تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
منبع: ماترياليسم تاريخی: يکصد گفتار برای نخستين آشنايی با شالودههای فلسفه مارکسيسم- لنينيسم، انتشارات حزب توده ايران، ۱۳۵٧، استکهلم، سوئد.
نويسنده: امير نيکآيين
درس ۶٧- فرماسیون سرمایهداری، امپریالیسم
فرماسیون سرمایهداری از دو مرحله عمده در تکامل خود گذشته است؛ یکی سرمایهداری پیش از انحصاری که شاخص آن وجود رقابت آزاد است و دومی سرمایهداری انحصاری یا امپریالیسم.
۱
امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایهداری، مرحله انحصاری تکامل آنست. این مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوايل سدۀ حاضر آغاز میشود. تئوری مربوط به امپریالیسم را ولادیمیر ایلیچ لنین تدوین کرد و در اثر معروف خود «امپریالیسم- عالیترین مرحله سرمایهداری» که در سال ۱٩۱۶ انتشار یافت به تجزیه و تحلیل جوانب مشخصه آن پرداخت. برای امپریالیسم، که نه یک فرماسیون اجتماعی- اقتصادی مستقل، بلکه مرحله نهايی فرماسیون سرمایهداری است، لنین پنج وجه مشخصه اساسی توصیف نموده است، بدین قرار:
۱) تمرکز تولید و تمرکز سرمایه در این مرحله به درجه بسیار عالی میرسد و موجب ایجاد انحصارها یا مونوپلها میشود. انحصارها در این مرحله نقش قاطع را در حیات اقتصادی بازی میکنند.
۲) سرمایه بانکی با سرمایه صنعتی در هم آمیخته میشود و بر آن پایه «سرمایه مالی» و «الیگارشی مالی» پدید میآید.
۳) در این مرحله از تکامل فرماسیون سرمایهداری، صدور سرمایه، به جای صدور کالا اهمیت ویژهای کسب میکند.
۴) اتحادیهها و کنسرنهای بینالمللی انحصاری سرمایهداران تشکیل میشود. این اتحادیهها به صورت کارتلها، تراستها، کنسرسیومها و غیره، جهان را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم میکنند،
و بالاخره
۵) در این مرحله تقسیم سرزمینهای جهان بین بزرگترین و ثروتمندترین دول سرمایهداری پایان مییابد و مسأله آغاز تجدید تقسیم آنها مطرح میشود.
اساس اقتصادی و خصلت ویژۀ امپریالیسم عبارتست از تسلط انحصارها. انحصارها در رشتههای مختلف، کاملاً و همهجانبه هم اقتصاد و هم سیاست و هم دیگر شئون زندگی در بزرگترین کشورهای سرمایهداری را در حیطه اقتدار و زیر سیطره خود میگیرند و رقابت آزاد از بین میرود، یا زیر کنترل انحصارها به شدت محدود میشود. سلطه انحصارها در حیات اقتصادی، با نفوذ و قدرت روز افزون آنها در زمینخ سیاسی همراه است. آنها دستگاه دولتی را زیر فرمان مستقیم خود میکشند و آن را تحتالشعاع منافع خود میسازند.
در حقیقت در این مرحله بالای تکامل فرماسیون سرمایهداری، انحصارها امپراتوران قدرقدرتی هستند در همه شئون زندگی جامعه. خود لغت امپریالیسم نیز از ریشه لاتینی «ایمپریو» به معنای امپراتوری مشتق است. در مرحله امپریالیسم کلیه تضادهای سرمایهداری یعنی تضادهای اقتصادی و سیاسی و طبقاتی و ملی شدت و حدت بیسابقهای مییابد. مبارزۀ دول امپریالیستی بر سر بازار فروش و عرصه سرمایهگذاری و به دست آوردن مواد خام و نیروی کار ارزان و احراز تسلط جهانی، فزونی مییابد و در آغاز این دوران تسلط بلامنازع، امپریالیسم ناگزیر کار را به جنگهای ویرانیآور میکشاند.
امپریالیسم به مثابه عالیترین مرحلۀ فرماسیون سرمایهداری، در عین حال مرحله تلاشی آن، مرحله پوسیدگی و احتضار آن است. امپریالیسم آستان انقلاب سوسیالیستی است. انقلاب سوسیالیستی اکتبر در سال ۱٩۱٧ و پس از جنگ جهانگیر دوم پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک رشته از کشورها، اثبات این تز لنینی بود. در مرحله امپریالیسم، شرایط در مجموع سیستم سرمایهداری برای انقلاب اجتماعی پرولتاریا نضج میگرد، تضاد بین کار و سرمایه، تضاد بین دول امپریالیستی و کشورهای وابسته و مستعمره و تضاد بین خود دول امپریالیستی هر چه بیشتر شدید میشود. وجود سیستم جهانی سوسیالیستی موجب تشدید این تضادهای سه گانه میگردد.
واضح است که تشدید تضادها و پوسیدگی ماهوی امپریالیسم به معنای رکود وجود مطلق سرمایهداری نیست. لنین مینویسد «اشتباه خواهد بود اگر تصور شود که تمایل به تلاشی و پوسیدگی مغایر با رشد سریع سرمایهداری است.» در حال حاضر در شرایط ژرفتر شدن بحران عمومی سرمایهداری، این نظام هنوز دارای آن قدرت و امکانات هست که در زمینههای مختلف دانش و فن و تولید و سازمان جامعه به دستآوردهايی، گاه مهم، نايل آید و در این یا آن کشور، در این یا آن رشتۀ اقتصادی پیشرفتهايی، گاه سریع، به دست آورد. با این حال در کلیه کشورهای امپریالیستی، پدیدههای عدم ثبات اقتصادی و دشواریها و ناموزونیها فزاینده است.
۲
سرمایهداری انحصاری، یعنی امپریالیسم، در نتیجه تشدید تضادهای خود وارد روند تبدیل به «سرمایهداری انحصاری دولتی» میگردد. سرمایهداری انحصاری دولتی، شکل و مرحله تازهای از همان امپریالیسم است که اکنون در برخی از کشورهای رشدیافته اروپا و آمریکا و ژاپن شاهد آن هستیم.
سرمایهداری انحصاری دولتی چیست؟ سرمایهداری انحصاری دولتی عبارت از اتحاد انحصارها و دولت بورژوايی در یک مکانیسم واحد و در هم آمیختگی و وحدت نیروی انحصارها و نیروی دولت در یک دستگاه یگانه است. در این دوران، تسلط انحصارها بر زندگی مردم تقویت یافته و همه جانبهتر میشود، حداکثر سود برای بورژوازی تأمین میگردد، بخش دولتی بسط مییابد و امور اقتصادی از طریق برنامهریزی و سرمایهگذاری و تخصیص اعتبارات دولتی و اجرای پیشبینیهای هدفمند اقتصادی، به وسیله دستگاه دولت، به سود انحصارات، تنظیم و نظارت میشود. در حال حاضر امپریالیسم و شکل تازۀ آن سرمایهداری انحصاری دولتی به منظور مبارزۀ اقتصادی علیه سوسیالیسم و مقاومت در برابر نهضت کارگری، اقداماتی برای یکی کردن بازار اقتصادی و تولید صنعتی انجام میدهد، سازمانهای جدید و یگانه مافوق ملی، اعم از سیاسی و اقتصادی به منظور به هم پیوستگی دول و انحصارات امپریالیستی به وجود میآورد (پدیدهای که انتگراسیون یا همپیوندی نام دارد.)
در این مرحله و شکل تازۀ امپریالیسم، نظامی کردن اقتصاد و همه شئون زندگی کشور جای ویژه و بیسابقهای را احراز میکند و بخش مهمی از درآمد ملی صرف مخارج نظامی و جنگهای بزرگ و کوچک و مسابقه تسلیحاتی و ایجاد پایگاهها و نگه داشتن ارتش میگردد. اما هیچیک از این تغییرات و اشکال تازه و اقدامات نمیتواند پایههای سرمایهداری را نجات دهد. این فرماسیون مانند دیگر فرماسیونهای اجتماعی- اقتصادی پیش از آن محکوم به نابودی است و به حکم تکامل تاریخ بشری باید جای خود را به فرماسیونی که در آن از استثمار و ستم و وجود طبقات متخاصم اثری نباشد، بدهد. علیرغم رشد تولید در برخی از کشورهای سرمایهداری، تضادهای ملی و بینالمللی این نظام شدت مییابد. علیرغم تئوریسینهايی که مجذوب امپریالیسم و مبلغ به اصطلاح «برکات» آن هستند، پدیدههای عدیدۀ اقتصادی و مالی و بازرگانی و اجتماعی در جوامع سرمایهداری پیشرفته حاکی از تشدید دايمی تضادهای امپریالیسم است. در مرحله امپریالیسم، زحمتکشان دچار مصايب تازه میشوند و استفاده از دستآوردهای علوم و اتوماسيون در شرايط اين نظام بر اين مصايب میافزايد. سلطۀ انحصارها نه فقط علیه کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان، بلکه علیه منافع قشرهای بورژوازی کوچک و متوسط نیز متوجه میشود. انحصارها به دشمن جامعه بدل میشوند و واقعیات، پوچ بودن نظریاتی نظیر «سرمایهداری خلقی» و «دولت بهروزی همگانی» را به ثبوت میرساند.
امپریالیسم زایندۀ فاشیسم و دیکتاتوری خونین، موجد جنگها و مسابقات تسلیحاتی، لگد مال کردن استقلال خلقها و حقوق دمکراتیک مردم و مسؤول محرومیتها و مصايب میلیونها و میلیونها انسان است. امپریالیسم مسبب اصلی پیدایش این وضع است که تودههای عظیمی در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین مجبورند در شرایط فقر و بیماری و بیسوادی و مناسبات اجتماعی کهن زیست کنند و خلقهای کاملی به مرگ تدریجی و نابودی محکوم شوند. در عصر ما روزبهروز روشنتر میشود که وجود امپریالیسم با منافع حیاتی زحمتکشان یدی و فکری، با منافع اقشار اجتماعی گوناگون، با منافع ملتها و کشورها با امر آزادی، استقلال و رفاه تصادم مییابد.
۳
از زمان انقلاب سوسیالیستی اکتبر سرمایهداری وارد بحران عمومی خود شده است. بحرانی که سیاست و اقتصاد و ایدئولوژی آن را در برمیگیرد. عرصه تسلط او در جهان دمبهدم تنگتر میشود. سیستم سوسیالیستی جهانی پیدا شده و شرایط در همه جا برای زوال سرمایهداری مساعدتر میشود. اما اضمحلال انقلابی امپریالیسم در سراسر جهان همزمان انجام نمیگیرد. به علت ناموزونی تکامل اقتصادی و سیاسی کشورهای سرمایهداری، که از قوانین عینی دوران امپریالیستی است، انقلاب و گذار به فرماسیون بعدی در کشورهای مختلف، در زمانهای مختلف صورت میگیرد.
لنین تئوری انقلاب سوسیالیستی را در شرایط تاریخی امپریالیسم بسط داد و آموزش خود را مربوط به امکان پیروزی انقلاب، نخست در یک یا چند کشور سرمایهداری مجزا تدوین کرد. انقلاب اکتبر و حوادث بعدی جهان اثبات عملی این تئوری بود. جریان نابودی سرمایهداری انحصاری و پایان یافتن «فرماسیون اجتماعی- اقتصادی سرمایهداری و «ایجاد جامعه» نوین و پیدایش فرماسیون کمونیستی مدت زمان طولانی تاریخی را در برمیگیرد که طی آن در مقیاس جهانی دو سیستم همزمان، وجود خواهند داشت. عصری که ما در آن زندگی میکنیم و از انقلاب اکتبر آغاز شده، همين عصر گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم در مقیاس جهانی است.
اینک بزرگترین دولت امپریالیستی، امپریالیسم آمریکا است. این تکامل یافتهترین کشور صنعتی سرمایهداری، دارای ناهنجارترین اقتصاد نظامی شده و رسواترین حیات اجتماعی و سیاسی است. امپریالیسم آمریکا ربایندۀ اصلی ثروت کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، سازماندهندۀ اصلی توطئهها، کودتاها، پیمانهای نظامی، مسابقۀ تسلیحاتی، مداخله نظامی و گانگستریسم سیاسی و سیطرۀ مالی و اقتصادی است. امپریالیسم آمریکا اینک بزرگترین استثمارگر بینالمللی، تکیهگاه عمدۀ ارتجاع جهانی و ژاندارم شمارۀ یک بینالمللی است.
اتحاد عمل و مبارزۀ مشترک سه نیروی عمدۀ نبرد ضدامپریالیستی یعنی کشورهای سوسیالیستی- نهضتهای آزادیبخش ملی و جنبش کارگری کشورهای سرمایهداری وثیقه پيروزی در پیکار علیه امپریالیسم است.
۴
زوال فرماسیون سرمایهداری- سرمایهداری که زمانی نسبت به فئودالیسم مترقی بود، پس از آن که نیروهای مولده را به میزان زیادی رشد داد، خود به بزرگترین مانع پیشرفت همهجانبه جامعه بدل میشود. اگر قرن بیستم، این قرن رشد عظیم نیروهای مولده و تکامل بیسابقه دانش و فن، هنوز به فقر صدها میلیون انسان، به گرسنگی و بیماری و بیسوادی پایان نداده و وفور نعمتهای مادی و معنوی را برای همه افراد روی زمین تأمین نکرده، گناه آن تنها به گردن سرمایهداری است. تصادم فزاینده بین نیروهای مولده و مناسبات تولیدی موجود، در مقابل بشریت وظیفه آزاد ساختن نیروهای پُرتوان مولدۀ آفریدۀ انسان را از بند اسارت مناسبات سرمایهداری قرار داده است تا این نیروها و دستآوردها در خیر و صلاح جامعه مورد استفاده قرار گیرد. تضاد اساسی این فرماسیون که در آن از یک سو خصلت تولید اجتماعی است و از سوی دیگر شکل تصاحب نتیجۀ تولید خصوصی- سرمایهداری است باید از راه استقرار مالکیت اجتماعی بر وسايل تولید حل شود و این مسأله اساسی الغاء استثمار و ستم طبقاتی و محتوای اصلی فرماسیون جدید سوسیالیستی است.
ماهیت نظام سرمایهداری و وضع پرولتاریا در جامعه، طبقه کارگر را به مبارزه با بورژوازی میکشاند. تاریخ فرماسیون سرمایهداری، تاریخ مبارزۀ بیامان طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی است. این مبارزه منطبق با قوانین رشد جامعه، پدیدهای عینی و ناگزیر و خود از مهمترین سرچشمههای روند تکامل و زوال فرماسیون سرمایهداری است.
وظیفه بزرگ و رسالت تاریخی پرولتاریا آنست که برای همیشه بهرهکشی را به هر صورت و در تمام اشکال خود براندازد، سرمایهداری را نابود کند، جامعه کمونیستی بدون طبقات را پدید آورد.
در این پیکار پرولتاریا میتواند و باید تمام تودههای زحمتکش را که از نظام سرمایهداری به تنگ آمده اند متشکل و طی یک نبرد اصولی و پیگیر برای از بین بردن استثمار سرمایهداری و ساختمان جامعه نوین رهبری کند. نیروی محرکه اساسی این روند تاریخی، طبقه کارگر است.
فرماسيون سرمايهداری بيش از نيم قرن است که ديگر تنها سيستم اجتماعی- اقتصادی موجود نيست. انقلاب کبير سوسياليستی اکتبر، جهان سرمايهداری را از پايه لرزاند و يک ششم کرۀ زمين را از چنگال اين فرماسيون بهرهکشی و ستم رهايی بخشيد و از آن زمان «بحران عمومی سرمايهداری» شروع شد. پس از جنگ دوم جهانگیر حیطه عمل سرمایهداری باز هم تنگتر شد و عدهای از کشورها زنجیر اسارت سرمایهداری را گسستند و سيستم جهانی سوسياليستی تشکيل شد که اينک يک سوم نفوس بشری را در بر میگيرد.
در حال اضر افزايش نيرو و نفوذ سيستم جهانی سوسياليستی و روند تلاشی سريع سيستم مستعمراتی امپرياليسم و رشد نهضتهای آزادیبخش ملی و مبارزۀ فزايندۀ طبقاتی در کشورهای سرمايهداری و تشديد تضادهای داخلی بين خود امپرياليستها که موجب ژرفتر شدن بحران عمومی سرمايهداری میشود، همۀ حوادث، صحت این ارزیابی مارکسیستی- لنینیستی خصلت دوران کنونی و مضمون و گرایشهای اساسی آن را تأیید میکند که دوران ما، دوران گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم است.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/ctmvem8n