حزب کمونیست یونان از ابتدا به مردم هشدار ‌داد که سیریزا یک «حزب آپورتونیست چپ است، که به یک حزب سوسیال دمکرات دگردیسی یافته و از جانب بورژوازی برای مدیریت بحران برگزیده شده است.» به این دلیل است که حزب کمونیست یونان می‌گفت سیریزا «نمی‌تواند یک خط سیاسی بسود مردم را اجرا کند.» درستی این هشدارها به اثبات رسیده است. گرچه انتخابات آتی در یونان آینده کشور را تعیین خواهد کرد، اما وظیفه چپ در سراسر جهان است که این تجریبات سیریزا را مطالعه کند و درس‌های درست را از‌ آن استخراج نماید. این در یک راه طولانی به شناخت بهتر از وضعیت جهانی کنونی، توان نسبی و توازن نیروهای طبقاتی گوناگون، استراتژی‌های لازم برای مقاومت در برابر تهاجم امپریالیستی، وظیفه الزامی عظیم «تقوت عامل ذهنی»، پیشاهنگ طبقه کارگر و ساختن گزینه سوسیالیستی کمک خواهد کرد.

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: دموکراسی مردم
۳۰ اوت ۲۰۱۵
نویسنده: آر. آرون کومار
برگردان: ع. سهند

سیریزا – حزبی که بود و هست

 

سیریزا، که از نظر لغوی به معنی «ائتلاف چپ رادیکال» است، با خروج ۲۵ عضو و بخشی از کمیتۀ مرکزی آن که پلاتفرم دیگری را به نام «اتحاد مردمی» تشکیل دادند، شکسته شد. این حرکت در واقع بلافاصله پس از آن‌که الکسیس تسیپراس نخست وزیر یونان و رهبر سیریزا استعفا داد و انتخابات فوری را توصیه کرد صورت گرفت. اختلافات ژرف در درون سیریزا پس از تسلیم دولت به شرایط شاق تحمیل شده توسط تروئیکا، حتا نادیده گرفتن ۶۱,۳ درصد آراء علیه ریاضت، به این رویدادها شتاب بخشید.

استعفای تسیپراس با وجود آن‌که وی آن‌را انکار کرده بود، دور از انتظار نبود. او در ۲۲ ژوئیه گفت: «حضور چپ در این دولت در طلب منصب نیست، این دژی است برای نبرد از درون آن برای منافع مردم. و تا آن‌جا که به من مربوط می‌شود، من حداقل به اراده خودم، این دژ را رها نخواهم کرد» (تأکید از ما است). اکنون که او «دژ» را رها کرده است، حرکت او بمثابه یک نمونه دیگر از عقب‌گردهای بسیار توسط سیریزا تعبیر می شود. برای درک همه این رویدادها بررسی اجمالی اما اساسی تاریخ ضروری است.

سیریزا – حزبی که بود
سیریزا در سال ۲۰۰۴ بمثابه پلاتفرمی از سازمان‌های مختلف و عمدتاً بمثابه یک اتحاد انتخاباتی تشکیل شد. بزرگ‌ترین جزء آن سیناسپیموس بود (ترجمه آن «ائتلاف چپ و مترقی» است و بعداً به «ائتلاف چپ و جنبش‌ها» تغییر نام داد)- حزبی که تسیپراس به آن تعلق دارد (گفته می‌شود او در این گروه «در راستِ چپ» قرار دارد)، گروهی که از سال ۱۹۹۱ وجود داشته است. سیناسپیموس پس از یک‌سری انشعاب در جنبش کمونیستی یونان شکل گرفت. یک گروه راست‌گرای منشعب از اوروکمونیست-«حزب کمونیست (داخل)» که خود را «چپ یونان» می‌نامید از روزهای نخست از اجزاء تشکیل دهنده سیناسپیموس بود. این گروه با گروه‌بندی‌های چپ دیگر در کشور مانند «سازمان کمونیستی یونان»، یکی از گروه‌های مائوئیست؛ «چپ کارگری انترناسیونالیستی»، یک گروه تروتسکیست؛ و «احیای چپ کمونیستی زیست‌ بومی» که یک گروه منشعب از «حزب کمونیست (داخل)» بود، متحد شد. بنابراین، سیریزا یک ائتلاف «رنگین‌کمانی» از این گروه‌های ناجور، با یک گرایش «اورو کمونیستی» نیرومند است.

کادرها و فعالین پایگاه سیریزا عمدتاً از مزدبگیران تحصیل کرده، افراد دارای مدارک تحصیلی، با ریشه‌های نیرومند در میان روشنفکران، جوانان، و پایگاه کوچکی در طبقه کارگر تشکیل می‌شد، که به آن یک ویژه‌گی متمایز شهری می‌داد. البته، تعداد کمی کادر کهن‌سال نیز داشت که علیه دیکتاتوری در یونان نبرد کرده و اعضای سابق حزب کمونیست یونان بودند. این ترکیب اجتماعی نیز نقش بزرگی در تعریف ماهیت حزب و بسیاری از تصمیمات اتخاذ شده، هم پیش و هم پس از گرفتن قدرت، بازی کرد.

سیریزا تا سال ۲۰۱۲ بمثابه یک حزب کوچک با میزان نمایندگی انتخاباتی بسیار کم تلقی می‌شد. همه این در انتخاباتی که در سال ۲۰۱۲ برگزار شد تغییر کرد، در آن‌زمان آراء آن بمیزان چشم‌گیری افزایش یافت و متعاقباً انتخابات ژانوبه ۲۰۱۵ را برد، و با حزب ناسیونالیست راست‌گرای «آنل» دولت تشکیل داد. سیاست‌های ریاضتی که دولت‌‌های پیشین یونان از زمان بحران اقتصادی ۲۰۰۸ دنبال کرده بودند نقش عمده‌ای در این چرخش داشت.

سیریزا با لفاظی‌های آتشین وعده داد به انقیاد یونان به اوامر تروئیکا-کمیسیون اروپایی، بانک مرکزی اروپایی و صندوق بین‌المللی پول-پایان دهد. تأثیر سیاسی اجرای سیاست‌های ریاضتی این است که نظام دو حزبی موجود، با حزب محافظه‌کار «دموکراسی نو» و حزب سوسیال دموکرات «پاسوک»، برملا شد. هر دو حزب فوراً تسلیم اوامر تروئیکا شدند و مشتاقانه اقدامات ریاضتی را به اجرا گذاشتند. از این دو حزب «پاسوک» ضربه شدیدی خورد، و تعداد زیادی از اعضای پایگاه آن بسمت سیریزا تغییر جهت دادند. «دموکراسی نو» نیز نزدیک به ۲۰ درصد آراء خود را از دست داد، که عمدتاً به حزب نئوفاشیست «طلوع طلایی» رفت.

تلاش‌های سیریزا برای تشکیل دولت در سال ۲۰۱۲ شکست خورد زیرا نتوانست اعضای لازم را برای سرهم‌کردن یک اکثریت در پارلمان بسیج نماید. این شکست، همراه با ادامه تحمیل اقدامات ریاضتی شاق، و مبارزه بخش‌های گوناگون یونانی‌ها، به سیریزا کمک کرد تا در سال ۲۰۱۵ موقعیت خود را در پارلمان تا جایی بهتر کند که برای تشکیل دولت به حمایت فقط یک حزب-حزب راست‌گرای «آنل»- نیاز داشته باشد.

حزبی که هست
بلافاصله پس از تشکیل دولت در ژانوبه ۲۰۱۵، سیریزا در فوریه مجبور به مذاکره با تروئیکا برای بسته بدهی شد. نخستین تسلیم سیریزا در این مذاکرات صورت گرفت، که در آن مجبور شد شرایط تحمیلی تروئیکا را بپذیرد. این گام نخست است، که سیریزا با آن عقب‌نشینی از وعده‌های پیش از انتخابات خود را در باره افزایش حداقل دستمزدها به سطوح سال ۲۰۱۰، افزایش مالیات بر طبقات ثروتمند در جامعه، استقرار مجدد حقوق چانه‌زنی طبقه کارگر و اقدامات رفاه اجتماعی که قطع شده بود آغاز کرد. این‌ها در واقع توسط سیریزا غیرقابل مذاکره توصیف شده بودند: «سیریزا عقب نخواهد نشست و اجازه نخواهد داد مانند دولت‌های پیشین از آن باج بگیرند.» دقیقاً در این موضوعات است که سیریزا زیر وعده‌های خود زد.

یک کاستی دیگر سیریزا، که نشانگر ترکیب طبقاتی آن می‌باشد، این است که در درون رهبری آن پیرامون این‌که در صورت شکست مذاکرات چه خواهد کرد، روشنی وجود ندارد. در حالی‌که همه موافق بودند که بریدن از ریاضت و تفاهم‌نامه (شرایط تحمیلی تروئیکا برای دادن وام) تنها راه برون‌رفت است، پیرامون موضوع امکان‌پذیر بودن این در چهارچوب منطقه یورو اختلاف وجود داشت. به اثبات رسید این بزرگ‌ترین ناتوانی دولت سیریزا است، زیرا متعاقب همه‌پرسی و برخلاف اراده عمومی، مجبور به پذیرش شرایط حتا سخت‌تر در ازای کمک شد.

جا دارد منش هوگو چاوز، رئیس‌جمهور فقید ونزوئلا را بیاد آوریم. او متکی بر اراده مردمی علیه سیاست‌های جهانی‌سازی ابلاغی صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی به قدرت رسید، قول داد آن‌ها را تغییر دهد. چاوز که حتا در چهارچوب قانون اساسی ونزوئلا برای عمل محدویت‌های شدید داشت، فوراً وضعیت را برای مردم توضیح داد و از آن‌ها خواست به تغییر قانون اساسی رأی بدهند. مردم پاسخ مثبت داده و در یک همه‌پرسی به تغییر رأی دادند. متعاقباً قانون اساسی از نو نوشته شد، بندهای ترقی‌خواهانه بسیاری در آن گنجانده شد که طبقه کارگر و دیگر مردم فقیر کشور را توانمند می‌ساخت. این تاکتیک‌ها است که برای شکستن «محدودیت‌ها» و هدایت مردم یک گام جلوتر از سطوح آگاهی کنونی آن‌ها، لازم است اتخاذ شوند.

گروه بندی‌های چپ در سیریزا، که اکنون جدا شده‌اند، می‌توانند ادعا کنند که در درون حزب برای بریدن از یورو بحث می‌کردند. اما، فاکت این است که نتوانسته‌اند برای پذیرش موضع خود، نه بر حزب و نه بر جنبش، تأثیر بگذارند. علاوه بر این، آن‌ها این بحث را به میان مردم، که هنوز گرفتار این توهم هستند که از ماندن در منطقه‌یور و با یورو سود خواهند برد، نبردند. «چپ‌روها»ی درون سیریزا که در اقلیت‌اند، نقاط ضعف بسیار بیش‌تری دارند. آن‌ها به اکثریت اجازه دادند تقاضاهای بسیاری را که زمانی مطرح شد‌که آن‌ها بخشی از جنبش علیه ریاضت بودند، بایگانی کند. یکی از آن تقاضاها حسابرسی بدهی بود، که هیچ ارتباطی با شرایط تروئیکا ندارد.

«چپ‌روها» اکنون ادعا می‌کنند که کل حزب «رهبر-محور»، «مدیریت شدۀ روابط عمومی» و «غیردموکراتیک» است. آن‌ها به این فاکت اشاره می‌کنند که نشست‌های کمیتۀ مرکزی حزب بنحو فزاینده‌ای نادر شده، همه راه‌های بحث‌های درونی را بسته است. آن‌ها اکثریت راست‌گرای درون حزب را به تأثیرگذاری بر تصمیمات دولت و مذاکرات با تروئیکا متهم می‌کنند. یک انتقاد اصلی دیگر که «چپ‌رو‌ها» امروز مطرح می‌کنند این است که سیاست «استمالت» از جانب تسیپراس برای وسیع‌کردن پایگاه انتخاباتی حزب اصول محوری آن‌را کم‌رنگ نموده و لبه‌های آن را برای پیش‌بردن مبارازت کند کرده است. این سیاست «استمالت»، آن‌ها را به سازش با منافع اولیگارش‌های ثروتمند در جامعه یونان مجبور کرد، تا جایی‌که کسانی که در ابتدا از دولت سیریزا نگران بودند، اکنون از آن خوشحالند.

حزب کمونیست یونان از ابتدا به مردم هشدار ‌داد که سیریزا یک «حزب آپورتونیست چپ است، که به یک حزب سوسیال دمکرات دگردیسی یافته و از جانب بورژوازی برای مدیریت بحران برگزیده شده است.» به این دلیل است که حزب کمونیست یونان می‌گفت سیریزا «نمی‌تواند یک خط سیاسی بسود مردم را اجرا کند.» درستی این هشدارها به اثبات رسیده است.

علی‌رغم همه این هشدارها و تحلیل‌ها از محدودیت‌های سیریزا، که اساساً به علت ترکیب طبقاتی آن حزب است، ما نمی‌توانیم شکست آن‌را یک ویژه‌گی «مثبت» ارزیابی کنیم. در واقع، احتمالات برای «طلوع طلایی» نئوفاشیست وجود دارد که از وضعیت برای گسترش نفوذ خود، بویژه در بستر ورود تعداد زیاد مهاجرین و تنش‌های رشدیابنده، بهره برداری کند. بعلاوه، این را نیز باید پذیرفت که پیروزی سیریزا به احساس امید دامن زد و به مردم رزمنده بسیاری در اروپا تلنگر زد.

گرچه انتخابات آتی در یونان آینده کشور را تعیین خواهد کرد، اما وظیفه چپ در سراسر جهان است که این تجریبات سیریزا را مطالعه کند و درس‌های درست را از‌ آن استخراج نماید. این در یک راه طولانی به شناخت بهتر از وضعیت جهانی کنونی، توان نسبی و توازن نیروهای طبقاتی گوناگون، استراتژی‌های لازم برای مقاومت در برابر تهاجم امپریالیستی، وظیفه الزامی عظیم «تقوت عامل ذهنی»، پیشاهنگ طبقه کارگر و ساختن گزینه سوسیالیستی کمک خواهد کرد.

https://peoplesdemocracy.in/2015/0830_pd/syriza-%E2%80%93-party-was-and