تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: پرابهات پاتنایک
۲۳ سپتامبر ۲۰۲۲
عدم استقلال آرایش کنونی رهبران اروپایی به شیوههای گوناگون توضیح داده است. در حالی که برخی آن را به کم مایگی صِرف این رهبران نسبت میدهند، برخی دیگر پیوند نزدیک بین آنها و شرکتهای درگیر در فعالیتهایی را که مستقیماً از جنگ سود میبرند، مانند تولید تسلیحات، از جمله حتا شرکتهای آمریکایی، میدانند. (به عنوان مثال، فردریک مِرز رهبر اتحادیه دمکرات مسیحی، که امروز بزرگترین حزب آپوزیسیون است، و آنگلا مرکل صدراعظم سابق به آن تعلق داشت، کارمند سابق بلک راک (BlackRock)، غول مالی آمریکایی است). اما دلیل هرچه که باشد، ما شاهد وضعیتی هستیم که یادآور وضعیت حاکم بر اروپا در آستانه جنگ جهانی اول است: دولتهایی که کاملاً از مردم عادی بریدهاند، در آن زمان نیز مانند امروز از مردم خواسته میشد فداکاری کنند، فداکاری که از نظر مردم هیچ منطقی ندارد.
هاراکیری اقتصادی اروپا
توقف عرضه گاز طبیعی از روسیه به اروپا به تلافی تحریمهای غرب علیه روسیه به دلیل جنگ اوکرایین، اروپا را نه تنها با زمستانی با گرمایش ناکافی که از نظر زندگی مردم فقیر تأثیرات مخرب زیادی خواهد داشت، بلکه با تعطیلی گسترده بنگاهها نیز تهدید میکند؛ این تعطیلیها نرخ بیکاری را بالا میبرد و فقر و بیچیزی را به میزان قابلتوجهی در میان کارگران افزایش میدهد.
این فقط تأثیر فوری بر اروپا نیست که به شدت نامطلوب خواهد بود، سرمایه هماکنون نقل مکان از اروپا به ایالات متحده را آغاز کرده است، روندی که ناگزیر شتاب بیشتری خواهد یافت، بطوری که رشد بلندمدت و در نتیجه چشمانداز اشتغال در آن قاره نیز تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. بطور خلاصه، اروپا وارد دورهای از مشکلات اقتصادی حاد خودساخته شده است؛ اروپا در روند ابراز وفاداری خود به ایالات متحده در جنگ اوکرایین، به هاراکیری اقتصادی دست میزند. اسکار لافونتن، وزیر سابق حزب سوسیال دموکرات آلمان و بنیانگذار حزب چپ (Die Linke)، که اکنون از سیاست فعال کنارهگیری کرده است، آلمان را «یک بنده آمریکا در جنگ اوکرایین» نامیده است («ابتکار دلفی»، ۱۷ سپتامبر۲۰۲۲). بدون تردید حق با اوست.
افکار عمومی اروپا بطور قابل پیشبینی با این ایده که ولادیمیر پوتین مسئول این مشکلات اروپایی است، تعذیه میشود. اما حتا پیش از آنکه پوتین تصمیم بگیرد خط لوله نورد استریم-۱ را، که گاز روسیه را به اروپا میبرد، ببندد رهبران اروپایی تقریباً هر روز در مورد تحریم گاز روسیه صحبت میکردند؛ بنابراین، میتوان گفت که پوتین در بهترین حالت آنچه را که رهبران اروپایی میخواستند، انجام داده است. علاوه بر این، انتظار از روسیه برای ادامه دادن گاز به اروپا به دلیل نیاز اروپا (چون در ابتدا از محدوده تحریمها مستثنا شده بود)، در حالیکه خود از تأثیر تحریمهای دیگر رنج میبرد، مشابه طرح این تقاضای نامعقول است که وقتی روسیه روی یک گونه سیلی میخورد، باید گونه دیگر را بچرخاند. کسانی که بطور یکجانبه تحریمها را علیه دیگران اعمال میکنند باید برای مقابله بهمثل آماده باشند؛ در واقع کشوری که هدف تحریمها قرار گرفته، حق دارد مقابله به مثل بنماید و کسانی که تحریمها را اعمال میکنند باید برای عمل متقابل آماده باشند. اما بعد بحث خواهد شد که گناه پوتین در یک سطح اساسیتر، یعنی دخالت در آزادی اوکرایین برای تصمیمگیری درباره اینکه آیا میخواهد به ناتو بپیوندد یا نه، قرار دارد.
براساس این بحث، هر کشور باید آزادی پیوستن به هر ترتیباتی را داشته باشد و هیچ کشور دیگری حق ندارد از انجام آن جلوگیری کند. اما حتا اگر تضمینهای غرب به میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد شوروی مبنی بر عدم گسترش ناتو به سمت شرق را فراموش کنیم؛ حتا اگر حمایت آمریکا از سرنگونی دولت منتخب مردم در اوکرایین در سال ۲۰۱۴ را که خواهان روابط دوستانه با روسیه بود فراموش کنیم؛ حتا اگر این واقعیت را فراموش کنیم که دولت تازه برگمارده در اوکرایین، که توسط گروه نئوکانهای آمریکایی برگزیده شده بود، جنگی را علیه منطقه دونباس با اکثریت روسی آن به راه انداخته است که پیش از مداخله نظامی روسیه جان ۱۴ هزار نفر را گرفته است؛ و حتا اگر فراموش کنیم که ایالات متحده دارای ۸۰۰ پایگاه نظامی در ۸۰ کشور در سراسر جهان است که تنها هدف آنها تداوم سلطه آمریکاست؛ حتا اگر همه این حقایق را فراموش کنیم و به سادگی به موضوع آزادی یک کشور برای پیوستن به هر ترتیب و نصب هرگونه سلاح در خاک خود نگاه کنیم، موضوعی که اکنون قدرتهای غربی به رهبری آمریکا بر آن تاکید دارند، فقط این پرسش را پیش میآورد که پس چرا ایالات متحده به دلیل انکار همین آزادی برای کوبا در جریان بحران موشکی ۱۹۶۲، جهان را به آستانه یک جنگ هستهای سوق داد؟
جنگطلبی اروپا پیامدهای مخربی خواهد داشت
جنگطلبی اروپا در برابر روسیه، به تبعیت از آمریکا، تنها پیامدهای اقتصادی زیانبار به همراه نخواهد داشت؛ پیامد سیاسی آن فاجعهآمیز خواهد بود: جنگطلبی اروپا را نه تنها به سمت راست، بلکه نزدیک به فاشیسم سوق خواهد داد. بار سنگینی را که جنگطلبی بر طبقه کارگر تحمیل خواهد کرد، و همچنین این واقعیت را که طبقه کارگر در برابر این بار به مقاومت برخواهد خاست، همه میدانند. اما تشکلهای سیاسی «لیبرال» نگران این بار نیستند، زیرا روی دیگر جنگطلبی سودهای کلان شرکتهای نفتی است که با استفاده از توقف عرضه گاز روسیه، سود خالص خود را افزایش دادهاند. (به همین ترتیب روی دیگر مالیاتهایی که از مردم آمریکا برای تأمین مالی تجهیزات نظامی ایالات متحده به اوکرایین برای طولانی شدن جنگ گرفته میشود، سود کلان تولیدکنندگان تسلیحات است). آنچه که مایه تأسف است این است که حتا بخشهایی از چپ اروپا نیز مایل به تأیید این اقدامات جنگطلبانه دولتهای خود هستند.
سر و صدای زیادی بوسیله چندین گروه فاشیست درباره فاجعه قریبالوقوع براه افتاده است، و براه افتادن این سر و صدا بوسیله آنها از جانب بسیاری از گروههای چپ در توجیه بیعملی در برابر حرکاتی که به طبقه کارگر آسیب میرساند بکار گرفته میشود (زیرا در آنصورت به آنها به مثابه متحد فاشیستها نگاه میشود). برای مثال در آلمان این گروه فاشیست « آلترناتیو برای آلمان» (AfD) است که علیه اقدامات دولت اعتراض میکند. اکنون، سر و صدای فاشیستی، با توجه به اپورتونیسم بیرحم این گروهها، در واقع معنای کمی دارد. اگر آنها به قدرت برسند، نظر خود را کاملاً تغییر خواهند داد و حتا علیه هواداران خود که هنوز شعارهای قدیمی خود را مطرح میکنند، عمل خواهند کرد؛ اما به قدرت رسیدن آنها بر اساس این شعارها دقیقاً خطر است. انتظار می رود ایتالیا در انتخاباتی که در ۲۵ سپتامبر برگزار میشود، یک دولت راست افراطی را انتخاب کند، که فاشیستهای برآمده از حزب موسولینی بخش مهمی از آن خواهند بود. اما نکته این است که بالا آمدن فاشیسم در اروپا عمومیت بیشتری خواهد داشت و در چندین کشور از جمله، به طرز ترسناکی حتی در آلمان، گسترش خواهد یافت.
این خطر است که سارا واگنکنشت، یکی از رهبران حزب چپ و رئیس مشترک سابق آن، زمانی که از حزب خود خواست تا اعتراضات اجتماعی علیه دولت را سازماندهی کند- در حالیکه راست نیز چنین میکند- در نظر داشت. همانطور که او گفت: «هر کس که از مواضع درست و مردمی، فقط به این دلیل که برخی از آن مواضع بوسیله آلترناتیو برای آلمان نیز نمایندگی میشود صرفنظر نماید، پیش از آغاز مبارزه، مبارزه را باخته است» (مانتلی ریویو آنلاین، ۱۸ سپتامبر۲۰۲۲).
سیاست انگلیسی- آمریکایی همیشه این بوده است که اروپا، بویژه آلمان را از روسیه دور نگه دارد، و آرایش کنونی سیاستمداران اروپایی، برخلاف بسیاری از پیشینیان آنها این سیاست را کاملاً خریده است؛ به عنوان مثال، شارل دوگل اجازه نداد که در خاک فرانسه پایگاه ناتو ایجاد شود، زیرا فکر میکرد که این امر تصمیمگیری در مورد آغاز یا عدم آغاز جنگ را از دست فرانسه خارج میکند. میل به داشتن موقعیتی مستقل در برابر آمریکاییها و ترویج صلح در اروپا، ویلی برانت را در زمانیکه صدراعظم آلمان بود، بر آن داشت تا از طریق آنچه «نگاه به شرق» (Ostpolitik) نامیده میشد، به اروپای شرقی نزدیک شود.
عدم استقلال آرایش کنونی رهبران اروپایی به شیوههای گوناگون توضیح داده است. در حالی که برخی آن را به کم مایگی صِرف این رهبران نسبت میدهند، برخی دیگر پیوند نزدیک بین آنها و شرکتهای درگیر در فعالیتهایی را که مستقیماً از جنگ سود میبرند، مانند تولید تسلیحات، از جمله حتا شرکتهای آمریکایی، میدانند. (به عنوان مثال، فردریک مِرز رهبر اتحادیه دمکرات مسیحی، که امروز بزرگترین حزب آپوزیسیون است، و آنگلا مرکل صدراعظم سابق به آن تعلق داشت، کارمند سابق بلک راک (BlackRock)، غول مالی آمریکایی است). اما دلیل هرچه که باشد، ما شاهد وضعیتی هستیم که یادآور وضعیت حاکم بر اروپا در آستانه جنگ جهانی اول است: دولتهایی که کاملاً از مردم عادی بریدهاند، در آن زمان نیز مانند امروز از مردم خواسته میشد فداکاری کنند، فداکاری که از نظر مردم هیچ منطقی ندارد.
این میل به حفظ یک جهان تکقطبی است که تقابل ملهم از نئوکانهای غرب را با روسیه توضیح میدهد و از راهحل برآمده از مذاکره برای درگیری روسیه با اوکرایین جلوگیری میکند. توافقنامه مینسک که بوسیله فرانسه و آلمان حمایت میشد، زمینه را برای چنین راهحلی فراهم کرده بود، اما بوسیله بریتانیا و ایالات متحده غرق شد. بسیاری از جمله اسکار لافونتین بر این باورند که توافقنامه مینسک هنوز میتواند زمینه را برای حلوفصل از طريق مذاکره فراهم کند. آتشبس و به دنبال آن مذاکرات در امتداد این خطوط هنوز میتواند از یک فاجعه جلوگیری نماید؛ اما ایالات متحده از رویای تغییر رژیم در روسیه دست برنداشته است: ایالات متحده امیدوار است اگر جنگ ادامه یابد یک شورش داخلی علیه پوتین از درون دایره خود او (و بدون تردید با برخی تحریکات از «بیرون») رخ دهد. برای همه طرفهای درگیر بهتر است که اروپا هر چه زودتر یک موضع مستقل از ایالات متحده اتخاذ نماید و برای حلوفصل از طريق مذاکره تلاش کند.
https://peoplesdemocracy.in/2022/0925_pd/europe%E2%80%99s-economic-hara-kiri
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/yc34b33k