اخبار روز
۲۵ بهمن ۱۳۹۳
نویسنده: امیرهوشنگ اطیابی
عدالت: در مقاله «مارتین ژاک، مرجع چینستایان مائوئیست و اروکمونیست کیست؟» آبشخور ایدئولوژیک و طبقاتی موج چینستایی را که در پی امضای توافقنامه همکاری ۲۵ ساله ایران – چین به راه افتاده است نشان دادیم و گفتیم: ترجمههای فارسی امیرهوشنگ اطیابی از سخنرانیها و نوشتههای مارتین ژاک درباره «قرن و رویای چینی» که گویا میرود جای «قرن و رویای آمریکایی» را بگیرید، با استقبال گسترده لایههای مشخصی از جامعه روشنفکری ایران (چه وابسته به نظام، چه خواهان براندازی نظام) قرار گرفته است. طیفی گسترده و ناهمگون – از «انجمن دوستی ایران و چین» در تهران گرفته، تا تارنگاشتهایی مانند «ایران گلوبال»، «مجله هفته»، «اخبار روز»، «۱۰ مهر» و برخی دیگر از تارنگاشتهای تودهای – به شیوهای معجزهآسا در استقبال و اقتباس از نظرات او درباره «قرن و رویای چینی» به اجماع رسیدهاند.
در زیر با جهانبینی و گرایش طبقاتی مترجم نوشتهها و سخنرانیهای مارتین ژاک بیشتر آشنا میشویم.
***
احزاب کمونیست، اتحادیه اروپا و جنبشهای چپگرای «سیریزا» و «پودموس»[۱]
«متاسفانه مواضع سکتاریستی و تمامیت خواهانه احزاب کمونیست به تشکیل جبهه وسیعی از نیروی کار کمکی نمیکند. گویی ایستادن بر خاکستر فروپاشی، قدرتی جادویی و بیسابقه به آنها اعطا کرده است که از هر اتحادی بینیازشان میکند. اما جنبش مردمی راه خود را پیدا کرده است. تغییرات شگرفی به نفع ۹۹ درصدیها در امریکای لاتین رخ داده است و در اروپا تازه در آغاز راهیم.»
«شما حق دارید از فرزندانتان بخواهید که بر روی سنگ قبرتان بنویسند: حق همیشه با او بود، اما هرگز کسی او را درک نکرد!»[۲] پابلو ایگلسیاس
مواضع احزاب کمونیست در مورد اتحادیه اروپا [۳] و جنبشهای چپ نوپا و گسترش یابندهای مانند «سیریزا» در یونان و همتایش «پودِموس» در اسپانیا سکتاریستی، جزمگرایانه و انزواگرایانه بوده است و عملاً به تفرقه در جبهه چپ دامنزده است. محور اصلی اختلاف رد یا قبول اتحادیه اروپا و یا جایگزینی تاکتیک مهار عملکرد مخرب سرمایه با استراتژی نابودی سرمایهداریست. در این زمینه مواضع حزب کمونیست یونان در مخالفت با «سیریزا» و رد اتحاد یا تشکیل جبههای [۴] با آن عبرتآموز است. میتوان به وضوح دید که در این رابطه و بخصوص در مورد مخالفت با پیوستن به اتحادیه اروپا و منطقه یورو، احزاب کمونیست با احزاب نژادپرست، ناسیونالیست و یا راستگرا در یک جبهه قرار گرفتهاند. این مواضع در میان مردم جذابیتی نداشته است و برای بسیاری ازچپگرایان هم هشدار دهنده بوده است.
با کمی دقت مشاهده میشود که نه تنها در یونان بلکه در کشورهای بسیار بزرگتر اروپایی مانند فرانسه، حزب کمونیست همراه با «جبهه ملی فرانسه» به قانون اساسی اتحادیه ی اروپا «نه» میگوید[۵]. همچنین در انگلستان «حزب کمونیست بریتانیا» همانند «حزب ناسیونالیست بریتانیا»[۶] مخالف پیوستن به اتحادیه اروپاست. تشکیل، تثبیت و گسترش اتحادیه اروپا جبری ناشی از تکامل سرمایهداری است و خواه ناخواه روی خواهد داد؛ مگر آنکه تاریخ تکامل سرمایهداری جهت عکس طی کند و اروپا پراکنده، کاملاً تابع یا دنبالهروی سرمایهداری امریکا شود و نقش خود بعنوان یک قطب پرقدرت سرمایهداری در رقابت با دیگر قطبها را فراموش کند. اگر بخواهیم غلو کنیم، این مخالفت از جانب چپ مانند آن است که با بریکس – یا اتحادیه سرمایهداریهای درحال توسعه برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی- مخالفت شود. این مخالفت با چند قطبی شدن بیشتر جهان سرمایهداری و کاهش قدرت امپراتوری امریکاست. از سوی دیگر این مواضع با بنیاد اعتقادات چپ (تکامل صورت بندیهای اقتصادی-اجتماعی) در تضاد است.
مخالفت با سرمایهداری از جایگاه کمک به رویکرد جامعهگرایانه (سوسیالیستی) مترقی است ولی مخالفت با تکامل جبری سرمایهداری ارتجاعی و ضدعلمی است؛ چپ به جای مقابله با تکامل سرمایهداری باید درصدد اتحاد نیروی کار در عرصه ملی، منطقهای و جهانی باشد. اتحادی که برای مقابله با سرمایهداری و فاصله طبقاتی به شدت ژرف شونده ضروری و راهکار اصلی است. تشکیل اتحادیه اروپا و موفقیتش، خواه ناخواه، مرزبندیهای ناسیونالیستی را کم رنگ میکند؛ نیروی کار کشورهای اروپایی را به یکدیگر پیوند میدهد؛ آگاهی فرامرزیاش را گسترش میدهد؛ و بنیاد اتحادش را مستحکم میکند. چه سرمایهداری و انحصارها بخواهند چه نخواهند، پیوستگی فرامرزی نیروی کار با تشکیل اتحادیه اروپا، همزاد است.
بسیاری از احزاب کمونیست بطور مزمن به کلیشههای جزمی – سنتی چسبیدهاند بدون آنکه به تحلیل مشخص از شرایط مشخص تاریخی کنونی و بسیج تودهها بپردازند. این روش یعنی انزوای هرچه بیشتر رویکرد سوسیالیستی و قرارگرفتن در کنار ناسیونالیسم و راستگرایان افراطی در جبهههایی مشخص. به عنوان مثال برخی احزاب کمونیست اروپا بیشتر در صدد حفظ امتیازات ویژه نیروی کار در درون مرزهای ملی کشورهای توسعه یافته خویشاند. امتیازهای ویژهای که بافروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و پایان جنگ سرد بنیادش یکشبه فرو ریخت. ورود لشکر چندصد میلیونی نیروی کار تحصیل کرده و بیکار شده کشورهای شرق اروپا، روسیه و جمهوریهای سابق اتحاد شوروی به بازار کار جهان سرمایهداری یکی از علل این تحول ناگهانی بود. نئولیبرالیسم هار، جهانیسازی و انتقال سرمایه به مناطق توسعه نیافته ازعلل دیگر بود. این تحولات شگرف، مبارزه برای حفظ امتیازات ویژه نیروی کار درون مرزهای ملی، بخصوص در جهان توسعه یافته را، محکوم به شکست و عقب نشینیهای متوالی کرده است. شکاف طبقاتی در جهان توسعه یافته هیچگاه به این شدت نبوده است[۷] و هنوز تا توقف گسترش فاصله طبقاتی راه بسیار است. مسلماً بدون جهانیشدن مبارزه طبقاتی و بدون تشکیل جبهه هرچه گستردهتری میان ۹۹ درصدیها، پایان دادن به فجایع جاری در جهان سرمایهداری امکان پذیر نیست. متاسفانه مواضع سکتاریستی و تمامیت خواهانه احزاب کمونیست به تشکیل جبهه وسیعی از نیروی کار کمکی نمیکند. گویی ایستادن بر خاکستر فروپاشی قدرتی جادویی و بیسابقه به آنها اعطا کرده است که از هر اتحادی بی نیازشان میکند. اما جنبش مردمی راه خود را پیدا کرده است. تغییرات شگرفی به نفع ۹۹ درصدیها در آمریکای لاتین رخ داده است و در اروپا تازه در آغاز راهیم.
شکست اتحادیه اروپا در غیبت آلترناتیو سوسیالیستی، قبل از همه، آرزوی سرمایهداری آمریکا بخصوص جناح راست آن است که برای تحقق آن هرچه بیشتر به انواع روشهای افراطی و دخالتجویانه دست میزند. انگلستان، مانند سگ دستآموز امریکا و همچنین برای محافظت از آقایی نوستالژیک خود، نمیخواهد اتحادیه اروپا موفق شود و مانند وزنهای عظیم به پای اتحادیه اروپا آویزان است. همچنین همه احزاب فاشیستی و ناسیونالیستی- افراطی اروپا به طور آشکار و پنهان از طرف محافظهکاران آمریکایی حمایت میشوند. حتی یکی از این احزاب افراطی راست را نمییابید که با اتحادیه اروپا موافق باشند.
فرض کنیم که احزاب کمونیست و در اینجا نسخه یونانی آن در سیاست ضد اتحادیه اروپایی خود کاملاً محقند و درست عمل میکنند. چرا آنها نمیتوانند با چپهای دیگر جبههای تشکیل دهند و ضمن همراهی با آنها سیاست خود را هم به میان مردم ببرند؟ آیا سیاستهایشان طوری نیست که هر اتحادی را ناممکن می کند؟ آیا از سوی دیگر روز به روز نیرویهای خود را بیشتر از دست نمی دهند؟ آیا از جذب مردمی که در تمام سطوح درآمدی توسط سرمایهداری به شدت اغوا شده یا به بیتفاوتی مطلق رسیده اند عاجز نمانده اند؟ در بسیاری از کشورهای توسعه یافته سرمایهداری اکثریت مطلقی از رایدهندگان در انتخابات و دمکراسیهای بورژوایی شرکت نمیکنند. حال اگر نیروهایی جوان، با جدایی از سنت جزمگرایانه چپ و با پشتکردن به سوسیال دمکراسیِ برده نئولیبرالیسم، با رویکردی متحد کننده، تودههای منزوی و ناامید مردم را به میدان می آورد، آیا مستحق مخالفت، بی اعتنایی و سنگ اندازی احزاب «کمونیست» است؟[۸]
بدبختی نیروی کار در کشورهای توسعهیافته آن است که با معضل مزمن توسعه نامتعادل در جهان روبروست؛ همین معضل باعث ضعف روزافزون نیروی کار این کشورها، اتحادیههایشان و همچنین سدی در راه حفظ امتیازاتشان بوده است. همین توسعه نامتعادل است که موتور متحرکه جهانیسازی است که جبری و تابع قانون تکامل سرمایه بوده است. همه صنایع کاربر به دنیای درحال توسعه و دارای ارتش میلیاردی نیروی کارِ بسیار ارزان منتقل شده و میشوند. این نه تنها هزینه تولید را به شکل تصاعدی کم میکند بلکه در عرصه فروش نیز سودهای نجومی نصیب سرمایه میکند. عملاً قلب تپنده جنبش کارگری از جهان توسعه یافته به جهان در حال توسعهای منتقل شده است که شرایط نیروی کارِش شبیه دوران انقلاب صنعتی است. کافی است به کارخانهها و کارگاههای چین، هندوستان، بنگلادش، ویتنام، تایلند، کامبوج و … نگاهی بیاندازیم. در چنین شرایطی، نیروی کارِ کشورهای توسعهیافته، بدون درک شرایط جهانی و منطقهای، به هیچوجه توان مقابله با سرمایهداری و حفظ امتیازات در درون مرزهای ملی خود را ندارد و روزبه روز بیشتر عقب مینشیند؛ مگر آنکه با نیروی کارِ جهانی شده متحد شده و در کشور خود از رویکردهای افراطی- سکتاریستی بپرهیزد. شرایط زندگی نیروی کار در جهان توسعه یافته عملاً به سمت شرایط زندگی در جهان توسعه یابنده میرود- بدتر میشود. برای این نیروی کار بدیل سوسیالیستی و حتی بازگشت به دوران خوشِ رقابت با اردوگاه سوسیالیستی در شرایط کنونی رویایی بیش نخواهد بود. جبهه مبارزه کار و سرمایه در جهان توسعه یافته در بهترین حالت حفظ شرایط کنونی نیروی کار است و با تناسب قوای کنونی نگهداری سنگرهای کار بسیار دشوار است.
نقش جنبشهایی مانند «سیریزا» در یونان و «پودِموس» در اسپانیا آن است که هم بنبست احزاب کمونیست را شکستهاند و هم بنبست سوسیال دمکراسی تابع سرمایه را. این ها راهگشا، متحدکننده و به میدان آورنده تودههای مردم بوده اند؛ ولی این جنبشها نیاز به کار مداوم با مردم و آگاهگری هم دارند تا خود را با نیروهای مشابه در سراسر اروپا و جهان پیوند دهند، سدهای بزرگتری را بشکنند و مزایای بیپایان جامعهگرایی نسبت به منفعتطلبی خودخواهانه را تجربه کنند. در این زمینه همه نیروهای چپ ضمن حفظ، تبلیغ و محکزدن دیدگاههای خود میتوانند به همگرایی روی آورده و جبههای متحد تشکیل دهند.
امیرهوشنگ اطیابی
۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۳ برابر با ۱۴ فوریه ۲۰۱۵
۱. این مقاله براساس مباحث مطرح شده در یکی از صفحات فیسبوکی و نظراتی که در یازدهم بهمن ماه داده بودم تنظیم شده است.
۲. سخنان پابلو ایگلسیاس در اینجا: «سیاست رادیکال و هر آنچه که در جنبش تودهای موثر است» ترجمه ای از فیلمی در یوتوب.
www.akhbar-rooz.com
۳. به اینجا مراجعه کنید: حزب کمونیست یونان وانتخابات- گفتگوی گیورگیس مارینوس با روزنامه عصر جدید ارگان حزب کمونیست المان:
www.rahman-hatefi.net
«امروزه ۲۹ حزب در “ابتکار حزب های کمونیست وکارگری در راستای مطالعه و شرح موضوعهای اروپایی و هماهنگ کردن فعالیت هایشان” همکاری میکنند. اینها حزبهایی هستند که عضو یا عضو کامل پی ای ال [حزب چپ اروپا] نیستند و بنای خود را بر سوسیالیسم علمی، اتحاد با چشمانداز جامعهای بدون بهرهکشی فرد از فرد، بدون فقر، عدالت اجتماعی و جنگهای امپریالیستی قرار داده اند. هم زمان ما تعهد آشکاری به مبارزه با اتحادیه اروپا داریم. اتحادیه اروپا گزینه سرمایه است و اقدامهایی را که مطلوب انحصارهاست ترویج و ویژگیهای آن را بعنوان یک بلوک اقتصادی، سیاسی و نظامی امپریالیستی که علیه منافع طبقه کارگر، و لایههای مردمی است تقویت میکند. اتحادیه اروپا تسلیحات نظامی خود را افزایش و استبداد و سرکوب دولتی را تقویت مینماید. ما به حق هر ملتی برای گزینش راه رشد مستقل خود، از جمله حق خروج از وابستگی چند سطحی در اتحادیه اروپا و ناتو، و نیز حق انتخاب سوسیالیسم باور داریم.»
۴- به مقاله «بیانیه دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان دیمتریس کوتسامپاس در باره نتیجه انتخابات ۲۵ ژانویه ۲۰۱۵»:»
www.rahman-hatefi.net
«حزب کمونیست یونان اعلام کرده است که ترکیب جدید پارلمان و تشکیل دولت سیریزا – خواه به تنهایی یا در دولت ائتلافی- مسیر طی شده: خیابان یک طرفه اتحادیه اروپا، سرسپردگی به سرمایه بزرگ، انحصارها، اتحادیه اروپا و ناتو را با پی آمدهای منفی برای مردم وکشور ما دنبال خواهد کرد. بار دیگر مردم بهای این گزینش ها را خواهند پرداخت.»
همچنین به مقاله «حزب کمونیست یونان وانتخابات- گفتگوی گیورگیس مارینوس با روزنامه عصر جدید ارگان حزب کمونیست آلمان»:»
www.rahman-hatefi.net
«هر دو حزب اصلی که بر سر آن که کدام یک دولت آینده را تشکیل خواهند داد (حزب دموکراتیک نوین و سیریزا) مبارزه می کنند، سرسپرده اتحادیه اروپا هستند… انتظار آن که خط سیاسی هوادار مردم از سوی دولت سیریزا اجرایی خواهد شد نمیتواند وجود داشته باشد. سیریزا به یک حزب سوسیال دموکرات تبدیل شده است. زندگی نشان داده است که “دولتهای چپ” هم در یونان و هم در اروپا، به “پلی” برای سیاست های دست راستی تبدیل میشوند…»
«آن چه مردم باید انجام دهند ایجاد پیش شرطهایی در جامعه برای هموار کردن راه برای فسخ یک جانبه بدهی، خروج یونان از اتحادیه اروپا وناتو، و ایجاد اقتصادی است که بر مبنای نیازهای مردم و نه سودآوری سرمایه عمل کند. این امر مستلزم قدرت کارگری- مردمی است. به همآوری جنبش کارگری- مردمی پیش شرط این حرکت، و نیز تشکیل اتحاد خلق طبقه کارگر با سایر لایههای مردمی، امری است که میتواند از طریق تقویت قاطع حزب کمونیست یونان رخ دهد.»
و به این مقاله نامه مردم ارگان حزب توده ایران «رأیدهندگان یونانی آمادهٔ چرخشی بر ضد سیاستهایِ ریاضتیاند»:
www.tudehpartyiran.org
«حزب کمونیست یونان، بهدرستی، مطرح میکند که در چارچوبِ سرمایهداری نمیتوان تغییرهای کلیدی و ماهوی در شرایط اقتصادی یونان بهوجود آورد. رفقای رهبری حزب کمونیست یونان در موضعگیریهای رسمی منتشر شده اساساٌ هرگونه راه حلی را در چارچوب ادامه عضویت اتحادیه اروپا و بازپرداخت بدهی ها مردود شمرده اند و هرگونه احتمال پیوستن به دولت چپ به رهبری “سیریزا” را صریحاٌ رد کرده اند.»
«رفیق “الیسئوس واگناس”، مسئول شعبه روابط بینالمللی حزب … عنوان میکند: “در چنین شرایطی “حزب کمونیست یونان” قاطعانه اعلام کرد که ما با یک بحران کل سیستم مواجه هستیم که راه حل آن در گسستن و جداشدن از اتحادیههای امپریالیستی اتحادیه اروپا و ناتو میباشد و اعمال مالکیت عمومی بر ایزار تولید و ساختمان یک اقتصاد و جامعه دیگر که تمرکز آن بر ارضاء نیازهای مردم باشد و نه کسب سود.»
«برنامه ی “حزب کمونیست یونان” دربردارندهٔ خروج سریع این کشور از اتحادیه اروپا و حوزهٔ سیستم واحد پولی یورو است … “حزب کمونیست یونان”….امکانِ هرگونه ائتلافی را با “سیریزا” برای تشکیل دولت متمایل به چپ در یونان- درصورت کسبِ آرای کافی- را رد کرده است.
لازم به ذکر است که مواضع حزب فاشیستی «فجر طلایی» و همچنین سایر احزاب راست همانند حزب کمونیست یونان ضد اتحادیه اروپا و طرفدار خروج کامل از آن است.
۵. در رفراندوم قانون اساسی اتحادیه اروپا حزب کمونیست با حزب نژادپرست و راست افراطی «جبهه ملی» (National Front) و احزاب راست «گلیست» و «جنبش برای فرانسه» (Movement for France) در یک جبهه رای «نه» مبارزه کردند.
۶.در برنامه حزب کمونیست بریتانیا (Communist Party of Britain) آمده است:
communist-party.org.uk
«مخالفت با همه گامها به سمت یک ایالات متحده نظامی و سرمایهداری انحصاری اروپا بعلاوه ی قانون اساسی اتحادیه اروپا، اصلاح قانون کار اتحادیه اروپا و مجموعه رهنمودهای خدمات و بازار در اتحادیه اروپا»
در سیاستهای رسمی اعلام شده حزب ناسیونالیست بریتانیا (British National Party) در رابطه با اروپا می خوانیم:
www.bnp.org.uk
«- دولت حزب ناسیونالیست بریتانیا با قاطعیت با ارز واحد اروپایی مخالف است…
– دولت حزب ناسیونالیست بریتانیا از اتحادیه ی اروپا خارج خواهد شد.»۷. به ترجمه ای از گزارش بنیاد خیریه ی آکسفام در مورد تقسیم ثروت در جهان امروز مراجعه کنید.
www.akhbar-rooz.com
۸. حزب «سیریزا» در یونان برای آنکه بتواند اکثریت لازم در پارلمان را برای تشکیل دولت به دست آورد تنها به دو کرسی نیاز داشت. با امتناع حزب کمونیست از اتحاد، «سیریزا» ناچار شد با یک حزب کوچک «یونانی های مستقل» از احزاب راست ائتلاف کند و وزارت دفاع را به آن ها بسپارد. برای نمونه به اینجا مراجعه کنید.
www.akhbar-rooz.com
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/a69d8w8v