در نظر ما میهنپرستی از مبارزه به سود توده زحمتکش ملت جدا نیست. نمیتوان وطن را از هموطن جدا و مجزا کرد. وطن خوشبخت بدون هموطن خوشبخت امکان ندارد. هموطن خوشبخت تنها زمانی تحقق مییابد که کوشندگان جامعه، مولدین ثروت مادی و معنوی بشر ارزش خود را بدست آورند و از قیود پیدا و ناپیدایی که روح و جسم آنها را در بند کشیده خلاص شوند. تنها در کشوری که کارگران و دهقانان و روشنفکران و صناعت پیشگان آن از بردگی بیرون آیند و کار آنها بیگاری رنجآوری نباشد بلکه به خلاقیت آگاهانهای بدل گردد، ملت سعادتمند و میهن خوشبخت به وجود میآید. چگونه میتوان بی طرفهای سیاسی، آنهایی را که به سود ملت قدم بر نمیدارند، آنهایی را که از یک برنامه علمی و روشن برای نجات توده مردم پیروی نمیکنند، آنهایی را که به توده مردم بیاعتناء هستند، وطنپرست دانست مگر وطنپرستی یعنی ادعای وطنپرستی. مگر وطنپرستی یعنی تکرار کلمات مشتمع دربارهی وطن و ابراز علاقه خشک و خالی به سعادت وطن و نشخوار کلیات مبهم و غیرمفهوم و نامعقولی در این باره؟ مگر هر کس ایران ایران گفت و از شنیدن اسم ایران غش کرد و اشک ریخت و مرتعش شد، میهنپرست است؟ در نزد ما ملاک عمل بالاترین ملاکها است. آن هم عمل به سود اکثریت توده مردم. این کار تنها از راه متشکل کردن توده مردم، بیدار کردن آنها، آگاه کردن آنها به منافع خود، مجهز ساختن آنها به یک جهانبینی منطقی، رهبری آنها به سوی یک مبارزه قطعی و آشتی ناپذیر، عملی میشود آن کسی که در چنین اقدام مقدسی شریک نباشد میهنپرست نیست و دعوی او را به هیچوجه نمیتوان خرید. همچنین در نظر ما میهنپرستی از مبارزه شدید با امپریالیسم جدا نیست…
منبع: انجمن دوستداران احسان طبری
۲۳ آبان ۱۳۸۶
میهنپرستی
چه کسانی امروز با تمام قوای خود در راه بیداری جامعه ایرانی و آگاه ساختن مردم کشور ما در باره ی منافع ملی خودشان میکوشند؟ چه کسانی در راه نجات میهن ما از چنگال امپریالیسم، در راه تأمین آزادی سیاسی و اقتصادی استواری برای آن مبارزه میکنند؟ چه کسانی بدون توجه به آسودگی خود، بدون اعتنا به مقام، بدون پروای از خطرات، در برابر دشمنی نیرومند، دم از رهایی قطعی اکثریت زحمتکش میزنند و در این راه مرگ و زندان را با پیشانی گشاده استقبال میکنند؟ کسانی که در جناح حزب ما، در جناح دموکراسی واقعی، در جناح منافع رنجبران ایران سرگرم پیکارند، اینها هستند که نمونه واقعی عشق به میهن را از خود نشان میدهند. ولی همچنین اینها هستند که از جانب غارتگران ملت، اسیر کنندگان ملت، چاکران ایرانی امپریالیزم در معرض شومترین و زشتترین اتهامات قرار میگیرند؛ که از آن جمله تهمت بیگانهپرستی، تهمت پامال کردن اصول ملی و لاقیدی در مورد میهن است. از میان اتهامات کلانی که غارتگران اجتماع به قهرمانان مبارزه بر ضد ظلم و امتیاز وارد میسازند این تهمت از همه رایجتر و از همه کلانتر است و در عین حال این تهمت نیز تهمت تازهای نیست. همیشه در تاریخ رسم بر این جاری بود که طبقهی حاکمه، طبقهی ممتاز، هر کس را که بر ضد حکومت جابر و امتیاز غاصبانه او برخاست به بیگانهپرستی و وطنفروشی متهم ساخت و او را «متجاسر» و «تجزیه طلب» خواند و تجاوز خونین و هار خود را در طریق اضمحلال نهضتهای تودهای، اقدام میهن پرستانه نامید. میهن و میهنپرستی نیز مانند بسی از مفاهیم دیگر آلت دست صاحب امتیازان جامعه قرار گرفته است. این شیوه آنها است که هر واقعیت اصیل و فاضل را از محتوی آن خالی کنند و آن را به مفهومی تهی و بیمعنی، به ظاهر محض مبدل گردانند و سپس از آن به سود خود استفاده برند. نه فقط آن را به ظاهر محض مبدل سازند بلکه از آن نقابی برای مقاصد ستمگرانه خود فراهم آورند و در زیر آن نقاب سیمای نفرتانگیز خود پسندانهترین، تبه کارانهترین منافع خود را بپوشانند. مفاهیم میهن و میهنپرستی در اجتماعات مبنتی بر ظلم و غصب دچار همین سرنوشت شده. از محتوی واقعی خود عاری گردیده و به صورت پوشش ملون و چشم فریبی بر روی اعمال و نیات گندیده و بیزاریآور در آمده است. بدین ترتیب میهن و میهنپرستی غارتگران در واقع با میهن و میهنپرستی غارت شدگان تضاد دارد؛ در نزد غارتگران این لفظی است که در مورد فریب تودهها به کار میرود، سپری است که در پس آن پیکر شوم دزدان و تبه کاران محفوظ میماند. در نزد غارتشدگان این واقعیتی است که منبع فداکاری و کوشش خلاقه، منبع عالیترین جان فشانیها و بهترین مظاهر تجلی روح اجتماعی است. بدین ترتیب تعجبی ندارد اگر حزب ما هم چنان که رسم رایج تاریخ است به عنوان حزب توده ستمکش از طرف ستمگران متهم شود و عبارت «رنگ داشتن» «ملی نبودن» و حتی بیگانهپرستی و وطنفروشی در مورد آن به کار رود. این حقایق بر هر کس که حرص منافع خصوصی و شرکت در غارتگری عمومی، منطق سلیم او را علیل نکرده باشد واضح است ولی با این همه برای درک معنای واقعی میهن و میهنپرستی، بیجا نیست اگر وارد بحثی در این زمینه بشویم:
برای آن که معنی واقعی مفهوم میهنپرستی (Patriotisme) پی ببریم باید نخست بدانیم که این مفهوم را به خصوص باید با چه مفاهیمی (که با آنها مخلوطش کردهاند) اشتباه نکرد. مفهوم میهنپرستی با مفهوم ملتپرستی (Nationalisme) تنگ نظرانهی خرده بورژوا تفاوت دارد. ملتپرستی تنگنظرانه که همراه با کینهی نسبت به ملل دیگر و ستایش دروغینی از خواص عالی نژاد خود، اغراق بیپایه ای درباره مفاخر و شعائر ملی خود و تخفیف و تذلیل بیدلیل در مورد ملتهای دیگر است، سلاح شومی است که از آن طبقات حاکمه برای بر افروختن آتش کینه نژادی و تهیه زمینه جنگهای جهانگشایی و تجاوزکارانه استفاده میکنند. این ملتپرستی که غالباً به صورت یک غلو سفیهانه به ملت خویش و توهین بی پروا نسبت به ملل دیگر در میآید. چیزی که آن را در اصطلاح شووینیسم (Chauvinisme) مینامند؛ یکی از خطرناکترین آفتهای روحی است که بر هم زننده صلح و امنیت ملل است. جهانگشایان که تفاهم بین ملتها، مانع کامیابی سیاستهای ضد بشری آنها است، یک چنین شوونیسم خطرناکی را دامن میزنند. بیهوده نیست که در آستانه جنگهای تجاوز ارانه و جهانگشایی، موقعی که اصول نظامیگری (میلیتاریسم) تقویت میشود دولتها یعنی نمایندگان طبقات حاکمه به تبلیغات شووینیستی میپردازند و کینه بیمعنایی نسبت به ملل دیگر در دلها ایجاد میکنند. در ناسیونالیسم تنگنظرانه به قول موریس بارس (Maurice Barres) نویسنه شووینیست فرانسوی «زمین و مردگان» [۱] مفاهیم مقدس و بتهای پرستشی هستند و بالای حقایق و فضائل ملی باید قرار داد. فاشیستهای آلمانی شعار آلمان بر روی همه [۲] را پخش میکردند و خود را «ملت آقا»[۳] میدانستند و منافع بهاصطلاح ملی خود را از منافع بشری برتر میشمردند. به آسانی میتوان فهمید که پخش چنین احساسات حیوانی در میان اقوام و ملل جز به پیدایش فضای مسموم بغض و عداوت نژادی نمیانجامد؛ فضایی که در آن کار به ددمنشی و تبهکاریهای مخوف میکشد. کورههای آدمسوزی مایدانک (Maidank) و اردوگاههای مخوف داخائو (Dachau) که در آنها فاشیستها ابناء بشر را با لاقیدی حیرتانگیز میکشتند میوههای شاخهی منحوس شووینیسم و ناسیونالیسم است. مفهوم واقعی میهنپرستی چنین نیست. میهنپرست واقعی خوشبختی و پیشرفت ملت خود را در مدار پیشرفت و خوشبختی بشری خواستار است و اعتقاد دارد که سعادت ملتی منافی سعادت ملتهای دیگر نیست. مدنیتی که امروز از آن برخورداریم حاصل کار دسته جمعی ملتها است. هر ملتی در این گنجینه عظیم فرهنگ بشری سهمی دارد و درست از این جهت است که حق ملت با یک دیگر مساوی است. غنیتر کردن فرهنگ انسانی و برخورداری کامل از آن تنها در پرتو همکاری ملل میسر است. به قول ژان ژورس یکی از رهبران اجتماعی بزرگ فرانسه «انسانیت غنی و جاندار نمیشود مگر زمانی که ابداع و ابتکار هر ملتی در یک همآهنگی کلی و جامع ادامه یابد» ویساریون بلینسکی (V. Belinsky) منَقد معروف روس در این جملات مفهوم یک میهنپرستی واقعی، مبرا از ناسیونالیسم را وصف میکند: میهنپرستی واقی یعنی «دوست داشتن کشور خود، شوق و ذوق کامل برای مشاهده این که در کشور او یک آرمان بشری جامه حقیقت به خود پوشیده و کمک به اجراء این آرمان در حدود قدرت خود، والا میهنپرستی عبارت خواهد بود از علاقه به یک چیز ملی فقط برای آن که ملی است و بغض نسبت به یک چیز بیگانه فقط برای آن که بیگانه است و دلخوش کردن به تمام زشتیها و نادرستیهایش». بدین ترتیب مفهوم میهنپرستی واقعی با مفهوم جهاندوستی و داشتن یک تفکر جهانی (Internationalisme) منافات ندارد. میتوان میهن خود را دوست داشت و در راه نجات و سعادت آن جانفشانی کرد بدون آن که لازمه این عمل ابراز بغض و کینه نسبت به ملتهای دیگر باشد. نباید فراموش کرد که تجاوزکاران هر جامعه از ملتها جدا هستند. تجاوزکاران نه تنها خواستار اسارت ملل دیگرند بلکه ملتهای خود را نیز میچاپند. ترومنها و چرچیلها را باید از مردم آمریکا و انگلستان مجزا کرد. طبقات غاصب که حافظ استعمار، حامی غصب و امتیاز، محرک جنگ ، ناشر افکار نژادپرستی و شوونیستی و دشمن صلح و تفاهم ملل هستند خودی و بیگانه نمیشناسند. خودی و بیگانه را یکسان میچاپند.خر پولهای وال استریت اگر آزادی سیاسی و سندیکایی را در کشور ما مانع میشوند در کشور خود نیز قانون تافت ـ هارتلی و قانون موندت را وضع میکنند. اس اسهای فاشیست با همه ادعاهای ملی دموکراتهای آلمان را به عینه مانند یهودیهای لهستانی قصابی میکردند. کینه نسبت به طبقه حاکمه، نسبت به امپریالیسم، نسبت به فاشیسم، نسبت به شووینیسم در هر حالتی به جا و صحیح است ولی کینه نسبت به ملتها و بغض نسبت به سعادت و پیشرفت آنها صحیح نیست. اگر امروز واقعاً هند آزاد شود، چین حکومت دست نشانده وال استریت را براندازد، تردیدی نیست که این وقایع در استقلال و سعادت ما اثر عظیم خواهد داشت. بدین ترتیب مفهوم میهنپرستی نه تنها با شیوه تفکر جهانی منافات ندارد بلکه با آن کاملاً موافق است. از این شیوهی تفکر جهانی هرگز این نتیجه حاصل نمیشود که باید نسبت به میهن خود لاقید بود و بلکه برعکس هر میهنپرست واقعی نخست در میان ملت خود و برای وطن خود میکوشد. این نخستین سنگر مبارزه او در راه نجات بشریت است. این پاسگاه ترک نکردنی او، پاسگاه مقدس و ناگزیر و ضروری اوست ما با این شیوه غلط تفکر که کسی مبارزه در وطن خود را رها کند و چنین دعوی نماید که جای دیگر برای ایدهآل خود مبارزه میکند موافق نیستیم. زیرا هر کس در محیط ملی و میهنی خویش میتواند سرباز آگاه و سودمندی به سود آرمانهای عالی انسانی باشد به همین جهت، گریز از جبهه جهاد مقدس را ناپسند میدانیم.
ضمناً نباید این شیوه تفکر تفکر جهانی (انترناسیونالیسم) را با آواره وطنی و جهانوطنی (Cosmopolitisme) اشتباه کرد. تئوریهایی که اصولاً واقعیت مفهوم میهنپرستی را نفی میکند (Antipatrotisme) با روش قضاوت ما سازگار نیست. جهانوطنی عبارت از آن شگرد درویشانهایست که بیوطنان در پیش میگیرند. قلندران قرون وسطایی میگفتند «وطن آن جاست که دل خوش باشد» (Ubi bene ubi patria) تحت تأثیر همین افکار صوفیان ما وطن را نفی میکردند و سعدی گفت:
«سعدیا حب وطن گر چه حدیثس است صحیح نتوان مرد به سختی که من این جا زادم»
این گریز از دشواریهای قومی و میهنی و حیرانی در طلب سعادت، ناشی از روح شکستخورده و خودپسندانهایست که نمیخواهد در برابر سختیها بایستد و میخواهد در هر کجا که باشد سعادت «خود» را تأمین کند. صاحب امتیازان عصر ما تودههای زحمتکش را به «بیوطنی» و «جهانوطنی» متهم میسازند. توتده زحمتکش به خاک پدری خود بسته است. خون خود را بر سر زادبوم آبایی خویش میریزد و نمی گریزد. شهریور ۱۳۲۰نشان داد که بیوطن کیست و کیست که در مقابل کوچکترین دشواری فراری میشود. جنگ دوم جهان به عالیترین وجهی مبرهن ساخت که کارگران و دهقانان تنها مدافعین از جان گذشته منافع ملت و میهن خود هستند. نهضت شگرف چریکی را طبقات زحمتکش ایجاد کردند و حال آن که همکاران فاشیست و کوئیسیلنکهای خائن همگی از میان طبقات حاکمه بیرون آمدند. صاحبان تراستها و کارتلها که در غنیمت عظیم خانوادهی غارتگران بینالمللی شریکند همه جا ترجیح دادند که با وضع موجود بسازند تا منافع خود را از پیش ببرند. غلامان پول، پولی که خود بیوطن است، تنها بیوطن ها هستند. سوداگران که جان آنها به کالای آنها بسته است و از دنبال کالای خود به هر شهر و دیاری میروند، ارزش کشورها برای آنها به اندازه رونق تجارت آنها مربوط است. وطن آنها مصر و عراق و شام نیست، شهر بینامی است که در آن جا سود بیشتر و کوشش کمتر است. بیوطنی خاص این طایفه چپاولگر است که دم از بیطرفی در سیاست (Apolitisme) میزنند و حال آن که سیاست آنها سیاست شوم حفظ قدرت تامه دلار و لیره است. خود همین ادعای بیطرفی در سیاست ادعایی است ضد میهنپرستی زیرا میهنپرستی از دخالت فعال در سیاست جدا نیست، میهنپرست طرف و هدف دارد، نمیتواند نسبت به جریانات سیاسی لاقید بماند و این طرف و هدف نیز تنها یکی است: در طرف تودهی زحمتکش و برای نجات و سعادت توده زحمتکش. قیام مردمی اندونزی، ویتنام، مالزی، برمه، هند، فلسطین، یونان در راه تأمین استقلال و آزادی خود نه تنها از طرف بورژوازی و فئودالیسم محلی تقویت نمیشود بلکه مورد بغض آنها است. همه جا بورژوازی و فئودالیسم به خدمت امپریالیسم ایستاده و در کوفتن تخماق اختناق بر تارک تودههای ملت با جلادان امپریالیست همکار و شریک است. طبقه حاکمهی ایران که عروسکی در دست سیاستهای آمریکایی و انگلیس است بارها لاقیدی خود را نسبت به منافع اکثریت ملت نشان داده است روش کنونیاش چپاول بی ریغ از ملتی گدا و فرار بیشرمانه به کشور های ماورایء اقیانوس، روشی که دیگر عمومیت یافته دلیل روشنی است بر بیوطنی آنها. همین بیوطنان، میهنپرستانی را که به خاطر ایدهآل خود، به خاطر نجات ملت خود بر بالای دار رقصیدند، مزدور و وطن فروش میخوانند!
همچنین باید شیوه ی تفکر جهانی را با یک نوع انسانپرستی صوفیانه (Ilumanitarisme) آنطور که مثلاً لئون تولستوی توصیه میکرد اشتباه نکرد برای ما انسانیت مفهوم واحدی نیست. ما مبارزهی طبقاتی، کینهی طبقاتی را نفی نمیکنیم. ما با جنگهای عادلانه یعنی جنگ به سود دموکراسی و تودههای زحمتکش موافقیم و آن را نفی نمیکنیم. انسانپرستی صوفیانه همه انسانها را در خور علاقه و محبت میداند و از هر گونه ستیزه و پیکاری بیزار است. مانند سعدی که میگوید:
«به مردی که ملک سراسر زمین نیرزد که خونی چکد بر زمین»
چنین نیست. گاه همین انسان پرستی صوفیانه با همهی ظاهر نرم و ملایم آن، حربهای در دست امپریالیسم خونخوار و قرار میگیرد هدف اینست که کین طبقاتی که محرک تحول اجتماع است از میان برود و در موقعی که نبرد ملتها برای رهایی خود در حال اوج است، در اراده آنها ضعف و فتوری ایجاد شود. شیوه تفکر جهانی معتقد است که نه تنها در جبههی میهنی بلکه باید در جبهه جهانی نیز بر ضد درندگان امپریالیست و اسیر کنندگان ملتها به سختی مبارزه کرد. ترحم بر آنها ترحم بر پلنگ تیز دندان است. مراعات اصول انسانپرستی در باره آنها، آزاد گزاردن دزد در دزدی و آدمکش در آدمکشی است. این بشر دوستی منطقی ناشی از ضعف و ترسویی نیست. ناشی از علاقه واقعی به آن انسان دوستی است که گنجینه مادی و معنوی را به وجود آورده نه آن انسانی که این گنجینه را به مقتضای هوسهای انفرادی خود به تاراج میبرد.
در نظر ما میهنپرستی از مبارزه به سود توده زحمتکش ملت جدا نیست. نمیتوان وطن را از هموطن جدا و مجزا کرد. وطن خوشبخت بدون هموطن خوشبخت امکان ندارد. هموطن خوشبخت تنها زمانی تحقق مییابد که کوشندگان جامعه، مولدین ثروت مادی و معنوی بشر ارزش خود را بدست آورند و از قیود پیدا و ناپیدایی که روح و جسم آنها را در بند کشیده خلاص شوند. تنها در کشوری که کارگران و دهقانان و روشنفکران و صناعت پیشگان آن از بردگی بیرون آیند و کار آنها بیگاری رنجآوری نباشد بلکه به خلاقیت آگاهانهای بدل گردد، ملت سعادتمند و میهن خوشبخت به وجود میآید. چگونه میتوان بی طرفهای سیاسی، آنهایی را که به سود ملت قدم بر نمیدارند، آنهایی را که از یک برنامه علمی و روشن برای نجات توده مردم پیروی نمیکنند، آنهایی را که به توده مردم بیاعتناء هستند، وطنپرست دانست مگر وطنپرستی یعنی ادعای وطنپرستی. مگر وطنپرستی یعنی تکرار کلمات مشتمع دربارهی وطن و ابراز علاقه خشک و خالی به سعادت وطن و نشخوار کلیات مبهم و غیرمفهوم و نامعقولی در این باره؟ مگر هر کس ایران ایران گفت و از شنیدن اسم ایران غش کرد و اشک ریخت و مرتعش شد، میهنپرست است؟ در نزد ما ملاک عمل بالاترین ملاکها است. آن هم عمل به سود اکثریت توده مردم. این کار تنها از راه متشکل کردن توده مردم، بیدار کردن آنها، آگاه کردن آنها به منافع خود، مجهز ساختن آنها به یک جهانبینی منطقی، رهبری آنها به سوی یک مبارزه قطعی و آشتی ناپذیر، عملی میشود آن کسی که در چنین اقدام مقدسی شریک نباشد میهنپرست نیست و دعوی او را به هیچوجه نمیتوان خرید.
همچنین در نظر ما میهنپرستی از مبارزه شدید با امپریالیسم جدا نیست. اگر درست است که امپریالیسم کاری جز اسیر ساختن ملل و پامال کردن منافع آنها ندارد پس چگونه میتوان به آزادی ملت و منافع آن علاقه داشت ولی با امپریالیسم مبارزه نکرد. چه کسی نمیداند که یکی از منابع واقعی بدبختی ملت ایران در سیاستهای خانمان برانداز امپریالیستی است؟ چه کسی نمیداند که بدون شکست سیاسیت امپریالیستی در ایران رهایی ملت ما رویای بیثمری است؟ چه کسی نمیداند که بزرگترین سد راه پیشرفت و سعادت ملت، سیاستهای پلید امپریالیستی است؟ آیا میتوان میهنپرست بود و نسبت به این مبارزه لاقید ماند؟ نه تنها نمیتوان به این مبارزه در مقیاس ایران لاقید ماند، بلکه در مقیاس جهانی نیز نمیتوان بیتوجه بود. میهنپرست ایرانی وقتی موفقیت مبارزهی ملتهای خاوردور را بر ضد امپریالیسم انگلیس و آمریکا و فرانسه میشنوند از شوق و سرور سر شار میشود زیرا در هر جا که زنجیر اسارت جهانخواران بگسلد ملتها یک گام بزرگ به طرف رهایی بر میدارند. مبارزه میهنپرست ایرانی بر ضد امپریالیسم از میهنپرستان و سایر دموکراتهای سراسر جهان جدا نیست. این جاست که آن منبع علاقه میهنپرست ایرانی نسبت به مبارزه اردوگاه دموکراسی و ضد امپریالیستی جهان. در نظر ما بیگانه بیگانه نیست. بیگانه امپریالیست با بیگانه ضد امپریالیست فرق دارد. در نظر ما میهنپرستی طرد عمومی و کلی «بیگانگان» نیست بلکه مبارزه بر ضد بیگانگان متجاوز و ستمگر در کنار بیگانگان ستمکش و آزادیدوست در یک مقیاس بینالمللی است. آیا میتوان میهنپرست بود و نسبت به این مبارزه عظیم جهانی بیقیدی نشان داد؟ اگر چنین بیقیدی وجود داشته باشد میهنپرستی ما وجود واقعی خود را از دست میدهد. مبارزهی ما بر ضد امپریالیسم سست و بیبنیان میشود. چنین پراکندگی در صفوف مبارزین ملی کلیه کشورهای جهان تنها به سود امپریالیسم و غارتگران داخلی هر کشور است. این است مفهوم واقعی و عمیق میهنپرستی؛ مفهومی که نهضتهای زحمتکشان جهان آن را به وجود آورده و صحت آن را با درخشندگی تام و تمام به اثبات رساندهاند. تردیدی نیست که درک این مفهوم برای هر کس که در غارت ملتها سودی دارد دشوار است. شیوهی آنها خیانت به میهن ولی ادعای پر عرض و طول در باره میهنپرستی است. چنین کسانی حق دارند که ما را میهنپرست ندانند زیرا میهن اصیل و واقعی ما درست در نقطه مقابل «میهنپرستی» تصنعی و لفظی آنهاست. بعد از این همه تجارب تاریخی راجع به میهنپرستی تودهها و بیوطنی و میهنفروشی ستمگران جامعه،درک حقایق فوق برای کسانی که مستعد درک آن هستند بسی سهل است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱) La terre et Les Mort
۲)Deutch land uber alles
۳) Herren Volk