀ ايران است، با غرور يک دادرس ناشی که گويا نقطه ضعف متهم را بدست آورده است اعلام می‌دارد:
«صريح‌تر از اين نمی‌شود با مارکسيسم-لنينيسم فاصله گرفت. اين نويسنده نمی‌بيند که با دفاع ناشيانه خود خط فاصلی ميان مارکسيسم-لنينيسم با “حزب” خود می‌کشد، زيرا انقلاب قهرآميز يکی از اصول مارکسيسم-لنينيسم است» (صفحه ۸۶).
ولی آنچه که اين دادرس بدست فراموشی می‌سپارد جملات صريح ديگری است که در همين مقاله در پاسخ به «سازمان انقلابی» يعنی همکار سابق و نسخه ديگر «سازمان توفان» ذکر شده است: «نويسندگان جزوه “مصوبات” نه تنها راه انقلاب را فقط به اعمال قهر محدود می‌کنند، بلکه خود اعمال قهر را نيز در شکل جنگ داخلی و باز هم محدودتر، در قابل جنگ‌های پارتيزانی خلاصه می‌نمايند. اين هم بدعت تازه‌ای است در مارکسيسم.»[۱۲]
در جای ديگر همين مقاله چنين گفته می‌شود: «برای نويسندگان جزوه “مصوبات” فقط يک شکل اعمال قهر وجود دارد، آن‌هم “جنگ‌های پارتيزانی” است. اين حکم از کجا آمده است؟ کلاسيک‌های مارکسيسم-لنينيسم گفته‌اند؟ محصول تفکر و بررسی شخصی نويسندگان جزوه “مصوبات” است؟ نه. اين حکم بطور مستقيم از زرادخانه رهبران حزب کمونيست چين بيرون آمده است.»[۱۳]
بنابراين «دنيا» انقلاب قهرآميز را نفی نمی‌کند، از آن فاصله نمی‌گيرد، بلکه اين بدعت غيرمارکسيستی، ساخته زرادخانه پکن را رد می‌کند و بدرستی از آن فاصله می‌گيرد. در اينجا نيز «توفان» با انتخاب يک جمله و گسستن پيوند آن با تمام نوشته، بشيوه ناشايست تحريف روح نوشته‌ها می‌پردازد.

اين شيوه غيرمارکسيستی را «توفان» نه فقط درباره حزب تودۀ ايران، بلکه درباره ساير احزاب برادر نيز بکار می‌برد. مثلاً «توفان» برای اثبات «رويزيونيسم» تمام احزاب برادری که از «دفتر سرخ» مائوتسه دون کورکورانه تقليد نمی‌کنند و به پيروی از حکم صادره در جلسه مشاوره احزاب کمونيست و کارگری (۱۹۶۰) معتقدند که «در شرايط حاضر يک سلسله از کشورهای سرمايه‌داری، طبقه کارگر و بر رأس آن گردان پيشاهنگ امکان آن‌را دارد که بر پايه جبهه کارگری و خلق و اشکال ممکنه ديگر توافق و همکاری سياسی احزاب مختلف و سازمان‌های اجتماعی، اکثريت خلق را متحد کند و حاکميت دولتی را بدون جنگ داخلی بدست آورد»، جمله‌ای از تولياتی بشرح زير نقل می‌کند:
«اکنون اصل امکان پيشروی بسوی سوسياليسم از راه دموکراتيک و حتا از راه پارلمانی فرموله شده است.»
و بلافاصله نتيجه می‌گيرد: «چنين است نظر تمام رويزيونيست‌ها» (صفحه ۴۱). ولی «توفان» نه تنها شرط اساسی اين راه دموکراتيک را که وجود مبارزه پيگير و قاطع زحمتکشان و بقول تولياتی وجود «جنبش عظيم توده»هاست از قلم می‌اندازد، بلکه در عين‌حال نقطه نظر تولياتی را که با عقيده کسانی که می‌گويند «راه پيشرفت ايتاليا بسوی سوسياليسم مسلماً بمعنای راه پارلمانی است و نه راه ديگری» صراحتاً مخالفت می‌کند و اين عقيده را «نادرست» می‌خواند، ناديده می‌گيرد. «توفان» برای اين‌که از اين شيوه غيرمارکسيستی در مبارزه عالی‌ترين «افه» تبلغاتی را بدست آورد، به هو کردن تولياتی می‌پردازد و آن‌هم از زبان لنين:
«فقط بخت برگشتگان و ابلهان می‌توانند تصور کنند که پرولتاريا از راه شرکت در انتخاباتی که در زير يوغ بورژوازی، در زير يوغ بردگی مزدوری انجام می‌گيرد، ابتدا اکثريت را بچنگ آورد و فقط پس از آن قدرت را تصرف کند.»
و حال آن‌که خود تولياتی باز بصراحت می‌گويد:
«اين مبارزه را به‌ مسابقه در راه انتخابات پارلمانی تبديل کردن و در انتطار بدست آوردن ۵۱ درصد آراء نشستن بمعنای ساده لوحی و ايجاد پندار واهی است.»
«توفان» اين گفته تولياتی را نيز ناديده می‌گيرد. التبه اين سخنان تولياتی نمی‌توانست از نظر «کنجکاو» «توفان» پوشيده بماند. زيرا منبعی که «توفان» جملات مورد نظر خود را از آن استخراج کرده است، بعللی ناگزير بود به برخی از گفته‌های تولياتی که ما در اينجا نقل کرديم، اشاره کند.

توضيح آن‌که قسمت‌های زيادی از رساله «رويزيونيسم در تئوری و در عمل» که بنام يک ايرانی جلوه‌گر می‌شود، خلاصه‌ايست از چند جزوه منتشره در چين و از جمله «باز هم درباره اختلاف نظرهای رفيق تولياتی با ما»، «انقلاب پرولتری و رويزيونيسم خروشچفی» و غيره و تقريباً تمام جملاتی هم که در اين رساله از لنين، تولياتی، مائوتسه دون و ديگران آورده شده، مستقيماً و با همان ترتيب در اين جزوات بدون پس و پيش کردن- جز در مواردي‌که حذف بعضی از آن‌ها بصلاح «توفان» بوده است- از اين جزوه‌ها استخراج شده است.[۱۴] نويسنده «توفان» که چپ و راست حزب تودۀ ايران را با جملات لنين «بمباران» می‌کند، حتا اين زحمت را بر خود روا نداشته است، تا راساً به‌ مطالعه آثار لنين بپردازد و يا اين صداقت علمی را از خود نشان نداده است تا حداقل به انتخاب خودسرانه از جمله‌ها اشتغال نورزد. چنين است شيوه کار کسانی که مدعيند «با مغز خود» می‌انديشند. دگماتيک‌های «توفان» نه فقط با مغز خود نمی‌انديشند، بلکه گاه اصلاً زحمت انديشيدن بخود نمی‌دهند. و هم در گفتار و هم در کردار به نسخه‌برداری عاجزانه و تقليد کورکورانه از نوشته‌های ديگران اکتفا می‌کنند. در اين باره باز هم صحبت خواهيم کرد.

تحريف است يا تزوير؟
«توفان» را رسم بر اين است که در جائی که امکان تحريف نباشد، صاف و ساده به کذب متوسل شود. «توفان» که همه جا تئوری وضع انقلابی و قيام مسلح را مسخره می‌کند، مدعی است که «رويزيونيست‌ها»ی حزب تودۀ ايران هم اکنون به اين تئوری چسبيده اند و در انتظار «پيدايش وضع انقلابی» نشسته اند (صفحات ۶-۷) و «قيام مسلح را که در شرايط کنونی مطلقاً عملی نيست ارائه می‌دهند (صفحه ۹۳).

ولی اين ادعا کذب محض است. راهی که حزب تودۀ ايران ارائه می‌دهد، چنين است:
«استفاده از شرايط عينی انقلابی (وضع انقلابی) که حتماً خواهد رسيد برای يورش به دژ دشمن طبقاتی و سرنگون ساختن قهری وی، در صورتی‌که دست به‌مقاومت قهرآميز بزند از طريق قيام مسلحانه و ديگر اشکال اقدام قهرآميز»[۱۵] (تکيه از ماست).
«مردم» در شماره ديگر خود می‌نويسد:
«خواه مبارزه مسلح شکل قيام، جنگ داخلی و جنگ‌های پارتيزانی بخود بگيرد و يا اين‌که نيروهای انقلابی موفق گردند در شرايط آمادگی معنوی جامعه دولت ارتجاعی را غافلگير کنند و بوسيله يک کودتای انقلابی ضربه مهلکی بوی وارد آورند و حکومت ملی و دموکراسی را بدين‌طريق مستقر سازند»۱۶ (تکيه از ماست).

بنظر می‌رسد که بيان صريح و قاطع است. شايد خواننده فکر کند که «توفان» از اين نوشته «مردم» اطلاع ندارد. ولی چنين نيست. حزب تودۀ ايران بارها نظر خود را درباره اشکال مختلف قهر انقلابی بيان داشته است و توفان «موشکاف» نمی‌تواند از آن آگاه نباشد و چنين نيز هست. زيرا «توفان» که در جای ديگر تمام حواسش ششدانگ متوجه سفسطه در زمينه ديگری است، نوشته‌های قبلی خود را فراموش می‌کند و صريحاً می‌نويسد:
«شما بارها در مطبوعات خود از کودتا بمثابه شکلی از مبارزه قهرآميز سخن رانده ايد» (صفحه ۹۲) (تکيه از ماست).

«توفان» به تحريف نوشته‌های مطبوعات حزب تودۀ ايران ادامه می‌دهد و اين‌بار می‌نويسد:
«در گذشته رويزيونيست‌ها اقدامات شاه را محصول مبارزه مردم می‌شمردند، اما اکنون آنچه که رژيم را به اين‌کار مجبور می‌سازد “شرايط مساعد جهانی است”» (صفحه ۱۰۳).
برای اثبات اين مدعا جملات زير از صفحه ۸، شماره ۳، سال هفتم مجله «دنيا» نقل می‌شود:
«هيأت حاکمه در مقابل اراده توده‌ها دست به عقب‌نشينی‌هايی زده است. توده‌های ترقیخواه نه بوسائل نظامی مسلح اند و نه به سلاح سازمانی نيرومند مجهز. ولی شرايط مساعد جهانی چنان رنگ و بوئی به خواسته توده‌ها داده است که اگر چه آن‌ها هنوز قادر نيستند رژيم را سرنگون کنند ولی توانائی آنرا دارند که اراده خود را به رژيم تحميل نمايند و آنرا بعقب‌نشينی‌هائی وادارند.» (تکيه از ماست).

«اراده توده‌ها» که مبارزه تجسم مادی آنست، همان عامل داخلی است و جملات نقل شده از «دنيا» نيز با تأييد تاثير همين عامل آغاز می‌وشد: «هيأت حاکمه در مقابل اراده توده‌ها دست به عقب‌نشينی‌هائی زده است» و نيز به تأييد تاثير همين عامل پايان می‌يابد: «توده‌ها توانائی آن‌را دارند که اراده خود را به رژيم تحميل نمايند». در اينجا شرايط جهانی فقط بعنوان يک عامل کمکی در نظر گرفته شده است که به اراده و مبارزه توده‌ها نيروی تازه ای می‌بخشد. ولی «توفان» با وجود تمام «دقت» نظر خود، اين را نمی‌بيند و بزبان ديگر خود را به تجاهل می‌زند. بخصوص آن‌که در صفحه ۲۳ همين مقاله بصراحت قيده شده است:
«در سال‌های اخير تحت تاثير يک سلسله عوامل عينی و ذهنی در داخل و خارج کشور، تغييرات و تحولات معينی در جامعه ايران حاصل شده است».

«توفان» که هدفش تخطئه حزب تودۀ ايران و مطبوعات آن است، تمام اين فاکت‌ها را ناديده می‌گيريد. خوانندگان عزيز ما حالا ديگر با اين شيوه ناپسند «توفان» آشنا هستند. در اين باره بيش از اين صحبت نمی‌کنيم و به «چشمه» ديگری از کارهای «توفان» می‌پردازيم.

ظاهراً يکی از نويسندگان «دنيا» مرتکب يکی از معاصی کبيره شده و در اثر بی‌ذوقی ادبی خود صفت ناهنجار و گوش‌خراش «رنگ و بو» را برای توصيف خواست توده‌ها بکار برده است. «توفان» که برای «کوبيدن» حزب تودۀ ايران بهر وسيله ای متوسل میشود، اکنون نقطه ضعف قربانی خود را يافته است، از خوشی در پوست خود نمی‌گنجد، با قربانی خود بازی می‌کند، او را بمسخره می‌گيريد، چپ و راست «رنگ و بو» را برخ او می‌کشد:
«مردم اراده خود را نه بزور سلاح و بياری سازمان نيرومند به هيأت حاکمه تحميل می‌کنند، بلکه بر اثر “شرايط جهانی” که به خواست آن‌ها “رنگ و بوی”؟ خاصی می‌دهد.» (صفحه ۱۰۳)؛
«مردم ايران خواستار دموکراسی هستند، ولی آيا “شرايط مساعد جهانی” به اين خواست مردم هنوز “رنگ و بو” نداده است؟» (صفحه ۱۰۳)؛
«مردم ايران خواهان بسط روابط با کشورهای سوسياليستی هستند، پس “شرايط مساعد جهانی” نيز به آن “رنگ و بوی” خاص می‌دهد» (صفحه ۱۰۹)…

«توفان» در اوج کاميابی تیليغاتی است، قربانی خود را خوب يافته است، بايد او را کوبيد، بيرحمانه کوبيد.
ولی چرا؟ مگر نويسنده مقاله اجتماعی «دنيا» مدعی ايجاد يک اثر ادبی بوده است که بايد او را از ديدگاه يک انتقادگر هنری، آنهم انتقادگری ستيزه جو هجو نمود؟ مضمون اجتماعی اين نوشته چه ربطی به شکل بيان آن داشته است؟ جز اينست که «توفان» درمانده در راه پُر پيچ‌و‌خم انقلاب ايران و سردرگم در کلاف درهم‌پيچ پديده های بغرنج می‌خواهد گريزی برای خود بيابد؟ ولی به چه قيمت؟

بسراغ متن اصلی می‌رويم، توجه کنيد:
«… ولی شرايط مساعد جهانی چنان رنگ و نيروئی به خواست توده‌ها داده است که…»[۱۷]
مثل اين‌که چندان ناهنجار و گوش‌خراش هم نيست! مثل اين‌که می‌توان اين اصطلاح را بدون ترس از ارتکاب «معصيت ادبی» بکار برد! اکنون سئوال می‌شود آيا اين کاميابی زودگذر تبليغاتی ارزش تحريف ناشايستی را داشته است؟

«توفان» همه جا اين شيوه ها را بکار می‌برد. زمانی هم که اين شيوه ها نتوانند به او کمک کنند، ناتوان می‌ماند و به ناسزاگوئی می‌پردازد: «روزيونيست»‌های حزب تودۀ ايران «به انواع افسون‌ها و نيرنگ‌ها توسل می‌جويند» (صفحه ۹۸)، روزيونيست‌ها به «پرگوئی‌های فراوان متوسل می‌شوند (صفحه ۹۹)، «دو روئی و رياکاری از ويژگی‌های روزيونيسم است» (صفحه ۲۰)، و امپرياليسم و ارتجاع «بخدمات آنها ارج می‌نهند» (صفحه ۱۰۵)، کشورهای «باصطلاح سوسياليستی»، کشورهای «سابقاً سوسياليستی» ديگر «دوست و غم‌خوار خلق ايران» نيستند، «همکار و پشتيبان دشمنان خلق ايران» هستند (صفحه ۱۰۵)، شوروی «مرکز انقلاب نيست در کنار امپرياليسم آمريکا ضد انقلاب است» (صفحه ۱6، ۱۰۵) و و و …

جرا «توفان» به اين شيوه ها متوسل می شود؟ بريدن از زندگی، قطع رابطه با واقعيت‌های اجتماعی، فقدان استعداد تحليل پديده‌های بغرنج و عدم درک ديالکتيک تحول و تکامل گرايش در راه لغزش در سطح، سهل‌کوشی در بررسی و نوعی «صرفه‌جويی» غيرمنطقی در پروسه تفکر بوجود می‌آورد. توسل به آيه‌ها و احکام از پيش صادر شده، «تطبيق» حوادث و پديده‌ ها با آن‌ها بجای ارزيابی احکام با اين حوادث و پديده‌ ها نتيجه نهايی اين گرايش است. و اين نيست جز دگماتيسم. لنين می‌گويد:
«اگر عالی‌ترين و تنها معيار صحت احکام، تطابق آنها با پروسه های واقعی تکامل اجتماعی و اقتصادی باشد، در اين‌صورت دگماتيسم وجود نخواهد داشت.»[۱۸]
اگر در جريان «تطبيق» واقعيت‌ها با احکام تناقض پديد آيد، در صورتی‌که انسان صداقت علمی را از دست داده باشد، بجای تصحيح يا تغيير احکام به تحريف واقعيت‌ها، ناديده گرفتن فاکت‌ها، انتخاب موارد مطلوب و حذف جوانب نامطلوب می‌پردازد. لنين می‌گويد:
«فاکت‌ها را نبايد بطور جداگانه در نظر گرفت، بلکه بايد مجموعه فاکت های مربوط به مسئله مورد بررسی را بدون استثناء در نظر آورد. والا اين شُبهه، اين شُبهه کاملاً بحق پيش می‌آيد که اين فاکت‌ها بطور دلخواه انتخاب و يا گردآوری شده اند و بجای رابطه عينی و متقابل ميان مجموعه پديده‌ های تاريخی، دست پختی «ذهنی» برای توجيه شايد عملی پليد ارائه می‌شود.»[۱۹]
و سرانجام اگر عوامل ذهنی و شخصی نيز افزوده شود، تحريف گفته‌ها و نوشته‌ها، اتهام زنی و ناسزاگويی پيش می‌آيد.

واقعيت‌های سرسخت عرصه را بر «توفان» تنگ کرده است. زمانی‌که عرصه تنگ شود و انسان در سطح لازم معنوی و اخلاقی هم نباشد به تکاپو می‌افتد، دست و پا می‌زند، چنگ و دندان نشان می‌دهد، غريو سر می‌دهد، ناسزا می‌گويد-نوميدانه. تحجر مغزی و جمود انديشه همراه با اغراض شخصی کوره راهی بی نور، پر تيغ، پرتگاهی پرشيب، بی امان پيش پای انسان می‌نهد. تا سر خود نشکنی، دست و پا مجروح نسازی، روح ناتون و تن فرسوده خويش را تا پايان اين کوره راه ظلمانی نخواهی کشاند. تازه آنجا بن‌بست است، تازه سقوط کرده ای!

از حرف تا عمل
«توفان» برای آن‌که خود را انقلابی نشان دهد مانند تمام انقلابی‌نمايان ديگر کلمات و جملات «انقلابی» را از سر زبان نمی‌اندازد. با تکرار کلمات «راه قهرآميز»، «جنگ انقلابی»، «جنگ‌های پارتيزانی»، «سرکردگی انقلاب»، «تبليغ مداوم انديشه انقلاب فوری» هاله‌ای سرخ بدور خود می‌کشد و در عين‌حال با نسبت دادن «رويزيونيسم» «رفرميسم»، «اپورتونيسم»، «ضدانقلابی» و غيره محيطی گردآلود در اطراف حزب تودۀ ايران بوجود می‌آورد.

اينک به بررسی عيار واقعی سخنان انقلابی «توفان» می‌پردازيم، تا روشن شود که هدف واقعی گويندگان آن چيست.

«توفان» برای آن‌که خود را تنها انقلابی واقعی قلمداد کند، ابتدا طی يک محاوره خيالی حزب تودۀ ايران را خلع سلاح می‌کند و انقلابی نبودن آنرا به «ثبوت» می‌رساند. «توفان» پس از آن‌که بخيال خود حزب تودۀ ايران را طرفدار يگانه شکل قهر انقلابی يعنی قيام مسلحانه معرفی کرد- و ما در سطور قبلی نادرستی اين ادعا را نشان داديم- با قيافه يک دادستان حق بحانب با لحنی محکوم کننده، سئوال می‌کند:
«درست است که شما قيام مسلح را در شرايط “وضع انقلابی” در نظر می‌گيريد، اما اين “وضع انقلابی” کی فرا خواهد رسيد؟» (صفحه ۹۴).
و برای اين‌که در اين محاوره حتا فرصت نفس کشيدن به حزب تودۀ ايران ندهد، با زبانی پيروزمند و قاطع بلافاصله خود پاسخ می‌دهد: «طبيعتاً خود شما هم نمی‌دانيد و با وضع کنونی ايران در کار کمک به ايجاد چنين وضعيتی هيچگونه تاثيری هم نمی‌توانيد داشته باشيد» (همانجا). پس از آن‌که «توفان» نقش دادستان را ايفاء نمود و به سئوال محکوم کننده خود، پاسخ کوبنده داد، اين‌بار در ردای داور کل حکم نهايی خود را صادر می‌کند:
«در اين‌صورت اين حکم که در شرايط کنونی “برای توده های مردم راهی جز توسل به قهر نيست” چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ آيا جز اينست که می‌خواهيد مردم را بفريبيد؟» (همانجا).
«توفان» که در گرماگرم تبليغ مداوم برای «انقلاب فوری» است و حتا يادآوری «وضع انقلابی» را کار شيطان می‌داند، پس از آن‌که طی اين مجاوره خيالی کار حزب تودۀ ايران را يکسره کرد، تک خال‌های «انقلابی» خود را يکی پس از ديگری با قاطعيت تمام به زمين می‌کوبد:
«در حال حاضر (توجه کنيد!) و در شرايط مشخص ايران راه مبارزه راه قهرآميز است و شکل آن نيز جنگ پارتيزانی است، جنگ انقلابی در اشکال اوليه آن، يعنی جنگ‌های پارتيزانی، صحنه مبارزه نيز روستاست.» (صفحه ۹۴).
اين فقط تک‌خال نيست، بلکه فرمانست، فرمانی جنگی و انقلابی: دقيق، صريح، قاطع… و در انسان اين توهم را بوجود می‌آورد که «توفان» نه در اروپا، بل در ايران، نه در عرصه مطبوعات، بل در صحنه روستا قد علم کرده است و نه قلم در کف، بل تفنگ بدست مشغول مبارزه است، آن هم مبارزه پارتيزانی، شکل اوليه جنگ انقلابی و فقط منتظر فرصت است تا به شکل عالی‌تر يعنی به جنگ منظم نظامی بپردازد. ولی «توفان» اضافه می‌کند: «البته اين بدان معنی نيست که از هم اکنون و بدون مطالعه و تدارک…»… تو حديث مفصل بخوان از اين مجمل!

البته و صد البته «بدون مطالعه و تدارک» نمی‌توان انقلاب کرد. ولی حالا که حزب تودۀ ايران نمی‌داند «وضع انقلابی» که «تدارک» آن وابسته به اراده افراد و احزاب نيست، کی فرا خواهد رسيد، آيا «توفان» می‌داند که کار «تدارک» جنگ پارتيزانی را که پيش از همه يک امر اداری است، کی انجام خواهد داد؟ نه و صد بار نه! زيرا «اين‌کار تدارک لازم داد که زمان آن بسيار وابسته به امکانات است.» (صفحه ۹۵). و اما اين امکانات کی فرا خواهد رسيد؟- سکوت! «توفان» جواب ندارد، و حالا ديگر آن دادستان حق بحانب هم در بين نيست که با لحن محکوم کننده طرف را سئوال پيچ کند.
پس، از اين همه فرامين نظامی چه باقی می‌ماند؟ جز يک کمدی مختصر که آغاز و پايان آن فقط در چند سطر «توفان» گنجيده است؟
آری، «دست زدن به جنگ انقلابی کار آسان نيست» (صفحه ۹۶)، ولی ادعا درباره آن، آن‌هم در اروپا، آن‌هم بر روی کاغذ، کار آسانی است!

پس، شما دگماتيک‌های «توفان» که شعار تبليغ مداوم «انقلاب فوری» را سرعلم مبارزه خود ساخته‌ايد و در «حال حاضر» جنگ پارتيزانی را راه انقلاب ايران تشخيص داده ايد، ولی عملاً در اين راه گام برنمی‌داريد و آن‌را به «مطالعه و تدارک»ی که «زمان آن بسيار وابسته به امکانات» است، مشروط ساخته ايد، جز اينست که می خواهيد مردم را بفريبيد؟

سخنان «انقلابی» همچون حباب صابون هواکردن و در عمل روح انقلابی و خلاق مارکسيسم-لنينيسم را کشتن از ويژگی‌های «توفان» است. حقيقت آنست که «توفان» در انديشه انقلاب نيست، بلکه با سخنان «انقلابی» بنوعی سفته‌بازی سياسی پرداخته است تا عده ای جوان پر شور و ميهن‌پرست را بفريبد و دور خود گردآورد. خودنمايی با کلمات و مفاهيم بمنظور بهره برداری سياسی شيوه ديگر «توفان» است.

سردرگمی تئوريک
حال ببينيم آنچه که «توفان» در حرف مدعی اجرای آنست، بر کدام بنياد تئوريک استوار است. سخنان «توفان» در اينمورد پراکنده، از هم گسيخته و درهم است. ابتدا می‌کوشيم خود نظامی منطقی برای آن بوجود آوريم:
– «ايران… در مرحله انقلاب ملی و دموکراتيک به‌رهبری طبقه کارگر است يا بعبارت ديگر در مرحله انقلاب دموکراتيک نوين است» (روزنامه «توفان» شماره ۴)؛
شرط پيروی انقلاب چيست؟
– «برای آن‌که اين مرحله از انقلاب با موفقيت کامل پايان يابد… رهبری پرولتاريا در انقلاب ايران ضروری است» (همانجا)؛
بنابراين:
– «تأمين رهبری طبقه کارگر… شرط اساسی انقلاب دموکراسی نوين» است. (همانجا)؛
برای «تأمين رهبری طبقه کارگر» چه بايد کرد؟
– «اگر طبقه کارگر رهبری دهقانان را برای خود تأمين کند، سرکردگی انقلاب، وی را مسلم است»(صفحه ۸۶)؛
و اما برای آن‌که «طبقه کارگر رهبری دهقانان را برای خود تأمين کند» بچه کار بايد دست برد؟
– «در حال حاضر مبارزه مسلحانه شکل عمده مبارزه توده‌های خلق است و از اين راه می‌توان به اتحاد طبقه کارگر با دهقانان تحقق بخشيد» (روزنامه «توفان» شماره ۴).

بنابراين، برای آن‌که انقلاب ملی و دموکراتيک به پيروزی برسد، سرکردگی انقلاب بايد در دست طبقه کارگر باشد، برای آن‌که سرکردگی طبقه کارگر تأمين گردد، طبقه کارگر بايد با دهقانان متحد شود و رهبری آنان را بعهده بگيرد و برای آن‌که اين اتحاد و رهبری تحقق يابد، بايد بمبارزه مسلحانه پرداخت. بزبان ديگر، زمانی بايد بمبارزه مسلحانه پرداخت که هنوز ميان طبقه کارگر و دهقانان اتحادی وجود ندارد، هنوز طبقه کارگر رهبری دهقانان را برای خود تأمين نکرده است يعنی طبقه کارگر هنوز با توده های زحمتکش پيوند ندارد. پس در اينصورت مبارزه مسلحانه را که «در حال حاضر… شکل عمده مبارزه توده های خلق است» چه کسی بايد براه اندازد؟ جز عده معدودی که در بهترين حالات دچار يک رمانتيسم انقلابی کاذب شده اند؟ آيا اقدام به چنين مبارزه مسلحانه ای جز بلانکيسم، يعنی «عمل گروه کوچکی از انقلابيون» و اوانتوريسم، يعنی «اقدام بعملی انقلابی… در حالی‌که شرايط لازم برای دست زدن به آن آماده نيست» (صفحه ۹۵) چيز ديگری خواهد بود؟ پس چرا «توفان» از اين‌که «بمجرد آن‌که موضوع مبارزه مسلحانه و جنگ انقلابی پيش می‌آيد فوراً آن‌را با کلماتی مانند «سوسيال بلانکيسم»، «اوانتوريسم»، «چپ‌روی» و غيره توصيف می‌نمايد (همانجا) ناراحت می‌شود؟ حزب تودۀ ايران نه هر اقدام مسلحانه را چنين توصيف می‌کند، بلکه آن اقدام مسلحانه‌ای را که شرايط عينی لازم آن يعنی «وضع انقلابی» فراهم نيامده است و بدون آن‌که شرايط ذهنی آن نيز بوجود آيد، بدست گروه کوچکی که هنوز پشتيبانی توده‌ها را تأمين نکرده است، انجام میگيرد، بلانکيسم و اواتوريسم و چپ‌روی می‌نامد.

ولی «توفان» معتقد است برای جنگ انقلابی نيازی به وضع انقلابی نيست: «قيام مسلح برای آن‌که به پيروزی برسد بايد در شرايط «وضع انقلابی» بدان دست زد. در اين امر جای هيچ‌گونه ترديدی نيست… حال اگر نيروهای انقلابی شکل جنگ انقلابی را برگزينند، بازهم بايد در انتظار «وضع انقلابی» باقی بمانند؟» (صفحه ۹۲).

«توفان» برای اثبات اين‌که جنگ انقلابی محتاج وضع انقلابی نيست به لنين و تجربه انقلاب ۲۵ ساله چين استناد می‌ورزد:
«”وضع انقلابی” زودگذر است. لنين حتا می‌گفت که اگر انقلاب در ۲۵ اکبتر صورت نگيرد ديگر دير شده است. اما جنگ انقلابی جنگی طولانی است. چگونه می‌توان “وضع انقلابی” را با جنگ طولانی درآميخت؟» (صفحات ۹۲-۹۳).
«توفان»ی که هميشه بی استعدادی خود را در درک لنين نشان داده است، در اينجا نيز بار ديگر اين حقيقت را به ثبوت می‌رساند، زيرا لحظه وارد آوردن ضربت را با وضع انقلابی که دو مسئله کاملاً متفاوت هستند، با هم اشتباه می‌کند. وضع انقلابی برخلاف ادعای دگماتيک‌های «توفان» زودگذر نيست، بلکه پروسه ايست که بتدريج پديد می‌آيد، گسترش و تکامل می‌يابد. و اما لحظه وارد آوردن ضربت، مناسب‌ترين لحظه آغاز قيام است که می‌تواند شرايط مساعد را برای پيروزی فراهم آورد. و اين لحظه زودگذر است.

ادعای ديگر «توفان» نيز که گويا وضع انقلابی برای دست زدن به جنگ طولانی ضرورت ندارد، بی پايه است. «توفان» برای اثبات اين ادعا به‌تجربه چين متوسل می‌شود:
«جنگ انقلابی چين ۲۵ سال بطول انجاميد و به پيروزی درخشانی نائل آمد… آيا می‌شود در چنين جنگ انقلابی طولانی از “وضع انقلابی” سخن گفت؟» (صفحه ۹۳).
آری می‌توان گفت! لااقل از زبان مائوتسه دون که بقول «توفان» انديشه‌هايش «جهان را در زير پر دارد». مائوتسه دون در سال ۱۹۲۹، يکی از ۲۵ سال جنگ انقلابی طولانی چنين گفته است:
«عدم تمايل به در نظر گرفتن شرايط ذهنی و عينی، ولع انقلابی‌گری، عدم تمايل به کار پيگير بی سرو‌صدا و مجدانه در بين توده‌ها، تنها آرزوی قهرمانی های بزرگ در سرپروراندن و در بحر تصورات غوطه‌ور شدن، اين بقايای پوچيسم (کودتاگری-م) است.» و «پوچيسم همان اوانتوريسم است» («درباره ريشه کن کردن نظريات نادرست در حزب»، چاپ فارسی، صفحه ۵ و ۲۱).

شرايط عينی همان وضع انقلابی است که «توفان» لزوم آن‌را منکر است. مائوتسه دون در سال ۱۹۲۸، يکی ديگر از سال‌های ۲۵ گانه جنگ انقلابی طولانی، پس از شکست اولين مرحله جنگ داخلی، زمانی‌که پايگاه‌های انقلابی معينی بطور پراکنده در دست کمونيست‌ها باقی مانده بود، درباره امکان بقای اين پايگاه‌ها (بخش‌های کوچک سرخ) چنين می‌گويد:
«اگر وضع انقلابی در سراسر کشور بسط نيابد و برعکس دوران نسبتاً طولانی رکود فرا رسد، در اين‌صورت بقای طولانی بخش‌های کوچک سرخ غيرممکن خواهد بود.» (آثار منتخبه مائوتسه دون، چاپ روسی، جلد اول، صفحه ۱۰۴).
صريح‌تر از اين نمی‌توان گفت. معلوم می‌شود «توفان» نه فقط آثار لنين را بد مطالعه کرده است، بلکه حتا آثار «بزرگ‌ترين مارکسيست-لنينيست دوران معاصر، مائوتسه دون» (صفحه ۷) را نيز بدرستی نخوانده است.

«توفان» پس از آن‌که «تئوری» انقلاب خود را مطرح کرد، به حل آخرين مسئله که هم اکنون در برابر دارد، می‌پردازد. مسئله شکل انقلاب.
«در حال حاضر و در شرايط مشخص ايران راه مبارزه راه قهرآميز است و شکل آن نيز جنگ انقلابی است. جنگ انقلابی در اشکال اوليه آن، يعنی جنگ‌های پارتيزانی» (صفحه ۹۴) (تکيه از ماست).
ولی لنين معتقد است:
«…گفت‌و‌گوی قبلی درباره اين‌که اين سازمان برای وارد آوردن ضربه قطعی بر حکومت مطلقه به‌چه وسيله‌ای متشبث خواهد شد، آيا مثلاً قيام را ترجيح خواهد داد يا اعتصاب توده ای سياسی يا يک شيوه ديگر حمله را- گفت‌و‌گوی قبلی درباره اين موضوع و حل اين مسئله در حال حاضر آئين پرستی پوچ است»[۲۰]
«توفان» که در «حال حاضر» شکل آينده انقلاب را تعيين می‌کند نه فقط «آئين پرستی پوچ» خود را نشان می‌دهد، بلکه با تلقين اين انديشه نادرست بخوانندگان خود که اکثراً جوانان پر شور هستند، مانع بسط ابتکار آنان برای يافتن مناسب‌ترين اشکال مبارزه در حال و آينده می‌گردد. لنين از قول مارکس می‌گويد:
«مارکس دست و پای خود و مبارزان آينده انقلاب اجتماعی را از نظر شکل، طرز و شيوه تحول نبسته است»[۲۱]
ولی «توفان» می‌بندد.

لنين درباره عمل کسانی که از قبل شکل انقلاب را تعيين می‌کنند، می‌گويد اين کار «نظير آنست که فرضاً ژنرال‌ها هنوز ارتش گرد نياورده، آن‌را بسيج نکرده و بر ضد دشمن گسيل نداشته شورای جنگی تشکيل دهند.»۲۲ اکنون ما شاهد شبه ژنرال‌هائی هستيم که در محفل «توفان» سرگرم طرح نقشه برای پارتيزان بازی هستند.

چنين است پايه‌های لرزان آن «تئوری» انقلابی که سخنان انقلابی «توفان» بر روی آن مونتاژ شده است. اين ديگر تئوری نيست، سردرگمی است. اين به‌اصطلاح تئوری نيز، بطور‌ی‌که ديديم، با زيرپا گذاردن اصول اساسی تئوری انقلاب لنين، تحريف يا ناديده گرفتن رهنمودهای صريح کلاسيک‌های مارکسيسم و حتا با چشم پوشی از گفته های مائوتسه دون، که زمانی خود را مقيد به مارکسيسم-لنينيسم میدانست، سرهم‌بندی شده است. در اينجا نيز با همان شيوه آشنای «توفان» رو‌به‌رو هستيم.

تقليد کورکورانه
«توفان» می‌نويسد حزب مارکسيستی نبايد «کورکورانه ديگران را تقليد کند» (صفحات ۵-۶). بعد با اعلام اين‌که «پس از انقلاب اکتبر تا مدتی تئوری “وضع انقلابی” و “قيام مسلح” در شهرها از طرف کارگران نمونه تسخير قدرت سياسی توسط احزاب کمونيست بود» حزب تودۀ ايران را به تقليد کورکورانه از اين تئوری متهم ساخته می‌گويد:
«رويزيونيست‌های حزب تودۀ ايران هم اکنون نيز به اين تئوری چسبيده و در انتظار پيدايش «وضع انقلابی» نشسته‌ اند» (صفحات ۶-۷).
ما قبلاً نشان داديم که اين ادعا که حزب تودۀ ايران به قيام مسلح «چسبيده» کذب محض اسیت. ولی حال ببينيم «توفان» با چسبيدن به جنگ‌های پارتيزانی خود نمی‌خواهد «کورکورانه ديگران را تقليد کند؟»

سردرگمی عجيبی که «توفان» در تئوری انقلاب به آن دچار شده است و ما قبلاً آنرا نشان داديم فقط نتيجه ضعف تئوريک نويسندگان آن نيست، بلکه اتفاقاً بطور عمده نتيجه همان تقليد کورکورانه ايست که ديگران را از آن برحذر می‌دارد. تقليد کورکورانه از نمونه چنين.

«توفان» پس از تأييد اين امر که «قيام مسلح» در شرايط «وضع انقلابی» يگانه نمونه ايست که ما می‌شناسيم (صفحه ۹۳)، به صدور اين حک قطعی می‌پردازد که برای ايران «قيام مسلح» در شرايط کنونی مطلقاً عملی نيست» (صفحه ۹۳). «توفان» در عين حال تأييد می‌کند جنگ انقلابی «در کشورهايی روی داده و پيروز شده که شرايط اجتماعی آن‌ها به کشور ما شباهت زيادی دارد (صفحه ۹۳) و کشف همين «شباهت زياد» است که «توفان» را بسرزنش «رويزيونيست»های حزب تودۀ ايران وامی‌دارد: آن‌ها «بيست‌و‌پنج سال مبارزه حزب کمونيست چين و پيروزي‌های اين حزب… و تجارب گرانبهايی را که اين حزب به جنبش کمونيستی عرضه داشته ناديده می‌گيرند» (صفحه ۷). ماحصل تجارب چين که «شباهت زيادی» به ايران دارد، از قول لين پيائو چنين نقل می‌شود:
«تحت رهبری حزب پرولتاريا، بسيج توده های دهقان بمنظور جنگ پارتيزانی در روستا و اجرای انقلاب ارضی، برقراری پايگاه‌های روستايی، محاصره شهرها از جانب روستا و بالاخره تسخير شهرها» (صفحه ۷).

يافتن همين شباهت در شرايط اجتماعی ايران و چين است که «توفان» را به تقليد کورکورانه از تجربه چين وامی‌دارد. برای «توفان» مسئله اينطور مطرح است: هم ايران و هم چين (پيش از انقلاب) دو کشور نيمه فئودال و عقب‌مانده از نظر اقتصادی هستند، هم چين و هم ايران زير نفوذ امپرياليسم هستند. ولی آيا وجود اين شباهت در کلی‌ترين شرايط اجتماعی و سياسی و اقتصادی می‌تواند دليل يکسان بودن تمام اوضاغ و احوال و شرايط موجود در اين کشورها باشد؟ چرا جنگ انقلابی بصورت جنگ پارتيزانی پيش از آن‌که وحدت کارگر و دهقان و يا رهبری دهقان از طرف طبقه کارگر تأمين شده باشد، و تحقق اين اتحاد و رهبری و نيز سرکردگی انقلاب در جريان جنگ انقلابی برای چين ميسر بود ولی برای ايران در شرايط کنونی و «در حال حاضر» غيرممکن است؟

فهرست‌وار واقعيت چين را بخاطر آوريم:
– زمانی حزب کمونيست چين وارد فعاليت می‌شود که در داخل چين دو دولت وجود داشت. يک دولت ارتجاعی در پکن (دولت شمال) و يک دولت انقلابی در کانتن (دولت جنوب). دولت انقلابی به‌رهبری سون يات‌سن انقلابی شهير چين تشکيل شده بود و عليه دولت شمال مسلحانه مبارزه می‌کرد؛
– سون يات‌سن رجلی بود انقلابی و به انقلاب روسيه با نظر تحسين می‌نگريست. او می‌گفت: «اگر ما به روسيه بمثابه آموزگار خود ننگريم، انقلاب چين به پيروزی نخواهد رسيد». سون يات‌سن در سال ۱۹۲۴ در اولين کنگره گوميندان، کمونيست‌های چين را به اين حزب پذيرفت. يعنی حزب کمونيست چين عملاً با يک حزب دولتی ائتلاف کرد؛
– حزب کمونيست چين در بطن گوميندان توسعه يافت. زمانی‌که حزب کمونيست چين در ژانويه سال ۱۹۲۱ تشکيل شد فقط ۵۰ عضو داشت، پس از سه سال يعنی در سال ۱۹۲۴ که وارد گوميندان شد در حدود ۵۰۰-۶۰۰ عضو داشت. ولی در سال ۱۹۲۷، يعنی سه سال پس از همکاری در داخل گوميندان عده اعضای آن به ۵۸ هزار تن بالغ شد؛
– گوميندان که يک حزب دولتی بود با دولت ارتجاعی شمال و با فئودال‌ها و ميليتاريست‌های جنوب به جنگ مسلحانه پرداخته بود و حزب کمونيست نيز در داخل گوميندان در اين جنگ شرکت داشت و در جريان همين جنگ‌ها بود که توانست گروه‌های مسلح خود را تشکيل دهد؛
– مسلح شدن کمونيست‌ها و گردآوری نيروهای مسلح از طرف آنان يک عمل غيرقانونی نبود، بلکه با همکاری دولت سون يات‌سن انجام می‌گرفت. چنان‌که زمانی که اتحاد شوروی بنا به تقاضای سون يات‌سن اولين آکادمی نظامی چين را در جزيره «وام پو» تشکيل داد و کارشناسان نظامی شوروی در آن به تربيت کادر نظامی برای دولت سون يات‌سن پرداختند، عده ای از کمونيست‌های چين نيز در اين آکادمی به تحصيل پرداختند؛
– در چين نه تنها دولت شمال و دولت جنوب وارد جنگ داخلی شده بودند، بلکه تمام مالکان و فئودال‌های ميليتاريست و حتا اتحاديه بازرگانان کمپرادور نيز دارای نيروهای مسلح بودند و تحت حمايت امپرياليست‌های مختلف (انگلستان، آمريکا، ژاپن) که در چين منافعی داشتند، با هم به‌جنگ می‌پرداختند. در ميان فئودال‌های مسلح شعار «اگر تفنگ باشد، حکومت هم هست»، شعاری که مائوتسه دون از فئودال‌های آن‌زمان به عاريت گرفته است، رايج بود. مائوتسه دون درباره اوضاع آن‌روزه چين می‌گويد:
«يکی از ويژگی‌های چين نيمه‌ مستعمره جنگ‌هايی است که از همان نخستين سال پيدايش جمهوری چين ميان گروه‌های مختلف ميليتاريست‌های کهنه و نويی که از طرف امپرياليست‌ها و کمپرادورها و توخائوها پشتيبانی می‌شوند، بدون وقفه ادامه داشته است» (مائو تسه دون، آثار منتخبه، چاپ روسی، جلد اول، صفحات ۱۰۱-۱۰۲).
– پس از شکست مرحله اول انقلاب چين (سال ۱۹۲۷) در اثر خيانت گوميندان بسرکردگی چان کايشک (زمانی که حزب کمونيست حتا در دولت جناح چپ گوميندان شرکت داشت) حزب کمونيست چين يک حزب نسبتاً نيرومندی بود که دارای تجربه سه ساله در جنگ‌های داخلی و نيروهای مسلح مستقل و پايگاه‌های انقلابی جداگانه (پايگاه‌های سرخ) بود. از اين تاريخ حزب کمونيست چين ديگر نه در داخل گوميندان، بلکه در خارج از آن، و عليه آن، بطور مستقل و راساً وارد ميدان مبارزه می‌شود.

اين بود وضع خاص چين. حال چگونه می‌توان ميان ايران امروز و چين آن‌روز «شباهت زياد» پيدا کرد؟ اکنون اگر «تئوری» انقلاب «توفان» را که مدعی است در ايران برای تأمين وحدت کارگر و دهقان و رهبری دهقانان از طرف کارگران و تحقق سرکردگی پرولتاريا در انقلاب بايد کار را از جنگ مسلحانه آغاز کرد، در شرايط خاص خود يعنی در شرايط آن‌روزی چين بخواهيم بکار بريم، دچار هيچ‌گونه سردرگمی نخواهيم شد و همه چيز بحال عادی خود بازخواهد گشت.

زمانی مائوتسه دون خود وضع چين را «پديده غيرعادی» و «بی‌سابقه در تاريخ جهان» می‌ناميد ولی حالا «توفان» با کشف «شباهت زياد» ميان چين و ايران می‌خواهد پراتيک انقلابی چين را در ايران عملی سازد.

البته «توفان» تئوری جنگ انقلابی را مستقلاً از تجربه چين اخذ نکرده است، بلکه اين رهبران چين هستند که آنچه را که روزی پديده غيرعادی و بی‌سابقه می‌دانستند، امروز می‌خواهند به تمام جهانيان تحميل کنند. و «توفان» نيز بدون آن که شرايط مشخص چين آن‌روزی و شرايط مشخص ايران امروزی را در نظر بگيرد به تقليد کورکورانه الگوهای ساخت چين پرداخته است. اين نيز از شيوه‌های ديگر «توفان» است.

يک بام و دو هوا
اصل لنينی همزيستی مسالمت‌ آميز ميان کشورهای دارای نظام‌های اجتماعی متضاد يکی از مسائلی است که «توفان» وسيله اتهامات بی‌پروا و دشنام‌های ناشايست به اتحاد شوروی و ساير کشورهای سوسياليستی اروپا و نيز به تمام احزاب کمونيست و کارگری غرب قرار داده است. «توفان» بهمان شيوه‌هايی که اکنون برخواننده آشکار شده است، نقطه نظر کشورهای سوسياليستی و احزاب کمونيست و کارگری را تحريف می‌کند. ولی اين فقط يک جانب قضيه است. «توفان» به تبعيت گروه مائوتسه دون هر گامی را که کشورهای سوسياليستی در راه تحقق و يا بزبان دقيق‌تر در راه تحميل همزيستی مسالمت‌آميز به کشورهای سرمايه‌داری برمی‌دارند بنام «همکاری» با کشورهای امپرياليستی و «خيانت» به جنبش آزادی‌بخش ملی محکوم می‌کند. و اين البته شگفت نيست، زيرا «توفان» مبارزه با کشورهای سوسياليستی را هدف درجه اول خود قرار داده است. ولی شگفت آن‌که (شايد اين نيز شگفت نباشد!) «توفان» تمام اقدامات آشکار و «پنهان» گروه مائوتسه دون را که در جهت برقراری وسيع‌ترين روابط بازرگانی و اقتصادی و بند‌وبست‌های سياسی با کشورهای امپرياليستی بعمل می‌آيد، ناديده می‌گيرد. «توفان» می‌نويسد: «”همزيستی مسالمت‌آميز” در واقع محوری است که تمام نظريات رويزيونيست‌های معاصر بدور آن می‌چرخد، بر روی آن پايه می‌گيرد.» (صفحه ۱۷).
حال ببينيم دگماتيک‌های چين که مجريان «واقعی» اصل همزيستی مسالمت‌آميز هستند، در عمل چه می‌کنند.

حجم بازرگانی چين و ژاپن طی سال‌های ۱۹۶۰-۱۹۶۶ يعنی در ظرف ۶ سال ۲۸ برابر افزايش يافت! البته روابط اقتصادی، روابطی است معصومانه. ولی چون برای داوری «سياست است که بايد در مقر فرماندهی جای گيرد و نه اقتصاد» (صفحه ۱۱۱)، محتوی سياسی اين روابط را نيز بايد در نظر بگيريم. توسعه جهشی مناسبات بازرگانی چين و ژاپن که در شرايط «همزيستی مسالمت آميز» بشيوه چين انجام گرفته است، باعث شد که چن ای، وزير امور خارجه چين اعلام دارد که اکنون «چين کاملاً درک می‌کند که ژاپن در زمان حاضر نمی‌تواند روابط خود را با تايوان قطع کند.»[۲۳] بی‌جهت نيست که روزنامه‌های ژاپنی می‌نويسند: «چين بخصوص در مسئله روابط ژاپن و تايوان، رفتار خود را با ژاپن بدرجه قابل ملاحظه‌ای نرم‌تر کرده است.»[۲۴] مائوتسه دون نيز بنوبه خود به دلسوزی از سرمايه‌داران، حتا سرمايه‌داران بزرگ امپرياليستی ژاپن می‌پردازد: «امپرياليسم آمريکا نه فقط در حق کارگران و دهقانان و … ظلم روا می‌دارد، بلکه بسياری از کارفرمايان بزرگ ژاپن را نيز تحت فشار گذارده است.»[۲۵]

«توفان» می‌نويسد: «صحبت بر سر اين نيست که کشور سوسياليستی نمی‌توانند يا نبايد با ديگر کشورها روابط سياسی و تجارتی برقرر کند… سخن در اينجاست که رويزيونيسم دريچه مهر و مؤدت خود را بروی دشمنان خلق می‌گشايد.» (صفحه ۶۴).

آيا توسعه بازرگانی بحساب «نرم‌تر» شدن در مورد تايوان، يعنی نرم‌تر شدن درباره سياست امپرياليسم آمريکا در بخشی از خاک چين و دلسوزی بحال کارفرمايان بزرگ يک کشور امپرياليستی، گشودن «دريچه مهر و مؤدت» بروی دشمنان خلق نيست؟ بيهوده نيست که «واشنگتن پست» رونق شديد مناسبات بازرگانی چين و ژاپن را «ازدواج ميان سرمايه‌داران عمده آسيا و کمونيست‌های» چين می‌داند و می‌نويسد اين امر بطور عمده معلول «عوامل اقتصادی و سياسی است و … بار ديگر مهارت پکن را در درآميختن دگماتيسم با پراگماتيسم تأييد می‌کند.»[۲۶]

حجم بازرگانی چين و آلمان غربی در ظرف چهار سال ۱۹۶۳-۱۹۶۷ به اندازه چهار برابر افزايش يافت. مجله «اشترن» منتشره در آلمان غربی که اهميت سياسی اين مناسبت را درک می‌کند، نوشت: «مائو بُن را متحد خود عليه مسکو می‌داند»[۲۷] شترائوس، وزير دارايی بُن در روزنامه «بايرن-کورير» اعلام داشت که بُن در بسياری از مسائل مهم بين‌المللی با پکن بيش از متحدين خود در ناتو نظر مشترک دارد.[۲۸] توسعه مناسبات اقتصادی چين با کشورهای امپرياليستی کاملاً با هدف‌های استرتژيک اين کشورها هماهنگی دارد. «ديلی اکسپرس» (لندن) می‌نويسد: «هر گاه جدايی از روسيه، چين را به اخذ تماس‌های اقتصادی و غيره با غرب وادارد، در اين‌صورت خطا خواهد بود با امتناع خود چين را دو باره به آغوش روسيه بياندازيم.»[۲۹]

و اما مناسبات چين و آمريکا؟ ظاهراً چين با آمريکا، دشمن شماره ۱ تمام خلق‌ها مناسبات بازرگانی و سياسی رسمی ندارد. ولی مناسبات بازرگانی «پنهان» چين و آمريکا از طريق هنگ‌کنگ و روابط سياسی بازهم «پنهان» آن‌ها از طريق ورشو بر احدی پوشيده نيست. زمانی که «توفان» تعهدات دولت ايران را در باره خودداری از اقداملات خصمانه عليه اتحاد شوروی به مسخره می‌گيرد و می‌نويسد: «فقط بايد اپورتونيست و رويزيونيست بود، برای آن‌که بقول نمايندگان امپرياليسم و ارتجاع باور داشت» (صفحه ۶۶)، وزارت خارجه چين طی اعلاميه ای از دولت نيکسون تقاضا می‌کند تا «چين و ايالات متحده درباره پنج اصل همزيستی مسالمت آميز موافقت‌نامه ای منعقد سازند.»[۳۰]
بيهوده نيست که در محافل رسمی آمريکا گفته می‌شود ميان ادعاهای چين درباره مبارزه با امپرياليسم و اعمال مشخص آن «تناسب معکوس» وجود دارد.

«توفان» مدعی است که «اکنون سال‌هاست امپرياليسم آمريکا کشور سوسياليستی ويتنام را مورد حمله و تجاوز قرار داده است… بايد اذعان کرد که در اين کار با کمک رويزيونيسم موفقيت‌های بزرگی بدست آورده است» (صفحه ۲۲) و اين ادعا زمانی می‌شود که هوشی مين می‌گوید: «پشتيبانی نيرومند و کمک پر ارزش خلق شوروی عامل موثر و الهام‌بخش در مبارزه خلق ويتنام عليه متجاوزين آمريکايی برای نجات ميهن می‌باشد.» «توفان» زمانی اين ادعا را می‌کند که شوروی بارها آمادگی خود برای اعزام داوطلب به ويتنام اعلام داشته است، ولی مائوتسه دون در مصاحبه خود با «سنو»، روزنامه‌نگار آمريکايی علناً اظهار داشته است که «اگر جمهوری دموکراتيک چين مستقيماً در معرض حمله نظامی قرار نگيرد، چين در ويتنام عليه ايالات متحده آمريکا اقدام نخواهد کرد.»[۳۱]

«توفان» شوروی و ساير کشورهای سوسياليستی و احزاب برادر را متهم می‌سازد که منافع خلق‌ها را فدای همزيستی مسالمت‌آميز ساخته‌اند و باد در غبغب انداخته می‌گويد:
«بديهی است که احزاب کمونيست نمی‌توانند و نبايد در قبال طبقه حاکمه کشور خود و در قبال دشمنان خارجی از اصل “همزيستی مسالمت‌آميز” پيروی نمايند، زيرا پيروی از اين اصل جز همکاری طبقاتی در داخل و خارج نيست» (صفحه ۲۰).
ولی ما می‌دانيم که چين مائوتسه دون حتا در سرزمين خود تايوان، ماکائو و هنگ‌کنگ به همزيستی بسيار مسالمت آميز با امپرياليست‌های آمريکا و پرتغال و انگلستان پرداخته است. مائوتسه دون در داخل کشور خود هم با استعمار نوين (در تايوان)، هم با استعمار کهنه (در ماکائو) و هم با استثمار مشترک (در هنگ‌کنگ) به همزيستی پرداخته است و اين مناطق را از شمار «منطقه توفان‌ها» خارج کرده است.

رهبران حزب کمونيست چين برای همزيستی مسالمت‌آميز حتا از فعاليت خود در ميان چينی های مقيم خارج صرفن‌ظر می‌کنند و حزبی را که در خارج برای اينکار بوجود آورده بودند، تعطيل می‌کنند:
«تصميم گرفتيم که بمنظور تحکيم همزيستی مسالمت‌آميز فعاليت منظم بين چينی‌ها را حذف کنيم. از اين جهت فعاليت اين حزب قطع شده است»[۳۲] (درس‌هايی از تاريخ مختصر حزب کمونيست چين»، متن فارسی، صفحه ۱۶۳).
ولی «توفان» تمام اين واقعيت‌ها را ناديده می‌گيرد و برای ديگران موعظه سر می‌دهد.

حيرت آورتر «دليلی» است که «توفان» برای مخالفت خود با بسط مناسبات کشورهای سوسياليستی با ايران اقامه می‌کند. توجه کنيد:
«حزب تودۀ ايران در گذشته استقرار مناسبات دوستی و صميمانه ايران با اتحاد شوروی و ديگر کشورهای سوسياليستی را ضامن نيل به استقلال سياسی و اقتصادی ايران می‌شمرد. اتحاد شوروی در گذشته مرکز انقلاب جهانی بود. سياست خارجی آن نه بر پايه همزيستی مسالمت‌آميز خروشچفی بلکه بر اصل اساسی انترناسيوناليسم پرولتری پايه می‌گرفت. اما اکنون که اتحاد شوروی و کشورهای ديگر باصطلاح سوسياليستی خصلت پرولتری و سوسياليستی خود را از دست داده‌اند و با شاه و دولت ايران طرح دوستی و همکاری ريخته‌اند، اين نظر ديگر صحيح نيست» (صفحه ۱۰۵) (تکيه از ماست).

منطقی است عجيب، فقط درخورد سفسطه‌گرانی از نوع «توفان». بنابراين منطق ماهيت رژيم ايران برای «توفان» مطرح نيست، آنچه که حائز اهميت است «خصلت پرولتری و سوسياليستی» کشورهای سوسياليستی است. اگر شوروی که «خصلت پرولتری و سوسياليستی» خود را بقول «توفان» از دست داده است، با ايران روابط بازرگانی و اقتصاد برقرار کند، اين امر به تحکيم پايه‌های رژيم منجر می‌شود ولی اگر مثلاً چين که باز به قول «توفان» امروز به «مرکز انقلاب جهانی» مبدل شده است، با رژيم کنونی «مناسبات دوستی و صميمانه» برقرار کند، اين‌کار «ضامن نيل به استقلال سياسی و اقتصادی» ايران خواهد بود و به تحکيم پايه‌های رژيم ايران منجر نخواهد شد. اين ديگر منطق نيست، آکروباسی ديپلوماتيک است. حزب تودۀ ايران با توجه به ماهيت پرولتری و انترناسيوناليستی کشورهای سوسياليستی است که بسط روابط بازرگانی و اقتصادی آنها را با ايران نه فقط جايز بلکه ضرور می‌داند، و ماهيت سوسياليستی اين کشورها را نيز بر حسب دلخواه و قضاوت‌های ذهنی از آنان سلب نمی‌کند.

در اين بی‌منطقی محض يک منطق وجود دارد و آن دفاع از بعضی «گذشته»هاست. «توفان» برقراری مناسبات اقتصادی و بازرگانی ايران و شوروی را در «گذشته» که شوروی «خصلت پرولتری و سوسياليستی» خود را حفظ کرده بود، جائز می‌داند. و اين «گذشته» سبک قلم امروز «توفان» را بخاطر می‌اورد، قلمی که «تحريف واقعيت کشورهای سوسياليستی و بويژه کشور اتحاد جماهير شوروی» را از مظاهر آنتی کمونيسم مي‌دانست.۳۳ آخر اين گذشته را بايد بنحوی توجيه کرد!

اين منطق عجيب مولود يک ضرورت ديگر نيز هست و آن لزوم توجيه مناسبات چين مائوتسه دون با آلمان غربی، ژاپن، آمريکا، پاکستان و غيره است. حقيقت آنست‌‌که مناسبات چين با اين کشورها ناراحتی‌ها و دشواری‌های معينی برای هواداران مائوتسه دون بوجود آورده است. «توفان» برای توجيه اين مناسبات، بچنين سفسطه‌ای متوسل می‌شود، ولی گروه مائوتسه دون در چين «منطق» ديگری بکار می‌برد: بطوري‌که روزنامه «پاری ژور» اطلع می‌دهد، گروه مائوتسه دون در پاسخ ابراز نارضائی دوستان «مارکسيست-لنينيست» خود در اروپا در اثر توسعه مناسبات چين با آلمان غربی طی نامه‌ای چنين نوشته‌اند: «مارکسيست-لنينيست‌ها نبايد نسبت به رژيم‌های ارتجاعی، اگر دشمن دشمنان مارکسيست-لنينيست‌ها باشند، بی‌اعتنا بمانند.»[۳۴]

دشمن دشمنان؟ اين کدام دشمن چين است که آلمان غربی نيز با آن دشمن است؟ معمولاً گروه مائوتسه دون آمريکا را دشمن شماره ۱ تمام خلق‌ها و از جمله خلق چين معرفی می‌کند. آيا آلمان غربی که «وفادارترين متحد اروپايی» آمريکا لقب گرفته است، دشمن دشمن شماره ۱ تمام خلق‌هاست؟ هرگز! پس اين کدام دشمن چين است که آلمان غربی هم با آن دشمن باشد؟ جز آلمان دموکراتيک، شوروی، لهستان، چکوسلواکی و ساير کشورهای سوسياليستی؟

«هر آن‌کس که با دشمن خلق از در دوستی و همکاری درآيد، با دوستان دشمنانه رفتار کند، بدون شک دشمن انقلاب، دشمن خلق است»(صفحه ۶۳).
حقيقتی است نادر از زبان «توفان». ولی «توفان» در بيان اين گفته نيز صادق نيست. «توفان» که مدعی است «بشهادت صفحات روزنامه ارگانش در سراسر حيات خود لحظه‌ای از مبارزه با رژيم کودتا، امپرياليسم و رويزيونيسم باز نايستاده است» (روزنامه «توفان» شماره ۵)، در سراسر شماره دوره جديدش جايی نيست که مبارزه با «رويزيونيسم» را جانشين مبارزه با رژيم کودتا و امپرياليسم نکرده باشد. هر جا که نامی از شاه برده می‌شود، هر جا که مسئله انتخابات و آزادی و حتا جشن نوروز و فاجعه زلزله خراسان مطرح می‌شود- همگی دستاويزی برای مبارزه با حزب تودۀ ايران قرار می‌گيرد، مبارزه اعراب آسيايی و سياه‌پوستان آمريکايی، جنگ ويتنام، صلح و جنگ، حتا جشن ماه مه و انقلاب اکتبر بهانه‌ای برای دشنام‌دادن به کشورهای سوسياليستی و بی‌اعتبار ساختن اتحاد شوروی می‌شود. هر خواننده‌ای که يکبار ۱۵-۱۶ شماره دوره جديد «توفان» را مرور کند بوضوح تمام خواهد ديد که آماج مبارزه «توفان» کيست و چيست. و اما نتيجه روشن است و آن‌را «توفان» خود به صراحت اعتراف کرده است:
«بدون مبارزه با امپرياليسم و ارتجاع، بدون مبارزه برای بسيج توده های مردم بخاطر انقلاب، مبارزه با رويزيونيسم سرانجام به ضدکمونيسم خواهد انجاميد» (صفحه ۱۱۸).
ولی بايد گفت که مبارزه با مارکسيسم واقعی تحت لوای مبارزه با «رويزيونيسم» مدت‌هاست به ضدکمونيسم انجاميده است.

***

«توفان» طفل نوپايی است که بارها قيقاچ رفت و بزمين افتاد، اينک «تکيه گاهی» برای خود يافته است. «توفان» اين بار شرم‌سارانه به انتقاد خود پرداخت، با نوسانات و تزلزل‌ها و باگمراهی‌های گذشته «وداع» گفت و برای هميشه ردای بافت پکن را زيب پيکر خود ساخت و همراه با گرد و خاکی که از آنجا برخاسته بود، سلاح بدست بجنگ قطعی پرداخت. بجنگ با ارتجاع داخلی و امپرياليسم خارجی؟ هرگز! به نبرد و ستيز با حزب تودۀ ايران و اتحاد شوروی! نبردی دشوار و ستيزی ناميمون.

«رويزيونيسم در تئوری و در عمل» تلاش نوميدانه «توفان»ی است در شوره‌زار که تنوره می‌کشد و می‌توفد و سرانجام خاکستری از تحريف و سفسطه و دروغ و بهتان و ناسزا بجا می‌گذارد. و بس

 

————————————————————–

۱- رساله «رويزيونيسم در تئوری و در عمل» را برای اختصار رساله «توفان» و يا «توفان» خواهيم ناميد. هر جا که بشماره صفحه استناد می‌شود، منظور همين رساله است. در مواردی که منظور روزنامه «توفان» باشد به اين امر صراحتاً اشاره خواهيم کرد.
۲- لنين، مجموعه آثار، چاپ روسی، جلد ۲۳، صفحات ۲۰۵-۲۰۶
۳- لنين، جلد ۱۷، صفجه ۱۰۰
۴- لنين، جلد ۱۶، صفحه ۳۲۰
۵- لنين، جلد ۲۳، صفحه ۱۴۹
۶- لنين، جلد ۳، صفحه ۱۰۱
۷- لنين، جلد ۱۶، صفحه ۳۲
۸- لنين، جلد ۱۶، صفحه ۳۱۹
۹- لنين، جلد ۱۹، صفحه ۳۳۴
۱۰¬- لنين، جلد ۱۶، صفحه ۳۲۰
۱۱- لنين، جلد ۲۳، صفحه ۲۶۶
۱۲- «دنيا»، سال هفتم، شماره ۱، صفحه ۲۲
۱۳- همانجا
۱۴- برای نمونه کافی است صفحات ۲-۴ و ۴۰ «توفان» با صفحات ۹-۱۰ و ۱۸ متن روسی جزوه «انقلاب پرولتری و رويژيونيسم خروشچفی» و يا صفحات ۴۱-۴۲ «توفان» با صفحات ۱۲۳-۱۲۷ جزوه «باز هم درباره اختلاف نظرهای رفيق تولياتی با ما» مقايسه شود.
۱۵- ماهنامه «مردم» شماره ۱۴
۱۶- ماهنامه «مردم» شماره ۳
۱۷- مجله «دنيا» سال هفتم، شماره ۳، صفحه ۸
۱۸- لنين، جلد اول، صفحه ۲۸۰
۱۹- لنين، جلد ۲۳، صفحه ۲۶۷
۲۰- لنين، آثار منتخبه بزبان فارسی، جلد اول، قسمت اول، صفحه ۲۲۸
۲۱- لنين، جلد ۳۶، صفحه ۳۰۴
۲۲- لنين، آثار منتخبه، ترجمه فارسی، جلد اول، قسمت اول، صفحه ۲۲۸
۲۳- مجله «زندگی بين‌المللی»، سال ۱۹۶۸، شماره ۱۲
۲۴- همانجا
۲۵- همانجا
۲۶- همانجا
۲۷-
۲۸-
۲۹-
۳۰-
۳۱-
۳۲- البته در اينجا اين مسئله که آيا يک حزب مارکسيستی حق دارد در يک کشور ديگر حزبی ايجاد کند و يا مبارزات داخلی يک کشور را بر حسب تعلق ملی تجزيه کند، مطرح نيست.
۳۳- «دنيا»، سال سوم، شماره ۲، صفحه ۲۷
۳۴-

توضیح – برای متن چاپی و پی‌نویس‌های روسی تایپ نشده در این تلاش به نشانی زیر مراجعه نمایید:

https://iran-archive.com/sites/default/files/2021-06/donya-dowre-2-saale-09-04.pdf