اما در عین حال آنچه که برای ما حائز اهمیت است این است که بیبینیم ناسیونالیسم کرد به این برنامههای امپریالیستی چطور اتکاء میکند. هم اکنون بسیاری از ناسیونالیستهای کرد از توجهی که آمریکا به آنها دارد بسیار شاد و خوشحالند. در چنین شرایطی قشر جدید روشنفکران زن و زنان حرفهای کرد میتوانند به پایگاه اجتماعی امپریالیسم آمریکا در منطقه تبدیل شوند. یعنی به نیرویی که آنتی فمینیسم و زنستیزی محافظهکارانه آمریکا را در کردستان، در عراق، در ایران، در ترکیه و سوریه، جایگزین نظم فعلی در روابط جنسیتی تبدیل میکند. ما نباید به این پروژهها کم بها دهیم. زنان کردی که توسط دشمنان دموکراسی، یعنی محافظهکاران آمریکا، آموزش دموکراسی میبینند در کردستان عراق و دولت عراق به مقامات دولتی گمارده شده و روند مدرنیزه کردن نظام پدرسالاری و مردسالاری را در پیش گرفتهاند.
هشت مارس
شهرزاد مجاب
۱۶ آذر ۱۳۸۸
تشکلات غیر دولتی (NGO) زنان در کردستان عراق: «اشغال نظامی»، «دموکراسی امپریالیستی» و «فمینیسم استعماری»
متن زیر بر اساس سخنرانی شهرزاد مجاب در استکهلم در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۶ تنظیم شده است.
بحث در مورد تشکلات غیر دولتی یعنی NGOها رادر دو بخش ارائه خواهم داد.
۱) ابتدا در مورد بستر تاریخی- مادی یا شرایط عینیای که فضایی برای رشد این تشکلات باز کرده، بطور مشخص بحث میکنیم.
۲) به یک سری از نتایج و دستاوردهای این NGOها در ارتباط با تجارب زنان کرد در شمال عراق نگاهی میاندازیم و بعد با استفاده از تجارب بقیه زنان در مناطق مختلف خاورمیانه، نوشتهها و تجربههای NGOهای زنان اروپا و آمریکای لاتین و آسیا، بحث را پیش میبریم.
اگر به بستر تاریخی – مادی یا شرایط عینی حاکم بر جهان در طول بیست – سی سال گذشته نگاهی بیاندازیم درمییابیم که وضع دنیا روز به روز بدتر شده است. بدین معنی که در نهایت وفور غذایی و با توجه به پیشرفتهای علمی در زمینه تکنولوژی کشاورزی، شاهد توسعه فقر، اختلافات طبقاتی، یعنی تفاوت بین غنی و فقیر حتی در کشورهای سرمایهداری پیشرفته و نیز قطحی خصوصاً در سومالی و سایر کشورهای آفریقایی هستیم. گفته میشود بیماریهایی از قبیل ایدز و مالاریا دارد قاره آفریقا را از جمعیت تهی میکند و این باز هم علیرغم پیشرفتهای زیاد علمی و پزشکی است که صورت گرفته. در مناطقی از آسیا بخصوص در آسیای شرقی، کودکان بخاطر کمبودهای ویتامین و کمبودهای اولیه در زمینه دارو و امکانات پزشکی از بین میروند. در سراسر جهان جنگهای امپریالیستی خیلی زیادتر از گذشته شده و جنگهای قومی، دینی و ملی شدیداً گسترش یافته. در اروپا و روسیه ما با رشد پدیده نژادپرستی و فاشیسم مواجهیم. زنستیزی و زنکشی۱ و قاچاق زنان و دختران گسترش بیسابقه یافته. همه جا با پدیده نابود کردن محیط زیست۲ روبرو میشویم. به سلطه دیکتاتوری در دنیا افزون یافته است. بهطوری که دیکتاتوریهای غیرمذهبی و سکولار را درمنطقه خاورمیانه در مصر و سوریه میبینیم، تئوکراسی، یعنی دیکتاتوری دینی، را در ایران و عربستان و تئوکراسیهای نوین یعنی دیکتاتوریهای دینی نوین تحت سلطه آمریکا، را در عراق و افغانستان.
اغلب آنچه گفته شد بر اساس آمار و اسنادی است که سازمانهای بینالمللی چون سازمان ملل منتشر کردهاند. توصیه میکنم به گزارشات UN-Habitat نگاهی بیاندازید. این بخش مهمی از سازمان ملل است که به مسائل مربوط به مسکن و محیط زیست میپردازد. این سازمان در سال ۲۰۰۳ گزارش مهمی ارائه دادهاست تحت عنوان «زاغههای جهان»۳ که مبتنی بر مطالعه زندگی مردم طبقه تحتانی در شهرهای بزرگ دنیا و فجایعی که در چنین شهرهایی اتفاق میافتد است. یکی دیگر از گزارشهایی که فکر میکنم محققین مسئله زنان و فعالین سیاسی که روی مسئله زنان تمرکز دارند، باید به آن نگاهی بیاندازند، گزارشهای سازمان دیدهبانی حقوق بشر (Human Rights Watch) است در مورد مسئله زنان در عراق، در کردستان عراق، در فلسطین و در افغانستان. این گزارشات لااقل برای ما که حساسیت بیشتری روی مسئله زنان در خاورمیانه داریم، بسیار مفید است.
در این بستر تاریخی – مادی و با توجه به شرایط عینی جهان امروز، برای مقابله با بحرانهای سیاسی – اقتصادی راهحلهایی هم ارائه شده است که بیشترشان از سوی بورژوازی غرب و نمایندگانش بخصوص در آمریکا، اتحادیه اروپا، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی (WTO) و صندوق بینالمللی پول (IMF) است، که بعضاً به آنها میپردازیم.
راه حل اولی که ارائه دادهاند، مبتنی است بر گسترش بازار سرمایهداری از طریق گسترش رقابت آزاد به عنوان موتوری برای تولید ثروت، تولید کار و تولید رفاه.
راه حل دوم قرار دادن گسترش سرمایه خصوصی در مقابل سرمایهداری دولتی است که همان پروژه ضعیف کردن دولتها است. در این راهحل به سرمایهداری خصوصی اهمیت بیشتری نسبت به سرمایهداری دولتی داده میشود، دولت ضعیف میشود و دولت ضعیف هم امکان رقابت آزاد را در بازار سرمایهداری بیشتر میکند.
نکته دیگری که خیلی مهم است و بهخصوص فمینیستها باید به آن توجه بیشتری کنند، در مورد فرمول بسیار سادهای است که امروز ارائه میشود. و آن فرمولی است که در آن سرمایهداری خصوصی و رقابت آزاد مترادف جامعه مدنی خوانده میشود و جامعه مدنی۴ مساوی با دموکراسی ، و ارائه دهندگان آن ایجاد رقابت آزاد و بازار آزاد را برابر با برقراری دموکراسی میدانند. و این طور توضیح میدهند که هر کشوری که بتواند بازارش را باز کند، به خودی خود در آنجا دموکراسی ایجاد میشود، و مقصودشان از جامعه مدنی مجموعه مؤسسات، سازمانها و بنیادهایی است که بین دولت و خانواده قرار گرفتهاند که اگر امکان رشد یابند با ایجاد دموکراسی، مانع اعمال دیکتاتوری از سوی دولتها میشوند. چون جامعه مدنی قویتر یعنی دولت ضعیفتر و دولت ضعیفتر هم یعنی دولتی که کنترل آن توسط شهروندانش آسانتر میشود.
حال اگر ما این بحران را که شرایط عینی زندگی ماست در مقابل راهحلهای ارائه شده بخصوص راهحلهای برخاسته از ایدئولوژی بورژوایی غرب به رهبری آمریکا قرار دهیم، میتوانیم به نقش NGOها و سازمانها و تشکلات غیردولتی زنان در این میان پی ببریم. اگر به دهههای شصت و هفتاد که اوج گسترش جنبشهای اجتماعی نظیر مبارزات ضد جنگ ویتنام، مبارزات علیه رژیم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی و جنبشهای دانشجویی بود، نگاهی بیاندازیم و حتی تا قبل از سال ۱۹۸۹ که ما با سقوط اروپای شرقی مواجه شدیم، درمییابیم که در دولتهای غربی و محافل آکادمیک بحث از جامعه مدنی و NGOها به عنوان پدیدهای که باید مطالعه شود یا حداقل به آن اهمیت داده شود، یا اصلاً وجود نداشت و یا خیلی کم رنگ بود. بنابراین نکتهای که من باید روی آن تاکید کنم، این است که پدیده NGOها، نه تنها در منطقه خاورمیانه، تجربه بسیار جدیدی است بلکه در سراسر دنیا به عنوان پروژهای که برای مقابله با بحرانهای اجتماعی طرح شده، پدیده نوینی به حساب میآید. ولی آنچه که اهمیت توجه ما را در مورد این پدیده زیادتر میکند این است که باید بدانیم NGOها در شکل امروزشان پدیدهای نیستند که از دل یک تاریخ صد ساله بیرون آمده باشد. بلکه تاریخ بیست و چند ساله دارد و خیلی مهم است که ما بتوانیم به چرایی این فرمول که در آن جامعه مدنی مساوی با دموکراسی و دموکراسی مساوی با رقابت آزاد سرمایهداری گرفته میشود، پیببریم و بدانیم که این فرمول در دنیا چطور پیش برده میشود.
من میخواهم در اینجا به گزارش بسیار مهمی که چندی پیش از سوی معاون وزیر دموکراسی، حقوق بشر و کار۵ در دستگاه بوش که وظیفهاش بررسی مسئله دموکراسی، حقوق بشر و کار یعنی همان سه چیزی که دولت آمریکا در چند دهه اخیر همیشه زیر پا گذاشته است، منتشر شده، به طور اجمالی اشارهای داشته باشم. این وزیر در سخنرانیاش خطاب به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا که بودجه بندی و برنامه ریزیهای سیاسی آمریکا را پیش میبرد و از این لحاظ حائز اهمیت میباشد گفت:
NGOها طیفهای مختلف جامعه مدنی را در بر میگیرند و از لابی (lobby) کردن برای دسترسی همگان به خدمات بهداشتی بهتر، حمایت از محیط زیست، پیشبرد تعلیم و تربیت برای همه گرفته تا ارائه کمکهای انساندوستانه و تأمین و حمایت از اساسیترین حقوق مدنی سیاسی مردم، در دستور کار این تشکلات قراردارد. و ما باید به این یقین برسیم که حمایت از NGOها جزء مکمل دیپلماسی ماست. یعنی دیپلماسی آمریکا. و ما باید حمایت از NGOها را به عنوان مسئلهای مشروع در دستور جلسه روابط حکومت با حکومتها برجسته کنیم.” وی همچنین خاطرنشان کرد که: «وزیر امور خارجه یعنی رایس (کاندالیزا رایس) در ملاقاتهای دوطرفه یعنی بین حکومت با حکومت ملاحظات ما را در رابطه با NGOها مد نظر قرار میدهد و من و بسیاری از همکارانم در وزارت امور خارجه همین مسئله را درنظر میگیریم. وقتی که من در مسافرت هستم، اصرار میکنم که نمایندگان NGOها را ببینم و وزیر امور خارجه، رایس هم همین کار را میکند.» با توجه به این گزارش میبینیم که NGOها در سیاستهای آمریکا چقدر مورد اهمیت واقع میشوند و طبق گفته وزیر، جزء لاینفک دیپلماسی آمریکا و سیاستهای خارجی آمریکا به حساب میآیند. بنابراین تشکلات زنان یعنی NGOها در بستر چنین سیاستهای بینالمللی آمریکا است که شکل میگیرند.
به دنبال تعرض نظامی آمریکا به منطقه خلیج فارس در سال ۱۹۹۱، حکومتی نیمه مستقل و تحت حفاظت نظامی آمریکا و انگلیس در شمال عراق برقرار شد که اولین تجربه کردها برای ایجاد یک دولت مستقل و ملی مدرن در دوران معاصر بود. در سال ۲۰۰۰ من برای اولین بار به این منطقه یعنی منطقه کردستان عراق رفتم تا از نزدیک فعالیتهای زنان را در این سرزمین مورد مطالعه قراردهم و بعد از آن هم تابستان سال گذشته برای دیدار از تشکلات غیردولتی عراق به این منطقه سفر کردم. در این فاصله هم به علت تحقیقات وسیعی که طی دهههای اخیر روی زنان کرد انجام داده بودم و نیز به علت آشناییام با فعالیتهای NGOهای زنان کرد در ترکیه، وقتی وارد فضای فعالیتهای زنان کرد شدم، برای من فضایی بسیار آشنا بود. در منطقه سلمانیه کردستان من هشت تا از NGOهای زنان را به جزئیات زیاد مطالعه کردم.
قبل از جمعبندیای از تحقیقاتم ابتدا مایلم به دستاوردهای این NGOها اشاره کنم. به نظر من زنانی که در این NGOها کار میکنند، زنان بسیار فداکار و از خود گذشتهای هستند که با به جان خریدن خطرات در شرایط بسیار سختی کار میکنند. بنابراین هرگونه دستاورد این زنان حتی اگر کوچک باشد، اهمیت زیادی دارد و این اصلاً به این معنی نیست که این تشکلات به هیچ دردی برای جامعه نمیخورند. ولی با همه اهمیتی که دارند نباید از انتقاد کردن به آنها هراسی داشته باشیم، چرا که میخواهیم پیشرفت کنند و نیز میخواهیم که وضع زنان در منطقه و مخصوصاً وضع زنان کرد در کردستان عراق، کردستان ایران و کردستان ترکیه، بهبود پیدا کند.
اگر بخواهم در مورد ماهیت این سازمانها و تشکلات غیردولتی به طور خاص صحبت کنم، باید بگویم که این تشکلات بیشتر در زمینه خدمات اجتماعی فعالیت میکنند و کمکهایی که به افراد میشود نیز بیشتر جنبه فردی دارد. در واقع خدمات اجتماعیای که دولت موظف است به شهروندانش ارائه دهد، این NGOهای زنان بر دوش میکشند.
اما همه اینها ظاهر قضیه است و با نگاهی مو شکافانه متوجه پیچیدگیهایی خواهیم شد که به آنها خواهیم پرداخت. در این دوره بیشتر این تشکلات با هدفی مشخص فعالیت میکنند. مثلاً سعی میکنند علیه خشونتی که بر زنان وارد میشود، مبارزه کنند. ولی خود این مبارزه به صورت بسیار محدودی شکل میگیرد و در واقع به نتیجه مطلوبی هم دست نمییابد. چرا که خشونت وارده بر زنان در اشکال بسیار وحشیانه آن یعنی خشونتهای وحشیگرانه نظام مردسالار، فئودالی و عشیرهای کردستان و مخصوصاً در ارتباط با قتلهای ناموسی، محدود میشود و مبارزه با آن هم با پیش پا گذاشتن راهحلهایی مانند درست کردن «پناهگاه» برای زنان و تاکید بر آن، مبارزه از مسیر اصلی خارج میشود. این تشکلات برنامههایی بسیار مختصر در زمینههائی مانند سوادآموزی دارند. سعی در ایجاد کردن یک نوع اقتصاد خرد محدود خانگی نظیر کارهای دستی و خیاطی جهت ایجاد یک سری درآمدهای محدود برای زنان میکنند. برنامههایی جهت کمک به پناهندگان، پناهندگانی که از مناطق دیگر کردستان مهاجرت کردهاند، یعنی پناهندگان داخلی در خود منطقه کردستان و برنامههایی در مورد کمک به بیوههای انفال۶ و نیز این تشکلات یکسری کارهای آموزشی محدود انجام میدهند و آن هم به شکل آموزشهای محدود سیاسی جهت چرخاندن تشکلات خدماتی و نه با هدف به راه انداختن یک جنبش اجتماعی در این میان NGOهایی هستند که نشریات مختلفی را منتشر کرده و در آن بحثهای مربوط به مسائل زنان را طرح میکنند و مطالب بسیار مهم مطرح شده در اخبار دولتی مربوط به تحولات زنان را منعکس میکنند و به مباحثی در زمینه مسئله زنان از طریق مصاحبه با نویسندگان، متخصصین در امور زنان، شاعران و محققین دامن میزنند.
از نظر فرم سازماندهی به طور خیلی مختصر میتوان گفت که این تشکلات به مانند یک اداره سنتی و اداره دولتی شکل گرفتهاند. به این معنی که یک فرد مسئولیت سازمان را به عهده دارد، فرد دیگری به عنوان منشی فعالیت میکند و عدهای نیز با تقسیم کاری مشخص، در آن جا کار میکنند. هیئت مدیرهای هم متشکل از افراد سرشناس شهر در اداره کردن سازمان وظایف ویژهای دارند که معمولاً به نوعی اعضای هیئت مدیره یکی از دو حزب کرد وابستهاند. یعنی اتحادیه میهنی کردستان (یه کیتی نیشتمانی) یا پارت دموکرات کردستان. که خود وجود اینگونه رابطههای حزبی ازسوی آنها امکان دسترسی به کمکهای مالی برای سازمان را فراهم میکند.
یکی از ادعاهای مهم این تشکلات زنان که بسیار هم روی آن تاکید دارند، این هست که استقلال سیاسی دارند. ولی وقتی من در تحقیقاتم این واژه استقلال و مستقل بودن را با دقت بیشتری شکافتم، متوجه شدم که آنها عدم وابستگی تشکلیلاتی و مالی به حزبی مشخص را استقلال به حساب می آوردند. اما مطابق با آنچه گفته شد، وجود نمایندگان احزاب سیاسی مختلف در هیئت مدیره و یا داشتن روابطی چون روابط خانوادگی با اعضای احزاب سیاسی و یا ارتباطات خاصی که اینها با افراد مختلف ایجاد میکنند، امکان دسترسی به منابع قدرت و در نتیجه دسترسی به امکانات و وسایل مورد نیاز را فراهم میکند. بنابراین بهتر است که با دقت بیشتری به مسئله مستقل بودن تشکلات زنان بپردازیم و متوجه باشیم که وقتی آنها اعلام میکنند که مستقل هستند، منظورشان استقلال از چیست.
نکته دیگری هم که میخواهم در اینجا به آن بپردازم، برمیگردد به بحثی که من در ابتدا طرح کردم. بحث در مورد ایدئولوژی حاکم در آمریکا و اهمیتی که به NGOها میدهد و فرمول بسیار سادهای که معرفی شد. یعنی فرمولی که در آن اقتصاد رقابت آزاد مترادف جامعه مدنی و جامعه مدنی مترادف دموکراسی میشود. بر اساس این فرمول و مطابق با گزارشی از یونیفم۷ که سازمان زنان وابسته به سازمان ملل است، در گزارشی در مورد دنیای عرب میگوید که در سال ۱۹۹۵ یعنی قبل از اشغال عراق، صد و هفتاد و پنج هزار (۱۷۵.۰۰۰) NGO در دنیای عرب وجود داشته که در سال ۲۰۰۳ تعداد آنها به دویست و بیست و پنج هزار (۲۲۵.۰۰۰) تا رسیده است. نکتهای که در این گزارش به آن پرداخته میشود و بسیار حائز اهمیت میباشد، این است که علیرغم تفاوتهایی که در فضای سیاسی مناطق دنیای عرب و تفاوت در نظامهای سیاسی این مناطق وجود دارد، NGO های عرب به ندرت توانستهاند نقشی با نفوذ و سازنده در آینده کشورشان و بازسازی اقتصادی و سیاسی آن بازی کنند. بنابراین ما نمیتوانیم NGOهای موجود در کردستان عراق را از این فرمول بندی جدا کرده و مدعی باشیم که NGOهای زنان در کردستان عراق توانایی خاصی دارند برای اینکه بتوانند نقش اساسی در فضای سیاسی کردستان عراق بازی کنند.
یکی از جمعبندیهای من این هست که این تشکلات زنان، فاقد آگاهی فمینیستی هستند و من وقتی میگویم فاقد آگاهی فمینیستی مقصودم از فمینیسم، علم است، دانش است، تئوری است، جنبش اجتماعی است و عمل NGOها بیشتر تلاشهایشان در جهت ارائه کمکهایی در سطح خدمات اجتماعی به افراد، به صورت انفرادی است و نوک حمله برنامه سیاسی و اجتماعیشان نمیتواند متوجه نظام مردسالاری و فئودالی – عشیرهای و سرمایهداری ناسیونالیستی و مذهبی کردستان عراق باشد. و در بهترین حالت صرفاً خواهان یک سری اصلاحات قانونی و رفرم قانونی هستند و آن هم به طور بسیار محدود. به طوری که با توجه به اسناد موجود در بررسیهای به عمل آمده در مورد تغییر و تحولات قانونی در کردستان عراق از سال ۱۹۹۲ تا کنون تنها رفرم قانونی به صورت بسیار محدود انجام شده، آن هم به دلیل فشار بسیار زیاد زنان کرد در داخل و خارج از منطقه و ایجاد فشارهای بینالمللی به دنبال قتلهای ناموسی که خارج از منطقه اتفاق افتاده است. این رفرمهای قانونی هم وضع موجود را تغییر ندادهاند زیرا قدرت اجرائی و اراده سیاسی برای اجرای قانون وجود ندارد.
به عبارت دیگر در بهترین حالت این تشکلات، فمینیسمی را پیش میبرند که فمینیسم لیبرالی است، یعنی خواهان یک سری اصلاحات قانونی هستند که حتی آن هم تا به الان بسیار محدود بوده است.
مشکل دومی که دیده میشود، در ساختار تشکیلاتی این NGOها نهفته است. اگر خوب بنگریم، این تشکلات ملغمهای هستند از نوع سنتی تشکیلات خیریهای و ادارههای سنتی دولتی با کلیه خصلتهای بوروکراتیک یک اداره دولتی. به این معنی که رابطه فئودالی رئیس و مرئوس و سلسله مراتبی بودن قدرت در این سازمانهای غیردولتی دیده میشود. یعنی برخلاف این ادعا که تشکیلات زنان به دور از این گونه روابط و سلسله مراتبی بودن قدرت شکل میگیرند، تمام NGOها، حتی NGOهای بسیار مترقی دنیای غرب، آلوده به آن سلسله مراتب هستند. یکی از مهمترین پیامدهای منفی وجود این گونه روابط در NGOها این است که نیروی جوان، چهرههای جوان و کادرهای جوان که تواناییهای بسیار زیادی هم دارند، کمتر جذب این NGOها میشوند و هم کمتر فرصت یادگیری و تجربه فعالیت در این گونه تشکلات برای آنها فراهم میشود. و در واقع این NGOها تبدیل شدهاند به پایه و زیربنایی برای ساختن موقعیت اجتماعی و مالی بهتر برای یک قشر روشنفکر و حرفهای زنان کرد.
مشکل دیگر در مورد برنامههایی است که این تشکلات پیش میگذارند. برنامهها همه کوتاه مدت و پروژه به پروژه انجام میشوند و نمیتوانند برنامهای دراز مدت جهت مبارزه با مردسالاری داشته باشند. و در واقع هدف تعیین شده از سوی آنها دادن یک سری خدمات اجتماعی صرف است که در شکل پروژههای کوتاه مدت انجام میشود. در ادبیات فمینیستی، بر پایه آن چه که گفته شد، این طور عنوان میشود که در واقع رهبران NGOهای زنان تبدیل شدهاند به فموکرات و فموکرات (در قیاس با بوروکرات) یعنی زنانی که در چارچوب روابط بوروکراسی کار میکنند و در حقیقت مشکل این تشکلات این است که جهانبینی فمینیستی ندارند که دورنمای بلندی برای مبارزه با پاتریارکی یا همان روابط مردسالاری ترسیم کنند.
در این میان پدیدهای که در مناطق دیگر خاورمیانه، هم مشاهده میکنیم این است که از فلسطین گرفته تا اردن و ترکیه و سوریه، مشاهده میکنیم این است که پروژههای NGOها زبان مشترک و واژههای مشترک یافتهاند که علت آن بر میگردد به چارچوب شرایط مادی و تاریخیای که در ابتدای بحث راجع به آن صحبت شد. مثلا وقتی از NGOهای مناطق مختلف که به زبانهای مختلف صحبت میکنند سؤال میکنیم «برنامههایتان چیست؟»، همه میگویند ما پروژه برای Gender Mainstreaming داریم، یعنی میخواهیم رابطه جنسیتی یا رابطه زن و مرد را جزء برنامههای اصلی خودمان قرار دهیم. یا اینکه از واژه Women’s Empowerment برای پروژه توانمند کردن زنان، استفاده میکنند که قابل ذکر است که در حال حاضر هزاران پروژه توانمندسازی در سرتاسر خاورمیانه دارد انجام میشود که شامل برنامههایی است مانند برنامه سوادآموزی، برنامههای خرد اقتصادی، تولید صنایعدستی و فروششان، مخصوصاً برای صادرات یکی دیگر از این برنامههایی که در واقع بخشی از برنامه توانمند کردن زنان است، برنامهای است که برای بیان آن باز هم از واژه انگلیسی Workshop یعنی آتلیه استفاده میشود. با مطالعه دقیقی که من در کردستان عراق داشتم، همه زنان از پدیده «ورکشاپ» خسته شدهاند و به عنوان پدیدهای غیرقابل استفاده و غیرمفید صحبت میکنند. زمانی که من در کردستان عراق بودم، مصادف بود با زمانی که پیشنویس های قانون اساسی عراق نوشته میشد، زنان تشکلات غیردولتی، عنوان میکردند که پیرامون مسئله قانون اساسی میبایست به طور مداوم در ورکشاپ شرکت کنند. که وقتی در مورد علت آن جویا شدم، پاسخ دادند که USAID، «سازمان توسعه بینالمللی ایالات متحده» یک سازمان دولتی آمریکا است که مسئولیت کمکهای خارجی (غیرنظامی) را بر عهده دارد به بعضی از این NGOها به طور نقد ده هزار دلار آمریکایی داده است که این تشکلات برای قانون اساسی جدید و شرکت مردم برای تصویب قانون اساسیای که پیشنویسش را نوشتهاند تبلیغ کنند. این زنان به نکته دیگری اشاره کردند، میگفتند علیرغم اینکه ما در دهات و شهرهای کوچک و بزرگ مختلف، جلسه گذاشتیم و راجع به قانون اساسی صحبت کردیم، ولی در نهایت کسی نیست که ما نتیجه بحثهایمان را با او مطرح کنیم. یکی دیگر از نکاتی که آنها اشاره کردند این بود که ما از قانون اساسیای که تصویب شود و یکی از پایههای اصلی آن اسلام میباشد، وحشت داریم و میدانیم با سیاستهایی که آمریکا در پیش گرفته اگر قانون اساسیای بر اساس اسلام پای بگیرد، ما امکان هیچ گونه دخالتی نخواهیم داشت.
به عبارت دیگر در مورد NGOها آن شرایطی که من امروز در کردستان عراق میبینم، همان شرایطی است که در سایر نقاط دیگر دنیا منجمله آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین حاکم است که همه آنها را درگیر سه پدیده کرده است.
۱) بوروکراتیزه کردن۸ و بروکرات زده کردن جنبش زنان.
۲) پروفشنالیزه کردن۹ یعنی حرفهای کردن جنبش زنان. یعنی اینکه انجام خدمات اجتماعی برای زنان از سوی بخش دیگری از زنان به شکل حرفه، مهارت و تکنیک کار در آوردن.
۳) انستیتوسیونالیزه کردن ۱۰ یعنی تبدیل کردن جنبش زنان به یک مؤسسه خصوصی و کوچک ، به جای اینکه یک جنبش اجتماعی باشد.
سارا روی یکی از محققینی که روی مسئله فلسطین کار کرده، در مورد NGOها مسئلهای را مطرح میکند که در مورد کردستان عراق قابل تعمیم است. او میگوید که NGOها یک مسئله حاد اجتماعی را انتخاب میکنند و سپس بر سر اینکه چه مسئلهای مسئله حاد اجتماعی است، با هم به رقابت میپردازند و در این زمینه تبدیل میشوند به وسیلهای برای ریختن آب روی آتش معضلات اجتماعی. آنچه سارا روی در مورد فلسطین میگوید من دقیقاً به مورد کردستان عراق میتوانم تعمیم دهم. به همین خاطر هم هست که میگویم این NGOها برنامه معینی برای مبارزه علیه مردسالاری ندارند. چرا که پدیدههای اجتماعی نظیر قتلهای ناموسی و ختنه زنان را به عنوان مسائل حاد مطرح میکنند و بعد سعی میکنند با انجام یک سری پروژهها آب روی آتش پدیده مردسالاری – پدرسالاری – مذهبی و فئودالی بریزند. که البته این آتش اینطورها هم خاموش نمیشود.
برای اینکه بحث را کمی بازتر کنم به تحقیقات جدیدی از سابین لنگ۱۱ در مورد NGOها در آلمان اشاره میکنم. سابین لنگ میگوید که فراوانی تشکلات زنان اصلاً به معنی ساختن یک پلاتفرم فمینیستی چه در سطح پایهای جامعه۱۲ و چه در سطح ملی نیست. اگر چه فعالیتهای این تشکلات ممکن است زندگی فردی زنان را بهبود بخشد، اما در مقابل خشونت مردسالاری مجبور به سکوت میشوند. و جای یک جنبش زنان قدرتمند را تصمیمات انفرادی گروه کوچکی از زنان حرفهای شده میگیرد. اگر چه این مشاهدات در مورد آلمان است اما خود سابین لنگ میگوید که امروز، این مسئله یک پدیده جهانی شدهاست.
یکی از بهترین تحقیقاتی که در مورد NGOهای عراق شده – نه کردستان عراق، بلکه خود عراق – نوشتههای هیفا زنگنه است. هیفا زنگنه در مورد عراق میگوید که بر خلاف حمله نظامی و خشونت مردسالاری و جنگ افروزانه آمریکا در عراق، NGOها و مخصوصاً NGOهای زنان به شکل نرم افزارهای اجتماعی۱۳ مقابل حرکت نظامی که سخت افزار۱۴ محسوب میشود عمل میکنند. این «نرم افزارها» که کل ساختار اجتماعی جامعه را از بین میبرند و این خود، نوعی خشونت علیه زنان است که کمتر به آن پرداخته میشود. ولی در مطالعات من در مورد تاثیر جنگ روی زنان، این بخش است که بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. من فقط روی مسئله نظامیگری و اینکه زنها چطور قربانی نظامیگری و جنگها هستند، تمرکز نمیکنم بلکه به پیامدهای این نوع خشونتهای جنگی که تاثیراتش روی زنان خیلی بیشتر هست و جزئیات دقیقتر آن میپردازم.
یکی از نکاتی که باید در اینجا مطرح کنم و بحثم را با آن خاتمه میدهم، این است که در سه دهه اخیر امپریالیسم آمریکا برای مقابله با انقلاب در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و کشورهایی که قبلاً بخشی از بلوک شرق بودهاند، به NGOها یا سازمانها غیردولتی متوسل شده و سعی دارد با توسعه و گسترش NGOها، این تشکلات غیردولتی جای جنبشهای اجتماعی از قبیل جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبشهای دهقانی و جنبش جوانان را بگیرند تا بتوانند این جنبشها را کنترل کرده و مطمئن شوند که این جنبشها شکل نخواهند گرفت. در واقع هنگامی که سران حکومت بوش و موسسات مالی و بانکی امپریالیستی و سازمان ملل بر گسترش جامعه مدنی تأکید میکنند و جامعه مدنی را مجموعهای از NGOها به حساب میآورند، هدفشان از یک طرف از بین بردن جنبشهای اجتماعی است، آن هم به دلیل ماهیت ضدامپریالیستی و ضد ارتجاعی این جنبشها و از طرف دیگر ایجاد یک پایگاه اجتماعی و سیاسی با قصد پیشبرد اهداف ایدئولوژیک و فکری خودشان در این جوامع است. که این مسئله بسیار مهم است. حال باید دید که این مسئله به چه شکل اتفاق میافتد. در مورد کردستان برایتان مثال میزنم. حکومت بوش بعد از سقوط صدام بارها زنان عراقی اعم از زنان عرب و زنان کرد را به آمریکا دعوت کرد تا به آنها آموزش دموکراسی۱۵ بدهد.
یکی از مؤسساتی که به زنان کرد «آموزش دموکراسی» میدهد موسسه American Enterprise Institute است که تشکیلاتی به غایت محافظهکار، زنستیز، آنتی فمینیست و نژادپرست است. وزارت خارجه آمریکا در سال ۲۰۰۴ مبلغ ده میلیون دلار برای کنترل جنبش زنان عراق اختصاص داد. این مبلغ را به «فوروم مستقل زنان»۱۶ داد که تشکیلاتی است عین American Enterprise Institute، به شدت زنستیز و آنتی فمینیست است. تشکیلاتی که علیه «کنوانسون رفع همه نوع تبعیض از زنان» یعنی مهمترین سند سازمان ملل برای رفع تبعیض از زنان، فعالیت میکند. اگر به سایت این سازمان نگاهی اندازید، میبینید که ده نکته را در پاسخ به اینکه چرا «کنوانسیون رفع همه نوع تبعیض از زنان، دشمن زنان است» عنوان کرده که در بین این نکات، به این مورد اشاره میکند که با این کنوانسیون میخواهند ایدههای سوسیالیستی را پخش کنند. این تشکیلات یعنی «فروم مستقل زنان» یکی از گروههای بنیادگرای مسیحی در آمریکا است که سقط جنین را تقبیح میکند و علیه آن تبلیغ میکند. یکی از رهبران این سازمان لین چنی یعنی زن دیک چنی آمریکا است. و این چنین سازمانی است که امروزه به زنان کرد عراقی و زنان عرب عراقی آموزش دموکراسی میدهد.
هدف من از نقد NGOها و برنامههای امپریالیسم آمریکا، این نیست که بگویم هر NGO و هر فعال NGO وابسته به این قدرت امپریالیستی است. مسلماً NGOها خودشان به عرصه مبارزه بین جنبشهای اجتماعی، طبقات و اقشار تحت ستم، دولتهای منطقه و قدرتهای امپریالیستی تبدیل خواهند شد. کما اینکه بعضی از اینها هم اکنون تبدیل شدهاند. نمونههایی از این حرکت در هند دیده میشود، سازمانها و تشکلاتغیر دولتی که برای حق و حقوق چهل میلیون بیوه هندی مبارزه میکنند. و ما میبینیم که اینها سازمانهایی هستند که دستاوردهای بسیار مهمی داشته و دارند. اما در عین حال آنچه که برای ما حائز اهمیت است این است که بیبینیم ناسیونالیسم کرد به این برنامههای امپریالیستی چطور اتکاء میکند. هم اکنون بسیاری از ناسیونالیستهای کرد از توجهی که آمریکا به آنها دارد بسیار شاد و خوشحالند. در چنین شرایطی قشر جدید روشنفکران زن و زنان حرفهای کرد میتوانند به پایگاه اجتماعی امپریالیسم آمریکا در منطقه تبدیل شوند. یعنی به نیرویی که آنتی فمینیسم و زنستیزی محافظهکارانه آمریکا را در کردستان، در عراق، در ایران، در ترکیه و سوریه، جایگزین نظم فعلی در روابط جنسیتی تبدیل میکند. ما نباید به این پروژهها کم بها دهیم. زنان کردی که توسط دشمنان دموکراسی، یعنی محافظهکاران آمریکا، آموزش دموکراسی میبینند در کردستان عراق و دولت عراق به مقامات دولتی گمارده شده و روند مدرنیزه کردن نظام پدرسالاری و مردسالاری را در پیش گرفتهاند. ما باید جرأت کنیم این نکات را بگوییم در عین اینکه باز هم تأکید میکنم انتقاد من از NGOها اصلاً به این معنی نیست که همه اینها آگاهانه دارند این راه را پیش میبرند. اگر انتقاد نکنیم متوجه نمیشوند که چه راهی را در پیش گرفتهاند و هدف من از این بحثها هم همین است.
توضیحات:
۱ Femicide مثل genocide به معنی قتل عام
۲ ecocide
۳ Slums of the World
۴ Civil Society
۵ Assistant Secretary for Democracy Human Rights and Labour, Barry F. Lowenkron
۶ انفال یکی از قتل عامهائی بود که در دوران صدام انجام گرفت. این بیوهها بر اساس آمارهای مختلف بین شش هزار تا هفت هزار نفر هستند.
۷ UNIFEM
۸ bureaucratization
۹ professionalizaton
۱۰ institutionalization
۱۱ Sabin Lang
۱۲ level tooR ssarG
۱۳ softpower / software
۱۴ hardpower / hardware
۱۵ Democracy Training
۱۶ Independent Women’s Forum
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/mph8vpcc