تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
توضیح ع. سهند: این مطلب از جمله صدها سند و مطلب تاریخی است که اینجانب طی دو دهه گذشته با صرف هزاران ساعت از وقت خود برگزیدم، تایپ و در دوره اول و دوم تارنگاشت عدالت (edalat.org) منتشر کردم. این توضیح را از اینرو ضروری دانستم که امروز در سایت «فرقه دمکرات آذربایجان»، مطلب زیر بدون ذکر خاستگاه اصلی بازانتشار آن، منتشر شده است.
۲۱ آذر
در تاریخ نهضت رهاییبخش معاصر میهن ما ایران که سرشار از رویدادهای فراموش نشدنی است، جنبش ۲۱ آذر ۱۳۲۴ در آذربایجان مقام ویژهای دارد. به همین دلیل ۳۱ سال است که نیروهای مترقی خلق آذربایجان و دیگر خلقهای ایران با شور و علاقه از این نهضت یاد میکنند و آن را جشن میگیرند. باز به همین دلیل سی سال است که دستگاه حاکمه ارتجاعی ایران در سالگرد سرکوب این جنبش با جنجالی گوشخراشتر معرکه میگستراند.
●
در شهریور سال ۱۳۲۰ هنگامیکه بساط حکومت رضاشاه در یک روز فرو ریخت و ارتش شاهنشاهی که سالیان متمادی سران آزمندش هست و نیست ایران را بلعیده بودند، در چند ساعت شیرازهاش از هم گسیخت، برای همه روشن شد که لافوگزافهای چندین ساله دوران رضاشاه در باره رسیدن «از ماهی به ماه» بیاساس بوده است. حکومت رضاشاه که در دوران پر جوشوخروش چهان پس از انقلاب کبیر اکتبر در واقع نقش ترمزکنندۀ رشد مستقل، مترقی و سریع کشور را بازی کرده بود، ایرانی اسفانگیز از خود بر جای گذاشت، یعنی ایرانی تحت حاکمیت فئودالها و سرمایهداران دلال، با یک دستگاه پوشالی حاکمیت که به محض از دست دادن سرنیزه، به علت ضدخلقی بودنش برقآسا فرو پاشید، ایرانی غارتشده و عقبمانده و وابسته با مردمی سرکوب شده و محروم، ایرانی نیمه مستعمره و زايده امپریالیسم که دستگاه حاکمه رضاشاه آن در تکوپوی اربابیابی دست به دامان فاشیسم دراز کرده بود.
این وضع، هر میهنپرست ایرانی را تا مغز استخوان متأثر میساخت. گروهها و افراد مترقی کشور در شرایط آزادیهای نسبی پس از شهریور مبارزهای را که در دوران ترور رضاشاهی فروکش کرده بود، احیا نمودند. در مهرگان سال ۱۳۲۰ حزب طراز نوین طبقه کارگر ایران به نام حزب تودۀ ایران و به مثابه وارث و ادامه دهنده راه سوسیال دمکراسی انقلابی دوران مشروطیت و حزب کمونیست ایران، که طبق قانون سیاه سال ۱۳۱۰ ممنوع شده بود، از نو تأسیس گردید. مبارزه علیه فاشیسم که محور مبارزه آزادی و اسارت در سرتاسر جهان آنروزی بود، در ایران نیز یکی از پایههای زندگی سیاسی جامعه قرار گفت. قوای ضدفاشیست و طبقات و اقشار ملی و دمکراتیک در پیرامون طبقه کارگر و حزب تودۀ ایران گرد آمدند و در سنگر مقابل آنها، فئودالهای بزرگ، مرتجعترین سرمایهداران، رجال پوسیده پسمانده «فراماسون»، برخی امرای ارتش و عدهای از روشنفکران و میرزابنویسهای دستگاه بوروکرات شاهی در اطراف دربار متمرکز گردیدند. اینان گرچه در شرایط آن روز جرأت دفاع آشکار از فاشیسم نداشتند ولی به بهانهها و عناوین مختلف علیه هر قدم و پدیده مترقی، استقلالطلبانه و ضدامپریالیستی در جامعه ایران با چنگ و دندان مقاومت میکردند. طی چهار سال بعد از شهریور در این میدان نبرد، قطب ضدفاشیست، ضدارتجاع و ضداستعمار به رهبری حزب تودۀ ایران، حزب طبقه کارگر کشور به سرعت نضج یافت و به متشکلترین، نیرومندترین و بانفوذترین جریان سیاسی و اجتماعی ایران و سرتاسر خاورمیانه مبدل شد.
پیروزی ائتلاف ضدهیتلری که اتحاد شوروی نیروی اصلی و عمده آن را تشکیل میداد بر فاشیسم، آغاز دوران جدیدی را در تاریخ بشر مژده داد. در کشورهای رسته از اسارت فاشیسم انقلابهای سوسیالیستی یکی پس از دیگری پیروز میگردید. جنبش کارگری و کمونیستی کشورهای سرمایهداری را به تلاطم افکند. جهان دو میلیاردی کشورهای مستعمره و وابسته برای کسب استقلال علیه استعمار به پا میخاست. بحران عمومی سرمایهداری در عمق دومین مرحله خود فرو میرفت. ایران از این پویه جهانشمول مستثنا نبود. در اینجا نیز نبردی آشتیناپذیر میان گذشته میرنده و آینده شتابنده حدت مییافت. در مقابل خواستهای استقلالطلبانه و ترقیخواهانه مردم ایران کمپانی نفت انگلیس میکوشید نفت ایران را همچنان غارت کند و امپریالیسم «تازه از راه رسیده» آمریکا برای چپاول ایران کیسه دوخته بود. فئودالهای «هزار فامیل» میخواستند مکیدن خون دهقانان را ادامه دهند. سرمایهداران دلال میکوشیدند جانومال مردم ایران را همچنان مورد معامله با انحصارات امپریالیستی قرار دهند. و همه اینها با هم برای اجرای این هدفها میکوشیدند دستآوردهای پس از شهریور را از دست مردم ایران بگیرند و دیکتاتوری رضاشاهی را احیاء سازند.
به ویژه از بهار سال ۱۳۲۴ این مبارزه حدت خاصی کسب کرد و نیروهای ارتجاعی ایران در جبهه وسیعی فعالیت خود را تشدید نمودند. تهاجم سید ضیاییها و پلیس حکومتی در اصفهان علیه اعضای حزب تودۀ ایران، یورشهای ارتجاع در تهران و تبریز و کرمانشاه و اصفهان و شاهی و دیگر شهرها علیه اعتصابات و نمایشها، رانده شدن صدها کارگر انقلابی توسط شرکت نفت انگلیس از کار، اعلان حکومت نظامی توسط صدرالاشراف در اصفهان، اعمال اسلحله توسط ارفع ريیس آنروزی ستاد ارتش علیه حزب تودۀ ایران، اتحادیههای کارگران و مطبوعات آزادیخواه، تسلیح نیروی فئودالها و خانهای عشایر در نقاط مختلف علیه جنبش انقلابی و به ویژه نهضت دهقانی، نمونههایی از این واقعیت بود. طبقات ارتجاعی با پشتیبانی همهجانبه دولتهای آمریکا و انگلیس قدرت دولتی را در دست خود نگاه داشته آماده میشدند تا پس از خاتمه یافتن شرایط دوران جنگ و یا شاید قبل از آن با یک ضربت قاطع جنبش انقلابی ایران را سرکوب و دیکتاتوری خود را احیاء نمایند.
در یک چنین مرحله پر مسؤولیت و حساس تاریخی بود که جنبش ۲۱ آذر در آذربایجان و پس از قریب ۴۰ روز جنبش ۲ بهمن در کردستان عزم راسخ مردم ایران را به دفاع از آزادی و استقلال کشور اعلام نمودند. به گفته سيدجعفر پیشهوری: «فرقههای دمکرات آذربایجان و کردستان در دورانی به فعالیت پرداختند که مسأله حیات و ممات جنبش آزادی ایران حل میشد.» در واقع آذربایجان و کردستان در متن نهضت انقلابی سرتاسری ایران و اوضاع بینالمللی آن روز با جنبش خود به مبارزه مردم ایران کمک کردند و نشان دادند که ایران نیز به همان راهی خواهد رفت که راه همگانی جامعه بشری است. آذربایجان و کردستان پایگاه جنبش انقلابی ایران آن روز شدند.
●
علت پیشگامی آذربایجان را باید قبل از هر چیز در شرایط تاریخی و اوضاع ویژه آذربایجان و همچنین در سنن تاريخی خلق آذربایجان جستوجو کرد. آذربایجان آن بخش از خاک ایران بود که آن روز امپریالیسم امکان مداخله نظامی مستقیم در آن را نداشت. آذربایجان آن سرزمینی بود که طی ۴۰ سال قبل دو بار (تحت رهبری ستارخان و شیخ محمد خیایانی) علیه استبداد و استعمار و ارتجاع قیام نموده، سنن و تجارب درخشانی در ذخیره داشت. بالاخره، آذربایجان آن خطه از خاک ایرن بود که علاوه بر مظالم عمومی تحت فشار طاقتفرسای ستم ملی نیز قرار داشت و در حالیکه در آغاز سلطنت پهلوی پیشرفتهترین ایالت ایران بود، در نتیجه ملاحظات سیاسی، ستم و تبعیض رضاشاه به یکی از استانهای عقبمانده ایران مبدل شده بود. در حالی که آذربایجانیها حداقل یکپنجم مردم ایران را تشکیل میدادند فقط یکصدم نیروی محرک ایران در آذربایجان قرار داشت و از ۶۹ کارخانه نساجی ایران فقط ۳ کارخانه، از ۳۰ کارخانه بافندگی فقط ۲ کارخانه و از ۸ کارخانه قند موجود در سرتاسر کشور فقط ۱ کارخانه در آذربایجان ساخته شده بود. از هشت کارخانه کنسروسازی ۹ کارخانه روغن نباتی و ۲۶ کارخانه پنبه پاککنی موجود در ایران آن روز یک کارخانه هم در آذربایجان قرار نداشت. ۸۹ درصد همه مردم و ۹۹ درصد روستانشینان بیسواد بودند. در آذربایجان جمعاً ۷۰ تخت بیمارستان وجود داشت. ستم ملاکان، استثمار بیرحمانه، ستم ملی، تبعیض و جور ژاندارم آذربایجانیها را به مهاجرت مجبور و آذربایجان را به نیمهویرانه مبدل کرده بود.
●
آذربایجان حرکت خود را از راه مسالمتآمیز آغاز کرد ولی با مقاومت دولت مرتجع مرکزی روبهرو شد. مردم آذربایجان عده ای نماینده واقعی خود را برای مجلس شورا انتخاب کردند ولی مرتجعین به توطئه رد اعتبارنامه دست زدند. محافل ملی و دمکراتیک آذربایجان رسماً به حکومت مرکزی به وسیله تلگراف مراجعه نموده و طبق قانون اساسی خواهان تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و دمکراتیزه کردن حیات سیاسی شدند. ولی صدرالاشراف نخستوزیر آن روز در نهایت خودسری و وقاحت در مجلس اعلام نمود که از آذربایجان هزار تلگراف هم بیاید به یکی از آنها ترتیب اثر نخواهد داد. هر روز این واقعیت روشنتر میشد که ارتجاع بدون درگیری و اعمال جبر حق مردم را نخواهد داد.
۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری و شرکت فعال عدهای از پیشکسوتان و فعالان نهضت کارگری و کمونیستی و نیروهای ضداستبدادی و ضداستعماری تأسیس گردید و در پیام مشهور ۱۲ شهریور اعلام گردید که خلق آذربایجان مصمم است «در داخل ایران و به شرط حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران اداره امور داخلی خود را به دست خود گیرد.» این بدان معنی بود که آذربایجان برای بار سوم در سنگر مقدم انقلاب ایران قرار میگیرد. برای مبدل شدن به پایگاه آزادی سرتاسر ایران به پا میخیرد و در این گوشه رزمنده میهن بلادیده ما حوادث در سمت استقرار حکومت خلق سیر میکند. ۱۶ شهریور سازمان ایالتی حزب تودۀ ایران در آذربایجان هدفهای پیام ۱۲ شهریور را مورد تأیید قرار داد و از لحاظ رهبری و سازمانی به فرقه دمکرات پیوست.
رشد جنبش در آذربایجان حکومت ارتجاعی تهران را به وحشت انداخت. در مینجوان، کاغذکنان، چاراویماق، سرند و دیگر نقاط ژاندارمها به دهات حمله بردند، فعالان جنبش در روستا را مورد تهاجم قرار دادند و عده زیادی را کشتند. فقط در یک ماه تعداد مقتولین از ۱۰۰ نفر و بازداشت شدگان از ۱٫۰۰۰ نفر تجاوز کرد. در تهران نیز ارتجاع علیه حزب تودۀ ایران و شورای متحده مرکزی دست به تهاجم زد و عده زیادی از اعضای آنها را دستگیر کرد.
بدین ترتیب حکومت مرتجع تهران با مقاومت خود در مقابل اراده خلق راه رشد مسالمتآمیز جنبش را بست و راه غیرمسالمت آمیز را بر مردم تحمیل نمود. در مقابل تهاجم وحشیانه ارتجاع دهقانان آذربایجان گروههای مسلح فدایی تشکیل دادند و در میانه و سراب و اردبیل ژاندارم و پلیس را خلعسلاح نمودند. ۲۹ آبان به رهبری فرقه دمکرات آذربایجان و با شرکت ۷۴۴ نماینده همه قشرهای انقلابی، ملی و دمکرایتک آذربایجان در تبریز کنگره خلق، افتتاح یافت. کنگره با در نظر گرفتن خودسری و بیاعتنایی حکومت تهران به خواست مردم و نقض اصل قانون اساسی درباره تشکیل انجمنها خود را مجلس مؤسسان اعلام نمود و مسأله تشکیل حکومت ملی آذربایجان را مطرح ساخت. در تاریخ ۲۱ آذر به رهبری فرقه دمکرات آذربایجان، مجلس ملی آذربایجان در شهر تبربز افتتاح گرید. این مجلس به شرط حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و در داخل ایرای به رهبری سیدجعفر پیشهوری رجل برجسته جنبش کارگری و کمونیستی ایران حکومت ملی آذربایجان را مرکب از ۱۱ وزارتخانه تأسیس کرد.
●
۳۰ سال است که ارتجاع ایران سرکوب جنبش ۲۱ آذر را به عنوان روز «نجات آذربایجان» جشن میگیرد. برای اینکه هدف این سرکوب و ماهیت این مدعا را به روشنی ببینیم، کافی است بدانيم حکومت ملی آذربایجان به چه کسی خدمت میکرد و ارتجاع ایران با سرکوب جنبشهای آذربایجان و کردستان چه چیزی را «نجات» داده است. بدین منظور رئوس عمده اصلاحات حکومت ملی آذربایجان را به اجمال ذکر میکنیم.
اصلاحات سیاسی:
۱- برانداختن سلطه حکومت مرتجع (حکومت فئودالها و سرمایهداران دلال) و نفوذ امپریالیسم از آذربایجان، شکستن دستگاه ارتجاعی دولتی سابق و استقرار رژیم حاکمیت و دستگاه حکومتی ناشی از خلق و متکی بر خلق تحت رهبری یک حزب انقلابی،
۲- نجات تودههای خلق و قبل از همه کارگران و دیگر زحمتکشان شهر و ده از بیحقوقی و اسارات و آوردن آنها به صف مقدم زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، و
۳- تأمین خودمختاری خلق آذربایجان در داخل ایران و استقرار دمکراسی به سود خلق.
اصلاحات اقتصادی:
۱- ملی کردن معادن، ثروتهای زیرزمینی و جنگلهای طبیعی،
۲- به کار انداختن مجدد کارخانههای پشمینه، کلکتهچی، خسروی، بوستان، شایان، ایران کبریت، دخانیات و قند میاندوآب که مدتها بود در قسمتی یا به کلی از کار ایستاده و متروک گشته بودند و تأسیس کارخانه جدید نساجی ظفر،
۳- از میان بردن مناسبات فئودالی و مصادره ۴۳۷ ده دشمنان خلق و توزیع مجانی آنها به اضافه ۳۷۳ ده خالصه (جمعاً ۳۸۰ هزار هکتار زمین) در میان دهقانان آذربایچان،
۴- واگذاری زمین باغها، خرمنگاهها، زمین خانه و خود خانههای دهقانان و کلیه ابنیه و اعیانی دهات سرتاسر آذربایجان به طور رایگان به دهقانان،
۵- الغای کلیه بدعتها و رسوم رسمی و غیررسمی فئودالی، حقالمرتع و حقابه و غیره،
۶- الغای کلیه وامهای دهقانان به دولت و ملاکان و سلفخرها،
۷- الغای سلطه ملاکان بر شخصیت دهقانان و احیای آزادی کامل شخصی دهقانان،
۸- تبدیل انجمن ده منتخب از جانب دهقانان به یگانه ارگان حاکمیت در ده و پایان دادن به سلطه اربابی و ایادی وی،
۹- تأسیس «شرکت آب و ماشینهای کشاورزی»، «شرکت پنبه»، «بانک فلاحت» برای خدمت به دهقانان،
۱۰- تعیین ۸ ساعت روز کار، تأمین بیمههای اجتماعی و حق تأسیس اتحادیهها، منع کار کودکان کوچکتر از ۱۴ سال، نگاهداری کودکان کارگر به حساب دولت، اعطای سالی یک ماه مرخصی به کارگران و کارمندان با گرفتن مزد و حقوق و ۳ ماه مرخصی با مزد و با حقوق برای زنان کارگر و کارمند قبل و بعد از وضع حمل، پرداخت حقوق دوران بیماری و آسیب دیدگی در کار، تأمین حقوق بازنشستگی برای همه،
۱۱- اعطا و اجرای برابری حقوق زن و مرد در جامعه و خانواده در عمل.
اصلاحات فرهنگی:
۱- استقرار آموزش همگانی و مجانی به زبان آذربایجانی و اختصاص دادن چهل درصد بودجه دولتی به امور آموزش و فرهنگ،
۲- ایجاد ۳٫۸۰۰ کلاس برای برانداختن بیسوادی در سرتاسر آذربایجان،
۳- ایجاد بیش از ۲ هزار دبستان و دبیرستان فقط در شهرهای آذربایجان و افتتاح دبستان تقریباً در کلیه دهات آذربایجان،
۴- تأسیس اولین دانشگاه در تبریز،
۵- تأسیس دوره آموزش کشاورزی، آموزشگاههای پرستاری، پزشکیاری، راهآهن، مامايی، تلگراف، مدرسه سیاسی و مدرسه حقوق،
۶- انتشار یومیه «آذربایجان»، «آزادی ملت»، «ینی شرق» (خاور نو)، «غلبه»، ««جودت»، «ارومیه»، و مجموعههای «آذربایجان اولدوزی» (ستاره آذربایجان)، «شاعرلر مجلسی» (مجلس شعرا)، «معارف»، «وطن»، «فدایی»، «دمکرات» و «گونش » (آفتاب) با مضمونی دمکراتیک و به زبان آذربایجانی،
۷- تأسیس نخستین ایستگاه رادیو تبریز،
۸- تأسیس تئاتر، فیلارمونی و ارکستر دولتی آذربایجان، آغاز بنای تئاتر در همه شهرها و سینما در همه شهرها و دهات، تأسیس سازمان ورزش تودهای، اتحادیه نقاشان و مجسمهسازان، مجلس شعرا، افتتاح هنرستان عالی هنرهای زیبا و «موزه هنرهای زیبا به نام بهزاد» و غیره. در یک کلمه: بنای یک فرهنگ خلقی با شکل ملی.
اصلاحات در زمینههای دیگر:
۱- افتتاح ۳۵ بیمارستان و مطب،
۲- ایجاد ۳۸ منطقه پزشکی و ۵۴ داروخانه در دهات،
۳- رساندن تعداد تختهای بیمارستان از ۷۰ به ۸۰۰،
۴- حفر چاههای آرتزین و تعمیر قریب ۴۰ قنات در حوالی تبریز، ایجاد سد و قنات در عجبشیر اطراف میانه (در دره گازلی) و سراب (در ده میرانکوه) و غیره.
متأسفانه امکان برشمردن همه اصلاحات حکومت ملی آذربایجان را نداریم. ولی همینقدر هم که یادآوری کردیم به روشنی نشان میدهد که آنچه حکومت ملی آذربایجان در کمتر از یک سال انجام داد اصلاحاتی عمیقاً بنیادی بود که در ایران آن روز کسی نمیتوانست خوابش را هم ببیند.
پیروزی رژیم خلقی در آذربایجان و کردستان که از دفاع و پشتیابانی بیدریغ حزب تودۀ ایران و همه مردم میهن ما برخوردار بود آب و هوای سیاسی ایران را تغییر داد. نهضت ضدفئودالی و ضدامپریالیستی در ایران تحت رهبری حزب تودۀ ایران اوجی بیسابقه گرفت. همه مردم ایران چشم خود را به آذربایجان و کردستان دوخته بودند. دهها تن از برجستهترین و شریفترین افسران تودهای ارتش ایران به جنبش آذربایجان و کردستان پیوستند و با جانودل به دفاع از آنها پرداختند.
حکومت مرکزی با تهاجم مسلحانه خود حکومت ملی آذربایجان را سرکوب کرد و دستآوردهای مردم آذربایجان را بر باد داد، یعنی آذربایجان و کردستان را «نجات نداد»، بلکه آذربایجان و کردستانی را که نجات یافته بود از نو به زیر زنجیر اسارت و بردگی کشید. آنچه با این تهاجم نجات داده شد منافع غارتگرانه طبقات ارتجاعی و سلطه امپریالیسم بر ایران بود.
برای داوری بهتر باید این را نیز بگوییم که حکومت ملی آذربایجان اصلاحات مذکور را با دست خالی آغاز کرد و در محیط محاصره اقتصادی و نظامی، فشار سیاسی، عملیات تخریبی و شانتاژ تبليغاتی حکومت مرتجع مرکزی و امپریالیسم آنها را انجام داد. چند روز قبل از ۲۱ آذر مأموران دولتی موجودی بانکهای آذربایجان را مخفیانه به تهران برده بودند و در مقابل ۱۸ میلیون تومان بدهی به مردم در صندوق شعب بانکی آذربایجان جمعاً ۲ میلیون تومان موجودی وجود داشت. هرگاه اصلاحات یکساله شگرف فوقالذکر را که با دست خالی آغاز شد و جز حاکمیت خلق پشتوانهای نداشت با مجموع «اصلاحات» ۵۰ ساله حکومت خاندان پهلوی در آذربایجان که هر سال صدها میلیون ثروت این سرزمین را به غارت میبرد مقایسه نماییم به روشنی خواهیم دید که «اصلاحات» ۵۰ ساله حکومت پهلوی از لحاظ عمق حتا به اصلاحات یکساله حکومت ملی آذربایجان نیز قابل قیاس نیست. در روشنی نهضتهای آذربایجان و کردستان آشکارا دیده میشود که آنان که حکومت پهلوی را ترمز تاریخ معاصر ایران مینامند، سخنی به گزاف نگفته اند.
●
واقعیاتی که در بالا ذکر شد آشکارا نشان میدهد که جنبش ۲۱ آذر جنبشی بود از طراز جنبشهای خلقی پس از شکست فاشیسم آلمان که اکثریت قریب به اتفاق آنها امروز به استقرار سوسیالیسم در همه یا بخشی از کشورهای مربوطه منجر گردیده است. ارتجاع و امپریالیسم چنین جنبشی را لجنمالی میکنند و جز این انتظار دیگری از آنها نمیتوان داشت. ولی از سازمانها و افراد ملی و دمکراتیک و دانشمندان وطنپرست ایران که باید تاریخ راستین و دستآوردهای پرارزش آن را به درستی تشخیص دهند و هر سطر آن را گرامی بدارند یگانه انتظار این است که این وظیفه وجدانی را به دقت انجام دهند و از عدالت و واقعیت دفاع نمایند.
این حقیقتی است که در میان خلقهای ستمکش ایران آگاهی ملی و مطالبه حقوق ملی در حال رشد است و نمایندگان واقعی خلق حتا در شرایط ترور موجود نیز خواست الغای ستم ملی و تأمین آزادی ملی را مطرح میکنند. صمد بهرنگی که بیشک یکی از درخشانترین چهرههای فرهنگ تودهای ایران بود و سالها در دهات آذربایجان آموزگاری کرد بر واقعیتهایی که با پوستوگوشت خود درک مینمود به قیمت جان خود مینوشت:
«… بچه آذربایجان پس از سالها با آن همه بخشنامههای عریض و طویل که باید فارسی حرف زد از دو کلمه فارسی حرف زدن و عرض حال عاجز است… شاگرد که فارسی حرف زدن بلد نباشد بالطبع دیگر درسها را هم که به زبان فارسی است نخواهد توانست یاد بگیرد… بازرسانی که از تهران به شهرهای آذربایجان آمده اند و از کلاسها بازدید کرده اند همیشه ایراد گرفته اند: «شاگردان فاسی حرف زدن بلد نبودند» و «چرایش پرواضح است» («صمد بهرنگی- کند و کاو در مسايل تربیتی ایران- چاپ پنجم» ص. ۷۱، ۷۳، ۷۴). بهرنگی خواست تحصیل به زبان مادری را بدان جهت مطرح میکند که در عمل پی برده است که یکی از عمدهترین شرایط الغای بیسوادی توده عظیم مردم زحمتکش تحصیل به زبان مادری است. خواست الغای ستم ملی دارای یک محتوای طبقاتی است و هنگامی که خلق این خواست را مطرح و اجرا کند محتوای آن یک محتوای دمکراتیک خلقی است.
ولی درباره جنبش ۲۱ آذر گاهی قضاوتهای سطحی و تحریفات نابخشودنی که شاید از کمی اطلاع و یا تأثیر تبلیغات دشمن و یا عوامل دیگر ناشی میشود، به چشم میخورد. اغلب اوقات محتوا، یعنی اصلاحات عمیق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حکومت ملی آذربایجان را که تعیین کننده مقام عالی تاریخی جنبش ۲۱ آذر است کنار گذاشته و فقط به مسأله ملی میچسبند، آنهم با روحی عمیقاً تحریفآمیز و خصمانه. کسانی که این کار را میکنند به چند گروه عمده تقسیم میشوند: اول باید مأموران بی نام و با نام سازمان امنیت را نام برد. از آنجمله است مؤلف جزوه «ناسیونالیسم و مسأله ملی در ایران» که مدعی است اندیشه «کثیرالمله بودن» ایران توسط «مشتی بیگانهپرست در خارج از کشور» ایجاد شده (جزوه نامبرده، ص. ۴). کسان دیگری که حتا خود را «انقلابی» مینامند مدعیند که اندیشه «خلقهای ایران» «افسانه» و «وارداتی» است و کنفرانس وحدت که با ایجاد وحدت رهبری و سازمانی حزب تودۀ ایران و فرقه دمکرات آذربایچان حزب طبقه کارگر ایران را با نام حزب تودۀ ایران احیاء نموده گویا «خطر تجزیه ایران» را تجدید کرده است.
دوش به دوش رژیم شاه و سازمان امنیتش مائوئیستها و تروتسکیستها نیز مدتی است به منظور سوءاستفاده از مسأله ملی برای مبارزه علیه نهضت انقلابی ایران به تلاش پرداخته و مسأله ملی را دستآویزی برای اقدامات ضدتودهای، ضدشوروی و ضدکمونیستی خود قرار داده اند.
●
با احساس غرور و افتخار باید این واقعیت را ذکر نماییم که حزب تودۀ ایران آن سازمانی است که قبل از همه صادقانهتر و اصولیتر از همه و بر پایه سنن جنبش کارگری و کمونیستی ایران مسأله ملی را در ایران مطرح نموده، راهحل آن را نشان داده و با کمال صراحت و وضوح در برنامه خود تصریح کرده است. اصول عمده نظر حزب تودۀ ایران در مسأله ملی که بر مبنای مارکسیسم- لنینیسم قرار دارد، به ترتیب زیر است:
توصیف ایران به مثابه کشوری کثیرالملله که در آن ستم ملی وجود دارد، خواست تأمین حق کامل خلقهای ایران در تعیین سرنوشت خویش و شناسایی حق اقلیتهای ملی ایران در برخوردار شدن از کلیه حقوق ملی، اجتماعی و فرهنگی خود، طرفداری از اتحاد داوطلبانه کلیه خلقهای ایران بر مبنای برابری، توصیف مسأله ملی به مثابه جزیی از جنبش انقلابی سرتاسر ایران و طرح و حل آن در چارجوب شعارهای عمده طبقه کارگر در هر یک از مراحل انقلاب ایران، مبارزه علیه شوینیسم عظمتطلبانه و ناسيونالیسم محلی و در راه پیروزی انترناسيونالیسم پرولتری.
در مرحله انقلاب ملی و دمکراتیک، حزب تودۀ ایران بر پایه اصول فوق در برنامه خود پیشنهاد میکند: براساس اتحاد داوطلبانه کلیه خلقهای ایران جمهوری ملی و دمکراتیک ایران تأسیس شود، مجلس نمایندکان مردم ایران عالیترین مقام قدرت دولتی در این جمهوری با شرکت نمایندگان منتخب کلیه خلقهای ایران تشکیل گردد، در تقسیمبندی کشور بر پایه ملیت سکنه مناطق مختلف کشور و براساس اصول دمکراتیک تجدیدنظر به عمل آید و در هر واحد ملی، مجلس ملی برای اعمال حق خودمختاری ایجاد شود و برای خلقها و اقلیتهای ملی ایران سیستم فرهنگی ملی تشکیل گردد و آموزش به زبان مادری در کلیه مراحل تحصیلی تأمین شود.
حزب تودۀ ایران دفاع از منافع اجتماعی و آزادی ملی خلقهای ایران را کار و وظیقه ذاتی و سرشتی خود میداند و با اصولیت در این راه پیش میرود.
این است آن برنامه علمی و عمیقاً انسانی که صمیمیترین سپاس و احترام قلبی همه خلقهای ایران را نسبت به حزب تودۀ ایران برمیانگیزد و آنها را متقاعد میسازد که آزادی واقعی را فقط تحت پرچم حزب مارکسیستی- لنینیستی طبقه کارگر، یعنی حزب تودۀ ایران به دست خواهند آورد. این است آن دورنمای شورانگیزی که حزب تودۀ ایران تحت پرچم پرافتخار مارکسیسم- لنینیسم در باره ایران فردا ترسیم میکند- ایرانی که از بند اسارت خواهد رست و به سرزمین آزادی و سعادت انسان زحمتکش، دژ خللناپذیر برادری خلقها و کشوری واقعاً مستقل و متحد مبدل خواهد شد.
تاریخ انقلابی میهن گرامی خویش را که جنبش ۲۱ آذر یک فصل درخشان آن را تشکیل میدهد به دقت بیاموزیم و در نبرد علیه ارتجاع و امپریالیسم و در راه استقلال و دمکراسی در ایران از آن الهام بگیریم.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/2p82d768