تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
۲۳ آبان ۱۴۰۱
در روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱، برگردان فارسی یک گزارش مصور به قلم یک «فرد سوسیالیست که از جنگ ویتنام در مراحل اولیه آن دفاع میکرد و چپهای نوین را مورد انتقاد قرار میداد» با عنوان جنگ اوکرایین، چپ منقسم: «میهنپرستان اجتماعی» و «ضدامپریالیسمِ دیوانگان»! در «تارنگاشت عدالت» منتشر شد.[۱]
مصاحبه زیر که بخشی از آن در ۹ مهر ۱۳۹۸ در یک مجموعه خبری با عنوان جایگاه نویسندگان «نامه مردم» در جنبش کمونیستی امروز؟[۲] منتشر شد، وضعیت جنبش جهانی کمونیستی «منقسم»، پس از ضربه فروپاشی اتحاد شوروی (که در قطعنامه ۲۲-مین همایش جهانی احزاب کمونیست و کارگری در هاوانا نیز بازتاب یافت)[۳]، و نقش اروکمونیسم و چپ اروپایی در حدوث این وضعیت، و نقش امروز احزاب کمونیست و کارگری انقلابی برای برون رفت از آنرا نشان میدهد.
***
منبع: خبرگزاری بینالمللی کمونیستی
۱۶ مه ۲۰۱۸
اوکویان: چیزی به نام مارکسیسم محلی وجود ندارد
گفتوگوی ویژه با کمال اوکویان، دبیرکل حزب کمونیست ترکیه
خبرگزاری بینالمللی کمونیست با کمال اوکویان، دبیرکل حزب کمونیست ترکیه، پیرامون مسائل اخیر در ارتباط با جنبش جهانی کمونیستی مصاحبه کرد.
پرسش: آیا جنبش جهانی کمونیستی میتواند از ضربه (trauma) جدی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی متحمل شده بود، بهبود یابد؟ آیا موفقیتی وجود دارد که جنبش بتواند پس از فروپاشی اعتبار آنرا از آن خود بداند؟
پاسخ: برای جنبش جهانی طبقه کارگر، هزینه ضدانقلاب قطعاً خیلی زیاد بود. حتا امروز، ما از پیامدهای این فاجعه رنج میبریم. اما اگر پرسش شما درباره جنبش کمونیستی یا بطور مشخص، وضعیت احزاب کمونیست است، باید به دوره پیش از فروپاشی اتحاد شوروی نگاه کنیم. اینکه آیا، پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، میتوانیم درباره یک جنبش جهانی کمونیستی صحبت کنیم که اهداف مشترکی داشت، یا مهمتر از آن، پیوندهای مستحکمی با هدف تاریخی داشت که عنوان «کمونیست» را دارد، بسیار بحثبرانگیز است. حتا اگر اعتبار و اقتدار حزب کمونیست اتحاد شوروی تا حدودی به مثابه یک چسب عمل میکرد، یک مشاهده دقیقتر نشان میدهد که، نه در دهه ۱۹۸۰ و نه در دهه ۱۹۷۰، جنبش جهانی کمونیستی از یک وحدت استراتژیک برخوردار نبود. علاوه بر این، این امر به سادگی غیرممکن بود، زیرا، برای مثال، اروکمونیسم یک جریان کمونیستی نبود، بلکه یک جریان سوسیال دمکراتیک بود. البته احزاب نماینده این جریان را نمیتوان به سادگی به یک انحراف سوسیال دمکراتیک تقلیل داد؛ آنها حامل یک میراث تاریخی عظیم هستند، اما نقشی را بر عهده گرفتند تا جنبش کمونیستی را که درست پس از جنگ جهانی اول خود را از سوسیال دموکراسی جدا کرده بود، بار دیگر به یک زمین سوسیال دمکراتیک منتقل کنند؛ نقشی که باعث میشد نقاط تمایز را پنهان سازد. اروکمونیسم صرفاً یک نمونه است. ما میتوانیم مشکل مشابهی را در مورد احزاب کمونیست در قدرت، یعنی احزاب کمونیست در کشورهای سوسیالیستی مشاهده کنیم. یک استراتژی مشترک، یک خط مشی سیاسی و ایدئولوژیک مشترک، یک فرهنگ تشکیلاتی مشترک وجود نداشت.
پرسش: آیا باید وجود داشته باشد؟
پاسخ: یک حزب کمونیست که به ویژگیهای یک کشور پاسخ نمیدهد، حزبی که متعلق به سرزمینی نیست که در آن میرزمد، به سادگی به یک کاریکاتور مبدل میشود. مبارزاتی که در تک تک کشورها انجام میشود به هر حال با روند انقلاب جهانی گره خورده است، اما احزاب با انجام مبارزات خود در شرایط خاص به این روند کمک میکنند. مارکسیسم- لنینیسم تئوری است که برای چنین ویژگیهایی جا باز میکند و در عین حال، علیرغم این ویژهگیها، ماهیت جهانی خود را حفظ مینماید. چیزی به نام «مارکسیسم محلی» وجود ندارد؛ همانطور که «الگوهای سوسیالیسم» وجود ندارد. مارکسیسم-لنینیسم بر مقدمات اساسی و یک انضباط هدفمند قوی در جستوجوی انقلاب، نه بر طرحهای از پیش آماده، اتکاء دارد. بدیهی است که شرایط مبارزه در آلمان و ترکیه، در ایالات متحده و هند، یا در اسپانیا و مکزیک متفاوت است، و اولویتها، ابزار و تاکتیکهای متفاوتی را ایجاب مینماید . اما قدرت واقعی مارکسیسم- لنینیسم در توانایی آن برای قرار دادن این تنوع در چشمانداز یک تئوری کُلنگر و جهانی است. برگردیم به پرسش شما، جنبش کمونیستی باید دارای یک استراتژی مشترک، یک خط سیاسی و ایدئولوژیک مشترک، و یک فرهنگ تشکیلاتی مشترک در همه کشورها باشد. این چیزی است که انقلابی است؛ این چیزی است، که از نظر تاریخی، باید هدف ما باشد. و ما کمبود اینرا داشتهایم.
پرسش: از چه زمانی؟ منظورم این است که این حس جمعی دقیقاً از چه زمانی ضعیف شده یا کاملاً ناپدید شده است؟
پاسخ: ارائه تاریخ دقیق نادرست خواهد بود. این روندی است که جوانب عینی دارد. جنبش جهانی کمونیستی در ایجاد یک استراتژی انقلابی مشترک پس از موج انقلابی اساسی که پس از انقلاب اکتبر رخ داد، با مشکلاتی روبهرو شد. وظیفه حفاظت از دستاورد بزرگ، یعنی روسیه شوروی، از یکسو، و عقبنشینی موج انقلابی که آخرین جهش بزرگ خود را در اروپا در اکتبر ۱۹۲۳ در آلمان انجام داد، از سوی دیگر، انترناسیونال کمونیستی را، که در سال ۱۹۱۹ بر جامعیت (Collectivity) و تلاش برای شکستن هژمونی سوسیال دمکراتیک بر جنبش طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته اروپا تأکید نموده بود، مجبور ساخت گزینههای استراتژیک پیچیدهتری را برگزیند. این از یک نظر، یک وضعیت عینی بود؛ با این حال، این همچنین نتیجه اختلالات ژنتیکی بود که جنبش کمونیستی در برخی از کشورهای سرمایهداری از انترناسیونال دوم به ارث برده بود.
مداخلات انقلابی بلشویکها پس از ۱۹۱۷ در جنبش جهانی طبقه کارگر، که وزن سیاسی خود را نیز برای آن به کار گرفتند، این اختلالات ژنتیکی را از بین نبرد، بلکه سرکوب کرد. با این حال، هنگام که اولویتهای دیگر خود را با قدرت تحمیل کردند، این اختلالات به یکباره بر جنبش حاکم شد. وظیفه، حفظ و دفاع از سوسیالیسم در یک کشور انقلابی بود، اما خروج احزاب مشخصی را از ایده انقلاب نیز تسهیل نمود. مبارزه با فاشیسم نیز همینطور. با این حال، میتوان گفت که تا پایان آن در سال ۱۹۴۳، انترناسیونال کمونیستی و مهمترین حزب آن، حزب کمونیست اتحاد شوروی، توانستند احزاب کمونیست را بر یک پایه انقلابی نگه دارند. البته، این بدان معنا نیست که هیچ اشتباهی صورت نگرفت، که صرفاً یک ارزیابی متافیزیکی خواهد بود.
پرسش: این اشتباهات چه بود؟ البته، اگر مبارزه وجود دارد، اشتباهات نیز وجود خواهد داشت، و آنچه واقعاً مهم است، آموختن از آنهاست. با این حال،چه اشتباهاهی بود، که وقتی به تاریخ انترناسیونال کمونیستی نگاه میکنید، مایلید به طور مشخص به آنها اشاره کنید؟
پاسخ: همانطور که میدانید، پس از انقلاب کبیر اکتبر، کشوری که همه به آن چشم دوخته بودند، همه انتظارات زیادی از آن داشتند، آلمان بود. آشکار است که پیروزی انقلاب در آلمان چه تأثیری بر تاریخ جهان میداشت. علاوه بر این، این صرفاً یک خواست اندیشی نبود؛ انقلاب آلمان در جریان بود، شاید در ابتدا با ویژگی بورژوایی، اما متعاقباً به مثابه یک انقلاب پرولتری. همچنین مغالطه است اگر شکست انقلاب آلمان را اجتنابناپذیر بدانیم و آن را صرفاً و صرفاً به اشتباهات رهبری حزب کمونیست آلمان نسبت دهیم. با این حال، بین اواخر سال ۱۹۱۸ و اواخر ۱۹۲۳، دو لحظه تاریخی وجود داشت که در آن قدرت کارگران، که حضور خود را در تمام این دوره به طور مداوم احساس میکرد، به یک احتمال قوی تبدیل شد: کارزار ارتش سرخ در لهستان در سال ۱۹۲۰ و «اکتبر آلمان» در سال ۱۹۲۳. در سال ۱۹۲۰، فرمول «ارتش سرخ + پرولتاریای آلمان = انقلاب جهانی» بسیار پرطرفدار بود. امروز، این ممکن است برای ما کمی کودکانه و بسیار رمانتیک به نظر برسد، اما زمانی که ارتش سرخ کارزار خود را به سمت ورشو آغاز کرد، به نظر میرسید که هیچ چیز در واقع نمیتواند مانع اتحاد پرولتاریای روسیه و آلمان شود. همه رهبران بلشویک، بدون استثنا، متقاعد شده بودند که با سرنگونی دولت ارتجاعی لهستان، انقلاب جهانی میدان عظیمی به دست خواهد آورد. این اتفاق نیفتاد؛ ارتش سرخ در زمانی که دولت موقت انقلابی لهستان به رهبری فلیکس ژرژینسکی در حال آماده شدن برای روی کار آمدن در ورشو بود، به طور غیرمنتظرهای شکست خورد.
پرسش: شما آن را یک شکست «غیرمنتظره» مینامید. آیا بدین معنی است که اشتباهات پیشبینی نشده در کار بود؟
پاسخ: اگرچه این کاملاً اشتباه نیست که شکست را به ارزیابی غیرواقعی توازن طبقاتی در لهستان نسبت دهیم، چنین تحلیلی ناکافی خواهد بود. لازم نیست یک کارشناس نظامی باشید تا متوجه شوید که عملیات نظامی ارتش سرخ در لهستان به طرز وحشتناکی مدیریت شد. اگرچه بعداً استالین بلاکش شکست شد، همانطور که تقریباً برای همه چیز مقصر شناخته شد، رفتار سست و ناهماهنگ کامانف، که فرماندهی جنگ را به طور کلی بر عهده داشت، و توخاچفسکی، که ارتش سرخ را فرماندهی میکرد، شاید مانع از آن شد که تاریخ جهان مسیر کاملاً متفاوتی را طی کند. اینها اشتباهات جمعی بود. هیچکس نمیتواند از آنها مستثنی شود. با این وجود، باید اعتراف کرد که استالین و بودیونی، هر دو میتوانند تنها در درجه دوم مسئول شناخته شوند، زیرا در آن مقطع در جبهههای مختلف جنگ داخلی مأموریت داشتند، و نمیتوان آنها را برای شکست مقصر دانست.
پرسش: بنابراین، آیا شما با کسانی که ادعا میکنند انقلاب در آلمان در سال ۱۹۲۳غیرممکن بود، موافق نیستید؟
پاسخ: حتا تاریخ مشخصی در سال ۱۹۲۳ برای قیام تعیین شد که مورد تایید انترناسیونال کمونیستی نیز قرار گرفت. حزب کمونیست آلمان بر این اساس آماده شد. کمیتههای نظامی تشکیل شد، کارگزارانی از مسکو اعزام شدند… صدها هزار، حتا میلیونها کارگر، هم عضو حزب، هم غیرحزبی، منتظر این لحظه تاریخی بودند. قیام در آخرین لحظه به دلایل مشخصی لغو شد، اما به این یا آن دلیل در هامبورگ رخ داد و مجبور به عقبنشینی شد زیرا به یک حادثه منزوی مبدل شد. تنها در آن تاریخ، معلوم شد که انقلاب آلمان رخ نخواهد داد. آیا تا این مرحله اشتباهات ذهنی وجود داشت؟ البته! حزب کمونیست آلمان از سال ۱۹۱۹، یعنی سال تأسیس آن، همیشه در حال نوسان بود، اما علیرغم این واقعیت، یک حزب انقلابی و مبارز بود که با فداکاریهای فراوان فعالیت میکرد. همه میدانند که چگونه رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت سلاخی شدند؛ اما ترور اعضای حزب کمونیست آلمان در آن زمان به یک حادثه «عادل» تبدیل شده بود. حزب کمونیست آلمان علیرغم همه سرکوب، حزبی بود که با روحیه کمینترن، به دنبال انقلاب خود بود.
پرسش: اما شکست خورد…
پاسخ: شرایط عینی خاص آلمان نیز در شکست آن نقش داشت. با این حال، از نقطهنظر ما، همانطور که انقلاب روسیه تأیید عملی مفهوم لنینی حزب پیشاهنگ بود، انقلاب آلمان نیز گواهی بود بر آنچه که در صورت دور افتادن از مفهوم حزب پیشاهنگ اتفاق خواهد افتاد.
پرسش: آیا این کاری بود که حزب کمونیست آلمان انجام داد؟
پاسخ: حزب کمونیست آلمان زمانی که تأسیس شد، حزبی بود که از جناحها قدردانی میکرد، حزبی بود که از مرکزیت دوری میکرد. علیرغم رزمندگی آن و علیرغم همه فداکاریهایی که انجام داد، اینها ضعفهای کلیدی بود که حزب را از انجام مأموریت انقلابی آن بازداشت. و در راس آن، این واقعیت وجود داشت که سوسیال دموکراسی را نمیتوان درمان کرد.
این یک داستان طولانی است، اما در حالی که همه اینها اتفاق میافتاد، برای انترناسیونال کمونیستی کاملاً تأسفبار بود که زینوویف و رادک به عنوان افسران درجه اول مسئول آلمان بودند! در رأس نوسانات، وجود گرایشهای گوناگون در میان حزب آلمان، دو رهبر معتبر بود که اغلب نظرات ناسازگار و خودسرانه مطرح میکردند! دلیل اینکه من بر این نکته تأکید میکنم این است که اوایل دهه ۱۹۲۰ دورهای بود که تأثیر تعیین کنندهای بر جنبش جهانی کمونیستی در سالهای بعد داشت. این دوره دو نتیجه حیاتی به همراه داشت: اولاً، اتحاد شوروی که غیرقابل دوام اعلام شده بود، توانست زندگی کند و پس از یک وقفه کوتاه، پیشرفتهای عظیمی را در جهت ساختمان سوسیالیسم آغاز نماید. و ثانیاً، انقلاب آلمان که قریبالوقوع تلقی میشد، شکست خورد. ایجاد یک استراتژی مشترک منسجم از این دو نتیجه بسیار دشوار، و در واقع غیرممکن بود. با این وجود، تا پایان جنگ جهانی دوم، یک جنبش کمونیستی وجود داشت که اعتماد به نفس داشت، و میتوانست ارزشهای مشترکی ایجاد نماید، و صدها میلیون فقیر را به امکان جهانی متفاوت متقاعد سازد.
پرسش: پس از جنگ جهانی دوم چه اتفاق افتاد؟
پاسخ: این دورهای است که برای آن نمیتوانید خود را به پاسخهای کوتاه محدود نمایید، اما اجازه دهید بیرحمانه آنرا اینطور بیان کنم: انقلاب در اروپای غربی کنار گذاشته شد. من طرفدار ماجراجویی نیستم و انقلابها در نتیجه «تصمیمات» رخ نمیدهند. با این حال، غیرممکن است راهی را که دو «قویترین» حزب کمونیست در اروپا، احزاب فرانسه و ایتالیا انتخاب کردند، به مثابه یک عقبنشینی تاکتیکی تلقی نمود. باید بپذیریم که بیماریهای سوسیال دمکراتیک، که توسط انترناسیونال کمونیستی منکوب میشد و گهگاه توسط میراث انقلابی در این احزاب کاهش مییافت، دوباره ظاهر شد و اتحاد شوروی دورهای را پشت سر میگذاشت که به او اجازه نمیداد در برابر این دست به اقدامات متقابل بزند. یکبار دیگر، من قصد قضاوت کلی ندارم، اما درباره گرایش اصلی صحبت میکنم. عقبنشینی ایده سوسیالیسم در مهمترین فضای مبارزه طبقاتی، یعنی در اروپا، نتایج نامطلوبی برای جنبش جهانی کمونیستی در سراسر جهان به همراه داشت
پرسش: اگر ممکن باشد میخواهم به پرسش قبلی خود بازگردم. آیا جنبش جهانی کمونیستی میتواند از این ضربه نجات یابد؟
پاسخ: خیر، در واقع ما تا حدودی در مورد این صحبت میکنیم که چرا نمیتوان بر این ضربه غلبه نمود. این ضربه فقط به خاطر فروپاشی اتحاد شوروی نیست. علاوه بر این، اگر یک جنبش کمونیستی در جهان وجود داشت که به اصول خود وفادار بود، و میراث انقلابی خود را با جان و دل میپذیرفت و یک هدف مشترک داشت، اتحاد شوروی ممکن بود سقوط نکند. ما درباره اتحاد شوروی صحبت میکنیم که بازخورد (feedback) کافی از تحولات انقلابی در جهان دریافت نکرد.
پرسش: آیا این ثابت میکند که حق با تروتسکی بود؟
پاسخ: اصلاً و ابداً! آیا زمانی که به ضرورت حمایت از سوسیالیسم در یک کشور اعتراف میکنیم، میتوان گفت که انقلاب جهانی را کنار میگذاریم؟ به هر حال، هدف از ایجاد کمونیسم در کل جهان، دلیل وجودی ماست. این یک روند سخت، ناهموار و پُر اعوجاج است. منظورم این است که پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، هیچ جنبش جهانی کمونیستی وجود نداشت که کلنگر و متمرکز بر یک هدف انقلابی باشد. دستاوردهای بزرگ بسیاری وجود داشت، مواضع مهمی اتخاذ شد. آیا کسی میتواند همه اینها را انکار کند؟ اما بیایید واقعبین باشیم، بحث «واقعیت انقلاب» (actuality of revolution) که در یکی از تاریکترین دورههای تاریخ بشریت، دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، غالب شده بود، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ خود را در آفریقا و آمریکای لاتین، اما نه در اروپا، آشکار نمود. اگر این واقعیت را فقط به شرایط عینی نسبت دهیم، کل واقعیت را نگفتهایم. گاهی ممکن است یک موج انقلابی وجود نداشته باشد، سرمایهداری ممکن است ثبات نسبی را حفظ کند، با این حال ماموریت احزاب کمونیست این است که انتخاب انقلابی را آماده و واقعی نگه دارند.
پرسش: امروزه، احزاب کمونیست سالی یکبار گردهم میآیند. اجلاس بینالمللی احزاب کمونیست و کارگری احتمالاً جامعترین تلاش بعد از فروپاشی اتحاد شوروی است. اهمیت این نشستها چیست؟ آیا امکان ایجاد یک استراتژی مشترک از آنها وجود دارد؟
پاسخ: داشتن این نشستهای منظم برای ۲۰ سال گذشته در خود و برای خود یک دستآورد بزرگ است. همه احزاب، و در وهله نخست حزب کمونیست یونان، که تلاش میورزند و منابع را به برگزاری این نشستها اختصاص میدهند به یک هدف تاریخی مهم خدمت میکنند. تداوم این نشستها به دلايل بسیاری مهم است: احزابی که تحت شرایط متفاوت مبارزه میکنند در این نشستها گردهم میآیند، به همدیگر گوش میدهند و در باره موضوعات مشخص یک برخورد مشترک اتخاذ میکنند. اما، این واضح است که در آنجا یک استراتژی مشترک نمیتواند شکل بگیرد. هدف از این نشستها قبل از هر چیز رسیدن به یک استراتژی مشترک بود، اما تحت شرایط کنونی، امید به بیرون آمدن یک استراتژی مشترک از نشست احزاب کمونیست بیهوده است.
پرسش: چرا نه؟ آیا اختلاف نظرهای اساسی وجود دارد؟
پاسخ: اختلاف نظر وجود خواهد داشت، این طبیعیترین چیز است. به علاوه، در یک لحظه مشخص فقط ما نیستیم که در پی حقیقت هستیم. چیزی که اهمیت دارد سمتگیری است. احزاب کمونیست ممکن است گاهی اوقات مواضع اشتباهی اتخاذ کنند، اما چیزی که واقعاً مهم است داشتن یک سمتگیری پیوسته میباشد که ممکن است آن اشتباهات را تصحیح، و جبران کند. دلیلی برای پنهان کردن این وجود ندارد؛ ما در جهان امروز در میان احزاب کمونیست یک سمتگیری مشترک نداریم.
پرسش: اختلافات اصلی در سمتگیری کدامند؟ آیا تدوین خطوط سیاسی متفاوت ممکن است؟
پاسخ: زمینه زیادی یک طبقهبندی سیاه و سفید وجود ندارد. احزاب بسیاری دچار کشمکشهای درونی جاری هستند، یا ما ممکن است شاهد مواردی باشیم که یک حزب مشخص ممکن است در این یا آن مورد تغییر سمتگیری دهد. البته، احزابی هم وجود دارند که از نقطهنظر تاریخی تصمیم خود را گرفته اند و نتیجتاً موضع مشخصی را در این مورد نمایندگی میکنند.
اساساً، ما در اینجا دو رویکرد بنیادین داریم: «برخی احزاب به سوسیالیسم به مثابه یک هدف نهایی، نه یک هدف واقعی نگاه میکنند، و اولویتهای دیگری را به مثابه اهداف استراتژیک خود قرار میدهند، که در برخی موارد میتواند استقلال، صلح، دمکراسی، تنزل سلطه ایالات متحده، یا در موارد دیگری، دویدن دنبال ایجاد یک جامعه سکولار باشد. احزاب دیگر فعلیت سوسیالیسم را برجسته ساخته، به اصطلاح مراحل مقدماتی پیش از انقلاب سوسیالیستی را رد میکنند. طبیعتاً، این اختلاف بنیادین خود را تقریباً در همه موضوعات منعکس میکند؛ به عنوان مثال، اختلافات اساسی در سیاستهای اتحاد ظهور میکند. همانطور که گفتم، گونههای بینابینی نیز وجود دارد.»
پرسش: آیا در دوران شوروی چنین اختلافاتی رخ نداد؟
پاسخ: البته، رخ داد، اما پوستکننده بگویم، گرایش رایجتر پس از جنگ جهانی دوم، عقبنشینی از هدف انقلاب سوسیالیستی بود. به جرات میتوان گفت که این امر به جنبش جهانی لطمه زد.
پرسش: آیا حزب کمونیست اتحاد شوروی در ریشه این انتخاب بود؟
پاسخ: بخشاً. اما من قصد ندارم اتحاد شوروی را مسئول ناکامی جنبش جهانی کمونیستی در از بین بردن کامل تأثیر انترناسیونال دوم بدانم. در این نقطه، یک واقعیت تاریخی در میان است.
پرسش: آیا میتوان گفت که امروزه احزاب مشخصی بر جنبش جهانی کمونیستی مسلط هستند؟
پاسخ: طبیعتاً، احزاب کمونیستی هستند که تأثیر بسزایی دارند. شما اگر در حال مبارزه سیاسی واقعی هستید، شما اگر درگیر کار نظری و سیاسی هستید، شما اگر قادرید منابع را به روابط بینالملل اختصاص دهید، هیچ چیز طبیعیتر از داشتن چنین وزنی نیست. با این حال، هیچیک از احزاب کمونیستی که میتوانند به مثابه احزاب سیاسی واقعی در نظر گرفته شوند، نمیتواند به سادگی از این روند پیروی کند. ما درسهایمان را از گذشته گرفتهایم. در این مورد، مهمترین معیار امروز در نشستهای جهانی، برابری طرفین و عدم مداخله در امور داخلی است.
پرسش: اما آیا تفاوتی بین احزاب بزرگ و کوچک وجود ندارد؟
پاسخ: معیارهای تمایز بین احزاب بزرگ و کوچک چیست؟ نتایج انتخابات؟ این اغلب توهمآمیز است. یک حزب پارلمانی بودن ممکن است به معنای یک دستاورد انقلابی باشد، اما لزوماً نه همیشه. این ممکن است نتیجه یک گرایش رفرمیستی باشد. در نظر گرفتن نتایج انتخابات به مثابه پارامتر اساسی برای ارزشگذاری بر یک حزب کمونیست چیزی است که با مارکسیسم بیگانه میباشد. جایگاه کشور در جهان امپریالیستی؟ به نظرما، معیارها سادهاند: آیا حزب مورد نظر از پتانسیلهای خود برای مبارزه برای سوسیالیسم به طور مؤثر استفاده میکند؛ آیا به اصول بنیادین مارکسیسم- لنینیسم وفادار است؛ آیا شخصیت طبقه کارگر خود را حفظ و تقویت میکند؟ جدای از اینها، چیزی به نام احزاب بزرگ و کوچک وجود ندارد.
پرسش: احزاب درقدرت چطور؟
پاسخ: موضع احزاب کمونیست در قدرت نسبتاً پیچیده است. بدون تردید، با توجه به شرایط جهانی کنونی، تا حدودی ممکن است اولویتهای آنها در سیاست خارجی، سیاستهای اقتصادی، اهداف اجتماعی و… را زیر سوال ببریم. ممکن است بحثها، انتقادات وجود داشته باشد. این موضوع دیگری است… در عینحال، مشکل واقعی این است که الزامات سیاست خارجی احزاب کمونیستی در قدرت جنبش جهانی کمونیستی را تحتالشعاع قرار دهد. این غیرقابل پذیرش خواهد بود؛ هیچ یک از احزاب کمونیست انقلابی اینرا نمیپذیرند.
پرسش: آیا چنین قصدی وجود دارد؟
پاسخ: اگرچه چنین قصدی وجود ندارد، اما چنین وضعیت عینی وجود دارد. متأسفانه باید اعتراف کنم که امروزه محاسبات ژئواستراتژیک جایگزین الزامات روند انقلابی جهانی شده است. علیرغم مشکلات ناشی از موازنه قدرت که امروزه در رابطه با طبقه کارگر وجود دارد، احزاب کمونیست هرگز اجازه نمیدهند که در امواج مسائل روابط خارجی غرق شوند. حفظ دیدگاه طبقاتی برای احزاب کمونیست ضروری است. هر زمان که آنرا فراموش کنیم، محکوم به ارتکاب به اشتباه هستیم.
پرسش: شما با حزب کمونیست کوبا که برای مدت طولانی یک حزب حاکم بوده است، روابط نزدیکی دارید. آیا تا به حال هیچگونه تحمیل یا تمایل برای ارائه راهنمایی به حزب خود را تجربه کردهاید؟
پاسخ: مطلقاً نه! ما زمانی که یک سازمان سیاسی نسبتاً کوچک بودیم، روابط خود را با حزب کمونیست کوبا برقرار نمودیم. ما در آن زمان همین سمتگیری استراتژیک امروزی را داشتیم. مُسَلم بودن سوسیالیسم، رد مراحل در روند انقلاب سوسیالیستی و غیره. ما هرگز نشنیدهایم که حزب کمونیست کوبا ترجیحات استراتژیک ما را زیر سوال برده یا حتا بخواهد زیر سؤال ببرد. آنها همیشه سعی کردهاند درک کنند. در واقع، این ما هستیم که بارها از آنها پرسیدهایم که چرا سیاستهای خاصی را دنبال میکنند و آنها همیشه به سوالات ما بسیار پخته پاسخ دادهاند. ما ممکن است با توجه به تجربه خود صحبت کنیم، و خیر، حزب کمونیست کوبا همیشه در روابط خود با حزب کمونیست ترکیه موضعی انقلابی اتخاذ کرده است. این لزوماً به این معنی نیست که آنها با همه مواضع ما موافق هستند. از سوی دیگر میتوانم این را به شما بگویم: ما همیشه به ترجیحات کوبا در سیاست خارجی احترام گذاشته و آن را درک کردهایم. اما باید اضافه کنم، که به شیوهای مجرد، کشورهایی مانند کوبا ممکن است فقط دستاوردهای محدودی در ساختمان سوسیالیسم داشته باشند. این صرفاً وظیفه آنها نیست، بلکه در تحلیل نهایی، یک جهش نوین در روند انقلابی جهانی به نفع کوباییها نیز هست. علاوه بر این، احزاب [کمونیست] حاکم نمیتوانند سرعت، اهداف و ابزار مبارزات در کشورهای سرمایهداری را تعیین کنند.
پرسش: در مورد روابط خود با حزب کمونیست یونان چه میتوانید بگویید؟ حزب کمونیست ترکیه و حزب کمونیست یونان در سالهای اخیر همکاری خود را افزایش دادهاند. برخی محافل این تصور را دارند که حزب کمونیست ترکیه تحت تأثیر حزب کمونیست یونان است.
پاسخ: ما با حزب کمونیست یونان رابطهای را برقرار کردهایم که میتوان آن را نمونه نامید. مطمئناً همسایگی دو کشور، تاریخ مشترک و شباهتهای فرهنگی در این امر نقش بسزایی دارد. شما میتوانید تعهد به اقدام مشترک علیه خصومتهای تحریک شده توسط طبقات سرمایهدار هر دو کشور و به طور کلی توسط امپریالیسم را اضافه نمایید. با این حال، آنچه واقعاً مشخصه روابط ما با حزب کمونیست یونان میباشد این است که هر دو حزب از نظر موضوعات استراتژیک مبارزه برای سوسیالیسم و چشمانداز ما پیرامون تاریخ جنبش کمونیستی براساس مجموعهای از اولویتهای یکسان عمل میکنند. این نقاط مشترک از پیش وجود داشته است؛ ما پیش از آنکه روابط بین احزاب ما به چنین سطح پیشرفتهای برسد، مبارزات طبقاتی را از همین منظر درک میکردیم. در واقع، این دقیقاً همان چیزی بود که باعث شد روابط ما توسعه یابد؛ غیر از این، هیچکس پشت سر دیگری قرار نمیگیرد.
علاوه بر این، ما در همه موضوعات یک چیز نمیگوییم، ما همیشه به یک شیوه عمل نمیکنیم. دو کشور جدای از شباهتهایشان، تفاوتهای عمدهای نیز دارند. با این وجود، احزاب کمونیست از یکدیگر میآموزند، از یگدیگر میپرسند،، سعی میکنند یکدیگر را درک کنند. ما پروتکلها، دیپلماسی را در روابط خود حذف کردهایم؛ ما یک رابطه برادرانه، رفیقانه بر اساس احترام متقابل ایجاد کردیم. بله، ما از تجربه غنی مبارزاتی، دستاوردهای جنبش طبقه کارگر، فرهنگ حزبی حزب کمونیست یونان میآموزیم، و از این بابت هیچ شکایتی نداریم. من در جایگاهی نیستم که از جانب آنها صحبت کنم، اما مطمئن هستم که آنها نیز چیزهای زیادی برای آموختن از حزب کمونیست ترکیه دارند. اگر پرسش شما اشاره به نوعی «دنبالهروی از حزب کمونیست یونان» دارد، این موضوع حتا جای بحث ندارد. هم حزب کمونیست یونان و هم حزب کمونیست ترکیه احزابی هستند که از گذشته آموختهاند. واژگان ما شامل همبستگی، کمک به یکدیگر، انتقاد، تفاهم، رفاقت، مبارزه مشترک است، اما بیعت، پارتیبازی، یا فرقه سازی را در بر نمیگیرد. علاوه بر اینها، این مضحک است که فکر کنیم حزب کمونیست یونان که مسئولیتهای زیادی برای رسیدگی دارد، مسئولیت احزاب دیگر را نیز بر عهده بگیرد. ما بازیهای خودمان را انجام میدهیم، اما با هم روی پلاتفرمهای مشخصی برای پیشبرد روند انقلابی جهانی، که مأموریت مشترک ماست، عمل میکنیم و فکر میکنیم. همین. و ما همچنین این شکل پیشرفته از رابطه را با دیگر احزاب پیش میبریم. ما به هر حزبی که از مبارزه برای سوسیالیسم حمایت میکند، احترام میگذاریم؛ آنها رفقای ما هستند.
پرسش: من میخواهم به موضوع قبل برگردم. شما به مواردی اشاره کردید که در آن چشمانداز طبقاتی از بین رفته است. میتوانید مثالهای مشخصتری برای ما بیاورید؟
پاسخ: من ممکن است مثالی برای شما بزنم که به ویژه به ترکیه مربوط میشود. اردوغان و حزبش در سال ۲۰۰۲ با حمایت آشکار ایالات متحده و اتحادیه اروپا، و به طور دقیقتر، با حمایت انحصارات جهانی به قدرت رسیدند. و ادلهای که مطرح کردند چه بود؟ ترکیه یک کشور دموکراتیک نبود، ارتش همهکاره بود، کردها مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند و اردوغان میتوانست همه اینها را تغییر دهد…
همه آنچه که در مورد ترکیه میگفتند درست بود، اما این چیزی جز توجیه حمله به عراق با دستاویز قرار دادن صدام نبود! در آن زمان حزب کمونیست ترکیه سعی کرد تا جاییکه میتواند به احزاب کمونیست درباره اردوغان هشدار بدهد، اما پوستکنده بگویم، اردوغان به طور ضمنی یا صریح توسط کسانی که میگویند «اول دموکراسی» حمایت میشد، زیرا تنها تعداد کمی در اروپا معتقد بودند که مبارزه برای سوسیالیسم در ترکیه شدنی است. مهمتر از همه، از آنجایی که چشمانداز برخی از احزاب در مورد مسأله کردستان به طور گستردهای از مارکسیسم فاصله گرفته بود، آنها تمایل زیادی به سمپاتی با اردوغان داشتند. در آن زمان، آنها اردوغان را مردی می دانستند که مسأله کردها را حل میکند. در سوی دیگر، حزب کمونیست ترکیه به شدت مورد انتقاد قرار میگرفت زیرا میگفت «سرمایهداری قادر به حل مشکلات اساسی نیست». و در ترکیه، حزب کمونیست ترکیه تقریباً به دلیل «مواضع گستاخانه» خود علیه حزب عدالت و توسعه به ارتقای فاشیسم متهم میشد. اکنون، پس از ۱۶ سال، حزب کمونیست ترکیه بار دیگر به دلیل عدم شرکت در ائتلاف علیه اردوغان، ائتلافی که شامل شاخهای از فاشیسم، چندین جنبش اسلامگرا، سوسیال دموکراتها و چپ لیبرال است، مورد انتقاد قرار میگیرد. این همه آشفتگی نتیجه دورشدن از چشمانداز طبقاتی است.
پرسش: اما کسانی هم هستند که مدعیاند اردوغان به اردوگاه ضد-امپریالیستی رفته است…
پاسخ: این استدلال عجیب یک داستان تراژیک-کمدی پشت خود دارد. از سال ۲۰۰۷-۲۰۰۶، اردوغان و حزبش برای ترجمان جاهطلبیهای منطقهای بورژوازی ترکیه به سیاست خارجی، تلاش کردند تا از یکسو در طرحهای منطقهای ایالات متحده سهیم شوند، از سوی دیگر در جهان عرب اعتبار کسب کنند. تنشهای سیاسی که از طریق لفاظیهای ضد-غربی و ضد-اسرائیلی در برابر افکار عمومی جهانی حفظ میشد، به همین منظور بود. آنها حتا پا را فراتر گذاشتند و گفتند که در تماسهای سطح بالای خود با مقامات کشورهایی که با ایالات متحده مشکل دارند، «ناتو را از منطقه اخراج خواهند کرد.» این عوامفریبی نه تنها در جهان عرب، بلکه در آمریکای لاتین نیز به خوبی مورد استفاده قرار گرفت؛ بدتر از آن، حتا برخی احزاب کمونیست اردوغان را به عنوان یک رهبر ضد-امپریالیست میدیدند. یک اشتباه بزرگ و فاحش در این تصور وجود دارد، و در ریشه این اشتباه، این توهم است که «روابط بینالملل» را به مثابه یک قلمرو ویژه تصور نماییم. باور به اینکه یک سیاستمدار بورژوایی، بدون توجه به نقشی که در کشورش دارد، ممکن است نقشی «مثبت» در روابط بینالملل داشته باشد، یک افسانه سیاسی است که همیشه مشکل میآفریند. زمانیکه آنهایی که اردوغان را یک «رفیق» میدانند، متوجه نقشی که او در سوریه بر عهده گرفت شدند، آسیب از پیش وارد شده بود.
پرسش: من درباره امروز صحبت میکنم. افراد با نفوذ هستند که اردوغان را یک رهبر ضد-امپریالیست میدانند.
پاسخ: شما اگر زندگی را از چشم نخبگان روسی، از چشم پوتین بینید، ممکن است اینطور فکر کنید.محترماً،معنای حزب حاکم در ترکیه، شخصیت طبقاتی آن، زمانی که خود را به این یا آن اردوگاه در روابط بینالملل نزدیک میکند، زمانی که تغییرات مشخصی در نظامهای اتحاد رخ میدهد یا زمانی که مانورهای خاصی را به مثابه ابزاری برای چانهزنی انجام میدهد، تغییر نمیکند. علاوه بر این، باید به شما یادآوری کنم که اردوغان از ناتو جدا نمیشود؛ او صرفاً در حال مذاکره با آن است تا یک معامله «مفید»تر انجام دهد. کسانی که امروز از اردوغان حمایت میکنند، زمانی که این مذاکرات به پایان برسد، یک بار دیگر عصبانی خواهند شد. جنبش کمونیستی نباید اجازه دهد که چنین استدلالی در صفوف آن رسوخ نماید.
پرسش: شما به سوریه اشاره کردید. آیا میتوان گفت در جریان بهار عربی نیز چنین اشتباهی صورت گرفت؟
پاسخ: البته، اینطور است! هیچکس نباید منکر خشم تودههای زحمتکش علیه فقر و فساد در طول بهار عربی شود؛ بهار عربی عادلانه و مشروع بود. با این حال، از همان ابتدا روشن بود که خشمی که به خیابانها سرازیر شده بود توسط مراکز امپریالیستی دستکاری میشد و ابداً انقلابی در کار نبود. متأسفانه برخی از تحلیلهایی که در مراحل اولیه بهار عربی به نام جنبش کمونیستی ما انجام شد، غیرقابل باور بود. آنها اکنون به فرامشی سپرده شدهاند، اما مادام که دیدگاه طبقاتی کنار گذاشته شود، مادام که بهاصطلاح راهحلها و قطبیسازیهای درون سرمایهداری به برنامهکار سیاسی کمونیستها تبدیل شود، چیزی جز اشتباهات تازه پیش روی ما نخواهد بود.
آیا این بر تفرقه بیشتر دلالت دارد؟
نه دقیقاً. احزاب کمونیست ممکن است از نظر استراتژیک مواضع متضادی اتخاذ کنند، که این امر باعث اختلافات اجتنابناپذیر میشود. اما در حال حاضر، یکپارچگی سست (که در واقع وضعیت فعلی است) باید حفظ شود. بحث، تبادل ایدهها و نظرات، انتقال تجربیات و همبستگی باید ادامه یابد. علاوه بر این، ما باید در نظر داشته باشیم که احزاب سیاسی دارای شخصیت پویا هستند و دستخوش دگرگونیهای مشخص میشوند. با این حال، برخی احزاب روی کاغذ موضع دارند، اما به سختی میتوان گفت که آنها درگیر کار سیاسی واقعی هستند. اصل برابریطلبی و عدم مداخله باید در این مقطع حاکم باشد. با این حال، بین عدم مداخله در امور داخلی و اعتبار بخشیدن به نوعی خودپسندی مانند «من میدانم که در کشورم چه میگذرد» تفاوت وجود دارد. چنین چیزی وجود ندارد؛ چنین رویکردی آشکارا متافیزیک را شامل میشود. ما باید با احترام بحث کنیم، از هم انتقاد کنیم، یاد بگیریم به هم گوش کنیم. احزاب نزدیک به یکدیگر در حال حاضر در چندین پلاتفرم گرد هم میآیند. چنین نهادهایی در آمریکای لاتین وجود دارد، «حزب چپ اروپا» و غیره وجود دارد. حزب کمونیست ترکیه همچنین در «ابتکار کمونیستی اروپا» (European Communist Initiative) و «بررسی جهانی کمونیستس» (International Communist Review) شرکت می کند. اما این مانعی برای ما برای برقراری روابط دوجانبه با طرفهای دیگر یا برقراری تماس در پلاتفرمهای دیگر ایجاد نمیکند. دوره پیش رو دشوار خواهد بود، اما همه چیز بهتر خواهد شد.
https://icp.sol.org.tr/interviews/okuyan-there-no-such-thing-local-marxism
——————————————-
۱- جنگ اوکرایین، چپ منقسم: «میهنپرستان اجتماعی» و «ضدامپریالیسمِ دیوانگان»!
https://www.edalat.org/node/1156
۲- جایگاه نویسندگان «نامه مردم» در جنبش کمونیستی امروز؟
https://old.edalat.org/node/11781
۳- قطعنامه پیرامون جنگ امپریالیستی در قلمرو اوکرایین
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2j23ksbz