بتازگی در سایت حزب توده ایران کتابی به نام «حکمرانی خوب» و کاربست آن در ایران منتشر شده است. نقد نگرش و مباحث التقاطی این کتاب فقط در بستر آشنایی با پیشینه کاربست این مقوله در جمهوری اسلامی، جریانات هوادار و مخالف آن، و از همه مهمتر همراهی خود ناشران «نامه مردم» با مبلغان و هواداران سرسخت آن طی بیش از دو دهه گذشته، مفید و مؤثر خواهد بود.
***
زیتون
نویسنده: هادی حکیم شفا
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
حکمرانی خوب، هوش حکمرانی و دومینوی شکست سیاسی!
این روزها خبرهای بسیاری از جلسات برنامهریزی، تصمیمگیری و طرح راهکارهای جدید جهت برخورد با بیحجابی از سوی مقامات به گوش میرسد؛ سرداری که زنان را به شناسایی از طریق دوربین تهدید میکند، امامان جمعهای که فرمان آتش به اختیار صادر میکنند و سطلهای ماست را به یاری میطلبند، روحانیونی که از جریمههای میلیاردی سخن میگویند، دادستانی که از همسایگان مردم میخواهد که زنان بیحجاب محله خود را معرفی کنند، تهدید به محروم کردن زنان بیحجاب از خدمات قانونی اجتماعی، تهدید به توقیف خودرو و پلمپ مغازههایی که به زنان بیحجاب کالا میفروشند! اما هر چقدر خبرهای بیشتری از مواضع مقامات و واکنش متقابل مردم منتشر میشود ضعف و ناتوانی حاکمان و آشفتگی آنان در کنترل جامعه آشکارتر میگردد. هنوز برای پوشاندن روسری بر سر زنان چارهای نیافتهاند که مانتوها نیز به تدریج کنار گذاشته میشوند، هنوز برای مانتوهای کنار گذاشته شده- به زعم خود- درمانی نیندیشیدهاند که کارزار پوشیدن شلوارک از سوی مردان در حمایت از زنان مطرح میگردد و هنوز شلوارکها را به تن نکردهاند که زنان موتور سوار پا به میدان گذاشتهاند! در چنین وضعیتی، دو مفهوم مهم در عرصه سیاسی به ذهن خطور میکند:
حکمرانی خوب و هوش حکمرانی
نظریه حکمرانی خوب با ویژگیهایی مانند مشارکت مردم، شفافیت در اجرا، پاسخگویی در برابر تصمیمات، اثربخشی و کارآیی در عرصه رفاه اجتماعی و شکوفایی استعدادها و حاکمیت قانون، تعریف میشود و الگویی است برای توسعه پایدار انسانی. ساز و کار حکمرانی خوب، تحقق تعاملِ عملی میان سه بخش دولتی، بخش خصوصی و جامعه مدنی است . این الگو به دنبال تقلیل و حداقل سازیِ نقش دولت و توانمند سازی نهادهای مدنی و بخش خصوصی میباشد. در این راستا، بر رفتار تعاملی سه بخش دولت ، نهادهای مدنی و بخش خصوصی تأکید می شود و اعتقاد بر این است دولت باید نقش هماهنگ کنندگی خود را تقویت نموده و به جای اقتدارگری، به تسهیل روابط بپردازد. به بیان سادهتر، حکمرانی خوب نیازمند سازوکاری دموکراتیک است تا دولت یکطرفه سخن نگوید و تصمیم نگیرد بلکه با بخش خصوصی و جامعه مدنی در تعامل و گفتگو باشد تا بشود از منابع انسانی، بهرهوری حداکثری داشت. با این تبیین و با شناختی که از حکمرانان در ایران داریم تردیدی نیست که حاکمان، توانایی حکمرانی خوب را نداشتهاند و نارضایتی جامعه و ناکامی در عرصههای گوناگون بینالمللی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و مواضع مقامات و اصرار آنها بر حفظ اقتدار و مرجعیت خویش و سیاستگذاری دستوری و غیرکارشناسی، این دیدگاه را تایید میکند.
اما مفهوم دیگری در مدیریت و سیاست وجود دارد که «هوش حکمران» نامیده میشود. هوش حکمرانی در تعریف فراگیر، به معنی توانایی دولت در کنترل و پیشبینی عوامل گوناگونِ موثر بر مسائل حمکرانی و اداره جامعه است و در معنای خاص سیاسی، به معنای توانایی و مهارت پیشگیری از وقوع بحرانهای سیاسی و در صورت وقوع، مدیریت آن بدون بکارگیری ابزارهای قهریه است. اما حتی به عنوان یک ناظر بیطرف، چنین به ذهن میرسد که حاکمیتی که از حکمرانی خوب ناتوان است، دست کم برای حفظ و بقای خویش میبایست هوش حکمرانی بکار ببندد تا بتواند با اقدامات مبتنی بر اصولی همچون اصل پیشبینی، اصل پیشگیری، اصل صداقت، اصل همراهی و اصل همدلی، بر امواج اجتماعی و افکار عمومی سوار شود و خود را پیشآهنگ تحولات اجتماعی و فرهنگی نشان دهد و فاصله خود با جامعه را کاهش دهد تا بتواند با کاهش تنش و نزاع با جامعه، بقای خویش را برای زمان طولانیتری تضمین سازد. با کمال شگفتی باید گفت که به نظر میرسد حاکمان ایران حتی از هوش حکمرانی برای «مشروعیتزایی» و تقویت و حفظ نظام برخوردار نیستند. هوش حکمرانی، از طریق جذب و استخدام و پرورش افراد باهوش – و نه الزاماً متخصص و دموکرات – در عرصههای سیاسی، قضایی، نظامی و اجرایی بدست میآید اما سیستم موجود، غالباً کم هوشها را جذب و استخدام کرده است و همین حاکمان، مدیران و قضات کم هوش، در ضربهزدن به سیستم سیاسی موجود از هم، گوی سبقت را ربودهاند.
برای برخورداری از هوش حکمرانی، نه به کارآمدی و حکمرانی خوب نیاز هست، نه به دموکراسی نیاز هست و نه به تخصص بلکه فقط ضروری است که یک سازوکار جذبِ افراد باهوش و باتدبیر و پرورش آنها برای تقویت و بقای نظام سیاسی بدون استفاده از کلام و ابزارهای خشونت، ایجاد شود تا با اتکا به اصول پیشبینی، پیشگیری، صداقت، فرهنگِ پوزش خواهی و استعفا و اصل همگامی و همدلی با جامعه، سیاستمداران بتوانند بر امواج عمومی سوار شوند و افکار عمومی را تا حدی با خود همراه سازند تا از شکاف و تنش میان جامعه و حاکمیت کاسته شود. یک چنین سازوکاری در نظام سیاسی ایران به چشم نمیخورد و به همین دلیل، سخنان، تصمیمات و اقدامات مسئولان، نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه تنش و نزاع میان جامعه و حاکمیت را تشدید میکند و در این نزاع، در درازمدت، جامعه پیروز میدان خواهد بود