تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: چپ چیست
نویسنده: استفن گوانز
۲ دسامبر ۲۰۲۲

آیا انشعاب کمونیستی پیرامون جنگ در اوکرایین پژواک یک انشعاب پیشین است؟

 

الیسئوس واگناس، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان، مقاله جالبی در ریزوسپاستیس، روزنامه حزب نوشته است، و این ادعا را رد کرده است که حمله روسیه به اوکرایین باعث ایجاد انشعاب در جنبش جهانی کمونیستی شده است. واگناس می‌گوید این انشعاب پیش از حمله روسیه وجود داشته است.

شخص هم‌چنین می‌تواند استدلال کند که این انشعاب، تقسیم‌بندی درون انترناسیونال دوم را در حدود سال ۱۹۱۴ خلاصه می‌کند – تقسیمی که منجر به ایجاد انترناسیونال سوم و احزاب کمونیستی شد که «جنبش جهانی کمونیستی» کنونی وارث اسمی آن است.

به گفته کمونیست یونانی، جنبش جهانی کمونیستی مدتی است که حداقل بر روی شش مسأله، که در زیر خلاصه می‌شود، دو دسته شده است. هنگامی که روسیه به اوکرایین حمله کرد، احزاب بر اساس جهت‌گیری‌های قبلی خود که با رویکرد ۱ یا ۲ تعریف شده بود، به حمایت یا مخالفت با مسکو پرداختند.

 

توضیح عدالت: جدول بالا براساس بخش زیر از مقاله الیسئوس واگناس تهیه شده است: «همانطور که حزب کمونیست یونان بارها تاکید کرده است رویارویی در درون جنبش جهانی کمونیستی جوانب بسیاری دارد. به عنوان مثال، رویارویی در موارد زیر وجود دارد

● بین احزابی که از همکاری احزاب کمونیست در «اتحادهای وسیع‌تر مترقی چپ» حمایت می‌کنند و آن‌هایی که برای حفظ استقلال ایدئولوژیک-سیاسی احزاب کمونیست و تقویت پیوندهای آن‌ها با طبقه کارگر و اقشار مردمی مبارزه می‌کنند.

● بین احزابی که هم‌چنان گرفتار استراتژی قدیمی «مراحل به سوی سوسیالیسم» هستند و از مشارکت در دولت‌های بورژوایی «چپ»، «ضد نئولیبرال»، «مترقی» و «مرکز-چپ» در چهارچوب سرمایه‌داری حمایت می‌کنند، و آن‌هایی که مشارکت در حکومت های بورژوایی و منطق مراحل را رد کرده‌اند و برای سرنگونی بربریت سرمایه‌داری مبارزه می‌کنند.

● بین احزابی که امپریالیسم را منحصراً با ایالات متحده آمریکا یا برخی از کشورهای قدرتمند سرمایه‌داری اروپا یا سیاست خارجی تهاجمی یکی می‌گیرند، و احزابی که بر این تلقی لنینیستی قرار دارند که امپریالیسم سرمایه‌داری انحصاری، بالاترین و آخرین مرحله نظام استثماری است.

● بین احزابی که معتقدند مبارزه برای صلح به طور تفکیک‌‌ناپذیری با «جهان چندقطبی» پیوند خورده است و گویا ایالات متحده را رام خواهد کرد، و به توهماتی پیرامون یک به اصطلاح «معماری بین‌المللی صلح‌آمیز» که بوسیله سوسیال دموکراسی و آپورتونیست‌ها ترویج می‌شود دامن می‌زنند، و احزابی که معتقدند جهان سرمایه‌داری نمی‌تواند «دموکراتیزه شود»، و هر تعداد«قطب» که داشته باشد نمی‌تواند از جنگ‌ها فرار کند، و این ضروری است که مبارزه برای سرنگونی سرمایه‌داری، برای جامعه نوین، جامعه سوسیالیستی تشدید شود.

● بین احزابی که چین را کشوری می‌دانند که «‌سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» را می‌سازد، و احزابی که معتقدند سوسیالیسم اصولی دارد که در چین، جایی که روابط تولید سرمایه‌داری حاکم است، نقض شده‌اند؛ این‌که چین یک کشور از جهان سرمایه‌داری مدرن است که در واقع در حال رقابت با ایالات متحده است و سَروری آن در نظام امپریالیستی را تهدید می‌کند.»

دو پرسش برای مواضع احزاب گوناگون در قبال جنگ در اوکرایین بسیار مهم است:

امپریالیسم یعنی چه؟

آیا صلح در جهان سرمایه داری قابل دستیابی است؟

احزاب کمونیستی که یا به حمایت از روسیه یا به محکوم کردن بیش‌تر ایالات متحده و ناتو گرایش دارند به گونه‌ای به امپریالیسم نگاه می‌کنند که از نظر کلاسیک مارکسیستی فاصله می‌گیرد وبرای پایان دادن به جنگ دیدگاهی را تدوین کرده‌اند که تجدید نظر در مارکسیسم و اقتباس از لیبرالیسم است. این احزاب امپریالیسم را سیاست خارجی تهاجمی یک کشور سرمایه‌داری ایالات متحده (و اقمار آن)، و روسیه را قزبانی امپریالیسن آمریکا می‌دانند. برای آن‌ها، اصطلاح «امپریالیسم آمریکا» زائد است، زیرا امپریالیسم در انحصار ایالات متحده آمریکا است.

علاوه بر این، این احزاب گرایش دارند امپریالیسم را با جنگ یکی بدانند و این نظر را که امپریالیسم ابعاد دیگری، از جمله رقابت مسالمت‌آمیز سرمایه‌داری، دیپلماسی و حتا ساختارهای امنیتی بین‌المللی دارد رد می‌کنند. (از کره شمالی بپرسید که آیا شورای امنیت سازمان ملل بیانگر امپریالیسم است یا خیر.) برای این احزاب، امپریالیسم جنگ آفرینی آمریکاست و لاغیر.

در مقابل، احزابی که جنگ در اوکرایین را یک درگیری درون- امپریالیستی می‌دانند، دیدگاه کلاسیک مارکسیستی امپریالیسم را اتخاذ می‌کنند. برای آن‌ها، امپریالیسم یک نظام رقابت شدید بین دولت‌هاست که در آن هر دولت مجبور است قلمروی را که بر آن نفوذ و کنترل دارد گسترش دهد تا دسترسی خود به بازارها، مواد خام، فرصت‌های سرمایه گذاری و قلمرو استراتژیک را برای اطمینان به بقای خود و انباشت سرمایه شرکت‌هایی که نمایندگی می‌کند، تضمین نماید. رقابت به طرق مختلف از جمله جنگ ابراز می‌شود، اما محدود به آن نیست. رقابت ممکن است در قراردادهای تجاری و سرمایه‌گذاری بیان شود و اغلب بیان شده است. (برای مثال به «امپریالیسم تجارت آزاد» اثر رابینسون و گالاگر مراجعه کنید.)

بررسی کنت والتز از انشعاب در جنبش سوسیالیستی ناشی از جنگ جهانی اول، که او در کتاب کلاسیک خود «انسان، دولت و جنگ» ارائه می‌کند، انشعاب کنونی در جنبش جهانی کمونیستی را که بوسیله واگناس شناسایی شده است، تداعی می‌کند.

احزابی که از روسیه در جنگ آن با اوکرایین حمایت می‌کنند، همانطور که والتز آن‌ها را توصیف می‌کند، تمایل دارند «تکنیک‌های جنبش صلح بورژوایی – داوری، خلع‌سلاح، دیپلماسی باز» و هم‌چنین این باور را بپذیرند که افکار عمومی « برای تضمین صلح، می‌تواند فشار کافی بر دولت‌های ملی وارد کند.» والتز استدلال می‌کند که این تجدید‌نظر در دیدگاه مارکس است که «به سرمایه‌داری بمثابه شیطان اشاره می‌کند. برای مارکس سوسیالیسم که جایگزین سرمایه‌داری خواهد شد، پایان سرمایه‌داری و پایان دولت‌ها بود» و برای مارکس پایان دولت‌ها، به معنای پایان جنگ بود. جنبش ضدجنگی که بر این مفهوم بنا شده است که فشار مردمی و ساختارهای امنیتی بین‌المللی می‌توانند صلح را تضمین کنند، سنتی است که والتز منشأ آن در انترناسیونال دوم را بمثابه تجدیدنظر در دیدگاه مارکس معرفی می‌کند. این هم‌چنین سنتی است که همانطور که والتز بدرستی می‌گوید در سال ۱۹۱۴ نتوانست صلح را حفظ کند.

والتز تشریخ می‌کند. اعضای انترناسیونال دوم «در توافق با این‌که جنگ بد است، متحد بودند، اما در مورد نحوه رفتار سوسیالیست‌ها در شرایط جنگی اختلاف نظر داشتند. … ژان ژورس و کی‌یر هاردی با شیوایی بر یک برنامه مثبت از کار فوری تاکید کردند. آن‌ها گفتند که سوسیالیست‌ها می‌توانند دولت‌های سرمایه‌داری را به زندگی در صلح محبور نمایند.» همانطور که تاریخ نشان می‌دهد، آن‌ها نتوانستند. در واقع، اکثر سوسیالیست‌ها با حمایت از یکی از طرف‌های متخاصم، جنگ را تسهیل کردند.

در مقابل، برخی از «سوسیالیست‌های فرانسوی و آلمانی استدلال می‌کردند که دولت‌های سرمایه‌داری ذاتاً با نظام جنگی پیوند خورده‌اند؛ امید برای صلح جهانی در این است که برای مرگ زودهنگام آن‌ها تلاش کنیم.» برای به روز کردن این بحث باید گفت، امید برای صلح جهانی در حمایت از دولت‌های سرمایه‌داری ضعیف‌تر برای متعادل کردن قوی‌ترین‌ها در یک نظام چندقطبی نیست. در واقع، این دیدگاه در نهایت ضدمارکسیستی است. برای مارکس، جنگ زمانی پایان می‌یابد که دولت‌ها به پایان می‌رسند، نه زمانی که دولت‌های ضعیف‌تر، قوی‌ترین‌ها را متعادل می‌کنند و جهان چندقطبی می‌شود.

پیشگامان انترناسیونال سوم، کمونیست‌های پیش از تشکیل آن، استدلال می‌کردند که جنگ‌ها «بخشی از ماهیت سرمایه‌داری هستند. جنگ‌ها تنها زمانی متوقف می‌شوند که نظام سرمایه‌داری افول کند، یا زمانی که قربانی‌های انسانی و پولی در نتیجه افزایش حجم تسلیحات آنقدر زیاد شوند که مردم علیه آن‌ها شورش کنند و سرمایه‌داری را از میان بردارند.».»

این در دیدگاه واگناس طنین‌افکن است که از رویکرد ۲ که در جدول بالا ارائه شده است حمایت می‌کند: جهان سرمایه‌داری نمی‌تواند «دموکراتیزه شود»، و هر تعداد«قطب» که داشته باشد نمی‌تواند از جنگ‌ها فرار کند، و این ضروری است که مبارزه برای سرنگونی سرمایه‌داری، برای جامعه نوین، جامعه سوسیالیستی تشدید شود.

بنابراین، رویکرد ۱ انترناسیونال دوم را تداعی می‌کند، در حالی‌که به نظر می‌رسد رویکرد ۲ با مواضع انترناسیونال سوم سازگار است.

بر اساس موارد فوق، مناسب به نظر می‌رسد که به رویکرد ۱، منطبق با مدارای آن با مشارکت کمونیست‌ها در دولت‌های سرمایه‌داری و جنبش‌های مترقی وسیع‌تر برای اصلاح سرمایه‌داری، تمایل آن به سفری گام‌ به گام به سوی سوسیالیسم، حذف سرمایه‌داری از تحلیل آن از امپریالیسم، در آغوش گرفتن جنبش صلحی که تکنیک‌های آن از تئوری لیبرالی جنگ سرچشمه می‌گیرند، و پذیرش- در واقع، جشن و شادمانی آن – برای سرمایه‌داری سرزنده چین، عنوان «لیبرال بورژوایی» را بدهیم. کمونیست‌های لیبرال بورژوا هیچ چیز نیستند اگر در مدیجه سرایی خود برای سرمایه‌داری چین بمثابه «بزرگ‌ترین ماشین ضدفقر جهان» و در ستایش بی‌‌پایان خود از سرمایه‌داری چین برای «نجات صدها میلیون نفر از فقر» مشتاق نباشند. آن‌ها در سرسپردگی خود به سرمایه‌داری بمثابه درمان فقر، حتا از سرسخت‌ترین جمهوری‌خواهان نیز پیشی گرفته‌اند.

رویکرد ۲ را می‌توان «کمونیستی» نامید، که منعکس کننده طنین آن با مواضع مارکسیستی کلاسیک است.

مایه تأسف است که برخی از احزاب کمونیست دچار انحراف ایدئولوژیک به سمت مواضعی شده‌اند که بنیانگذاران جنبش جهانی کمونیستی، لنین و یارانش، آن را رد کردند.

به همان اندازه مایه تأسف است که همین احزاب به عنوان وارثان خودخوانده مارکس، از دیدگاهی در مورد چگونگی تضمین جهانی صلح‌آمیز حمایت می‌کنند که، همانطور که والتز استدلال می‌کند، نه از مارکس، بلکه از تئوری لیبرال بورژوازی درباره جنگ سرچشمه می‌گیرد.

https://gowans.blog/2022/12/02/is-the-communist-split-on-the-war-in-ukraine-an-echo-of-an-earlier-division/