میخائیل گورباچف رئیس‌جمهور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بوریس یلتسین رئیس شورای عالی «جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه شوروی»، و رهبران دیگر جمهوری‌ها و حزب کمونیست اتحاد شوروی در صف مقدم راه‌پیمایی در مسکو.

 

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: روسیه امروز
۸ دسامبر ۲۰۲۱

نویسنده: پل رابینسون*

در مطلب «ایالات متحده از بیرون شبیه اتحاد شوروی و از درون شبیه سلسله چینگ است» (https://tinyurl.com/3adj384n) بازتاب عریان دیدگاهی را دیدیم که دلیل فروپاشی اتحاد شوروی را نبود اقتصاد بازار و بستن درهای کشور به روی سرمایه امپریالیستی توصیف می‌کند. نوشتار زیر بروشنی این دیدگاه را رد می‌کند و نشان می‌دهد که در سال ۱۹۹۱، انتخاب بین حفظ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا «شوک درمانی» برای استقرار سلطه «بازار» بود، و یلستین و هم‌‌دستانش دومی را انتخاب کردند.

توطئه کشتن اتحاد شوروی

 

فروپاشی اتحاد شوروی اغلب بمثابه استقلال کشورهای کوچک از روسیه تلقی می‌شود. در واقع، وقایع ۳۰ سال پیش بسیار متفاوت بود، و روسیه نقش اصلی را در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بازی کرد.

سه دهه پیش در ۷ دسامبر ۱۹۹۱، در یک چنین هفته‌ای، سران جمهوری‌های روسیه، اوکرائین و بلاروسیه شوروی (بلاروس امروز) – بوریس یلتسین، لئونید کراوچوک و استانیسلاو شوشکویچ – در یک استراحتگاه شکار در جنگل بلایوزها (Belavezha) بلاروس با یکدیگر ملاقات کردند. روز بعد آن‌ها پیمانی را امضا کردند که عملاً اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را منحل کرد.

برای برخی، این حرکت قهرمانانه‌ای بود که شکست نهایی کمونیسم را تضمین کرد، روسیه را از میراث امپریالیستی آن خلاص کرد و سرانجام به ملت‌های رنجدیده اتحاد شوروی استقلال داد. اما، برای دیگران، این خیانتی بود که اتحادی را که بیش‌تر شهروندان هنوز آن را گرامی می‌داشتند، بیهوده از هم پاشید و باعث شد میلیون‌ها روس در خارج از کشور خود زندگی کنند، و بذرهای درگیری‌های آینده، مانند جنگ امروز در شرق اوکرائین را پاشید.

زمانی که شوشکویچ در دسامبر ۱۹۹۱ همتایان روسی و اوکرائینی خود را به بلایوزها دعوت کرد، فکر نابودی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را در ذهن نداشت. بلکه، امیدوار بود بحران انرژی را که جمهوری سوسیالیستی شوروی بلاروس با آن مواجه بود حل کند. اقتصاد شوروی بر دست هدایت‌گر حزب کمونیست اتحاد شوروی اتکا کرده بود. زمانی که قدرت حزب کمونیست اتحاد شوروی در نتیجه برنامه اصلاحات پرسترویکای رهبر شوروی، میخائیل گورباچف، متزلزل شد اقتصاد برنامه‌‌ای متمرکز در هرج‌و‌مرج فرو رفت. شوشکویچ نگران کمبود منابع نفت و گاز برای زمستان بود و از روس‌ها و اوکرائینی‌ها خواست که به بلایوزها بیایند تا پیرامون تلاش‌های مشترک برای حل مشکلات اقتصادی خود گفت‌وگو کنند.

اما، هنگامی که جلسه آغاز شد، گنادی بوربلیس، نماینده روسیه، پیشنهاد غیرمنتظره‌ای را ارائه کرد که رهبران بیانیه‌ای را امضا کنند که براساس آن «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به مثابه یک واقعیت ژئوپولیتیک و موضوع حقوق بین‌الملل به هستی خود پایان می‌دهد». بلاروس‌ها و اوکرائینی‌ها موافقت کردند و به این ترتیب توافق‌نامه امضا شد و پیمان ۱۹۲۲پیرامون ایجاد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باطل و ملغا اعلام شد. با این اقدام اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی منحل گردید.

دو چیز در همه این‌ها برجسته است. نخست، با دبگر جمهوری‌های اتحادی پیرامون این‌که آیا آن‌ها می‌خواهند اتحادی نابود شود یا نه، مشورت نشد. جمهوری‌هایی مانند قزاقستان و ازبکستان خواهان استقلال نبودند، اما خواه ناخواه استقلال را به آن‌ها تحمیل کردند.

دوم، طرفی که ابتکار عمل در نابودی اتحاد را به دست گرفت روسیه بود. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی می‌توانست بدون سه کشور بالتیک – استونی، لتونی و لیتوانی – که در اوت ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرده بودند، زنده بماند. اما بدون روسیه نمی‌توانست دوام بیاورد. هنگامی که روسیه تصمیم گرفت که نمی‌خواهد بخشی از اتحاد باشد، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی محکوم به فنا شد.

پس چرا رهبران روسیه تصمیم گرفتند جمهوری خود را از دیگر جمهوری‌ها در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، که با اکثر آن‌ها بیش از صد سال، و در بسیاری موارد بسیار طولانی‌تر متحد شده بودند، و در برخی موارد دارای جمعیت زیادی از روسیه بودند، قطع کنند؟ پاسخ در جاه طلبی‌های سیاسی و ایدئولوژیک رئیس‌جمهور روسیه، بوریس یلتسین، و متحدان لیبرال او نهفته است.

زمانی که گورباچف در سال ۱۹۸۵ پرسترویکا را براه انداخت، بیش‌تر روشنفکران روسیه از او حمایت کردند. اما، در سال ۱۹۸۹، بسیاری احساس کردند که رهبر شوروی به اندازه و سرعت کافی پیش نمی‌رود. زمانی که بوریس یلتسین خود را به عنوان رقیب گورباچف معرفی کرد، بسیاری از آن‌ها جبهه خود را به حمایت از بلتسین تغییر دادند، یلتسین را فردی می‌دانستند که به احتمال بیش‌تر اصلاحات سریع دموکراتیک و بازار آزاد را اعمال می‌کند.

گورباچف تمام اهرم‌های قدرت را در سطح حکومت شوروی کنترل می‌کرد. یلتسین تصمیم گرفت با به دست آوردن کنترل «جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه شوروی» (RSFSR)، بزرگ‌ترین جمهوری از ۱۵ جمهوری تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیست را از او بگیرد. زمانی که یلتسین در سال ۱۹۹۱ در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد، او و حامیانش شروع به ترویج نوعی ناسیونالیسم روسی کردند و خواستار انتقال قدرت از سطح اتحاد به جمهوری روسیه – یعنی از گورباچف به یلتسین شدند.

مهم‌تر از همه، کنگره نمایندگان خلق «جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه شوروی» در بهار ۱۹۹۰ «اعلامیه حاکمیت دولت» را صادر کرد. این اعلامیه برتری قوانین روسیه را بر قوانین شوروی اعلام می‌کرد و هر اقدام از سوی دولت شوروی را که مغایر با حقوق «جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه شوروی» باشد غیرقانونی دانست. این اعلامیه جرقه‌ای را برانگیخت که به «رژه حاکمیت‌ها» معروف شد، و دیگر جمهوری‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز از آن پیروی کردند. اما این روسیه بود که تا حد زیادی طبق خواست‌های یلتسین و حامیانش این‌را پیش برد.

اگر اتحاد شوروی دیگر وجود نداشت، گورباچف دیگر نقشی نمی‌داشت. بنابراین، نابودی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در خدمت منافع شخصی یلتسین بود که او را قادر ساخت نهایتاً رقیب خود را شکست دهد. این موضوع تا حدی توضیح می‌دهد چرا روسیه «پیمان بلایوزها» مطرح کرد.

همانطور که یگور گیدار، مشاور ارشد مالی یلتسین اشاره کرد، دلیل دیگری نیز وجود داشت. گیدار که در اوایل سال ۱۹۹۲ معاون نخست‌وزیر روسیه بود، به مثابه معمار برنامه اصلاحات رادیکال بازار آزاد معروف به «شوک درمانی» شهرت یافت. او و گروهش حتا پیش از آن می‌خواستند «شوک درمانی» اجرا کنند. اما، همانطور که گیدار بعدها گفت، آن‌ها باور نداشتند که رهبران دیگر جمهوری‌های شوروی مایل به انجام آن باشند.

از آنجا که اصلاحات اقتصادی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باید به طور هم‌زمان در همه جمهوری‌ها انجام می‌شد، مخالفت جمهوری‌های غیرروس به این معنی بود که تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وجود دارد، «شوک درمانی» غیرممکن است. تنها راهی که روسیه می‌توانست این کار را انجام دهد خلاص شدن از جمهوری‌های دیگر و تبدیل شدن به یک کشور مستقل بود. به طور خلاصه، انتخاب بین اتحاد، یا «شوک درمانی» بود. یلتسین و گیدار دومی را انتخاب کردند.

می‌توان گفت که اتحاد در شکل موجود آن به هر حال محکوم به فنا بود. حزب کمونیست آن‌چنان در مدیریت کشور نقش داشت که پس از تضعیف آن، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به سرعت از هم پاشید و مقامات محلی را مجبور کرد تا در تلاشی مذبوحانه برای حفظ نوعی نظم، قدرت را در دستان خود جمع کنند. با این وصف، اگر در مسکو اراده‌ای برای انجام آن وجود داشت، احتمالاً نوعی اتحاد می‌توانست حفظ شود.

چنین نشد. ادامه حیات اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با منافع یلتسین و اطرافیانش هم‌خوان نبود، و بنابراین آن‌ها با خوشحالی از آن خلاص شدند. خوب یا بد، روسیه تا امروز به زندگی با پیامدهای آن ادامه می‌دهد.

* پال رابینسون، پرفسور تاریخ شوروی و روسیه در دانشگاه اوتاوا، و نویسنده ویلاگ Irrussianality

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p85ecjp