تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
۲ شهريور ۱۳۹۷
قوای سه گانه، یعنی بخش بزرگ هیأت حاکمه، در مورد مسايل داخلی و خارجی سیاست مشترکی را دنبال میکنند که از الزامات یک سیاست اقتصادی نولیبرالی است. بدين معنی که، در نهايت تنها سود و زیان کلان سرمایهداری و اتاق بازرگانی است که تعیین کننده است. سیاست نولیبرالی با آرمانگرایی تناقض اساسی دارد و در شرایط ویژه ایران هماکنون تنها گونه مسخشده و یا کاریکاتوری از آنرا ارایه میدهد. کما این که در رابطه با مسأله فلسطین، لبنان و سوریه میبینیم که آنها حاضر به مصالحه اند و کمک به مقاومت را در حد و اندازههای اردوغانها میپذیرند. تجربه نشان داده است که نمیتوان در زمینه راه رشد اقتصادی «در نقشه دشمن بازی کرد» و گفتمان عدالت و اصلاحات خلقی را در کشور سرکوب کرد و نهایتاً در سیاست خارجی «نرمش» نشان نداد.
پيرامون مذاکره با «شيطان بزرگ»
آب به لانه مورچهها افتاده و همه (مهاجرانی، تاجزاده، شکوریراد، تاجرنیا …)، و بخش بزرگی از اپوزیسیون «عریضهنویس به جامعه بینالمللی» از اینکه ترامپ، برخلاف وزیر امور خارجهاش، گفته حاضر است بدون پیششرط با ایران به مذاکره بنشیند با دمشان گردو میشکنند.طبیعی است که گفتوگو به هر حال بهتر است تا جنگ، و تجربه ۴۰ سال گذشته نیز، از رسوایی ایران-کنترا گرفته تا قرارداد سعدآباد و برجام نافرجام، نشان داده است که جمهوری اسلامی اهل گفتوگو است! ولی آیا سادهلوحی دیپلماتیک نیست که بدون در نظر گرفتن تجربه گذشته، فقط براساس تکيه بر حرف ترامپ و نه عمل وزارت امور خارجه و آژانسهای اطلاعاتی او، ما هم روی این خط سوار شویم و مبلغ سیاست گفتمان با نظام سلطه شویم؟ آنهم از موضع ضعف و به از دور از چشم مردم.
روشن است که:
۱- ترامپ نه ارزشی برای همپیمانان خود و نه برای طرف مقابل، یعنی ایران قايل بوده و به همین دلیل یک سند معتبر بینالمللی را زیر پا گذارد و پاره کرده است.
۲- ظاهراً هدف ازمذاکره با وی گرفتن این امتیاز از اوست که به تعهدات آمریکا در برجام پای بند بماند. چه اعتباری هست که وی واقعاً بخواهد به ایران ارفاق کند؟ بگذریم از این که تیمی که میخواهد با او مذاکره کند همان تیمی است که برجام را امضاء کرده و امروز نیز در ایران کوشش میکند تا FATF را به تصويب برساند.
۳- در ضمن چه اعتباری هست که دولت بعدی آمریکا به نتیجه مذاکراتی که ما در قبال باز هم چند عقبنشینی بزرگ دیگر مانند برجام با ایشان به دست خواهیم آورد، پایبند بماند؟
۴- اصلاً ترامپ چه میخواهد؟ بهبود وضع مردم ایران؟ تحریمات فقط و فقط مردم را زیر فشار برده است. یا تأمین ادامه سلطه خود و اسرائیل در منطقه؟
۵- البته با توجه به طرح «ناتوی اسلامی»، زیر پا نهادن بندبند قرارداد اسلو با فلسطینیها و جنگ جنایتکارانه در یمن این منطقیتر به نظر میرسد.
۶- در این صورت نفع ایران کجاست؟
۷- اگر ملاک اصلی برای شروع مذاکرات بازگشت اعتماد از دست رفته به دستگاه دیپلماسی ایالات متحده در نظر گرفته شود، واقعیتها نشان میدهند که تاکنون همه اقدامات دستگاه دیپلماسی ایالات متحده آمریکا از سال ۱۹۵۳ تاکنون- فارغ از اینکه کدام جناح از کاست خبرگان ایالات متحده آمریکا بر سریر قدرت نشسته- خلاف این روند بوده است، و در حال حاضر نیز دستگاه دیپلماسی آمریکا برخلاف حرف ترامپ ۱۲ پیششرط برای مذاکره تعیین کرده و هفته گذشته نیز یک «کارگروه اقدام» برای متقاعد ساختن دیگر کشورها به اجرای این ۱۲ پیششرط تشکیل داده است.
۸- پرگويیهای ظاهری درباره مذاکره با آمریکا، بدون یک ارزیابی واقعی و بدون لاپوشانیهای رایج از برجام، در اصل خواستار تسلیم و گردن نهادن به خواستهای نظام سلطه است.
البته در رابطه با مذاکره با ایالات متحده آمریکا، نباید تنها بُعد خارجی مذاکرات را در نظر گرفت، و فقط بر روی خصلت تجاوزگرانه امپریالیسم آمریکا و بیاعتمادی تاریخی به نظام سلطه تکیه کرد. نباید از نظر دور داشت که برای رسیدن به تفاهم و امضای یک قرارداد دو طرف لازم است و طرف دیگر مذاکره دولت ایران است. متأسفانه نقشی را که دولت ایران در پیدایش فرجام داشت و تصوراتی را اکنون در رابطه با غرب القا میکند، بسیار خطرناک بوده و هست.
قوه مجریه به رهبری آقای روحانی و قوه مقننه به ریاست آقای لاریجانی نقش تعیین کنندهای در امضای قرارداد ننگین برجام ایفا نمودند و عاجلاً بدون بررسی کارشناسانه و بدون گرفتن تضمین در مورد امکان مجازات خاطی، قرارداد را در عرض ۲۰ دقیقه از مجلس گذراندند و ایران اکنون بدون داشتن هیچ امکانی در مقابل خروج عهدشکنانه ایالات متحده خلعسلاح شده است.
دولتمردان میخواهند چنين وانمود کنند که اتحادیه اروپايی در قبال ایران رفتار متفاوتی دارد و خواستار حفظ و اجرای برجام است. این نیز ادامه همان وعدههای بیپشتوانهای است، که در مورد برجام داده شد. اتحادیه اروپايی خود را مؤظف به اجرای برجام میداند، زیرا بدون دادن هیچ امتيازی ایران را به گروگان خواهد گرفت و به کنترل ایران از طریق قانونی ادامه خواهد داد. سهم ایران در ماندن در برجام نزدیک به صفر است. تحریمات دولتی صورت نخواهد گرفت ولی اتحادیه نیز هیچ کوششی نخواهد کرد تا امکانات ضمانتی برای شرکتهای اروپايی که با ایران رابطه اقتصادی خواهند داشت، پدید آورد.
در این زمینه باید پذیرفت که مسأله مذاکره با «شیطان بزرگ» و حذف دولت احمدینژاد از روند آن و سپردن مسؤولیت به تیم ولایتی – روحانی، امری نبود که بتوان آن را بدون اطلاع و یا پذیرش رهبری به اجرا گذارد و از اینرو گفتار ريیس قوه مقننه در جلسه عمومی مجلس که «از بالا گفته شده!» و تصويب ۲۰ دقیقهای برجام با اینکه متن کامل این قرارداد در اختیار نمایندگان نبود، اگر هدفش برائت خویش نبوده باشد، حداقل اشاره به نقش رهبری در این مذاکرات بود تا نهایتاً اتفاقنظر هیأت حاکمه را در این تصمیمگیری خطیر، علنی و رسمی کند.
قوای سه گانه، یعنی بخش بزرگ هیأت حاکمه، در مورد مسايل داخلی و خارجی سیاست مشترکی را دنبال میکنند که از الزامات یک سیاست اقتصادی نولیبرالی است. بدين معنی که، در نهايت تنها سود و زیان کلان سرمایهداری و اتاق بازرگانی است که تعیین کننده است. سیاست نولیبرالی با آرمانگرایی تناقض اساسی دارد و در شرایط ویژه ایران هماکنون تنها گونه مسخشده و یا کاریکاتوری از آنرا ارایه میدهد. کما این که در رابطه با مسأله فلسطین، لبنان و سوریه میبینیم که آنها حاضر به مصالحه اند و کمک به مقاومت را در حد و اندازههای اردوغانها میپذیرند.
ممکن است رهبری جمهوری اسلامی خواستار آن نباشد که با این مصالحه مرجعیت خویش را در بین شیعیان منطقه زیر سؤال قرار دهد. اما تجربه نشان داده است که نمیتوان در زمینه راه رشد اقتصادی «در نقشه دشمن بازی کرد» و گفتمان عدالت و اصلاحات خلقی را در کشور سرکوب کرد و نهایتاً در سیاست خارجی «نرمش» نشان نداد.