تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: صدای سوسیالیستی، نشریه حزب کمونیست ایرلند
۳۰ آوریل ۲۰۲۲
مارلین دیتریش: دشمن آشکار میهن نازی خود
مارلین دیتریش را، که سی سال پیش در ۶ مه ۱۹۹۲ درگذشت، نه تنها به خاطر اهمیت او به مثابه یک الگوی رهایی، بلکه به خاطر ایستادگی صریح و فعالش در برابر میهن نازی خود، باید به یاد آورد.
او در ۲۷ دسامبر ۱۹۰۱در برلین متولد شد، و به یکی از مشهورترین بازیگران تمام دوران تبدیل شد. موفقیت او با فیلم «فرشته آبی» (۱۹۲۹) به دست آمد. او در سال ۱۹۳۰ آلمان را به مقصد هالیوود ترک کرد. زمانی که نازیها هنرمندان را از تابعیت آلمانی آنها خلع میکردند، او تابعیت آلمانی خود را رد کرد.
دیتریش در طول جنگ جهانی دوم فعالانه درگیر مبارزه ضدفاشیستی بود. هنگامی که او پس از جنگ از آلمان دیدن کرد، در آلمان غربی به مثابه یک خائن با او برخورد شد، و در سال ۱۹۹۲ تعداد نسبتاً کمی در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند.
پدر دیتریش، لوئیس اتو دیتریش که افسر ارتش بود، زمانی که مارلین و خواهرش بسیار جوان بودند درگذشت. چند سال بعد مادرش با ادوارد فون لوش که در جنگ جهانی اول کشته شد، ازدواج کرد. مارلین قصد داشت ویولونیست کنسرت شود، اما آسیبدیدگی مچ دست این را غیرممکن نمود. پس از آن او علاقه خود را به صحنه معطوف کرد. او در آزمون مدرسه درام معروف «ماکس راینهارت» برلین رد شد. اما، همه اینها زمانی تغییر کرد که جوزف فون اشترنبرگ او را برای فیلم جدید خود کشف کرد.
فیلم «فرشته آبی» عمدتاً در سال ۱۹۲۹ فیلمبرداری شد و اولین نمایش آن در سال ۱۹۳۰ بود. آلمان به شدت تحت تأثیر سقوط وال استریت قرار گرفته بود و وامهای آمریکایی ناگهان خشک شد. آلمان به شدت سقوط کرد و بحران اقتصادی شدید آن زمینه مساعدی برای ظهور فاشیسم آلمان شد.
«فرشته آبی» یک تراژدی است، با معلم پرشکوه اما به هیچوجه بدخواهی به نام «پروفسور راث» به عنوان قهرمان تراژیک آن، که نابودی او ترحم و ترس را در تماشاگر برمیانگیزد، زیرا تماشاگر پی میبرد که این سرنوشت میتواند دامن او را نیز بگیرد. همانطور که در شکسپیر، ویرانی به وسیله زمان و ناتوانی در رویارویی با زمان برانگیخته میشود. «راث» نماینده نسل قدیمی است، که مورد تمسخر شاگردانش قرار میگیرد. با این حال، او توسط «لولا»، رقصنده جوان کاباره با خونسردی نابود میشود. حیثیت او از بین میرود و این باعث سقوط او به جنون میگردد.
ضربه نهایی زمانی وارد میشود که شرکت به شهر خود باز میگردد، و در حالی که مدیر شرکت بر تحقیر، دیوانگی و مرگ نهایی پافشاری میکند، همکاران سابق گسترۀ ویرانی او را میبینند.
«فرشته آبی» جوانبی از آلمان نازی، و قساوتی را که در نابودی مردم کوتاه نمیآید و به سرعت یک شهاب به قدرت میرسد، به تصویر میکشد. «فرشته آبی» در سال ۱۹۳۳ در آلمان ممنوع اعلام گردید.
هم اشترنبرگ، و هم دیتریش در سال ۱۹۳۰ آلمان را به مقصد هالیوود ترک کردند. دیتریش در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در بسیاری از فیلمهای معروف بازی کرد و جزو اولین کسانی بود که با کت و شلوار، کلاهها خاص خودزن آزاده را بر روی صحنه نشان داد، و دیکر حزوه «مردان» را چالش نمود.
زمانی که آلمان نازی تابعیت بسیاری از هنرمندان آلمانی را لغو کرد، دیتریش تابعیت خود را رد کرد. او با بیلی وایلدر و دیگران برای کمک به مردم متواری از آزار و اذیت آلمان، صندوقی تأسیس کرد. او در سال ۱۹۳۷ تمام درآمد خود را از «شوالیه بدون زره» برای کمک به پناهندگان اهدا نمود.
پس از حمله به پرل هاربر در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، دیتریش به فروش اوراق قرضه جنگی کمک کرد. در سال ۱۹۴۲، «اداره خدمات استراتژیک» به او مراجعه کرد تا به تلاشهای تبلیغاتی آن کمک کند. دیتریش آوازهای آمریکایی را به آلمانی خواند، و همچنین ترانههایی را برای استفاده در جبهه به آلمانی ضبط نمود. او همچنین از جمله کسانی بود که در سالهای ۴۵-۱۹۴۴ داوطلب شد، و اغلب در شرایط خطرناک نزدیک به خط مقدم جبهه برای سربازان آواز خواند.
او پس از جنگ، در سال ۱۹۴۸ به بازیگری بازگشت و در کمدی بیلی وایلدر به نام «رابطه خارجی» (A Foreign Affair) که در ویرانههای برلین فیلمبرداری شده بود – با اکراه – در نقش یک خواننده نازی بازی کرد. او در سال ۱۹۶۲ راوی فیلم مستند آمریکایی «روباه سیاه» شد، که ظهور و سقوط آدولف هیتلر را به داستان «رینارد روباه» گوته پیوند میدهد. او همچنین در تورهای جهانی کنسرتهایی برگزار کرد و آهنگهای ضدجنگ جدید مانند «دمیدن در باد» باب دیلن و «همه گلها کجا رفتند؟» پیت سیگر را در کارنامه خود گنجاند. او در سال ۱۹۷۵ از زندگی عمومی کنارهگیری کرد.
زمانی که مارلین دیتریش در سن نود سالگی درگذشت، مراسم تشییع جنازه او در پاریس با حضور حدود ۱۵۰۰ عزادار در کلیسا، و هزاران نفر در خارج از کلیسا برگزار شد. در آن مراسم، سه مدال که بخاطر مبارزه دیتریش علیه نازیسم به او داده شده بود در کنار تابوت او قرار داشت.
دیتریش خواسته بود که او را در زادگاهش، برلین دفن کنند، و جسد او در ۱۶ مه ۱۹۹۲ به آنجا منتقل شد. اما، استقبال عمومی کمی از این رویداد صورت گرفت، و افراد نسبتاً کمی در مراسم خاکسپاری شرکت کردند. او در آخرین بازدید خود از برلین (غربی) در سال ۱۹۶۰ مورد تهدید و آزار و اذیت قرار گرفت، و پلیس نگران اختلال گروههای نئونازی در مراسم تدفین بود. موجی از نامههای نفرتانگیز و توهینهایی مانند «خائن» نامیدن او در یک روزنامه برلین (غربی) موجب شد سنا برنامه انتقال جسد به وسیله هواپیمای نیروهای مسلح آلمان و برگزاری یک مراسم به افتخار او در «تئاتر آلمان» را لغو کند. هشت ماه بعد به او یک گور افتخاری اهدا شد، که یک سال بعد هدف هتک حرمت قرار گرفت.
در صدمین سالگرد تولد او در ۲۷ دسامبر ۲۰۰۱، شهر برلین، بدون اشاره به جنجال بر سر نامگذاری یک خبایان به نام او، بدون اشاره به لغو مراسم تدفین رسمی، سرانجام برای خصومتی که پس از جنگ با او شده بود معذرت خواست. در ۱۶ مه ۲۰۰۲، به مارلین دیتریش، پس از مرگ، لقب شهروند افتخاری برلین اعطاء شد.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/dt2ewpww