تارنگاشت عدالت دورۀ سوم

منبع: در دفاع از کمونیسم
۲۷ دسامبر ۲۰۲۱
نویسنده: گابریل لازاری

 

بوریک با آنچه که گفت و آنچه که نگفت نشان می‌دهد برای چه آمد. شکی نیست که او آمد تا «کاست» فاشیست را شکست دهد، میراث پینوشه را دفن کند و قانون اساسی جدیدی را، که قطعاً در حقوق اجتماعی بهتر از قانون اساسی جعلی دیکتاتوری خواهد بود، به تصویب برساند. این ‌را که او چقدر قادر خواهد بود این اقدامات را بدون تکیه مستقیم بر طبقه کارگر و بدون یک برنامه‌ برای دگرگونی بنیادین برنامه‌ریزی اقتصادی – و نتیجتاً، برملا نمودن شکاف‌های طبقاتی موجود در جامعه شیلی اجرا نماید، زمان به ما نشان خواهد داد. رویهم‌رفته، بوریک فکر می‌کند که «تنها با انسجام اجتماعی، کشف دوباره یک زمینه مشترک و توافق پیرامون آن» می‌تواند موفق شود. اما آیا می‌توان میان، غریو خیابان‌ها و طبقه کارگر شیلی در یک‌سو، و بورژوازی شیلی و امپریالیسم در سوی دیگر، یک زمینه مشترک یافت؟

 

رییس‌جمهور منتخب شیلی برای چه آمد؟ گابریل بوریک و سخنرانی پیروزی انتخاباتی او

 

یک‌شنبه شب گذشته، ۱۹ دسامبر ، آرای دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شیلی شمرده شد. رقابت بین خوزه آنتونیو کاست، از حزب جمهوری‌خواه، مدافع و نماینده پینوشه‌ایسم، و گابریل بوریک، از «همگرایی اجتماعی»، عضو ائتلاف «آپروبو دیگنیداد» (Apruebo Dignidad)، رهبر سابق دانشجویی که بعد از شورش‌های دانشجویی در سال ۲۰۱۱ بیان سیاسی ملی بزرگی داشت، بود. کارزار که با بسیج بخش‌های گوناگون و مشارکت گسترده حزب کمونیست شیلی انجام شد، با انتخاب بوریک با ۵۵٫۸۷ درصد آرای معتبر، پایان یافت.

بوریک به مثابه نقطه ورودی یک روند طولانی مبارزات و بسیج گسترده در شیلی به نظر می‌رسد، که در سال ۲۰۱۹ ، به علت خشم مردم از شرایط زندگی کاملاً متزلزل و حقوق اجتماعی آغاز شد. این وضعیت، نتیجه قانون اساسی ۱۹۸۰ است (که بوسیله دیکتاتوری به رهبری پینوشه اجرا شد) و ترتیبات نهادی نولیبرالی آن، با نمونه‌های دردناکی مانند رکورد تعداد خودکشی در میان سالمندان، که با نظام بازنشستگی خصوصی کنونی قادر به تأمین زندگی خود نیستند، به سطوح فاجعه عمومی رسید.

اما، این روند مبارزه، که هنوز باید با اعلام قانون اساسی جدید رسمیت یابد، از ارائه یک جامعه بدیل برای کشور، که مشخصه تجربه معروف دولت سالوادور آلنده و «اتحاد مرمی» در اوائل ۱۹۷۰ بود، بسیار دور است. علی‌رغم این‌که چندین تحلیل‌گر به شباهت‌ها بین این دو اشاره می‌کنند، خود رئیس‌جمهور منتخب، گابریل بوریک، به رئیس‌جمهور آلنده که در سال ۱۹۷۰ بطور دموکراتیک انتخاب شد و در حمله به کاخ لاموندا در روز کودتای نظامی ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ ترور شد، اشاره مستقیمی نکرد. تجربه دهه ۱۹۷۰، با تمام اشتباهات، موفقیت‌ها و تناقضاتش، به دنبال ساختمان یک «مسیر شیلیایی به سوی سوسیالیسم» بود. بوریک، براساس آنچه که در سخنرانی یک‌شنبه شب خود گفت، آن هدف را در نظر ندارد.

بوریک در یک سخنرانی کوتاه که حدود نیم ساعت طول کشید، پیوند بسیار کمی را با مبارزات کارگری و خود جنبش کارگری نشان داد. او به جای این‌که آشکارا حمایت خود را از طبقه کارگر اعلام کند، می‌گوید که ‌«رئیس‌جمهور همه شیلیایی‌ها» خواهد بود. اگر این تلاش برای تظاهر به این‌که در جامعه شیلی طبقات وجود ندارند و می‌توان با آشتی‌دادن این منافع حکومت کرد – و هم‌چنین اثبات موضع سوسیال دمکراتیک او – عجیب بود، دلجویی او از بخش‌هایی از جناح راست پینوشه‌چی‌ها، نگران کننده‌ترین بخش سخنرانی او بود.

در میان قدردانی‌ها، او به جای نام بردن از همه احزاب در ائتلاف خود (شاید اگر به حضور حزب کمونیست شیلی اشاره نکنیم بهتر باشد)، اصرار داشت که از همه نامزدهای دیگر در انتخابات، از جمله ازخوزه آنتونیو کاست نام ببرد، «بله، خوزه آنتونیو، کاست» همانطور که رئیس‌جمهور منتخب با هیجان تکرار کرد. بوریک بدون اشاره به میراث دیکتاتوری آگوستو پینوشه یا تکرار شعار معروف «دفن میراث دیکتاتوری» اظهار داشت که «آینده شیلی به این نیاز دارد که همه در کنار مردم باشند و امیدوارم که ما این بلوغ را داشته باشیم که آغاز دولت من روی ایده‌ها و پیشنهادات شما حساب کند. من می‌دانم که با وجود اختلافاتی که به ویژه با خوزه آنتونیو کاست داریم، می‌دانیم چگونه پل‌ بزنیم تا هم‌میهنان بهتر زندگی کنند.» بوریک نگفت با نماینده بدترین‌ها در سیاست شیلی، فرزند یک مهاجران نازی که می‌خواهد همان سیاستی را که بولسونارو در برزیل اجرا می‌کند در شیلی اعمال کند، چه پل‌هایی می‌توان زد. به هر حال، «پیشرفت‌های اساسی، برای استحکام، مستلزم توافق‌‌ها وسیع است» و ظاهراً کنار گذاشتن کاست از این توافق‌‌های وسیع قابل بحث نیست.

بوریک می‌توانست، حتا اگر درباره آینده سردرگم باشد، حداقل به گذشته و حال به مثابه نقاط اتکاء خود اذعان نماید، تجارب دولت‌های «چپ» را تحلیل ‌کند و خواهان تداوم انتقادی در رابطه با آن‌ها بشود. خود او می‌گوید که «تاریخ از ما شروع نمی‌شود. احساس می‌کنم من، و پروژه ما وارث یک خط سیر تاریخی طولانی هستیم»، که برای هر تحلیل‌گر سیاسی، در مورد شیلی فقط می‌تواند به معنای احیای میراث آلنده، نبرد او علیه بورژوازی شیلی و امپریالیسم باشد، که متأسفانه بوسیله عوامل گوناگون داخلی و خارجی شکست خورد. اما او درباره آلنده و «اتحاد مردمی» یک کلمه نگفت؛ در سخنرانی بوریک به انتخاب آلنده، دولت او، ترور او و کودتای متعاقبی که شیلی را نزدیک به ۱۷ سال در یک دیکتاتوری خونین فرو برد (و آزمایشگاه نولیبرالیسمی بود که بوریک علیه آن ایستاده است) اشاره‌ای نشد.

حتی زمان حال نیز، نه فقط در سخنرانی او به مثابه رئیس‌جمهور منتخب، بلکه در گذشته نیز یک الگو نیست. به عنوان مثال، اشارات او به سوسیالیسم کوبا، عموماً «نقض حقوق بشر» را «محکوم» می‌کرد. این مسأله که موضوع یک مناظره انتخاباتی بین او و «دانیل جادو»، نامزد حزب کمونیست شیلی بود، در دفاع بوریک از خط غالب در رسانه‌های بورژوازی که دولت کوبا را به آزار و پیگرد معترضینی که آشکارا تحت نفود ایالات متحده قراردارند متهم می‌کنند، پیامدهای بزرگی داشت. واقعیت کاملاً متفاوت این بود که رئیس‌جمهور کوبا همراه با صدها هزار نفر از حامیان انقلاب کوبا به خیابان‌ها آمد.

نشان دادن این‌که منظور بوریک از «مسیر تاریخی» چپ آمریکای لاتین چیست، در حالی‌که او درباره تجربیات اصلی چپ آمریکای لاتین سکوت می‌کند، دشوار است. با این حال، برنامه پراگماتیکی او (که قصد دارد با پل‌ زدن با کاست به اجرا درآورد) و در سخنرانی‌اش مطرح کرد، حتا مبهم‌تر است. او به جای دولتی که آشکارا به طبقه کارکر متعهد باشد، و در شیوه‌ها و شکل‌های قدرت جانبدار باشد، از یک «دولت کارآمد، بی‌طرف و عادل» […]» دفاع می‌کند.

او به جای کنترل اجتماعی و دموکراتیزه کردن رسانه‌ها و ارتباطات، از «مطبوعات آزاد» حمایت می‌کند. او از «یک بهداشت مناسب که بین فقیر و غنی تبعیض قائل نمی‌شود» دفاع می‌کند، اما به این اشاره نمی‌کند که باید ۱۰۰ درصد رایگان باشد. او از «رشد و توزیع عادلانه ثروت» دفاع می‌کند و نه تغییر اساسی در ساختار تولیدی، با مشارکت گسترده دولت و کارگران و کنترل مردمی ثروت.

همه این‌ها برای «ساختن میهن عادلانه» – و نه حتا یک مسیر شیلیایی به سوی سوسیالیسم، بلکه بطور انتزاعی، فقط به سوی «عدالت». باید به متن برنامه انتخاباتی آن‌ها رفت تا متوجه شد که چگونه حتا ملی‌شدن بخش مس – یکی از اولین اقدامات دولت آلنده در سال ۱۹۷۱ – جزو اقدامات اقتصادی آن نیست. تلاش بوریک، آگاهانه یا ناآگاهانه، این است که مطالبات مردمی مشروع گوناگون – مانند تأمین اجتماعی، بهداشت، آموزش و پرورش را که مستقیماً از آن‌ها یاد می‌کند – به زبان تداوم نهادی، یعنی امکان یک پیمان برای آشتی طبقاتی، که با فشار کم یا زیاد مردمی، براساس منطق دولت عمل می‌کند، بدون این‌که ماهیت طبقاتی آن‌ را زیر سوال ببرد، ترجمه کند.

بوریک با آنچه که گفت و آنچه که نگفت نشان می‌دهد برای چه آمد. شکی نیست که او آمد تا «کاست» فاشیست را شکست دهد، میراث پینوشه را دفن کند و قانون اساسی جدیدی را، که قطعاً در حقوق اجتماعی بهتر از قانون اساسی جعلی دیکتاتوری خواهد بود، به تصویب برساند. این ‌را که او چقدر قادر خواهد بود این اقدامات را بدون تکیه مستقیم بر طبقه کارگر و بدون یک برنامه‌ برای دگرگونی بنیادین برنامه‌ریزی اقتصادی – و نتیجتاً، برملا نمودن شکاف‌های طبقاتی موجود در جامعه شیلی اجرا نماید، زمان به ما نشان خواهد داد. رویهم‌رفته، بوریک فکر می‌کند که «تنها با انسجام اجتماعی، کشف دوباره یک زمینه مشترک و توافق پیرامون آن» می‌تواند موفق شود. اما آیا می‌توان میان، غریو خیابان‌ها و طبقه کارگر شیلی در یک‌سو، و بورژوازی شیلی و امپریالیسم در سوی دیگر، یک زمینه مشترک یافت؟

 

* گابریل لازاری دبیر ملی سیاسی اتحادیه جوانان کمونیست (برزیل) و عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست برزیل است.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p99tnhy