تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم (۱۹ارديبهشت ۱۳۸۷)
منبع: نامه مردم، دورۀ هفتم، سال اول، شمارۀ ۱۰، ۱۷ ارديبهشت ۱۳۵۸
گزینش و تایپ: ع. سهند
مابين استقلال و دمکراسی، پيوند ژرفی وجود دارد. مفهوم دمکراسی نيز از مفهوم آزادیهای دمکراتيک به مراتب وسيعتر است. لذا درست نيست که ما از تمام مضمون وسيع و عميق انقلاب در فرهنگ کنونی ما تنها مفهوم «آزادیهای دمکراتيک» را مطلق کنيم. ولی آزادیهای دمکراتيک (آزادی قلم، مطبوعات، اجتماعات و احزاب، مسافرت، مصونيتهای قانونی، انتخاب و غيره) در کنار حقوق دمکراتيک انسانها (حق کار و تحصيل و درمان و استراحت و بيکاری و پيری تأمين شده و مسکن و غيره)، دارای اهميت انکارناپذير است. ما با صراحت و قوت و تأکيد تمام اعلام میداريم که آزادیهای دمکراتيک را برای تکامل جامعه ايران ضرور میدانيم و برای آن اهميت فراوانی قايل هستيم.
ما خواستار چگونه دمکراسی هستيم؟
حزب تودۀ ايران، حزب با تجربهای است، يعنی در فراز و نشيب يک زمانه دشوار مجبور شده است بيانديشد و حقايق عام را بر واقعيات مشخص تطبيق دهد. به عبارت ديگر موفق شده است در کنار تئوری عمومی جنبش انقلابی، تئوری مشخص جنبش انقلابی در ايران را تنظيم نمايد. اين خصيصه حزب بايد به نيروهای مترقی ديگر (که به ويژه از جهت جهانبينی عمومی با نظريات حزب موافقت دارند) توجه دهد که با سخن اين حزب، با همان نحو جدی که در خورد اين سخن است، برخورد نمايند.
جناح ليبرال جنبش انقلابی معاصر ايران، مسأله «آزادیها» را در مرکز تبليغات خود قرار داده و با آن نه فقط ضد انقلاب، بلکه برخی نيروهای انقلابی را نيز دستخوش انتقاد شديد میسازد. بايد ديد که در شرايط مشخص جامعه ايران، مسأله آزادیها را چگونه بايد حل کرد که از آن ضد انقلاب سوءاستفاده نکند، باعث تفرقه نيروهای انقلابی نشود، ولی در عين حال جدی و دارای محتوا باشد.
ما هنوز در مرحله انقلاب ملی و دمکراتيک هستيم، يعنی انقلابی که بايد استقلال سياسی و اقتصادی ما را بر پايههای عينی محکم استوار سازد (اين کاری است که هنوز نشده) و دمکراسی سياسی و اقتصادی، يعنی حاکميت خلق را به وجود آورد (اين هم کاری است که هنوز از آن دوريم).
مابين استقلال و دمکراسی، پيوند ژرفی وجود دارد. مفهوم دمکراسی نيز از مفهوم آزادیهای دمکراتيک به مراتب وسيعتر است. لذا درست نيست که ما از تمام مضمون وسيع و عميق انقلاب در فرهنگ کنونی ما تنها مفهوم «آزادیهای دمکراتيک» را مطلق کنيم.
ولی آزادیهای دمکراتيک (آزادی قلم، مطبوعات، اجتماعات و احزاب، مسافرت، مصونيتهای قانونی، انتخاب و غيره) در کنار حقوق دمکراتيک انسانها (حق کار و تحصيل و درمان و استراحت و بيکاری و پيری تأمين شده و مسکن و غيره)، دارای اهميت انکارناپذير است.
ما با صراحت و قوت و تأکيد تمام اعلام میداريم که آزادیهای دمکراتيک را برای تکامل جامعه ايران ضرور میدانيم و برای آن اهميت فراوانی قايل هستيم.
در مفهوم ليبرالی و بورژوايی که در کشورهای سرمايهداری رشديافته مرسوم است، آزادیها، به علت آن که با حاکميت خلق و تأمين حقوق انسانی اکثريت زحمتکش تلازم نيافته و به صورت آزادیهای فردگرايانه و غيرمسؤول بروز میکند، از محتوای واقعی تا حد زيادی تهی است و وسيلهای است برای آن که طبقات حاکمه بتوانند به وسيله آن جامعه را موافق خواست خود اداره کنند و آن را به اصطلاح «دستکاری» نمايند و در جهتی که منافع سودورزانهشان اقتضا میکند، اميد دهند.
کشورهای غربی نام اين سيستم را «دمکراسی» به معنی مطلق کلمه گذاشته اند و آن را به پرچم نبرد عليه جريانهای انقلابی بدل ساخته اند. به ادعای آنها، در دنيای کنونی نبرد بين دمکراسی و ديکتاتوری است که اين ديکتاتوری، گاهی چپگراست به نام کمونيسم و گاهی راستگراست به نام فاشيسم! سفسطه و مغلطه در مسايل از اين بالاتر نمیشود. نظير آن سفسطه ديگر، که تحت عنوان «ابر قدرت»، شوروی سوسياليستی را در کنار آمريکای سرمايهداری امپرياليستی قرار میدهند! هيچ وجه مشترکی مابين سوسياليسم و کمونيسم، که خواستار حل بیعدالتیهای جامعه طبقاتی است، و فاشيسم، که حربه طبقات ممتاز برای کوبيدن جنبشهای انقلابی است، وجود ندارد.
مسايل اجتماعی پيچيده و بغرنج است، لذا سفسطه و واژگونسازی در آن، مطلق کردن يک جهت و جلوه داده آن به عنوان کل حقيقت، گمراهسازی و غيره آسان است.
اين «دمکراسی غربی»، يا دمکراسی ليبرالی بورژوايی، که برخی آزادیها را تا حد هرجومرج مجاز میداند، ولی حقوق انسانی طبقات وسيع زحمتکش جامعه را تأمين نشده باقی میگذارد، برای ما قابل تقليد نيست، اين شکل «دمکراسی» از جهت تاريخی کهنه شده است.
پس چه بايد کرد؟
آيا بايد از تنوع سازمانها و گروههای سياسی، که به ويژه در طرح خواست استقلال ملی و دمکراسی اجتماعی مشترکند (ولی دارای گرايشها و راه حلها و سبکهای مختلف تفکر هستند) جلوگيری کرد و استبداد يک گروه و انحصار فکری يک گروه را بر پا داشت؟
جواب ما اين است: نه!
آيا بايد اجازه داد که اين تنوع موجب تفرقه، تصادم، هرجومرج، سردرگمی و ابهام شود؟ جامعه دمکراتيک را به سود دستبردها و ضربتهای ضد انقلابی تضعيف نمايد؟
جواب ما اين است: باز هم نه!
پس راهحل چيست؟
راهحل عبارتست از وحدت در کثرت، يعنی وجود مستقل و آزاد سازمانهای مختلف سياسی، ولی اتحاد آنها در جبهه متحد خلق، به منظور حل مشترک مسايل سياسی، اقتصادی، فرهنگی و غيره که در برابر جامعه مطرح میگردد.
طبيعی است که هر وحدت عملی به نرمش، گذشت، سازش، عزم همکاری و غيره نياز دارد. اگر چنين جبههای تشکيل شود، میتواند تکيهگاه نيرومندی برای رژيم دمکراتيک آتی باشد. اين جبهه میتواند اراده خود را در جهت اجرای تصميمات سودمندی پيش ببرد، سد مقاومتها و دسايس دشمنان جامعه را بشکند و نظريات اکثريت مطلق جامعه را بر اقليت ضد اجتماعی، ضد ملی و ضد دمکراتيک تحميل کند و نظم و انضباط و امنيت را در جامعه برقرار نمايد.
اين يک دمکراسی ملی است که نه فقط در طريق تأمين آزادیها، بلکه در طريق تأمين حقوق دمکراتيک نيز گام برمیدارد.
ضد انقلاب آشکار و نقابدار، درست با همين وحدت عمل نيروهای ضد امپرياليست و خلقی دشمن سوگند خورده است و از بيرون و درون نيروهای انقلابی میکوشد، چنين وحدت عملی سر نگيرد و کار به سوی تفرقه برود تا انقلاب از اعتبار بيافتد، دمکراسی به هرجومرج بدل گردد و زمينه برای تحولات منفی فراهم شود. با نهايت تأسف بايد گفت که اکنون چنين جريان خطرزا و فلاکتآوری است که سير خود را طی میکند.
آيا انقلاب ايران خواهد توانست اين مسأله را حل کند؟ ما مطمئنيم که اگر حل کند، کاری را که تنها شروع شده، به سرانجامی دلپذير و آرامبخش برای اکثريت زحمتکش جامعه خواهد رساند و آن «وحدت کلمه»ای که امام خمينی ادامه آن را در جنبش خواستار است، به شکل واقعی حفظ خواهد کرد، وحدت کلمهای که ناشی از انحصار فکری و سياسی گروه معينی نيست، بلکه مبتنی بر توافق داوطلبانه نيروها بر روی برنامه مشترک است.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/nham8c6f