تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم
منبع: مورنينگ استار
۱ اوت ۲۰۱۲
نويسنده: کنی کويل
برگردان: ع. سهند
حزب بعث سوريه از سال ۱۹۶۳ تاکنون در قدرت بوده است، و برای بيش از نيم قرن سرنوشت کشور را در جنگ و صلح رقم زده و هدایت کرده است. حزب بعث از نقطه نظر سازمانی با يک فرماندهی ملی، يک رهبری واحد در سراسر جهان عرب و مستقر در دمشق هدايت میشد، در حالی که فرماندهی منطقهای کشورهای مشخص را اداره میکرد. به رغم مخالفت اوليه کمونيستها، حزب کمونيست سوريه در ابتدا حرکت اسد را ضربه بيشتری بر سياستهای غيرنظامی میديد و حزب با سرکوب ادواری روبهرو بود؛ اما حزب کمونيست سوريه و اسد رسماً در سال ۱۹۷۲ آشتی کردند، و کمونيستها به «جبهه ترقیخواه ملی» که ائتلافی به رهبری حزب بعث است، عمدتاً طبق شرايط حزب بعث پيوستند.
بعث سوريه: ۶۵ سال در صحنه
حزب بعث سوريه از سال ۱۹۶۳ تاکنون در قدرت بوده است، و برای بيش از نيم قرن سرنوشت کشور را در جنگ و صلح رقم زده و هدایت کرده است. با اين وجود، توجه کمی به ماهيت «بعثيسم» و تلاشهای آن برای انطبقاق با شرايط متغير سوريه و جهان شده است.
«بعثيسم» به مثابه يک گرايش ايدئولوژيک در جهان عرب در اوايل دهه ۱۹۴۰ ظهور کرد. در سال ۱۹۴۷، حزب بعث عرب با وحدت دو گروه کوچک پان-عرب در دمشق بنيان گذاشته شد. رهبر آن ميشل افلق، سياستمداری از گروه قومی مسيحيان ارتدکس يونان بود، اما در ميان رهبران اوليه آن مسلمانان سنی و علوی نيز بودند.
به عربی، بعث به معنی رنسانس يا زايش دوباره است. افلق میگفت که پس از قرنها سلطه عثمانی و اروپايی، فرصتی برای بيداری عربی که شديداً ضروری است، به وجود آمده است.
کنگره مؤسسان فلسفه اصلی بعث را تدوين کرد: اينکه اعراب به يک ملت واحد تعلق دارند و برای تحقق بخشيدن به «مأموريت انوشه» خود به يک حکومت واحد نيازمند هستند.
بعث مخالف استعمار و امپرياليسم بود و از شهروندی کامل زنان حمايت میکرد.
بعث ملت عرب را متشکل از کل مردم مناطق عربزبان، از آنجمله در آفريقا تعريف میکرد.
اما، اين بعث را در کشمکش با گروههای خواهان سوريه بزرگ، مانند حزب سوسيال ناسيوناليست سوريه، که به دنبال وحدت مناطق عربی امپراتوری کهن عثمانی، از عراق تا فلسطين بود اما عربزبانان آفريقا را حذف میکرد، قرار میداد. شهروندی میتوانست به هر عربی که در قلمرو غيرعرب زندگی میکند گسترش يابد، به اين شرط که او «به هيچ گروهبندی نژادی تعلق نداشته باشد.»
با به کار گرفتن معيازهای غيرنژادی و غيرمذهبی برای تعريف شهروندی عربی، «بعثيسم» توانست جذابيت خود را گسترش دهد. بعث همچنين از نگاه کردن به فراتر از مرزهايی که به طور مصنوعی به وسيله قدرتهای استعماری کشيده شده بود، استفاده نمود.
ضعف آشکار آن، عدم کشش آن برای اقليتهای غيرعرب بسياری بود، به ويژه جمعيت بسيار قابل توجه کردها، که در جهان عرب زندگی میکردند.
برنامه حزب وعده میداد که تمايزات طبقاتی ناشی از توزيع ناعادلانه ثروت را از ميان برخواهد داشت. گرچه بعث متعاقباً در سال ۱۹۴۹ شعار «آزادی، وحدت، سوسياليسم» را برگزيد، عناصر سوسياليستی در گروه اوليه افلق، جنبش بعث عربی، وجود نداشت.
اما طی دهه ۱۹۴۰ و اوايل دهه ۱۹۵۰، بعثیها سعی کردند اعتبارنامههای سوسياليستی خود را تقويت کنند. در سال ۱۹۵۲، وحدت با حزب سوسياليست عرب، حزب بعث سوسياليست عرب را به وجود آورد.
بينش بعثی سوسياليسم عرب، که منعکس کننده پايگاه اجتماعی آن در اقشار ميانی و روشنفکران سوريه بود، مفاهيم مبارزه طبقاتی را رد کرد.
به جای آن، بعث مقوله ايدهآليستی روان فرهنگی عربی را ارتقاء داد، و نتيجتاً با چشمانداز ماترياليستی و انترناسيوناليستی کمونيسم مخالفت نمود.
با اين وجود، آموخته از جانسختی ساختارهای احزاب کمونيست، بعث شکلهای سازمانی احزاب لنينيستی مخفی را نسخهبرداری کرد، با هستههای کوچکی که به طور افقی به نهاد حزبی بلافاصله مافوق خود مرتبط میشدند، و بعثیها را قادر میساخت در دورههای ادواری سرکوب زنده بمانند.
حزب بعث از نقطه نظر سازمانی با يک فرماندهی ملی، يک رهبری واحد در سراسر جهان عرب و مستقر در دمشق هدايت میشد، در حالی که فرماندهی منطقهای کشورهای مشخص را اداره میکرد.
«بعثيسم» در دوره متلاطمی ظهور کرده بود. شکست تحقيرآميز دولتهای عرب در جنگ ۱۹۴۸ اسرائيل-فلسطين نارضايتی گستردهای عليه نخبگان حاکم موجود آنها به وجود آورده بود.
از طرف ديگر، تصميم لحظه آخر اتحاد شوروی از راهحل دو دولت در فلسطين/اسرائيل در سال ۱۹۴۸موجب سردرگمی و سرخوردگی در ميان بسياری شد که به کمونيسم سمپاتی داشتند.
سوريه پس از استقلال به ويژه متلاطم بود- تنها بين مارس و دسامبر ۱۹۴۹، سه کودتای نظامی مختلف رخ داد.
نهايتاً اديببن حسن الشيشكلی قدرت را به دست آورد، اما ديکتاوری شخصی فزاينده او با انقلاب ۱۹۵۴ که حزب بعث، حزب کمونيست سوريه و ديگر نيروهای چپگرا را در يک ائتلاف غيررسمی، ضدديکتاتوری به قدرت رساند، سرنگون شد.
پس از ۱۹۵۴، بعث به تنهايی از آزادیهای دمکراتيک نوين سوريه بهرهمند شد، و پستهای کليدی دولت را از آن خود کرد، و دبيرکل حزب کمونيست سوريه اولين کمونيست انتخاب شده در يک پارلمان عرب شد.
سال ۱۹۵۶ نقطه عطف ديگری بود- حمله نيروهای بريتانيا، فرانسه و اسرائيل به کانال سوئز خاورميانه را راديکاليزه کرد. در عینحال، حوادث مجارستان که در جاهای ديگر به اتحاد شوروی و جنبش کمونيستی ضربه زده بود، موجب واکنش خلاف آن در خاورميانه شد.
در خاورميانه، اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی، به رغم حمايت آن از ايجاد فلسطين در سال ۱۹۴۸، اکنون يک متحد استراتژيک جهان عرب به حساب میآمد. کمونيستهای سوريه نيز از فضای سياسی که تازه به دست آورده بودند استفاده کردند و پيشرفتهای چشمگيری حاصل نمودند.
اما، بزرگترين برنده سال ۱۹۵۶ جمال عبدالناصر رييسجمهور مصر بود، که مقاومت او در مقابل تجاوز غرب و اسرائيل او را در سراسر جهان عرب به يک قهرمان مبدل کرد.
ناصر، که مانند بعثیها يک پان – عرب بود، سوسياليسم عرب خود را ارتقاء داد.
اين همگرايی برنامهای به زودی مصر و سوريه را در جمهوری متحده عرب، متشکل کرد. خواست ناصر انحلال همه احزب سياسی، از آن جمله حزب بعث و حزب کمونيست سوريه بود.
حزب بعث، با اين خطا در قضاوت که نفوذ ايدئولوژيک آن در يک جمهوری عربی وسيعتر تقويت خواهد شد، موافقت نمود.
اما وحدت شديداً با مخالفت کمونيستهای سوريه روبهرو شد، چون معتقد بودند که ادغام از نظر اقتصادی قابل دوام نيست و اينکه ناصر آزادیهای دمکراتيکی را که سوريه تازه از آنها بهرهمند شده بود، زير پا خواهد گذاشت.
ثابت شد کمونيستها در هر دو مورد درست میگفتند. حزب کمونيست سوريه شريرانه تحت پيگرد قرار گرفت و شيوه خودکامه ناصر به زودی موجب، جدايی شد، و جمهوری متحد عرب در سال ۱۹۶۱ به طلاق منجر گرديد.
گرچه حزب بعث از نو بازسازی شد، اما شکست بر سر جمهوری متحد عرب و اعلام جرمها عليه انحلال حزب موجب رشد اختلافات درونی حزب شد.
نکته جالب اينکه ناصر افسران کليدی بعثی سوريه را به مصر منتقل کرده بود، اما نتيجه اين شد که آنها يک فرماندهی نظامی مخفی، متشکل از صالح جديد و حافظ اسد تشکيل دادند و پس از بازگشت به تدريج بر حزب مسلط شدند.
در سال ۱۹۶۳، بعث عراق دولت مترقی را سرنگون کرد و سپس در مارس، يک دولت هوادار بعث در سوريه به قدرت رسيد.
در حالی که در عراق بعث يک شکار ضدکمونيستی به راه انداخته بود، در سوريه حزب بعث به چپ چرخش میکرد.
راستگرايان کادر قديم شامل افلق به تدريج کنار گذاشته میشدند، و سپس اخراج و تبعيد میگرديدند. صالج جديد در سال ۱۹۶۶ کودتای داخلی دوم را در حزب بعث انجام داد که اين گردش به چپ را مستحکم کرد، و موجب همکاری نزدیکتر با حزب کمونيست سوريه شد، که گرچه هنوز رسماً غيرقانونی بود، اما پستهايی در دولت دريافت کرد، و پيوندها با اتحاد شوری را تحکيم نمود.
عملاً اکنون دو جنبش بعثی وجود داشت، و سوريه و عراق در دو مسير واگرا گام نهادند.
در يک کودتای ديگر در نوامبر ۱۹۷۰، خود جديد به وسيله حافظ اسد وزير دفاع خود سرنگون شد. اسد سياستهای راديکالتر و بيشتر مارکسيستی را در پيش گرفت. جديد تا مرگ خود در سال ۱۹۹۳ در زندان بود.
به رغم مخالفت اوليه کمونيستها، حزب کمونيست سوريه در ابتدا حرکت اسد را ضربه بيشتری بر سياستهای غيرنظامی میديد و حزب با سرکوب ادواری روبهرو بود؛ اما حزب کمونيست سوريه و اسد رسماً در سال ۱۹۷۲ آشتی کردند، و کمونيستها به «جبهه ترقیخواه ملی» که ائتلافی به رهبری حزب بعث است، عمدتاً طبق شرايط حزب بعث پيوستند.
پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/3rjrxtma