تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: مورنینگ استار
۲۷ اوت ۲۰۲۱
نویسنده: اسدالله کشتمند*
امروز، بسیاری در افغانستان بر این باورند که تلاش ایالات متحده برای تبدیل طالبان به یک بدیل معتبر در برابر دولت دست نشانده در کابل که پیش از این از آن حمایت میکرد، به تصرف سریع و بدون زحمت بخش بزرگی از کشور به وسیله طالبان منجر شد. بنابراین، پس از همه آنچه که رخ داده است، شخص نباید از شکست یا ناکامی ایالات متحده، بلکه از تغییر در سیاست آن در افغانستان صحبت کند. در بستر اشغال افغانستان توسط ایالات متحده، شخص همچنین میتواند به تقویت عملی و نظری نظام سرمایهداری نولیبرال، و همچنین کنار گذاشتن اجباری امیدهای مردم برای انتخاب راهی غیر از سرمایهداری لجام گسیخته اشاره کند.
ایالات متحده و «شکست» در افغانستان
این روزها تقریباً همه از شکست ایالات متحده در افغانستان صحبت میکنند، اما هیچ تعریف واحدی از شکست وجود ندارد.
به نظر من، گرچه میتوان شکست را صرفاً از نظر نظامی در نظر گرفت، اما این کافی نیست.
به نظر من شکست باید با این تعریف شود که آیا اهداف تعیینشده تحقق یافت یا نه.
اگر ما بپذیریم که هدف ایالات متحده از آمدن به افغانستان واقعاً مبارزه با تروریسم بود، باید گفته شود که وضعیت کنونی در واقع یک شکست است.
اما، یک چنین جنگی پیش برده نشده است، پس پرسش برمیگردد به پیروزی یا شکست در میدان جنگ.
ما چگونه میتوانیم بپذیریم که همان ایالات متحده که در سال ۲۰۰۱ موفق شد طالبان را به سرعت شکست دهد، امروز در برابر طالبان کوچکتر که نتوانسته است هیچ گونه فشار جنگی هماهنگ را بر ایالات متحده تحمیل کند، ناتوان بوده است؟
لازم است به عوامل متعددی توجه شود که بدون آنها تصویر ما از وضعیت کنونی نمیتواند کامل باشد.
این عوامل از سیاست پنهان ایالات متحده برای تبدیل افغانستان به کانون تشنج و تنش بیثبات کننده کل منطقه آسیای مرکزی و جنوب – غرب آسیا ناشی میشوند.
منطقاً میتوان این پرسش را مطرح کرد که آیا جنگ ایالات متحده علیه تروریسم واقعاً هدف بود یا پردۀ استتاری بود برای هدفهای دیگر – اگر هدف ایالات متحده جنگ با این نوع تروریسم بود، چرا نخست منبع اصلی آن در عربستان سعودی را هدف قرار نداد؟
این را میتوان دید که دستاویز برای جنگ با تروریسم با اشغال افغانستان مغایر است.
بعلاوه، این ابداً طفرهروی نیست اگر گفته شود که تروریسم در شکل بنیادگرایی رادیکال و اسلامی آن در خود ایالات متحده بنیان گذاشته شد – و اینکه از پایان دهه ۱۹۷۰ افغانستان به میدانی برای اجرای آن در یک مقیاس بزرگ مبدل شده است.
اگر حضور نظامی ایالات متحده – ناتو در افغانستان با دقت بررسی شود، شخص میتواند نتیجه بگیرد که به استثنای جنگ برای سرنگونی طالبان در سال ۲۰۰۱، هیچ حنگ واقعی بین طالبان و نیروهای ایالات متحده – ناتو رخ نداده است، و نتیجتاً هیچ شکستی برای ایالات متحده به وسلیه طالبان وجود نداشته است.
«کارزار» طالبان برای شکست دادن ارتش ایالات متحده مغلطهای است که برای توجیه ۲۰ سال حضور ایالات متحده در افغانستان بکار برده میشود.
در واقع، طالبان هرگز نتوانسته است با آمریکا مقابله کند و به آن ضربه بزند. در تمام این سالها، طالبان عمدتاً به عملیات خرابکاری و انفجارهای دور از مراکز اصلی ایالات متحده و ناتو متوسل شده است.
امروز، بسیاری در افغانستان بر این باورند که تلاش ایالات متحده برای تبدیل طالبان به یک بدیل معتبر در برابر دولت دست نشانده در کابل که پیش از این از آن حمایت میکرد، به تصرف سریع و بدون زحمت بخش بزرگی از کشور به وسیله طالبان منجر شد.
بنابراین، پس از همه آنچه که رخ داده است، شخص نباید از شکست یا ناکامی ایالات متحده، بلکه از تغییر در سیاست آن در افغانستان صحبت کند.
برای بسیاری از مردم جهان، به ویژه مردم افغانستان، تصور جنگ ایالات متحده علیه تروریسم در افغانستان غیرقابل پذیرش است – هدف ایالات متحده در افغانستان هرگز جنگ با تروریسم نبوده است
برعکس، نتیجه ۲۰ سال حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان تقویت بیسابقه تروریسم و بنیادگرایی و تبدیل آن از یک جنبش نامنظم به یک دولت واقعی بوده است.
ما اگر هدف اعلام شده ایالات متحده در افغانستان را زیر سوال ببریم، باید هدف بدیلی را که با واقعیت همخوان است نشان دهیم.
در راستای این هدف، اغلب اعتقاد بر این است که ارزش استراتژیک افغانستان دلیل واقعی برای انتقال بیش از ۱۵۰ هزار سرباز آمریکایی به کشوری با یک محیط طبیعی سخت بوده است.
هدف اصلی اشغال افغانستان توسط ایالات متحده تبدیل آن به کانونی برای صدور بنیادگرایی اسلامی و ایجاد تنش در منطقه و همچنین تضعیف مخالفان سنتی ایالات متحده، یعنی ایران، روسیه و چین بود.
در این زمینه، ایالات متحده نباید از حضور ۲۰ ساله خود در افغانستان زیاد ناراضی باشد، زیرا به هدف مرکزی خود رسیده است.
با در نظر گرفتن موقعیت استراتژیک افغانستان بین ایران، پاکستان، چین و کشورهای آسیای مرکزی و مجاورت آن با روسیه، ایالات متحده لازم داشت این کشور را به یک مرکز هرجومرج، تنش و آمادۀ انفجار برای بی ثباتسازی منطقه تبدیل کند.
ایالات متحده با اشغال کشور و پرورش یک نیروی افراطی، متعصب، بنیادگرا، خشن، مستبد و جنگطلب، مانند طالبان، که از قوانین دنیای متمدن امروز بسیار دور است، بطرز غیرقابل انکاری افغانستان را به یک مرکز آتشزا تبدیل کرد.
ایالات متحده با این کار بذرهای تنش مورد نیاز خود را برای مهار جریانات مخالف متعدد در منطقه کاشت و منطقه ما را با آشفتگی شدید در آینده درگیر کرد.
در این صورت، کشورهای منطقه بیشتر با تهدیدهای نزدیک به خود مشفول خواهند بود تا درگیری وسیعتر با ایالات متحده.
در بستر اشغال افغانستان توسط ایالات متحده، شخص همچنین میتواند به تقویت عملی و نظری نظام سرمایهداری نولیبرال، و همچنین کنار گذاشتن اجباری امیدهای مردم برای انتخاب راهی غیر از سرمایهداری لجام گسیخته اشاره کند.
آخرین بقایای زیرساختهای اقتصاد مختلطی که طی سالها در افغانستان شکل گرفته بود و طی بیش از ۱۲ سال تحت رهبری دولت حزب دمکراتیک خلق افغانستان شکوفا شده و گسترش یافته بود، نابود گردید.
این البته تغییراتی در ساختار طبقاتی جامعه افغانستان ایجاد کرد، به طوری که یک رابطه دلالی انگلی – و پیمانکار در سیستم کنونی میداندار شده و به مانع اصلی برای تغییرات دمکراتیک مبدل شده است.
شکافهای طبقاتی تا حدی گسترده شده است که امروز بیش از ۶۰ درصد از جمعیت ما زیر خط فقر زندگی میکنند و جامعه افغانستان در حال فروپاشی است.
بر اساس سیاستهای ایالات متحده و سیاستهای مورد نظر آن، اقدامات گستردهای برای تغییر بافت جامعه ما انجام شد.
با تحمیل اجباری الگوها، قوانین و مقررات، و شیوه های سودجویانه نظام بیرحم سرمایهداری به افغانستان، مردم عادی ملت ما علیه یکدیگر قرار گرفتند.
سختی به حدی رسیده است که مفهوم کمک و حمایت از فقرا و محرومان – که در سنتها و آداب و رسوم جامعه ما از جایگاه والایی برخوردار بود – با یک وحشیگری و بیتفاوتی دلخراش جایگزین شده است.
این فضا، که در ۲۰ سال گذشته ایجاد شده است، امید به هرگونه عدالت اجتماعی برآمده از ذهنیت کنونی جامعه ما را از بین برده است.
نگاه به بیست سال گذشته در افغانستان و دیگر کشورهای اسلامی نشان میدهد که ایالات متحده هیچگونه مشکل اخلاقی با گروههای افراطی مانند طالبان ندارد، و آمریکاییها به راحتی میتوانند با قوانین اخلاقی ارتجاعی، عرف زنستیزی، نفرت قومی – فرقهای، و دشمنی آنها با مدرنیته یا یک فرهنگ تعامل کنار بیایند، مادام که اینها با منافع ایالات متحده برخورد نکنند.
تردیدی نیست که ایالات متحده در افغانستان شکست خورده است. اما این شکست از نوعی نیست که در روزهای اخیر به خورد جهان داده شد.
ایالات متحده در افغانستان شکست اخلاقی خورده است. این شکست اخلاقی فقط در ارتباط با کشتار وحشیانه مردم ما نیست، بلکه این شکست در بیاساس رها کردن هدف ایالات متحده از آمدن به افغانستان برای جنگ با تروریسم است – در ناتوانی در متقاعد کردن افکار عمومی جهان به درستی سیاستهای این کشور در قبال افغانستان است.
شکست ایالات متحده همچنین در این فاکت است که همه جوانب حضور آن در افغانستان مبهم و ناروشن باقی مانده است.
ابهام نه تنها در سیاستهای ایالات متحده، بلکه در اقدامات آن نیز وجود دارد.
ابهام در تمیز دادن دوست و دشمن و ابهام در برنامههای کلان ایالات متحده مانند نهادینهسازی دموکراسی و آزادی بیان وجود دارد.
یک ابهام بزرگ پیرامون پایگاههای نظامی آمریکا در افغانستان وجود دارد.
در توافقنامه دوحه – که در فوریه ۲۰۲۰ بین طالبان و زالمی خلیلزاد نماینده ایالات متحده به امضاء رسید- آمده است که ایالات متحده، علاوه بر خروج نیروهای خود از افغانستان، ۵ پایگاه از ۹ پایگاه خود را خواهد بست.
هیچکس نمیداند ایالات متحده چه تعداد پایگاه در افغانستان دارد، چه تعداد را نگه میدارد و آنها در کجا واقع شدهاند.
سرنوشت توافقنامه امنیتی امضا شده بین افغانستان و ایالات متحده، که در هر شرایطی راه را برای مداخله آمریکا در افغانستان باز میگذارد نیز در ابهام زیادی قرار دارد و عمداً در مذاکرات به آن اشاره نشد.
در نتیجه، سیاستهای مبهم و پنهان ایالات متحده در افغانستان به گمانهزنیهای آزار دهنده و انتظار طاقتفرسا برای مردم افغانستان منجر شده است.
امروز، مردم افغانستان خود را بر پرتگاه جهنم میبینند. آیا طالبان امروز مانند طالبان دیروز خواهد بود، یا آنها با تغییر عظیم جهان تغییر کردهاند؟
به این پرسش با آنچه که در روزهای آینده رخ خواهد داد پاسخ داده خواهد شد. در اینمورد، چشمانداز خوب به نظر نمیرسد.
در این روزها، به دلیل دستوراتی که به طالبان داده شده است (موشکافی دقیقی که در باره آنها وجود دارد)، تصویری از یک مردم عادی و صبور بدون برخورد نه چندان زشت، به نمایش گذاشته شده است.
اما رفتار خشن طالبان به تدریج جایگزین این نمایش موقت صبوری میشود.
میتوان نتیجه گرفت که روزهای بسیار سختی در انتظار مردم ما است.
ایالات متحده، که تأثیر زیادی در روند رویدادها در افغانستان داشته است، و ممکن است هنوز برای مدت طولانی در آینده داشته باشد، چگونه با این وضعیت برخورد خواهد کرد؟
آیا آنها اجازه خواهند داد که دروازههای جهنم برای مردم افغانستان باز شود، یا از طالبان، که متحد جدیدشان شده است و به آنها گوش میدهد خواهند خواست قدری خویشتنداری نشان دهند؟ فقط زمان میتواند بگوید…
* اسدالله کشتمند، متولد ۱۹۴۹ در کابل، فارغالتحصیل کشاورزی از فرانسه، عضو پیشین کمیته مرکزی حزب دمکراتیک خلق افغانستان، معاون پیشین سرپرست بخش روابط بینالملل کمیته مرکزی حزب دمکراتیک خلق افغانستان، و سفیر پیشین افغانستان در مجارستان، ایران و اتیوپی. او در حالحاضر در لندن، انگلستان زندگی میکند.
https://morningstaronline.co.uk/article/f/us-and-defeat-afghanistan
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/5fwbttj7