کمون پاريس، ۱۸۷۱

 

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: دنيا، نشريه سياسی و تئوريک کميته مرکزی حزب تودۀ ايران، دورۀ چهارم، سال دوم، شمارۀ ۱، فروردين ۱۳۵۹

عبدالحسين آگاهی

گزینش و تایپ: ع. سهند

 

آنچه در تاريخ به نام «کمون پاريس» شهرت جهانی يافته اولين انقلاب پرولتری است که نتيجه‌اش تشکيل نخستين دولت طبقه کارگر به همين نام در پاريس بود. اين دولت ۷۲ روز (از ۱۸ ماه مارس تا ۲۸ ماه مه ۱۸۷۱) دوام داشت. اهميت تاريخی کمون پاريس در اين بود که دستگاه حکومت پليسی – بوروکراتيک بورژوازی را درهم شکست و دولت تراز نوين به وجود آورد که نخستين شکل ديکتاتوری پرولتاريا در تاريخ بشر بود. در تحقيق علل شکست کمون پاريس بود که ولاديمير ايليچ لنين شرايط ضروری عينی و ذهنی پيروزی انقلاب سوسياليستی پرولتری را کشف کرد و روشن ساخت. او نوشت: «برای انقلاب اجتماعی پيروز لااقل وجود دو شرط ضروری است: رشد عالی نيروهای مولده و مهيا بودن پرولتاريا. اما در ۱۸۷۱ هيچ‌يک از اين دو شرط وجود نداشت: سرمايه‌داری فرانسه هنوز کم رشد يافته و فرانسه در آن موقع بيش‌تر کشوری خرده‌بورژوايی (پيشه‌وران، روستاييان، کسبه و غيره) بود. از سوی ديگر، حزب کارگری وجود نداشت، تدارک و آموزش کافی طبقه کارگر وجود نداشت – طبقه کارگری که در توده خود هنوز وظايف خويش و وسيله انجام اين وظايف را به روشنی تصور نمی‌کرد، نه سازمان سياسی جدی پرولتاريا، نه اتحاديه‌های کارگری گسترده و نه انجمن‌های تعاونی آن‌ها هيچ‌کدام وجود نداشت.» اين درسی که لنين از شکست کمون پاريس گرفت برای همه انقلابی‌های راستين طبقه کارگر، برای همه مارکسيست – لنينيست‌های واقعی که با نهايت صداقت و از خودگذشتگی خواستار پيروزی سوسياليسم و بهروزی بشرند، سرمشق مبارزه گرديد.

 

کمون پاريس (به مناسبت سالگرد نخستين انقلاب پرولتری)

 

«بزرگ‌ترين نمونه بزرگ‌ترين جنبش پرولتری قرن نوزدهم» (لنين)

آنچه در تاريخ به نام «کمون پاريس»[۱] شهرت جهانی يافته اولين انقلاب پرولتری است که نتيجه‌اش تشکيل نخستين دولت طبقه کارگر به همين نام در پاريس بود. اين دولت ۷۲ روز (از ۱۸ ماه مارس تا ۲۸ ماه مه ۱۸۷۱) دوام داشت. علت انقلاب همانا تشديد تضادهای اجتماعی درون جامعه فرانسه اواخر سال‌های شصت قرن نوزدهم در نتيجه انقلاب صنعتی، افزايش کمّی پرولتاريا و رشد تشکل آن، اعتلای نسبی آگاهی طبقاتی آن در نتيجه گسترش انديشه‌های سوسياليستی از يک سو و مبارزه طبقۀ کارگر جهان عليه استثمار سرمايه‌داری و حاکميت سياسی بورژوازی از سوی ديگر بود. ولاديمير ايليچ لنين در اثری که به نام «ياد‌بود کمون» به مناسبت چهلمين سالگرد آن به رشته تحرير درآورده می‌نويسد: «جنگ ناموفق با آلمان، مصايب دوران محاصره، بيکاری پرولتاريا و ورشکستگی خرده‌بورژوازی، تنفر توده‌ها نسبت به طبقات بالا و رؤسا، که عدم لياقت کامل خود را نشان داده بودند، جوشش در محيط طبقه کارگر که از وضع خود ناراضی بود و برای يک ساختار اجتماعی ديگری کوشا بود، ترکيب ارتجاعی مجلس ملی فرانسه، که باعث نگرانی دربارۀ سرنوشت جمهوری می‌شد- همه اين‌ها و چيزهای ديگر متحداً اهالی پاريس را در ۱۸ مارس به انقلاب سوق دادند و دفعتاً حاکميت را به دست گارد ملی، به دست طبقۀ کارگر و خرده‌بورژوازی پيوسته به او سپردند. اين يک واقعه‌ای بود که نظيرش در تاريخ ديده نشده بود.»[۲]

جنگ فرانسه و آلمان (۱۸۷۱-۱۸۷۰) تضادهای طبقاتی را در فرانسه شدت داده بود. شکست ارتش فرانسه در جنگ، فساد و تباهی رژيم بناپارتی و خيانت طبقۀ حاکمه را آشکار ساخته بود. چهارم سپتامبر ۱۸۷۰ انقلاب در پاريس آغاز شد، و امپراتوری را در فرانسه سرنگون کرد و رژيم جمهوری را برای بار سوم برپا نمود. اما دولت چديد که نام «دولت دفاع ملی» را روی خود گذاشته بود، به همان سياست ضدخلقی ناپلئون سوم ادامه می‌داد، با خواست‌های دمکراتيک و ميهن‌دوستانه توده‌ها مخالفت می‌ورزيد، کار دفاع از پايتخت را که در محاصره ارتش‌های آلمان بود به هم می‌زد، سياست تسليم‌جويانه دولت باعث هيجان و اعتراض زحمتکشان شد و درگيری‌ها افزايش يافت. اما دولت فرانسه توانست قيام‌های مسلحانه روزهای ۳۱ دسامبر (۱۸۷۰) و ۲۲ ژانويه (۱۸۷۱) را سرکوب کند و ۲۸ ژانويه به صلح تحقيرآميزی تن دهد. دولت جديد «تيير» که ماه فوريه روی کار آمد و دست‌نشاندۀ بورژوازی بزرگ فرانسه بود، ۱۶ فوريه قرارداد صلح ننگين و حقارت‌بار ورسای را امضاء کرد.

لنين که تجربيات کمون پاريس و نظرات مارکس و انگلس را در باره آن در يک رشته از آثار خود با دقت خاص خويش مورد بررسی عميق و همه‌جانبه قرار داده، تجزيه و تحليل کرده و نتايج عام نظری دارای اهميت اصولی برای جهان‌بينی طبقه کارگر از آن گرفته است، می‌نويسد: «کمون دفعتاً به طور ناخودآگاه به وجود آمد، هيچ‌کس آن را آگاهانه و از روی نقشه مهيا نکرده بود… در آغاز اين جنبش فوق‌العاده درهم و نامعين بود… وطن‌دوستان هوادار ادامه جنگ با آلمان، دکانداران کوچکی که خطر ورشکستی تهديدشان می‌کرد، حتا اوايل کار جمهوری‌خواهان بورژوا، از ترس احيای سلطنت ناپلئونی، با آن هم‌دردی داشتند. اما نقش عمده را کارگران (به ويژه پيشه‌وران پاريس) به عهده داشتند که در سال‌های آخر امپرتوری دوم تبليغات فعال سوسياليستی ميان آن‌ها صورت می‌گرفت و خيلی از آن‌ها به انترناسيونال (که مارکس آن را تشکيل داده بود- ع. آ.) تعلق داشتند و فقط کارگران تا به آخر به کمون وفادار ماندند.»[۳]

تشکيل فدراسيون گارد ملی جمهوری به رهبری کميته مرکزی گارد ملی قدم مهمی در راه اتحاد نيروهای دمکراتيک در مبارزه عليه سياست ارتجاعی حکومت تيير بود. در پاريس و ديگر شهرهای فرانسه نظير ليون، بردو و مارسی وضعيت انقلابی به وجود آمد. اقدامات دولت برای خلع‌سلاح پرولتاريای نواحی شهرستان پاريس و دستگيری اعضای کميته مرکزی گارد ‌ملی در شب ۱۸ مارس ۱۸۷۱ به شکست انجاميد. سربازان از تيراندازی به روی مردم خودداری کردند، گاردهای ملی در مقابل ارتش دولتی جداً مقاومت کردند و سپس دست به حمله زده مؤسسات دولتی را گرفتند. حکومت تيير به ورسای فرار کرد. ۱۸ مارس پرچم سرخ انقلاب پرولتری بر مجلس پاريس افراشته شد و کميته مرکزی گارد ‌ملی تبديل به دولت موقت فرانسه گرديد. تحت تأثير انقلاب ۱۸ مارس در پاريس در بعضی استان‌ها و شهرستان‌های فرانسه، نظير ليون، مارسی، تولوز و غيره، کمون‌های انقلابی اعلام گرديد که بيش از چند روز طول نکشيد. بين آن‌ها بيش از همه کمون مارسی (ده روز) دوام کرد. سبب اصلی سقوط سريع آن‌ها اين بود که نقش عمده را در آن‌ها دمکرات‌های خرده‌بورژوا و بورژواهای راديکال به عهده داشتند و اين‌ها در مبارزه عليه ضدانقلاب قاطعيت از خود نشان نمی‌داند.

۲۶ ماه مارس انتخابات کمون برگزار شد و ۲۸ مارس کمون پاريس رسماً اعلام گرديد. از ۸۶ نفر عضو انتخاب شده ۲۰ نفر که نمايندگان بورژوازی بزرگ و متوسط بودند تا اواسط ماه آوريل از ترکيب کمون خارج شدند. لذا ۱۶ آوريل انتخابات تکميلی صورت گرفت. در ترکيب کمون به طور کلی بيش از ۳۰ نفر کارگر و بيش از ۳۰ نفر روشنفکر (از روزنامه‌نگاران، پزشکان، معلمين، حقوق‌دانان و ديگران) بودند. نقش عمده را در کمون سوسياليست‌ها (در حدود ۴۰ نفر) ايفاء می‌کردند که اعضای انترناسيونال و از آنجمله بلانکيست‌ها، پرودنيست‌ها، و باکونيست‌ها بودند. در ترکيب کمون پاريس چند نفر مارکسيست يا کسانی نزديک به مارکسيسم نيز عضويت داشتند. مارکس نظريات خطا و اشتباهات بلانکی، پرودون و هواداران آن‌ها را به سختی مورد انتقاد قرار می‌داد. او «سرکردگان» تندرو را از قيام نابهنگام و بيش از وقت برحذر می‌داشت. ليکن به پرولتاريای «هجوم برده به آسمان‌ها» مانند يک هم‌رزم، يک مشاور صميمی، يک شريک مبارزه توده مردم برخورد می‌کرد و می‌نوشت: «قيام پاريس، علی‌رغم هر چه که روی دهد، حتا اگر توسط گرگ‌ها، گرازها، سگ‌توله‌های جامعه کهن سرکوب هم شود، پرافتخارترين قهرمانی حزب ما پس از ماه ژوئن است.»[۴]

بسياری از نمايندگان برجسته جنبش کارگری مانند وارلن، دووالی، ژوانار، سرايه و فرانکل (کارگر مجارستانی) عضو کمون پاريس بودند. نمايندگان مشهور روشنفکران نظير پزشک و مهندس وآيان، نقاش کوريه، نويسندگان والس، پوتيه، ورمولی، تريدون و ديگران در کمون پاريس عضويت داشتند. اختلاف آرايی که در ارتباط با رنگارنگی ترکيب کمون به وجود آمد به تشکيل دو فراکسيون در داخل آن منجر شد: يکی فراکسيون «اکثريت» که به طور عمده از هوادران باکوبين (برنامه باکوبين ۱۷۹۳-۱۷۹۴) و بلانکی تشکيل می‌شد و ديگری فراکسيون «اقليت» که هسته مرکزی آن را پرودنيست‌ها تشکيل می‌دادند.

اهميت تاريخی کمون پاريس در اين بود که دستگاه حکومت پليسی – بوروکراتيک بورژوازی را درهم شکست و دولت تراز نوين به وجود آورد که نخستين شکل ديکتاتوری پرولتاريا در تاريخ بشر بود. کمون پاريس ارتش دايمی را لغو کرد و مردم مسلح (گارد ملی) را طبق فرمان ۲۹ مارس جانشين آن نمود. بوروکراسی و کاغذبازی را از بين برد، انتخابی بودن همه مقامات دولتی را معمول داشت و طبق فرمان اول آوريل حداکثر حقوق کارمندان دولت را برابر حداکثر دستمزد کارگر متخصص (۶ هزار فرانک) معين نمود، کليسا را از دولت جدا کرد، (فرمان ۲ آوريل)، آموزش همگانی را مجانی کرد،[۵] پليس (شهربانی) را منحل نمود و وظيفه حفظ امنيت و نظم شهر را به عهده گردان‌های احتياط گارد ملی محول نمود، دستگاه تازه حکومت را بر پايه وسيع‌ترين اصول دمکراسی يعنی انتخابی بودن، مسؤول بودن و قابل تعويض بودن همه مقامات دولتی و جمعی بودن اداره امور کشور بنا کرد.

کمون پاريس سيستم پارلمانتاريسم بورژوازی و تقسيم سه گانه قوای مملکتی را به دور انداخت. کمون خود در عين‌حال هم ارگان قانون‌گذاری (قوه مقننه) و هم ارگان اجرايی (قوه مجريه) بود و کمون به وسيله ۱۰ کميسيون که ۲۹ مارس تشکيل داد امور را اداره می‌کرد. اين ۱۰ کميسيون که از اعضای کمون تشکيل شده بود عبارت بودند از: يک کميسيون اجرايی، برای رهبری عمومی، و ۹ کميسيون ويژه برای ارتش، خواربار، دارايی، دادگستری، کار، امنيت اجتماعی، صنايع و مبادلات، روابط خارجی، فرهنگ و خدمات عمومی. اول ماه مه به جای کميسيون اجرايی، کميته نجات ملی مرکب از ۵ عضو تشکيل شد که دارای حقوق وسيع‌تری نسبت به همه کميسون‌ها بود.

کمون پاريس اقدامات وسيعی برای بهبود زندگی مادی مردم معمول داشت. قروض مربوط به کرايه بها را لغو کرد. اشيايی که خانواده‌های بی‌بضاعت به رهن گذاشته بودند (تا حدود ۲۰ فرانک) به آن‌ها مسترد داشت، اعتبارات بازرگانی را برای مدت سه سال تمديد کرد، غرايم جنگی را که بايد به آلمان پرداخت می‌شد (۵۰ ميليارد) به عهده مقصرين جنگ يعنی نمايندگان سپاه مقننه، سناتورها و وزرای امپراتوری دوم گذاشت.

در زمينه‌های اجتماعی- اقتصادی و سياسی کمون به اصلاخاتی پرداخت نظير: لغو کار شبانه در نانواخانه‌ها، ممنوع کردن جرايم خودسرانه و کسور غيرقانونی از دستمزد کارگران و حقوق کارمندان، برقراری حداقل دستمزد، تشکيل نظارت کارگری بر توليدات در بعضی مؤسسات بزرگ و تأسيس کارگاه‌های جديد اجتماعی برای تأمين بيکاران و غيره. بالاخره در اين مورد بايد گام مهمی را که کمون پاريس در راه اصلاحات اجتماعی برداشت و متأسفانه ناتمام ماند ذکر کرد که عبارت از تصويب فرمان مربوط به واگذاری مؤسساتی که صاحبانشان از پاريس فرار کرده بودند به هيأت‌های جمعی کارگران [بود].

در رشته سياست فرهنگی و آموزش‌و‌پرورش کمون اقدامات زيادی کرد که از آنجمله بايد از اجرای آموزش رايگان، تلفيق آموزش علوم نظری در مدارس با تعليم پيشه‌های عملی، تجديد سازمان موزه‌ها و کتابخانه‌ها، تصويب فرمان مربوط به واگذاری هنر تئاتر به هيأت‌های هنروران و غيره ياد نمود. همه اين تدابير برای آشنا ساختن و مأنوس کردن توده‌های وسيع با فرهنگ و تمدن انجام می‌گرفت.

در رشته سياست خارجی کمون پاريس توجه اساسی خود را معطوف به برقراری صلح و دوستی بن خلق‌ها نمود. به همين منظور در ماه مه ۱۸۷۱ مظاهر نظامی‌گری (طبق فرمان ۱۲ آوريل) و جنگ‌ افروزی که يکی از آن‌ها «ستوان واندوم» بود از بين برده شد. اساس سياست خارجی کمون پاريس را کوشش در جهت برادری زحمتکشان همه کشورها تشکيل می‌داد.

کمون در همه فعاليت‌های خود به سازمان‌های اجتماعی نظير باشگاه‌های سياسی، اتحاديه‌های کارگری، کميته‌های هوشياری، بخش‌های انترناسيونال، جمعيت‌های زنان و ديگر نهادهای انقلابی تکيه می‌کرد.

جنبه انترناسيوناليستی و بين‌المللی کمون و فعاليت‌های آن به ويژه قابل ذکر است. در مبارزه در راه کمون بسياری از انقلابيون کشورهای ديگر شرکت کردند. از آنجمله بودند: انقلابی‌های لهستانی مانند دمبروفسکی و برادران ئوکولويچ، انقلابی ايتاليايی جيپريانی، سوسياليست‌های روسی- کروين کروکوفسکايا، ديميتريوا، لاورف و ديگران. کارل مارکس در همه اين مدت رابطه نزديکی با کمون پاريس و کموناردها داشت. او توصيه‌های عملی و مشورت‌هايی پيرامون فعاليت اقتصادی، سياسی و نظامی به رهبران کمون پاريس می‌داد. مارکس اشتباهات تاکتيکی کموناردها را به ويژه موضع غيرفعال آن‌ها را در دو هفته اول پس از قيام ۱۸ مارس انتقاد می‌کرد، آن‌ها را از تأثير و نفوذ خرده‌بورژوازی برحذر می‌داشت.

آخر ماه مارس اولين درگيری‌های کمونارها با نيروهای حکومت تيير که به ورسای فرار کرده بود آغاز شد. فرماندهی نيروهای اشغالی آلمان که پاريس را در محاصره داشتند به حکومت تيير کمک می‌کرد. آلمانی‌ها ۶۰ هزار سرباز اسير فرانسوی را برای تکميل ارتش تيير و تدارک حمله به کمون از اسارت آزاد کردند. دوم آوريل ورسايی‌های ضدانقلابی به پاريس انقلابی حمله کردند. در مقابله با اين حمله، گردان‌های گارد ملی ۳ آوريل به ورسای هجوم بردند و چون اين حمله به درستی تدارک نشده بود ۴ آوريل ستون‌های گارد ملی با تلفات سنگينی که دادند مجبور به عقب‌نشينی شدند. ليکن اين عدم موفقيت مدافعين انقلاب را مأيوس نساخت. با وجود دشواری‌های زيادی که داشتند (عدم تکافوی تجهيزات توپخانه، نداشتن فرماندهان مجرب و نابسامانی امور مالی و تدارکاتی و غيره) کمونارها به مقاومت جدی دست زده اغلب خود به حمله مبادرت می‌کردند. ليکن سياست غلط دفاع غيرفعال که فرماندهی نظامی کمون پيش گرفته بود، عدم تمرکز و ناهماهنگی در کار ارگان‌های نظامی انقلاب (نمايندگی نظامی کمون پاريس، کميته مرکزی گارد ملی، دفتر نظامی شهرستان و غيره) عدم قاطعيت کمون در مبارزه عليه ضدانقلاب در درون پاريس که خرابکاری‌های آن را آسان می‌کرد، تعويض پی‌در‌پی فرماندهی نظامی (کلورزه ۳۰ آوريل از کار برکنار شد و روسل به جای او برگزيده شد و ۱۰ ماه مه رلکوز به جای او نشست) سبب شکست نظامی کمون پاريس شد. ۲۱ ماه مه ارتش ۱۰۰ هزار نفری ورسای وارد پاريس شد، معذالک گاردهای ملی کمون پاريس يک هفته تمام درون شهر با آن‌ها درگير بودند، هر بخش پاريس را تا آخرين قطره خون دفاع می‌کردند. به ويژه در گورستان پير- لاشز دفاع قهرمانانه کموناردها حماسه‌آفرين بود.

به دنبال سرکوب انقلاب، ترور ضدانقلابی بی‌سابقه‌ای روی داد که روی‌هم‌رفته صدهزار کشته، زندانی، تبعيدی و مهاجرت ناگزير در پی داشت.

يکی از علل عمده شکست کمون پاريس جدايی آن از ديگر نواحی کشور و در نتيجه محاصره شهر توسط ارتش‌های آلمان و حکومت ضدانقلابی ورسای بود. گرچه کمونارها کار کمون را در عين حال کار روستاييان می‌دانستند و مارکس به ويژه اين عقيده آن‌ها را تأييد می‌کرد، ليکن در عمل آن‌ها نتوانستند پيوند استواری با روستاييان برقرار کنند. در نتيجه، بی‌تفاوتی روستاييان سراسر فرانسه نسبت به سرنوشت کمون تا اندازه زيادی به عدم موفقيت آن کمک کرد. ليکن بيش از هر چيز ماهيت ضدخلقی و خائنانه ناسيوناليسم (ملت‌گرايی) بورژوازی بزرگ فرانسه در اين رابطه آشکار گرديد. با اشاره به همين خيانت بورژوازی و ماهيت ضدخلقی ناسيوناليسم بود که ولاديمير ايليچ لنين نوشت: «ما ديديم چگونه بورژوازی فرانسه در لحظه شديدترين ظلم و تحقير نسبت به ملت فرانسه خود را به آلمان‌ها فروخت، چگونه دولت دفاع ملی به دولت خيانت ملی مبدل شد، چگونه بورژوازی ملت مظلوم سربازان ملت ظالم را برای سرکوب پرولتاريا، هم‌وطن خود که جسارت دست‌انداری به سوی حاکميت کرده بود، فراخواند.»[۶]

در تحقيق علل شکست کمون پاريس بود که ولاديمير ايليچ لنين شرايط ضروری عينی و ذهنی پيروزی انقلاب سوسياليستی پرولتری را کشف کرد و روشن ساخت. او نوشت: «برای انقلاب اجتماعی پيروز لااقل وجود دو شرط ضروری است: رشد عالی نيروهای مولده و مهيا بودن پرولتاريا. اما در ۱۸۷۱ هيچ‌يک از اين دو شرط وجود نداشت: سرمايه‌داری فرانسه هنوز کم رشد يافته و فرانسه در آن موقع بيش‌تر کشوری خرده‌بورژوايی (پيشه‌وران، روستاييان، کسبه و غيره) بود. از سوی ديگر، حزب کارگری وجود نداشت، تدارک و آموزش کافی طبقه کارگر وجود نداشت – طبقه کارگری که در توده خود هنوز وظايف خويش و وسيله انجام اين وظايف را به روشنی تصور نمی‌کرد، نه سازمان سياسی جدی پرولتاريا، نه اتحاديه‌های کارگری گسترده و نه انجمن‌های تعاونی آن‌ها هيچ‌کدام وجود نداشت.»[۷]

اين درسی که لنين از شکست کمون پاريس گرفت برای همه انقلابی‌های راستين طبقه کارگر، برای همه مارکسيست – لنينيست‌های واقعی که با نهايت صداقت و از خودگذشتگی خواستار پيروزی سوسياليسم و بهروزی بشرند سرمشق مبارزه گرديد.

۱- «کمون پاريس» نامی بود که برای اولين بار در دوران انقلاب کبير فرانسه در سال‌های ۱۷۸۹-۱۷۹۴ به ارگان خودگردانی شهرداری پاريس داده شده بود و در جريان مبارزات عليه سلطنت‌طلبان در ۱۰ مارس ۱۷۸۹ به ارگان قيام مبدل گرديد و نقش مهمی در دفاع پاريس نيز بازی کرد.
۲- و. ای. لنين. آثار به زبان روسی، چاپ چهارم، جلد ۱۷، ص. ۱۱۱.
۳- و. ای. لنين، همانجا، ص. ۱۱۲.
۴- ک. مارکس و ف. انگلس. برگزيده نامه‌ها. به زبان روسی. چاپ مسکو. سال ۱۹۴۷، صفحات ۲۶۴-۲۶۲ و ۸۹.
۵- آثار لنين، جلد ۸، ص. ۱۸۱-۱۸۲.
۶- و. ای. لنين. آثار به زبان روسی، چاپ چهارم، جلد ۶، ص. ۴۱۹.
۷- و. ای. لنين، آثار به زبان روسی، چاپ چهارم، جلد ۱۷، ص. ۱۱۲.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/wxw3xz87