تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
منبع: نامه مردم، دورۀ هفتم، سال دوم، شمارۀ ١۹۷، ۷ فروردينماه ١۳۵۹
گزینش و تایپ: ع. سهند
محتوای دوران انتقال روشن شدن مسأله حاکميت است. بالاخره چه کسی پس از اين انقلاب قدرت حاکمه را به دست میگيرد: مانند سابق سرمايهداری (منتها موقتاً قشر ليبرال آن، که بعداً وابسته خواهد شد) يا خلق؟ حاکميت که يک مقوله سياسی است، مقوله همزادی در اقتصاد دارد، که مالکيت نام دارد، اين را قانون اساسی جمهوری اسلامی تصريح کرده است…. در اينجا مسأله بر سر اشخاص نيست، که جمعی بروند و جمعی بيايند. مسأله بر سر الفاظ نيست که سخنانی گفته نشود و سخنانی گفته بشود. مسأله بر سر نام خيابانها و عنوان نهادها نيست. همه اينها ظواهر است، که البته در جای خود بیاهميت نيست، ولی بهخودیخود چيزی را حل نمیکند. مسأله درست بر سر ايجاد حاکميت نو و مالکيت نو به سود خلق است.
مالکيّت و حاکميّت
آيا کشتی انقلاب ايران به بندرگاه خود رسيده است؟
يکی از مختصات دو تن سخنگوی عمده سياسی، که پس از انقلاب مردم ايران وارد عرصه شده اند، يعنی آقای مهندس مهدی بازرگان نخستوزير دولت موقت سابق و آقای ابوالحسن بنیصدر رييسجمهور منتخب کنونی عبارت است از تمايل به اندرزگويی برای حل مسايل بغرنج اقتصادی و سياسی.
آقای بازرگان زمانی کارمندان ادارات دولتی و غيردولتی را پند میدادند که بيکار منشينند و کار کنند تا امور به جايی برسد. آقای بنی صدر در تاريخ ۱۹ اسفند در بازا تهران همه بازاريان و کاسبکاران را پند میدادند که گران نفروشند و به تبسم خريداران بيش از سودهای کلان خود ارج بگذارند والا موج انقلاب آنها را هم غرق خواهد کرد. هر دو اندرزگويان مثالهای شيرين میزنند. اين خوب، ولی ما ترديد داريم که وضع بد را اندرزهای نيک بتواند چاره کند.
قبل از هر اندرزی بايد از خود پرسيد: آيا کشتی انقلاب ايران به ساحل مراد، به بندرگاه مطلوب خود رسيده است؟
ما در همان ايام که آقای بازرگان میگفتند دوران انقلاب بهسر آمد، حالا دوران نوسازی است، گفتيم که انقلاب در دوران نوسازی نيست، بلکه در دوران انتقال است و محتوای دوران انتقال «که بر که» يعنی روشن شدن مسأله حاکميت است. بالاخره چه کسی پس از اين انقلاب قدرت حاکمه را به دست میگيرد: مانند سابق سرمايهداری (منتها موقتاً قشر ليبرال آن، که بعداً وابسته خواهد شد) يا خلق؟ وقتی رهبر انقلاب از حکومت «مستضعفين» سخن میگويد، جواب اين پرسش روشن است. يعنی ما آزموده گذشته را نمیآزماييم. قصد نداريم حال که اليگارشی سرمايهدار پهلوی و دارودستهاش را از مسند به زير آورديم، نمونههای کوچکتر آنها را به مسند بنشانيم، زيرا اين کار سفاهت است. برای اين کار، چنين انقلاب عظيمی، چنين فداکاریهای خونينی لازم نبود. ما انقلاب کردهايم که حاکميت را عوض کنيم و همراه آن مالکيت را به سود خلق تغيير دهيم.
حاکميت که يک مقوله سياسی است، مقوله همزادی در اقتصاد دارد، که مالکيت نام دارد، با تغيير حاکميت سرمايهداران وابسته و ملاکان بزرگ، ناچار مالکيت نيز بايد تغيير کند. اين را قانون اساسی جمهوری اسلامی تصريح کرده است که، شکل عمدۀ مالکيت در آينده ايران، مالکيت دولتی و تعاونی خواهد بود، مالکيت خصوصی سرمايهداران متوسط و کوچک البته به وجود خود ادامه خواهد داد، ولی به شکل فرعی و تحت کنترل بخشهای عمومی و تعاونی.
حالا اين سؤال پيش میآيد: آيا مسأله حاکميت حل شده است؟ آيا حکومت خلق در ايران به وجود آمده است؟ آيا مسأله مالکيت حل شده است؟ آيا تقسيم اراضی دهقانی و تنظيم بخش دولتی کنترل بازرگانی خارجی سرانجامی گرفته است؟ آيا «که بر که» در عرصه سياست و اقتصاد به سود مردم خاتمه يافته است؟ پاسخ همه اين سؤالها منفی است.
پس در اين شرايط اندرزگويی چه سودی دارد؟ البته ما با اندرز و آژير دادن ابداً مخالفتی نداريم و تأثيرات محدود و گذرای تسکينبخش آن را هم انکار نمیکنيم. ولی بالاتر از آنها به نيروی عظيم واقعيتهای سياسی و اقتصادی معتقديم و برآنيم که درصدد ايجاد تغيير در اين واقعيات بايد بود. نتيجه خودبهخود به دست میآيد. درست اين زمينه است که وضع به حد اعلی مبهم است: حوادث مربوط به گروگانها، اختلافات در شورای انقلاب، تمايل به سست کردن مبارزه ضدامپرياليستی و ضدسرمايهداری نگرانی و دلسردی ايجاد میکند. احکام ضد و نقيض است. ارگانها يکديگر را فلج میکنند.
ما سخن امام را، که به نظر ما نه فقط صحت، بلکه مبرميت و حدت و فعليت خود را حفظ کرده است، تکرار میکنيم: انقلاب هنوز در راه است. اگر انقلاب برای طی بقيه راه خويش با همان عزم جزم انقلابی سال ۵۷ عمل نکند، دچار زنگزدگی و پوسيدگی میشود.
انقلاب به حاکميت نو و مالکيت نو نيازمند است و در اينجا مسأله بر سر اشخاص نيست، که جمعی بروند و جمعی بيايند. مسأله بر سر الفاظ نيست که سخنانی گفته نشود و سخنانی گفته بشود. مسأله بر سر نام خيابانها و عنوان نهادها نيست. همه اينها ظواهر است، که البته در جای خود بیاهميت نيست، ولی بهخودیخود چيزی را حل نمیکند. مسأله درست بر سر ايجاد حاکميت نو و مالکيت نو به سود خلق است. کادر نو، سياست نو، عمل نو انقلابی میتواند جامعه ما را، که بسيار بسيار بيمار است، به سوی تداومی تدريجی ببرد.
اگر انقلاب ما در اين دو عرصه پيروز نشود، قافيه را باخته است و برای آنکه انقلاب ما دراين دو عرصه پيروز شود، اول زمامداران بايد از بيابان تصورات و الفاظ خارج شوند و در حيطه تحليل مشخص و علمی واقعيات گام گذارند.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/4hdu9f3b