با توجه به ماهیت نولیبرالیسم، تعجب در این نیست که در زمان ما این سطح وقیحانه نابرابری وجود دارد. تعجب در این است که این سطح وقیحانه نابرابری، و شالوده‌هایی که فقر گسترده بر آن‌ قرار دارد، چرا موجب یک انقلاب اجتماعی مانند انقلاب اکتبر نشده است. نکته این است که ما در درون پارامترهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که برای خود انتخاب نکرده ایم، زندگی می‌کنیم. حتا ما ممکن است در میان تعداد فزاینده کسانی باشیم که در حالی‌که مبارزه می‌کنیم یا فقیر هستیم، عادت کرده ایم به این‌که مشکل را در خودمان ببینیم نه در نظام. این ما را به لنین و بلشویک‌ها در ۱۹۱۷ بازمی‌گرداند. آن‌ها از ندیدن واقعیت یا از دست دادن حساسیت نسبت آن امتناع ورزیدند. به جای این، آن‌ها بر موج خشمی که نسبت به سطح مصايب و بی‌عدالتی که توده‌ها در روسیه تحمل می‌کردند، سوار شدند.

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: گاردین (نشریه حزب کمونیست استرالیا)
نویسنده: جان رایت
۲۵ ژانویه ۲۰۱۷

از لنین تا داووس

 

نکته تعجب‌برانگیز درباره گزارش اخیر اوکسفام پیرامون فقر جهانی این است که هیچ‌کس از آن متعجب نیست. افشای این‌که هشت نفر بیش از نیمی از جمعیت فقیر جهان ثروت دارند صرفاً این‌را تأیید می‌کند که نولیبرليسم دقیقاً آن‌طور که باید کار می‌کند.

زمانی‌که انقلاب روسیه صد سال پیش در ۱۹۱۷ رخ داد، در پاسخ به نظم اقتصادی بود که مسؤول ویران کننده‌ترین درگیری جهانی بود که دنیا تا آن زمان به خود دیده بود، يک درگیری که بیش از ۱۷ میلیون را کشت و میلیون‌ها نفر دیگر را زخمی و ناقص‌العضو کرد.

جنگ جهانی اول بر سر تقسیم جهان توسعه نیافته، به ویژه آفریقا و خاورمیانه، به سود ثروت و قدرت طبقات حاکم اروپایی که حرص آن‌ها برای ثروت و قدرت بیش‌تر حد ‌و ‌مرزی نمی‌شناخت، رخ داد.

در زمان ما، علی‌رغم ادعاهای مبلغان و هوادران نولیبرالیسم، همان سطح حرص، و فقدان کامل دغدغه بخش اَبَرثروتمند و نخبه برای زحمتکشان و فقرا، نیروی محرکه ایدئولوژیک نولیبرالیسم است. هشت ابرمیلیاردری که نامشان در گزارش آکسفام آمده و بیش‌تر از ۳ میلیارد و ۶۰۰‌ میلیون انسان ثروت دارند، عبارتند از: بیل گیتس [آمریکایی]، آمانسیو اورتگا [اسپانیایی]، وارن بافِت [آمریکایی]، کارلوس اسلیم هلو [مکزیکی]، جف بزوس [آمریکایی]، مارک زاکربرگر [آمریکایی]، لری الیسون [آمریکایی]، و مایکل بلومبرگ [آمریکایی]. نکته برجسته اما نه تعجب‌برانگیز درباره این گروه این است که همه آن‌ها به استثنای دو نفر آمریکایی هستند.

بدون یک نظم سیاسی و اقتصادی تحمیلی جهانی برای ممکن ساختن این، هشت نفر نمی‌توانند چنین ثروت وقیحانه‌ای را گرد ‌آورند. نولیبرالیسم، یا به سخن دیگر، سرمایه‌داری آزاد جهانی، نظمی است که آنتی‌تز حاکمیت ملی است. نولیبرالیسم این را تضمین کرده است که دولت‌های سراسر جهان گرچه ممکن است به زبان قدرت حرف بزنند، اما در واقع خدمتگزاران شرکت‌های جهانی و صاحبان آن‌ها هستند.

لذا، با توجه به ماهیت نولیبرالیسم، تعجب در این نیست که در زمان ما این سطح وقیحانه نابرابری وجود دارد. تعجب در این است که این سطح وقیحانه نابرابری، و شالوده‌هایی که فقر گسترده بر آن‌ قرار دارد، چرا موجب یک انقلاب اجتماعی مانند انقلاب اکتبر نشده است. در اینجا ما باید به نقش ایدئولوژی در آماده کردن ما برای عادت کردن به وضع موجود به مثابه وضع عادی، و در واقع طبیعی، و از این طريق تضمین این‌که ما بدون توجه به شواهد خیره کننده ماهیت غیرمنطقی و ناعادلانه وضع موجود سربه‌راه بمانیم، اشاره کنیم.

به گفته لوئی آلتوسر فیلسوف سیاسی فرانسوی «ایدئولوژی طبقه حاکم به لطف خدا، یا حتا تنها به علت به دست آوردن قدرت دولتی، ایدئولوژی حاکم نمی‌شود.» به نظر او «ایدئولوژی رابطه ذهنی افراد را با شرایط واقعی هستی آن‌ها نشان می‌دهد.»

نکته این است که ما در درون پارامترهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که برای خود انتخاب نکرده ایم، زندگی می‌کنیم. حتا ما ممکن است در میان تعداد فزاینده کسانی باشیم که در حالی‌که مبارزه می‌کنیم یا فقیر هستیم، عادت کرده ایم به این‌که مشکل را در خودمان ببینیم نه در نظام. برای یک لحظه بیرون این دینامیسم قرار بگیریم: آیا ما واقعاً معتقدیم که هشت ابرمیلیاردر فوق‌الذکر سزاوارند از این هه ثروت لذت ببرند، و ۳ میلیارد و ۶۰۰ میلیون نفر دیگر که چیز زیادی ندارند سزاوار فقرند؟

مطمئناً این وضعیتی است که خود جواب خود را می‌دهد. در همان هفته‌ای که تعداد زیادی از نخبگان اقتصادی و سیاسی در مهمانی پر سروصدای سالانه خود در داووس-معروف به همایش اقتصادی جهان- لذت می‌بردند، ۱۴۵ هزار کودک به علت فقر جان باختند. می‌توانید شرط ببندید که فرزندان ثروتمندان و قدرتمندانی که در این منطقه تفریحی خصوصی و تجملی جست‌و‌خیز می‌کردند، در میان آن‌ کودکان نبودند.

این یک وضعیت نفرت‌انگیز و رقت‌بار، و سند تباهی چیزی است که بسیاری با پررویی تمدن غربی توصیف می‌کنند.

این‌گونه آمار باید همه ما-همه مردم آگاه و با وجدان-را نسبت به سطح بی‌عدالتی که نشان می‌دهند به خشم آورد. اما حقیقت این است که ما به این واقعیت عادت کرده ایم و حساسیت خود را از دست داده ایم، یا دیگر باور نداریم که یک واقعیت بدیل ممکن است.

این ما را به لنین و بلشویک‌ها در ۱۹۱۷ بازمی‌گرداند. آن‌ها از ندیدن واقعیت یا از دست دادن حساسیت نسبت آن امتناع ورزیدند. به جای این، آن‌ها بر موج خشمی که نسبت به سطح مصايب و بی‌عدالتی که توده‌ها در روسیه تحمل می‌کردند، سوار شدند. نتیجه انقلابی بود که نه تنها توانست نظم موجود در کشورشان را سرنگون کند، بلکه توانست وجود آن نظام را در سراسر اروپا به خطر بیاندازد.

نتیجه نهایی، تاریخ نشان می‌هد نوعی سقوط اجتماعی انفجاری بود که هیچ‌کس نباید تصور کند دیگر رخ نخواهد داد. می‌تواند رخ دهد.

در واقع، شاید تنها قصور بلشویک‌ها این است که خیلی زود آمدند. با این وجود، شبیه آن‌ها دوباره خواهند آمد، و با گذشت هر سال که در آن جهان برای اکثریت و برای اقلیت بهشت است، به نحو فزاینده‌ای رشد خواهند کرد.

هشت ابرمیلیاردر ما و اعضای نخبه داووس باید مراقب باشند.

برگرفته از: روسیه امروز

https://www.rt.com/op-ed/374207-lenin-davos-eight-billionaires/

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/mrep6m59