تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: مارکسیسم – لنینیسم امروز
نویسنده: راجر کیران
۷ نوامبر ۲۰۲۱

 

بررسی کتاب: راه بزرگ چین: درس‌هایی برای تئوری مارکسیستی و پراکسیس سوسیالیستی
مقالات ۲۰۲۱-۲۰۱۰، نوشته جان راس

 

آیا چین سوسیالیست است؟ مطمئناً این پرسش به یک بحث داغ در میان هر گروه از چپ‌گراها دامن می‌زند. این پرسش پیچیده‌ای است. هیچ کتاب و مطمئناً هیچ بررسی کتاب موضوع را حل نمی‌کند.

نظام چین هرچه هست، دولت بایدن، مانند دولت‌های ترامپ و اوباما پیش از آن، به روشنی چین را تهدید اصلی برای منافع امپریالیستی آمریکا می‌داند. این موضع، جنگ سرد جدیدی را بوجود می‌آورد که به اندازه جنگ سرد گذشته با اتحاد شوروی، خطرناک است. بایدن نه تنها تعرفه‌های ترامپ علیه چین را حفظ کرده است، بلکه به تازگی یک قرارداد زیردریایی هسته‌ای با استرالیا و انگلستان منعقد کرده است که به روشنی چین را هدف دارد. امسال، «سیا» «مرکز مأموریت چین» را تأسیس کرد، که به گفته ویلیام جی. برنز رییس «سیا»، «کار جمعی ما را در مورد مهم‌ترین تهدید ژئوپولیتیکی که ما در قرن بیست و یکم با آن روبه‌رو هستیم، یعنی دولت بطور فزاینده خصمانه چین را، بیش‌تر تقویت خواهد کرد.» (نیویورک تایمز، ۸ اکتبر۲۰۲۱). در نوامبر ۲۰۲۱، ژنرال مارک ای. میلی، رئیس ستاد مشترک، ارتش چین را چالشگر «شماره یک» نظامی ملت – دولت برای ایالات متحده نامید. او گفت که چین «به وضوح ما را بطور منطقه‌ای به چالش می‌کشد، و آرزوی آن‌ها این است که ما را در سطح جهانی به چالش بکشند.» (نیویورک تایمز، ۴ نوامبر۲۰۲۱). این واقعیت که ایالات متحده دارای حدود ۷۵۰ پایگاه نظامی در حدود ۸۰ کشور است در مقایسه با یک پایگاه نظامی چین (جیبوتی، در شاخ آفریقا)، و این‌که ایالات متحده دارای ۵۵۵۰ کلاهک هسته‌ای در مقایسه با ۳۰۰ کلاهک هسته‌ای چین است، نشان می‌دهد که هر گونه تهدید نظامی که وجود دارد دقیقاً بر عکس است.

جنگ سرد جدید به کرات در لفاظی‌های بیش از حد داغ درباره به‌اصطلاح خطر چین – که هر روز از سوی پژوهشگران و مفسرانی سرچشمه می‌گیرد که با فهرست بی‌پایانی ازداستان‌های نسل‌کشی اویغورها، آلودگی محیط‌‌زیست ناشی از ذغال سنگ چین، تبعیض علیه زنان (حتا علیه زنان فضانورد چین)، کنترل رسانه‌های اجتماعی، سرکوب دموکراسی در هنگ کنگ، حمله قریب الوقوع به تایوان، تولید سلاح‌های هسته‌ای مداری، و … به چین‌هراسی دامن می‌زنند – بازتاب می‌یابد. دو مورد تازه به دلیل سطح هیستری آن‌ها قابل ذکر می‌باشند. مایکل بکلی و هال برندز در «آتلانتیک» (۱نوامبر۲۰۲۱) مطرح می‌کنند که، چین در صورت عدم بازدارندگی آن،جنگ با ایالات متحده را آغاز خواهد کرد. عنوان اصلی و عنوان فرعی مقاله بسیار گویا است: «جنگ با چین چگونه آغاز می‌شود: جنگ سردی که هم‌اکنون در جریان است. مسأله این است که آیا واشنگتن می‌تواند پکن را از آغاز یک جنگ داغ باز دارد.» پری لینک، استاد دانشگاه کالیفرنیا در ریورساید در «نیویورک بوکز ریویو» (۲۱ اکتبر ۲۰۲۱)، سطحی از بدگویی علیه چین را نشان می‌دهد که از دیوسازی نسل گذشته از اتحاد شوروی پیشی می‌گیرد..

به گفته لینک، چین کم‌تر از تایوان یک کشور سوسیالیستی است و به مثابه شکلی از «شرکت آدم‌کشی» بهتر توصیف می‌شود: «حزب کمونیست چین بر سلسله مراتب قدرت، بر وفاداری‌های شخصی که خارج از قانون قرار دارند، و بر دنبال‌کردن بیرحمانه منافع خصوصی که تظاهر، تحریک، و “در صورت لزوم” قهر مرگبار را بکار می‌گیرد عمل می‌کند. این بیش‌تر به مافیا شباهت دارد تا یک دولت مدرن.»

پس از قرار گرفتن در معرض این جنون خطرناک، خواندن کتاب جان راس نفسی از عقلانیت است. جان راس، یک مارکسیست و عضو ارشد «مؤسسه مطالعات مالی چونگیانگ»، «دانشگاه رنمین چین» در پکن، در کتاب «جاده بزرگ چین» دفاع محکمی از ماهیت سوسیالیستی و سمت‌گیری چین مطرح می‌کند. این کتاب از مقالاتی تشکیل می‌شود که اکثر آن‌ها در اصل به زبان چینی در تارنگاشت «Guancha.cn»، و به زبان انگلیسی در تارنگاشت «LearningfromChina.net» منتشر شده‌اند. کتاب در برگیرنده تکرار مکررات آزاردهنده و غیر ضروری بسیار است، اما این نباید از غنای اطلاعات و استدلال روشن آن بکاهد.

استدلال راس سر راست و قانع‌کننده است: از زمان به‌اصطلاح «باز کردن» اقتصاد چین به روی شرکت‌های خصوصی توسط دنگ شیائوپینگ در سال ۱۹۷۸ و دنبال کردن چیزی که دنگ «ساختمان سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» می‌نامید، چین مسیری را دنبال کرده است که به آنچه مارکس تصور می‌کرد نزدیک است، و مهم‌تر این‌که، با دنبال کردن این مسیر، دستاورد اقتصادی چین – از نقطه‌نظر سرعت بهبود استانداردهای زندگی، سرعت رشد اقتصادی، نسبت بهره‌مندی جهان از آن رشد و رفع فقر- تا حد زیادی بزرگ‌ترین دستاورد در کل تاریخ بشر است.»

مبنای واقعی این استدلال بر منابع معتبر بین‌المللی، عمدتاً «شاخص‌های توسعه جهانی بانک جهانی»، و دیگران، از جمله «کنفرانس هیأت امنای پایگاه داده‌های اقتصادی و اداره تحلیل اقتصادی ایالات متحده»، و «آنگوس مدیسون» که یک مرجع در رشد اقتصادی بلندمدت است، قرار دارد. ارقام شگفت‌آورند. در سال ۱۹۵۰،اقتصاد ایالات متحده ۶۸ برابر اقتصاد چین بود. تا سال ۲۰۰، ترکیبی از رشد آهسته ایالات متحده و رشد بزرگ چین این شکاف را کاهش داده بود. تا سال ۲۰۲۲ چین آماده است تا از ایالات متحده پیشی بگیرد. میانگین رشد تولید ناخالص داخلی سالانه ایالات متحده از ۴٫۴ درصد در سال ۱۹۶۹ به ۲٫۰ درصد در سال ۲۰۱۹ کاهش یافته است، در حالی‌که میانگین رشد تولید ناخالص داخلی چین از سال ۱۹۷۹ تاکنون ۱۲٫۵درصد بوده است.

این رشد اقتصادی در چین با یک رشد بی‌سابقه‌ در استانداردهای زندگی همراه بوده است، میانگین طول عمر و مصرف خانوارها و کل مصرف در چین با سرعت بیش‌تری نسبت به هر کشور دیگر در هر زمان در تاریخ افزایش یافته است. راس اشاره می‌کند که در چین میانگین طول عمر ، «بهترین شاخص واحد از وضعیت کلی شرایط انسان»، پس از انقلاب با نرخ بی‌سابقه‌ای افزایش یافت. در سال ۱۹۷۸ به ۷۶ سال رسید و با باز شدن پس از ۱۹۷۸، در سال ۲۰۱۱ به ۷۳ سال رسید (در مقایسه با ۷۹ سال در ایالات متحده). در چین کل مصرف سالانه ۷٫۹ درصد در سال‌های ۲۰۱۲-۱۹۷۸ سالانه ۸٫۵٫ درصد در سال‌های ۲۰۱۲-۱۹۹۰ افزایش یافته است، در حالی که در ایالات متحده در دوره‌های مشابه مصرف ۲درصد و و سالانه ۲٫۶ درصد افزایش یافته است. در نتیجه، در ۲۸ سال منتهی به سال ۲۰۰۹، چین ۶۲۰ میلیون نفر را از فقر نجات داد، عددی معادل نیمی از جمعیت آفریقا. در همین دوره، در خارج از چین، تعداد افرادی که در فقر شدید زندگی می‌کنند، در واقع ۵۰ میلیون نفر افزایش یافته‌ است.

راس می‌گوید که سیاست‌های اقتصادی که توسط دنگ شیائوپینگ پس از سال ۱۹۷۸ دنبال شد، یعنی «ساختمان سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» یا ساختمان یک «اقتصاد بازار سوسیالیستی»، که به معنای حفظ مالکیت دولتی بر صنایع اصلی و در عین‌حال «باز کردن» صنایع کوچک‌تر و کشاورزی به روی مالکیت خصوصی است، کاملاً با مارکسیسم هم‌خوان بود، در واقع بیش‌تر از آنچه که سیاست شوروی پس از اجتماعی کردن همه دارایی‌ها مولده پس از ۱۹۲۹ با مارکسیسم هم‌خوان بود.
بخش مهمی از بحث راس در اینجا تکیه او بر فرازهایی از «مانیفست کمونیست» و «نقد برنامه گوتا» است که در آن مارکس در مورد گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم بحث می‌کند. مارکس در «مانیفست کمونیست» گفت: «پرولتاریا از سیادت سیاسی‌ خود برای آن استفاده خواهد کرد که به درجه‌ای تمام سرمایه را از چنگ بورژوازی بیرون بکشد، کلیه وسائل تولید را، با بیش‌ترین سرعت زمان ممکن در دست دولت متمرکز کند». (تأکید افزوده شد). مارکس در «نقد برنامه گوتا» گفت: «در مرحله‌ بالاتر جامعه کمونیستی… پس از آن که نیروهای مولده نیز با رشد همه جانبه فرد افزایش یافتند (تاکید افزوده شد) و همه چشمه‌های ثروت مشترک فراوان‌تر جاری شدند – فقط در آن زمان می‌توان از افق تنگ حق بورژوایی در کلیت آن عبور کرد و جامعه بر روی پرچم‌های آن می‎نویسد: از هرکس به اندازه توانایی‌هایش، به هرکس به اندازه نیازش‌هایش.»

راس بحث می‌کند که این عبارات نشان می‌دهند که مارکس یک «دوره گذار طولانی» را پیش‌بینی کرده است (این عبارت از راس است نه از مارکس) و نیاز به توسعه نیروهای مولده اقتصاد را پیش از این‌که بتوان به طور کامل از مالکیت خصوصی و بازار صرف نظر کرد می‌دید. از اینرو، راس استدلال می‌کند که سیاست بازکردن دنگ بیش‌تر از سیاست ملی کردن یکباره همه چیز در اولین برنامه پنج ساله و جایگزین کردن بازار با برنامه‌ریزی دولتی شوروی، با مارکس هم‌خوان بود. علاوه بر این، راس معتقد است که سیاست دنگ آنچه را که مارکس از آن دفاع می‌کرد، یعنی حفظ بازار برای یک مدت و تقویت توسعه اقتصادی سریع عملی کرد. ناگفته نماند که راس این را انکار نمی‌کند که الگوی شوروی نیز توسعه اقتصادی سریع را ایجاد کرد و پاسخی به نیاز صنعتی‌سازی سریع در رویاویی با دشمنان قدرتمند و جنگ قریب‌الوقوع بود. با این وصف، او راه شوروی را یک اشتباه «چپ افراطی» می‌داند که باید پس از جنگ جهانی دوم اصلاح می‌شد.

بدون تردید، راس دفاع قوی ارائه می‌کند، اما آنطور که او می‌گوید کاملاً قانع‌کننده است. در وهله اول، باید به خاطر داشت که در کل نوشته‌های مارکس، او فقط چند جمله را به توصیف سوسیالیسم اختصاص می‌دهد. او در برابر ارائه یک طرح برای انقلاب سوسیالیستی مقاومت کرد. در نتیجه، قضاوت کل یک نظام اجتماعی، خواه اتحاد جماهیر شوروی باشد یا چین، براساس انطباق آن با چند عبارت مارکس کمی عذاب دهنده است. راس دفاع خود از اقتصاد بازار سوسیالیستی چین را بر عبارت «به درجه» تکیه می‌کند، یعنی پرولتاریا سرمایه را «به درجه‌ای» از چنگ بورژوازی بیرون می‌کشد. با این وجود، راس بقیه سخنان مارکس را در همان جمله در مورد متمرکز کردن «همه ابزارهای تولید» در دست دولت «با بیش‌ترین سرعت ممکن» نادیده می‌گیرد. عبارت اخیر به نظر می‌رسد به همان اندازه که عبارت قبلی رویکرد دنگ را توجیه می‌کند رویکرد شوروی را توجیه نماید. علاوه بر این، درک این باور راس مبنی بر این‌که شوروی می‌باید پس از جنگ جهانی دوم به بازار و برخی مالکیت خصوصی باز می‌گشت، دشوار است، زیرا تهدید خارجی که چرخش سریع به اشتراکی کردن مالکیت و برنامه‌ریزی مرکزی را توجیه می‌کرد، به‌هیچ‌وجه در طول دوران جنگ سرد، در زمانی که شوروی با ایالات متحده بسیار قدرتمندتر مسلح به سلاح‌های هسته‌ای روبرو شد و اتحاد شوروی را با پایگاه‌های نظامی محاصره کرده بود، به هیچوجه کاهش نیافت.

در هر صورت، این نتیجه‌گیری که اصلاحات و بازکردن چین از سال ۱۹۷۹ منجر به توسعه عظیم نیروهای مولده شد، انکار نمی‌شود . علاوه بر این، این ایده که این بازکردن، خیانت به سوسیالیسم را نشان نمی‌دهد، بلکه مبنایی برای پیشرفت نوین به سمت سوسیالیسم توسعه‌یافته است، چیزی است که باید مشخص شود.

یک ضعف دیگر بحث راس این است که او ابهام یا نامعلومی درباره این مسأله را درنظر نمی‌گیرد. گرچه اصلاحات و گشایش یک بخش سرمایه‌داری بزرگ را در چین به وجود آورده است، راس پیرامون این‌که چقدر بزرگ است، چقدر نفوذ سیاسی دارد یا چین به کجا می رود هیچ توضیحی نمی‌دهد. اما، منابع دیگر نشان می‌دهند که بخش سرمایه‌داری در چین بسیار بزرگ و در حال رشد است. به عنوان مثال، از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ تعداد شرکت‌های خصوصی در چین ۸۰ درصد افزایش یافت و تعداد مشاغل خصوصی به۳٫۵۹۶٬۰۰۰ رسید. علاوه بر این، این شرکت‌های خصوصی به نحو فزاینده‌ای در خارج فعالت می‌کنند، و ۱۱۷ شرکت (تا سال ۲۰۱۰) میلیون‎ها دلار در ۴۸۱ طرح‌ خارجی سرمایه‌گذاری کرده بودند. تا سال ۲۰۰۹، سرمایه‌گذاری خصوصی و دولتی چین را به پنجمین سرمایه‌گذار بزرگ جهان مبدل کرده بود. (به عنوان نمونه نگاه کنید به الیسئوس واگناس، «نقش جهانی چین»، در ، شماره ۶، ۲۰۱۰).

راس در حالی که پیشرفت فوق‌العاده‌ای را که چین تحت اصلاحات و بازکردن به دست آورده است نشان می‌دهد، هیچ شناختی از هزینه‌های این پیشرفت برای طبقه کارگر چین ندارد. او اذعان نمی‌کند که این پیشرفت به قیمت افزایش نابرابری اقتصادی و ساعات طولانی کار (در برخی موارد دوازده ساعت در روز، شش روز در هفته)، شرایط کاری اغلب سخت و خطرناک، و محدود کردن اتحادیه‌های کارگری به دست آمده است. چین از نظر تعداد میلیاردرها پس از ایالات متحده در رتبه دوم قرار دارد (۱۳۰ میلیاردر چینی تا سال۲۰۱۰). (در مقام مقایسه، اتحاد جماهیر شوروی توانست رشد اقتصادی فوق‌العاده‌ای ایجاد کند و استاندارهای زندگی را بالا بیرد، در عین‌حال ساعات کار را کاهش و قدرت سندیکاها را افزایش دهد و نابرابری اقتصادی را پایین بیاورد.)

علاوه بر این، یک ارزیابی همه جانبه از سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی قطعاً مستلزم بحث در باره نقش چین در مبارزه طبقاتی جهانی است. کارنامه اتحاد شوروی در این زمینه مشهور و خوشنام است. اتحاد شوروی حتا در حالی که از نظر اقتصادی در داخل در حال توسعه و ساختمان سوسیالیسم بود، بطور مادی از مبارزات ضداستعماری، آزادی‌بخش ملی و سوسیالیستی در خارج، از کوبا گرفته تا ویتنام و آفریقا حمایت کرد. مطمئناً نقش چین لکه‌دارتر و مشکل‌زاتر بوده است. چین در گذشته بکرات خود را با قدرت‌های امپریالیستی در افغانستان، ویتنام، آنگولا و جاهای دیگر متحد کرد. شاید بی انصافی باشد که راس را به خاطر نپرداختن به موضوعاتی که قصد بررسی آن‌ها را نداشته سرزنش کنیم، اما این اغماض نیز حیرت‌انگیز است.

این‌که آیا چین زیر سلطه سرمایه‌داران قدرتمند خود قرار خواهد گرفت و به طور فزاینده‌ای به مثابه رقیب امپریالیستی ایالات متحده و اروپا عمل خواهد کرد یا به حرکت به سمت سوسیالیسم کاملاً توسعه‌یافته ادامه خواهد داد، مشخص نیست. نشانه‌های چندی وجود دارد که گرایش دوم ممکن است غالب شود. دو پژوهشگر جریان رایج (Mainstream) اخیراً استدلال کرده‌اند که چین به سمت راه اتحاد شوروی زمان گورباچف نمی‌رود، این‌که علی‌رغم بخش سرمایه‌دار در چین، حزب کمونیست چین شبیته آنطور که در اتحاد شوری رخ داد کنترل را از دست نداده است. به عنوان مثال، ریچارد مک گرگور در کتاب «حزب: دنیای پنهان حاکمان کمونیست چین» استدلال می‌کند که چین در حال شببه‌شدن بیش‌ار با غرب نیست، نه به یک دولت نولیبرال مبتنی بر بازار تبدیل، بلکه به کشوری با اقتصاد ترکیبی از مالکیت دولتی و خصوصی تبدیل می‌شود، جایی که حزب کمونیست نفوذ غالب را بر سیاست، دانشگاه و اقتصاد دارد. به همین ترتیب، یان جانسون، «عضو ارشد مطالعات چین در شورای روابط خارجی»، در «انطباق ‌پذیرترین حزب»» اظهار داشت: «حتا شرکت‌های خصوصی نهایتاً به حزب پاسخگو هستند». به گفته جانسون، این حزب ۹۲ میلیون، یعنی ۷ درصد از جمعیت عضو دارد، تعدادی که به آن اجازه می‌دهد «سیاست، اقتصاد و جامعه را بدون از دست دادن انحصار خود کنترل کند.»

اظهارات اخیر شی جین‌پینگ هم‌چنین نشان می‌دهد که حزب کمونیست چین تصمیم گرفته است پیشرفت در توسعه اقتصادی به نقطه‌ای رسیده است که چین می‌تواند مهار سرمایه‌داران، کاهش قدرت آن‌ها، ریشه‌کن ساختن فساد و برخورد به نابرابری اقتصادی را آغاز کند. شی جین‌پینگ با استناد به عبارت مائو مبنی بر «بهروزی مشترک»، هدفی که دنگ آن را نهایی اما دور می‌دانست، گفت که چین باید از هم اکنون حرکت به سوی این هدف را آغاز کند. شی در ژانویه ۲۰۲۱ گفت: «دستیابی به بهروزی مشترک فقط یک موضوع اقتصادی نیست. این یک موضوع سیاسی مهم است که بر شالوده حکومت حزب تأثیر می‌گذارد… ما نمی‌توانیم اجازه دهیم یک شکاف برطرف نشدنی بین ثروتمندان و فقرا بوجود شود.» (نیویورک تایمز، ۹ سپتامبر ۲۰۲۱).

ارزش کتاب راس با بحث اصلی در مورد دستاوردهای اقتصادی چین تحت اصلاحات و باز کردن فضا تمام نمی‌شود. راس به مثابه بخشی از تلاش خود برای توضیح موفقیت سیاست اصلاحات و گشایش، بحث قانع‌کننده‌ای دربارۀ روشی که در آن سیاست اقتصادی چین بینش آدام اسمیت و کارل مارکس را در بارۀ تقسیم کار منعکس، دربارۀ ایده‌های جان مینارد کینز برای مداخله دولت برای ارتقای سرمایه‌گذاری، دربارۀ تحلیل مائو از جنگ طولانی، و مارکسیسم و جهانی‌سازی، ارائه می‌نماید.

موضوع اخیر با توجه به کار و بدبینی چپ نسبت به جهانی‌سازی که به وسیله نولیبرال‌های اروپایی و آمریکایی ترویج می‌شود، اهمیت خاصی دارد. راس استدلال می‌کند که طبق نظر مارکس (و [آدام] اسمیت) تقسیم کار موتور اولیه توسعه اقتصادی است و جهانی‌سازی تولید و بازار فقط ادامه روند تقسیم کاری است که در کارخانه سوزن توصیف شده به وسیله [آدام] اسمیت آغاز شد. علاوه بر این، راس معتقد است که ایده شی جین‌پینگ دربارۀ «آینده مشترک برای بشریت» نشان‌دهنده کاربرد مدرن ایده مارکس دربارۀ تقسیم کار است. نتیجتاً، به گفته راس، مخالفت آشکار با جهانی‌سازی هنگامی که شکل [جنس] «آمریکایی بخر» یا «برگزیت» یا تعرفه‌های ضدچینی و حمایت‌گرایی به خود می‌گیرد، عوام فریبانه، عقب‌مانده، ارتجاعی و محکوم به شکست است. این موضع ممکن است برای کسانی که از صنعت‌زدایی، تجارت آزاد، و به اصطلاح سقوط به اعماق مصیبت دیده‌اند خوشایند نباشد، اما این ایده مانند بقیه کتاب سزاوار توجه جدی به وسیله همه افراد در چپ است.

 

* راجر کیران، استاد بازنشسته، کالج امپایر استیت، دانشگاه ایالتی نیویورک (سانی).

https://mltoday.com/book-review-chinas-great-road-lessons-for-marxist-theory-and-socialist-practices/

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p8j5kdn