● از روی عادت، ما اغلب تمایل داریم از عبارت «جنبش جهانی کمونیستی» استفاده کنیم. با این وصف، امروز نمیتوان از پدیدهای صحبت کرد که درخور برچسب جنبش جهانی کمونیستی باشد.
● هنوز نمیتوانیم از یک جنبش صحبت کنیم. زیرا یک جنبش، با وجود تمام تضادهای درونی آن، دارای یک خط سیر است. روشن است که امروز احزاب کمونیست خط سیر مشترکی را که ما از یک جنبش انتظار خواهیم داشت ندارند.
● مبارزه برای دموکراسی یا صلح، و قرار داشتن در خط مقدم این مبارزه نمیتواند جایگزین رسالت تاریخی احزاب کمونیست شود. به همین ترتیب، در حالی که مبارزه با امپریالیسم آمریکا یک وظیفه ضروری برای احزاب کمونیست است، این مبارزه برای آنها یک ویژگی متمایزکننده نیست.
● اگر انترناسیونال کمونیستی بتواند صرفاً به سیاستهای «جبهه مردمی» تقلیل داده شود، بدرستی میتوانیم بگوییم که در بستر تاریخی، جنبش جهانی کمونیستی از دهه ۱۹۳۰ در حال افول بود.
● پس از سال ۱۹۹۱، نه حزب کمونیست اتحاد شوروی که بسیاری از احزاب، اگر نگوییم همه، را نزدیک به خود نگه میداشت وجود داشت، نه یک محوری که احزاب کمونیست بر حول آن خود را تنظیم کنند. و نهایتاً، این دیدگاه که احزاب کمونیست عملاً به مراجع نظری و سیاسی نیازی ندارند، شروع به جا افتادن کرد.
● در تحلیل نهایی، روند انقلابی جهانی یک کل است، و اینکه هر حزب که خود را کمونیست میداند، چگونه با آن روند مرتبط است، به همه بازیگران دیگری که بخشی از آن روند هستند مربوط میشود.
● آنچه ما به آن نیاز داریم این است: ایجاد شفافیت درباره نقاط مرجع تئوریک و سیاسی که هر حزب کمونیست از آن نقاط عمل میکند. بیمعنی است که اینرا مشکل داخلی هر حزب تلقی کنیم. کُنش متقابل یکی از مهمترین امتیازات یک جنبش جهانی مانند مارکسیسم است.
● همه ما باید دلمشغول این باشیم که چرا دوگانگی «مسائل داخلی» و «روابط بینالملل» به یک کُنج امن، که در تاریخ طولانی ۱۷۰ ساله ما هرگز وجود نداشته مبدل شده است.
● برای کسانی که شاهد فروپاشی غمانگیز اتحاد شوروی بودند، هیچ موضوعی برای کنار گذاشتن وجود ندارد. برای ما، این ایده که بحث درباره موضوعات مشخصی، ارزشهایی که ما را به گذشته خود ما پیوند میدهد تهدید میکند، بی اساس است. آنچه واقعاً ارزشهای ما را تهدید میکند، عدم مرجع امروز است.
● در ارزیابی از یک حزب کمونیست ما به برنامه، ایدئولوژی، وضعیت تشکیلاتی، اقدامات، نفوذ آن در جامعه، عملکرد انتخاباتی، نشریات و معیارهای کادری آن توجه میکنیم. برخی از اینها صرفاً کیفی است، اما برخی دیگر را میتوان به صورت کمی اندازهگیری کرد. با این حال، ترجیحات ایدئولوژیک آن به کنار، ما فقط میتوانیم با پرسیدن اینکه تأثیر گذار است یا نه، درباره یک حزب سیاسی قضاوت نماییم.
● در این بستر، روشن است که تمایز «حزب بزرگ – حزب کوچک» یک معیار «انقلابی» نیست. در حالت خاص، ارزیابی بزرگی یک حزب عمدتاً بر اساس نتایج انتخاباتی بیمعنی است.
● امروز، هر کمونیستی که در هر کشوری زندگی میکند حق، و وظیفه دارد که از واکنش یک حزب کمونیست دیگر نسبت به تحولات آن کشور سؤال کند، و درباره آن اظهار نظر نماید.
● برای یک حزب کمونیست تحت هر شرایطی که عمل میکند، هر امکاناتی که دارد، همیشه ممکن است که بیشتر، بهتر و انقلابیتر از پیش عمل کند. بنابراین، اصول احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی نباید رویکردهای انتقادی را نفی کند، و احزاب کمونیست نباید در کُنج امنی که در آن بحال خودشان هستند، باقی بمانند.
● جا دارد به وضعیت احزاب کمونیستی که امروز در قدرت هستند پرداخته شود. آیا لازم است این احزاب، با توجه به گستردگی فوقالذکر، جایگاه ویژهای در میان احزاب کمونیست جهان داشته باشند؟ ما میدانیم که برخی از احزابی که در کشورهای سرمایهداری مبارزه میکنند، بر این عقیده هستند. در برخی نشستهای بینالمللی یا دوجانبه، به پیشنهادهایی برمیخوریم که از قرار دادن احزاب کمونیست حاکم در خط مقدم و داشتن یک نقش تعیینکننده، یا حداقل نظارتی، حمایت میکنند.
● اتحاد شوروی، حداقل تا مقطعی، سعی میکرد موجودیت خود و سیاست خارجی خود را حتا در سختترین لحظات، با روند انقلابی جهانی پیوند بزند. احزاب کمونیستی که امروز در قدرت هستند، آشکارا چنین موضعگیری ندارند.
● علاوه بر این، در توازن پیچیده نیروهای امروز، آشکار است که در دستورکار احزاب کمونیست در قدرت، احزاب کمونیست دیگر یک اولویت بشمار نمیآیند. این به تنهایی پیشنهاداتی را که احزاب کمونیست حاکم باید نقش ویژهتری ایفاء نمایند زیر سؤال میبرد.
● نتیجه جلوتر قرار گرفتن احزاب کمونیست حاکم امروز در نشستهای بینالمللی و در روابط بین احزاب کمونیست این خواهد بود که احزاب کمونیست شروع به تحلیل مبارزات طبقاتی از منظر ژئواستراتژیک خواهند کرد. اگر احزاب کمونیست بخواهند خود را در روند انقلابی جهانی قرار دهند، رویکرد ژئواستراتژیک خطرناکترین انتخاب خواهد بود.
● ژئواستراتژی در بهترین حالت میتواند یک عنصر تحلیلی مکمل برای مارکسیسم باشد. درست نیست که جهانبینی را که در آن مفاهیمی مانند امپریالیسم، دولت، انقلاب و مبارزه طبقاتی نقش محوری ایفا میکنند، با جنگ قدرت که هر زمان میتواند این مفاهیم را بیارزش کند، جایگزین نماییم.
● رئال پولتیک (واقعگرایی سیاسی) بی حدوحصرِ رایج، که نتیجه اجتنابناپذیر تفکر ژئواستراتژیک است، ممکن است برخی از استراتژیستها، روشنفکران و سیاستمداران را به هیجان آورد، اما بمثابه کانون جذب تودههای زحمتکش عمل نمیکند.
● ما بیشتر و بیشتر توصیف وظایفی مانند «عقب راندن امپریالیسم آمریکا» و «دفع خطر فاشیسم و جنگ» را میشنویم. روشن است که نمیتوان از این وظایف غافل شد. اما، این تعاریف از وظایف میتوانند نهایتاً به دفاع از ابتکارات و حرکتهای سیاست خارجی این یا آن کشور مبدل شوند.
تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: شبکه همبستگی (SolidNet)
نویسنده: کمال اوکویان، دبیرکل حزب کمونیست ترکیه
۳ فوریه ۲۰۲۳
فکر کردن با صدای بلند دربارۀ «جنبش جهانی کمونیستی»
از روی عادت، ما اغلب تمایل داریم از عبارت «جنبش جهانی کمونیستی» استفاده کنیم. با این وصف، امروز نمیتوان از پدیدهای صحبت کرد که درخور برچسب جنبش جهانی کمونیستی باشد.
کمونیستها تقریباً در همه کشورهای جهان وجود دارند؛ در بسیاری از کشورها احزاب یا تشکلهایی با نام کمونیست فعال میباشند. برخی از آنها در کشورهای خود کاملاً تأثیر گذارند، برخی در قدرت هستند. حتا میتوان گفت که احزاب کمونیست امروز از سال ۱۹۱۹، زمانی که انترناسیونال کمونیستی تأسیس شد، و در چند سال پس از آن، تأثیر گستردهتری دارند.
اما هنوز نمیتوانیم از یک جنبش صحبت کنیم.
زیرا یک جنبش، با وجود تمام تضادهای درونی آن، دارای یک خط سیر است. روشن است که امروز احزاب کمونیست خط سیر مشترکی را که ما از یک جنبش انتظار خواهیم داشت ندارند.
پس باید به این پرسش پاسخ دهیم: آیا امروز برای کمونیستها امکانپذیر است که به یک جنبش جهانی مبدل شوند؟
«حزب کمونیست» میتواند با اراده و عزم خود برای هدایت بشریت به یک جامعه عاری از طبقات و استثمار تعریف شود. کلیتی را، که با حفظ اصالت و غنای اجزای خود، این اراده و عزم را در کل تار و پود خویش مشخص نکند، نمیتوان به یک «جنبش جهانی کمونیستی» مبدل نمود.
اینرا نباید بمثابه یک انتقاد یا جدل، بلکه بمثابه یک ارزیابی عینی از وضعیت تلقی کرد.
مبارزه برای دموکراسی یا صلح، و قرار داشتن در خط مقدم این مبارزه نمیتواند جایگزین رسالت تاریخی احزاب کمونیست شود. به همین ترتیب، در حالی که مبارزه با امپریالیسم آمریکا یک وظیفه ضروری برای احزاب کمونیست است، این مبارزه برای آنها یک ویژگی متمایزکننده نیست.
برای درک بهتر منظورمان، ما میتوانیم از شهادت تاریخ بهره ببریم.
ما میدانیم که بین سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۴۵، جنبش جهانی کمونیستی عمدتاً بر مبارزه علیه فاشیسم متمرکز بود، در حالیکه دیگر مأموریتها و اهداف آن به بوته فراموشی سپرده شد. اما ما هنوز از اصطلاح «جنبش جهانی کمونیستی» برای آن دوره استفاده می کنیم. در توضیح این با وجود اتحاد شوروی، آنچه نباید فراموش کنیم این فاکت است که حتا در این دوره نیز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی چشمانداز محوری «مبارزه برای یک جهان عاری از طبقات و استثمار» را حفظ کرد، و با وجود برخی اشتباهات، آنها تلاشهای خود را به نام استفاده از فرصتهای به وجود آمده برای جهش به پیش در روند انقلابی جهانی حفظ کردند.
اگر انترناسیونال کمونیستی بتواند صرفاً به سیاستهای «جبهه مردمی» تقلیل داده شود، بدرستی میتوانیم بگوییم که در بستر تاریخی، جنبش جهانی کمونیستی از دهه ۱۹۳۰ در حال افول بود.
باید روشن شود که این رویکرد هیچ ربطی به بیارزش کردن مبارزه با فاشیسم یا دیگر وظایف مشابه ندارد. این فقط برای یادآوری این نکته است که تعریف «جنبش جهانی کمونیستی» نیازمند یک خط سیر مشترک در راستای رسالت تاریخی کمونیسم است.
در واقع، آنچه ما باید روی آن تمرکز نماییم این است که چگونه به لحظهای برسیم که در آن این مأموریت تاریخی دوباره به منصه ظهور برسد، و به مرکز ثقلی تبدیل شود که هر یک از احزاب کمونیست را با مسیرها و دستورکارهای متفاوت تحت تأثیر قرار داده و به آنها شکل بدهد.
بدیهی است که برای رسیدن کمونیسم به چنین سطحی از نفوذ و گرانش در عرصه جهانی، قطعاً شرایط عینی وجود دارد. اما، این اشتباه فاحشی خواهد بود که جهش جنبش کمونیستی را به یک مقطع مساعد که در یک لحظه نامعلوم ظاهر خواهد شد نسبت بدهیم، به ویژه در زمان ما که سرمایهداری در تک تک کشورها با بنبست اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک غیرقابل عبور رویارو است. تحت شرایطی که حاکمیت سرمایه از یک بحران به بحران دیگری در حال نزول است و نمیتواند هیچ امیدی، حتا امیدهای واهی، به بشریت بدهد، باید روشن باشد که کمونیستها به جای شکایت از این شرایط، تحلیل عامل ذهنی را در اولویت قرار دهند.
چند دهه پس از نگارش مانیفست حزب کمونیست با عبارتی بینظیر، روند انقلابی جهانی، برای مبارزات دشوار پیش رو، مراجع تئوریک و سیاسی لازم را داشت. واگرایی و همگرایی همیشه مرجع میخواهند. در آغاز قرن بیستم، مارکسیسم به مرجع اصلی جنبش طبقه کارگر مبدل شد و بر رقیب خود، آنارشیسم، فائق آمد. اما، دیری نپایید که جنبش مارکسیستی از هم پاشید. این انشعابی بود که حتا کسانی که استدلال میکردند «وحدت» در هر حال چیز خوبی است، آنرا اجتنابناپذیر و ضروری میدانستند. مارکسیستها تقریباً دو مسیر متفاوت، انقلابی و رفرمیستی، را پیش گرفته بودند.
با گذشت زمان مشخص شد که هیچ تفسیر رفرمیستی از مارکسیسم وجود ندارد. سوسیال دموکراسی صفوف انقلابی را رها کرد، بدترین خیانت در تاریخ خود را به طبقه کارگر وارد نمود.
این همچنین به معنای آغاز دورهای بود که در آن انقلابیون جهان که اکنون نام «کمونیست» را ترجیح میدادند، مراجع خود را تجدید و تقویت نمودند. بیست و یک شرط برای پیوستن به انترناسیونال کمونیستی که در ۱۹۱۹ تأسیس شد، به خوبی میتواند بمثابه دقیقترین بیان این مراجع تلقی شود.
از سال ۱۹۲۴، زمانیکه موج انقلابی در جهان عقبنشینی کرد، فرسایش مشخصی در این مراجع تئوریک و سیاسی اجتنابناپذیر شد. فاشیسم آلمان و بعداً جنگ جهانی دوم به این فرسایش سرعت بخشیدند.
در واقع، دوره بین سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۴۵، بر خلاف فلسفه تأسیس کمینترن، هر یک از احزاب کمونیست جوان را با واقعیتهای خاص خود روبهرو نمود، و علاوه بر آن، از نظر منافع کلی روند انقلابی جهانی، مسئولیتهای متفاوتی را به هر یک از آنها تحمیل کرد.
علیرغم همه اینها، وجود انقلاب اکتبر و گرانبهاترین پیامد آن، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، و همچنین اراده برای ساختمان سوسیالیسم در آن سالها، که با گذار به اقتصاد برنامهریزی شده، صنعتی کردن و اشتراکی کردن در کشاورزی تقویت شد، یک چهارچوب تاریخی بسیار ارزشمند برای احزاب کمونیست فراهم نمود. این اراده نه تنها از انحرافات جلوگیری میکرد، بلکه بمثابه بستری لازم برای جهش به پیش نیز عمل مینمود. شکست فاشیسم و تقویت سوسیالیسم پس از جنگ جهانی دوم اینرا تقویت کرد.
با این حال، جنبش جهانی کمونیستی با مشکلات داخلی بسیار جدی روبهرو بود که کلیتی را که میتوانست به برکت اعتبار اتحاد شوروی حفظ شود، تضعیف میکرد.
مراجع نقصان یافتند، و «مارکسیسم رفرمیست» که از برخی جهات گمان میرفت کنار گذاشته شده بود، دوباره خود را مطرح کرد.
سخنرانی خروشچف، دبیرکل وقت حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، در پایان کنگره بیستم در سال ۱۹۵۶، آخرین رشتههای لنگر انداختن جنبش جهانی کمونیستی در بندرگاههای امن را قطع کرد و مهمتر از آن، خوشبینی را که از سال ۱۹۱۷ حاکم بود در هم شکست.
جالب اینکه سخنرانی پر از تحریف خروشچف به یک مناظره سالم، و به یک انشعاب براساس آن در جنبش جهانی کمونیستی نیانجامید.
اما، از جنبش کمونیستی انتظار میرفت که اصول ۱۹۱۹ را حفظ کند و به روز نماید و خود را به مارجع تئوریک و سیاسی مستحکمتر گره بزند. بجای آن، آنچه پدیدار شد، پراکندگی بود که در آن تعداد زیادی از احزاب بدون زمینه مشترک، به شیوه خاص خود با اتحاد شوروی، که به عنوان مهمترین دستاورد انقلاب جهانی باقی مانده بود، روابط تکی خود را داشتند.
درگیری بین جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز، که به یک انشعاب خشونتآمیز ختم شد، به یک تقسیم سالم نیانجامید. در دوره پس از این انشعاب، شکاف بین احزابی که روابط نزدیک با حزب کمونیست اتحاد شوروی را حفظ کردند، همچنان افزایش یافت. در حالیکه برخی از احزاب حاکم در جمهوریهای خلق در اروپای شرقی و مرکزی سعی کردند بر کاستیهای خود در دوره بین سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۹ با آمیختگی ایدئولوژیک (ideological hybridization) فائق آیند، توازن درونی نیروها در جنبش جهانی کمونیستی حتا پیچیدهتر شد. اما مشکل بسیار بزرگتر بود. برای مثال، دوستی با اتحاد شوروی تقریباً تنها وجه اشتراک بین حزب کمونیست کوبا – که در دهه ۱۹۶۰ پویایی جدیدی را برای جنبش کمونیستی نه تنها در جزیره کوچکی که در آن به قدرت رسید، بلکه در سراسر آمریکای لاتین و جهان به ارمغان آورد- و برخی احزاب دیگر بود که صورت خود را به سمت اُرو-کمونیسم برگرداندند. در نهایت، تا زمان انحلال اتحاد شوروی، هیچ مناظره یا انشعابی که جنبش جهانی کمونیستی را به جلو سوق دهد، محقق نشد.
پس از سال ۱۹۹۱، نه حزب کمونیست اتحاد شوروی که بسیاری از احزاب، اگر نگوییم همه، را نزدیک به خود نگه میداشت وجود داشت، نه یک محوری که احزاب کمونیست بر حول آن خود را تنظیم کنند.
با تلاشهای بسیار هدفمند برخی احزاب، بهویژه حزب کمونیست یونان، گردآوردن هر آنچه در اسم از کمونیسم باقی مانده بود، به یک وظیفه اولویتدار تبدیل شد. احزاب کمونیست و کارگری ۲۲ بار تشکیل جلسه دادند. این در خود بسیار مهم بوده است. اما، این دوره به جنبش کمونیستی کمک نکرد تا مراجع خود را بشیوهای که نیاز داشت بازسازی کند.
و نهایتاً، این دیدگاه که احزاب کمونیست عملاً به مراجع نظری و سیاسی نیازی ندارند، شروع به جا افتادن کرد.
امروز، ما یک سازوکار عملی برای بررسی تفاوتهای اساسی که بتوان نه فقط زمانی که به احزاب عضو «سالیدنت» (SolidNet) شرکتکننده در «نشستهای جهانی احزاب کمونیست و کارگری» نگاه میکنیم، بلکه برای همه احزابی که خود را کمونیست میدانند، نداریم.
اشتباه بزرگی خواهد بود که این عدم ارتباط را با پنهان شدن در پشت اصل عدم مداخله در امور داخلی، با وجود اینکه اصلی است که ما فکر میکنیم باید در دوره پیش رو اکیداً حفظ شود، توجیه کرد.
در تحلیل نهایی، روند انقلابی جهانی یک کل است، و اینکه هر حزب که خود را کمونیست میداند، چگونه با آن روند مرتبط است، به همه بازیگران دیگری که بخشی از آن روند هستند مربوط میشود.
این مقاله را میتوان یک روش متواضع فکر کردن با صدای بلند درباره شکلهای گوناگونی که روابط بین احزاب کمونیست در شرایط مشخص باید داشته باشند در نظر گرفت.
شایسته است در این لحظه بر آنچه که در پایان میتوانیم بگوییم تأکید کنیم. علیرغم اختلافات غیرقابل انکار و گسترده در میان احزاب کمونیست امروز، هیچ بستری برای یک تقسیم یا انشعاب سالم وجود ندارد.
ما باید یک مناظره، یک مناظره واقعاً جسورانه را سازماندهی کنیم.
این نباید بمثابه یک درخواست از احزاب کمونیست برای درگیر شدن در یک مجادله ایدئولوژیک در درون و بین خودشان درک شود. دامنه پوسیدگی سرمایهداری احزاب کمونیست را با این وظیفه روبهرو میکند که هر چه زودتر یک گزینه واقعی را ایجاد نمایند. در این لحظه، ما نمیتوانیم خود را با یک مناظره آکادمیک و نظری محدود کنیم.
آنچه ما به آن نیاز داریم این است: ایجاد شفافیت درباره نقاط مرجع تئوریک و سیاسی که هر حزب کمونیست از آن نقاط عمل میکند. بیمعنی است که اینرا مشکل داخلی هر حزب تلقی کنیم. کُنش متقابل یکی از مهمترین امتیازات یک جنبش جهانی مانند مارکسیسم است.
متأسفانه ما در دوره سالمی بسر نمیبریم که احزاب کمونیست به یکدیگر گوش بدهند و یکدیگر را درک کنند.
آنچه ما نیاز داریم این است که هر حزب به ایجاد بسترهای واقعی برای گفتوگو بدون برچسب زدن به هر حزب دیگر کمک کند.
حتا اگر فاکتهای کافی برای برچسبزدن به یک حزب وجود داشته باشد، نیاز به خودداری از انجام این یک موضوع ادب سیاسی نیست، بلکه کاملاً با شرایط مشخص امروز مرتبط است.
روندی که در آن احزاب کمونیست نقاط مرجع خود را از دست دادند تقریباً بیش از ۷۰ سال طول کشیده است. مشکل آنقدر عمیق است که نمیتوان با تلاشهای زودهنگام برای انشعاب یا جدایی از آن عبور کرد.
بدون تردید، احزابی که مواضع مشابهی دارند یا آنهایی که به فکر ایجاد مشارکت استراتژیک هستند، میتوانند و باید برای تقویت این، پلاتفرمهای دوجانبه، چندجانبه، منطقهای یا بینالمللی را تشکیل دهند. اما واقعیت این است که سهم آنها در شکلگیری این نقاط مرجع محدود خواهد بود.
سازماندهی یک بحث سالم مستلزم دوری از توسل به صفتهایی مانند رفرمیست، سکتاریست، ماجراجو یا آپورتونیست است. همانطور که در بالا گفته شد، در اینجا ادب سیاسی عامل تعیینکننده نیست. در واقع، در گذشته، صفتهای بسیار خشنتر و دردآورتر بوسیله مارکسیستها بکار گرفته شده است. اما هر یک از این درگیریها پیشین بر سر نقاط مرجعی رشد کرد که تصور میرفت وجود دارند و در میان آنها مشترک بود.
من فکر میکنم اینجا نقطهای است که باید آنچه را که از کلمه «مرجع» («Reference») درک میکنیم، روشن نماییم.
ما درباره نقاط عزیمت تاریخی، تئوریک و اخلاقی صحبت میکنیم که در بطن مارکسیسم شکوفا شدهاند و مورد تأیید بینالمللی قرار گرفتهاند.
برای مثال، پیش از آنکه انترناسیونال دوم به ننگ ۱۹۱۴ آلوده شود، مخالفت قاطعانه با جنگ امپریالیستی یک موضع اصولی بود که به اتفاق آرا مورد تایید قرار گرفت. این اصل نتیجه عمل مارکسیسم بر اساس مرجعهای مشترک بود، گرچه اختلافات بر سر موضوع تا آن زمان هنوز کاملاً متبلور نشده بود.
اصل معروف دیگر، عدم شرکت در دولتهای بورژوایی، نیز از همین مراجع سرچشمه میگرفت.
این مثالها را میتوان چند برابر کرد. آنچه ما باید در نظر داشته باشیم این است که آنچه در ریشه درگیریها و تقسیمات در میان مارکسیستها در ربع اول قرن بیستم نهفته است، همین مراجع مشترک سابق است.
این اشتراک دلیلی بود که لنین کائوتسکی و دیگران را به عنوان «مرتد» نکوهش میکرد.
همانطور که در بالا تاکید کردم، انترناسیونال سوم نظامنامهای تدوین کرد که پس از اختلافات عمیق در سال ۱۹۱۴ که منجر به انشعاب شد، به منابع مرجع نوینی برای جنبش کمونیستی مبدل شد. در حالیکه برخی از احزاب آنقدر شجاع نبودند که آشکارا فاصله خود را با این مراجع اعلام کنند، برخی دیگر از احزاب صادقانه از آنها دفاع و پیروی کردند. به هر حال، جنبش جهانی کمونیستی در یک چهارچوب تئوریک و سیاسی حرکت کرده است.
من در بالا اشاره کردم که این مراجع خیلی پیش از سال ۱۹۹۱، زمانیکه اتحاد شوروی منحل شد، شروع به از دست دادن نفوذ خود کردند، و علاوه بر این، امروز ایجاد چهارچوب جدیدی که مورد تأیید همه باشد غیرممکن است.
اما بدیهی است که عمل احزاب کمونیست در بستری که مرزهای تاریخی، نظری و سیاسی آن کاملاً از بین رفته است، عواقب سنگینی در پی خواهد داشت.
بحث و گفتوگو در اینجا باید در خدمت ایجاد یک شفافیت در مجموعه اصولی باشد که برای احزاب کمونیست الزامآور است، بدون اینکه این فقدان مراجع را بپذیریم.
واگرایی (اگر اجتناب ناپذیر باشد) تنها زمانی که نتیجه چنین فرآیندی باشد به پیشروی کمک خواهد کرد.
البته علیرغم همه اختلافات، ایجاد مواضع و اقدامات مشترک پیرامون مسائل بینالمللی مانند جنگ و صلح یا مبارزه با نژادپرستی، فاشیسم و کمونیسم-ستیزی ممکن و ضروری است. اگر ما اختلافات را نادیده نگیریم و بیاهمیت جلوه ندهیم، مواضع اتخاذ شده میتوانند واقعیتر و اقدامات مشترک میتوانند قدرتمندتر شود.
هدف مطمئناً تقسیم نیست. هدف باید کمک به جنبش کمونیستی باشد، که مدعی پیشاهنگی روند ناهموار و ترکیبی انقلابی جهانی است، برای اینکه به یک جنبش مشترک بالاتر و فراتر از عناصر واحد مبدل شود.
البته منظور ما از جنبش مشترک، شکل دادن به یک الگو بدون در نظر گرفتن ویژگیهای مبارزاتی که در کشورهای گوناگون جریان دارد، نیست. از سوی دیگر، همه ما باید دلمشغول این باشیم که چرا دوگانگی «مسائل داخلی» و «روابط بینالملل» به یک کُنج امن، که در تاریخ طولانی ۱۷۰ ساله ما هرگز وجود نداشته مبدل شده است.
بحث، کُنش متقابل و ارتباط به دلیل همه اینها مهم است.
اما چگونه و بر سر چه بحث کنیم؟
در این مورد، نباید جایی برای «تابو» یا مناطق دست نخورده وجود داشته باشد.
البته لازم است ما از تاریخ خودمان شروع کنیم. حزب کمونیست ترکیه شجاعانه تلاش کرد تا یک نقطهعطف بسیار حیاتی را، که مشکل پیچیدهای است که بلافاصله پس از تأسیس آن به وجود آمد، و شامل قتل تقریباً همه رهبران بنیانگذار آن بود، تحلیل کند.
روابط با جنبش کمالیست، که با روسیه شوروی اتحاد داشت و نتایج بسیار مهم، و البته موقت ببار آورد، و رویکرد به انقلاب بورژوایی که منجر به تأسیس جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳ شد، از مسائل اساسی برای حزب کمونیست ترکیه بود، که در سالهای بعد نیز تأثیر داشت. بررسی ما درباره تاریخ حزب که دو جلد اول آن در صدمین سالگرد بنیانگذاری ما منتشر شد، ثابت کرد که ما میتوانیم با مسئولیت انقلابی به چنین مسائلی بپردازیم.
ما میکوشیم همان برخورد شجاعانه را در رویارویی با جداییها، انشعابها و تصفیهها در تاریخ حزب کمونیست ترکیه بیان کنیم، و هزینههای یک تحلیل صادقانه ترجیحات سیاسی و ایدئولوژیک حزب را متحمل شویم.
موضوعات مورد بحث ما فقط به ترکیه محدود نمیشوند. مبارزه حزب کمونیست ترکیه از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۲۰ هرگز در یک کشور منفرد نبوده است. زمانی که کل تاریخ خود را بررسی میکنیم، میبینیم بستری که حزب ما در کُنش متقابل با روسیه، یونان، ایران، هند (و پاکستان)، ارمنستان، آذربایجان، گرجستان، بلغارستان، آلمان، قبرس، عراق، سوریه و بسیاری از کشورهای دیگر قرار داشت.
فراتر از این، ما نمیتوانیم از تأثیر بینالمللی مبارزه طبقاتی در ترکیه به گونهای صحبت کنیم که گویی فقط به حزب کمونیست ترکیه مربوط میشود. از این حیث، حزب کمونیست ترکیه هرگز به رویکرد ساده انگارانه «ما صاحب مشکلات خود هستیم» متوسل نخواهد شد و هرگونه انتقاد، پیشنهاد یا ارزیابی را که دقیق و محترمانه باشد، جدی خواهد گرفت.
حزب کمونیست ترکیه در درون خود بحث و مطالعه موضوعات – بطور گسترده مورد بحث قرار نگرفته – مربوط به تاریخ جنبش کمونیستی را، البته بدون پریدن به نتیجهگیری یا زدن برچسب، پیش میبرد. برای احزاب کمونیست مساعد نیست که درباه بسیاری از مسائل، از جمله کنگره هفتم کمینترن، سیاستهای جبهه مردمی، جنگ داخلی اسپانیا، یا اُرو-کمونیسم سکوت کنند، و میدان را برای کمونیست-ستیزها و «چپ نو» خالی بگذارند.
برای کسانی که شاهد فروپاشی غمانگیز اتحاد شوروی بودند، هیچ موضوعی برای کنار گذاشتن وجود ندارد. برای ما، این ایده که بحث درباره موضوعات مشخصی، ارزشهایی که ما را به گذشته خود ما پیوند میدهد تهدید میکند، بیاساس است. آنچه واقعاً ارزشهای ما را تهدید میکند، عدم مرجع امروز است. اگر بتوانیم از مبدل شدن برخی موضوعات به تابو جلوگیری کنیم، بروشنی خواهیم دید که تاریخ مشترک جنبش کمونیستی بسیار غنیتر از آن است که تصور میشود.
بهترین مثال برای اینکه وقتی از یک روند سالم بحث و ارزیابی دور میشویم چه نوع ناملایماتی میتواند به وجود بیاید، دوران استالین است که پس از سال ۱۹۵۶ به یک موضوع مبهم و در نهایت به یک تابو، و سپس به یک موضوع افترا یا تجلیل مبدل شد. نباید فراموش کرد زمانیکه تعصب پشت سر گذاشته شود، سالهای تحت رهبری استالین میتواند به گویاترین و افتخارآمیزترین فصل جنبش جهانی کمونیستی مبدل شود.
کمونیستها نباید درباره بحث پیرامون هر موضوعی که به تاریخ مبارزات طبقاتی مربوط می شود، ملاحظهای داشته باشند. اما، اگر قرار باشد نگذاریم احترام ما به ترجیحات احزاب کمونیستی که در هر کشور مبارزه میکنند مانع بحثهایمان بشوند، سازوکارهای سطح بالاتری برای بحثهایمان ضروری است.
شایان است درباره این ایده که بحثها نباید شامل انگزدن باشند کمی بیشتر توضیح دهیم. بدیهی است که یک حزب کمونیست میتواند به حزب دیگر، صریح یا ضمنی برچسب بزند. البته ما نمیتوانیم همه اینها را بیاساس بدانیم. امروز، بر کسی پوشیده نیست که برخی احزاب کمونیست وجود دارند که ماهیت سوسیال دمکراتیک پیدا کرده اند. شناساندن برخی احزاب که عملاً و از نظر سیاسی وجود ندارند به عنوان «شعارگرا» یا «سکتاریست» نیز میتواند موجه تلقی شود. با این حال، میتوان مشاهده کرد که این برچسبها به کُنش متقابل و بحثی که در حال حاضر بیشتر به آن نیاز داریم، خدمت نمیکنند.
ما قبلاً اشاره کردیم که در عرصه بینالمللی مراجع مشترک وجود ندارد. اما، حقیقت دیگر این است که بسیاری از احزاب در درون خود ظرفیت تغییر را دارند. ما میتوانیم این تغییر را در هر مورد مثبت یا منفی توصیف کنیم. با این وجود، ما همچنین میتوانیم ببینیم که پس لرزههای زلزله بزرگی که در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ به همه احزاب کمونیست ضربه زد کرد، همچنان ادامه دارد و بسیاری از احزاب از نظر ایدئولوژیک و سیاسی تثبیت نشدهاند.
نسبت دادن معنای منفی به این دردهای تغییر، که گاه به جدایی و انشعاب میانجامد، اشتباه است. اشتباه در واقع این است که این درگیریهای درونی اغلب با یک روند ملموس و قابل درک از بحث یا تقسیم منطبق نیست. فقدان «بحث» در میان احزاب کمونیست در این نقیصه نقش دارد.
از این نظر، میتوان استدلال نمود که مشکلات از سعی در کاهش ارزش یا تحقیر در پوشش ادب، بجای اتهامات آشکار، ناشی میشوند.
ناسالم شدن روابط در فقدان بستر واقعی بحث اجتنابناپذیر است.
تا اینجا، درباره پیامدهای فقدان مراجع تئوریک و سیاسی توضیح دادیم. مشکل دیگر، در معیارهای ارزیابی از احزاب کمونیست پیش میآید. در ارزیابی از یک حزب کمونیست ما به برنامه، ایدئولوژی، وضعیت تشکیلاتی، اقدامات، نفوذ آن در جامعه، عملکرد انتخاباتی، نشریات و معیارهای کادری آن توجه میکنیم. برخی از اینها صرفاً کیفی است، اما برخی دیگر را میتوان به صورت کمی اندازهگیری کرد. با این حال، ترجیحات ایدئولوژیک آن به کنار، و با در نظر نگرفتن برچسبهای سادهای مانند «رفرمیست»، «سکتاریست»، «ماجراجو» و غیره، ما فقط میتوانیم با پرسیدن اینکه تأثیر گذار است یا نه، درباره یک حزب سیاسی قضاوت نماییم.
در این بستر، روشن است که تمایز «حزب بزرگ – حزب کوچک» یک معیار «انقلابی» نیست. در حالت خاص، ارزیابی بزرگی یک حزب عمدتاً بر اساس نتایج انتخاباتی بیمعنی است.
نیازی به یادآوری نیست که ما این تاکید را نه به نمایندگی از حزبی که تاکنون فاقد پیروزی پارلمانی است، بلکه بر اساس سنتی که از ابتدای قرن بیستم شکل گرفته است، انجام میدهیم.
از آنجا که برابری میان احزاب کمونیست یکی از مهمترین اصول و مورد حمایت جهانی است، باید بر آن تاکید بیشتری شود.
طبقهبندی «حزب بزرگ – حزب کوچک» به تشویق احزاب برای پیشرفت خدمت نمیکند. اما یک بحث واقعی مطلقاً سودمند است. امروز، هر کمونیستی که در هر کشوری زندگی میکند حق، و وظیفه دارد که از واکنش یک حزب کمونیست دیگر نسبت به تحولات آن کشور سؤال کند، و درباره آن اظهار نظر نماید.
برای یک حزب کمونیست تحت هر شرایطی که عمل میکند، هر امکاناتی که دارد، همیشه ممکن است که بیشتر، بهتر و انقلابیتر از پیش عمل کند. بنابراین، اصول احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی نباید رویکردهای انتقادی را نفی کند، و احزاب کمونیست نباید در کُنج امنی که در آن بحال خودشان هستند، باقی بمانند.
احزاب کمونیست نباید به یکدیگر نمره بدهند، بلکه باید یکدیگر را دنبال کنند، بحث کنند و به دنبال راههای همکاری باشند. زمینههای اینرا میتوان با ارزیابی از احزاب کمونیست با معیارهای صحیح ایجاد کرد.
درست در این لحظه جا دارد به وضعیت احزاب کمونیستی که امروز در قدرت هستند پرداخته شود. همه این احزاب حامل مشروعیت تاریخی عظیمی هستند. از آنجا که «انقلاب» و «قدرت سیاسی» برای احزاب کمونیست اهمیت محوری دارد، جدل درباره نقش سنگین این احزاب در روند انقلاب جهانی بیمورد است.
امروز، ما میدانیم که ارزیابیهای گستردهای از سیاستهای داخلی این احزاب، ماهیت ایدئولوژیک و طبقاتی آنها، و نقشی که در عرصه بینالمللی ایفا میکنند وجود دارد. البته، مشروعیت تاریخی که ذکر کردم بطور خودکار هیچ مصونیتی در برابر انتقاد ایجاد نمیکند. همه احزاب میتوانند آزادانه ارزیابیهای خود را انجام دهند، مشروط به اینکه سطح مشخصی از بلوغ و احترام حفظ شود. این نیز اجتنابناپذیر است که بخشی از این ارزیابیها ممکن است کمی دردآور باشد. احزاب کمونیست حاکم، همچنین تا این یا آن حد، بازیگران بینالمللی هستند که بر مبارزه طبقاتی در کشورهای دیگر تأثیر میگذارند.
آیا لازم است این احزاب، با توجه به گستردگی فوقالذکر، جایگاه ویژهای در میان احزاب کمونیست جهان داشته باشند؟ ما میدانیم که برخی از احزابی که در کشورهای سرمایهداری مبارزه میکنند، بر این عقیده هستند. در برخی نشستهای بینالمللی یا دوجانبه، به پیشنهادهایی برمیخوریم که از قرار دادن احزاب کمونیست حاکم در خط مقدم و داشتن یک نقش تعیینکننده، یا حداقل نظارتی، حمایت میکنند.
درباره نقش، چه مثبت و چه منفی، حزب کمونیست اتحاد شوروی در درون جنبش جهانی کمونیستی در گذشته، بسیار میتوان گفت. اما امروز، وضعیت کاملاً متفاوت است. اتحاد شوروی، حداقل تا مقطعی، سعی میکرد موجودیت خود و سیاست خارجی خود را حتا در سختترین لحظات، با روند انقلابی جهانی پیوند بزند. احزاب کمونیستی که امروز در قدرت هستند، آشکارا چنین موضعگیری ندارند.
دلایل این، موضوع بحث دیگری خواهد بود. علاوه بر این، امکانات و شرایط هر یک از کشورهایی که احزاب کمونیست در آن در قدرت هستند کاملاً با یکدیگر متفاوت است. حزب کمونیست ترکیه هرگز از یک قضاوت کلی استقبال نکرده است. آنهایی که مسئول مبارزه سوسیالیستی هستند، مانند ما در صف مقدم در کشورهای سرمایهداری قرار نداشته، و کمبودهای ما را، بمثابه احزاب کمونیست در کشورهای سرمایهداری ندارند.
علاوه بر این، در توازن پیچیده نیروهای امروز، آشکار است که در دستورکار احزاب کمونیست در قدرت، احزاب کمونیست دیگر یک اولویت بشمار نمیآیند.
این به تنهایی پیشنهاداتی را که احزاب کمونیست حاکم باید نقش ویژهتری ایفاء نمایند زیر سؤال میبرد.
نتیجه جلوتر قرار گرفتن احزاب کمونیست حاکم امروز در نشستهای بینالمللی و در روابط بین احزاب کمونیست این خواهد بود که احزاب کمونیست شروع به تحلیل مبارزات طبقاتی از منظر ژئواستراتژیک خواهند کرد. دوباره، این مبتنی بر نظرات «ذهنی» ما درباره اولویتهای سیاست خارجی احزاب کمونیست حاکم نیست.
اگرچه ما زیاد بر آن تاکید نمیکنیم، اما اگر احزاب کمونیست بخواهند خود را در روند انقلابی جهانی قرار دهند، رویکرد ژئواستراتژیک خطرناکترین انتخاب خواهد بود. احزاب کمونیست باید با تلاش برای سازگار کردن منافع مبارزات انقلابی در کشورهای خود با منافع عمومی روند انقلابی جهانی به عرصه بینالمللی برخورد کنند.
این سازگاری ممکن است در زمانهایی دشوار یا حتا غیرممکن باشد. با این حال، برای احزاب کمونیست، این یک باید است که هزینههای بیگانگی از هدف انقلاب در کشورهای خود را بپذیرند و این هماهنگی را تا حد امکان سالم، ایجاد کنند.
ژئواستراتژی در بهترین حالت میتواند یک عنصر تحلیلی مکمل برای مارکسیسم باشد. درست نیست که جهانبینی را که در آن مفاهیمی مانند امپریالیسم، دولت، انقلاب و مبارزه طبقاتی نقش محوری ایفا میکنند، با جنگ قدرت که هر زمان میتواند این مفاهیم را بیارزش کند، جایگزین نماییم.
و اینجا، یک مشکل دیگر باید مطرح شود.
روسیه شوروی و بعداً اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یک نفوذ ایدئولوژیک و روانی جدی «به نفع سوسیالیسم» بر زحمتکشان و ملل تحت ستم در کشورهای سرمایهداری اعمال میکردند. و این حتا در دشوارترین لحظات برای اتحاد شوروی به دست آمد. این بدین معنی بود که صدها میلیون نفر در باقی جهان احساس میکردند که در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مبارزه برای «ساختمان یک جامعه برابریطلب» ادامه دارد.
با گذشت زمان این نفوذ کاهش یافت. اتحاد شوروی متلاشی شد. این مقاله متشکل از تأملاتی است که با صدای بلند بیان شده و به برجسته نکردن مثالهای منفی توجه شده است. اما من نیاز به ادامه دادن با مثال مثبت را احساس میکنم. ما باید به این فکر کنیم که چرا کوبا، با وجود همه شرایط فوقالعاده دشواری که این کشور در آن قرار دارد، هنوز میتواند کانون جذب مردمی باشد که در جستجوی «جهان دیگر» هستند. این ممکن است زیرا انقلاب کوبا، علیرغم یک سری عقبنشینیها، همچنان از یک نظام ارزشی قوی دفاع میکند.
رئال پولتیک (واقعگرایی سیاسی) بی حدوحصرِ رایج، که نتیجه اجتنابناپذیر تفکر ژئواستراتژیک است، ممکن است برخی از استراتژیستها، روشنفکران و سیاستمداران را به هیجان آورد، اما بمثابه کانون جذب تودههای زحمتکش عمل نمیکند.
احزاب کمونیست موظفند، هم آرمان یک جامعه برابریطلب و هم یک نظام ارزشی منطبق با این آرمان را به پرچم خود تبدیل کنند. حتا وظیفه انکارناپذیر و فراگیر امروز- شکست دادن یا عقب راندن امپریالیسم آمریکا- نباید دستاویزی برای تحتالشعاع قرار دادن این ایدهآل و نظام آرمانی شود.
احزاب کمونیست حاکم باید، با مشروعیت و اعتبار تاریخی خود، نقش مهم خود را در خانواده احزاب کمونیستی حفظ کنند، اما نباید بر درخواست برای دادن نقش تعیینکننده به آنها اصرار نمود. باید در نظر داشت، این اصرار میتواند به گسست بسیار شدید در احزاب کمونیست منجر شود.
به هر حال، اصل برابری و عدم مداخله، که شاید رایجترین اصل برسمیت شناخته شده در میان احزاب کمونیست امروز است، اجازه چنین سلسله مراتب داخلی را نمیدهد.
درست در این لحظه، ما میتوانیم منظورمان را از یک «مناظره واقعی» مشخصتر کنیم. آنچه در پس نیاز به رها نکردن حتا یک نقطه واحد ناروشن یا صادقانه بررسی نشده در تاریخ خودمان وجود دارد، مطمئتاً یک سختگیری آکادمیک نیست. زمانی که با دقت بررسی میکنیم، میبینیم که، از انترناسیونال اول تا انحلال اتحاد شوروی، «تعیین وظایف اولویتدار» در کانون همه مناظرهها بوده است. همین پرسش ساده است که مناظرهها و شکافها در درون مارکسیسم را تعیین میکند.
وظایف اولویتدار زمانی سرنگونی سلطنت و فئودالیسم، زمانی دیگر گسترش حق طبقه کارگر برای سازماندهی و مشارکت در سیاست، و در برخی موارد خنثی کردن خطر فاشیسم یا جنگ تعریف میشد.
اکنون نیز، احزاب کمونیست پیرامون اینکه در روند انقلابی جهانی، که خود عناصر تشکیل دهنده آن هستند، وظیفه اولویتدار چه است، نظرات متفاوتی دارند.
نیازهای روند انقلابی جهانی تعیینکننده است.
طبیعتاً، هر حزب کمونیست این نیازها را از نقطه نظر کشور خود و منافع مبارزه در کشور خود ارزیابی میکند. فاصله بین نیازهای عمومی روند انقلابی جهانی و منافع درون یک کشور یکی از جدیترین مشکلاتی است که کمونیستها باید آن را حل یا مدیریت کنند. گاهی این فاصله میتواند به درگیری مبدل شود. اینجا نیز، حزب کمونیست یک نقش مهم برای ایفاء نمودن دارد.
ما باید اذعان نماییم که امروز اختلافات میان احزاب کمونیست ناشی از پاسخهای متفاوت به این پرسش است که وظیفه اولویتدار انقلاب جهانی چیست.
یک رویکرد بسیار گسترده و دیرپا بیان میگوید که گسترش فضای دموکراسی و آزادیها، وظیفه اولویتدار فرآیند انقلابی جهان است.
دوباره، ما بیشتر و بیشتر توصیف وظایفی مانند «عقب راندن امپریالیسم آمریکا» و «دفع خطر فاشیسم و جنگ» را میشنویم.
روشن است که نمیتوان از این وظایف غافل شد. اما، این تعاریف از وظایف میتوانند نهایتاً به دفاع از ابتکارات و حرکتهای سیاست خارجی این یا آن کشور مبدل شوند.
این نیز یک انتخاب است که وظیفه فوری را با توجه به منافع انقلاب جهانی امروز بمثابه تبدیل سوسیالیسم به یک گزینه بهنگام تعریف کنیم. این رویکرد، که ما نیز اتخاذ میکنیم، باید بمثابه محصول عزم برای رد و پایان دادن به وضعیتی تلقی شود که در آن سوسیالیسم، تنها بدیل سرمایهداری، لحظه کمترین نفود و اعتماد به نفس خود را طی یک دوره ۱۷۰ ساله میگذراند.
تعیین وظیفه اصلی بر اساس بهنگام بودن سوسیالیسم، و در نتیجه انقلاب، همچنین به معنای حذف ناملایماتی است که میتواند ناشی از دیگر رویکردهای محدودکننده یا منفعلکننده طبقه کارگر باشد.
واقعبینانه بگوییم، غیرممکن است که طبقه کارگر در شکل کنونی خود، نیروی اصلی باشد که بتواند امپریالیسم آمریکا را به عقب براند یا خطر فاشیسم و جنگ را خنثی کند. برای اینکه کمونیستها در این وظایف تاریخی وزنی اعمال کنند، آنها باید اراده برای انجام ماموریت اصلی خود را داشته باشند.
جنبش کمونیستی با تقلید از نیروهای دیگر، با قرار گرفتن در تعریفی گستردهتر از چپ، آیندهای نخواهد داشت. این حتا یک حرکت کامیکازه نیست زیرا هیچ آسیبی به دشمن وارد نمیکند. این همچنین هاراکیری نیست، زیرا به پایانی «شرافتمندانه» منجر نخواهد شد.
به عنوان یک استراتژی رشد، اولویتهای فوقالذکر به شکوفایی و توسعه جنبش کمونیستی کمکی نخواهند کرد.
البته، در اینجا نمیتوان از آزمون صداقت صحبت کرد. تاریخ عادلترین قاضی است. اما همه میدانیم که کمونیسم خط قرمزهایی دارد.
اگر این خطوط مبهم شدهاند، این میتواند برای ما یک نقطه شروع باشد. بدون افتادن در تکرار، بدون اینکه یکدیگر را با شعار، نقل قول و طوطیوار خسته کنیم.
کار بزرگ مارکس و لنین در کلیت اندیشه و عمل آنهاست. اگر آنچه زندگی مارکس را تعریف میکند نفرت بیپایان او از سرمایهداری بود، برای لنین انقلاب و به دست گرفتن قدرت سیاسی است.
در سالهای گذشته، هر لحظه که احزاب کمونیست دلیل وجودی خود را فراموش کردند، دچار مشکلاتی شدند که امروزه میتوان آنها را «اشتباهات» ارزیابی کرد.
به این دلیل، احزاب کمونیست اگر به جای دعواهای پر هرجومرج و بیثمر، بتوانند با دادن پاسخ روشن به چگونگی ارتباط خود با روند انقلابی جهانی و با نشان دادن مراجع ایدئولوژیک و سیاسی مناسب، به بحثها کمک کنند، نتیجهای جمعی و معنادار برای هر یک از آن احزاب کمونیست پدید خواهد آمد. از این راه، مواضع مشترک، اقدامات مشترک یا جداییها در بسترهای بسیار محکمتری صورت خواهند گرفت.
حزب کمونیست ترکیه با این چشمانداز کمکهای فروتنانه خود را در عرصه بینالمللی انجام خواهد داد.
http://solidnet.org/article/CP-of-Turkey-Thinking-aloud-on-the-World-Communist-Movement/