روز جهانی برای محو خشونت علیه زنان: در جنگل‌های پارانای علیا، زیباترین پروانه‌ها با به نمایش گذاشتن خود زنده می‌مانند. آن‌ها بال‌های سیاه خود را که با لکه‌های سرخ یا زرد می‌درخشند نشان می‌دهند، و بدون کم‌ترین نگرانی از این گل به آن گل می‌پرند. پس از هزاران هزار سال، دشمنان آن‌ها آموخته اند که این پروانه‌‌ها سمی هستند. عنکبوت‌ها، زنبور‌های بی‌عسل، مارمولک‌ها، مگس‌ها، و خفاش‌ها از فاصله محتاطانه‌ای آن‌ها را تحسین می‌کنند. در این روز، در ١۹۶۰ سه کنشگر علیه دیکتاتوری تروخیلو در جمهوری دومنیکن پس از ضرب‌و‌شتم از یک صخره به پایین پرتاب شدند. آن‌ها خواهران میرابال بودند. آن‌ها زیباترین‌ها بودند، و «لاس ماریپوساس» («پروانه‌ها») نامیده می‌شدند. به یاد آن‌ها، به یاد زیبایی ماندگار آن‌ها، امروز «روز جهانی برای محو خشونت علیه زنان» است. به عبارت دیگر، برای محو خشونت توسط تروخیلوهای کوچکی که در این‌همه خانه حکومت می‌کنند.

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: هافینگتون‌ پست
۳۰ مارس ٢۰١۵
برگردان: ع. سهند

 

فرازهایی از کتاب «فرزندان روزها: گاه‌شماری از تاریخ بشر»، نوشته ادواردو گالیانو

کفش
۵ ژانویه)

در ١۹١۹ روزا لوکزامبورگ، انقلابی، در برلین به قتل رسید.

قاتلان با ضربات قنداق تفنگ او را کشتند و به آب‌ رودخانه انداختند.

در مسیر راه، یک کفش او از پایش درآمد.

کسی آن را برداشت، آن کفش در گِل افتاده بود.

روزا در آرزوی جهانی بود که در آن نه عدالت به نام آزادی، و نه آزادی به نام عدالت قربانی شود.

هر روز، دستی آن پرچم را بر‌می‌دارد.

افتاده در گِل، مانند آن کفش.

***

جشنی که نبود
۷ فوریه)

رعیت‌های مزارع پاتاگوینای آرژانتین علیه اجرت کم و کار روزهای طولانی اعتصاب کردند، و ارتش مسؤول برقراری نظم شد.

اعدام‌ها طاقت‌فرساست. در این شب در ١۹٢٢، سربازان که از آن‌همه کشتار خسته شده بودند در بندر سان‌ جولیان برای پاداش به حق خود به میخانه رفتند.

اما پنج زنی که در آنجا کار می‌کردند با فریاد «شما قاتل‌ها! قاتل‌ها، از اینجا بروید بیرون!» در را به روی آن‌ها بستند و بیرونشان کردند.

اوسوالدو بایر نام آن‌ها را ثبت کرد. آن‌ها کونسوئلو گارسیا، آنجلا فورتوناتو، آمیلیا رودریگز، ماریا جولیاچه، و مائود فوستر بودند.

فاحشه‌ها، با شرف‌ها.

***

زنان حرمت‌شکن
(
۹ ژوئن)

در سال ١۹۰١، الایزا سانچز و مارسلا گارسیا در کلیسای جورج مقدس در شهر گالیسیا واقع در آ کورونا ازدواج کردند.

الیزا و مارسلا در پنهان عاشق هم بودند. برای عادی کردن چیزها، همراه با مراسم، کشیش، سند ازدواج و عکس، آن‌ها باید یک شوهر اختراع می‌کردند. الایزا، ماریو شد: او موهای خود را کوتاه کرد، لباس مردانه پوشید، و صدای خود را بم کرد.

زمانی‌که داستان آشکار شد، روزنامه‌های سراسر اسپانیا تا عرش اعلا فریاد زدند: – «این رسوایی تهوع‌آور، این بی‌اخلاقی بی‌شرمانه»- از این مناسبت تأسف‌بار برای فروش هر چه بیش‌تر روزنامه استفاده کردند، و در عین‌حال، کلیسا که گول خورده بود، این بی‌حرمتی را به پلیس گزارش داد.

و تعقیب آغاز شد.

الایزا و مارسلا به پرتغال گریختند.

آن‌ها در اُپورتو دستگیر و زندانی شدند.

اما توانستند فرار کنند. آن‌ها نام خود را تغییر دادند و به دریا زدند.

در شهر بوئنوس آیرس محاکمه فراری‌ها بی‌نیتجه ماند.

***

حق دلاوری
۳ اوت)

در ١۸١۶ دولت در بوئنوس آیرس درجه سرهنگ دومی را به جوآنا آزوردوی «به خاطر تلاش‌های مردانه‌اش» اعطا کرد.

او رهبری چریک‌هایی را داشت که در جنگ استقلال، سِرو پوتوسی را از اسپانیایی‌ها گرفتند.

جنگ کار مردان بود و زنان نباید بدون اجازه وارد آن می‌شدند. با این وجود، افسران مرد نمی‌توانستند «دلاوری مردانه این زنان» را ستایش نکنند.

پس از کیلومترها بر پشت اسب، زمانی‌که جنگ همسر و پنچ فرزند از شش فرزند او را کشته بود، جوآنا نیز جان باخت. او در فقر درگذشت، فقیر حتا در میان فقرا، و در یک گور معمولی به خاک سپرده شد.

نزدیک به دو قرن بعد، دولت آرژانتین، که اکنون یک زن رهبر آن است، «در بزرگداشت دلاوری زنانه‌اش» او را به درجه ژنرالی ارتقاء داد.

***

ناجیان زن مکزیک
۷ سپتامبر)

جشن‌های صدسالگی به پایان رسید و همه زباله‌های درخشنده جارو شدند.

و انقلاب آغاز شد.

تاریخ رهبران انقلابی، زاپاتا، ویلا و دیگر انسان‌های مرد را به یاد می‌آورد. زنان، که در سکوت زندگی می‌کردند، به فراموشی سپرده شدند.

چندین زن  از محو شدن امتناع ورزیدند.

جوآنا رامونا، «ببر»، که با حمله چندین شهر را تصرف کرد؛

کارمن ولِز، «ژنرال»، که فرمانده سیصد مرد بود؛

آنجلا جیمنز، استاد دینامیت، که خود را آنجل (فرشته) جیمنز می‌نامید؛

انکارناسیون مارِس، که موهای خود را کوتاه کرد به درجه سرهنگ دومی رسید و زیر لبه سمبررو [کلاه پهن و آفتاب‌گیر سنتی مکزیکی] پنهان می‌شد: «برای این‌که آن‌ها چشمان زنانه مرا نبینند»؛

آملیا روبلس، که آمیلو شد و به درجه سرهنگی رسید.

پترا روئیز، که پدرو شد و برای باز کردن دروازهای شهر مکزیک بیش‌تر از هر مردی شلیک کرد؛

روزا بوبادیلا، زنی که از مرد بودن امتناع کرد و با نام خود در بیش از یک‌صد نبرد جنگید؛

و ماریا کوئینتراس، که با شیطان عهد بسته بود و حتا در یک نبرد شکست نخورد. مردان، از جمله شوهرش، از او فرمان می‌بردند.

***

مادر روزنامه‌‌نگاران زن
۴ نوامبر)

در این صبح در ١۸۸۹، نلی بلای به راه افتاد.

ژول ورن باور نمی‌کرد که این زن کوچک اندام زیبا بتواند به تنهایی در کم‌تر از هشتاد روز دور دنیا بگردد.

اما نلی در هفتاد‌و‌دو روز بازوان خود را دور جهان قرار داد، در حالی‌که در باره دیده‌ها و شنیده‌های خود مقاله بعد از مقاله منتشر می‌کرد.

او اولین یا آخرین گزارشگر جوان استثمار شده نبود.

برای نوشتن درباره مکزیک، او چنان مکزیکی شد که دولت متحیر مکزیک او را اخراج کرد.

برای نوشتن درباره کارخانه‌ها، او در خط مونتاژ کار کرد.

برای نوشتن درباره زندان‌ها، او با سرقت موجب بازداشت خود شد.

برای نوشتن درباره آسایشگاه‌های روانی، او چنان خود را به دیوانگی زد که پزشکان آن را تأیید کردند. او سپس درمان‌های روانی را که تحمل کرده بود به مثابه دلیل کافی برای روانی کردن هر کس، محکوم کرد.

در پیتسیورگ زمانی‌که نلی بیست سال داشت، روزنامه‌نگاری یک چیز مردانه بود.

آن زمان بود که او گستاخی انتشار اولین مقالات خود را مرتکب شد.

سی سال بعد، او در زیر گلوله‌های صفوف مقدم جنگ جهانی اول، آخرین مقاله خود را نوشت.

***

روز جهانی برای محو خشونت علیه زنان
۵ نوامبر)

در جنگل‌های پارانای علیا، زیباترین پروانه‌ها با به نمایش گذاشتن خود زنده می‌مانند. آن‌ها بال‌های سیاه خود را که با لکه‌های سرخ یا زرد می‌درخشند نشان می‌دهند، و بدون کم‌ترین نگرانی از این گل به آن گل می‌پرند. پس از هزاران هزار سال، دشمنان آن‌ها آموخته اند که این پروانه‌‌ها سمی هستند. عنکبوت‌ها، زنبور‌های بی‌عسل، مارمولک‌ها، مگس‌ها، و خفاش‌ها از فاصله محتاطانه‌ای آن‌ها را تحسین می‌کنند.

در این روز، در ١۹۶۰ سه کنشگر علیه دیکتاتوری تروخیلو در جمهوری دومنیکن پس از ضرب‌و‌شتم از یک صخره به پایین پرتاب شدند. آن‌ها خواهران میرابال بودند. آن‌ها زیباترین‌ها بودند، و «لاس ماریپوساس» («پروانه‌ها») نامیده می‌شدند.

به یاد آن‌ها، به یاد زیبایی ماندگار آن‌ها، امروز «روز جهانی برای محو خشونت علیه زنان» است. به عبارت دیگر، برای محو خشونت توسط تروخیلوهای کوچکی که در این‌همه خانه حکومت می‌کنند.

***

هنر زیستن
(
۹ دسامبر)

در ١۹۸۶ جایزه نوبل برای پزشکی به ریتا لوی-مونتالچینی داده شد.

در روزهای سخت، طی دیکتاتوری موسولینی، ریتا مخفیانه در آزمایشگاه موقتی که در خانه‌اش پنهان بود بافت‌های عصبی را مطالعه می‌کرد.

سال‌ها بعد، پس از کار بسیار، این کارآگاه پیگیر اسرار زندگی، پروتینی که سلول بدن انسان را تکثیر می‌کند کشف کرد، که جایزه نوبل را برای او آورد.

او آن‌موقع حدود هشناد سال داشت و گفت: «بدن من، اما نه مغزم، چروکیده می‌شود. زمانی‌که دیگر نمی‌توانم فکر کنم، تنها چیزی که می‌خواهم کمک به این است که با احترام بمیرم.»

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/wuz76d4b