سو [سوزان] وب قادر به قرار‌دادن مواضع حزب کمونیست یونان در بستر جانبداری طبقاتی نیست، خطایی که سردرگمی و کج‌فهمی را تضمین می‌کند. او تفاوت بین نبرد برای اصلاحات در چهارچوب سرمایه‌داری و امتناع از جانبداری از طبقه بورژوازی را نمی‌بیند – تمایزی که حزب کمونیبست یونان دقیقاً در نظر می‌گیرد. در جایی‌که اصلاحات بسود زحمتکشان باشد- افزایش و بهبود آموزش عمومی، رفاه اجتماعی، بهداشت عمومی و غیره-کمونیست‌ها سخت‌تر ار هر کس دیگری می‌رزمند و بدون قیدو‌شرط متحد می‌پذیرند. اما در جایی‌که از کارگران خواسته می‌شود در کنار بورژوازی قرار بگیرند – در قربانی کردن دستمزدها و مزایا برای آن‌که کارفرمای خود را رقابتی‌تر کنند، در بایکوت محصولات تولید شده توسط کارگران خارجی-کمونیست‌ها کارگران را به کناره گرفتن تشویق می‌کنند.

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: مارکسیسم- لنینیسم امروز
نویسنده: زولتان زیگدی
برگردان: ع. سهند

وحدت کمونیستی و دوستان دروغین آن

 

طبق تعبیری از گفته [ژوزف]دو مستر، هر حزب رهبریی را دارد که لایق آن است. اعتماد به درایت این حکم است که مرا از اظهار نظر گسترده دربارۀ تلاش مستمر صدر سام وب و باقی رهبری بالای حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا برای عقب‌نشینی از مارکسیسم-لنینیسم باز می‌دارد.

در حالی‌که – بدون احتساب «دوستان» و «لایک‌ها»ی اینترنتی- عضویت [در حزب] همچنان رو به کاهش دارد- شخص فقط می‌تواند از وفاداری سرسختانه اکثریت اعضای باقی‌مانده شگفت‌زده شود، وفاداری که شاید باقی‌مانده از زمان‌هایی باشد که حزب از همه طرف مورد حمله بود.

اما حزب امروز از هیچ طرف مورد حمله نیست، بویژه به این دلیل که کل فعالیت حزب منطبق با کار فداکارانه برای پیروزی‌های انتخاباتی حزب دمکرات است و (در فصل غیر انتخاباتی) برده‌وار از رهبری AFL-CIO دنباله‌روی می‌کند.

ظاهراً ، در حالی‌که حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا به کنوانسیون ملی خود نزدیک می‌شود، تغییرات در آن در شرف تکوین است. رهبری تغییر خواهد کرد. متأسفانه، این وعدۀ همراه بودن با تغییر در چشم‌انداز ایدئولوژیک را نمی‌دهد. با این وصف، برخی «امید» به یک مسیر جدید را در سر می‌پروراندند، امیدی که مخالفت را فلج خواهد کرد.

همچنین صحبت از حذف اشارات به «کمونیسم» است، آخرین مانع- اگر بتوان حرف وبی‌ها را باور کرد- برای این‌که حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا به یک حزب دارای حمایت گسترده مبدل شود.

برای یک بررسی صادقانه، انتقادی از تازه‌ترین ترهات فکری سام وب رجوع کنید به:
http://houstoncommunistparty.com

نزول مستمر آن به کنار، حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا برای چپ ایالات متحده پیرامون موضوعات مرتبط با جنبش کمونیستی جهان، بمثابه یک صدای کوچک، اما صدایی با آتوریته بحساب می‌آید. اخیراً، سو وب (Sue Webb)، که حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا را در اجلاس احزاب کمونیست و کارگری منعقد در لیسبون در نوامبر سال گذشته نمایندگی می‌کرد، گزارشی از آن اجلاس ارائه نمود، ارزیابی‌ها و نظرات حزب کمونبست ایالات متحده آمریکا و احزاب دیگر را پیرامون شرایط کنونی و راه به پیش برجسته کرد.

بخش عمده اظهارات سو وب، تحت پوشش حمایت از کثرت‌گرایی و استقلال در جنبش جهانی، حملۀ هدفمند به حزب کمونیست یونان است. در عین‌حال، او از اختلافات بین احزاب برای توجیه خروج حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا از مارکسیسم-لنینیسم بهره برداری می‌کند.

اکنون حزب کمونیست یونان محتاج به این نیست که کسی از شرف و مواضع آن دفاع کند؛ حزب کمونبست یونان به برترین شکل قادر به دفاع از این دو است. با این وصف، برای همه کمونیست‌ها و دوستان کمونیسم مهم است که نظرات ارائه شده در لیسبون را دقیق و نقادانه بررسی کنند. اظهارات سو وب قادر به رسیدن به آن استاندارها نیست.

او با لحن تحقیرآمیزی می‌گوید حزب کمونیست یونان لجوجانه و غیرمنطقی جلوی یک بیانیه نهایی، متحد‌کننده را گرفت: «انتقادات حزب یونان چنان قوی بود که صدور هر بیانیه اجماعی نهایی را که تفکر کنفرانس را خلاصه کند رد و مسدود نمود. با این‌کار، حزب یونان و حامیان آن از چند کشور دیگر بوضوح علیه تفکر و سیاست‌های اکثریت قاطع احزاب شرکت‌کننده در اجلاس حرکت کردند.»

در عین‌حال، او راه‌های مختلفی را که احزاب گوناگون در پیش گرفته‌اند و خودمختاری نسبی آن‌ها از یک راه واحد را جار می‌زند، متناوباً اتکای لنین و همچنین حزب خودش بر «تجرببات و شرایط مبارزه خود» را ذکر می‌کند. به عبارت دیگر، او حزب کمونیست یونان را به خاطر گردن ننهادن به خواست دیگران با تکیه نمودن بر «تجربیات و شرایط مبارزه» خود، مقصر معرفی می‌کند. ظاهراً، او در تعریف از خط قدیمی کمونیسم ملی اورو-کمونیسم و در عین‌حال سرزنش کردن حزب کمونیبست یونان بخاطر موضع اصولی، [و] مستقل آن در اجلاس لیسبون تناقضی نمی‌بیند.

دروغ بودن اتهام دامن‌زدن به تفرقه بویژه زمانی روشن می‌شود که نقش بزرگ حزب کمونیست یونان در احیای نشست‌ها، کنفرانس‌ها، و مبادلات جهانی در نظر گرفته شود.

آنچه در نوشته ساده انگارانه سو وب گم شده سهم بی‌همتایی است که حزب کمونیست یونان در هر بحث پیرامون راه به سوسیالسم دارد. بدون قضاوت درباره درستی هر نتیجه‌گیری آن، شخص باید به تحلیل ژرفی که حزب کمونیبست یونان از سقوط احزاب کمونیست فراگیر اروپایی از جنگ جهانی دوم به بعد ارائه داده است احترام بگذارد. در حالی‌که اکثر احزاب با درس‌های از دست رفتن اتحاد شوروی و جامعه سوسیالیستی اروپای شرقی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، تعداد کمی پیامدهای تئوریک نزدیک به خود-تخریبی احزاب کمونیست فراگیر نیرومند در ایتالیا، فرانسه، و اسپانیا را بکاملی حزب کمونیست یونان بررسی کرده‌اند. روند تضعیف مارکسیسم-لنینیسم در احزاب کمونیست و کارگری غیرحاکم بسیار پیش‌تر از سقوط قدرت شوروی آغاز شد. این حزب کمونیست یونان است که عمیق‌ترین درس‌ها را از این تجربه استخراج کرده است. وب این را کاملاً نادیده می‌گیرد.

قصور در آموختن درس‌های سقوط سوسیالیسم اروپای شرقی و شکست اورو –کمونیسم به یک نقشه یک جانبه، مخدوش از راه پیش رو منجر می‌شود.

در این بستر است که حزب کمونیست یونان این موضع را که بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم «مراحل» وجود دارد، چالش می‌کند. پس از جنگ جهانی دوم، احزاب بسیاری یک مرحله ضدانحصاری را در گذار به سوسیالیسم در نظر گرفتند. احزاب دیگری یک مرحله بنا شده بر یک «دموکراسی نوع جدید» را دنبال کردند، نظامی را که حکومت آن نه بورژوایی بود نه سوسیالیستی. این استراتژی‌ها تمرکز بر مبارزه پارلمانی و همدستی با همه نیروهای سرمایه‌داری غیرانحصاری را در پی داشت. «سازش تاریخی» ایتالیا، اوج نمادین این چشم‌انداز بود، که استراتژیی را دنبال می‌کرد که در را به روی بورژوایی‌کردن حزب کمونیست ایتالیا و اضمحلال ناگزیر متعاقب آن گشود.

یکی از فروشندگان ایدئولوژیک این رویکرد، جیورجیو ناپولیتانو، با سیر زندگی خود، تراژدی دردآور شکست حزب کمونیست ایتالیا را نشان می‌دهد: ناپولیتانو زمانی عضو یک گروه دانشجویی ضدفاشیست بود، در مقاومت فعال شد، به حزب کمونیست ایتالیا پیوست، نقش رهبری را در مسیر جدید آن ایفا نمود، و امروز بعنوان رئیس‌جمهور جمهوری بورژوایی ایتالیا حکومت می‌کند. او با مدنیت و حرمت چشمگیری، به دولت دلقک فاشیست، سیلویو برلوسکونی مشروعیت بخشید. نشان‌ها، مدال‌ها، و جوائز متعدد او بر خدمت او به سرمایه‌داری گواهی می‌دهند.

ناپولیتانو، در یک مصاحبه در سال ١۹۷۵، زمانی‌که او سخنگوی اقتصادی حزب کمونیست ایتالیا بود، خود را به نشنیدن زد و بر دور پرسشی که اریک هابزباوم مطرح کرده بود رقصید: «من معتقدم که در هر کشور روند دگرگونی سوسیالیستی و همچنین رژیم‌های سوسیالیستی باید بر یک شالوده گسترده اجماع و مشارکت دموکراتیک دنبال شود… بحث من درباره اصول و شکل‌های زندگی دموکراتیک که باید در بستر یک پیش‌روی به سوی سوسیالیسم و ساختمان جامعه سوسیالیستی رعایت شوند بطور مشخص‌تر به کشورهای اروپای غربی اشاره می‌کند که دموکراسی بورژوازی در آنجا زاده شد، و مؤسسات نمایندگی سنت کم‌و‌بیش نیرومندی دارند و جریانات دموکراتیک، ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی متنوع کم‌و‌بیش آزادانه عمل کرده‌اند… [و] به درجات گوناگون… با حضور گروه‌های بینابینی قابل‌توجه بین پرولتاریا و بورژوازی که ابزار اصلی تولید را کنترل می‌کنند، مشخص می‌شوند.»

تنها ٣٠ سال پس از آن‌که کمونیست‌ها نقش کلیدی در سقوط استبداد ضددموکراتیک اروپایی ایفاء نمودند، ناپولیتانو شدیداً سنت مشکوک دموکراسی بورژوایی اروپایی را می‌ستاید و فرصت‌طلبانه به منافع اقشار میانی خدمت می‌کند. متأسفانه، این توهمات هنوز در احزاب کمونیست بسیاری وجود دارد. این چشم‌انداز شکست‌خورده است که  حزب کمونیست یونان شدیداً با آن مخالفت می‌کند.

همین‌طور، حزب فراگیر اسپانیایی، تحت رهبری سانتیاگو کاریلو، به برکت دموکراسی بورژوایی و مجیزگویی برای اقشار غیرپرولتری تقریباً به بی‌ربطی کامل سقوط کرد. کارلیو می‌گفت «… حزب کمونیست باید حزب آزادی و دمکراسی باشد… ما باید در برنامه خود بمثابه یک بخش جدانشدنی، نه تنها تقاضاهای کارگران، بلکه همچنین تقاضاهای همه بخش‌های ناراضی جامعه را بگنجانیم.»

این شعارهای پوچ، بی‌مایه به بورژوازی خوب خدمت می‌کنند، به همان خوبی که این شعارها در برنامه‌ احزاب پارلمانی بورژوایی گنجانده می‌شوند. تعجب‌آور نیست که کارگران گروه گروه از حزب کمونیست اسپانیا خارج شدند؛ آن‌ها مارکسیسم را خیلی بهتر از رهبران حزب می‌فهیمدند.

تأمل بر این سوء محاسبات تراژیک باید شخص را به توجه به هشدارهای حزب کمونیست یونان درباره اپورتونیسم هدایت نماید:
«این آن‌ها را در مقابل فعالیت فرساینده نیروهای بورژوایی و اپورتونیستی بی‌دفاع می‌کند، [نیروهایی] که سعی دارند حزب کمونیست را در پارلمانتاریسم ادغام نمایند، آن را عقیم سازند و بخشی از نظام سیاسی بورژوایی بنمایند، با همدستی‌های غیراصولی، با مشارکت در دولت‌های مدیریت بورژوایی که عنوان «چپ»- «مترقی» دارند، با افتادن در دام منطق همدستی طبقاتی، با حمایت برای مراکز امپریالیستی، همان‌طور که بعنوان مثال در احزاب کمونیست به‌اصطلاح حزب چپ اروپایی، و همچنین در احزاب کمونیستی که آن راه را دنبال می‌کنند اتفاق افتاده است.» (گ. مارینوس، عضو هیئت سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست یونان).

در پی ژرف‌ترین بحران اقتصادی جهانی بعد از رکود بزرگ، این ایده که احزاب کمونیست و کارگری باید برای خارج کردن سرمایه‌داری از گِل-برای «مدیریت» بهتر سرمایه‌داری- مبارزه کنند استراتژی پوچی است که چشم‌اندازها برای سوسیالیسم را بیش‌تر در حاشیه قرار می‌دهد. اگر تنها کمونیست‌ها (یا کمونیست‌ها در ائتلاف با دیگران) می‌توانند سرمایه‌داری را نجات دهند، چرا باید این‌کار را بکنند؟

سو وب قادر به قرار‌دادن مواضع حزب کمونیست یونان در بستر جانبداری طبقاتی نیست، خطایی که سردرگمی و کج‌فهمی را تضمین می‌کند. او تفاوت بین نبرد برای اصلاحات در چهارچوب سرمایه‌داری و امتناع از جانبداری از طبقه بورژوازی را نمی‌بیند- تمایزی که حزب کمونیبست یونان دقیقاً در نظر می‌گیرد. در جایی‌که اصلاحات بسود زحمتکشان باشد- افزایش و بهبود آموزش عمومی، رفاه اجتماعی، بهداشت عمومی و غیره-کمونیست‌ها سخت‌تر ار هر کس دیگری می‌رزمند و بدون قیدو‌شرط متحد می‌پذیرند.

اما در جایی‌که از کارگران خواسته می‌شود در کنار بورژوازی قرار بگیرند-در قربانی کردن دستمزدها و مزایا برای آن‌که کارفرمای خود را رقابتی‌تر کنند، در بایکوت محصولات تولید شده توسط کارگران خارجی-کمونیست‌ها کارگران را به کناره گرفتن تشویق می‌کنند.

سو وب به حزب کمونیست یونان اتهام می‌زند که اقتصادهای در حال‌ظهور را بمثابه رقبای امپریالیسم غربی بحساب نمی‌آورد: «مفهوم کشورهای بریکس… یا دیگران، مانند آمریکای لاتین، بمثابه چالش‌هایی به امپریالیسم غربی رد می‌شود.»

اما این اتهام پوچی است؛ کمونیست‌ها این کشورها را رقبای امپریالیستی امپریالیسم غربی می‌بینند. یعنی، آن‌ها طرح‌های خود برای اقتصاد جهانی، منافع توسعه‌طلبانه خود را دارند. در عین‌حال، کمونیست‌ها، با تجاوز و جنگ از طرف قدرت‌های امپریالیستی در هر مورد و به هر نوع مخالفند.

بعنوان مثال، کمونیست‌ها شدیداً مخالف مداخله ایالات متحده در ونزوئلا هستند؛ آن‌ها مخالف مداخله اتحادیۀ اروپایی و ایالات متحده در اوکرائین هستند. با این وصف، آن‌ها از بورژوازی ملی این کشورها حمایت نمی‌کنند. این برخلاف برخی سازمان‌های «مارکسیستی» است که بین تسلیم‌شدن به تغییر رژیم یا فعالیت «دموکراتیک» میسیونری در کشورهایی مانند عراق و لیبی نوسان می‌کنند.

سو وب رد اصطلاح «مالی‌شدن» (financialization) توسط حزب کمونیست یونان را مسخره می‌کند. «تعریف مالی‌شدن بمثابه یک مشخصه ویژه سرمایه‌داری امروز، یک فریب، یک انحراف است. سرمایه‌داری سرمایه‌داری است.» شخص ممکن است از سو وب بپرسد: اگر سرمایه‌داری سرمایه‌داری نیست، پس چیست؟ من مطمئن هستم که او به این توجه نمی‌کند که مفهوم وجود سرمایه‌داری خوب و سرمایه‌داری بد با مارکسیسم بیگانه است. سوسیال دموکراسی و نزدیکان خونی آن همه سعی دارند سرمایه‌داری خوب را پیدا کنند و سوار بر آن به‌سمت سوسیالیسم حرکت کنند. البته آن‌ها در همه موارد شکست خورده‌اند- سرمایه‌داری در آن جهت حرکت نمی‌کند.

منفعت نیروی محرکه سرمایه‌داری است؛ تصور سرمایه‌داری بدون منفعت غیرممکن است. و حرکت منفعت‌طلبانه مسیر سرمایه را تعیین می‌کند. سرمایه‌دار، مانند یک درنده هار در همه جا در پی منفعت است-در بخش کالاهای سرمایه‌ای، در بخش کالاهای مصرفی، در بخش خدمات، و در بخش مالی. این فاکت که بخش مالی نقش بزرگ‌تری در منفعت‌طلبی در دوره‌های اخیر بازی کرده است نور کمی بر عملکرد اساسی سرمایه‌داری می‌افکند. بالعکس، عمده کردن فعالیت مالی بمثابه یک نوع بی‌همتا از سرمایه‌داری فقط مکانیسم‌های اساسی انباشت سرمایه‌داری را از نظر پنهان می‌کند. این چیزی اضافه نمی‌کند.

این‌که بحران جهانی ابتدا در مراکز مالی سرمایه‌داری بروز کرد غیرقابل انکار است. اما این فاکت نیز که انفجار اولیه نتیجه روندی بود که مدت‌ها پیش شروع شده بود به همان اندازه غیرقابل انکار است. سوسیال دموکرات‌ها می‌خواهند ما باور کنیم که بحران نتیجه انحراف در رفتار است، یک تمرکز سرسختانه بر مانورهای مالی که به آسانی توسط مقررات و اصلاحات ترمیم می‌شود. این بی‌معنی است. این مارکسیسم نیست.

نتیجتاً، اصطلاح «مالی‌شدن» نوعی فریب است. اصطلاحی که مورد علاقه کسانی است که یا خیلی تنبل هستند یا خیلی ترسو، که عملکرد درونی یک نظام چپاولگر را بررسی کنند.

شخص مجبور نیست با هر چشم‌انداز یا هر فرمول‌بندی حزب کمونیست یونان موافق باشد تا پی ببرد آن‌ها در موضوعاتی که جنبش کمونیستی جهان با آن‌ها مواجه است رهبری را دارند؛ آن‌ها پرسش‌های سختی را مطرح می‌کنند که عادات قدیمی، فرضیات آسان، و مواضع بررسی نشده را چالش می‌نماید. بله، آن‌ها باورهای متداولی که فعل و انفعال آسان با دیگر نیروهای چپ را ممکن می‌سازند چالش می‌کنند، اما آن‌ها این را با وفاداری به سنت کمونیستی انجام می‌دهند. بله، آن‌ها اجماع بخاطر اجماع را بالاتر از اصول قرار نمی‌دهند.

اما کسانی که می‌خواهند پویایی را به جنبش کمونیستی بازگردانند باید امتنان عمیق- نه ناخشنودی- خود را از تعهد فداکارانه به احیای یک کمونیسم پیکارگر بر اساس شالوده‌هایی که مارکس و لنین ایجاد کردند، نشان دهند.

حزب سو وب، با همه خودستایی‌های آن درباره فرار از دگماتیسم، سکتاریسم، و ایده‌های «بیگانه»، می‌رود تا در فراموشی غرق شود. مانند یک کشتی در حال غرق شدن، رهبری حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا، در حالی‌که آب بالا می‌آید صندلی‌های عرشه و مبلمان کابین خود را جابجا می‌کند. بایگانی حزب، روزنامه حزب، کتاب فروشی‌های حزب، سازمان‌های حزب، آموزش و حتا جلسات حزب رفته‌اند. نمادهای حزب، اصول تشکیلاتی، ایدئولوژی، و حتا درودهای رفیقانه رفته‌اند. جای آن‌ها را ارتباطات فیس‌بوکی و توئیتری، کنفرانس‌های تلفنی و ویدئویی، و آرمان مشترک با گروه‌های لیبرال بین تلاش‌های اجباری در حمایت از کازارهای انتخاباتی حزب دموکرات گرفته‌اند.

سو وب می‌گوید: «نگرش و سیاست‌های حزب ما خوب، در جریان غالب (mainstream) در جنبش کمونیستی جهان آن‌طور که در لیسیون در نوامبر گذشته ابراز شد، قرار می‌گیرد.»

کاش چنین بود! رهبری کنونی حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا رویکردهای جسورانه برای رسیدن به سوسیالیسم را رد می‌کند و منفعلانه ظهور دوم فرانکلین دلانو روزولت و «نیو دیل» را انتظار می‌کشد. آن‌ها خط استراتژیک خود را از اقدامات از روی ناچاری، دفاعی که ظهور فاشیسم هشتاد سال پیش آن را ضروری کرده بود استخراج می‌کنند، یک جبهه موقت با نیروهای طبقات غیرکارگری که پس از جنگ جهانی دوم و سقوط فاشیسم سریعاً به آن اتئلاف خیانت کردند. سام وب و محفل رهبری او در طرز فکر دورانی دیگر محبوس‌اند.

«خوب در جریان غالب؟» فکر نمی‌کنم. جنبش کمونیستی جهان مجدداً در حال رشد است، بخشاً از برکت گفت‌وگوی زنده، صریح درباره راه به جلو، مانند آن‌چه در لیسبون صورت پذیرفت. گرچه حرف از اجماع غیرواقعی است، اما روند بحث روشنگر و متحد‌کننده است.

اما برای افتادگان به تار (Web) اپورتونیسم، آینده تیره است.

١١ مارس ٢٠١۴

http://mltoday.com/communist-unity-and-its-false-friends