رهبری علمی جنبش و اجتماع، سازماندهی مبارزه و اجراء مبارزه اشکال مهم پراتيک اجتماعی است و دارای قوانين ويژهايست که در يک سلسله از علوم اجتماعی به شکل پراکنده توضيح داده میشود. ما در نوشته حاضر بيشتر مسأله را در جهت رهبری و سازمان و مبارزه حزب انقلابی طبقه کارگر مطرح میکنيم و میکوشيم تا به اتکاء تجارب خود و ديگران مسائل عمده را با زبان ساده جمعبندی کنيم.
تارنگاشت عدالت- بایگانی دورۀ دوم
احسان طبری
منبع: يادداشتها و نوشتههای فلسفی و اجتماعی، ١۳۴۶
گزینش و تایپ: ع. سهند
شمهای دربارۀ رهبری – سازماندهی و مبارزۀ اجتماعی
رهبری علمی جنبش و اجتماع، سازماندهی مبارزه و اجراء مبارزه اشکال مهم پراتيک اجتماعی است و دارای قوانين ويژهايست که در يک سلسله از علوم اجتماعی به شکل پراکنده توضيح داده میشود. ما در نوشته حاضر بيشتر مسأله را در جهت رهبری و سازمان و مبارزه حزب انقلابی طبقه کارگر مطرح میکنيم و میکوشيم تا به اتکاء تجارب خود و ديگران مسائل عمده را با زبان ساده جمعبندی کنيم.
I- رهبری علمی جنبش و جامعه
مسأله رهبری علمی جنبش اجتماعی و جامعه از اهم مسايل مطروحه در مطبوعات کشورهای سوسياليستی است. اين مسأله را مطبوعات بورژوايی نيز تحت عنوان مسأله «مديريت» از زاويه ديد خود مطرح میکنند. در کشور ما نيز، بنا به الهام محافل امپرياليستی، مسأله مديريت مطرح است و در اين باره کتب و مقالات متعددی نشر يافته است. ما در اينجا سودمند میدانيم از نظر مارکسيسم – لنينيسم مبادی اساسی رهبری علمی جنبش و جامعه را به اجمال بيان داريم. اطلاع از قواعد و موازين حتمی و ضروری رهبری علمی يکی از شرايط مهم حفظ رهبران و مسؤولين امور از ذهنيگری (سوبژکتيويسم) و يا حل مسايل به اتکا اراده (ولوُنتاريسم) و غرق شدن در تجارب تنگ و محدود عملی (پراتیسيسم) است.
١– مرحله کسب اطلاع جامع و موثق در بارۀ وضع
نخستين شرط رهبری صحيح و علمی جنبش اجتماعی و جامعه عبارتست از تأمين اطلاع جامع و مُوثّق در باره وضعی که مورد بررسی ماست و بايد ما در آن تأثير بخشيم (جامعه، نهضت، حزب و غيره). اين اطلاع بايد مبتنی بر فاکتهای دقيق باشد و به خواستها و گرايشات ذهنی در جمعآوری فاکتها و کسب اطلاعات راه داده نشود. زيرا در انبوه واقعيت، فاکتهای متنوع بسيار است و اگر کسی مغرض باشد میتواند آن فاکتهايی را برگيرد و برگزيند که به سود اوست و آنها را که به زيان اوست بگذارد و يا آنکه از سر بیدقتی و شتاب عمل کند و فاکتهای نمونهوار را نبيند و فاکتهای فرعی و غيرمهم را به جای آنها گرد آورد. لذا جمعآوری فاکت و گردآوردن اطلاع نبايد در مقطع تمايلات خاص باشد يا سرسری انجام گيرد تا بتوان از روی آنها وضع واقعی را دانست. ای چه بسا وضع واقعی درست برخلاف تصور و انتظار است، ای چه بسا در وضع واقعی تحولاتی روی داده است که ما آن را حدس نمیزدهايم. اگر اطلاع گردآمده جامع، موثق، بیغرضانه، دقيق باشد، میتواند پايه خوبی برای تحليل قرار گيرد. میگويند پير عقل بی عصای فاکت قادر به راه رفتن نيست و مرغ خرد بی هوای فاکت نمیتواند پرواز کند.
٢– مرحله تحليل عميق فاکتهای گردآمده
وظيفه دوم عبارتست از تحليل علمی فاکتهای گردآمده براساس اسلوب علمی (ديالکتيک) و جامعهشناسی علمی (ماترياليسم تاريخی). زيرا خود فاکتها نمیتوانند روايتگر ماهيت وضع، روابط درونی، سير نهايی وقايع و سمت تاريخی و غيره باشند. در اجزاء تحليل نيز بايد سخت دقيق بود. اگر ما بکوشيم فاکتها و اطلاعات را در کالبدهای فکری و قالبهای اصولی معينی به زور بگنجانيم، نتيجتاً آنها را مسخ کردهايم. اگر هم نخواهيم از احکام رهنما برای سمتيابی در انبوه فاکتها استفاده کنيم، نخواهيم توانست از فاکتهای گردآمده استفادهای بکنيم. اگر فقط به فاکتها، اطلاعات گردآمده اکتفا کنيم يعنی در مرحله آمپريک صرف بمانيم، قادر به درک عمق حوادث نيستيم. اگر تکيه بر روی اصولی کلی بکنيم و در راه راسيوناليسم مطلق غرق شويم، باز هم به بيراه رفته ايم، باز هم ذهنی را بر عينی مقدم ساخته ايم، باز هم دچاز ذهنيگری شدهايم.
اينجا يک مرحله حساس است و بايد توانست تناسب صحيح بين تجربه و تعقل، فاکت و تعميم را حفظ کرد.
برای آنکه در اين مرحله حساس، از فاکتها و اطلاعات و تجارب و مشاهدات گردآمده به درستی استفاده شود بهتر است بررسی جمعی در کادر اظهارنظر خلاق و عاری از ترس و ملاحظه به عمل آيد تا کُنه وقايع و ريشه حوادث و جهات مختلف آن و سمت حرکت آن روشن و منظره حقيقی جريان به درستی ترسيم گردد. يک چنين مقدمهای شرط حياتی و ضروری عمل درست است والا از مقدمات و محملهای غلط فکری مسلماً عمل غلط سرخواهد زد و تناقضات لاينحل ايجاد خواهد کرد.
۳– مرحله استخراج شعارها و رهنمودهای عمل
اکنون فرض آنست که ما از وضع واقعی به درستی مطلع شديم، آن را به درستی تحليل کرديم و به نتيجهگيریهای معين و مشخص، در باره جريان رسيده ايم که منطبق با واقعيت است. تمام اين فعاليتها جنبه آکادميک و مََدرسی دارد، اگر به عمل منجر نگردد، اگر برای پيشرفت حزب و نهضت و رشد جامعه به کار نرود. لذا بايد از تحليل، شعارها و رهنمودهای عمل را استخراج کرد برای آنکه وظايف حزب، نهضت، جامعه در راه نيل به هدفی که در برابر خود نهاده است، در مقطع معين زمانی و مکانی روشن گردد.
استخراج شعارها و رهنمودهای مشخص و کنکرت امر رهبری را از مرحله بررسی نظری وارد مرحله بسيار دشوار و فوقالعاده بغرنج و پرمسؤوليت عمل میکند. بسيار سودمند است اگر ما شعارها و رهنمودهايی را که از تحليل خود استخراج کردهايم در مرحله نخست به شکل تجربی در يک محيط محدودتر به کار بريم تا به صحت و اثربخشی و کارآيی آن در عمل معتقد شويم. اجراء عجولانه يک رهنمود، هر قدر هم که سنجيده و انديشيده باشد در مقياس وسيع، دور از حزم است، تا چه رسد به آنکه ما آن رهنمود را بدون سنجشهای لازم نيز اخذ کرده باشيم. ماجراجويی جز اين نيست که رهنمودی ذهنی و ولونتاريستی باشد و با حرارت و شتاب در مقياس وسيع جامعه اجراء گردد. متأسفانه به اين روش ماجراجويانه کم برخورد نمیشود و بسيارند مسؤولينی که به اتکاء عقل خود تصميمات شتابزده میگيرند و به اتکاء اراده خود میکوشند آن را پيش ببرند و بدينسان همه امور را ضايع میسازند.
۴– بهرهگيری از ابتکار و اندرز تودهها
هر قدر هم رهبر يا دستگاه رهبری خردمند باشد، با دقت عمل کند، براساس فاکتهای جامع و موثق و تحليلهای علمی و عميق جمعی و خلاق نتيجهگيری نمايد، رهنمودهای عمل را به درستی تعيين کند، باز خطر خطاکاری برايش محذوف نيست، زيرا پديدههای اجتماعی فوقالعاده، جامعالاطراف و بغرنج، متحرک و متغير، متنوع و گونهگون هستند و ابلهانه است اگر کسی يا کسانی تصور کنند با مغز خود توانستهاند تمام اين بغرنجی را احاطه نمايند. تاريخ نيرنگباز است و بوالعجبیهای فراوان در آستين دارد.
لذا بايد در جريان عمل کردن به يک رهنمود، به يک شعار دائماً گوش بهزنگ انتقادها و اندرزها و پيشنهادها و ابتکارها و زنهار باشهای تودهها بود. نکته اينجاست که برای اجراء يک کار و رسيدن به يک هدف تنها يک رهنمود، يک شعار، و يک شيوه عمل قابلقبول وجود ندارد، بلکه چند يا چندين شيوه عمل است که میتواند خوب و ثمربخش باشد؛ ولی مهم است که در ميان آنها ثمربخشترين و هدفرسترين انتخاب گردد يا به اصطلاح علمی عمل اُپتيماليزاسيون (يافتن بهترين حالت از ميان حالات نظير) انجام گيرد. ابتکار و انتقاد و عناد سوبژکتيف در اجراء مشی مشکوک و مورد انتقاد عموم، هميشه به نتايج تأسفآوری میرسد (ايکاش فقط و تنها برای کسی که لجاجت میکند، بلکه متأسفانه برای همه جريان).
۵– يافتن عمدهترين نکته، گزيدن مساعدترين لحظه
در جريان اجراء رهنمودهای علمی گاه نکاتی است يا به اصطلاح حلقاتی بسيار حلال و عمده و حساس است و با حل آن نکته میتوان نکات متعددی را حل کرد و با برداشتن آن حلقه میتوان بر زنجيره حوادث تسلط يافت. يافتن اين نکته و حلقه اصلی يکی از علايم پختگی و بصارت رهبری علمی است.
علاوه بر يافتن تکيه عمده، خصيصه مهم ديگر يک رهبر صحيح و مؤثر عبارتست از يافتن مساعدترين لحظه برای عمل، زمانی که وضع ديگر نضج يافته و میتوان با طرح صريح و صحيح شعار، نيروی مؤثری را به سود آن بسيج کرد. عمل به موقع، عمل زودتر از موقع، عمل پس از گذشتن فرصت به ناکامی میانجامد و حال آنکه ممکن است شعار و رهنمود انتخاب شده به خودی خود صحيح باشد.
۶– انتخاب شخص لازم در جای لازم
تحليلها، انتخاب شعارها، تعيين نکته عمده، برگزيدن لحظه مساعد، همه و همه عبث خواهد بود اگر بر سُکان عمل، اشخاص شايستهای ننشسته باشند. نقش شخصيتها در اين زمينه نقشی است بزرگ و گاه قاطع. مثل معروفی است که کار را بايد به کاردان سپرد. زيرا امر رهبری را از روی قواعد و موازين کتابی نمیشود آموخت. برای اين امر شم خاصی لازم است و اين شم در جريان تجربه طولانی به دست میآيد. برای اين امر خصايل و صفات روحی خاصی لازم است و اين خصايل و صفات چنين هم زودياب و فراوان نيست. جاذبه شخص، قدرت اقناع، شور مبارزه، درايت و تدبير، اوتوريته معنوی، انساندوستی، شهامت تصميم، قاطعيت و امثال آن از زمره اين صفات و خصايل لازم است و مختصات شخصی رهبران و مديران که در سبک رهبری آنها بروز میکند اثرات عميق در سير حوادث دارد.
۷– مرحله بسيج و انگيزش
پس از آنکه مراحل مربوط به انتخاب رهنودها طی شد بايد مردم را برای اجراء آن شعارها و رهنمودها بسيج کرد، آنها را متشکل ساخت. زمانی میتوان مردم را بسيج کرد که شعارها در جهت مصالح و خواستهای آنها باشد و آنها به صحت اين شعارها معتقد و قانع گردند. اين کار سادهای نيست و گاه بايد مردم حالات مختلف را تجربه کنند تا به شعار صحيح بگرايند. و اما متشکل کردن مردم برای اجراء شعارها که شکل عالی و کنکرت بسيج آنهاست (زيرا آنها را به نحوی منضبط وارد عرصه عمل گاه خطرناک و جانبازانه میکند) نيز بايد با هوش و ابتکار انجام گيرد. محيطهای مختلف زمانی و مکانی، اشکال مختلف تهييجی و سازمانی را میطلبند. در اينجا هيچ حکم جامد و عام و کلی نمیتوان داد. تنوع شکل تهييج و سازمان بر حسب تنوع شرايط، ضرور است. برای بسيج مردم بايد در سه جهت عمل کرد: اول در جهت افشاء کامل نقايص وضعی که بايد دگرگون يا تصحيح گردد. دوم در جهت بيان صحيح وضعی که بايد جانشين وضع سابق گردد. سوم در جهت نشان دادن راه تحول. فقط در صورتی که افشاء مؤثر و صادقانه باشد، بيان هدفها درست و منطبق با خواست تکامل و راه تحول به درستی نشان داده شود، عمل بسيج به درستی انجام میگيرد. يکی ديگر از شرايط بسيج اجرای عمل انگيزش (استيمولاسيون) مردم است. انگيزش مردم به عمل، به مبارزه، به کار، تنها در صورتی است که اعتماد مردم جلب گردد و آنها به ثمربخشی برنامه و راه تحول پی ببرند و از جهت روحی به شور آيند. فعالترين و آگاهترين عناصر را در جريان يک بسيج عام بايد در سازمانهای متناسب متشکل ساخت.
۸– مرحله وارسی نقادانه انجام شدهها
پس از آنکه رهنمود را تودۀ بسيج شده و متشکل بدان نحو که بيان کرديم اجرا کرد، بايد اجراء شدهها را مورد بررسی قرار داد. بايد از تجارب مثبت و منفی گذشته درس گرفت. بدون آن نمیتوان گام بعدی را آگاهانه و مُدبرانه برداشت. در مرحله وارسی نقادانه انجام شدهها بايد هم از تمايل به آراستن همه چيز و هم از تمايل به زشت کردن، هر دو پرهيز داشت و تجارب را خونسردانه بررسی کرد.
II- سازماندهی
يکی از اشکال مهم پراتيک اجتماعی سازماندهی است. سازماندهی يعنی استفاده طبق موازين از نيروی انسانی برای انجام کار و مبارزه معين ونيل به هدف معين. هر عمل اجتماعی به سازمان نيازمند است. سازمان حربه اساسی عمل اجتماعی و از آنجمله مبارزه اجتماعی است. سازمانی که به مبارزه سياسی، اجتماعی میپردازد، حزب نام دارد. احزاب از جهت ماهيت سياست خود دارای تعلق طبقاتی هستند. مترقیترين و انقلابیترين حزب در دوران ما حزب طبقه کارگر است که به جهانبينی مارکسيسم- لنينيسم مجهز است. موازين اين حزب را به مثابه حزب طراز نوين طبقه کارگر به ويژه لنين بيان کرده است. تجارب وسيع انقلابی امروز ما را در آن سطح و امکان قرار میدهد که موازين سازمان انقلابی طبقه کارگر را در پرتو دانش عام سازمانشناسی با دقت بررسی کنيم.
انواع سازمان و ويژگیهای سازمان حزبی
عمدهترين اشکال سازمان را از جهت خصيصه سازمانی و کيفيت موازين تنظيم کننده آن میتوان به سه نوع تقسيم کرد: سازمان اداری، سازمان نظامی، سازمان حزبی.
در سازمانهای اداری و نظامی (به ويژه سازمانهای اداری و نظامی تيپ بورژوا) اساس مرکزيت است و خط مشی و موازين زندگی سازمانی و ارگانهای آن سازمان را مقامات فوقانی معين میکنند. مقامات مادون و اعضاء سازمان مؤظف به تبعيت از تصميمات مافوق هستند و حق بازخواست ندارند. مقامات مافوق وظيفه ندارند در برابر مقامات مادون گزارش بدهند. انضباط در اين سازمانها تقريباً کورکورانه است. در قبال نقض انضباط واکنش شديد و در ارتش تا حد اعدام انجام میگيرد. سازمان اداری و نظامی از جهت ماهيت مقررات سازمانی يکی هستند، ولی از جهت شدت اجراء اين موازين با هم متفاوتند.
سازمان حزبی با اين سازمانها تفاوت ماهوی دارد. برخلاف اين سازمانها، در سازمان حزبی کليه مقامات مافوق از طرف افراد سازمان معين میشوند. اصل تنها مرکزيت نيست، دمکراسی نيز هست. خط مشی، موازين زندگی سازمانی و ارگانها دارای يک پايه دمکراتيک و مشورتی است. انضباط در آن آگاهانه است. به همين جهت جانشين کردن اساليب زندگی يک سازمان اداری و نظامی به جای يک سازمان حزبی خطاست و به فعاليت اين سازمان حزبی زيان جبرانناپذير میزند.
اجزاء يک سازمان
هر سازمانی از لحاظ ساختمان و معماری درونی خود مرکب از سه بخش است:
الف) رهبری
ب ) کادر يا گروه مسؤولين و فعالين
ج ) اعضاء عادی
دستگاه رهبری مغز سازمان، نيروی هدايت کننده آن در جاده مبارزه اجتماعی است. کادر عبارت است از آن بخش اعضاء حزبی که در شئون مختلف فعاليت سازمان کسب تخصص کرده است و ارگانهای مختلف را اداره میکند و دارای مسؤوليتهای گوناگون است. اعضای عادی سازمان که بدنه اساسی سازمان را تشکيل میدهند، اگر صحبت از يک سازمان حزبی انقلابی در ميان باشد، عناصر آگاه طبقات زحمتکش اند که با قبول برنامه و آييننامه حزب در آن شرکت جسته اند برای آنکه در مبارزه تئوريک اقتصادی و سياسی حزب، در مبارزات مسالمتآميز و قهرآميز، علنی و مخفی حزب شرکت فعال جويند. کارآيی و ثمربخشی فعاليت هر سازمانی بسته به آنست که دستگاه رهبری آن در اوج وظايف خود باشد، مجهز به کادر ورزيده و آبديده باشد و اعضای آن از طرف رهبری و کادر به درستی پرورش يابند و به درستی در مبارزه مورد استفاده قرار گيرند.
مختصات ضروری يک سازمان
هر سازمان انقلابی ضرورتاً بايد دارای مختصات زيرين باشد:
الف) داشتن برنامه علماً تنظيم شدهای در باره هدفهای اجتماعی، سياسی و اقتصادی سازمان
ب ) داشتن آييننامه مقررات زندگی سازمانی
ج ) داشتن خط مشی استراتژيک و تاکتيکی
د ) مجهز بودن به شعارهای مصّرح و روشن
ه ) داشتن ستروکتور سازمانی مشخص و متناسب با شرايط زمان و مکان و مبارزه
و ) داشتن پيوند وسيع با مردم از طريق سازمانهای تودهای و تسمههای ارتباطی ديگر
ز ) شرکت مبتکرانه و فعال در مبارزه روزمره و اجراء نقش مؤثر در تکامل جامعه.
هر يک از اين حلقات اگر مفقود باشد آن سازمان دچار لنگش میشود و شخصيت خود را به عنوان سازمان انقلابی از دست میدهد.
سانتراليسم – دمکراتيک، اصل عمده سازمانی
اصل عمده مرکزی و قانون زرين سازمان انقلابی طبقه کارگر سانتراليسم – دمکراتيک است. مهمترين جهات سانتراليسم – دمکراتيک عبارتست از:
الف ) انتخابی بودن ارگانهای رهبری کننده
ب ) گزارشدهی ارگانهای رهبری در برابر افراد سازمان
ج ) تبعيت اقليت از اکثريت پس از اخذ تصميم دمکراتيک و پس از شور آزادانه در مسايل و تبعيت ارگانهای مادون از ارگانهای مافوق و عضو سازمان از تصميمات سازمانی
د ) قابل تغيير بودن ارگانها و افراد
ه ) يکسانی انضباط برای همه افراد سازمان در هر مقامی که باشند
و ) اجراء اصل رهبری جمعی و مسؤوليت فردی.
تجارب عديدهای صحت اصل سانتراليسم – دمکراتيک را مطلقاً ثابت کرده است، ولی همين تجارب نشان میدهد که در ميان دو قطب «سانتراليسم» و «دمکراسی» گاه يکی از آنها عمده است. تشخيص اين مسأله دشوار است. به طور عموم ارگانهای رهبری ميل به مطلق کردن مرکزيت دارند، چيزی که سازمان حزبی را به اداری مبدل میکند و در آن محيط بوروکراتيک به وجود میآورد. افراد حزبی ميل به مطلق کردن دمکراسی دارند، چيزی که سازمان حزبی را به سوی آنارشی میبرد و آن را از صورت سازمان در آورده به باشگاه بحث مبدل میسازد و قدرت پيکارجويی آن را از بين میبرد. از هر يک از اين دو انحراف دو نوع اسلوی کار، يک اسلوب مبتنی بر ديکتات و تحميل و سختگيریهای غلط و اسلوب ديگر مبتنی بر بيماری بحث، اغماض و ليبراليسم بیجا پديد میشود. مسأله حفظ تعادل ديالکتيکی بين دو قطب مسأله مرکزی در شيوه رهبری سازمانی است.
نرمش و تحول مقررات
گفتيم که يکی از ضروريات هر سازمان انقلابی داشتن آييننامه و مقررات مُدّون زندگی سازمانی است. اين مقررات را بايد مانند قواعد و قوانين خدشهناپذير، همه جا و به طور يکسان اجراء کرد ولی در اين زمينه نيز دو انحراف بروز میکند. افرادی هستند که مقررات و موازين را مطلق میکنند و تحول شرايط زمانی و مکان و مراحل مبارزه را در نظر نمیگيرند. اينها افرادی خشک و مقرراتی هستند. افرادی هستند که با تکيه به تحول شرايط، اصالت و ثباتی برای مقررات و موازين و ستروکتور سازمانی قايل نيستند و آن را به سَياليّت محض محکوم میکنند. حفظ تناسب صحيح ديالکتيکی بين آن دو قطب نيز امريست دشوار و فوقالعاده ضرور.
اوتوريته و انضباط
مسأله مروبط به اوتوريته و انضباط از مسايل حاد و مهم و بغرنج است.
آيا اوتوريته فردی و جمعی در حزب لازم است. بدون ترديد. بدون اتوريته فردی رهبران جمعی ارگانها، حل مسائل سازمانی و مبارزه با دشواری انجام میگيرد. اوتوريته کار را تسهيل میکند. ولی اتوريته بايد طبيعی باشد نه مصنوعی، مبنی بر قبول داوطلبانه باشد و نه بر ارعاب و تحميل. اوتوريته مصنوعی و تحميلی مفت نمیارزد و نه فقط کار را تسهيل نمیکند، خراب میکند. اين بدان معنی نيست که در اطراف افراد و ارگانهای واقعاً با اوتوريته، هيچگونه تبليغی برای تعميق اين اوتوريته نبايد انجام گيرد، ولی اين بدان معناست که نبايد تنها از طريق تبليغ برای ايجاد اتوريته کوشيد. وسايل ظاهری (جذبه گرفتن، روپوشاندن، اجرای تشريفات و غيره) نيز وسايل مناسب و شايسته فرد انقلابی برای کسب اوتوريته نيست.
مسأله انضباط نيز از مسايل بغرنج است. انضباط بايد آگاهانه، مبتنی بر اقناع، مبتنی بر شور و داوطلبی باشد، زيرا بدون آن شرکت جانبازانه افراد در مبارزات پر از محروميت اجتماعی ميسر نيست. لذا تأمين انضباط يک امر جدا و مجرد از تمام حيات سازمان، هدفهای آن، شيوه رهبری سازمان و غيره نيست. لنين متذکر میگردد که يکی از شرايط اساسی حفظ انضباط آگاهانه صحت رهبری است. اگر رهبری دچار سکتاريسم يا اپورتونيسم شود، طبيعی است که بندهای انضباط به تدريج سست میگردد. انضباط را نمیتوان تنها با وسايل سازمانی حفظ کرد. چنين انضباطی انضباط حزبی نيست. ولی در عين حال بايد متذکر شد که مسأله انضباط در سازمان انقلابی مسأله مرکزی و حياتی است. بدون انضباط حزبی، حزب وجود خارجی ندارد و قدرت پيکارجويی آن به صفر میرسد.
پاداش – سزا – اقناع و اجبار
در سازمان حزبی بايد عمل نيک پاداش يابد و عمل بد سزا. بايد مرز بين نيک و بد صريحاً به وجود آيد و اِلا آن سازمان کارآيی و اثربخشی خود را از دست میدهد. اين امر بايد براساس ملاکهای عينی و رسيدگی انجام پذيرد نه براساس خواستهای ذهنی. بر پايه تبعيض و خاصه خرج و فاوُِريتيسم، بر پايه اِعمال غرض و سوءاستفاده از مقام و غيره. ملاک عينی و رسيدگی دقيق تشکيلاتی دو شرط اساسی تنظيم صحيح واکنشهای مثبت و منفی حزب نسبت به افراد و ارگانهاست.
قاعده مرکزی در حزب طبقه کارگر اقناع است. بايد افراد را به صحت مشی، تاکتيک و شعارها قانع کرد ولی پروسه اقناع يک پروسه بیپايان نيست. وقتی فرد حزبی با تصميمات سازمانی روبرو شد بايد، علیرغم اقناع شخصی، به آن عمل کند. تا زمانی که فرد سازمانی است بايد مقررات و موازين زندگی آن سازمان را اکيداً مراعات کند. نقض موازين سازمانی عملی است ضدتشکيلاتی و مخرب. هيچ سازمانی حق ندارد چنين نقضی را بدون واکنش بگذارد. در چنين حالتی سازمان به اقدامات انضباطی و اعمال اجبار تشکيلاتی دست میزند.
سريت و علنيت
اصل در زندگی سازمانی يک حزب انقلابی علنيت است، يعنی افراد حزبی بايد از زندگی حزبی و مشی آن به درستی مطلع باشند ولی اين بدان معنا نيست که سريت در مورد مسايل و مواردی که پنهان ماندنش برای امنيت حزب و ارگانها و افراد آن لازم است نبايد اکيداً مراعات گردد. کسانی که دارای تمايل به مطلق کردن تمرکز هستند دارای تمايل به مطلق کردن سريت نيز هستند. مطلق شدن مرکزيت و سريت سازمان حزبی را از دمکراسی و کنترل تودهها و برخورداری از مشورت و ابتکار تودهها دور میکند و دچار انحطاط میسازد. لنين حتا در بدترين شرايط تسلط تزاريسم و زندگی در مهاجرت اهميت خاصی میداد که مسايل با افراد حزبی در ميان گذاشته شود. زيرا اگر درست است که حزب ستاد طبقه است اعضاء اين ستاد بايد در تنظيم مشی آن شرکت فعال و آگاهانه داشته باشند.
III- مبارزه اجتماعی
مبارزه اجتماعی چيست؟
مبارزه يکی از اشکال عمده پراتيک اجتماعی انسانی است. مبارزه يعنی تلاش، به اشکال گوناگون مسالمتآميز تا قهرآميز برای از ميان برداشتن موانع و هموار ساختن جاده پيروزی آن امر و هدفی که در شرايط معين فايق نيست. اگر اين مبارزه برای پيروزی امر نو و دفاع از آن باشد مبارزه، مبارزهای است مترقی و وقتی اين مبارزه برای پيروزی يا حفظ امر کهنه باشد، مبارزه مبارزهای است ارتجاعی. مبارزه اجتماعی دارای فنی است که استراتژی و تاکتيک نام دارد و همانطور که بايد موازين و قوانين اساسی رهبری علمی حزب و نهضت را آموخت همانطور هم بايد اين فن را فرا گرفت و قواعد و موازين آن را دانست والا اين کاری نيست که سرسری بتواند سرانجام گيرد و يا به اتکاء «حسن تصادف» به نتيجه برسد.
قطبهای متضاد مبارزه
مبارزه احتماعی پروسهايست بسيار بغرنج، مرکب از قطبهای متقابل مانند تعرض و عقبنشينی، نرمش و قاطعيت، سازش و سرسختی، جسارت و حزم، شکيب و شتاب، تدريح و تسريع، کار آشکار و کار پنهانی، روش مسالمتآميز و روش قهرآميز، سريت و علنيت و غيره و غيره. برحسب شرايط زمان و مکان در هر لحظه معين يکی از اين دو قطب عمده میشود، در حالی که قطب متقابل هرگز از تأثير نمیافتد. يافتن تناسب صحيح ديالکتيکی بين قطبين و انتقال به موقع از يک قطب به قطب ديگر يکی از دشوارترين وظايف است که فقط و فقط يک نيروی هدايت کننده و مجرب و خردمند براساس تحليل علمی فاکتها میتواند آن را بيابد و لاغير. عمده گرفتن قطب غيرعمده و برعکس، يا نوسان در ميان دو قطب به امر مبارزه زيان شديد میزند.
مبارزه اجتماعی مبارزهايست مرکب از کاميابی و ناکامی، شکست و فتح، توقف و تعرض، پيشروی و عقبنشينی. بايد توانست پس از هر ناکامی، تجارب لازم مثبت و منفی را برای کسب قدرت بيشتر در مرحله آتی نبرد گرد آورد و از اين تجارب بهرهبرداری نمود، زيرا تکرار تجريدی تجارب بیفايده است. اگر هدف درست باشد، سازمان محکم، رهبری صحيح، مبارزه سنجيده و پيگير از حوادث به درستی عبرتاندوزی شود در طول مدت پيروزی حتمی است.
اشکال مبارزه
مبارزه يا بين دو نيروی دارای تضاد آشتیناپذير (آنتاگونيستی) است يعنی نيروهايی که از جهت تاريخی سازش ناپذيرند و يکی مظهر نو و ديگری مظهر کهنه است و بايد يکی جای ديگری را در تاريخ بگيرد و يا آنکه مابين دو نيرويی است که در جهت مشترک تاريخ عمل میکنند و تضاد آنها لااقل در دوران معين در يک سنتز عالیتر قابل آشتی و ترکيب است. اين دو نوع مبارزه از لحاظ کيفيت با هم تفاوت دارند. مبارزه مابين نيروهای انقلابی و مترقی با نيروهای محافظهکار و ارتجاعی مبارزهايست مابين قوای سازشناپذير، ولی اختلافاتی که در درون نيروهای مترقی در میگيرد و مبارزهای که از آن ناشی میشود از نوع دوم است.
البته اين دو نوع تضاد که از جهت کيفی مختلف هستند دارای مرز قاطعی نيستند و در زندگی و واقعيت زنده طيف متصلی وجود دارد که در يک قطب آن عميقترين تناقضات آشتیناپذير قرار دارد و در قطب ديگر آن سطحیترين اختلافات حل شدنی و آشتیپذير. قاعده کلی که میتوان ذکر کرد آن است که بر حسب درجه عمق اختلافات بايد شيوه مبارزه تغيير کند. معمولاً قاعده مبارزه در مورد اختلافات آشتیناپذير عبارتست از تکيه بر روی مبارزه، تکيه بر روی تضاد؛ عبارتست از افشاء تناقضات، حاد کردن و تعميق تناقضات، نبرد بیامان تا نيل به غلبه و پيروزی. و اما در مورد اختلافات آشتیپذير عبارتست از تکيه بر روی وحدت با کوشش برای حل تضاد، عبارتست از برملا کردن نقاط اختلاف، انتقاد و کوشش برای نيل به يک سنتز عالیتر که موجب اتحاد عميقتر شود. هيچ نسخه از پيش تنظيم شدهای نمیتوان برای حل اين يا آن نوع مبارزه به دست داد و اين مسألهايست که بايد با توجه به اصول ذکر شده در عمل و به شکل کنکرت حل شود.
عرصههای مبارزه
مبارزه به دو صورت عمده مبارزه طبقاتی و مبارزه ملی و نژادی در میآيد و در هر صورت میتواند مسالمتآميز و يا قهرآميز باشد. عرصههای عمده مبارزه طبقاتی عبارتست از مبارزه تئوريک، مبارزه اقتصادی، مبارزه سياسی و اجتماعی. شکل عمده مبارزه تئوريک عبارتست از پولميک، شکل عمده مبارزه اقتصادی عبارت از مبارزات مطالباتی است. مبارزه سياسی و اجتماعی بر حسب تنوع شرايط گاه به شکل مسالمتآميز (مبارزات انتخاباتی و تظاهراتی) گاه به شکل قهرآميز (قيام و جنگهای رهايیبخش) در میآيد. هر يک از عرصههای مبارزه دارای موازين خاص خويش است. هيچيک از عرصههای مبارزه را نمیتوان مطلق کرد و مبارزه يک حزب تنها در متنوعترين و ذوجوانبترين اشکال آن میتواند يک مبارزه قوی و مؤثر تاريخی باشد.
تِمپ و شيوه مبارزه بسته به چيست؟
فراز و نشيب مبارزه و به کار بردن شيوههای مختلف و تمپ آن بستگی به دو عامل دارد: وضع خودی و وضع دشمن. وضع خودی يا نيروی مترقی از لحاظ قدرت صفوف، عوامل مساعد و نامساعد ملی و بينالمللی بايد دقيقاً مورد سنجش قرار گيرد. مبارزه میتواند با سرعت يا بطئی پيش رود، دَوَرانی عمل کند يا به شيوه مقابله و روُ در روُ (فرونتال). اين چهار شيوه اساسی و ترکيب آنها بستگی به آن شرايط پيش گفته دارد. در صورتی که بررسی نشان داد که نيروی خودی در مجموع ضعيف و نيروی دشمن در مجموع قوی است بايد با احتياط و به شيوههای دَوَرانی و مانور و روش تدريج عمل کرد. در غير اين صورت کار به ماجراجويی میکشد. در صورتی که بررسی نشان داد که نيروی خودی در مجموع قوی و نيروی دشمن در مجموع ضعيف است، بايد با جسارت و سرعت به شيوه روُ در روُ و قاطع عمل کرد. در غير اين صورت کار به اپورتونيسم میکشد. نبايد شيوه قاطع (راديکاليسم) و شيوه تدريح (رفورميسم) را مطلق کرد و آن را هميشگی و ابدی دانست. يک نيروی مجرب و عاقل جايی انقلابی عمل میکند، جايی رفورميستی. به اين مناسبت بسيار به جاست نقل قول جالبی از لنين، يکی از بزرگترين تاکتيسينهای انقلاب بياوريم:
«برای انقلابی واقعی، بزرگترين خطر و شايد تنها خطر عبارتست از اغراق در انقلابيت، فراموش کردن حدود و شرايط به کار بردن موفقيتآميز اين شيوههای انقلابی. انقلابيون واقعی وقتی شروع کردن انقلاب را با حروف برجسته بنويسند، و “انقلاب” را به چيزی الهی مبدل کنند، وقتی شروع کردند گيج شوند و استعداد درک اين نکته را که در چه لحظهای و در چه شرايط و در چه رشتۀ عملی بايد به شيوه انقلابی عمل کرد و در چه لحظه و در چه شرايط و در چه رشته عملی بايد توانست به شيوۀ رفورميستی پرداخت، به نحوی هر چه خردمندانهتر و هشيارانهتر از دست دادند، در اين کار گردن خود را شکاندند.» (کليات- ج ۳۳ صفحات ۸۷-۸۶، مقالۀ “در باره اهميت طلا”).
هدفها و مراحل استراتژيک و تاکتيک
هر مبارزهای بايد دارای هدفهای روشن، علمی، واقعی و قابل حصول از جهت تاريخی باشد و الا آن مبارزه تلاش عبثی است. هدفها را معمولاً به دو دسته تقسيم میکنند: هدفهای نهايی که هدف استراتژيک نام دارد و دوران معين (استراتژيک) تکامل مبارزه را در بر میگيرد. مثلاً برای تبديل جامعه از سرمايهداری به سوسياليسم بايد يک دوران استراتژيک را طی کرد. هدفهای استراتژيک را بايد براساس تحليل علمی جامعه صرفنظر از مشکلات وصول بدان و با جسارت مطرح ساخت. اين هدفها بايد روشن و بدون ابهام باشند تا رزمنده بداند با چه موافق است، با چه مخالف. اما برای نيل به هدف استراتژيک بايد مراحل تاکتيکی را گذراند و متناسب با اين مراحل بايد هدفهای تاکتيکی را مطرح ساخت. اينجا بايد کليه شرايط موجود، کليه مشکلات، کليه بعلاوهها و منهاها را در نظر گرفت، قوای خود و دشمن را سنجيد و آنچنان هدفی را در برابر نهاد که از جهت تاکتيکی يعنی برای دوران کوتاه واقعاً قابل حصول باشد. مناسب با هدفهای استراتژيک و تاکتيکی شعارهای استراتژيک و تاکتيکی به ميان میآيد. علاوه بر اين شعارهای استراتژيک و تاکتيکی، شعارهای عملی هم وجود دارد که برای اين يا آن بخش مشخص مبارزه روزانه است. مسأله تعيين مراحل تاکتيکی و شعارهای آن و شعارهای درست عمل که قدرت تجهيز داشته باشد مسألهايست دشوار و تنها براساس شناخت درست جامعه معين و سنن و روحيات و آرايش طبقاتی و گرايشهای رشد و غيره آن جامعه میتوان اين معضل را به درستی حل کرد. هرج و مرج و سوءتشخيص در اين زمينه به نتايج شوم منجر میگردد.
مسأله مرزبندی و تشخيص و تجزيه نيروها (دياگنوستيک نيروها)
در هر مبارزه ای نتيجه حاصله مربوط به تناسب قوايی است که در مبارزه واردند. لذا يکی از نکات مهم فن مبارزه بررسی و تشخيص درست آرايش و تناسب قواست. بايد نيروی طرفدار و نيروی مخالف و نيروی بیطرف را به درستی تشخيص داد. در نيروی بیطرف نيز بايد بیطرف خنثا و بیطرف مساعد و بیطرف نامساعد را از يکديگر جدا کرد. قاعده اساسی و طلايی در هر مبارزه عبارتست از نيل به تجمع حداکثر نيرو عليه دشمن و منفرد کردن هر چه بيشتر آن. برای اين منظور بايد کليه نيروهای طرفدار را متحد کرد، نيروی بیطرف مساعد و خنثا را به مبارزه جلب نمود، نيروی بیطرف نامساعد را در موضع بیطرفی نگاه داشت و مانع شد که به نيروی دشمن بپيوندد و نيروی دشمن را تجزيه کرد و سرسختترين آنها را منفرد کرد و از صحنه خارج ساخت. اين مسأله مرزبندی و تشخيص و تجزيه قوا مهمترين نکته در مبارزه است و لازمه حل صحيح آن داشتن ديد درست و تجربه است. روشهای سکتاريستی که منجر به انفراد نيروی انقلابی میشود مضرترين روشها در امر مبارزه است. انقلابيون «ناسازگار» فقط با کسانی که با تمام هدفها و شيوهها و روشهای آنها موافقند حاضرند همرزم شوند. اين امر منجر به آن میشود که به جای انفراد نيروی دشمن، انفراد نيروی انقلابی حاصل میآيد. در عين حال نرمش در جلب قوا نبايد منجر به آن شود که مرز بين دوست و دشمن از ميان برود و ابهام در صفبندیها برقرار شود. زيان اين خطا از زيان خطای اول کمتر نيست زيرا خطر از ميان رفتن خود هدف مبارزه را تشديد میکند.
جامعه در تحول است. آرايش طبقاتی و سياسی در آن در تحول است. بايد توانست اين تحول را درک کرد و آن نيرويی که تا ديروز جزء دشمن و ذخيره نامساعد بود و امروز بیطرف يا حتا مساعد شده است به موقع تشخيص داد و همچنين برعکس.
مسأله تجزيه قوای دشمن و استفاده از اختلافات بين آنها دارای اهميت تاکتيکی غيرقابل ترديدی است. برخی عناصر سکتاريست اين نوع اختلافات را مهم نمیشمرند و آن را به کلی رد میکنند. لنين در اين باره جنين مینويسد:
«غلبه بر دشمن طبقاتی ممکن است تنها از راه استفاده حتمی، دقيق، با مواظبت، احتياطآميز، ماهرانه همه، حتا کمترين شکاف بين دشمن، انواع گروها و انواع بورژوازی در داخل کشورهای مختلف… کسی که اين را نفهميد، از مارکسيسم و از سوسياليسم ذرهای و اصلاً چيزی نفهميده است.» (کليات به روسی، جبد اول، صفحه ۵۲).
لنين همچنين میگويد:
«بايد بين “نمايندگان عاقل” بورژوازی و دولت و “عناصر ماجراجو” از حيث برخورد فرق گذاشت» (کليات- جلد ۳۳، صفحه ۱۱۴).
نکته ديگری که در همين زمينه بايد گفت آنست که اصل در ميان نيروهای دوست و بیطرف مساعد تکيه بر روی وحدت است. به قول مارکس در ميان نيروهای انقلابی هرگونه تفرقهای ارتجاعی است و اصل در بين قوای مخالف تجزيه آن قوا و ايجاد تضاد بين آنهاست.
پيشبينی حوادث (پروگنوستيک)
يکی از شرايط مهم موفقيت در مبارزه قدرت پيشبينی حوادث، ديدن گرايشهای نهان، داشتن قدرت تجسم و تصور علمی آيندهای که اکنون وجود ندارد و سمتگيری در جهت اين آينده است. بدون ترديد پيشبينی علمی فقط با تحليل عميق و عينی واقعيت، با اطلاع به قوانين عام و خاص تکامل آن واقعيت، با داشتن تجربه و شَم اجتماعی ميسر است والا کسی را اطلاع بر مَغبهات [جمع مغبه بمعنی انجام و پايان کار] ميسر نيست. خاصيت داشتن پروگنوستيک صحيح از حوادث آنست که يک شخص مبارز يا ستاد رهبری کننده مبارزه میتواند تاکتيکهايی را به کار برد که اثربخشی آن طولانی است و خود را برای چرخش حوادث آماده کند و از غافلگير ماندن جلوگيری به عمل آورد، زيرا مهمترين بليه مبارزه غافلگيری است يعنی دچار شدن ناگهانی و بدون تدارک قبلی به يک وضع. تشخيص صحيح قوای متخاصم و پيشبينی صحيح مراحل آتی مبارزه شرايط حتمی پيروزی در مبارزه است.
تدارک برای سختترين، آماده برای بدترين
اگر گردانندگان مبارزه بر روی سهولت مبارزه و مساعدت بخت حساب کنند، به پيروزی در هر مرحله نبرد مطمئن باشند، با دل آسودگی کار کنند، دشوار است که بتوانند فاتح شوند. تنها سازمانی که برای سختترين صحنههای مبارزه تدارک لازم را داشته باشد و برای بدترين وقايع آماده شود میتواند از مبارزه پيروز در آيد.
در جريان مبارزه، نيروی انقلابی به کرات با هجوم انواع مشکلات روبرو میشود. بايد مشکلات را به گروههای مختلف تقسيم کرد و آنها را بر حسب الاهم فالاهم حل کرد. يک باره به همه کار نمیتوان دست زد. بايد گروه مشکلها را طوری رديفبندی کرد که حل يکی شرط حل ديگری باشد و سپس آنها را از سر راه برداشت.
ترصد، تعرض، عقبنشينی
سه مقوله ترصد، تعرض، عقبنشينی از مقولات مهم مبارزه است. تشخيص زمان اين سه مقوله اهميت فراوان در پيروزی دارد. بايد هر سه فن: فن شکيب و ترصد برای وصول روز مساعد، فن عمل سريع و شديد و قوی وقتی شرايط مساعد رسيده است، فن برون کشيدن قوا از ميدان وقتی اوضاع به زيان انقلاب دگرگون شده است را آموخت. هر سه فن بسيار مشکل و بسيار حياتی است. ولی نه فقط تعرض و عقبنشينی، دوران ترصد نيز دورانی است پر از عمل. در اين دوران بايد برای نبردهای آتی از هر باره و در هر زمينه آماده شد يعنی ترصد يک سازمان انقلابی ترصد فعال است نه منفعل و پاسيف يا به صورت يک انتظار لَخت و خالی از عمل.
* اين نوشته به صورت سه مقاله جداگانه در شماره ۵ و ۶ و ۷ ماهنامه مردم (دوره ششم) درج شده است. با آنکه نگارنده از تجديد چاپ آنچه که در مصبوعات حزبی منتشر شده در اين جزوه خودداری ورزيده است، اين نوشته را که مايل بود تحت يک عنوان واحد گرد آورد استثنائاً در اين کتاب آورده است. بعلاوه در اين نوشته برخی نظرات نگارنده در باره کيفيت تنظيم مسايل مربوط به پراتيک اجتماعی نمونه مشخص يافته است.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/bde7jnyf