فرمولی كه در كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهكار گرفته شد، در ابتدای انقلاب اسلامی نیز در حال پیادهشدن بود. (حسین آبادیان، بقایی دربرابر انقلاب، روزنامه شرق، ۲۹ آبان ۱۳۸۲) این فرمول “جنگ سرد” امروز نیز همچنان زنده و فعال است و سیاستمداران كنونی نیز باید به آن توجه داشته باشند. مرحوم مصدق، جریان “راست در ایران” را جریانی كودتایی، نفتی و سلطنتی میدید، مثلثی كه دارای اضلاع نفت، اسلحه و سركوب میباشد.
چشمانداز ایران، شماره ۲۴
یرواند آبراهامیان (Ervand Abrahamian)
مجله علم و جامعه (Science and Society)
نیویورك، تابستان ۲۰۰۱
اشاره: درحالیكه پنجاهسال از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میگذرد، هنوز نكات بسیاری در مورد این كودتا، نقش دستگاههای اطلاعاتی امریكا و انگلیس و دستهای مرموز ایرانی ناگفته مانده است. به همین دلیل مطالعه تحقیقات و نوشتههای مستندی كه به زوایای تاریك این كودتا پرداختهاند، ضروری مینماید. متن حاضر، ترجمهای است از مقالهای كه توسط آقای یرواند آبراهامیان، نویسنده كتاب “ایران بین دو انقلاب”، به رشته تحریر درآمده است. وی در این متن، تحقیقات گستردهای از كتب گوناگون و همچنین اسناد معتبر و مهمی كه تاكنون در دسترس قرار گرفته انجام داده است و تقریباً برای هر گزارهای به یك سند اشاره نموده كه عمده آنها اسناد وزارت خارجه انگلستان است كه باعنوان (F.O) در متن انگلیسی ذكر شده است. برای جلوگیری از اطاله مطلب از آوردن آنها خودداری میشود. فرمولی كه در كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهكار گرفته شد، در ابتدای انقلاب اسلامی نیز در حال پیادهشدن بود. (حسین آبادیان، بقایی دربرابر انقلاب، روزنامه شرق، ۲۹ آبان ۱۳۸۲) این فرمول “جنگ سرد” امروز نیز همچنان زنده و فعال است و سیاستمداران كنونی نیز باید به آن توجه داشته باشند. مرحوم مصدق، جریان “راست در ایران” را جریانی كودتایی، نفتی و سلطنتی میدید، مثلثی كه دارای اضلاع نفت، اسلحه و سركوب میباشد. این سركوب شامل سركوب سیاسی، نظامی، كودتا و جنگ داخلی است.
این ترجمه را به طراحان راهبردی ایران تقدیم كرده و مطالعه آن را به تمامی علاقهمندان و خوانندگان نشریه توصیه مینمایم. (لطفالله میثمی)
مقدمات كودتا
امیدهای بریتانیا برای به راه انداختن كودتا با انتخاب آیزنهاور به ریاستجمهوری در نوامبر ۱۹۵۲ تقویت شد. دولت جدید، برخلاف دولت پیشین امریكا، واهمه چندانی برای سرنگونساختن حكومت كشورهای دیگر از خود نشان نمیداد و از همراهی با شركتهای نفتی نیز ابا نداشت. یك عامل شخصی نیز دولت جدید را به بحران ایران ربط میداد، چون جان فاستر دالس، وزیر خارجه و آلن دالس، رئیس سیا از قدیم جزو اعضای یك دفتر وكالت بودند كه دفاع از منافع شركت نفت ایران و انگلیس را در ایالاتمتحده برعهده داشت.
نخست، وزیر خارجه امریكا با آنتونی ایدن، وزیر خارجه دولت چرچیل برای بحث درباره مسئله ایران ملاقات كرد. یك هفته بعد MI-6 همین موضوع را با رئیس بخش خاورمیانه سیا مورد بحث قرار داد. آیزنهاور، اندكی پس از انتخاب خود به ریاست جمهوری، ایدن را به كاخ سفید دعوت كرد تا برای حل معضل بهدنبال راههای ابتكارآمیزتری بگردند.
مطابق سند ویلبر، نتیجه این ملاقات چراغ سبزی بود برای سیا و MI-6 جهت به راه انداختن جنگ.انگلیسیها طرحی را باعنوان عملیات چكمه (Boot) ارائه كردند. امریكا نیز پروژهای را كه از سال ۱۹۴۸ و با هدف مقابله با حزبتوده روی آن كار كرده بودند در جلسه معرفی نمودند. از ادغام این دو طرح، نقشه عملیات موسوم به آژاكس (Ajax) بهوجود آمد. آنها نخست مركز عملیات خود را در لندن قرار دادند و سپس بهدلیل امكان ارتباط آسانتر با انگلستان و ایران، این مركز به قبرس منتقل شد. نقشه نهایی در اول ژوئیه به تأیید چرچیل و در ۱۱ ژوئیه به امضای آیزنهاور رسید. كرمیت روزولت كه فارسی بلد نبود و با ایران نیز آشنایی كمی داشت، بهعنوان رهبر عملیات محلی برگزیده شد. او میتوانست بدون شناختهشدن به ایران سفر كند؛ بهعنوان یك امریكایی بهراحتی به سفارت آن كشور دسترسی داشت و بهعنوان نوه تئودور روزولت و برادرزاده فرانكلین روزولت میتوانست بهعنوان نماینده رئیسجمهور امریكا با شاه صحبت كند. انگلیسیها به سهم خود امكانات ارزشمندی را در اختیار كل عملیات گذاشتند. اولاً، آنها از نیروهای كارآزمودهای برخوردار بودند كه با ایران آشنایی كامل داشتند. این افراد عبارت بودند از لین پیمن (Lane Peyman)، دیپلمات گوشهگیر و مسئول میز ایران در وزارت خارجه انگلستان از اواخر دهه ۱۹۳۰. در سال ۱۹۵۲، شاه از این موضوع ابراز نارضایتی كرد كه پیمن در سال ۱۹۴۱ شخصاً طراحی عملیات بركناری پدر وی از سلطنت را برعهده داشت. عوامل دیگر عبارت بودند از نورمن داربی شایر (Norman Darbyshire)، یكی از جاسوسان قدیمی MI-6 و مسلط به زبان فارسی كه بیشتر مدت زمان جنگ جهانی دوم را در ایران حضور داشت؛ سرهنگ جفری ویلر (Geaffrey Willer) كه از دهه ۱۹۲۰ مرتب به ایران سفر كرده بود و در مذاكرات اخیر نفتی نیز نقش مترجم را ایفا كرده بود؛ رابین زانر (Robin Zahner)، وابسته خبری و متخصص عرفان اسلامی كه بعدها به مقام استادی دانشگاه آكسفورد در زمینه مذاهب و اخلاق شرقی رسید؛ و البته خانم پروفسور لمبتون در لندن كه همچنان بر ضرورت سرنگونكردن مصدق اصرار میورزید. وودهاوس (Woodehouse) رئیس عملیات MI-6 در تهران متخصص مسائل ایران نبود، اما از جنگهای داخلی یونان تجربیات بسیاری آموخته بود.
دوم آنكه، انگلیسیها یك شبكه غیررسمی را در داخل نیروهای مسلح اداره میكردند. از زمان جنگ دوم، این شبكه از میان افسران محافظهكار كه عمدتاً به خانوادههای اشرافی تعلق داشتند، تشكیل شد. این افراد عبارت بودند از: ژنرال حسن عرفا، ژنرال [سرهنگ] تیمور بختیار، سرهنگ هدایتالله گیلانشاه و از همه مهمتر، سرهنگ حسن اخوی كه سالها رئیس اداره اطلاعات ارتش بود. این شبكه، عمدتاً از طریق سرهنگ اخوی، اعضای خود را به ردههای بالاتر ارتقا میداد، چپگراها را از پستهای حساس كنار میزد و مسائل نظامی را خصوصاً در رابطه با گرایشهای سیاسی دیگر افسران مطلع مینمود. بدین ترتیب، MI-6 مجموعه اطلاعات كاملی از وضعیت نظامیان را گردآوری كرده بود كه سیا اصلاً از آن بیبهره بود. براساس گزارش ویلبر، قسمت اعظم تمهیدات سیا و MI-6 در لندن شامل مطالعه این پروندهها میشد. درس روشنی كه ویلبر از كل عملیات گرفت آن بود كه اگر سیا بخواهد كودتاهای مشابهی را در دیگر نقاط جهان تدارك ببیند، نخست باید شمهای از زندگی نظامیان محل كودتا را گردآوری نماید. به گفته وی، سیا باید اطلاعات تفصیلی شخصی، ولو اطلاعات پیش پا افتاده نظامیان را در اختیار داشته باشد تا دقیقاً بداند كه افسر مربوطه كیست، چه چیزی موجب خشنودی وی میشود، دوستان وی چه كسانی هستند و امثال آن.
سوم آنكه، انگلیسیها دوستانی در ردههای بالای دولت ایران داشتند: ارنست پرون (Ernst Perron) دوست دوران كودكی شاه در سوئیس (پرون در كاخ سلطنتی اقامت دائم داشت)؛ سلیمان بهبودی، رئیس تشریفات دربار؛ شاپور ریپورتر (Shapour Reporter)، یك زرتشتی اهل دهلی كه در تهران بهعنوان مشاور سفارت هندوستان كار میكرد و خبرنگار ویژه تایمز لندن بود و درضمن به ملكه ثریا بهطور خصوصی درس انگلیسی میداد (اندكی پس از كودتا وی از دربار انگلستان مقام شوالیه گرفت)؛ آیتالله محمد بهبهانی، فرزند روحانی مشهور كه انقلاب ۱۹۰۵ را رهبری كرده بود و از همه برجستهتر، سیدضیاطباطبایی، رهبر حزب اراده ملی كه علناً از انگلستان طرفداری میكرد. سیدضیا فعالیت خود را در سال ۱۹۱۹ بهعنوان یك روزنامهنگار طرفدار انگلستان آغاز كرد، در كودتای ۱۹۲۱ شركت نمود و مدت كوتاهی پیش از آنكه به دستور رضاشاه تبعید شود، بهعنوان نخستوزیری رسید. از سال ۱۹۴۱، سفارت انگلستان اغلب وی را برای تصدی پست نخستوزیری معرفی میكرد، ولی شاه از جاهطلبیهای وی میترسید. با این حال، تا سال ۱۹۵۳ شاه با وی ملاقاتهای هفتگی ترتیب میداد تا مراتب ارادت خود را به انگلیسیها ابراز كند.
چهارم آنكه، انگلیسیها عواملی هم داشتند كه اگرچه نقش آنها چندان مشهود نبود، اما از جایگاه حساسی برخوردار بودند. این عوامل عبارت بودند از برخی روسای قبایل بختیاری، بویراحمدی، ذوالفقاری، خمسه، مقدم و قبایل عرب (بختیاریها بهتنهایی میتوانستند ۱۰هزار مرد مسلح را وارد صحنه كنند.) دیگر عوامل انگلستان عبارت بودند از سردبیران سه روزنامه پرسروصدای “داد”، “آتش” و “فرمان” و برادران رشیدیان كه واردكننده كالاهای انگلیسی و تأمینكننده بودجه حزب اراده ملی بودند. (سفارت انگلستان از آنها بهعنوان دوستان وفادار و حقیقی یاد میكرد كه همواره بهدنبال كسب فرصتهای تجاری بودند.) برادران رشیدیان نیز به نوبه خود رابطهای خوبی در بازار داشتند؛ افرادی همچون شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ، خطرناكترین رهبر دستههای اوباش؛ و كسبه قدیمی در اصناف قصابان، نانوایان و قنادها و همچنین روحانیون میان پایه وابسته به گروه محافظهكار مجاهدین اسلام و گروه فداییان اسلام.
طبق تخمین وودهاوس، برادران رشیدیان هر ماه دستكم دههزار پوند خرج این روحانیون، سیاستمداران و سردبیران روزنامهها میكردند. دست آخر اینكه، ژنرال زاهدی، وزیر سابق كشور دولت مصدق از اكتبر ۱۹۵۱ به انگلیسیها چراغ سبز نشان داده بود. زاهدی خود را بهعنوان بهترین نامزد رهبری كودتا شناساند كه از حمایت افراد زیادی در ارتش برخوردار بود. اگرچه ادعاهای وی تا حدود زیادی توخالی از آب درآمد، اما در عین حال تعدادی از نظامیان كه در زمان جنگ بهدلیل ارتباط با آلمان نازی در حبس بودند از او طرفداری میكردند. او در سازمان افسران بازنشسته نیز متحدانی داشت كه اكثریت اعضای آن بهتازگی از ارتش پاكسازی شده بودند. با این حال، قدرت اصلی زاهدی در میان شاخه مذهبی جبههملی نهفته بود: آیتالله ابوالقاسم كاشانی، روحانی برجسته جنبش ملیگرای ایران (كاشانی و زاهدی در زمان جنگ در یك اردوگاه اسیر بودند)؛ سیدشمسالدین قناتآبادی رهبر مجاهدین اسلام و سه نماینده سخنور مجلس یعنی مظفر بقایی، حسین مكی و ابوالحسن حائریزاده.
در سال ۱۹۵۲، رابطه میان شاخههای سكولار و مذهبی جبههملی بهدلیل اختلاف بر سر چند موضوع تیره شد: تفسیر قوانین قرآنی، حق رأی بانوان، مالیات بازاریان، فروش مشروبات الكلی و تعیین متصدیان برخی پستهای عالی، خصوصاً وزارتخانههای دادگستری و آموزش و پرورش.
بدینترتیب، سفارت انگلستان تماسهای خود را از طریق زاهدی و سیدضیا و برادران رشیدیان با این افراد حفظ كرد. در ماه می ۱۹۵۲، زانر چنین گزارش داد:
“مذاكره با دفاع همهجانبه پرون از سیاست هوشمندانه شاه به پایان رسید. او ادعا نمود كه شاه توانسته كاشانی، مكی و بقایی را از مصدق جدا كند و به یمن این سیاست شاه، جبههملی عملاً موجودیت خود را از دست داده است. من با این عقیده مخالفت نكردم، ولی باید در سوابق، نظر خود را چنین بیان كنم كه جداشدن كاشانی و مكی دلایل دیگری داشت و زمینه این دلایل را برادران رشیدیان فراهم نمودند.”
ازسوی دیگر، امریكاییها نیز سهم خود را به كودتا پرداخت نمودند. مهمترین آورده آنها ساختمان سفارتخانه بود. پس از اكتبر ۱۹۵۲ ـ یعنی زمانی كه مصدق با استناد به مداخلات انگلستان در امور ایران، روابط دیپلماتیك با لندن را قطع كرد ـ اهمیت ویژهای پیدا نمود.
طبق محاسبه وزارت خارجه انگلستان، تعداد پرسنل برخوردار از وضعیت دیپلماتیك در سفارت ایالاتمتحده به ۵۹ تن میرسید، درحالیكه این رقم در مورد سفارت شوروی ۲۱ نفر، سفارت فرانسه ۹ نفر و سفارت خود آن كشور پیش از تعطیلی ۲۱ نفر بود. روشن بود كه افراد سیا در سفارتخانه با عناوین معمول وابسته فرهنگی، مطبوعاتی، امور كار و تجاری حضور دارند. امریكاییها همچنین ۱۲۳ مشاور نظامی در ارتش و ژاندارمری داشتند. این نیروها كه از سال ۱۹۴۲ مأموریت خود را در ایران آغاز كردند، تحت رهبری ژنرال رابرت مككلور (Mc Clure) متخصص جنگهای روانی بودند كه بهتازگی از كره به ایران اعزام شده بودند. این افراد با افسران عملیاتی بهطور روزانه ارتباط برقرار میكردند و خصوصاً با فرماندهان رستههای تانك در تماس بودند. از سال ۱۹۴۶، پنتاگون بهطور منظم شروع به صدور تانك به ایران كرد. فقط در سال ۱۹۵۲، ۴۲ تانك شرمن به ایران صادر و حدود ۳۰۰ افسر ایرانی برای آموزشهای مربوطه به امریكا اعزام شدند. سفارت امریكا در سال ۱۹۵۲ با خوشحالی گزارش كرد كه حتی افسران دستچین شده توسط دولت مصدق نیز به مستشاران امریكایی دوستی و وفاداری نشان دادهاند. مككلور و همكارانش در مراحل تدارك كودتا با افسران كلیدی ارتش ـ حتی ژنرال تقی ریاحی رئیس ستاد مشترك و مورد اعتماد مصدق ـ تماس گرفتند.
متخصص اصلی سیا در امور ایران ویلبر بود. او كه اغلب بهعنوان “جاسوس جنتلمن” شناخته میشد، درحقیقت یك مأمور مخفی حرفهای بود كه از دهه ۱۹۳۰ تحت عناوین مختلف ـ ازقبیل باستانشناس، متخصص تاریخ هنر و كارشناس نسخ جعلی ـ به خاورمیانه سفر مینمود. موفقیت قبلی وی این بود كه شاعر معروف ایرانی و مقیم مسكو بهنام لاهوتی را تا دم مرگ پیش ببرد. ویلبر خاطرات وی را جعل نمود و منتشر ساخت و ادعا كرد كه این خاطرات بهصورت مخفیانه از مسكو ربوده شده است. لاهوتی خوششانس بود كه از جنون دشمنستیزی استالین جان سالم بهدر برد.
سیا در تهران یك مأمور جوان بهنام ریچارد كاتم (Cottam) نیز داشت. این جوان با استعداد بعدها استاد علوم سیاسی دانشگاه پیتسبورگ پنسیلوانیا شد. او اطلاعات مختلفی را نهتنها در مورد حزبتوده بلكه درخصوص حزب زحمتكشان بقایی و حزب دستراستی افراطی آریا و سومكا (حزب ناسیونال سوسیالیست كارگران ایران) جمعآوری كرده بود. این دو حزب اخیرـ كه احزاب بسیار كوچكی بودند ـ در تقلید از نازیها با یكدیگر رقابت مینمودند و خصوصاً با یهودیان و كمونیستها ضدیت شدید نشان میدادند. رهبران این احزاب نیز در زمان جنگ با زاهدی محبوس بودند. كاتم همچنین مقالاتی را برای چاپ در روزنامههای مزدبگیر به رشته تحریر درمیآورد. در یكی از این مقالات ادعا شده بود كه فاطمی قبلاً محكوم به سوءاستفاده از اموال شده، به همجنسبازی معروف است و دین خود را به مسیحیت و همچنین به بهائیت تغییر داده است. این اتهامات فاطمی را در دید بنیادگراها دستكم به سه بار اعدام محكوم مینمود. جای تعجب نیست كه فداییان اسلام سعی كردند وی را به قتل برسانند. سیا همچنین بیعلاقه نبود كه برای مصدق اصل و نسب یهودی دست و پا كند.
سازمان سیا دستكم چهار مأمور محلی مهم داشت: سرهنگ عباس فرزانگان، احسان لنكرانی و دو جاسوس معروف به برادران بسكو (Boscoes). سرهنگ فرزانگان كه افسر ستاد بود به تازگی پس از گذراندن دوره فشرده عملیات مخفی در واشنگتن، به ایران بازگشته بود. فرزانگان پس از كار در ستاد مشترك، بیشتر افسران عملیاتی در تهران را میشناخت. لنكرانی از فعالان حزبتوده بود كه مشكل موادمخدر داشت. اگرچه او در رده رهبران حزب حضور نداشت، اما از یك خانواده سرشناس بود و بهعنوان یك انقلابی افراطی شناخته میشد. به عبارت دیگر، او بهترین نامزد برای جاسوسی بود. برادران بسكو كه ویلبر آنها را كیوانی و جلالی مینامید، به احتمال زیاد همان فرخ كیوانی و علی جلالی بودند. نفر اول خبرنگار روزنامه اطلاعات و نفر دوم رابط روزنامه دیلی تلگراف بود و همچنین مجله ایرانپرستان را منتشر میساخت. این دو نفر با باشگاه ورزشی تاج و همچنین با وزنهبرداران، لوطیها و چاقوكشان عضو زورخانههای سنتی ارتباط داشتند. آنها وجوه دریافتی از سیا را نهتنها در روزنامههای خود بلكه در دیگر روزنامهها ازقبیل كیهان، ملت ایران، ملت ما، آرام، ستاره اسلام و آسیای جوانان خرج میكردند. روزولت در خاطرات خود به این نكته اشاره میكند كه سیا از برادران بسكو خواسته بود كه در روز ورود هریمن به تهران در ژوئیه ۱۹۵۱ به گردهمایی حزبتوده حمله كنند. نكتهای كه وی نگفته آن است كه حمله مزبور منجر به تلفات سنگین شد و از طرفداران حزب نازی در آن استفاده به عمل آمد.
دست آخر اینكه، سیا موفق شد در میان عناصر مذهبی جبههملی نیز با افرادی ارتباط برقرار كند. در نوامبر سال ۱۹۵۱، كاردار سفارت انگلستان گزارش داد كه كاشانی پس از سنجیدن كامل جوانب اوضاع، هم با سفارت امریكا و هم با شاه ارتباط برقرار كرده است. وزارتخارجه انگلستان از منابع دیگر شنیده بود كه حزب زحمتكشان بقایی از امریكاییها وجوه مخفیانه دریافت میكرد. در هفته كودتا، سیا آنقدر پول خرج روحانیون [درباری] كرد كه اصطلاح “دلارهای بهبهانی” رواج یافت و قیمت ارز در بازار سیاه به یك سوم تنزل پیدا كرد.
سیا و MI-6 برای تدارك كودتا با یكدیگر همكاری نزدیك داشتند تا اراده شاه را تقویت نمایند. آنها نمایندگان بلندپایهای را به ملاقات وی میفرستادند تا به وی اطمینان دهند كه اجرای كودتا امكانپذیر است و دو كشور بهطور كامل از آن حمایت مینمایند. سرهنگ اخوی، رئیس سابق اطلاعات ارتش، فهرستی از افسران كلیدی مایل به شركت در كودتا را به شاه داد. خواهر قدرتمند وی، شاهزاده اشرف به اصرار آلن دالس از سوئیس به ایران بازگشت تا پیامهای لندن و واشنگتن برای شخص شاه را به سمع وی برساند. روزولت چندین نوبت بهطور مخفیانه وارد كاخ شد تا از طرف آیزنهاور شخصاً به شاه اطمینان بدهد. در همین راستا، ژنرال نورمن شوارتسكف كه از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۹ هدایت تیم مستشاران امریكایی در ژاندارمری ایران را به عهده داشت، در اوایل ماه آگوست به تهران برگشت تا به شاه بیشتر اطمینان بدهد. او همچنین از فرصت استفاده كرد و به ملاقات شاگردان خود رفت تا مطمئن شود كه آنها از توان خود برای تقویت كودتا استفاده میكنند.
اگرچه انگلیسیها و امریكاییها، تردیدهای شاه را به شخصیت هملتگونه وی نسبت میدادند، اما او برای تردید، دلایل موجه داشت. او میخواست نسبت به حمایت افسران اطمینان كامل حاصل نماید. او همچنین از امریكا تعهد میخواست كه پس از كودتا در حد وسیع به ایران كمك كند و همچنین قرارداد جدید نفت به گونهای بسته شود كه ظاهر آبرومندانهای داشته باشد. در سال ۱۹۴۹، پس از سوءقصد به جان شاه، او خود یك كودتای كوچك به راه انداخت [و با تشكیل مجلس موسسان] و با تغییر قانوناساسی و تحكیم امتیازات سلطنتی، بیشتر مخالفان را دستگیر نمود، اما پس از آن امریكاییها كمكهای خود را قطع نمودند و به انگلستان نیز قرارداد آزاردهنده الحاقی را پیشنهاد كردند. در نقشه كودتای آژاكس فقط از قول ارسال كمكهای كافی ازسوی امریكا صحبت شده بود، اما قرار بود انگلستان نیز تضمین كتبی بدهد كه در فضای حسننیت و انصاف، در كوتاهترین زمان درخصوص نفت با ایران به تفاهم برسد.
نكته آخر اینكه شاه اطمینان میخواست كه زاهدی خود در آینده به یك تهدید مبدل نشود. زاهدی پیشنهاد كرد كه استعفانامه خود را بدون قید تاریخ امضا نماید. شاه با دریافت این تضمینها، امضای خود را پای كودتا گذاشت اما با یك شرط مهم. او از امضای فرمان ملوكانه عزل مصدق از نخستوزیری خودداری نمود. او میخواست در صورت شكست كودتا، قادر به انكار نقش خود باشد. ویلبر مجبور شد امضای او را جعل كند، به عبارت دیگر، پوشش قانونی كودتا یك سند فاقد اعتبار قانونی بود.
كـودتـا
در ماههای منجر به كودتا، بریتانیا و ایالاتمتحده جنگ روانی خود را تشدید كردند و تلاش نمودند تا با تبلیغات خود دولت مصدق را از هر طریق ممكن، تضعیف نمایند. در میان اتهامات وارده به دولت مصدق میتوان به تمایلات كمونیستی، تهدید اسلام، ایجاد اغتشاش عمومی، قدرتدادن به سیاستمداران نادرست و هدایت عمدی كشور به سمت آشفتگی اقتصادی اشاره نمود. به گفته تایم، آیزنهاور اعلام نمود كه تا زمان حل اختلاف میان مصدق و انگلستان، امریكا مایل به خریدن نفت ایران و ارائه كمكهای اقتصادی به این كشور نیست. سفارت امریكا این اعلام نظر را بهعنوان یكی از ترفندهای شوك درمانی توصیف كرد. تلاش برای بیثباتكردن دولت محدود به فعالیتهای تبلیغاتی نبود. قبایل محلی بهطور مخفیانه اسلحه دریافت میكردند. از آن هم بیسروصداتر، یك گروه مسلح ـ متشكل از افسران بازنشسته وابسته به زاهدی و بقایی ـ ژنرال محمد افشارطوس، رئیس پلیس مصدق را ربودند. چند روز بعد، جنازه وی كه بهشدت شكنجه شده بود در اطراف تهران كشف گردید. این اقدام یك ضربه كاری به دولت بود و هشدار واضحی برای دیگر افسران بهحساب میآمد. در عین حال، وجود بیثباتی را به همگان القا مینمود و بالاخره اینكه شایعاتی به راه افتاد در این خصوص كه افراد بعدی فهرست چه كسانی هستند. هنگامیكه مصدق از حضور در انظار عمومی خودداری كرد و درعوض از منزل خود به اداره امور دولت پرداخت، رسانههای غربی ادعا كردند كه او دچار بیماری ترس و توهم شده است. یكی از یادداشتهای وزارت خارجه با بیانی ابهامآمیز عنوان مینمود: “این داستان جالبی است كه گفته شود كمونیستها قصد جان مصدق را كردهاند و میخواهند تقصیر آن را به گردن انگلستان بیندازند.”
در همین راستا، لنكرانی منزل یكی از روحانیون برجسته را بمبگذاری نمود و شبنامههایی را بهنام حزبتوده برای دیگران فرستاد كه نوید ظهور یك جمهوری نوین و بدون خدا را میداد. این كار برخی را به وحشت انداخت كه در میان آنها رهبران آینده جمهوری اسلامی نیز بودند. ویلبر همچنین در گزارش خود نوشته است كه مقالات مناسب ابتدا در روزنامههای غربی و سپس دوباره در روزنامههای ایرانی به چاپ میرسید. نشریاتی همچون نیوزویك جنجال به راه انداختند كه كشور در آستانه افتادن به دام كمونیستهاست. آنها ادعا كردند كه حزبتوده به جبههملی نفوذ پیدا كرده و اعضای كلیدی دولت یعنی فاطمی، عبدالعلی لطفی، وزیر دادگستری و دكتر مهدی آذر، وزیر آموزش و پرورش رابطان مخفی حزبتوده هستند؛ مصدق بهزودی با شوروی معامله خواهد كرد و اگر این اتفاق نیفتد، حزبتوده شورش مسلحانه به راه خواهد انداخت.
دولتهای امریكا و انگلستان میدانستند كه مصدق نسبت به شوروی به اندازه غرب بیاعتماد است. درواقع آنها اغلب از این بیطرفی مصدق ابراز نارضایتی مینمودند. آنها بهخوبی آگاه بودند كه طرفداران مصدق، ملیگرایان افراطی هستند (پس از كودتا تعدادی از آنها در ایالاتمتحده سكنا گزیدند.) آنها همچنین آگاه بودند كه اگرچه حزبتوده بزرگترین سازمان سیاسی ایران است، اصلاً در موقعیتی قرار ندارد كه بتواند قدرت را تصاحب كند. اگرچه حزبتوده ۲۰۰۰۰ عضو رسمی و ۱۱۰۰۰۰ طرفدار داشت، این تعداد درمقابل قبایل مسلح و ارتش ۱۲۹۰۰۰ نفری ایران تعداد قابل ملاحظهای بهشمار نمیآمد. علاوه بر آن، انگلیسیها و امریكاییها به اندازه كافی اطلاعات داخلی از حزب داشتند كه بدانند توده برنامهای برای به راه انداختن شورش مسلحانه ندارد. در آغاز بحران، هنگامی كه دولت ترومن تصور مینمود امكان مصالحه وجود دارد، آچسون بر خطر كمونیسم تأكید داشت و هشدار داد كه اگر به مصدق كمك نشود توده قدرت را بهدست خواهد گرفت. وزارتخارجه انگلستان به وی پاسخ دادكه توده یك تهدید واقعی نیست؛ اما در اوت ۱۹۵۳، هنگامیكه وزارت خارجه این ادعای دولت آیزنهاور را تكرار مینمود كه ممكن است توده قدرت را بهدست بگیرد، آچسون پاسخ میداد كه چنین خطری وجود ندارد.
آچسون به حد كافی صداقت داشت كه اعتراف كند مسئله حزب توده فقط یك پوشش برای مخفیكردن حقیقت بوده است. نقشه كودتا بسیار ساده بود. در نیمههایشب، سرهنگ نعمتالله نصیری فرمانده گارد سلطنتی كه ۷۰۰ نیرو در اختیار داشت میبایست یك خودروی زرهی، شش افسر و دو كامیون سرباز را با خود برمیداشت و در یك عملیات زنجیرهای، رئیس ستاد مشترك و وزرای اصلی كابینه را ـ كه بیشترشان در شمال تهران و نزدیك پادگان گارد منزل داشتند ـ دستگیر مینمود. آنگاه نصیری میبایست به اقامتگاه مصدق میرفت و فرمان شاه مبنی بر عزل مصدق را بهدست وی میداد. اگر مصدق از قبول فرمان خودداری میورزید، نصیری میبایست او را هم دستگیر میكرد. علاوه بر آن، یك گروه دیگر از سربازان گارد سلطنتی میبایست خطوط تلفن بازار را قطع میكردند و مراكز اصلی مخابرات و مقر مركزی ستاد مشترك را تصرف میكردند. در همین زمان، زاهدی در رأس یك گردان تانك به سمت ایستگاه رادیو میرفت و در آنجا فرمان شاه را مبنی بر انتخاب زاهدی به نخستوزیری قرائت میكرد. انتظار نمیرفت عملیات با مقاومت زیادی روبهرو گردد. محافظان مصدق فقط به سلاحهای سبك مجهز بودند. اگرچه فرماندهی این محافظان با سرهنگ علی دفتری، یك ملیگرای متعصب و برادرزاده مصدق بود، اما نظارت عالیه بر آنها در اختیار ژنرال محمد دفتری قرار داشت كه اگرچه با نخستوزیر نسبت خانوادگی داشت، اما بهطور پنهانی با سلطنتطلبان همكاری مینمود. علاوه بر آن، مك كلور و اخوی، پیش از آن حمایت بیشتر فرماندهان رستههای تانك خصوصاً در پادگان بزرگ سلطنتآباد در شمال تهران را جلب نموده بود. یك افسر بعدها نوشت كه در روزهای پیش از كودتا، مشاوران نظامی امریكایی و همچنین سرهنگ اخوی و سرهنگ فرزانگان از پادگانها بازدید كرده و به فرماندهان گفته بودند كه مصدق تنها مانع دستیابی به توافق مطلوب در زمینه نفت است. مطابق نقشه كودتا، طرفداران مصدق میبایست به هنگام بیدارشدن، خود را درمقابل یك عمل انجامشده مییافتند. انتظار میرفت كه طرفداران كاشانی در منزل بمانند. چون آیتالله بهبهانی از آیتاللهالعظمی بروجردی فتوای تازهای مبنی بر مقابله با كمونیسم دریافت كرده بود. در صورتی كه حزبتوده و اعضای باقیمانده جبههملی ـ حزب ایران، حزب ملت ایران و نیروی سوم ـ به خیابانها میآمدند، برنامهریزان كودتا اطمینان داشتند كه میتوانند آنها را سركوب نمایند. از میان پنج گردان مستقر در تهران، چهارتای آن ـ گردان اول و دوم كوهستان، اول زرهی و دوم زرهی ـ تحت فرماندهی مستقیم سلطنتطلبان قرار داشت. فقط یكی از آنها، یعنی گردان سوم كوهستان، تحت فرماندهی یكی از ملیگرایان یعنی سرهنگ عزتالله ممتاز بود. اما جانشین فرمانده همین گردان نیز جزو سلطنتطلبان محسوب میشد. پس از ژوئیه ۱۹۵۲، ژنرال ریاحی، رئیس ستاد مشترك، این پنج گردان را تماماً تحت فرماندهی ملیگرایان قرار داد كه بیشتر آنان مانند خود وی از طرفداران حزب ایران و فارغالتحصیل دانشگاههای نظامی فرانسوی بودند. اما بسیاری از فرماندهان عملیاتی همچنان سلطنتطلبهای آموزشدیده در امریكا و بریتانیا بودند. روزولت و همچنین شاه، از سوی سرهنگ اخوی و سرهنگ فرزانگان اطمینان یافته بودند كه اكثریت چهلنفر فرمانده عملیاتی در تهران حامی كودتا هستند. انتظار نمیرفت كه گردان سرهنگ ممتاز مقاومت چندانی از خود نشان دهد، چون فقط یك نیروی ذخیره پیاده نظام بود. در صورت مقاومت احتمالی این گردان، سلطنتطلبان روی قوای كمكی نیروهای تانك سرهنگ بختیار از كرمانشاه و سرهنگ ولیالله قرانی از رشت حساب میكردند. ویلبر با افتخار میگوید كه سیا برای خریدن این افسران حتی یك سنت هم خرج نكرد. برادران رشیدیان و برادران بسكو برای آنكه به كودتا ظاهری از حمایت مردمی ببخشند، مجبور بودند اعضای حزب سومكا، آریا و فدائیان اسلام، ورزشكاران باشگاه تاج و لوطیها و زورگیرهای محلههای فاسد را در بازار جمع كنند، اینها وظیفه داشتند به وزرای كابینه و همچنین دفاتر سازمانهای طرفدار مصدق حمله كنند. آنها میبایست در ایستگاه رادیو به كامیونهای حامل كشاورزان روستایی ملحق میشدند كه از املاك سیدضیا و ژنرال عرفا در خارج تهران به آن محل منتقل میگشتند. به عبارت دیگر، وظیفه اصلی این جماعت آن بود كه سروصدای كودتا را زیاد كنند.
نقشه در آخرین ساعات ۱۵ اوت به مرحله عمل درآمد. اما یكی از اعضای گارد سلطنتی كه طرفدار حزبتوده بود موضوع را به مصدق خبر داد و آنها نیز مصدق را در جریان گذاشتند. ریاحی، رئیس ستاد مشترك، نیروهای كمكی را از گردان سوم كوهستان به سرعت به اقامتگاه نخستوزیر اعزام كرد. هنگامی كه نصیری نیمههای شب به آنجا رسید، درحالیكه پیش از آن فاطمی و دو وزیر كابینه دیگر را دستگیر كرده بود، نهتنها با نگهبانهای همیشگی منزل مصدق، بلكه با نیروهای كمكی روبهرو شد. مصدق دستور داد نصیری بازداشت شود و درضمن فرمان شاه را نیز بهعنوان یك سند جعلی رد كرد. او معتقد بود شاه نمیتوانسته چنین سندی را امضا كند، چون طبق قانوناساسی، وی حق عزل و نصب نخستوزیران را ندارد.
بلافاصله پس از این رسوایی، ریاحی متهمان اصلی را بازداشت نمود: افسران گارد سلطنتی (كه ناآگاهانه شامل افرادی هم كه كودتا را لو دادند میشد)؛ پرون و بهبودی از كاخ سلطنتی، سرهنگ اخوی، بقایی و مكی از مجلس و ژنرال نادر باتمانقلیچ از اتحادیه افسران بازنشسته، اما همه آنها در زندانهای فاقد امنیت كافی بازداشت شدند. حتی به اخوی اجازه داده شد در بیمارستان اقامت كند، چون بهشدت مریض بود. با این حال، ریاحی توانست سه دستگاه تانك را در خارج ایستگاه رادیو مستقر كند و همچنین سه گروهان كامل از گردان سوم كوهستان و سه دستگاه تانك را نیز به منزل نخستوزیر منتقل نماید. این اقدامات باعث شد دولت به خطا احساس امنیت كند. شاه با شنیدن خبر این آبروریزی، با هواپیمای تكموتوره خود به بغداد فرار كرد. برنامهریزان كودتا در قبرس با ناامیدی همهچیز را رها نمودند.
اما در تهران، روزولت نقشه تازهای در سر میپروراند. او حتی تهدید كرد كه هركس صحبت از شكست كند او را میكشد. طبق نقشه جدید، چهار گروهان سلطنتطلب تهران میبایست كار بازداشت مخالفان و تصرف نقاط استراتژیك را انجام میدادند، درحالیكه نیروهای تقویتی تانك، حركت به سمت تهران را از كرمانشاه و رشت آغاز میكردند. اما برای آنكه چهار گروهان تهران بتوانند از انبارهای تحت محافظت شدید، مهمات كافی بهدست آورند و بدون هیچ مقاومتی به سمت اهداف خود حركت نمایند، ایده درخشانی به ذهن روزولت رسید: باید كاری كرد كه مصدق خود به نیروهایش دستور بدهد تا از اقدام خودداری كنند. ویلبر، روزولت و وودهاوس، این بخش مبتكرانه از كودتا را به سكوت برگزار میكنند تا نقش سفیر امریكا را در عملیات برجسته نكنند. نقشه جدید در ۱۹ اوت به مرحله عمل درآمد.
دو روز پیش یعنی در ۱۷ اوت، هندرسون درخواست كرده بود كه با مصدق ملاقات فوری داشته باشد. بلافاصله پس از تلاش نافرجام برای كودتا، او با یك هواپیمای نظامی ویژه به تهران بازگشت. او ۱۱ هفته از ایران غیبت داشت و بخشی از وقت خود را صرف هدایت كودتا از خارج نموده بود، اما دلیل دیگر غیبت وی این بود كه میخواست به هنگام سقوط دولت در زمان پیشبینی شده، از نظرها پنهان باشد. در فرودگاه، وی مورد استقبال پسر مصدق و یك دسته از محافظان نظامی قرار گرفت. پسر مصدق به آنجا رفته بود كه زمینه روابط با ایالاتمتحده را حفظ كند و هدف از اعزام محافظان نیز آن بود كه سفیر درمقابل هجوم جمعیت خشمگین كه به خیابانها ریخته و علیه شاه شعار میدادند محافظت شود. جمعیت ضمن دفاع از جمهوری، مجسمههای شاه را در نقاط مختلف تهران به زیر میكشید. اگرچه بیشتر این تظاهرات حركتهای خودجوش علیه كودتای نافرجام بود، اما برخی از آنها نیز توسط لنكرانی، رشیدیان و برادران بسكو سازماندهی شده بود. به گفته ویلبر، این جاسوسها دفتر حزب ملت ایران را به آتش كشیدند و مغازههای مركز و جنوب شهر را غارت نمودند و همه این كارها را به اسم حزبتوده انجام دادند.
ملاقات خصوصی هندرسون با مصدق در ساعات پایانی بعدازظهر ۱۸ اوت صورت گرفت. هندرسون خود متن خلاصه و گمراهكننده این مذاكره را نوشت و برای وزارت امورخارجه فرستاد. اما مشروح جلسه در مقاله بسیار مفید تایم به چاپ رسید. هندرسون صحبت خود را با اشاره به این مطلب آغاز كرد كه واشنگتن مطمئن نیست كه آیا مصدق همچنان نخستوزیر قانونی ایران است یا خیر. مصدق جواب داد كه طبق قانوناساسی، مجلس از اختیار انتخاب نخستوزیر برخوردار است و بنابراین، فرد منتخب همچنان نخستوزیر باقی خواهد ماند تا زمانیكه جلسه بعدی پارلمان تشكیل شود؛ او همچنین تأكید نمود كه انتخابات مجلس بعدی در آینده خیلی نزدیك برگزار خواهد گردید.
هندرسون در ادامه صحبت خود هشدار داد كه ایران نمیتواند از امریكا انتظار همدردی داشته باشد. درحالیكه جمعیت در خیابانها اموال امریكاییها را مورد تهدید قرار میدهد و فریاد میزند “یانكی، برو گمشو!” او تهدید نمود كه تمام امریكاییها ـ ازجمله پرسنل سفارتخانه و زنان و فرزندان آنها ـ را از ایران خارج مینماید، مگر آنكه برای ایجاد نظم و قانون، تدابیر قاطع و فوری اتخاذ گردد. این حرف مانند یك اولتیماتوم بود: اگر این اقدامات صورت نگیرد، ایالاتمتحده دیگر مصدق را بهعنوان رئیس دولت قانونی ایران به رسمیت نخواهد شناخت. برعكس، هندرسون عنوان نمود كه اگر اقدام لازم ازسوی دولت به عمل آید، ایالاتمتحده ارائه كمكهای بیشتر به ایران را مدنظر قرار میدهد. مصدق در حضور هندرسون به فرماندار نظامی تهران تلفن كرد و به او دستور داد كه برای پاكسازی خیابانها از قوای لازم استفاده بهعمل آورد. مجله تایم چنین اظهارنظر كرد كه “پس از این مذاكره، وقایع سرعت فراوان به خود گرفت” و “اشتباه مرگبار” مصدق این بود كه دست ارتش را بدینترتیب بازگذاشت. مصدق نهتنها تظاهرات خیابان را ممنوع اعلام كرد، بلكه برادرزاده خود، ژنرال دفتری را كه مخفیانه با عوامل كودتا همكاری میكرد به سمت رئیس پلیس و فرماندار نظامی تهران برگزید. جبهه ملی و حزبتوده كه مشتاق بودند یك جبهه واحد را تشكیل دهند از هواداران خود خواستند كه در خانههای خود باقی بمانند. سفارت امریكا به واشنگتن تلگراف زد كه مصدق خود دستور ورود ارتش به خیابانها را داده است. سفارت انگلستان طی بررسی پس از این حادثه، خاطرنشان ساخت كه دستور مصدق برای شكستن صف تظاهركنندگان یكی از تصمیماتی بود كه سقوط وی را نزدیك ساخت. به همین ترتیب، وزارت خارجه انگلستان به هنگام اظهارنظر درخصوص گزارش سانسورشده سفارت امریكا تأكید نمود كه لحظه حیاتی و سرنوشتساز در طول بحران زمانی فرارسید كه مصدق ارتش را به خیابانها فرستاد.
بدینترتیب، ۱۹ اوت با این وضعیت آغاز شد كه طرفداران مصدق از آمدن به خیابانها خودداری كردند، درحالیكه دستههای سلطنتطلب، پلیس و ژاندارمری با دریافت فرمان دولت مبنی بر ایجاد نظم به قلب شهر رفتند. از همه مهمتر آنكه هنگ اول زرهی به راحتی برای ۳۲ دستگاه تانك خود از پادگان سلطنتآباد سوخت و مهمات دریافت كرد. در عین حال، گردان سوم كوهستان كه طرفدار مصدق بود، در پادگان باقی ماند، زیرا مطمئن بود كه حركت دیگر نیروها به داخل شهر برای دفاع از دولت است. نیروهای سلطنتطلب به محض ورود به شهر نقشه اصلی كودتا را اجرا كردند. آنها مركز مخابرات و ایستگاه رادیو را به اشغال خود درآوردند؛ خطوط تلفن بازار و گردان سوم كوهستان را قطع كردند؛ سلطنتطلبان بازداشت شده را آزاد نمودند (اعضای گارد سلطنتی، رهبران دستههای اوباش و قاتلان افشارطوس)؛ و رئیس ستاد مشترك و چندتن از وزرای كابینه را بازداشت كردند.
در همین زمان، نیروهای نظامی یك دسته از اوباش را كه از جنوب تهران به راه افتاده بود و دفاتر پنج سازمان و هشت روزنامه را به آتش كشیده بود همراهی مینمودند. جای تعجب نیست كه خبرنگاران غربی گرفتارتر از آن بودند كه از این “نمایندگان واقعی مردم” عكس بگیرند. یكی از این خبرنگاران به صورت گذرا اشاره كرد كه تعداد جمعیت سلطنتطلبان ـ مسلح به چماق ـ در ابتدا ۵۰۰ نفر بود، ولی پس از حمایت سربازان، افراد پلیس و ژاندارمها تعداد آنان به ۳۰۰۰ نفر افزایش پیدا كرد. یك روزنامهنگار دیگر این وضعیت را پیشرفت مضحك نامید.
احتمالاً تعدادی از طرفداران كاشانی هم در این جماعت حضور داشتند؛ یك دیپلمات عراقی گزارش داد كه شاه یك روز پس از بازگشت پیروزمندانه خویش، اقدام بیسابقهای را انجام داد و كاشانی را به منزل خود دعوت نموده، برای همكاری در اعاده سلطنت از وی تشكر نمود. پرده آخر نمایش در بعدازظهر آن روز اجرا شد. یعنی هنگامیكه ۲۷ تانك شرمن محل سكونت مصدق را كه تحت حمایت نیروهای سرهنگ ممتاز و سه دستگاه تانك وی بود، محاصره كردند. نبرد آنها سه ساعت به طول انجامید و قسمت اعظم ساختمان تخریب شد. در جریان این محاصره، رهبران حزبتوده پیشنهاد كمك نمودند، اما مصدق از قبول آن خودداری نمود ـ یا بهدلیل آنكه از میزان توانایی واقعی آنها آگاهی داشت و یا بدان جهت كه هنوز به حرفهای هندرسون اعتقاد داشت ـ (او حتی در جریان محاكمه خود نیز ایالاتمتحده را مستقیماً متهم نساخت). شاید هم علت این رفتار مصدق آن بود كه طالب خشونت بیشتر نبود؛ آنها كه با وی در محاصره افتادند تعریف میكنند كه او حتی حاضر نشد از جبههملی كمك بخواهد. یكی از وزرا توضیح داد كه او میخواست به هر قیمتی كه شده از بروز جنگ داخلی اجتناب كند، چون این امر ممكن بود به تقسیم ایران میان انگلستان و شوروی بینجامد. به گفته خبرنگار نیویورك تایمز كه در تمام مدت كودتا در صحنه حضور داشت، میزان تلفات در زدوخورد بیرون منزل مصدق بالغ بر ۱۰۰ زخمی و ۳۰۰ تن كشته بود. (۲۰ اوت ۱۹۵۳). تایم هم آمار مشابهی را ارائه داد (۳۱ اوت ۱۹۵۳). اما آرنودو بورشگریس (Arnaud de Burchgrace) كه در آن زمان مخبر نیوزویك بود و بعدها سردبیر واشنگتن تایمز شد، یك هفته بعد به محل حادثه رسید و گزارش داد كه فقط ۶۳ نفر در شورش عمومی علیه مصدق كشته شدهاند، (۳۱ اوت ۱۹۵۳). به همین ترتیب، روزنامه كریستین ساینس مانیتور(Christian Science Monitor) ادعا نمود كه شورش مردمی، بهدلیل آن اتفاق افتاد كه شاه ایران فردی بود لیبرال، پیشرو و قهرمان اصلاحات، در حالیكه مصدق فردی بود پوچگرا، ضدخارجی و بهشدت معتقد به حكومت تودهای مردم.
بدیهی است اندك روزنامههای منتشر شده در تهران از ذكر آمار تلفات خودداری كردند و در عوض در این خصوص به داد سخن پرداختند كه مردم بازار، محلههای فقیر جنوب شهر و حتی مردم روستاها تا چه حد میهنپرستی از خود نشان دادند و با اشتیاق به مركز تهران سرازیر شدند تا عشق بیپایان خویش را نسبت به شاه نشان بدهند. هنوز گرد و غبار درگیریها فرو ننشسته بود كه آیزنهاور خطاب به مستمعین خود در كاخسفید اعلام نمود، ارتش میهنپرست به همراه مردم بهدلیل نفرتشان از كمونیسم و عشق به سلطنت به پیروزی رسیدند. (اسناد خارجشده از طبقهبندی كاخسفید،۱۹۷۸، كاخسفید، سند ۳۱۸). این سخنرانی وی، دیدگاه امریكا را خصوصاً برای محققان در طی ۳۰ سال بعد تعیین نمود. پیتر آوری (Peter Avery)، استاد زبان فارسی دانشگاه كمبریج ادعا كرد “موجی كه علیه مصدق بهپاخاست، ناشی از معایب خود وی بوده است ـ معایبی همچون توهمات، نزدیكی با حزبتوده، روشهای دیكتاتورمآبانه و البته ناتوانی در مصالحه با انگلستان”. جرج لنچووسكی (George Lenczowski)، استاد علوم سیاسی دانشگاه بركلی چنین استدلال نموده كه مردم غیرنظامی از جان گذشته، بدون كمك نیروهای خارجی، با نبرد قهرمانانه خود برای بیرون راندن نخستوزیر یاغی، استقلال كشور را نجات دادند. به همین ترتیب، كاتم ـ حتی پس از نارضایتی از سیا و شاه ـ بر این عقیده بود كه ۱۹ اوت بیشتر یك جنبش خودجوش مردمی بود كه هراس كشور از كمونیسم و نارضایتی آنها از مصدق را نشان میداد.
پس از كودتا
كودتا زمینهساز ملیزدایی از صنعت نفت بود. دولت جدید ایران پس از كودتا امتیاز نفت ایران را به كنسرسیومی از چند شركت بزرگ واگذار نمود. بهظاهر، شركت ملی نفت ایران همچنان تصدی امور نفت ایران را در دست داشت، اما درحقیقت، كنسرسیوم مزبور كنترل كامل مدیریت، پالایش، تولید و توزیع نفت را بهدست گرفت. ۴۰% سهام كنسرسیوم به شركت نفت ایران و انگلیس رسید كه نام خود را به بریتیش پترولیوم (British Petroleum- BP) تغییر داد، ۱۴% به شریك BP یعنی رویال شل تعلق پیدا كرد (بدینترتیب اكثریت سهام متعلق به انگلیسیها بود)؛ ۴۰% سهام از آنِ شركتهای امریكایی شد و ۶% نیز به شركت نفت دولتی فرانسه تعلق یافت. كنسرسیوم میبایست ۵۰% سود خود را به ایران میداد. به گفته كاردار جدید بریتانیا، فرمولی كه ایجاد شده بود، كنترل لازم را در اختیار كنسرسیوم قرار میداد. ایالاتمتحده برای شیرینتركردن معامله ۴۰ میلیون دلار كمك برای ایران صادر كرد. ۲۸ میلیون دلار از این كمك در ماه سپتامبر و ۵ میلیون دلار آن مخفیانه و درست در روز پس از كودتا به ایران تعدیل گردید.
این كودتا همچنین خاستگاه یك دوران سركوب سیاسی بود. بلافاصله پس از وقوع كودتا، نظامیان، مصدق و نزدیكترین دوستان وی در كابینه را به همراه ۱۲۰۰ تن از فعالان حزبتوده دستگیر نمودند.
تعداد دستگیرشدگان تا آگوست ۱۹۵۴ به ۴۰۰۰ تن رسید. تعداد زیاد افراد دستگیرشده عدهای را از این موضوع متعجب ساخت كه چرا حزبتوده از وقوع كودتا پیشگیری نكرده است. حقیقت آن است كه كل تعداد این افراد در مقایسه با افراد رسمی ارتش (بیش از ۱۵۰۰۰ نفر) و افراد وظیفه (بیش از ۵۱۰۰۰ نفر) ناچیز بود. نكته مهم آنكه بیشتر افراد بازداشت شده پزشك، مهندس، معلم و افسران پلیس، ژاندارمری و پیادهنظامهایی بودند كه در نقاط خارج از مراكز خدمت میكردند. فقط ۲۶ تن از این افراد جزو سواره نظام بوده، تنها دونفر از آنان در تهران، تانك در اختیار داشتند (یكی از آنها مشغول دفاع از منزل مصدق بود و دیگری در خارج ایستگاه رادیو به مقاومت در برابر كودتاچیان پرداخت.)
بهطوركلی، رفتار رژیم جدید ایران با جبههملی ملایم ولی با حزبتوده بسیار خشن بود. مصدق، بیشتر وزرای كابینه و افسران نظامی مورد اعتماد وی با احكام حبس درحدود سهسال مواجه شدند. محاكمه شدیداً سیاسی مصدق باعث دردسر زیادی برای رژیم شد؛ بهجای آنكه دادگاه نظامی او را محاكمه نماید، مصدق دادگاه را به محاكمه كشید. از میان وزرای مصدق، فقط دكترفاطمی اعدام شد. او پس از شكست كودتای اول، خواهان تشكیل جمهوری گردید و پس از كودتای ۲۸مرداد در یكی از مخفیگاههای زیرزمینی پنهان شد و از اتحاد میان توده و جبههملی دفاع كرد.
حزبتوده با رفتاری بهشدت خشونتآمیز روبهرو شد. بین سالهای ۱۹۵۳ و ۱۹۵۸ رژیم، ۱۱ تن از اعضای این حزب را زیر شكنجه به قتل رساند، ۳۱ نفر از آنها را اعدام كرد، ۵۲ نفر دیگر را به اعدام محكوم نمود (این احكام بعدها به حبس ابد كاهش یافت)، ۹۲ نفر را به حبس ابد با اعمال شاقه و ۱۰۰ نفر را نیز به حبس از ۱ تا ۱۵ سال محكوم ساخت.
براساس گزارش سفارتخانههای انگلستان و امریكا، اعدامهای نخست با سروصدای زیاد انجام شد، اما اعدامهای بعدی بهدلیل ترس از اعتراضات مردمی، شجاعت محكومان در مقابل مرگ، اكراه جوخههای آتش از تیراندازی مستقیم به طرف محكومین و تصور عموم مبنی بر اینكه ایالاتمتحده دولت ایران را به چنین كارهای وحشیانهای واداشته، در خفا صورت گرفت.
این تصور عمومی كاملاً درست بود. وزارت خارجه انگلستان توضیح داد كه شدت سركوب، ناشی از تمایل دولت ایران برای جلب نظر ایالاتمتحده است كه ایران انتظار زیادی برای كمك از آن كشور دارد. سفارت ایالاتمتحده در تحقیق گستردهای كه در مورد حزبتوده انجام داد چنین عنوان كرد كه فقط سركوب گسترده میتواند این حزب را در هم بشكند و تطمیع اجتماعی ـ اقتصادی اثر چندانی ندارد، چون بیشتر اعضای حزب افراد متخصص یا كارگران ماهر كارخانهها با حقوقی مناسب هستند. گزارش مزبور با این استدلال از سركوب دفاع كرد كه پای شكسته را باید تا زمان جوش خوردن شكستگی گچ گرفت و از حركات زیانبار آن جلوگیری كرد. گزارش مزبور در پایان با تلخی اضافه میكرد: “این عقیده كه كمونیسم از سركوب تغذیه میكند خود زاییده ذهن كمونیستهاست.”
در طرح اصلی عملیات آژاكس به این مطلب اشاره شده بود كه اگر عملیات شكست بخورد، برای امریكا آثار بسیار سنگینی دربرخواهد داشت؛ منظور از این آثار، قطع روابط دیپلماتیك و اخراج تمام امریكاییها از ایران بود. البته كودتا پیروز شد و چنین آثار زیانباری بهوقوع نپیوست، ولی اگر طراحان اصلی كودتا اكنون زنده بودند اذعان میكردند كه آثار بلندمدت كودتا برای امریكا فاجعهآمیز بوده است.
كودتا همان لكه ننگ انگلستان را بر دامن امریكا نشاند، یعنی شناختهشدن بهعنوان یك قدرت استعمارگر؛ تصویری كه موجب عدم اعتماد عمیق در روابط میان ایران و ایالاتمتحده گردید. این كودتا موجب شكلگیری یك نظام دیكتاتوری شد كه هر روز بیش از پیش محبوبیت خود را از دست میداد و دچار فساد میشد. كودتای ۲۸ مرداد میخی بود بر تابوت نظام سلطنتی، چرا كه آن را با قدرتهای استعماری پیوند زد. كودتا، ارتش ایران را دستنشانده شاه، سیا و MI-6 نشان داد؛ احزاب سكولار یعنی توده و جبههملی را متلاشی ساخت و راه را برای ظهور مخالفان مذهبی به رهبری [آیتالله] خمینی باز كرد. مصدق بیطرف جای خود را به [آیتالله]خمینی مذهبی داد. جنبش مصدق نتوانست رهایی ملی را به همراه بیاورد، اما سالها بعد این رهایی در قالب جنبش [آیتالله]خمینی ظاهر شد. نقش كودتا بر فرهنگ ایران نیز عمیق بود، ملت ایران دچار این توهم شد كه دست بیگانگان همواره امور ایران را اداره میكند؛ و به این اعتقاد رسید كه تنها راه جلوگیری از تكرار كودتای ۱۹۵۳ توسل به زور است. بهطور خلاصه، كودتا ضربه سختی به لیبرالیسم و همچنین به سوسیالیسم و ملیگرایی سكولار وارد ساخت. در سال ۱۹۸۱، در چهاردهمین سالگرد وفات مصدق، [آیتالله] علیخامنهای كه اكنون رهبر ایران است، اعلام كرد: “ما مثل آلنده (و مصدق) لیبرال نیستیم كه سیا بتواند ما را سرنگون كند.” این نگرش همچنان بر ایران امروز سایه افكنده است.
یادداشتها:
٭مایلم از كنگره نیروهای مختصص (Professional Staff Congress) و دانشگاه شهر نیویورك بهخاطر اجازه سفری كه در سال ۱۹۸۲ برای رفتن به لندن و تحقیق در مورد بحران نفت ایران در سالهای ۵۳ ـ ۱۹۵۱ برای من دریافت كردند تشكر كنم. همچنین باید از اریك هوگلاند (Eric Hugland) برای نظراتش و از حمید احمدی، هدایتالله متین دفتری و سینا سعیدی بهخاطر مطالبی كه در اختیارم گذاشتند تشكر نمایم.
٭برای بحث در مورد اسناد سیا نگاه كنید به مقاله تی.واینر (T.Weiner) باعنوان “سیا در بیان حقایق سالهای اول جنگ سرد، كند است.” در نیویورك تایمز، ۸ آوریل ۱۹۹۶؛ “سیا مدارك كودتای ۱۹۵۳ ایران را نابود كرده است”، در نیویورك تایمز ۲۹ می ۱۹۹۷؛ “سیا به قول خود عمل نكرد و گشودن پروندههای جنگ سرد را به تعویق انداخت.” در نیویورك تایمز ۱۵ ژوئیه ۱۹۹۸؛ مقاله كیمبال (Kimbal) باعنوان “طبقهبندی شده!” در نشریه Perspections ، فوریه ۱۹۹۷، صفحات ۱۰ـ۹ و ۲۳ـ۲۲.
٭در طول جنگ سرد، وزارت خارجه انگلستان دولت ایران را قانع كرد كه پروفسور الول ساتن (Elwell – Sutton) را به ایران راه ندهد، چون وی “ضدانگلیسی، ضداستعمار و ضدشاه” است. اندكی پس از كودتا، الول ساتن كتاب “نفت ایران” را نوشت كه از معدود كتابهایی بود كه مصدق را میستود. هیچ دانشگاه و روزنامه تجاری در انگلستان به این كتاب اشاره نكرد. ناشر كتاب (Lowrence and Wishart) بود. [این كتاب توسط دكتررضا رئیس طوسی، باعنوان “نفت ایران” ترجمه شده است.]
٭ بهعنوان یك تحلیل عالی از نحوه تصویركردن مصدق توسط رسانههای امریكا مراجعه كنید به كتاب دورمان (W.Dorman) و فرهنگ (M.Farhang)، ۱۹۸۷.
٭ درسال ۱۹۵۱، ۱۵۰۰ تانكر در جهان وجود داشت: ۳۹۵ فروند آن امریكایی، ۲۱۴ فروند نروژی و ۱۵۵ فروند آن پانامایی بود و تقریباً همگی در مالكیت شركتهای بزرگ نفتی قرار داشت. فقط ۱۰ فروند نفتكش در اختیار شوروی و كشورهای اروپای شرقی بود. در یادداشت سیا، ویلبر مینویسد كه به گفته سرهنگ نصیری، شاه فرمان را به اصرار ملكه ثریا امضا كرد، اما اضافه میكند “این مطلب را نمیتوان تأیید كرد.” در مكالمهای با من در سال ۱۹۶۹، ویلبر این عقیده را در ذهن من بهوجود آورد كه خودش امضای شاه را جعل كرده است. این موضوع شاید علت تأخیر دو روزه تلاش اول برای كودتا را توضیح بدهد. روزولت ادعا میكند كه دلیل تأخیر، بیكفایتی ایرانیها و مشكلات داخلی كاخ سلطنتی برای امضای فرمان بود. اما علت میتوانست آن باشد كه فرمان برای امضا توسط ویلبر با هواپیما به قبرس فرستاده شد. پس از غارت منزل مصدق، فرمان مفقود شد.
٭ دو تن از اعضای حزبتوده عضو گارد سلطنتی بودند؛ ستوان عبدالصمد خیرخواه و ستوان مهدی همایونی. برای بررسی نقش احتمالی این دو در جلوگیری از موفقیت كودتا نگاه كنید به كتابهای جوانشیر (۱۹۸۷، صص ۷۹ـ۲۷۸)؛ كیانوری (۱۹۹۲، صص ۶۶ـ۲۶۴)؛ امیر خسروی (۱۹۹۶، صص ۲۷ـ۵۲۶)؛ خسرو پناه (۱۹۹۸، صص ۷۳ـ۲۴۱).
٭فقط شخص هندرسون میتوانست محتوای مكالمات خود با مصدق را فاش كند. او در گزارش رسمی خود به واشنگتن، موضوع دادن اولتیماتوم را چندان برجسته نكرده است. نگاه كنید به “مصاحبه سفیر امریكا با مصدق” در سند “F.O۳۷۱/Persia ۱۹۵۳/۱۰۴۵۷۰” یادداشتهای خصوصی هندرسون موید گزارش غیررسمی و مفصلتری است كه در تایم به چاپ رسید.
٭در مورد شواهد پیشنهاد كمك حزبتوده به مصدق، نگاه كنید به: F.O371/Persia ۱۹۵۷ ۱۲?۰۷۵؛ داورپناه ۱۹۷۹، كیانوری ۱۹۹۲، صص ۷۹ـ۲۷۶.
توضیح: متن اصلی به همراه دهها منبع و مأخذ این مقاله تحقیقی در دفتر نشریه و همچنین در سایت اینترنتی www.meisami.com موجود است.