تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
منبع: کليات آثار لنين، جلد ۱۳، صفحات ۴۷۵-۴۷۸، انتشارات پروگرس، ۱۹۷۲، مسکو
برگردان: ع. سهند
اما کمون علیرغم تمام اشتباهاتش، بزرگترين نمونه بزرگترين جنبش پرولتری قرن نوزدهم بود. مارکس ارزش بالايی برای اهميت تاريخی کمون قايل شد- اگر، در جريان تلاش خائنانه باند ورسای برای گرفتن اسلحههای پرولتاريای پاريس، کارگران میگذاشتند بدون يک نبرد خلعسلاح شوند، تأثير فاجعهبار باختن روحيه که اين ضعف میتوانست در جنبش پرولتری موجب شود، به مراتب بيشتر از زيانهايی میبود که طبقه کارگر در نبرد برای دفاع از اسلحههای خود متحمل شد. فداکاریهای کمون، گرچه سنگين بود، با اهميت آن برای مبارزه عمومی پرولتاريا جبران میشود: کمون جنبش سوسياليستی را در سراسر اروپا به حرکت درآورد، نيروی جنگ داخلی را نشان داد، توهمات وطندوستانه را باطل کرد، و باور سادهلوحانه به تلاشهای بورژوازی برای اهداف ملی مشترک را نابود کرد. کمون به پرولتاريا اروپايی به طور مشخص وظايف انقلاب سوسياليستی را نشان داد.
درسهای کمون۱
بعد از کودتا، که پايان انقلاب ۱۸۴۸ را نشان میداد، فرانسه برای يک دورۀ ۱۸ ساله تحت يوغ رژيم ناپلئونی قرار گرفت. اين رژيم برای کشور نه فقط خرابی اقتصادی، بلکه خفت ملی به بار آورد. پرولتاريا در قيام عليه رژيم کهنه دو وظيفه را عهدهدار شد: يکی از آنها ملی و ديگری طبقاتی- آزادی فرانسه از تجاوز آلمان و رهايی اجتماعی کارگران از سرمايهداری. اين اتحاد دو وظيفه، ويژگی منحصر به فرد کمون را تشکيل میدهد.
بورژوازی يک «دولت دفاع ملی» تشکيل داده بود و پرولتاريا مجبور بود برای استقلال ملی تحت رهبری آن نبرد کند. در واقع، آن يک دولت «خيانت ملی» بود که مأموريت خود را در جنگيدن با پرولتاريای پاريس میديد. ايده ميهندوستانه ريشه در انقلاب کبير قرن هجدهم داشت؛ بر اذهان سوسياليستهای کمون چيره شد؛ و بلانکی بدون ترديد يک انقلابی و يک هوادار دوآشته سوسياليسم، به عنوان مثال، هيج عنوانی بهتر از فرياد بورژوازی برای روزنامه خود نمیديد: «کشور در خطر است!»
تلفيق وظايف متضاد- وطندوستی و سوسياليسم- اشتباه مرگبار سوسياليستهای فرانسه بود. در مانيفست انترناسيونال، منتشر شده در ۱۸۷۰، مارکس به پرولتاريای فرانسه عليه گمراه شدن به وسيله يک ايده ملی دوروغين هشدار داده بود؛۲ انقلاب کبير، تضادهای طبقاتی حاد شده بودند، و در حالی که در آن زمان مبارزه عليه کل ارتجاع اروپايی کل ملت انقلابی را متحد میکرد، پرولتاريا ديگر نمیتوانست منافع خود را با منافع ديگر طبقات متخاصم با خود تلفيق کند؛ بگذاريد بورژوازی مسؤوليت خفت ملی را به دوش بگيرد- وظيفه پرولتاريا نبرد برای رهايی اجتماعی کار از يوغ بورژوازی بود.
و در واقع طولی نکشيد که ماهيت حقيقی «وطندوستی» بورژوازری خود را نشان داد. دولت ورسای که يک صلح خفتبار را با پروسیها امضاء کرده بود به وظيفه فوری خود پرداخت- حمله کرد تا اسلحههايی را که وی را به وحشت انداخته بودند، از دست پرولتاريای پاريس خارج کند.
با آنکه پرولتاريای سوسياليست به جناحهای گوناگون تقسيم شده بود، کمون نمونه شکوهمند يگانگی بود که پرولتاريا با آن قادر بود وظايف دمکراتيکی را که بورژوازی فقط اعلام میکند، انجام دهد. بدون هيچ قانون پيچيده خاص، به شيوهای ساده و سرراست، پرولتاريا که قدرت را به دست گرفته بود، دمکراتيزه کردن نظام سياسی را انجام داد، بوروکراسی را برانداخت، و تمام مناصب رسمی را انتخابی کرد.
اما دو اشتباه ثمرات پيروزی شکوهمند را نابود کردند. پرولتاريا در نيمهراه متوقف شد: به جای اقدام به «مصادرۀ مصادره کنندگان»، به خود اجازه داد با رؤياهای برقراری يک عدالت برتر در کشوری که با يک وظيفه ملی مشترک متحده شده بود به بيراهه برود؛ به عنوان مثال، مؤسساتی مانند بانکها مصادره نشدند، و تئوریهای پرودونيستی در بارۀ يک «مبادله عادلانه» و غيره، هنوز در ميان سوسياليستها رايج بود. دومين اشتباه بزرگواری بيش از حد از طرف پرولتاريا بود: به جای نابود کردن دشمنانش درصدد برآمد تأثير اخلاقی بر آنها بگذارد؛ پرولتاريا به اهميت عمليات نظامی مستقيم در جنگ داخلی کم بها داد، و به جای شروع يک تهاجم قاطعانه عليه ورسای که میتوانست پيروزی آن را در پاريس تأمين کند، تأخير نمود و به دولت ورسای زمان داد تا نيروهای سياه خود را گرد آورده و هفته غرق به خون ماه مه را تدارک ببيند.
اما کمون علیرغم تمام اشتباهاتش، بزرگترين نمونه بزرگترين جنبش پرولتری قرن نوزدهم بود. مارکس ارزش بالايی برای اهميت تاريخی کمون قايل شد- اگر، در جريان تلاش خائنانه باند ورسای برای گرفتن اسلحههای پرولتاريای پاريس، کارگران میگذاشتند بدون يک نبرد خلعسلاح شوند، تأثير فاجعهبار باختن روحيه که اين ضعف میتوانست در جنبش پرولتری موجب شود، به مراتب بيشتر از زيانهايی میبود که طبقه کارگر در نبرد برای دفاع از اسلحههای خود متحمل شد.۳ فداکاریهای کمون، گرچه سنگين بود، با اهميت آن برای مبارزه عمومی پرولتاريا جبران میشود: کمون جنبش سوسياليستی را در سراسر اروپا به حرکت درآورد، نيروی جنگ داخلی را نشان داد، توهمات وطندوستانه را باطل کرد، و باور سادهلوحانه به تلاشهای بورژوازی برای اهداف ملی مشترک را نابود کرد. کمون به پرولتاريا اروپايی به طور مشخص وظايف انقلاب سوسياليستی را نشان داد.
درسهايی که پرولتاريا آموخت هرگز فراموش نخواهند شد. طبقه کارگر از آنها استفاده خواهد کرد، همانطور که تاکنون در روسيه در جريان قيام دسامبر استفاده کرده است.
دورۀ قبل از انقلاب روسيه و تدارک آن شباهت مشخصی به دورۀ يوغ ناپلئونی در فرانسه دارد. در روسيه، نيز، گروه استبدادی ويرانی اقتصادی و خفت ملی به سر کشور آورده بود. اما شروع انقلاب برای يک مدت طولانی به تأخير افتاد، چون که رشد اجتماعی هنوز شرايط برای يک جنبش تودهای را به وجود نياورده بود، با وجود تمام شجاعتی که به نمايش گذاشته شد، اقدامات پراکنده عليه دولت در دوره ماقبل انقلاب در مقابل بیتفاوتی تودهها شکست خورد. تنها سوسيال دمکراتها، با کار طاقتفرسا و سيستماتيک، تودهها را به سطح اشکال بالاتر مبارزه- اقدامات تودهای و جنگ داخلی مسلحانه- آموزش دادند.
سوسيال دمکراتها توانستند توهمات «مشترک ملی» و «وطندوستانه» پرولتاری جوان را درهم شکنند و بعداً، موقعی که مانيفست هفدهم اکتبر۴ در نتيجه مداخله مستقيم آنها از تزار گرفته شد، پرولتاريا تدارک پرتوان برای فاز اجتنابناپذير بعدی انقلاب- قيام مسلحانه- را آغاز کرد. پرولتاريا با کنار انداختن توهمات «مشترک ملی» نيروهای طبقاتی خود را بر سازمانهای تودهای خويش- بر شوراهای کارگران و نمايندگان سربازان، و غيره – متمرکز کرد. و با وجود تمام تفاوتها در اهداف و وظايف انقلاب روسيه، در مقايسه با انقلاب ۱۸۷۱ فرانسه، پرولتاريای روسيه مجبور بود به همان شيوه مبارزه که ابتدا در کمون پاريس به کار گرفته شد- جنگ داخلی – متوسل شود. با خبر از درسهای کمون، [پرولتاريای روسيه] میدانست که پرولتاريا نبايد شيوههای مسالمتآميز مبارزه را ناديده بگيرد- آنها به منافع معولی، روزمرۀ آن خدمت میکنند، آنها در دورههای تدارک انقلاب ضروری اند- اما پرولتاريا هرگز نبايد فراموس کند که در شرايط مشخصی مبارزه طبقاتی شکل درگيری مسلحانه و جنگ داخلی به خود میگيرد؛ اينها زمانهايی است که منافع پرولتاريا نابودی بیرحمانه دشمنان آن را در برخوردهای مسلحانه علنی میطلبد. اين اول بار توسط پرولتاريای فرانسه در کمون به نمايش گذاشه شد و پرولتاريای روسيه به طور درخشان در قيام دسامبر تأييد نمود.
و گرچه اين قيامهای با شکوه طبقه کارگر در هم شکسته شدند، قيام ديگری خواهد بود، که نيروهای دشمنان پرولتاريا در مصاف با آن بیاثر خواهند بود، و پرولتاريی سوسياليست از آن کاملاً پيروز بيرون خواهد آمد.
توضيحات:
۱- مقاله «درسهای کمون» در «زاگرانيچنايا گازتا» (روزنامه خارجی)، شمارۀ ۲، ۲۳ مارس ۱۹۰۸ گزارش کلمه به کلمه از يک سخرانی لنين است. تحريريه روزنامه مقاله را با يادداشت زير معرفی کرد: «يک نشست بينالمللی در ۱۸ مارس در ژنو برای بزرگداشت سه سالگرد پرولتری برگزار شد: بيست و پنجمين سالگرد مرگ مارکس، شصتمين سالگرد انقلاب مارس ۱۸۴۸، و سالگرد کمون پاريس. رفيق لنين به نمايندگی از حزب سوسيال دمکرات کارگری روسيه در آن نشست پيرامون اهميت کمون سخنرانی کرد.»
زاگرانيچنايا گازتا- روزنامهای که از طرف گروهی از مهاجران روسی در ژنو در مارس- آوريل ۱۹۰۸ منتشر شد.
۲- نگاه کنيد به ک. مارکس و ف. انگلس، آثار منتخب، جلد ۱، ۱۹۵۸، ص. ۴۹۷.
۳- برای ارزيابی مارکس از نقش تاريخی کمون پاريس، به مثابه پيشقراول يک جامعه تراز نوين، نگاه کنيد به «جنگ داخلی در فرانسه» (ک. مارکس و ف. انگلس، منتخب آثار، جلد ۱، ۱۹۵۸، صفحات ۴۷۳-۵۴۵ ) و «نامهها به کوکلمان برای ۱۲ و ۱۷ آوريل »۱۸۷۱ (ک. مارکس و ف. انگلس، منتخب نامهها، مسکو، صفحات ۳۱۸-۳۲۰).
۴- اين به مانيفست هفدهم اکتبر ۱۹۰۵ اشاره دارد که در آن تزار، ترسيده از انقلاب، به مردم آزادیهای مدنی و قانون اساسی وعده داد.
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1908/mar/23.htm
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/4kd564dz