ظاهراً بالیبار فقط به جنبش‌هایی امید بسته است  که ایالات متحده و متحدین آن اکنون آماده‌اند بگویند به آن‌ها اسلحه می‌دهند، و برای آن‌ها صفت‌های «دموکراتیک»، «معتدل» و غیره را بکار می‌برند… اتین بالیبار و ساندرو مزادرا، دو مارکسیست «اروپاگرا» که بخش عمده نظرات نسل کنونی «چپ دمکراتیک» ایران اقتباس از نظرات آن‌هاست، اخیراً طی مقاله‌ای با توسل به وعده ایجاد یک جنبس «فراملی» اروپایی به منتقدین سیریزا و عقب‌نشینی اخیر آن از وعده‌های انتخاباتی خود حمله کرده‌اند. استادیس کولاکیس، مدرس تئوری سیاسی در «کینگز کالج لندن» و عضو کمیته مرکزی سیریزا در مقاله زیر به بحث بالیبار و هم‌فکران پاسخ داده است…

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

۲۹ مهر ۱۴۰۱

در «اخبار روز» (۲۹ مهر ۱۴۰۱)، انشایی از خانم هنگامه هویدا، «دانش‌آموخته‌ زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر دانشگاه سوربن، ساکن پاریس» با عنوان «فراخوان الن بدیو، توماس پیکتی، اتین بالیبار… در حمایت از مردم ایران و “زن، زندگی، آزادی”» منتشر شده است.

در زیر چند مطلب در ارتباط با فراخوان‌ها و مواضع پیشین اتین بالیبار، این فیلسوف درگاه سرمایه و امپریالیسم، بازانتشار می‌یابند

***

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: اومانیته
نویسنده: اتین بالیبار
٢٢ اکتبر ٢٠١۴
برگردا: ع. سهند

برای مقاومت کوبانی

 

در حالی‌که وضعیت هر ساعت تغییر می‌کند، به نظر می‌رسد که احتراز از بدترین سناریو ممکن خواهد بود: تکرار ورشو، له شده توسط نازی‌ها، زیر چشم ارتش سرخ، که منتظر ماند کار کثیف برایشان انجام شود. آمریکایی‌ها سرانجام با نیروهای زمینی هماهنگ می‌شوند و حتا ترکیه به نظر می‌رسد متعهد شده است مرز خود را بخشاً باز کند، به نیروهای کمکی اجازه ورود بدهد. بیایید امیدوار باشیم که شهر بتواند نجات پیدا کند، نتیجتاً پیش‌روی «دولت اسلامی» را متوقف کند. با فضای کوچکی که در اختیار من است، و با اطلاعاتی که دارم، می‌خواهم به دو نکته اشاره کنم.

در یک‌سو، در سرتاسر و در دو سمت مرز، شکل‌های همبستگی، در  خود-مدیریت و تعیین سرنوشت خویش، که به جنبش مقاومت نه فقط اهمیت یک مبارزه ناسیونالیستی بلکه اهمیت یک تجربه در دموکراسی را می‌دهند، رشد می‌کنند. این یک گسست با سنت‌های «حزب کارگران کردستان ترکیه» و «حزب اتحاد دموکراتیک سوریه» است، که دولت‌های غربی همیشه اکثر تفسیرهای خود را معطوف به آن‌ها می‌کنند.

ثانیاً، این مقاومت در منطقه-از دانشجوان ایرانی تا گروه‌های زنان کرد-در حال ایجاد یک واکنش احساسی است. این بدین معنی است که در کوبانی چیزهای حیاتی در شُرف وقوع است. سیاست حقوق مدنی، که درصدد است از رفتن کل منطقه بسمت افراط‌گرایی که کشتارها و مداخلات بسیار شرایط کامل را برای آن فراهم کرده‌اند جلوگیری نماید. و سهام‌دارانی که برای استبداد، قشری‌گری، پوپولیسم و امپریالیسم یک تهدید می‌باشند.

این امیدی ضعیف اما حیاتی است.

***

«مقایسه تهوع‌آور با وقایع اول اوت ١۹۴۴ ورشو»

 

هرو فیوت در وبلاگ خود و در زیر نوشته بالیبار یادداشت «مقایسه تهوع‌آور با وقایع اول اوت ١۹۴۴ ورشو» را نوشت.

طبیعتاً، من از مبارزه کردها در کوبانی حمایت می‌کنم، همانطور که اتین بالیبار فیلسوف حمایت می‌کند، و در واقع تا جایی‌که به من مربوط می‌شود از مبارزه ترقی‌خواهان در دونباس اوکرائین نیز حمایت می‌کنم. با این وصف مقایسه‌ای که بالیبار بین ارتش ترکیه که منفعلانه شاهد کشته شدن کردها در کوبانی است با وقایع در ورشو در اوت ١۹۴۴ می‌کند، به نظر من، تهوع‌‌آور، کاملاً نادرست و بی‌جا است.

در واقع، همانطور که روزنامه «وظیفه» (Le Devoir) چاپ کِبک بدرستی در ٢٢ اکتبر [٢٠١۴] نوشت: «قیام ورشو، که اغلب با محله‌های یهودی نشین (گتو) سال ١۹۴٣ اشتباه گرفته می‌شود، در اول اوت ١۹۴۴ آغاز شد. حدود ۵٠ هزار شورشی، عمدتاً پیشاهنگان جوان، سربازان غیرنظامی مقاومت که به دولت در تبعید لهستان در لندن پاسخگو بودند، علیه اشغالگران نازی دست به اسلحه بردند. طی ۶٣ روز نبرد، تقریباً ٢٠٠ هزار غیرنظامی کشته شد و شهر به تلی از خاک مبدل شد. آدلف هیتلر سپس دستور داد آنچه که باقی مانده بود عملاً با خاک یکسان شود. قیام علیه آلمان‌ها، به همان اندازه به دنبال حمایت سیاسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی استالین بود: شورشیان امیدوار بودند از ارتش سرخ بمثابه صاحب‌خانه خود استقبال کنند.»

طبق اسنادی که اکنون در دسترس است، ارتش سرخ قبل از درگیر شدن در نبرد، سریعاً تاجایی که ممکن بود نیروهای خود را دوباره متشکل کرد. ارتش سرخ از «ارتش داخلی» خواست قبل از آن‌که وارد نبرد شود منتظر بماند تا ارتش سرخ نیروهای خود را دوباره متشکل کند. واقعیت این است که مورخین در تحلیل‌های خود از نبرد ورشو اختلاف دارند. بهتر بود بالیبار خود را در این تلاش مشکوک و لاجرم تهوع‌آور برای مقایسه درگیر نمی‌کرد.

***

یاداشت هنری کراپو بر نوشته بالیبار

 

آقای بالیبار همچنین نظرات تحقیرآمیزی در باره بخش‌هایی از مقاومت کردها مطرح کرده، می‌گوید اتحادی که «حزب کارگران کردستان» و «حزب اتحاد دموکراتیک» در نبرد خود علیه نیروهای مزدوری که به سوریه حمله می‌کنند به آن دست یافته‌اند، یک «گسست» از «سنت‌های» آن‌ها است.

ظاهراً بالیبار فقط به جنبش‌هایی امید بسته است  که ایالات متحده و متحدین آن اکنون آماده‌اند بگویند به آن‌ها اسلحه می‌دهند، و برای آن‌ها صفت‌های «دموکراتیک»، «معتدل» و غیره را بکار می‌برند. این جریان فکری است که از واشنگتن سرچشمه می‌گیرد، استراتژی آن تجزیه سوریه است، درحالی‌که وانمود می‌کند به همان نیروهایی که ایالات متحده آموزش داده، مسلح کرده و فرستاده است حمله می‌کند.

http://www.humanite.fr/etienne-balibar-pour-les-resistants-de-kobane-555342

***

تارنگاشت عدالت- بایگانی دورۀ دوم

منبع: مجله ژاکوبن
نوشته: استادیس کُولاکیس
فوریه ۲۰۱۵

اتین بالیبار و ساندرو مزادرا، دو مارکسیست «اروپاگرا» که بخش عمده نظرات نسل کنونی «چپ دمکراتیک» ایران اقتباس از نظرات آن‌هاست، اخیراً طی مقاله‌ای با توسل به وعده ایجاد یک جنبس «فراملی» اروپایی به منتقدین سیریزا و عقب‌نشینی اخیر آن از وعده‌های انتخاباتی خود حمله کرده‌اند. استادیس کولاکیس، مدرس تئوری سیاسی در «کینگز کالج لندن» و عضو کمیته مرکزی سیریزا در مقاله زیر به بحث بالیبار و هم‌فکران پاسخ داده است.

واقعیت عقب‌نشینی

 

معامله سیریزا با طلبکاران یونان، وقت بیش‌تر نخریده و از ریاضت اجتناب نکرده است. این معامله بسیج کارگران یونان را نابود کرد.

در چند روز گذشته، در میان کسانی که از دیدن واقعیتی که در برابر آن‌هاست و از قبول عقب‌نشینی که سیریزا مجبور به آن شد و پی‌آمدهای احتمالی آن، امتناع می‌کنند چند سفسطه پخش شده است.

یا به بیان دقیق‌تر، دو و نیم سفسطه. و من به دلیل خوبی می‌گویم «مجبور شد»، زیرا دولت جدید در دام استراتژی اشتباه خود افتاده است (گرچه من نمی‌گویم این یک «خیانت» يا «تسلیم» بود، زیرا این‌ها اصطلاحات اخلاقی هستند که برای درک روندهای سیاسی استفاده بسیار کمی‌ دارند).

نخستین سفسطه: «سیریزا هیچ تعهدی ندارد منطقه‌ يورو را ترک کند.» اگر سیریزا این موضع را گرفته بود، انتخابات را نمی‌برد. با طرح آن بدین صورت، می‌بینیم که این منطق چقدر پوچ است. بله، البته این هیچ تعهدی ندارد که منطقه یورو را ترک کند. اما مطمئناً هیچ تعهدی هم نداشت که برای آویزان ماندن به یورو، هسته برنامه خود را رها کند!

و بدون تردید، اگر به انتخاب‌کنندگان می‌گفت: «این برنامه ماست، اما اگر اجرای آن‌را با حفظ یورو هم‌خوان نبینیم  آن‌را کنار خواهیم گذاشت»، در آن‌صورت از صندوق‌های رأی پیروز بیرون نمی‌آمد. به این دلیل که: حفظ یورو به هر قیمت، دقیقاً همان بحث اساسی است که احزاب هوادار تفاهم‌نامه که همه این سال‌ها بر یونان حکومت کردند، مطرح می‌کنند.

و حتا اگر سیریزا هرگز به طور کامل موضع خود را پیرامون یورو روشن نکرده باشد، همیشه منطق «یورو به هر قیمت» را رد می‌کرد. در این‌مورد، به یاد بیاوریم که برخلاف آن‌چه اکثر مفسرین فکر می‌کنند، متون برنامه‌ای سیریزا امکان ترک منطقه یورو را در صورت ناسازگاری اروپایی‌ها، یا عدم پرداخت بدهی‌های خود رد نکرده است. گرچه حقیقت این است که اخیراً این متون به نظر می‌رسد پنهان شده اند.

نوع دومی از این سفسطه نخست: سیریزا یک تعهد دوگانه گسست از ریاضت و ماندن در یورو را دارد. این از نسخه نخست منطقی‌تر به نظر می‌رسد، اما با این وصف هنوز سفسطه است. این می‌گوید که گویا دو سمت این تعهد به یک اندازه مهم بودند و نتیجتاً از نظر سیاسی مشروع خواهد بود اگر ما یکی را برگزینیم (و در واقع، ما باید انتخاب کنیم و مشکل دقیقاً اینجاست) آیا گسست از ریاضت را در محراب حفظ یورو قربانی کنیم. بدون آن‌که [سیریزا] حتا از تعهد خود دست بردارد!

اما چرا این پرسش را برنگردانیم و نگوییم: «چون می‌دانم دو هدف با هم سازگار نیستند، من گزینه گسست از ریاضت را انتخاب می‌کنم، زیرا اساساً ریاضت دلیل اصلی رأی برای حزب “رادیکال چپ” است؟» این یعنی، در پیش گرفتن گسست و نه تثبیت در درون چهارچوب موجود. ما حداقل ممکن است فکر کنیم این گزینه بیش‌تر به سود یک حزب چپ رادیکالی است که سوسیالیسم را هدف خود قرار داده است (حتا اگر آن هدف برنامه‌ای نباشد که انتخابات را برای آن برد).

سفسطه سوم توسط اتین بالیبار و ساندرو مزادرا تبلیغ می‌شود. بالیبار و مزادرا با طعنه به کسانی که در «جناح چپ سیریزا» فریاد «تسلیم» را بلند کرده اند (با انکار این واقعیت که هیچ‌کس در جناح چپ سیریزا هرگز از این کلمات استفاده نکرده است) نتیچه می‌گیرند که: «ما قادر نخواهیم بود صرفاً با برقراری حاکمیت ملی سیاست‌های آزادی را بسازیم.»

به گفته آن‌ها، موضوع اصلی این است که سیریزا به اذعان خود آن‌ها با دادن امتیازات وقت خریده است (و با اشاره اجباری به لنین سعی می‌کنند رادیکالیسم استدلال خود را ثابت کنند)؛ و این‌که این به دیگر پیروزی‌های سیاسی آینده (آن‌ها به اسپانیا اشاره می‌کنند) و رشد بسیج‌‌های جنبش اجتماعی «فراملی» (مانند «بلاکوپای») فرصت داده است.

ما در اینجا در آب‌های سفسطه، در آب‌های شبه-ساده‌لوحی که اگر از جانب دو مدافع سرسخت پروژه اروپایی (البته «نسخه ظریف» آن) نیامده بود می‌توانست موجب سردرگمی شود، شنا می‌کنیم. بر روی‌هم، آهنگ نیروهای سیاسی که به آن اشاره می‌کنند کوک نیست.

دولت یونان از حالا تا تابستان با یک‌سری ضرب‌الاجل سخت روبه‌رو است؛ و مشکل بتوان دید که چگونه یک تظاهرات موفق در فرانکفورت، یا حتا امکان پیروزی پودموس در انتخابات اسپانیا در آخر سال می‌تواند وضعیت را به سود سیریزا تغییر دهد. شکاف‌های بین آهنگ زمانی این نیروهای متفاوت یکی از دلايل اهمیت استراتژیک شرایط ملی برای بازیگران در مبارزه سیاسی است: این عرصه‌ای است که در آن، توازن قدرت میان طبقات به شيوه‌ای قاطع فشرده است.

بالیبار و مزادرا هم‌چنین به طرز خطرناکی به تأثیر انفعال ناشی از این برداشت که یونان و دولت سیریزا مجبور به سجده در برابر فرامين ریاضتی اتحادیه اروپا شدند، انفعالی که ناگزیر- هم در داخل یونان و هم در سطح اروپا – خواهد آمد، کم بها می‌دهند. این چیزی است که همه، بدون توجه به چیزهایی که مدافعان کوته‌بین دولت یونان برای متفاوت نشان دادن واقعیت انجام می‌دهند، خواهند گفت.

به نظر می‌رسد هم‌اکنون در یونان، فضای بسیج و کشف دوبارۀ اعتماد به نفس، که ما در هفته‌های نخست پس از انتخابات دیدیم، مدت‌هاست که سپری شده است. البته، بسیج ممکن است از سر گرفته شود، اما این‌بار علیه تصمیم‌های دولت خواهد بود، و در هیچ مورد «طبق خواست» [دولت] نخواهد بود.

مشروط کردن هر گزینه سیاسی به ظهور جنبش‌های اجتماعی شدیداً خطرناک است. این به معنی گفتن این است که اگر بسیج‌ها تحقق نیابند یا به اندازه کافی نیرومند نباشند، تصمیم تغییر خواهد کرد.

در واقع، ما باید سمت مخالف حرکت را بگیریم. ما باید فرض کنیم که پیش از این تصمیم به گسست از ریاضت گرفته‌ایم: این است که بسیج را برمی‌انگیزد، بسیجی که بعداً از استقلال خود استفاده می‌کند (یا آن‌را به دست می‌آورد). به علاوه، این دقیقاً چیزی است که در یونان در جریان «کشمکش» دولت با اتحادیۀ اروپایی بین ۵ و ٢۰ فوریه رخ داد، زمانی که هزاران یونانی به شیوه‌ای عمدتاً خودجوش، بیرون از هر چهارچوب حزبی، به خیابان‌ها آمدند.

افزون براین‌، این بحث که «ما زمان خریده ایم» در این‌مورد یک توهم است، زیرا طی این چهار ماه به اصطلاح تنفس، سیریزا عملاً مجبور خواهد بود در چهارچوب موجود عمل کند. و این موجب استحکام چهارچوب خواهد شد: سیریزا مجبور خواهد بود به بخش عمده تقاضاهای تروئیکا (که اکنون به آن «مؤسسات» می‌گویند) عمل نماید، و اجرای اقدامات کلیدی برنامه خود را – سیاست‌هایی که دقیقاً به آن اجازه خواهند داد تغییر به وجود آورد و اتحاد اجتماعی که آن‌را به قدرت رساند، مستحکم سازد – کنار بگذارد.

در واقع این خطر بزرگ وجود دارد به اثبات برسد: زمانی که سیریزا «به دست آورد» وقت تلف شده‌ای بود که پایگاه سیریزا را تضعیف کرد و به دشمنان آن (به ویژه در راست افراطی) امکان داد خود را بازسازی کند و به مثابه تنها پارتیزان‌های گسست واقعی سیسماتیک نشان دهد.

ما هم‌چنین باید در نظر بگیریم که علی‌رغم انزجاری که معتادین اروپاگرایی- مانند بالبیار و مزادرا- از هر اشاره به «ملی» احساس می‌کنند، همان روند سیاسی مورد نظر آن‌ها – از سیریزا تا پودموس- نه تنها در چهارچوب ملی صورت گرفته و توازن نیرو را دقیقاً تا جایی تغییر داده که به جنبش‌های سیاسی چپ رادیکال امکان می‌دهد اهرم‌های قدرت دولتی را به دست آوردند، بلکه بخشاً تنها به علت پافشاری احزاب بر حاکمیت ملی – به شیوه‌ای کثرت‌گرا، غیرناسیونالیستی، باز به روی جهان بیرون – امکان‌پذیر شده است.

گفتمان ملی- مردمی و اشاره وافر به میهن‌دوستی – تسیپراس و ایگلسیاس کاملاً آماده اند از این اصطلاحات استفاده کنند- همراه با پرچم‌های ملی (پرچم‌های جمهوری‌های یونان و اسپانیا، پرچم‌های ملیت‌های درون کشور اسپانیا به جای خود) در میان جمعیت و جنبش‌های «مستقل» (اصطلاحی که مزادرا و بالیبار به کار می‌برند) خیابان‌ها و میدان‌های شهر را پُر ‌کرده است.

این بیش از هر چیز دیگر نشان می‌دهد که در مورد مشخص کشورهای تحت سلطه پیرامون مانند اسپانیا و یونان، اشاره به «ملی»، عرصه‌ای از مبارزه است که نیروهای مترقی باید برای کسب هژمونی در آن بکوشند، و آن‌را به نیرومندترین عامل پیروزی خود مبدل نمایند. و این شالوده‌ای است که ما می‌توانیم بر آن یک انترناسیونالیسم واقعی را- نه حرف‌های پوچی که کلاً از واقعیت‌های مشخص مبارزه سیاسی بردیده است- بنا کنیم.

نکته آخر و نتیجه‌گیری: درجه‌ای از حقیقت در دو سفسطه نخست وجود دارد، زمانی‌که آن‌ها درباره تعهد سیریزا برای ترک منطقه‌یور می‌گویند. واقعیت این است که در رویکرد غالب حزب به این مسأله یک تناقض وجود دارد، تناقضی که اکنون کاملاً آشکار شده است. واقعیت بهتر از این نمی‌توانست نادرستی ایده گسست از ریاضت و بار بدهی در درون چهارچوب اروپایی موجود را به اثبات برساند.

در این وضعیت، حیاتی است که بی‌پرده و صادقانه حرف بزنیم. کار اول پذیرش شکست، و نتیجتاً نیاز به بحث مجدد پیرامون بهترین استراتژی برای این است که سیریزا زیر قول‌های خود نزند و یونان را از یکنواختی خارج کند. در عین‌حال، این پیام مبارزه را به همه کسانی خواهد فرستاد – و شمار زیادی از آن وجود دارد – که روی «امیدی که یونان می‌دهد» حساب می‌کردند و به درستی نمی‌پذیرند که شکست خورده اند.

————————————-
«سیریزا زمان و فضا به دست آورد»، نوشته بالیبار و مزادرا

http://www.versobooks.com/blogs/1885-syriza-wins-time-and-space-by-etienne-balibar-and-sandro-mezzadra

«واقعیت عقب‌نشینی»، نوشته ‌استادیس کولاکیس

https://www.jacobinmag.com/2015/02/syriza-euro-austerity-troika/

 ***

تارنگاشت عدالت – بایگانی دورۀ دوم

منبع: www.controlacrisi.org
نويسنده: ايميليو برانکاچيو
۲۲ ژوئن ۲۰۱۲

سايت «اخبار روز» در صفحه اول خود همراه با چکيده مطلب «یونان: برنامه ۴۰ ماده ای سیریزا»، تصويری از پرچم و نام حزب کمونيست يونان را منتشر کرده و نوشته است: «این برنامه پاسخی از چپ به بحران یونان است. حزب سیریزا در دو انتخابات برگزار شده در یونان به عنوان حزب قدرتمندی برآمد کرد و حاضر به ائتلاف با احزابی که مجری برنامه ی ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا هستند نشد و هم اکنون به عنوان حزب اپوزیسیون در این کشور فعالیت می‌کند.» در اينمورد صحيح اين است که گفته شود «اين برنامه پاسخ از چپ “راه سومی” سوسيال دموکرات به بحران يونان است.»

سيريزا بابت تناقض‌گويی خود پرداخت

 

سيريزا (Syriza) حزب عمده چپ، انتخابات را در يونان باخت. نتيجتاً، اولين فرصت واقعی برای فرستادن يک پيام سياسی روشن درباره عدم پايداری اتحاديه پولی اروپايی از دست رفته است. در نتيجه، بهت زدگی به کنار، مقدّر شد که درد جان‌کاه ارز واحد، و همراه آن رنج کشورهای پيرامونی و گروهای اجتماعی که بيشترين لطمه را از بحران اقتصادی خورده اند، ادامه يابد.

سيريزا: چرا باختی؟
نظر غالب اين است که حزب يک برنامه که بسيار «راديکال» بود در مقابل رأی دهندگان قرار داد. اين برنامه، همان‌طور که می‌دانيم، بر قصد رد «قولنامه» تحميل شده از طرف کميُسيون اروپايی، بانک مرکزی اروپايی و صندوق بين المللی پول قرار داشت و خواستار مذاکره مجدد پيرامون همه موافقتنامه‌های مربوط به شرايط تمديد بدهی در يونان بود.

اما، با تأمل، روشن نيست که سيريزا بابت بسيار «راديکال» بودن پرداخته باشد. ممکن است اينطور باشد که سيريزا به دليل کاملاً متفاوتی، يعنی به اين دليل باخت که خواست مذاکره مجدد پيرامون شرايط قرضه خارجی با اعلام اين‌که يونان می‌خواهد در يورو باقی بماند، همراه بود.

اين موضع، همان‌طور که می‌دانيم، از طرف الکسيس پسيپراس، رهبر سيريزا، در نامه ای به نام «من يونان را در منطقه يورو نگه خواهم داشت»، در تايمز مالی (Financial Times)، مورخ ۱۲ ژوئن منتشر شد.

مشکل اين است که موضع تسيپراس کاملاً متناقض بود. موضع او، ناتوانی رهبری سيريزا را، برای نشان دادن روشن پيامدهای احتمالی شکست درخواست تمديد مهلت بازپرداخت بدهی، برجسته کرد. پسيپراس چه می‌کرد اگر آلمان و مقامات اروپايی خود را به اصلاحات ناچيز پيشنهادی به موافقت‌نامه محدود می‌کردند و از آغاز يک مذاکره جديد همه جانبه پيرامون بدهی امتناع می‌نمودند؟

رهبر سيريزا از پاسخ به پرسش شانه خالی می‌کرد. او از پذيرش اين امتناع می‌کرد که در اين نقطه، يونان مجبور خواهد شد با بحران از طريق رها کردن ارز واحد اروپايی و در صورت لزوم، با زير سؤال بردن بازار واحد برای سرمايه و کالاها، مقابله نمايد. بسياری از رأی دهندگان يونانی ممکن است اين تناقض، اين ناتوانی سيريزا برای انجام يک‌سری اقدامات متوالی، منطقاً درست و از نظر سياسی معتبر، را متوجه شده باشند. بجای اين ادعا که گويا موضع بسيار راديکال موجب عقب افتادن چند درصدی سيريزا از حزب رقيب، حزب دموکراسی نو، شد-چيزی که در روزهای آينده تکرار خواهد شد قرار داد- اين می‌تواند توضيح شکست آن باشد.

اين تناقض‌گويی، اما، محدود به سيريزا نيست. فراخوان اتين بالیبار (Etienne Balibar) و روزانا روزاندا (Rossana Rossanda) بسود سیريزا، دربرگيرنده عناصری مشابه از مبهم‌گويی و عدم شفافيت است. فراخوان‌های جنبش‌های کارزار بدهی نيز، به طرق مشابه بسياری، تا کنون در روشن کردن اين نکته قصور کرده اند که تصميم يکجانبه برای رد بدهی موجب خواه شد که مشکل بدهی‌ها به کشورهای ديگر منتقل شود، و نتيجتاً رها کردن يورو و/يا محدود کردن حرکت آزاد سرمايه و کالاها را لازم خواهد داشت.

چپ اروپايی، که در موارد بسياری آماده قربانی کردن موکلان خود در محراب وفاداری بی قيدوشرط به يورو و بازار واحد بوده است، نتيجتاً نمی‌تواند بهتر از فراخوان‌های فاقد مهُر‌ونشان چپ واقعی برای همبستگی اروپايی صادر کند. بطور خلاصه، ما با نوع جديد ديگری از سياست‌های liberoscambismo di sinistra (تجارت آزاد چپ‌گرايانه») رو‌به‌رو هستيم، که طی سه دهه گذشته ميان آن‌هايی که کم‌و‌بيش وارثان مستقيم جنبش کاگری هستند، شدت ويرانگری يافته، و ما سعی کرده ايم در کتاب «رياضت راست‌گراست»  آن‌را مورد بررسی نقادانه قرار دهيم. اين در حال نابود کردن اروپاست.

با اين وصف، بدون توجه به تصميمات رأی دهندگان يونانی، ساختار کنونی اتحاديۀ پولی اروپايی از نقطه نظر فنی ناپايدار است. شکاف بين نرخ‌های بهره و رشد، در آينده، بسياری از کشورهای اروپايی را با مشکل روبه‌رو خواهد کرد، مشکلی که مطمئناً با اصلاحات جزئی در موافقتنامه‌های بدهی يا از طريق تضمی‌نهای بانکی، حل نخواهد شد. نتيجتاً در غياب تغييرات اساسی در سياست اقتصادی اروپايی، حمله سوداگرانه نهايی عليه منطقه يورو ممکن است به تأخير بيافتد اما دفع نخواهد شد.

بنابراين، پرسشی که می‌ماند اين است: در حالی‌که چپ فلج شده، چه کسی با سقوط احتمالی ارز واحد مقابله خواهد کرد؟

http://www.controlacrisi.org/notizia/Economia/2012/6/18/23605-emiliano-brancaccio-syriza-paga-per-la-sua-ambiguita/

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/rbtswp6r