تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: ویچی پراشاد
۳ آوریل ۲۰۲۲
اروپا از طریق تحریمهای تحمیلی آمریکا علیه ایران (که در دسامبر۲۰۰۶ تشدید شد) و جنگ ایالات متحده و ناتو علیه لیبی (۲۰۱۱) دو منبع اصلی انرژی خود را از دست داد و به طور فزایندهای به گاز طبیعی و نفت روسیه وابسته شد. تا سال ۲۰۱۱، مشخص شد که تامین گاز طبیعی آلمان در آینده باید از خط لوله «نورد استریم ۲» که از دریای بالتیک میگذرد تامین شود. علاوه بر این، اروپای مرکزی و شرقی آینده خود را در «ابتکار یک کمربند و جاده» به رهبری چین میدید، و حتا شرکای بزرگ اتحادیه اروپا، لهستان (در سال ۲۰۱۵) و ایتالیا (در سال ۲۰۱۹) به «ابتکار یک کمربند و جاده» پیوستند؛ هفده کشور اروپای مرکزی و شرقی در «ابتکار یک کمربند و جاده» ثبتنام کردهاند. رقابت بر سر اروپا – که اکنون در جنگ با اوکرائین آشکار شده است – برای جهان امروز ما تعیینکننده است.
جنگ در اوکرائین، جنگ بر سر اروپا است
جنگ در اوکرائین یک جنگ ساده، به عنوان مثال، جنگی صرفاً بر سر اختلافات مرزی بین دو همسایه نیست. این جنگی پیچیده است، جنگی نه تنها بین روسیه و اوکرائین، بلکه جنگی که ایالات متحده و ناتو (اسب تروای ایالات متحده) را درگیر میکند. میدان جنگ اوکرائین است، اما فقط اوکرائین نیست. در واقع تمام اروپا میدان جنگ است.
اروپا به مثابه متحد زیردست ایالات متحده
در پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده قدرت نظامی خود را از طریق یک سری ترتیبات امنیتی جمعی – از «پیمان ریو» در سال ۱۹۴۷ تا «پیمان بغداد» در سال ۱۹۵۵- گسترش داد. یکی از اینها «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی» (ناتو) بود که در سال ۱۹۴۹ تأسیس شد. هدف ناتو، از همان ابتدا، فراهم کردن توانایی ارتش آمریکا برای گسترش بازوی آن به خارج از قلمرو ایالات متحده بود. ایالات متحده پایگاههایی را در اروپا ساخت و نیروهای مسلح ایالات متحده در کنار نظامیان اروپایی آموزش دیدند تا چیزی را ایجاد کنند که بعداً «قابلیت عملیات متقابل» (inter-operatability) (جایی که سایر نظامیان برای هماهنگی عملیات با فرماندهی اروپایی ایالات متحده که در سال ۱۹۵۲ تأسیس شد، آموزش ببینند) نام گرفت. سعی اروپا برای ایجاد یک «سیاست خارجی و امنیتی مشترک»، مانند طرحهای فوشه (Fouchet Plans) در سالهای ۱۹۶۱و ۱۹۶۲، خنثا شد. ساختار فرماندهی ناتو استقلال اروپا از واشنگتن را تحتالشعاع قرار داد.
زمانی که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فروپاشید، ایالات متحده، برای اطمینان از این که واشنگتن راهی برای مدیریت سیاست خارجی اروپا داشته باشد، ماندگاری ناتو را تأیید کرد. اروپا تلاش کرد «سیاست خارجی و امنیتی مشترک» خود را از طریق «پیمان ماستریخت» (۱۹۹۳) و «پیمان آمستردام» (۱۹۹۷) بوجود آورد، اما ایالات متحده توانست این تلاشها را در طول جنگ تحت رهبری خود برای تجزیه یوگسلاوی (۱۹۹۹) متوقف نماید. جاهطلبیهای آلمان تحت کنترل قرار گرفت و سیاست اروپا به مقر ناتو منتقل شد. ایالات متحده با استفاده از ماده ۵ منشور ناتو توانست ناتو را به «جنگ جهانی علیه ترور» (۲۰۰۱) که شامل جنگ در افغانستان نیز میشد، بکشاند. اصرار ایالات متحده برای حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ با دودستگی مواجه شد، و به تلاش دیگری از سوی فرانسه و آلمان برای ایجاد یک «سیاست خارجی و امنیتی مشترک» انجامید؛ این بار ابزار «پیمان لیسبون» (۲۰۰۷) بود که «نماینده عالی» برای «سیاست خارجی و امنیتی مشترک» را ایجاد کرد، نقشی که به مثابه بخشی از تلاش ایالات متحده برای اختناق ایران در مذاکرات هستهای اهمیت پیدا کرد.
ایالات متحده از سال ۲۰۰۶ ناتو را برای ایفای یک نقش جهانی تحت فشار قرار داده است، و این، کشورهای ناتو را به ماجراجوییهای ایالات متحده در چین و روسیه، و رزمایشهای دریایی مشترک در دریای بالتیک و دریای چین جنوبی کشاند. اسناد اخیر ناتو – «ناتو ۲۰۳۰» (بتاریخ ۲۰۲۱) و «مفهوم راهبردی» (بتاریخ ۲۰۲۲) – به وضوح نشان میدهند که «ناتو جهانی» به مثابه یک متحد در کارزار فشار تحمیل شده توسط ایالات متحده علیه «چالشهای روسیه و چین در برابر «نظم بینالمللی قانون-محور» قرار خواهد گرفت. توجه به این نکته مهم است که ایده «نظم بینالمللی قانون-محور» صرفاً تفسیر تحمیلی ایالات متحده از نظم جهانی است، و نه نظم مبتنی بر منشور ۱۹۴۵ سازمان ملل.
نگاه اروپا به اوراسیا
از سال ۱۹۹۱، جمهوریهای پیشین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، از جمله روسیه، و کشورهای اروپای شرقی روندی را برای همگرایی با اروپا آغاز کردند. برای این همگرایی، بسیاری از آنها عضویت در نظام تجاری اروپا – از جمله اتحادیه اروپا – و برخی از آنها عضویت به ناتو را دنبال کردند. روسیه در سال ۱۹۹۴ به «برنامه مشارکت برای صلح» ناتو ملحق شد، در حالی که هفت کشور اروپای شرقی – از جمله دو کشور هم مرز با روسیه (استونی و لتونی) – در سال ۲۰۰۴ به ناتو پیوستند. مسکو، در دوران ریاست بوریس یلتسین (۱۹۹۹-۱۹۹۱) و ولادیمیر پوتین (از ۱۹۹۹) تا زمان بحران مالی جهانی ۰۷-۲۰۰۶ به این تحولات اعتراض نکرد. فرض بر این بود که اروپای مرکزی و شرقی، از جمله روسیه، به پروژه آتلانتیک شمالی خواهند پیوست، و روسیه حتا به «گروه هفت» خواهد پیوست، امری که در سال ۱۹۹۷ رخ داد و آنرا «گروه هشت» کرد.
در طول بحران مالی جهانی، آشکار شد که همگرایی با پروژه اروپایی به دلیل آسیبپذیریها در اروپا به طور کامل امکانپذیر نخواهد بود. با این حال، اروپا به ناچار روندی را برای پیوند خود با روسیه و چین آغاز کرد. اروپا از طریق تحریمهای تحمیلی آمریکا علیه ایران (که در دسامبر۲۰۰۶ تشدید شد) و جنگ ایالات متحده و ناتو علیه لیبی (۲۰۱۱) دو منبع اصلی انرژی خود را از دست داد و به طور فزایندهای به گاز طبیعی و نفت روسیه وابسته شد. تا سال ۲۰۱۱، مشخص شد که تامین گاز طبیعی آلمان در آینده باید از خط لوله «نورد استریم ۲» که از دریای بالتیک میگذرد تامین شود. علاوه بر این، اروپای مرکزی و شرقی آینده خود را در «ابتکار یک کمربند و جاده» به رهبری چین میدید، و حتا شرکای بزرگ اتحادیه اروپا، لهستان (در سال ۲۰۱۵) و ایتالیا (در سال ۲۰۱۹) به «ابتکار یک کمربند و جاده» پیوستند؛ هفده کشور اروپای مرکزی و شرقی در «ابتکار یک کمربند و جاده» ثبتنام کردهاند.
ادغام اروپا در اوراسیا در را برای استقلال سیاست خارجی آن باز کرد. اما این کار مجاز نبود. کل نمایش «ناتوی جهانی» بخشی از جلوگیری از این حرکت بود.
سیاست آمریکا
ایالات متحده نگران از تغییرات بزرگی که در اوراسیا رخ میدهد، سیاست واحدی را در دو جبهه تجاری و دیپلماتیک/نظامی اتخاذ کرد. از نظر تجاری، ایالات متحده تلاش کرد تا با وعده تامین گاز طبیعی مایع (LNG) اروپا از ایالات متحده و از کشورهای عربی خلیج فارس، اتکای اروپا به گاز طبیعی روسیه را جایگزین کند. از آنجا که تامین گاز طبیعی مایع بسیار گرانتر از گاز لوله کشی است، این یک معامله تجاری مهم نبود. «سیلیکون ولی» قادر به مقابله مستمر با چالشهای ارائهشده از جانب چین در فناوریهای پیشرفته، بهویژه در ارتباطات راه دور، رباتیک و انرژی نبود. به این دلیل، ایالات متحده به استفاده از دیگر ابزار زور خود- سعی در استفاده از جنگ علیه تروریسم برای ممنوعیت شرکتهای چینی (به دلیل ادعای ملاحظات امنیتی و حریم خصوصی) و استفاده از ابزار دیپلماتیک و نظامی خود برای به چالش کشیدن حس ثبات روسیه- متوسل شد.
برای کشورهای اروپایی روشن بود که هیچ جایگزین موثری برای انرژی روسیه و سرمایهگذاری چین وجود ندارد.
ممنوعیت «نسل ۵» (5G) از هواوی و جلوگیری از صدور تأییدبه برای «نورد استریم ۲» فقط به مردم اروپا آسیب میرساند. این روشن بود. اما چیزی که چندان روشن نبود این بود که در همان زمان، ایالات متحده شروع به از بین بردن ساختاری کرد که این اعتماد را ایجاد کرده بود که هیچ کشوری جنگ هستهای را آغاز نخواهد کرد. در سال ۲۰۰۲، ایالات متحده به طور یکجانبه معاهده «موشک ضد بالستیک» (ABM) را کنار گذاشت و در سال ۲۰۱۹-۲۰۱۸، به طور یکجانبه از معاهده «نیروهای هستهای میان برد» (INF) خارج شد. کشورهای اروپایی در سال ۱۹۸۷ از طریق جنبش «انجماد هستهای» نقش کلیدی در ایجاد معاهده «نیروهای هستهای میان برد» ایفا کردند. اما ، کنارگذاشتن این معاهده در ۱۹-۲۰۱۸ با سکوت نسبی مردم اروپا مواجه شد. در همان زمان، کشورهای اروپایی – از طریق ناتو – پیوستن به رزمایشهای «آزادی دریانوردی» در دریای بالتیک، دریای قطب شمال و در دریای چین جنوبی را آغاز کردند، و پیامهای تهدیدآمیزی به چین و روسیه فرستادند. این اقدامات عملاً چین و روسیه را بسیار به هم نزدیک کرد.
روسیه بارها اعلام کرد آنچه را که انجام میشود میبینید و با قدرت از مرزها و منطقه خود دفاع خواهد کرد. زمانیکه ایالات متحده در سال ۲۰۱۲ در سوریه و در سال ۲۰۱۴ در اوکرائین مداخله کرد، این اقدامات روسیه را با از دست دادن دو بندر اصلی آب گرم خود (در لاذقیه، سوریه، و در سباستوپول، کریمه) تهدید کرد. به همین دلیل است که روسیه برای الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴ و مداخله نظامی در سوریه در سال ۲۰۱۵ مداخله کرد. این نشانهها حاکی از آن بود که روسیه از ارتش خود برای محافظت از آنچه به مثابه منافع ملی خود میبیند استفاده خواهد کرد. دولت اوکرائین کانال کریمه شمالی را که ۸۵ درصد آب آن شبهجزیره را تأمین میکرد، بست و روسیه را مجبور کرد که آب منطقه را از طریق «پل کرچ» که با هزینه هنگفتی بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹ ساخته شد، تامین کند. صحبتهای روسیه در مورد «ضمانتهای امنیتی»، نه خطاب به اوکرائین، یا حتا ناتو، بلکه خطاب به ایالات متحده بود. در مسکو این ترس وجود داشت که ایالات متحده موشکهای هستهای میان برد را در اطراف روسیه مستقر کند.
رقابت بر سر اروپا – که اکنون در جنگ با اوکرائین آشکار شده است – برای جهان امروز ما تعیینکننده است. تحریمهای ایالات متحده علیه روسیه مطمئناً بر مردم روسیه تأثیر خواهد گذاشت، اما با افزایش قیمت مواد غذایی و سوخت، تأثیرات منفی شدیدی بر اقتصاد جهانی خواهد داشت. بدون تردید دولت روسیه با حمله به اوکرائین قوانین بین المللی را نقض کرد. اما این جنگی نیست که فقط درباره روسیه و اوکرائین باشد. این جنگی است که دلیل آن تلاش آمریکای شکننده برای حفظ موقعیت برتر خود در جهان است. جنگ باید پایان یابد، مانند همه جنگها. مذاکرات باید بیشتر توسعه یابد، اما نه فقط بین روسیه و اوکرائین. ما به یک بحث جدی در جهان در مورد بیثباتی ناشی از جنگ تحمیلی آمریکا علیه اوراسیا نیاز داریم.
https://peoplesdemocracy.in/2022/0403_pd/war-ukraine-war-over-europe
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p95ps95