این سه درس فقط محدود به تجربه ونزوئلا نیست. ما آن‌را در آفریقای جنوبی دیده‌ایم، جایی که دولت‌ها «کنگره ملی آفریقا» در خیانت به منشور آزادی ۱۹۵۵ تردید خود راه نداده‌اند. ما همچنین آن‌را در «مپلا» در آنگولا، در «فریلیمو» در موزامبیک، در سکو توره درگینه، در ناصر در مصر و در الجزایر مستقل دیده‌ایم. در این موارد و بسیاری موارد دیگر، درس روشن است: بدون رهایی طبقه کارگر رهایی ملی وجود ندارد.

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: صدای مردم، نشریه حزب کمونیست کانادا
شمارۀ ۳۱-۱ اوت ۲۰۲۳
نویسنده: آدرین ولش

طبقه کارگر و رهایی ملی – درس‌هایی از تجربه ونزوئلا

 

هوگو چاوز زمانی‌که در سال۱۹۹۹در ونزوئلا به قدرت رسید، ادعای پیروزمندانه امپریالیسم مبنی بر پایان تاریخ را از بین برد. کوبا دیگر در منطقه تنها نبود – دیگر جنبش‌های ضد-امپریالیستی که تا آن زمان اقدامات خود را به حوزه اقتصادی محدود کرده بودند، اکنون اهمیت به دست گرفتن قدرت سیاسی را درک می‌کردند. اوو مورالس در بولیوی و سپس رافائل کوررئا در اکوادور و به دنبال آن السالوادور، بازگشت ساندینیستاها در نیکاراگوئه، پپه موخیکا در اوروگوئه و غیره چنین بودند.

البته، امپریالیسم آمریکا متوجه شد که کنترل حیاط خلوت اعلام‌شده خود را از دست می‌دهد، بنابراین کودتای ۲۰۰۲ را برای سرنگونی چاوز و بازگرداندن یک دولت بورژوازی مطیع تحریک کرد. اما طبقه کارگر و مردم ونزوئلا این را رد کردند و بسیج شدند تا رئیس‌جمهور قانونی خود را به قدرت بازگردانند. سپس، امپریالیسم ترفندهای کثیف دیگری را امتحان کرد، که آخرین آن‌ها شامل کودتای خوان گوایدو (که کانادا علی‌رغم بی‌اخبار کامل او هنوز وی را برسمیت می‌شناسد) و حملات نظامی از سرِ استیصال به رهبری مزدوران علیه دولت مادورو می‌شود.

مردم ونزوئلا بر سر موضع خود ایستادند اما بهای گزافی را از طریق تحریم‌هایی که بر آن‌ها تحمیل شده است پرداخته‌اند. آن‌ها به نبرد ادامه دادند زیرا می‌دانستند که اگر جناح راست قاره‌ای به قدرت بازگردد، پایان استانداردهای مترقی کار («قانون ارگانیک کار و کارگران ۲۰۱۲»)، برنامه‌های اجتماعی، طرح‌های زیرساختی، شرکت‌های ملی شده و همه تلاش‌ها برای بهبود توسعه اقتصادی و بازتوزیع ثروت خواهد بود.

اما، حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا به جای تلاش برای خروج از این بحران با تعمیق روند بولیواری و تبدیل آن به یک انقلاب سوسیالیستی واقعی، مانند هر حزب سوسیال دموکرات حکومت کرده است. این حزب برای تضمین دادن به امپریالیسم شتاب نموده و تشخیص داده است که اگر نمی‌خواهد- در یک وضعیت اقتصادی فاجعه‌بار – برای سوسیالیسم بجنگد باید قدرت را به اشتراک بگذارد و به اپوزیسیون فاشیستی اجازه دهد جایگاه اقتصادی خود را بازیابد.

در نتیجه، در حالی که تعاونی‌ها و شرکت‌های کشاورزی ملی شده شاهد تغییر کنترل به سمت سرمایه خصوصی هستند، شرکت‌های معدنی که در زمان چاوز آواره شده بودند، دوباره شایسته فرش قرمز شدند. «قانون ارگانیک کار» خودسرانه نادیده گرفته و زیر پا گذاشته می‌شود. در سطح سیاسی، دولت با «اپوزیسیون» طرفدار امپریالیستم مذاکره می‌کند.

در این بستر، حزب کمونیست ونزوئلا تشخیص داد که اولویت دولت دیگر دفاع از حاکمیت کشور نیست، بلکه سازش با امپریالیسم است. در نتیجه، حزب کمونیست ونزوئلا در سال ۲۰۲۰ با سایر احزاب سیاسی که از روند بولیواری حمایت می‌کردند، «بدیل انقلابی مردمی» (APR) را تشکیل داد

در پاسخ، دولت در تلاش است تا بین احزاب «اتحاد میهنی انقلابی» اختلاف بیاندازد. حزب کمونیست ونزوئلا در خط مستقیم آتش قرار دارد، اما توانسته است از طریق ساختار مرکزیت دموکراتیک و قدرت ایدئولوژیک اعضا و رهبری خود در برابر حمله مقاومت کند. حمایت انترناسیونالیستی از ونزوئلا زیاد است، زیرا همیشه یکی از معدود صداهایی است که به طور مداوم و مستمر برای دفاع از حاکمیت ونزوئلا مبارزه می‌کند.

تنها گزینه باقی‌مانده برای حزب سوسیالیست متحده ونزوئلا غیرقانونی کردن حزب کمونیست ونزوئلا و جایگزینی آن با یک حزب دورغین «موازی» است.

حزب کمونیست ونزوئلا نخستین حزب سیاسی بود که اهمیت تاریخی چاوز را درک کرد و از او حمایت نمود. اما پیشنهاد او، برای یک جبهه متحد ضدامپریالیستی، که پس از انتخابات ۲۰۰۶ ارائه شد در واقع فشار برای تشکیل یک حزب واحد و انحلال احزاب دیگر بود. امتناع حزب کمونیست ونزوئلا از انجام این کار (انحلال خود) به تشکیل «قطب بزرگ میهنی» انجامید، که همه نیروهای مترقی، ضدانحصار و ضدامپریالیستی را گرد هم آورد. اما بر خلاف «اتحاد مردمی شیلی»، که اجزای سیاسی و اجتماعی آن همه به صورت دوره‌ای برای ایجاد یک برنامه سیاسی مشترک گرد هم می‌آمدند، «قطب» بولیواری هیچ هدف واقعی جز تجدید یک اتحاد کاملاً انتخاباتی نداشت..

حزب کمونیست ونزوئلا قویاً به حفظ مشارکت و همبستگی خود با دولت متعهد بود. حزب کمونیست ونزوئلا در سال ۲۰۱۸، توافق‌نامه‌ای را حزب سوسیالیست متحده ونزوئلا امضاء کرد و با اعلام نیکلاس مادورو به عنوان نامزد واحد برای انتخابات ریاست جمهوری موافقت نمود. اما هنگامی که مادورو انتخاب شد، حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا نشست‌های بعدی را تشکیل نداد و برنامه‌های مورد توافق را اجرا نکرد. در واقع، کاملاً برخلاف آن توافق‌نامه عمل کرد.

از این تجربه چه درس‌هایی می‌توان آموخت؟

دو تضاد بزرگ در سرمایه‌داری معاصر، تضاد بین سرمایه و کار، و بین امپریالیسم و حاکمیت است. اولی تضاد بنیادی است و دومی می‌تواند در موارد خاصی مانند ونزوئلا تضاد اصلی باشد. اما آن‌ها به طور موازی تکامل می‌یابند. این بدان معناست که ما نمی‌توانیم به نام دفاع از حاکمیت ملی، از طبقه کارگر فداکاری بطلبیم و اجازه دهیم بورژوازی ملی خود را بمثابه بورژوازی انحصاری تثبت کند.

یک جبهه متحد ضد-امپریالیستی مهم است، اما حزب کمونیست (بمثابه گردان پیشاهنگ طبقه کارگر) هنوز باید بتواند خود را مستقلاً سازماندهی کند. بدون این شرط، جبهه فقط در اسم ضد-امپریالیستی است و در نهایت به ابزاری برای بورژوازی ملی مبدل می‌شود.

بدون رهبری کمونیستی، مبارزه برای رهایی ملی فقط می‌تواند سرمایه‌دارانه باشد. در ونزوئلا، فقط بیست سال طول کشید تا بورژوازی انحصاری نوپا سعی کند اقتدار خود را تحمیل کند و اغلب ددمنشانه، از متحدان سابق خود خلاص شود. تلاش‌های آن برای ادغام در سرمایه‌داری جهانی، حذف دستاوردهای اجتماعی روند را شامل می‌شود.

این سه درس فقط محدود به تجربه ونزوئلا نیست. ما آن‌را در آفریقای جنوبی دیده‌ایم، جایی که دولت‌ها «کنگره ملی آفریقا» در خیانت به منشور آزادی ۱۹۵۵ تردید خود راه نداده‌اند. ما همچنین آن‌را در «مپلا» در آنگولا، در «فریلیمو» در موزامبیک، در سکو توره درگینه، در ناصر در مصر و در الجزایر مستقل دیده‌ایم.

در این موارد و بسیاری موارد دیگر، درس روشن است: بدون رهایی طبقه کارگر رهایی ملی وجود ندارد.

http://solidnet.org/article/CP-of-Canada-PEOPLES-VOICE-Issue-of-August-1-31-2023/