تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

 

● «مارکسیسم امروز» [به سردبیری مارتین ژاک] در دهه ۱۹۹۸۰ نشانه‌ای از جَو سیاسی تاچریستی بود، نه یک گزینه در برابر آن. زمانی که شدیداً به یک پاسخ اخلاقی جمعی به فردگرایی و نولیبرالیسم بیرحمانه دولت محافظه‌کار نیاز بود، «مارکسیسم امروز» گرامشی را به خطا چنین تعبیر کرد که ما باید «با زمان حرکت کنیم»، سیاست‌های هویتی را ارتقاء ‌داد و در عین‌حال به جمع‌گرایی و اتحادیه‌های کارگری حمله کرد، ملی‌سازی را منسوخ اعلام نمود، و «بَعد» را به مثابه یک الگوی پاسخگویی بازار پسا- فوردیست تبلیغ کرد. بسیاری از ما در چپ، پیوسته از این مواضع که مستقیماً به بلریسم منتهی شد- انتقاد کردیم. «مارکسیسم امروز» هرگز واقعاً از چهارچوب ایدئولوژی نولیبرالی خارح نشد- اما امروز دیدن نسل جدیدی از فعالین که از این چهارچوب خارج شده‌اند هیجان‌انگیز است. ( از نامه جودیت ویلیامسن در پاسخ به مقالۀ جان هریس در «گاردین»).

● دیگر سیاست تحت سلطه یک نبرد ساده بین دولت و بازار قرار ندارد. تونی بلر برای یک دستور کار جدید بحث می‌کند، جایی که هر دو با هم ترکیب شوند و تابع منافع عمومی قرار گیرند. (مقالۀ «تدوین یک دستورکار جدید»، نوشتۀ تونی بلر، «مارکسیسم امروز»، اکتبر ۱۹۹۱، صفحات ۳۵-۳۲

https://www.unz.com/print/MarxismToday-1991oct-00032/?View=Overview

***

ترجمه‌های فارسی امیرهوشنگ اطیابی از سخنرانی‌ها و نوشته‌های مارتین ژاک درباره «قرن و رویای چینی» که گویا می‌رود جای «قرن و رویای آمریکایی» را بگیرید، با استقبال گسترده لایه‌های مشخصی از جامعه روشنفکری ایران (چه وابسته به نظام، چه خواهان براندازی نظام) قرار گرفته است. طیفی گسترده و ناهمگون – از «انجمن دوستی ایران و چین» در تهران گرفته، تا تارنگاشت‌هایی مانند «ایران گلوبال»، «مجله هفته»، «اخبار روز»، «۱۰ مهر» و برخی دیگر از تارنگاشت‌های توده‌ای – به شیوه‌ای معجزه‌آسا در استقبال و اقتباس از نظرات او درباره «قرن و رویای چینی» به اجماع رسیده‌‌اند. اما، مارتین ژاک کیست؟ آبشخور ایدئولوژیک و طبقاتی این تبلیغات در کجاست؟

مارتین ژاک عضو پیشین «حزب کمونیست بریتانیای کبیر» و سردبیر پیشین نشریه تئوریک آن حزب -«مارکسیسم امروز»- «آژان پروکاتور» پیشینه‌داری است که پس از همدستی با طبقات حاکم انگلیس در ایفای نقش اصلی در ایجاد انشعاب در جنبش کمونیستی و کارگری بریتانیا، مدت‌ها است که با تأیید رسمی سرویس‌های اطلاعاتی و تبلیغاتی همان طبقات، به لابی و کارگزار «قدرت نرم» چین مبدل شده است.

مارتین ژاک که هنوز هم شایعه و اتهام به اثبات نرسیده خرید ۱۵ هزار نسخه از هر شماره «مورنینگ استار» از طرف اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را دلیل وابستگی آن نشریه به شوروی می‌داند، با دریافت میلیون‌ها دلار حق‌الزحمه، حق‌التالیف، حق‌السفر، حق‌التدریس از چین، یا با خرید یک میلیون نسخه از هر کتاب خود از طرف چین – که مطمئناً طبق قانون، مالیات آن‌را به خرانه‌داری دولت فخمیه انگلیس می‌پردازد، و با این واقعیت که یک پایش در قصر آپارتمانی خود در مجلل‌ترین نقطه لندن، و پای دیگرش در چین است، هیچ مشکلی ندارد.

حدود شش سال پیش، زمانی که چشم‌انداز یک چرخش به چپ، به رهبری جرمی کوربین در حزب کارگر انگلیس ظهور کرد، روزنامه «گاردین» جان هریس را برای گزینه‌سازی در مقابل کوربین به سراغ مارتین ژاک و چند تن دیگر از همدستان او در «مارکسیسم امروز» فرستاد و براساس مصاحبه با آن‌ها یک گزارش طولانی با نام «مارکسیسم امروز: آرمان‌گرایان از یاد رفته‌ای که ایده‌هایشان می‌تواند حزب کارگر را نجات دهد» در شمارۀ ۲۹ سپتامبر آن نشریه منتشر کرد.

از عجایب دنیای سیاست و مبارزه طبقاتی این است که برخی از هواداران سرسخت اتحاد شوروی، که مارتین ژاک در مصاحبه با گاردین، با اشاره به ورود خودروهای نظامی شوروی به بخارست و پراگ، هنوز آن‌ها را «تانکی‌ها» می‌نامد، این روزها در چین‌ستایی گوی سبقت را از او می‌ربایند.

در زیر برگردان فارسی فرازهایی از آن گزارش، که مارتین ژاک را آنطور که بود، و آنطور که هست نشان می‌دهد، منتشر می‌شود.

*****

منبع: گاردین، ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۵
نویسنده: جان هریس

مارکسیسم امروز: آرمان‌گرایان از یاد رفته‌ای که ایده‌هایشان می‌تواند حزب کارگر را نجات دهد

 

من با ژاک که اکنون ۶۹ سال دارد در قصر آپارتمانی او در همستید هیث ملاقات کردم، ما در آشپزخانه او نشستیم و در غل‌غل بی‌پایان آکواریوم و با نوشیدن چای سبز گفت‌و‌گو کردیم. او برای یکی از سفرهای منظم خود به چین، قدرت جهانی که او در کتاب پرفروش سال ۲۰۰۹ به نام «زمانی که چین بر جهان حکومت خواهد کرد» آن ‌را تحلیل و توصیف می‌کند، آماده می‌شد، اما با خوشحالی ذهن خود را به احساساتی برگرداند که حدود ۵۰ سال پیش محرک بود، به زمانی که زندگی او با رزمندگی دانشجویان که در سال ۱۹۶۸ سراسر اروپا را فراگرفته بود تغییر کرد. در منچستر، او و دیگر دانشجویان جوانب سیاسی‌تر ضدفرهنگ دهه ۱۹۶۰ را پذیرا شدند- اما چشم‌انداز او زمانی که یک هفته را در حوالی پراگ، دو ماه پیش از ورود روس‌ها گذراند کاملاً تغییر کرد. «من می‌دانم آن زمان چه فکر می‌کردم. من می‌توانم بوضوح بخاطر بیاورم. من اساساً گفتم “اکنون همه چیز مشروط است، و نحوه ارتباط اوضاع با عضویت من در حزب کمونیست”- او مکث کرد- “من نمی‌دانم”.»

در اواسط دهه ۱۹۷۰، کمونیست‌های بریتانیایی از نوع ژاک به شناخت هر چه روشن‌تری از خود رسیده بودند. الهام‌بخش بزرگ آن‌ها آنتونیو گرامشی ، کمونیست ایتالیایی بود که در زندان‌های موسولینی درگذشته بود، و یک ارثیه سیاسی بر حول مفهم «هژمونی» از خود بجا نهاده بود- این مفهوم اساساً بدین معنی است که سرمایه‌داری سلطه خود را از طريق مؤسسات فرهنگی، اجتماعی و چیزهای روزمره ظاهراً عادی حفظ می‌کند، که همه آن‌ها باید بوسیله سیاست‌هایی که خلاقانه‌تر و برون‌نگرتر از چیزی است که چپ اروپایی تاکنون مدیریت کرده است بچرخد. پیروان گرامشی دیگر نه به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بلکه به ایتالیا نگاه می‌کردند، جایی که حزب کمونیست ملی راه جدیدی را برای سیاست‌های باز، ظریف و خودآگانه «گرامشی‌گرایانه» که به اروکمونیسم مشهور شد دنبال می‌کرد.

در حزب کمونیست بریتانیای کبیر، گرد‌آوری نیرو و نفود اروکمونیسم آغازشد، و درست پیش از کنگره حزب در سال ۱۹۷۷، گوردون مک‌لنن دبیرکل حزب- که نماینده چیزی بود که ژاک به مثابه «خط مرکزگرا»ی حزب کمونیست توصیف می‌کند ، و سیاست‌های آن‌را غیرایدئولوژیک و وظیفه‌مند و ملال‌آور می‌نامد، به ژاک مراجعه کرد. مک‌لنن یک پشنهاد داشت: آیا ژاک زندگی آکادمیک خود را در دانشگاه بریستول کنار خواهد نهاد، و زندگی کاری جدیدی را در دفتر حزب کمونیست و سردبیری «مارکسیسم امروز» آغاز خواهد کرد؟ او «حقوق حزبی» حدود ۸۰۰۰ پوند در سال دریافت خواهد کرد، و در یک اتاق کوچک که کارکنان آن بخشاً از داوطلبان بودند مستقر خواهد شد؟

در سراسر دهه ۱۹۸۰، ژاک و نویسندگان او ، اغلب در شرابط حساس، بهم ریختن بساط چپ را پیش بردند. فضادادن گهگاه «مارکسیسم امروز» به صداهای ناراضی از بلوک شرق، موجب خشم می‌شد. در سال ۱۹۸۱، یکی از رهبران کمونیست به نام مانتی جانستون به لهستان رفت، و نه تنها با یک مصاحبه با معاون نخست‌وزیر لهستان، بلکه با یک نوار قاچاق که او از مصاحبه با لخ والسا، رهبر جنبش شورشی «همبستگی» برای «مارکسیسم امروز»از لهستان خارج کرده بود بازگشت (این گفته والسا که «من سیاستمدار خوبی نیستم. من اول از همه یک مصرف‌کننده‌ام و چیزی برای مصرف می‌خواهم » احتمالاً کلمات خوشایندی در گوش کمونیست‌ها نبود). دوازده ماه بعد، ژاک یک مقاله‌ از روی مددوف، ناراضی معروف شوروی منتشر کرد که موجب ارسال یک نامه- شبیه مداخله مدیر مدرسه- از جانب کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به رده‌های ارتدوکس‌تر بالای حزب بریتانیا شد- و ژاک به من گفت «به تندی از آن شکایت می‌کرد.»

در همان شماره، مقاله‌ای بود که نگاه صریح دیگری به مشکلات فزاینده اتحادیه‌های کارگری داشت، و آتش خشم کمونیست‌های سنتی در «مورنینگ استار» را برانگیخت، و آن‌ها با انتشار مقاله‌ای آن‌را یک «افترای فاحش علیه جنبش کارگری» نامیدند. مجادله‌ای که پس از آن رخ داد، طعم خوبی از کمدی تلخ سیاست‌های کمونیستی دهه ۱۹۸۰ به ما می‌دهد: قطع‌نامه‌هایی در محکومیت «مارکسیسم امروز» بوسیله دبیرخانه حزب در منطقه لندن و کمیته منطقه میدلندز صادر شد؛ «قطار آکسیون»دامداری سندیکایی از «تازه‌ترین هتک حرمت به طبقه ما» شکایت داشت.

ژاک معتقد است که این تعفن به دستور روس‌ها براه افتاد. «من فکر می‌کنم این افراد با شوروی‌ها همدست بودند. و برای من این آغاز پایان بود. من فکر می‌کردم حزب کمونیست تمام شده است.» کمی بعد از این، در عمل، «مورنینگ استار» به تصرف مخالفان او درآمد و از کنترل حزب کمونیست خارج شد، و برای باقی‌ماندن به مثابۀ صدای موضع چپ سرسخت، سنت‎گرای سرِ موضع مانده سندیکا-محور تأیید شد (موضعی که علی‌رغم مشکلات بسیار تا به امروز حفظ کرده است).

در سال ۱۹۸۸، «مارکسیسم امروز» توجه زیادی را بخود جلب می‌کرد، و بخشاً به دلیل عرضه آن در فروشگاه‌های «دبیلو.اچ. اسمیت» هر ماه حدود ۲۰ هزار نسخه فروش داشت، «مارکسیسم امروز» به چیزی مبدل شده بود که ژاک آن‌را «همایش فکری برای حزب کارگر» نامید- «قصد من این نبود، اما اینطور شد.»

با افزایش موفقیت مجله، صحبت از تغییر نام آن پیش آمد. ژاک به من گفت «این یک معضل بود. اما، می‌دانید تغییر نام بسیار دشوار است. و این جوک شده بود: “مارکسیسم امروز؟ تنها مارکسیسم در عنوان است.” خیلی زود، یکی از طراحان به من گفت «چرا شما به آرامی اندازه “مارکسیسم” را کاهش و اندازه “امروز” را افزایش نمی‌دهید؟” از راه رسیدن روزنامه “امروز” در سال ۱۹۸۶ آن پیشنهاد را کُشت. ایده دیگر این بود که آن‌را “ام.تی” بنامیم، اما مجله دیگری به نام “بازاریابی امروز” وجود داشت.»

در اواخر ۱۹۸۹، در حالی‌که اروپای کمونیست یک‌سری انقلابات عمدتاً مسالمت‌آمیز را پشت سر می‌گذاشت، «تانکی‌ها» مورد انزجار بودند، و سیاست‌های «مارکسیسم امروز» بر آن‌چه از حزب کمونیست بریتانیای کبیر باقی مانده بود- تعداد اعضای آن اکنون به حدود ۷۵۰۰ نفر کاهش یافته بود- مسلط شد. برنامه جدید حزب، با عنوان «مانیفست برای دوران نوین» تدوین شد. ایده‌های «دوران نوین»- در واقع، کل پروژه‌ای بود که «مارکسیسم امروز» طی ۱۲ سال گذشته به شکل سیاست‌های پراگماتیستی دنبال کرده بود. مانیفست خواهان نمایندگی تناسبی، قانون اساسی مکتوب، تأکید قوی بر پایداری محیط‌ زیستی، امکان یک پارلمان انگلیسی [در کنار پارلمان بریتانیا]، تضمین درآمد شهروندان، «پتانسیل فناوری اطلاعاتی برای تمرکززدایی و تقویت کنترل محلی»، و بخشیدن بدهی جهان در حال‌توسعه شد- و یک دیدگاه پیامبرانه درباره اسکاتلند مطرح کرد، که در آن «یک اعتماد به نفس جدید»، و «آرمان تعیین سرنوشت خویش» در حال‌ظهور بود.

ژاک به عنوان سخنران اصلی در کنگره سالانه حزب این ایده‌ها را توضیح داد، اما در آن نقطه روشن بود که حزب کمونیست بریتانیای کبیر به سرعت در حال مرگ بود. همانطور که کمپبل [دست راست ژاک] گفت غلبه نوین اندیشه «مارکسیسم امروز» در حزب «پیروزی بر یک جسد» بود. «مارکسیسم امروز» با جسارت خاص خود، با چاپ یک تصویر نمادین از مارکس بر روی جلد خود، که تخم‌مرغ و گوجه فرنگی به آن پرتاب شده بود، پایان کمونیسم اروپایی را جشن گرفت. و برای دو سال دیگر منتشر شد، و کمی بعداز طريق مذاکره استقلال مالی خود را از حزب به دست آورد.

….

مقاله بلر در اکتبر ۱۹۹۱، با عنوان «تدوین یک دستورکار جدید» منتشر شد. به نظر می‌رسید بلر برخی از مباحث «مارکسیسم امروز» را تند خوانده و سپس آن‌ها را به شکلِ هیچِ سیاسی نشخوار کرده است: «مفهوم یک نگاه مدرن به جامعه به مثابه نیروی محرکه در پشت آزادی فرد در حقیقت فلسفه ضمنی حکمرانی برای حزب کارگر امروز است.» با نگاه به گذشته، این به معنی به آخر خط رسیدن مجله بود.

دو ماه بعد، درست زمانی که اتحاد شوروی از بین رفت و حزب کمونیست بریتانیای کبیر خودزنی می‌کرد، «مارکسیسم امروز» آخرین شماره خود را منتشر کرد. ژاک به من گفت جدای از هر چیز دیگر، «مارکسیسم امروز» زیر سنگینی وزن هم‌پیوندی آن با کمونیستم تمام شد. «پس از فروپاشی دیوار برلین، جو بسیار پیروزمندانه بود، و اگر شما به هر طریقی با پروژه ۱۹۱۷ هم‌پیوند بودید، مرده بودید. فرار از آن بسیار دشوار بود… اما هم‌چنین، من فقط می‌خواستم ادامه ندهم. خسته شده بود. از آن فرسوده شده بودم، و با وجود این‌که عالی بود، احساس می‌کردم به تله افتاده‌ام.»

آخرین پیچش عجیب رخ داد: در نوامبر ۱۹۹۱، ساندی تایمز کاغذهای شوروی قدیم را کشف کرده بود که برخلاف ادعاهای رهبران حزب کمونیست بریتانیای کبیر بود که می‌گفتند طی دهه ۱۹۷۰ بدون هیچ کمکی از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مبارزه کرده بودند، حداقل دو پرداخت محرمانه به روبن فالبر معاون پیشین دبیرکل [از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۸ – عدالت] صورت گرفته بود، که او مقداری از پول را در زیرشیروانی خانه یلاقی خود در گلدرز گرین پنهان کرده بود. ژاک می‌گوید او در جا از عضویت در حزب استعفا داد؛ کمپل مطمئن نیست در این نقطه چیزی از حزب باقی مانده بود. ژاک گفت: «من مطمئن بودم که در زندگی سیاسی خود، هرگز پولی دریافت نکرده بودم. برای من، این یک خیانت بود.»

کمپل به من گفت «هنوز لحظه‌ای را که مارتین به من زنگ زد بیاد دارم. او گفت: “آیا نشسته‌ای؟” و سپس به من گفت. ضربه شدیدی بود. زیرا علت وجودی ما در حزب کمونیست این بود که در این پروژه انقلابی چیزی دست‌یافتنی وجود دارد. و این کشف پول کثیف شوروی… عیرممکن بودن چیزی را نشان داد که ما در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ تلاش کریدم انجام دهیم. امکان نداشت بگذارند ما موفق شویم.»

https://www.theguardian.com/politics/2015/sep/29/marxism-today-forgotten-visionaries-whose-ideas-could-save-labour

 

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/neus293z