سرمایه

۶ خرداد ۱۳۸۸

 

پالس‌های متفاوت میرحسین و احمدی‌نژاد به بورس

 

نام میرحسین موسوی با دهه ۶۰ و دوران جنگ و رکود اقتصادی گره خورده است؛ دورانی که برخی جریان‌های تندرو انقلابی تا آنجا پیش رفتند که به ساختمان بورس و اوراق بهادار حمله کردند و قصد داشتند این «نماد کاپیتالیسم» را تعطیل کنند. وقوع جنگ برای بورس اوراق بهادار بزرگ‌ترین شوک بود. با این حال چند شوک بزرگ دیگر به بورس وارد آمد که تا چند سال بعد، اقتصاد ایران را از داشتن مزایای بازار سرمایه‌ای پویا محروم کرد.

آثار منفی شوک‌های سنگینی همچون مصادره اموال سرمایه‌داران بزرگ کشور، ملی شدن صنایع و بانک‌ها و ایجاد فضای منفی و ناامیدکننده برای سرمایه‌گذاری که با اطلاق القاب و عناوینی همچون «زالوصفت» به سرمایه‌داران همراه بود، تصویری است که از دهه ۶۰ به جای مانده است. کتاب زمان به گونه‌ای ورق خورده و زمان به اندازه‌ای گذشته است که اثبات مصادیق را دشوار کرده اما آنچه از ثبت تاریخ شفاهی اقتصاد ایران در دهه ۶۰ بر جای مانده، حداقل این نکته را اثبات می‌کند که بورس در این دهه، بی‌رونق، به حاشیه رانده و فراموش شده بود.

از دوران نخست‌وزیری موسوی کم‌تر جدول و نمودار باقی مانده و از بورس به حاشیه رانده شده، در دهه ۶۰ تقریباً آماری در دست نیست چه آنکه قیمت سهام بر مقوا می‌نوشتند و آخرین قیمت‌ها را با ماژیک بر تابلویی یا تخته‌ای سفید می‌نگاشتند.

بورس در دهه ۶۰ شمعی بود روبه خاموشی و پنجره‌ای بی‌منظره و بازاری بی آتیه که گاهی رهگذری از مقابل آن می‌گذشت و شاید از سر کنجکاوی از در آن عبور می‌کرد و به عده‌ای آدم بیکار نگاه می‌انداخت و سپس خارج می‌شد. آن روزها اولویت اول دولت موسوی، بورس و بخش خصوصی نبود و نخست‌وزیر دوران جنگ تلاش داشت یا شاید ناگزیر بود تا به جای برپایی تالاری برای مبادلات سهام و اوراق قرضه، گندم و مرغ و گوشت به صف‌های طویل تقاضا روانه کند.

روایت الله‌وردی رجایی سلماسی که نخستین دبیرکل بورس پس از انقلاب بوده است، تصویر روشنی از وضعیت آن روزهای بورس ارائه می‌کند. رجایی سلماسی از آذر ۱۳۵۹ به عنوان دبیرکل بورس منصوب شد یعنی در شرایطی که شوراهای انقلابی نقشه انحلال برخی سازمان‌ها و ارگان‌های اقتصادی را می‌کشیدند. آن روزها جنگ هم جریان داشت و اندکی پس از آن، شوک بزرگی به بورس تهران وارد شد.

رجایی سلماسی در ترسیم شرایط آن روزها می‌گوید: «همزمان با حضور من در بورس، چند اتفاق مهم رخ داد که باعث رانده شدن بورس به حاشیه اقتصاد ایران شد؛ اول جنگی بود که در سال ۵۸ آغاز شد. در کنار آن، ترورها و خرابی‌های گسترده سال‌های اولیه انقلاب و در نهایت سیاست ملی شدن بانک‌ها و صنایع که همه چیز را به هم ریخت.»

او می‌گوید: «در آن سال با تصویب قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران، اکثر شرکت‌ها مشمول بندهای «الف» و «ب» و «ج» شدند که به همین دلیل خیلی از واحدها از بورس خارج شده بودند. پیش از آن تعداد شرکت‌های پذیرفته شده بورس تهران ۱۰۵ شرکت بود اما دادوستد سهام اکثر این شرکت‌ها متوقف شده بود. سپس خیلی از شرکت‌ها مشمول بند «الف» و «ب» شدند و دولت مالکیت آن‌ها را در دست گرفت. ۵۵ شرکت را دولت ملی کرد و ۵۰ شرکت هم در فهرست بورس باقی ماند. دادوستد سهام ۵۰ شرکت باقیمانده هم کاملاً متوقف شده بود. آن روزها هنوز در بورس می‌شد اوراق قرضه دادوستد کرد تا اینکه سال ۱۳۶۲ دادوستد اوراق قرضه هم متوقف شد.

اولین شوکی که بعد از جنگ به اقتصاد کشور و به صورت مشخص به بورس وارد شد، تصویب لایحه قانون اداره امور بانک‌ها در خرداد ۱۳۵۸ بود که براساس آن ۳۶ بانک تجاری و تخصصی کشور در قالب ۹ بانک تجاری و سه بانک تخصصی ادغام شدند. چنین رویه‌ای در مورد شرکت‌های بیمه هم صورت گرفت و به این ترتیب تعداد زیادی از شرکت‌ها و موسسه‌های عضو از فهرست شرکت‌های بورس خارج شدند تا عدد شرکت‌های عضو از ۱۰۵ به ۵۷ شرکت برسد. ارزش مبادلات در آن روزها خیلی پایین بود مثلاً در سال ۱۳۵۸ ارزش کل مبادلات حدود ۱/۴ میلیارد ریال بود و یک سال بعد این عدد با ۸۸ درصد کاهش مواجه شد. مشکل فقط سطح پایین مبادلات یا بی رونقی بازار نبود که گاهی برخی جریان‌های افراطی، حیات بورس را هم تهدید می کردند.» روایت رجایی سلماسی از آن روزها نشان دهنده جو آن زمان است: «به دلیل جو بسیار پیچیده‌ای که اول انقلاب وجود داشت هر لحظه فکر می‌کردم، بورس را تعطیل می کنند. در آن جو مخالف، نگهداشتن بورس کار آسانی نبود. یک بار هم چند برادر که نمی‌دانم وابسته به کجا بودند، آمدند و شلوغ کردند و گفتند می‌خواهیم بورس را ببندیم. ما نگران شدیم. وابسته به جایی نبودند فقط باورشان این بود که بورس نماد کاپیتالیسم است.»

روایت رجایی سلماسی از تهدیدهای بورس مربوط به سال‌های ۵۹ تا ۶۰ است اما اندکی پس از آن و با استقرار دولت میرحسین موسوی، تهدیدهای بورس پایان می‌یابد اما بورس هرگز تا روی کارآمدن دولت هاشمی رفسنجانی رونق نمی‌گیرد. او می‌گوید: «در دوره‌ای که جنگ خیلی فشار آورده بود تا مدت‌ها کسی در اطراف ساختمان بورس دیده نمی‌شد. اصلاً کسی قدم به ساختمان بورس نمی‌گذاشت و اگر کسی را می‌دیدیم، شربت و شیرینی می‌دادیم.» این نکته در بازگویی خاطرات رجایی سلماسی خواندنی است که «یک روز دو نفر که شاید رهگذر هم بودند به تالار معاملات آمدند. به من خبر دادند که دو نفر پس از مدت‌ها به تالار آمده‌اند. با شنیدن این خبر با خوشحالی گفتم به آنها چای دهند. وقتی چای و شیرینی دادند، این دو نفر متعجب شدند. نیم ساعتی در تالار بودند و بعد رفتند و تا مدت‌ها بعد کسی نیامد.» آن روزها شکل فیزیکی تالار اینگونه نبود که عده‌ای بایستند و به تابلوهای بزرگ روبه روی خود نگاه کنند و لحظه به لحظه در جریان روند قیمت ها قرار گیرند. رجایی سلماسی می‌گوید: «سالنی داشتیم که میز بزرگی داشت و کارگزارها دور آن می‌نشستند و خرید و فروش می‌کردند. معاملات کاملاً نقدی بود. امور پایاپای معاملات هم به صورت دستی انجام می شد. اگر کسی سهمی می‌فروخت، همانجا پولش را تحویل می‌گرفت. آخرین قیمت‌ها را با ماژیک روی مقوا و تابلوی اعلانات می‌نوشتند.»

بازگشت به متن
دهه ۶۶ به پایان رسید و بورس اوراق بهادار پس از آنکه هاشمی رفسنجانی قدرت را در دست گرفت و لایحه برنامه اول توسعه را نمایندگان مجلس تصویب کردند، پس از یک دهه انزوا به متن اقتصاد کشور بازگشت. این رونق تا ۱۶ سال بعد و زمانی که رئیس جمهوری اصولگرا به نام محمود احمدی‌نژاد قدرت را در دست گرفت، ادامه یافت.

نسخه جدید موسوی
بازخوانی زندگی و حضور میرحسین موسوی در مدیریت کشور به دلیل روزه سیاسی ۲۰ ساله و سکوت طولانی‌اش به مثابه دیدن فیلمی است که در گذر زمان فرسوده و پاره و در تدوین مجدد، قسمت‌هایی از آن غیرقابل بازبینی شده است. عملکرد میرحسین موسوی را نمی‌توان مسبب بی‌رونقی بورس در دهه ۶۰ دانست چه آنکه او آمده بود تا سفره مردم را در دوران جنگ مدیریت کند. او نه مسبب جنگ بود و نه مسبب ملی‌شدن صنایع و بانک‌ها، با این حال سکوت کرد.

روند ملی شدن صنایع و بانک ها و مصادره اموال سرمایه گذاران پیش از او آغاز شده بود اما در دوران او نیز ادامه یافت. جو بی‌اعتمادی به بخش خصوصی، سرکوب قیمت‌ها، اهتمام به اقتصاد دستوری و استحکام پایه‌های اقتصاد دولتی در دوران او تشدید شد.

میرحسین موسوی دهه ۶۰ چنین تفکراتی داشت و دولتش با این خاطرات به پایان رسید.

موسوی که پس از نخست‌وزیری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بود از سال ۱۳۷۷ که نظام تصمیم گرفت در برخی سیاست‌ها بازنگری کند، به جرگه منتقدان پیوست. او از سال ۱۳۸۰، در اعتراض به بازنگری سیاست‌های اصل ۴۴ دیگر در نشست‌های کمیسیون اقتصاد کلان شرکت نکرد. محسن رضایی در روایت مخالفت‌های میرحسین موسوی با روند بازنگری سیاست های اصل ۴۴ می‌گوید: «دولت گراها خیلی جدی بودند ولی گروه‌های دیگر هم حضور جدی داشتند به طوری که مهندس میرحسین موسوی به عنوان یکی از نمادهای گرایش دولت گرایی نسبت به بازنگری سیاست‌های اصل ۴۴ اعتراض داشت. ایشان معتقد بود اقدام کمیسیون اقتصاد کلان مجمع، نوعی تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی است و حتی رنگ و بوی تغییر قانون اساسی را دارد. ایشان نسبت به خصوصی‌سازی و آزادسازی اقتصاد ابهام داشتند و اصرار داشت اصل ۴۴ مطابق همان تعریف دهه ۶۰ دست نخورده بماند. (منبع: دنیای اقتصاد- ۱۲ آذر ۱۳۸۵).

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنین به صراحت از ترک نشست‌های مجمع توسط میرحسین موسوی خبر داده و گفته است: «فکر نمی‌کنم قانع شده باشند. البته ایشان از سال ۱۳۸۰ به این طرف در جلسه‌های مجمع شرکت نکردند.» میرحسین موسوی به این شکل، دهه ۷۰ را پشت سر می‌گذارد و از سال ۱۳۸۰ دیگر در نشست های مجمع شرکت نمی کند اما هشت سال بعد، پس از سال ها سکوت وارد انتخاباتی شده است که اقتصاد، حرف اول آن را می‌زند. او در شرایطی وارد کارزار شده است که محمود احمدی‌نژاد پایه‌های اقتصاد ایران را متزلزل کرده و شاخص‌های تولید و تجارت را در وضعیت نگران کننده‌ای قرار داده است. روایت‌هایی که پیش از این مطرح شد مربوط به ۳۰ سال پیش است و نه تنها میرحسین موسوی که بسیاری از چهره‌های انقلابی دهه ۶۰، تغییر کرده‌اند. او با شعار احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و حمایت از تولید داخلی و بخش خصوصی مولد پا به انتخابات گذاشته است.

نخست وزیر دوران جنگ در حمایت از تولید داخلی نسبت به تشدید واردات در دولت محمود احمدی‌نژاد انتقاد کرده و شعار حمایت از تولید ملی را سرداده است. خودرو پراید سفیدی که او شخصاً رانندگی‌اش می‌کند، می تواند پیام مشخصی برای محدودیت واردات و تاکید بر تولید داخل باشد. او هر کجا که پا می‌گذارد از کشاورزی و صنعت ملی سخن می‌گوید. او مدیری باتجربه است و هر چند دو دهه از مدیریت کشور دور بوده است اما توان لازم برای راهبری اقتصاد کشور را دارد. آینده بازارهایی همچون بورس را انتظارات آتی می‌سازد و اگر کمی ریسک را در سرمایه‌گذاری جدیدمان در نظر بگیریم و اندیشه سال‌های دور میرحسین موسوی را تعدیل شده بپنداریم چرا نباید دل به برنامه‌های اقتصادی او ببندیم؟

آقای ریسک محمود احمدی‌نژاد
محمود احمدی‌نژاد را ریسک سوم بورس می‌نامند. در تمام بازارهای دنیا دو نوع ریسک برای بازارهای سهام می‌شناسند؛ ریسک سیستماتیک و ریسک غیرسیستماتیک. اما در بازار سرمایه ایران، رئیس دولت نهم را به واسطه موضع‌گیری‌های تند و تیز و تصمیم گیری‌های فی البداهه اش در زمینه مسائل اقتصادی و بین‌المللی، ریسک سوم بازار می دانند.

ورود محمود احمدی‌نژاد به انتخابات نهم ریاست جمهوری و طرح نام و برنامه‌اش در بازار سرمایه با نقل قولی از او در مورد «قمار بودن معاملات بورس» شکلی تاریخی و جنجالی به خود گرفت. نخستین بار حاج منصور ارضی، یار و یاور محمود احمدی‌نژاد در کوران رقابت‌های انتخاباتی در حسینیه پوشاک فروشان تهران از قمار بودن معاملات سهام سخن گفت. موعظه مداح معروف در مورد منع مردم از دادوستد سهام، به این دلیل شهره شهر شد که او را یار و یاور شهردار مستعفی تهران و نامزد نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری می‌دانستند. اندکی بعد زمانی که رقابت‌های انتخاباتی تشدید شد اس ام اس معروفی در بازار سرمایه به گردش درآمد با این مضمون که «احمدی‌نژاد: بورس مثل قمارخانه است.» (پول: اردیبهشت ۱۳۸۴) و باز اندکی بعد محمود احمدی‌نژاد در یک برنامه تلویزیونی نه به صراحت که غیرمستقیم جمله منسوب به خود را تکرار کرد. نامزد نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گفت: «برخی معاملات در بورس شبهه دارد و من اگر رئیس‌جمهور شوم، بورسی می خواهم که اینچنین شبهه‌ای نداشته باشد.» بنابراین محمود احمدی‌نژاد نه تنها جمله منسوب به خود را تکذیب نکرد بلکه به گونه‌ای بر آن صحه گذاشت. رقابت‌های انتخاباتی به اوج رسید و محمود احمدی‌نژاد که روندی انتقادی نسبت به عملکرد دولت‌های هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی در پیش گرفته بود در عین حال که به روند خصوصی‌سازی‌ها حمله می‌کرد، عملکرد بانک‌های خصوصی را نیز غیرقابل دفاع می‌دانست. موضع‌گیری او تنها به انتقاد ختم نمی‌شد که شهردار مستعفی تهران، نظام اقتصادی ایران را فاسد اعلام کرد و در بسیاری از سخنرانی‌ها به مدیران نظام بانکی و صنعت نفت حمله کرد.

مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری به پایان رسید و در حالی که مهدی کروبی را خواب صبحگاهی فرا گرفته بود اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی‌نژاد به مرحله دوم انتخابات راه یافتند. روزی که آرای مردم شمارش شد و نتیجه این بود که احمدی‌نژاد و هاشمی رفسنجانی به مرحله دوم راه یافته‌اند دو روزنامه اقتصادی اینگونه به استقبال محمود احمدی‌نژاد رفتند. روزنامه اقتصادی پول که به صورت تخصصی اخبار بورس و سهام را دنبال می‌کرد این عنوان را برگزید: «حبس نفس‌ها در تالار شیشه‌ای» (۲۷ خرداد ۱۳۸۴) و روزنامه صبح اقتصاد نیز عنوان «بورس در اغما» را بر پیشانی صفحه اول خود نشاند.

رقابت به مراحل حساس خود رسیده بود و تنها یک هفته زمان باقی بود تا از میان هاشمی رفسنجانی و احمدی‌نژاد یک نفر به عنوان رئیس‌جمهور ایران برگزیده شود. در همین شرایط برنامه‌های تلویزیونی برای تشریح دیدگاه دو نامزد باقیمانده در کارزار انتخاباتی آغاز شد و محمود احمدی‌نژاد که انگ مخالفت با سازوکارهای سرمایه را بر پیشانی داشت در واکنش به تیتر روزنامه‌های اقتصادی با چرخش ۱۸۰ درجه‌ای گفت: «من هرگز نگفته ام که بورس مثل قمارخانه است.»

مرحله دوم انتخابات به پایان رسید و به طور قطع نامزد مورد نظر سهامداران رئیس‌جمهور نشد و مردی بر کرسی ریاست جمهوری ایران تکیه زد که از همان ابتدا با سازوکارهای بازار سرمایه مخالف بود و از اینجا بود که داستان محمود احمدی‌نژاد و ریسک سوم بورس تهران آغاز شد. در چهار سال حضور محمود احمدی‌نژاد در نهاد ریاست جمهوری، بورس اوراق بهادار یکی از نهادهایی بوده که کم‌تر روی آرامش را به خود دیده است.

بورس در دولت نهم از همان ابتدا اسیر سوءتفاهمی تاریخی شد وگرنه چه ضرورتی داشت که مقام معظم رهبری چند هفته پس از انتخاب آقای احمدی‌نژاد به عنوان نهمین رئیس جمهوری اسلامی در پاسخ به استفتای یکی از سهامداران بورس تهران خرید و فروش سهام را بدون اشکال اعلام کنند.

محمود احمدی‌نژاد اندکی پس از پیروزی در کارزار انتخابات، ضمن انتقاد از اتهام مخالفتش با بورس به نشریه ای اصولگرا گفت: «با بورس مخالف نیستم اما به دنبال بورسی بدون باندبازی هستم.»

آقای احمدی‌نژاد افزود: «در کشاکش رقابت‌های انتخاباتی اینگونه القا کرده‌اند احمدی‌نژاد مخالف سرمایه‌گذاری، سهامداری و خصوصی‌سازی است در حالی که از رسانه‌های انتشاردهنده این اخبار به خود زحمت ندادند تا دیدگاه واقعی تیم اقتصادی ما در مورد پدیده‌هایی مثل بورس و بازار سرمایه را استعلام کنند

بورسی که بورس نشد
پس از آنکه محمود احمدی‌نژاد بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد و رسماً اداره کشور را بر عهده داشت شاخص قیمت سهام روندی روبه کاهش را در پیش گرفت و در طول مدت ریاست جمهوری احمدی‌نژاد از مرز ۱۳ هزار واحد به زیر هشت هزار واحد کاهش یافت.

ارزش بازار در همین شرایط به شدت افت کرد و سهامداران دچار ضرر و زیان زیادی شدند. کارشناسان معتقدند در صورت انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد به ریاست دولت سیاست‌های او تداوم یافته و روند پرداخت و نیز بازار سرمایه در دولت فعلی او همچنان تداوم خواهد یافت. در حال حاضر تولید و صنعت در وضعیت نگران کننده‌ای قرار دارد و با تداوم سیاست‌های فعلی هیچ کس امیدی به بهبود اوضاع ندارد.

دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد با قدرت گرفتن نهادهای مالی شبه دولتی همراه شده است و در حالی که مردم باید بازیگر اصلی بازارهایی نظیر بازارهای سهام باشند، این نهادهای مالی خاصی هستند که قدرت را در دست دارند.اگر قضاوت مردم در مورد دوران نخست‌وزیری میرحسین موسوی به دلیل گذر زمان دشوار است اما مردم دوران احمدی‌نژاد و ریاست جمهوری او را به خوبی به یاد دارند و سهامداران می‌دانند دلیل اینکه نام محمود احمدی‌نژاد را ریسک سوم بورس گذاشته‌اند، چیست.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/hx63tc