تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: آر. آرون کومار
۱۰ مه ۲۰۲۰
برگردان: ع. سهند

با وجود این فاکت‌های حقیقی، نه اتحاد شوروی و نه کمونیست‌ها هرگز نقش متحدین خود را در نبرد علیه فاشیسـت‌های نازی ناچیز نشان ندادند. این، علی‌رغم آگاهی از نیات امپریالیستی بود که هری ترومن آن‌را آشکارا بیان کرد: «ما اگر ببینیم آلمان پیروز می‌شود باید به روسیه کمک کنیم و اگر ببینیم روسیه پیروز می‌شود باید به آلمان کمک کنیم و از این طريق بگذاریم آن‌ها تا حد ممکن یکدیگر را بکشند…» طبقات حاکم با نادیده گرفتن درس‌هايی که تاریخ می‌آموزد، آن‌طور که در اوکرائین شاهدیم، مخالف رشد نیروهای راست‌گرای فاشیست نیستند. افشای طرح‌های شریرانه آن‌ها، به وجود آوردن مقاومت و مبارزات – برای به دست آوردن مجدد حقوق و آگاهی خود – بزرگداشت واقعی همه رزمندگان دلاوری است که زندگی خود را برای نجات جهان از بلای فاشیسم فدا کردند.

 

پرچم سرخ بر فراز رایشتاگ- ۷۵ سال

 

۹ مه روزی است که با تسلیم آلمان نازی، جنگ جهانی دوم رسماً پایان یافت و از این‌رو به مثابه «روز پیروزی» جشن گرفته می‌شود. امسال ۷۵-مین سالگرد آن است و در سراسر جهان در بحبوحه بحران اقتصادی حادّی که اغلب با رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ مقایسه می‌شود، جشن گرفته می‌شود. افزون بر این همه‌گیری کووید-۱۹ است که پوچی سرمایه‌داری نولیبرالی و الگوی بحران‌زده آن‌را برملا می‌سازد.

در کشورهای عمده سرمایه‌داری، زمانی که ۱۹۳۳ با ۱۹۲۹ مقایسه می‌شود، تولید صنعتی ۶۴ درصد در ایالات متحده، ۸۸‌ درصد در بریتانیا، ۸۱ درصد در فرانسه و ۶۵ درصد در آلمان کاهش یافت. تحارت جهانی ۶۵ درصد کاهش یافت. بیکاری گسترده تصاعدی افزایش یافت – ۱۵ میلیون در ایالات متحده، ۵ میلیون در آلمان، ۲٫۶ میلیون در بریتانیا و بیش از ۳۰ میلیون در سراسر جهان سرمایه‌داری. برای برون‌رفت از بحران سخت کشورهای امپریالیستی برای بازار‌ها، منطقه نفوذ و برای تقسیم دوباره مستعمرات می‌جنگیدند. این به آغاز جنگ جهانی دوم منجر شد.

کشورهای امپریالیستی جهان، به ویژه ایالات متحده و بریتانیا، در سال‌هایی که به جنگ انجامید به طور غیرعلنی به آلمان کمک کردند. امپریالیست‌ها باور داشتند که آلمانِ تا به دندان مسلح، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را شکست خواهد داد و جهان را از «خطر سوسیالیستی» خلاص خواهد کرد. در سال‌های ۱۹۲۹-۱۹۲۳، آلمان حدود ۴ میلیارد دلار وام خارجی دریافت که ۲٫۵ میلیارد دلار آن از ایالات متحده آمریکا بود. با این پول‌ها بود که آلمان صنعت اسلحه‌سازی خود را احیاء کرد. بریتانیا برای افزایش بیش از پنج برابر نیروی دریایی آلمان، با هیتلر یک توافق‌نامه امضاء نمود. این توافق‌نامه پس از خروج هیتلر از جامعه مل [سَلَف سازمان ملل] و رد پیمان ورسای و آغاز خدمت وظیفه عمومی به امضاء رسید. کمکی که هم ایالات متحده و هم بریتانیا به احیای انحصارات جنگی آلمان نمودند، در سخنان یک سرمایه‌دار بزرگ آلمان در زندان نورنبرگ بازتاب یافت: «شما اگر می‌خواهید صاحبان صنایعی را که به آلمان کمک کردند خود را مسلح نماید محاکمه کنید، باید صاحبان صنایع خود را محاکمه کنید.»

هشدارهای مکرر اتحاد شوروی درباره نظامی‌گرایی آلمان، به طرز شریرانه‌ای نادیده گرفته شد. زمانی که آلمان در سال ۱۹۳۸ اتریش را به خود ضمیمه کرد، اتحاد شوروی از همه «قدرت‌های بزرگ» خواست یک موضع بدون ابهام علیه آلمان اتخاذ نمایند، و گفت که «فردا بسیار دیر خواهد بود.» «قدرت‌های بزرگ» آن روز- ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه- امتناع نمودند. هم‌چنین، در سپتامبر ۱۹۳۸، مذاکراتی بین بریتانیا، فرانسه، آلمان و ایتالیا در مونيخ صورت گرفت. در آنجا، بریتانیا و فرانسه، به مثابه بخشی از سیاست تسامح، با انضمام چکسلواکی به آلمان موافقت نمودند. طرفین درگیر در مذاکرات، معامله مونیح را به مثابه یک «نظم اروپایی جدید» که «صلح را در عمر نسل کنونی» تضمین خواهد کرد، توصیف نمودند.

اعلامیه انگلیس-آلمان که در پی قرار پیمان مونیخ در ۳۰ سپنامبر صادر شد، آرزوی دو کشور را برای این‌که «هرگز دوباره با یکدیگر نجنگند»، اعلام نمود. اعلامیه مشترک مشابهی در دسامبر ۱۹۳۸ به وسیله فرانسه و آلمان صادر شد.

کشورهای امپریالیستی چشم خود را بر خطر فاشیسم بستند، زیرا محرک آن‌ها آرزوی تضمين مرگ نخستین دولت سوسیالیستی کارگران- اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی- بود. آن‌ها باور داشتند که هیتلر این کار را برای آن‌ها انجام خواهد داد.

کنگره هجدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی که در مارس ۱۹۳۹ برگزار گردید، توجه را به طرح‌‌های نظامی آلمان جلب نمود و اظهار داشت که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هدف اصلی آلمان فاشیستی خواهد بود. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برای مذاکره با بریتانیا و فرانسه و برای یک توافق‌نامه تضمین‌کننده همکاری بین سه کشور علیه تجاوز، فشار وارد نمود. بریتانیا و فرانسه خواهان تضمین حمایت اتحاد شوروی در صورت حمله آلمان به کشورهای خود بودند، اما از ارايه حمایت از اتحاد شوروی، در صورت حمله آلمان امتناع می‌نمودند. پیشنهاد اتحاد شوروی بر اساس «حقوق برابر و تعهدات برابر» از سوی آن‌ها رد شد.دلیل بریتانیا برای تردید در وارد شدن به اتحاد با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی این بود، که در عین‌حال، با آلمان مذاکرات مخفیانه‌ای را پیش می‌برد که برای آن اهمیت بیش‌تری داشت.

«گاردین» در شماره ۱ ژانویه ۱۹۷۰، زمانی‌که اسناد محرمانه وزارت امور خارجه منتشر شد، نوشت: «اسناد کابینه برای سال ۱۹۳۹، که بامداد امروز منتشر شد نشان می‌دهد اگر دولت چمبرلین توصیه روسیه را- مبنی بر این‌که اتحاد بین بریتانیا، فرانسه و اتحاد شوروی مانع جنگ خواهد شد، زیرا هیتلر به خطر درگیری با قدرت‌ها در دو جبهه تن نخواهد داد- پذبرفته و درک کرده بود، جنگ جهانی دوم در آن سال آغاز نمی‌شد.»

اتحاد شوروی، پس از همه این تلاش‌های نافرجام،  و با شناخت از ماهیت حقیقی کشورهای امپریالیستی، مجبور شد در اوت ۱۹۳۹ وارد «پیمان عدم-تجاوز» پیشنهادی آلمان بشود. این برای خریدت وقت جهت آماده ساختن کشور برای حمله محتوم نازی‌ها ضروری شده بود.

جنگ جهانی دوم رسماً در سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله آلمان به لهستان آغاز شد. گرچه بریتانیا و فرانسه به مثابه متحدین لهستان به آلمان اعلام جنگ دادند، اما ثبت است که چمبرلین، نخست‌وزیر وقت بریتانیا گفت: «من فکر نمی‌کنم آلمانی‌ها قصد حمله به ما را داشته باشند.» شارل دو گل، رییس‌جمهور فرانسه در خاطرات خود توهم مشابهی را تکرار کرد. در طول این دوره، انحصارات فرانسوی و انگلیسی به ارسال تجهیزات به متجاوزین آلمانی ادامه دادند.

دو گل با غیرقانونی اعلام کردن حزب کمونیست فرانسه در سپتامبر ۱۹۳۹ و دستگیر کردن هزاران کمونیست، ماهیت و کمک غیرمستقیم خود به فاشیست‌ها را برملا نمود. یک روزنامه‌نگار فرانسوی نوشت: «تنها چیزی که می‌شنیدیم “جنگ علیه روسیه” بود! جنون ضدکمونیستی به اوج خود رسید و شکل‌های تاریخی به خود گرفت.»

آن‌ها که نفرت ضدکمونیستی کورشان کرده بود، به ارتش‌های آلمان اجازه دادند در عرض چند ماه اکثر کشورهای اروپای غربی را اشغال کنند. آلمان، روحیه گرفته از این پیروزی‌ها، سپس به سمت اتحاد شوروی، دشمن اصلی خود چرخید. گزارش شد که هری ترومن یک روز پس از این‌که هیتلر به اتحاد شوروی حمله کرد گفت: «ما اگر ببینیم آلمان در حال پیروز شدن است باید به روس‌ها کمک کنیم و اگر روس‌ها در حال پیروز شدن هستند باید به آلمان‌ کمک کنیم و از این راه بگذاریم آن‌ها تا حد ممکن [یکدیگر را] بکشند.» (نیویورک تایمز، ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱)

در ژوئن ۱۹۴۱، حمله نازی‌ها به اتحاد شوروی آغاز شد. از آن روز تا پایان جنگ، بخش بزرگی از حمله آلمان بر اتحاد شوروی متمرکز بود. طول جبهه شوروی-آلمان در سال‌های گوناگون از ۲۲۰۰ تا ۶۲۰۰ کیلومتر بود، در حالی‌که جبهه متفقین پس از پیاده شدن در نرماندی هرگز از ۸۰۰ کیلومتر بیش‌تر نبود و در ایتالیا ۳۰۰ کیلومتر بود. در جبهه شوروی – آلمان خصومت‌های فعال در ۱۳۲۰ روز از کل ۱۴۱۸ روز جنگ، که ۹۳ درصد کل زمان جنگ بود، رخ می‌داد. ارقام مشابه برای جبهه‌های آفریقا، ایتالیا و اروپای غربی، ۱۰۹۴ روز از کل ۲۰۶۹ روز بود که ۵۳ درصد کل زمان جنگ را تشکیل می‌دهد. ارتش آلمان بیش‌ترین تلفات را در جبهه شوروی-آلمان داشت، بیش از ۷۳ درصد نیروی انسانی، ۷۵ درصد تانک‌ها و هوایپماها و ۷۴ درصد توپخانه آن در این جبهه نابود شد.

حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال‌های جنگ به یک حزب رزمنده حقیقی ارتقاء يافت. نخست، مدیریت هماهنگ سیاسی، اداری و اقتصادی کشور را در همه عرصه‌های زندگی تضمین نمود. دوم، بهترین نیروهای خود را به جبهه اعزام کرد. فریاد «کمونیست‌ها، به پیش!»، در دشوارترین بخش‌های جبهه که وضعیت، شهامت و قهرمانی ویژه می‌طلبید، شنیده می‌شد{. در طول جنگ، سازمان‌های حزب در ارتش و نیروی دریایی ۳ میلیون و ۸۲۰ هزار عضو پذیرفتند. صدها هزار نفر از آن‌ها در جنگ کشته شدند. علی‌رغم تلفات بالا، تعداد اعضای حزب افزایش یافت، از ۱ ميلیون و ۳۰۰‌ هزار در سال ۱۹۴۱ به ۳ میلیون در سال ۱۹۴۵ در پایان جنگ افزایش یافت. تقریباً نیمی از سربازان در ارتش سرخ عضو حزب یا عضو کامسامول (کمونیست‌های جوان) بودند. سوم، در پشت جبهه، حزب کمونیست سازمان‌دهنده تولید نظامی بود. حزب شعار «همه چیز برای جبهه، همه چیز برای پیروزی» را مطرح کرد. حزب در سال‌های جنگ تلفات عظیمی داشت: سه میلیون کمونیست جان خود را در نبرد از دست دادند.

مردم به فراخوان حزب پاسخ دادند: «ما به مادرانمان که به ما زندگی بخشیدند قول می‌دهیم، ما به مردم خود، به حزب، به دولت شوروی قول می‌دهیم، مادام که دست‌های ما می‌تواند تفنگ را نگه دارد، و قلب‌های ما در سینه‌های ما می‌طپد، تا آخرین نفس‌هايمان، خستگی‌ناپذیر خواهیم جنگید و بلای فاشیستی را نابود خواهیم کرد.»

کمونیست‌ها نخستین و برای مدت طولانی تنها نیروی سیاسی سازمان‌یافته‌ای بودند که مبارزه واقعی را علیه فاشیسم هدایت کردند. احزاب کمونیست و کارگری کشورهای تحت اشغال فاشیسم – یوگسلاوی، یونان، آلبانی، چکسلواکی، لهستان، فرانسه، هلند، دانمارک و نروژ – مبارزه سختی را علیه بردگی فاشیستی پیش بردند.

در کشورهای تشکیل‌دهنده بلوک فاشیستی- آلمان، ایتالیا، مجارستان، رومانی، بلغارستان، ژاپن، فنلاند- شرایط مبارزه به ویژه دشوار بود.

اریک هابسبام در تحلیل نفش کمونیست‌ها در جنبش‌های مقاومت می‌نویسد: «دو مشخصه به کمونیست‌ها کمک کرد در مقاومت نقش برتر را به دست آورند: انترناسیونالیسم و ایمان پرشور و شبه هزاره‌ای آن‌ها که با آن جان خود را نثار آرمان می‌نمودند. مشخصه نخست به آن‌ها امکان می‌داد مردان و زنان را بسیج نمایند… و مشخصه دوم ترکیبی از شهامت، فداکاری و بی‌باکی را که حتا دشمنان را متحیر می‌ساخت، تولید می‌نمود.»

جنگ موجب تلفات انسانی عظیمی شد- ۷۵ میلیون کشته شدند که بش از ۴۰ درصد آن‌ها تنها از اتحاد شوروی بود. آلمان‌ها بیش از ۱۷۱۰ شهر، شهرک و منطقه مسکونی، بیش از ۷۹ هزار روستا، بیش‌ از ۳۲ هزار واحد صنعتی و ۶۵ هزار کیلومتر خطوط راه‌آهن را در اتحاد شوروی نابود کردند. خسارات مادی در کشور حدود ۲٫۶ تریلیون روبل بود- در تاریخ جهان هیچ کشوری در هیچ جنگی چنین خسارات و ویرانی را متحمل نشده است. این‌ها فقط برخی از آمارهایی است که ثابت می‌کند اتحاد شوروی و کمونیست‌ها، بار اصلی حمله نازی‌ها را بر دوش داشتند و نقش مهمی در شکست نازی‌های ایفاء نمودند.

بنابراین، پیروزی بر بلوک فاشیستی-میلیتاریستی یک رویداد بزرگ مهم تاریخی بود. این یک نقطه تحول تاریخ است که کمونیست‌ها در آن نقشی بازی کردند که کل جهان می‌تواند به آن افتخار نماید. تلاش‌ها برای زدودن این فصل پرافتخار از تاریخ هرگز مجاز و هرگز ممکن نخواهد بود.

https://peoplesdemocracy.in/2020/0510_pd/red-flag-over-reichstag-75-years

***

تارنگاشت عدالت- بایگانی دورۀ دوم

منبع: دمکراسی مردم
۳ مه ٢۰١۵
نویسنده: آر. آرون کومار

هفتادمین سالگرد پیروزی بر فاشیسم

 

نهم ماه مه امسال، هفتادمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم برگزار خواهد شد. برافراشتن پرچم سرخ بر فراز رایشتاگ، یک روز قبل از آن، نشانگر پایان جنگ و شکست قطعی نیروهای نازی، فاشیست بود. هیتلر، که نماد شرارت فاشیست‌های نازی بود، در ۳۰ آوریل ١۹۴۵ در حالی‌که ارتش سرخ در برلین فقط چند خیایان دورتر بود در پناهگاه خود، خودکشی کرد. او نتوانست واقعیت بر باد رفتن رؤیاها و بلندپروازی‌های شکست خوردۀ خود را هضم کند.

طبق ضرب‌المثل «پیروزی پدران بسیاری دارد»، پس از ۷۰ سال کشورهای متعددی اعتبار شکست دادن نازیسم و پایان دادن به جنگ جهان دوم را از آن خود می‌دانند. البته، هر سنگی که به سوی فاشیست‌ها پرتاب شد به شکست آن‌ها کمک کرد. اما این نباید به معنی نادیده گرفتن نقش مردم دیگر باشد. ريیس‌جمهور لهستان ادعا کرده که «اوکرائینی‌ها» و نه ارتش سرخ شوروی، لهستان را آزاد کردند. اتحادیۀ اروپایی و ایالات متحده فعالانه تحریف  وقیحانه تاریخ را تشویق کرده، نقش اتحاد شوروی و ارتش سرخ را کوچک نشان می‌دهند و نقشی را که بریتانیا، ایالات متحده و فرانسه ایفا کردند، برجسته می‌کنند.

متأسفانه، تلاش‌های سیستماتیک آن‌ها تا حدی بر شناخت همگانی تأثیر گذاشته است. طبق نظرسنجی که اخیراً صورت گرفت «فقط ١۳ درصد ساکنین بریتانیا، فرانسه، و آلمان معتقدند که اروپا توسط ارتش سرخ شوروی از فاشیسم نجات یافت. طی چند ماه گذشته نقش ارتش شوروی در شکست دادن فاشیسم و آزاد کردن اروپا از طريق تبلیغات ضدشوروی و ضدروسی در انظار عمومی کاهش یافته است. ۴۳ درصد پاسخ دهندگان می‌گویند ایالات متحده نقش کلیدی بازی کرد، و ٢۰ درصد معتقدند بریتانیايی‌ها نقش اصلی را داشتند، و ٢٢ درصد، بیش از یک پنجم، قادر نبودند به پرسش پاسخ دهند.» در واقع، به نظر می‌رسد تحریف تاریخ و وارونه نشان دادن فاکت‌ها فقط در انحصار «حزب بهاراتیا جاناتا» نباشد! به نظر می‌رسد «دوستان حزب بهاراتیا جاناتا» در سراسر با دست‌های به همان اندازه آلوده، در سوءاستفاده از تاریخ برای اهداف سیاسی خود مهارت دارند.

برای روشن شدن موضوع اجازه بدهید برخی فاکت‌ها را ذکر کنیم. جنگ جهانی دوم که در ١ سپتامبر ١۹۳۹ آغاز شد، شش سال طول کشید. این جنگ ۶١ کشور با ١٫۷۰۰ میلیون انسان را (۸۰ درصد جمعیت جهان در آن زمان) دربر گرفت. لازم است در این‌جا خاطرنشان کنيم که جنگ توسط قدرت‌های امپریالیستی برای به دست آوردن کنترل بر منابع جهان آغاز شد و هدف آن وارد کردن ضربه مرگبار بر اتحاد شوروی، تنها حکومت سوسیالستی آن زمان بود.

تلفات انسانی جنگ بسیار سنگین بود- ۷۰ میلیون کشته شدند که بیش از ۴۰ درصد آن تنها به اتحاد شوروی تعلق داشت. آلمانی‌‌ها بیش از ١٫۷١۰ شهر و شهرک، بیش از ۷۰٫۰۰۰‌ روستا، بیش از ۳٢٫۰۰۰‌ بنگاه صنعتی و ۶۵٫۰۰۰ کیلومتر خطوط راه‌آهن را در اتحاد شوروی نابود کردند. خسارات مادی در آن کشور ٢٫۶۰۰٫۰۰۰ میلیون روبل بود- در تاریخ بشر هیچ کشوری در هیچ جنگی چنین خساراتی را متحمل نشده است. این‌ها فقط تعدادی از آمار بسیاری است که ثابت می‌کنند این اتحاد شوروی و کمونیست‌ها بودند که بخش عمده حمله نازی‌ها را متحمل شدند و نقش مهمی در شکست دادن نازی‌ها ایفا کردند. گرچه امروزه سعی می‌کنند این فاکت‌ها را در بایگانی قرار دهند، اما رهبران کشورهای امپریالیستی در آن زمان مجبور به اذعان به آن‌ها بودند.

فرانکلین د. روزولت، ريیس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا گفت: «ارتش سرخ و مردم شوروی مطمئناً قرار دادن نیروهای هیتلر در جاده شکست نهایی را آغاز کردند و تحسین ابدی مردم ایالات متحده را به دست آوردند.»

ادوارد آر. استتینیوس وزیر امور خارجه دولت روزولت نوشت: «اگر اتحاد شوروی در جبهه خود شکست خورده بود، آلمانی‌‌ها در موقعیت تسخیر بریتانیای کببر قرار می‌گرفتند. آن‌ها قادر می‌شدند آفریقا را نیز متصرف شوند، و حتا می‌توانستند در آمریکای لاتین پایگاه خود را مستقر کنند.»

وینستون چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا به استالین نوشت: «این ارتش روسیه بود که دل و جرأت ماشین نظامی آلمان را نابود کرد.»

حتا ژنرال نازی، بودو زیمرمن، گفت: «مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود که جبهه شرقی مستمراً ارتش‌های آلمان را در غرب از همه نیروی انسانی و تجهیزات جنگی کارآمد محروم می‌کرد… از ١۹۴۳ به بعد، ستون فقرات جبهه غربی از مردان کهن‌سال مسلح به سلاح‌های متروک تشکیل می‌شد.» ک. رایکر، یک مورخ آلمانی این را صریح‌تر مطرح می‌کند: «زمانی‌که در تابستان ١۹۴۴، متحدین غربی حمله به “دژ اروپایی” را آغاز کردند، نتیجه جنگ جهانی دوم با شکست آلمان به دست روسیه مشخص شده بود… پس از سه سال نبرد طاقت‌فرسا در اروپای شرقی، ارتش آلمان چنان تضعیف شده بود که دیگر نمی‌توانست هیچ مقاومت جدی در مقابل نیروهای آمریکایی و بریتانیایی که وارد نرماندی شده بودند نشان دهد.»

کافی است پیام دولت موقت آن زمان لهستان ذکر شود: «مایلیم گرم‌ترین تبریکات و درودها را به‌ مناسبت پایان ظفرمند جنگ علیه آلمان نازی، به مناسبت پیروزی درخشانی که تمدن و فرهنگ جهانی را از بربریت فاشیستی نجان داد، به شما، و از طرق شما به کل مردم شوروی (تأکید از ما است) منقل کنیم.»

با وجود این فاکت‌های حقیقی، نه اتحاد شوروی و نه کمونیست‌ها هرگز نقش متحدین خود را در نبرد علیه فاشیسـت‌های نازی  ناچیز نشان ندادند. این، علی‌رغم آگاهی از نیات امپریالیستی بود که هری ترومن آن‌را آشکارا بیان کرد: «ما اگر ببینیم آلمان پیروز می‌شود باید به روسیه کمک کنیم و اگر ببینیم روسیه پیروز می‌شود باید به آلمان کمک کنیم و از این طريق بگذاریم آن‌ها تا حد ممکن یکدیگر را بکشند…» هم بریتانیایی‌ها و هم آمریکایی‌ها با دنبال کردن این فلسفه هیچ علاقه‌ای به تلاش‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برای جلوگیری از وقوع جنگ در سال ١۹۳۹ نشان ندادند، بلکه با به کار گرفتن تاکتیک‌های کارشکنانه و اعزام مقامات دون‌پایه، بیش‌ترین سعی را برای نافرجام ساختن مذاکرات به خرج دادند.

علی‌رغم بهترین تلاش‌های کشورهای امپریالیستی، مردم جهان و بسیاری از کشوهای اروپای شرقی، نقش قهرمانانه‌ای را که ارتش شوری ایفاء نمود، به یاد می‌آورند. ارتش شوروی کاملاً یا بخشاً قلمرو ١١ کشور را در اروپا با جمعیتی معادل ١١۳ میلیون نفر آزاد کرد و علاوه بر این، الهام‌بخش مبارزه ضدامپریالیستی در سراسر جهان شد و به رهایی بسیاری دیگر از کشورها کمک کرد.

به مثابه بخشی از تلاش‌های آن‌ها برای پاک کردن این میراث تاریخی، بسیاری از رژیم‌های اروپایی به راهپیمایی در مسیری که ارتش سرخ از مسکو تا برلین طی کرد، اجازه نمی‌دهند. مردم بسیاری در این کشورها، در مخالفت با اقدامات دولت‌های خود حمایت خود را از شرکت‌کنندگان در این راهپیمایی اعلام کرده اند.

رژیم‌های اروپایی در تلاش‌های خود برای بازنویسی تاریخ تنها نیستند. «آبه»، نخست‌وزیر کنونی ژاپن سعی دارد با تحریک شووینیسم ملی و تطهیر عملکرد زمان جنگ ژاپن، تب میهن‌پرستی افراطی را در میان ژاپنی‌ها بالا ببرد. او گفت اشغال بخش‌هایی از چین و شبه‌جزیره کره توسط ژاپن را نمی‌توان تجاوز تلقی کرد. در قبال تعهد نیرومند ایالات متحده به امنیت ژاین، از جمله حمایت آن از هر درگیری با چین، ژاپن به یک بازیگر علاقه‌مندتر در ترتیبات امنیتی با ایالات متحده مبدل شده است. تعبیر جدید از قانون اساسی و رهنمودهای دفاعی جدید بخشی از تلاش «آبه» برای نرم کردن تعهد قانون اساسی ژاپن به پاسیفیسم است.

در سراسر جهان، چیزی که شاهد آنیم رشد نیروهای راست‌گرا است که می‌خواهند از نارضایتی همگانی از بحران اقتصادی جهانی بهره‌برداری کنند. گزارش‌های اخیر نشان می‌دهند که ثروت جمعی ثروتمندترین افراد بریتانیا طی ١۰ سال گذشته دوبرابر شده است. امسال، ١٫۰۰۰ فرد و خانواده ثروتمند مجموعاً بیش از ۵۴۷ میلیارد پوند ثروت دارند، که بیش از دوبرابر رکورد ٢۵۰ میلیارد پوندی سال ٢۰۰۵ است. این در مورد ایالات متحده نیر صادق است. از پایان رسمی رکود اخیر در ژوئن ٢۰۰۹، ١ درصد ثروتمندترین خانوارها ۹١ درصد کل درآمد خالص را داشته اند. در عین‌حال، میانگین درآمدهای واقعی خانوارها از سال ٢۰۰۹ تاکنون سالانه ١- ٢درصد کاهش یافته است. برای کسانی که زیر میانگین قرار دارند، کاهش درآمد واقعی حتا بیش‌تر بوده است. این آمار نشان می‌دهند در حالی‌که دستمزدهای واقعی کارگران هر روز کاهش می‌یابد، منفعت و منفعت نجومی ١ درصد بالا به نحو بی‌سابقه‌ای افزایش می‌یابد. سرمایه‌داری قرن بیست‌و‌یکم، با حمایت از سوداگری مالی به هزینه ایجاد هرج‌ومرج در زندکی مردم سودهای نجومی به دست می‌آورد.

طبقات حاکم نمی‌خواهند خشم حاصل سلطه آن‌ها را چالش کند. به این دلیل، آن‌ها با نادیده گرفتن درس‌های که تاریخ می‌آموزد، آن‌طور که در اوکرائین شاهدیم، مخالف رشد نیروهای راستگرای فاشیست نیستند. افشای طرح‌های شریرانه آن‌ها، به وجود آوردن مقاومت و مبارزات – برای به دست آوردن مجدد حقوق و آگاهی خود- بزرگداشت واقعی همه رزمندگان دلاوری است که زندگی خود را برای نجات جهان از بلای فاشیسم فدا کردند.

http://peoplesdemocracy.in/2015/0503_pd/70th-anniversary-victory-over-fascism

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/k7s7cmnx