اخبار روز
نویسنده: رقیه دانشگری
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
جهان رو به آبادی است!
نسل دهه ۵۰ خورشیدی / ۷۰ میلادی، دنیا را رو به آبادی میدید. جنبشهای برابری خواهانه و رهائیبخش، یکی پس از دیگری در جای جای جهان پدید میآمد و پیش می رفت. از همین رو آن نسل با امید و نشاط در عرصه مبارزه برای تغییر حضور مییافت و هیچ چیز او را از پا نمیانداخت.
فروپاشی شوروی و از هم گسیختن اردوی سوسیالیسم، سیطرۀ سه دهه جهان تکقطبی و سیاست سلطه از سوی غرب و آمریکا بر همه عرصههای زندگی، پیدایش مکتب اقتصادی شیکاگو و حکومت سرمایهداری لجامگسیخته برجهان، رواج جنگ و ترور و خشونت و بدخواهی، فرو نشست جنبشهای ترقیخواهانه و پیدایی انقلابهای پیش ساخته و فرمایشی، ناباوری و سرخوردگی و ناامیدی را جایگزین امید و باور و اعتماد کرد. این فضا نسلی به بار آورد که به تغییر و توان تغییر بیباور شد. تلخ و سیاه و در خود و برای خود شد. کم کم پوچیگرایی و تسلیمطلبی جایگزین آرمانخواهی و رزمآوری گردید.
این اتفاق در ایران و جهان افتاد. اما در ایران شکست برخی آرمانهای انقلاب بزرگ مردمی۱۳۵۷، بر این یأس و پوچیگرایی افزود. کثیری از جوانان و روشنفکران ایرانی نسبت به هر چه که در گذشته بود دچار شک و تردید شدند. گروه بزرگی از چپها از ایدههای مترقی و عدالتخواهانه ی خود دست کشیدند. شکست آنها را در خود شکاند. به مارکس و لنین و انگلس و تودهای و فدایی و کل تاریخ خود و به هر آنچه آنها را در اردوی چپ قرار داده بود پشت کردند. به هیچ چیز وفادار نماندند، با این حال خود را چپ نامیدند. این گروه سیاسی – اجتماعی سنگر مبارزه با پلشتیها را ترک کرد، اما از رشد پلشت ها به فغان آمد. این «چپ» دیگر از هرچه زیبایی و خلاقیت و آفرینش بود روی برگرداند و تنها به کنکاش زخمهای چرکین و متعفنی پرداخت که بر پیکر جامعه بشری نشسته است.
بخشی از جامعه سیاسی ایران نیز آن قدر در این دنیا لولید و غوطه خورد که به بوی کهنگی و فرسودگی و آلودگی خود به همان تعفن خو کرد. این بخش از نیروی روشنفکری کشور در چهار دهه پیش متوقف ماند و ندید که گروههای بزرگی از جوانان کشورش چگونه در راه رهایی از وضعیت موجود به دانشگاه میروند، علم و تکنیک میآموزند، جهان و مناسبات را شناسایی میکنند و طرحی نو در می اندازند. در سطح کلان هم از دیدن تغییر در توازن و مناسبات جهانی در ماند و از دیدن نیروی بالندهای که می رود تا دنیا را وارد مرحله نوین و متکثر و امیدبخشی نماید، عاجز و یا غافل شد.
نومیدی و تیره و تاربینی در میان این گروه از روشنفکران ایران آنها را چنان به پوچیگرایی سوق داد که راه آینده را رها کردند و به ورطه گذشته در غلتیدند. آنها برای نجات، به ریسمان پوسیدۀ غرب در سطح بینالمللی و سلطنت در سطح ملی چسبیدند و در چاه ارتجاع افتادند. آنها گامهای تاریخی انقلاب ۵۷ را که استقلال سیاسی و مقاومت در برابر سلطه خارجی را به ارمغان آورد و جمهوریت را جایگزین سلطنت کرد، فراموش کردند و به جای مبارزه جهت تأمین همه جانبه استقلال و دستیابی به جمهوری ملی و دموکراتیک، بازگشت پسند وگذشته گرا و سلطهباور شدند. آنها به دام ویروس دو قلوی مهلکی افتادند به نام پوچیگرایی و ارتجاع و دانسته یا نادانسته به مرتجعین تاریخ پیوستند.
اما در این اوج و فرود طبیعی تاریخ که سمتگیری آن همواره به پیش بوده، جهان ما بار دیگر رو به آبادی است. غفلت از درک و دریافت مختصات کنونی آن، ناباوران و جاعلان و جاهلان را از گردونه تاریخ به بیرون پرتاب خواهد کرد. اینک بر جامعه سیاسی ایران و بر چپ متعهد و وفادار به منافع ملی و مردمی کشور است که مسئولیت خود را در این بُرهه از تغییر و تحولات سرنوشت ساز جهان دریابند و از لاک انفعال و میان دو صندلی نشستن به در آیند. تنها با واقعبینی و آیندهگرایی است که میتوان نشاط و امید را به صفوف خود باز گرداند و در ساختن جهانی بهتر به سود مردمان ایران و جهان سهم گرفت.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3xhskp4a