سايت فرقه دمکرات آذربايجان ايران (بایگانی دورۀ اول تارنگاشت عدالت، ۹ آذر ۱۳۸۵)

منبع: ساویتسکايا راسيا، شماره ۵۹، ۲۰۰۶
نویسنده: ن. الکساندر فرولوف
برگردان: ر. ح. بازيار

 

امروزه شعار حمایت‌های اجتماعی هرچه بیش‌تر ضرورت خود را از دست می‌دهد و دیگر منعکس‌کننده مطالبات عینی جامعه نمی‌باشد. این شعار چند سال پیش ضرورت و فعلیت داشت. و باید گفت که دقیقاً بناپارتیسم معاصر روسی با همین شعار رشد کرد. عدم موفقیت نیروهای چپ فقط مربوط به عملیات ویژه دشمن، تحریکات و تقلبات انتخاباتی نیست. نقص عقیدتی- سیاسی اصلی و همزمان دلیل عمده ناکامی اپوزیسیون چپ در این نهفته است که این اپوزیسیون تکیه‌گاه اجتماعی خود را در «طبقه ناله‌کننده» می‌بیند. آگاهانه یا نا آگاهانه شریک و همدم خرافات و توهمات آن است. اما اکنون توهمات آن‌ها را «روسیه متحد» منعکس می‌سازد که غیر از ایمان به «تزار خیرخواه» هیچگونه ایدئولوژی روشنی ندارد. بناپارتیسم بسرعت رشد کرد و بسرعت هم زودرس شد، گندیده گردید و اکنون به ترمز رشد اقتصادی تبدیل شده است.

 

روحيه مبارزه‌طلبی، نه التماس!

 

در یکی از جلسات اخیر هئیت تحریریه روزنامه ساوئتسکایا راسیا، صدر کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه فدراتیو گ. آ. زیوگانف و معاون اول صدر حزب ای. ای. ملنیکوف شرکت نمودند. گنادی زیوگانف با اشاره به آستانه پلنوم هفتم کمیته مرکزی تاکید کرد، که او باید نقش کاملاً ویژه‌ای در تحکیم وحدت تشکیلاتی – سیاسی حزب بازی کند. خود او در برخی عرصه‌ها تغییر نظر داده و به گونه‌ای نوین فعالیت هئیت تحریریه را ارزیابی کرد و از روزنامه‌نگاران «ساوئتسکایا راسیا» و نویسندگان آن دعوت نمود که مسائل را عمیق‌تر تحلیل کنند و ضروری‌ترین و مبرم‌ترین مسائل جنبش چپ را مطرح و به بحث بگذارند. روزنامه «ساوئتسکایا راسیا» فعالانه از این ابتکار حمایت می‌کند. مفسر روزنامه «الکساندر فرولوف » امروز نظرات و دیدگاه‌های خود را در این رابطه با خوانندگان در میان می‌گذارد.

بحث در اینجا برسر ضروریات و اولویت‌های دیرینه است. دردهای مزمن بسیار خطرناک هستند- می‌توان به آن‌ها عادت کرد. یکی از دوستان قدیمی من در مورد زخم معده‌اش می‌گفت «من با او دوست شده‌ام». حال مثل اینکه مردمان تحت ستم و اپوزیسیون که بیان‌کننده منافع آن‌ها می‌باشد، با برخی از امراض و دردهای خود «دوست شده‌اند». اما باید سریعاً از اینگونه دوستی‌های کشنده خلاصی یافت. زیرا که این دوستی از خود مریضی خطرناک‌تر است.

جنبش اعتراضی، حرکت اعتراضی، ترانه اعتراضی، رای دادن اعتراضی و … چقدر این اصطلاحات پر سرو صدا هستند! … اما شخصاً برای من این کلمات مدت‌هاست که جذابیت خود را از دست داده است. گذشته از این، بنظر من این‌ها از لحاظ سیاسی مشکوک هستند. اکنون قریب ۱۵ سال است که ما در تظاهرات اعتراضی شرکت می‌کنیم، اما از پیروزی هیچ خبری نیست.

گاهگاهی به نظر می‌رسد که با اندکی فشار بیش‌تر «خانه معیوب» فرو می‌ریزد. اما بعد معلوم می‌گردد که نه تنها هیچ فرو نمی‌ریزد، بلکه بر عکس استحکام می‌یابد. جریان از چه قرار است؟

اعتراض امری شرافتمندانه است، اما این همیشه پاسخی در مقابل اقدام رژیم است. در آغاز حرکتی صورت می‌گیرد. فقط بعداً در جواب آن اعتراضی آغاز می‌شود. بدین ترتیب، ابتکار متعلق به همان «حرکت» اولیه است. فرمان شماره ۱۴۰۰ یلتسین- اعتراض. خصوصی‌سازی چوبایس- اعتراض. عقب‌افتادن دستمزدها – اعتراض و … اگر ما این را با تنیس یا والیبال مقایسه کنیم، آنوقت می‌بنیم که توپ همیشه در طرف رژیم قرار دارد. و رژیم آن را با تمام قدرت «پرتاب» می‌کند. در طرف دیگر توپ از روی ناچاری دوباره به طرف مقابل پاس داده می‌شود که رژیم براحتی آن را مهار می‌کند و دوباره «پرتاب» می‌کند. و اغلب دیگر جوابی داده نمی‌شود.

در کل اعتراض، عکس‌العمل ثانوی است در مقابل عمل اولیه. و البته که کلمه «عکس‌العمل: معانی فراوانی دارد. از جمله به مفهومی که می‌تواند مستقیماً با ترقی در تضاد باشد. در آغاز اعتراض در صدد آن چیزی است که فرمان خصوصی‌سازی و یا … ربوده است. و بعد این اعتراض اغلب به خواهش و حتی التماس تبدیل می‌شود. برای نمونه، کارگران کارخانه یخچال‌سازی « یاروسلاو» مبارزه خود را برای در یافت

دستمزدهای عقب‌افتاده چند ماهه شروع کردند. ولی در ادامه آن دست به اعتصاب غذا زدند. اعتصاب غذا – اسلحه زندانی است، نه انسان آزاد. اما زبان هیچکس نمی‌تواند این انسان‌های نا امید و مایوس را بخاطر گذار از اعتراض فعال به منفعل‌ترین شکل آن محکوم کند. اما سمت و سوی این گذار روشن است و فاقد هر گونه روزنه خوش‌بینی است.

مایاکوفسکی نوشت: «من تمامی قدرت صدای شعر خود را به تو می‌دهم، طبقه مهاجم». دقیقاً طبقه مهاجم، نه اعتراض‌کننده و نه دفاع‌کننده! و البته بدون یورش و حمله همه چیز دردناک پایان خواهد یافت.
مسئله در مورد تعرض و تهاجم هم در برگیرنده شکل مبارزه است و هم محتوی آن میتینگ و مسدود کردن راه‌ها در مبارزه بخاطر امتیازات لغو شده و … البته که شکل تها جمی بسیار خوبی است. اما محتوای آن چیست؟

من تزی را فرمول‌بندی می‌کنم. و تلاش خواهم کرد آن را ثابت کنم. کمونیست‌ها تا زمانی که روحیه کمک‌طلبی کسانی را که کار نمی‌کنند، فقط نان می‌خورند، به جای روحیه انقلابی یا حتی اعتراضی بپندارند و تا زمانی که سوسیالیسم را با پاتریالیزم دولتی (پدر سالاری دولتی) مخلوط کنند، ناموفق خواهند بود.

می‌خواهم فوراً قید کنم که اصطلاح «نان‌خور» در اینجا به معنای اخلاقی – تحقیری استفاده نشده است، بلکه به مفهوم حقوقی آن بکار برده شده است. نان‌خور، مفت‌خور نیست. در زمان جنگ دوم جهانی [بر روی] کارت‌های استالین چنین نوشته می‌شد: کارگر، کودک، نان‌خور. در هر جامعه‌ای قشر وسیعی از مردم وجود دارند که به دلایل مختلف محتاج کمک و حمایت اجتماعی (از طرف اقوام و فامیل، جامعه، دولت) می‌باشند. افراد زیر سن قانونی، باز نشستگان، معلولین و کمک به آ‌نها جزء نرم‌های جوامع متمدن است.

اما خطر مرگبار برای ملت زمانی است که اکثریت جامعه از لحاظ روحی – روانی خود را در موقعیت زیر سن قانونی، بازنشسته و معلول بدانند و یا حس کنند. این زمینه آن است که هر رهگدزی بتواند به حاکمیت دست یابد.

بارها اعلام شده است و نظر سنجی‌های اجتماعی تائید کرده‌اند که گویا دو سوم رای‌دهندگان از اپوزیسیون چپ حمایت می‌کنند. ولی در واقع اکثریت این دو سوم بطور ثابت از «حزب دولت» حمایت می‌کنند و اقلیت از اپوزیسیون. یکی از فعالین اجتماعی در موقع انتخابات از پیرزنی سئوال می‌کند که چرا او با این وضعیت باز هم می‌خواهد به یلتسین رای دهد، نه به زیوگانف. پیرزن در جواب می‌گوید: «زمانی‌که زیوگانف رئیس‌جمهور شد آنوقت ما هم به او رای خواهیم داد.»

اکنون برای نمونه نگاهی به نتایج مرکز نظر سنجی «لوادا» در مورد این‌که – به نظر مردم چه کسی مسئول بالا رفتن دستمزدها، حقوق باز نشستگی و … می‌باشد؛ و چه کسی مسئول بالا رفتن قیمت‌ها می‌باشد – نظر بیاندازیم. در رابطه با سئوال اول، چه کسی مسئول بالا رفتن حقوق‌ها است- نتایج چنین بوده است: رئیس جمهور ۶۲%، دولت ۲۹%، استاندار، حاکمی‌تهای محلی، تجار، تولید کنندگان ۱۳% در رابطه با سئوال دوم – چه کسی مسئول بالا او رفتن قیمت‌ها است – نتایج اینگونه است: رئیس‌جمهور ۲۲%، دولت ۴۸%، استاندارها، حاکمیت‌های محلی، تجار، تولید کندگان ۴۶%. منظره جالبی است. اکثریت مدت‌ها است که دیگر در بخش خصوصی مشغول بکار هستند، اما همچون سابق فکر می‌کنند که رئیس‌جمهور حقوق آن‌ها را بالا برده است!

عدم موفقیت نیروهای چپ فقط مربوط به عملیات ویژه دشمن، تحریکات و تقلبات انتخاباتی نیست. باید ریشه‌های عینی این روان‌شناسی را در موقعیت اقتصادی «طبقه ناله‌کننده» یا «صاحبان فقیر» جستجو کرد. نقص عقیدتی- سیاسی اصلی و همزمان دلیل عمده ناکامی اپوزیسیون چپ در این نهفته است که این اپوزیسیون تکیه‌گاه اجتماعی خود را در «طبقه ناله‌کننده» می‌بیند. آگاهانه یا نا آگاهانه شریک و همدم خرافات و توهمات آن است. اما اکنون توهمات آن‌ها را «روسیه متحد» منعکس می‌سازد که غیر از ایمان به «تزار خیرخواه» هیچگونه ایدئولوژی روشنی ندارد.

در این میدان اپوزیسیون شانس اندکی برای رقابت موفقیت‌آمیز با رژیم دارد. تمام شعارها و خواست‌های اپوزیسیون بدون زحمت خاص از طرف رژیم قاپیده و مورد استفاده قرار می‌گیرد. ایجاد ذخیره‌های استراتژیک همچون «بنیاد ثبات» و «ذخیره ارزی طلا» برای همین منظور است. آخر «سیاست اجتماعی» به معنای واقعی کلمه یعنی چه؟ این همان سیستم توزیع یا تقسیم مجدد رفاه مادی بدون تغییر شکل مسلط مالکیت است که هدف از آن تخفیف تضادهای اجتماعی و خفه کردن مبارزات طبقاتی است. به همین دلیل این با اشکال مختلف مالکیت و اشکال مختلف اداره جامعه می‌گنجد. مثلاً در طول چندین قرن طبقه برده‌داران رم قدیم سیاست اجتماعی کاملاً فعالی را پیش می‌بردند: «نان و نمایش». ضرورت اینگونه «کمک‌های اجتماعی» در جائی‌که سرقت و غارت است، لازم می‌آید. سارق بطور ساده بخش ناچیزی از «درآمد» خود را به غارت‌شده برمی‌گرداند و غارت‌شده راضی می‌ماند.

سیاستی که بدور حقوق بازنشستگی، مزایا و کمک هزینه تحصیلی دور می‌زند- این هنوز یک سیاست ریشه‌ای نیست. با وجود فعلیت کامل مسائل کمک‌ها و حمایت‌های اجتماعی، باید گفت که این مسائل مقدماتی نیستند، مولد نیستند، سیاست واقعی حول مسئله دیگری دور می‌زند. یعنی حول مسئله مالکیت و مسئله حاکمیت بمثابه ابزار بدست آوردن، نگهداری و تقسیم مالکیت و درآمدهای ناشی از آن دور می‌زند.

وظیفه طبقات حاکمه مشخص است و آن‌ها پیگیرانه در تحقق آن می‌کوشند. ماهیت این وظیفه این است که خیزش اجتماعی را در مرحله خواست‌ها، امتیازات، صدقه‌ها و در مرزهای بی‌ضرر «چرخش چپ» نگاه دارند. آن‌ها هم‌چنین تلاش دارند که روحیه گدامنشانه «انتطار ترحم از بالا» را حفظ و گسترش دهند و زحمتکشان را در بحث‌های مربوط به میزان ترحم‌ها و صد‌قه‌ها درگیر سازند. غریزه طبقاتی به بورژوازی توصیه می‌کند: باید توده‌های مردم را در جریان نبرد نوبتی سرمایه‌داران بزرگ انحصاری و بوروکرات‌ها بخاطر تقسیم حاکمیت و مالکیت بی‌طرف ساخت. بعد از این‌که حاکمیت و مالکیت تجدید تقسیم شد، برای این‌که توده‌های مردم مزاحمت ایجاد نکنند یک بخش کوچک را با عناوین مختلف، به اسم «حمایت اجتماعی» به آن‌ها بر می‌گردانیم.

اپوزیسیون در چنین اوضاع و احوالی چیزی ندارد، غیر از اینکه ثابت کند که حاکمیت در ماهیت امر برنامه‌های او را اجرا می‌کند، ولی متأسفانه رژیم آن را بطور کامل اجرا نمی‌کند. متخصصین بر آورد کرده‌اند که صدقه‌های کنونی بسیار ناچیز است و ابداً نمی‌تواند مشکلات بهداشت، مسکن، تحصیل و علم را حل کند تا چه رسد به مسائل کشاورزی و مشکلات آن. تمامی وعدهای پوتین را ما دیگر سال‌ها است که می‌شنویم.

اما ممکن است رژیم ریاکاری کند و در عمل اصولاً نتواند شعارها و ایده‌هایی را که از اپوزیسیون به عاریت گرفته به اجرا در آورد. ریاکاری زیادی، البته که اینجا وجود دارد. حاکمیت در واقع نمی‌خواهد پولی صرف حمایت‌های اجتماعی نماید. حاکمیت فقط تحت فشار نیرومند همین اپوزیسیون گاهگاهی به این کمک‌ها تن می‌دهد. اما حاکمیت می‌تواند هزینه کند و این هزینه‌ها در اصل تسلط و درآمد او را تهدید نمی‌کند. ابتکارهای اجتماعی اپوزیسیون چپ تا حد زیادی برای رژیم حاکم قابل قبول است. این ابتکارات خللی در بنیادهای اقتصادی، طبقاتی، سیاسی و روانشناسی آن بوجود نمی‌آورد. کاپیتالیزم، به خصوص در تلفیق با شکل بناپارتیستی اداره جامعه، کاملاً با ملی کردن زمین‌ها، منابع زیرزمینی، تولیدات استراتژیک و نیکوکاری‌های اجتماعی سازگاری دارد.

البته این وضعیت، اپوزیسیون چپ را موظف می‌سازد که در خواست‌ها و شعارهای خود بسیار جلوتر و رادیکال‌تر پیش برود.

بس است تحقیر شدن و التماس کردن: مزایا را به ما برگردانید! اگر باز نشسته حقوق بازنشستگی مناسب دریافت کند، دیگر این مزایا اضافی خواهد بود. مثلاً مادر بزرگ من در دوران اتحاد شوروی سوسیالیستی حقوق بازنشستگی بسیار نا چیزی، یعنی ۵۱ روبل در یافت می‌کرد. اگر ما این مبلغ را صرف ترانسپورت شهری کنیم، آنوفت این مبلغ نا چیز یعنی ۱۰۲۰ رفت و آمد با مترو، اتوبوس، تراموا یا تریلیبوس. امروز یک چنین رفت و آمدی در مسکن ۱۳ روبل هزینه دارد. اگر این رقم را در ۱۰۲۰ضرب کنیم، آنوقت مبلغ ۱۳۲۶۰ روبل بدست می آید. در نتیجه کدام بازنشسته در دوران اتحاد شوروی برای رفت و آمد مجانی دست به تظاهرات و میتینگ می‌زد؟

باید خواست‌ها را قاطعانه مطرح کرد: حقوق ما کجاست، حقوق بازنشستگی که ما برای آن کار کرده‌ایم کجاست؟ و این مسئله حقوقی نیست، بلکه سیاسی- اقتصادی است. صحبت برسر آن مبلغ حقیرانه، که صاحب «کارخانه یخچال‌سازی» پرداخت نمی‌کند نیست. بلکه صحبت برسر آن مبلغی است که به شکل تولید یا ارزش اضافی از زحمتکشان ربوده شده است و این مسئله سوسیالیسم است، زیرا که سوسیالیسم اقتصادی فقط به معنای حذف تصاحب خصوصی ارزش اضافی و تبدیل آن به دارایی کل جامعه است، این است اصل مطلب. آموزش رایگان، بهداشت رایگان، حمایت اجتماعی و … تمامی این‌ها مربوط به مرحله دوم است. تمامی این‌ها از دستاوردهای اساسی اقتصاد سوسیالیستی نشأت می‌گیرد. امروزه حقوق مردم و حقوق بازنشستگی در جیب سرمایه‌داران بزرگ، کارمندان دولت و باندهای مختلف است و این پول‌ها در تیم فوتبال «چلسی»، کشتی و ویلاها سرمایه‌گذاری شده است.

بخشی از صحبت‌های پیر مرد بازنشسته‌ای که تصادفی در پلی‌کلنیک به گوشم خورد: «دیدی، پوتین به نخستوزیر « زورابف» فشار آورد، در نتیجه حقوق بازنشستگی افزایش یافت و دارو در کشور هم بیش‌تر شد». خیر، پوتین به روزابف فشار نیاورد، بلکه این شما بودید که به پوتین فشار آوردید! در سال گذشته اعتراضات گسترده مردم رژیم را در برخی از عرصه‌ها وادار به عقب‌نشینی کرد.

حال یک صحبت دیگر، که لنین پس از به گلوله بستن میتینگ پتروگراد در ژوئیه ۱۹۱۷ شنیده بود. در یک خانه محقر کارگری نهار می‌دهند. زن صاحب‌خانه نان را می‌آورد. مرد خانه می‌گوید: «نگاه کن چه نان خوبی است. «آن‌ها» دیگر جرات نمی‌کنند نان بی‌کیفیت به ما بدهند». لنین می‌نویسد: « این بررسی طبقاتی حوادث ژوئیه مرا متحیر ساخت. نتیجه یکی از نبردها در مبارزه طولانی کار با سرمایه. ما به «آن‌ها» فشار آوردیم، « آن‌ها» دیگر جرات نمی‌کنند مثل گذشته با ما رفتار کنند. باز هم فشار می‌آوریم و بکلی آن‌ها را برخواهیم انداخت. کارگر اینچنین فکر می‌کند». دقیقاً چنین بررسی و تحلیل طبقاتی حوادث، یعنی بررسی و تحلیل از نقطه نظر مبارزه، نه خواهش والتماس، امروزه به شکل فاجعه باری در توده‌ها وجود ندارد.

برای اینکه فرق سیاسی بین حمله و دفاع را یاد آوری کنیم، برای لحظه‌ای پیش خود چنین صحنه‌ای را مجسم می‌کنیم: لنین در آوریل ۱۹۱۷پس از بازگشت از مهاجرت به روسیه، بر روی ماشین زرهی قرار می‌گیرد و شعارهای «صلح برای جهان! معلولین جنگ امپریالیستی – سزاوار حقوق بازنشستگی، داروی رایگان و مسکن هستند!» را اعلام می‌کرد. آنوقت ولادیمیر ایلیچ می‌شد دمکرات دوجینی. اما لنین دموکرات دوجینی نبود و به همین دلیل مسئله حمایت اجتماعی معلولین جنگ را به شکل دیگری فرمول‌بندی کرد. شعار دگرگونه‌ای را اعلام کرد – بسیار مبرم‌تر و قاطعانه‌تر: «جنگ بر علیه جنگ! جنگ علیه برادران طبقاتی خود در آن سوی خط جبهه را، به جنگ علیه خون‌آشامان صاحب تاج و سردوشی که برادران طبقاتی را علیه همدیگر به جنگ وا داشته‌اند، تبدیل می‌کنیم». او نگفت «جمهوری دمکراتیک!» بلکه گفت «جمهوری شوراها!»، او خواستار نه فقط افزایش دستمزدها و هشت ساعت کار روزانه بود، بلکه هم‌چنین خواستار حذف اسرار تجاری، ملی کردن بانک‌ها و نظارت کارگران بر تولید شد.

و لنین پیروز شد. پیروز شد برای اینکه نشان داد تسلط لازم به آن چیز اصلی در هنر سیاست یعنی – توان تطبیق هرگونه شعار و هر گونه اقدام مشخص با مطالبات مبرم لحظه را دارد.

امروزه شعار حمایت‌های اجتماعی هرچه بیش‌تر ضرورت خود را از دست می‌دهد و دیگر منعکس‌کننده مطالبات عینی جامعه نمی‌باشد. این شعار چند سال پیش ضرورت و فعلیت داشت. و باید گفت که دقیقاً بناپارتیسم معاصر روسی با همین شعار رشد کرد. انسانی که توانسته تا حدی روی زانو بلند شود، احتیاجی به ترحم ندارد. او احتیاجی به کمک‌های پدرسالارانه دولت ندارد؛ بلکه او نیاز به این دارد که «اسقف اعظم» (رژیم) مانع زندگی او نشود. زیرا که ناهنجارترین بلای اجتماعی، همانا «پاتریالیزم دولتی» تحت رهبری کارمندان غیرقابل کنترل و بی‌مسئولیت است. شهروند سالم در سن کاری احتیاجی به قیم ندارد. آن‌ها احتیاج به «حمایت» از نوع دیگری دارند. حمایت در راه اجرا نمودن اصل «هر کس به اندازه کارش». و هر چه جلوتر می‌روند بیش‌تر روشن می‌گردد که چنین حمایتی را هیچ‌کس نمی‌تواند به آن‌ها ارزانی دارد، غیر از خود آن‌ها.

بناپارتیسم بسرعت رشد کرد و بسرعت هم زودرس شد، گندیده گردید و اکنون به ترمز رشد اقتصادی تبدیل شده است. این بطور عینی مطالبات برای «حزب حمایت‌های اجتماعی» را پایین آورده و همزمان مطالبات برای «حزب خیزش اجتماعی» را افزایش داده است. و حال که این نیاز عینی وجود دارد، قاعدتاً دیر یا زود چرخش در وضعیت ذهنی جامعه نیز روی خواهد داد. و حزب سیاسی هم برای این وجود دارد که این چرخش را سریع‌تر نماید، نه دیرتر.

بله، اپوزیسیون چپ همیشه «حزب حمایت‌های اجتماعی» بوده است. در آینده هم نیز چنین خواهد بود. اما در این صورت اپوزیسیون چپ نباید این پرنسیب ساده را که برای هر طرفدار فوتبالی روشن است، فراموش کند: بهترین دفاع ، حمله است. انقلابات اجتماعی هیچوقت فقط از اعتراضات زاده نشده‌اند. هر چند اعتراض اغلب بهانه‌ای برای خیزش بوده است. آن‌ها از اقدامات پیش برنده و ابتکارات تاریخی زاده شده‌اند. بدین ترتیب بگذار بورژوازی علیه خیزش و حمله پرولتاریا اعتراض کند، نه بر عکس.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/59z84st2